24 01 2019 343928 شناسه:
image

پنجمین نشست هم‌اندیشی علم دینی با موضوع «روش شناسی علم دینی و دلالت های آن در علوم انسانی»

پنجمین نشست هم‌اندیشی علم دینی با حضور استاد حجت الاسلام حمید پارسانیا (زید عزه) و با موضوع «روش شناسی علم دینی و دلالت های آن در علوم انسانی» در روز پنج شنبه، 4 بهمن ماه 1397 در سالن همایش های غدیر شهر قم برگزار گردید.

پنجمین نشست هم‌اندیشی علم دینی با حضور استاد حجت الاسلام حمید پارسانیا (زید عزه) و با موضوع «روش شناسی علم دینی و دلالت های آن در علوم انسانی» در روز پنج شنبه، 4 بهمن ماه 1397 در سالن همایش های غدیر شهر قم برگزار گردید.

لازم به ذکر است نشست‌های هم‌اندیشی با حضور شاگردان طراز نظریه‌پردازان و نمایندگاه مؤسسات فعال در موضوعات فقه حکومتی، علم دینی، الگوی پیشرفت و ایده ‌های تمدنی برگزار می‌شوند که تاکنون 7 نشست در موضوع فقه حکومتی و 5 نشست در موضوع علم دینی برگزار گردیده است.

 در ابتدای این جلسه که دومین نشست هم‌اندیشی با حضور استاد پارسانیا نیز بود، حجت‌الاسلام دکتر ابراهیمی‌پور به عنوان مقرر نظریه استاد پارسانیا خلاصه‌ای از دیدگاه ایشان را با تاکید بر کتاب «روش‌شناسی انتقادی حکمت صدرایی» و توجه به دیگر آثار ایشان ارائه کرد. در بخش دوم، پرسش‌های ارسال‌شده به دبیرخانه هم‌اندیشی از محضر استاد پارسانیا پرسیده شد و بخش سوم نیز به پرسش و پاسخ میان حضار محترم و استاد اختصاص یافت.

در ادامه گزارش مشروح پرسش و پاسخ‌های مطرح شده در این هم‌اندیشی را  ملاحظه می‌فرمایید:

پرسش‌های ارسال‌شده به دبیرخانه

بخشی از این پرسش‌ها در جلسۀ اول مطرح شده و بخش دیگر آنها در این جلسه طرح شد. این پرسش‌ها در دو موضوع «جایگاه فقه در علم اجتماعی» و «فلسفۀ مضاف و علوم انسانی» طرح شدند.

  1. جایگاه فقه در علم اجتماعی

در موضوع ارتباط نظریه علم دینی استاد پارسانیا با فقه اجتماعی دو سؤال مطرح شد.

نخست اینکه در مقیاس اجتماعی مفهوم تجویزی علوم در قالب نظام‌سازی و برنامه ریزی وجود دارد، از طرفی شما فرموده‌اید که فقه ما در بخش تجویزی ما جانمایی می شود این در حالی است که فقه موجود ما خروجی‌اش هر چند تجویزی است، ولی فرمت تجویزی‌اش، «حکم جزیی» است و «نظام» و یا «برنامه» نیست و سامانه فقه موجود ما بیش از این تحویل نمی‌دهد، شما چگونه می خواهید از چنین فقهی در بخش تجویزی علوم اجتماعی اسلامی بهره بگیرید؟

دوم آنکه تعریف خود را درباره دانش اجتماعی دقیقتر بفرمایید؟ و اینکه نسبت دانشی مانند فقه با دانش اجتماعی رایج چیست؟

استاد پارسانیا به سه نکتۀ محوری در پاسخ به این پرسش‌ها اشاره داشتند. ایشان ابتدا با اشاره به ویژگیِ تجویزیِ فقه که مطابق با طبقه‌بندی متفکرین مسلمان، از جمله فارابی، در ذیل علم مدنی قرار می‌گیرد؛ افزودند بخش قابل توجهی از فقه، علم اجتماعی است و در تاریخ تحولات جهان اسلام و خصوصا در ایران، همواره به عنوان یک بخش فعال از علم اجتماعی ایفای نقش کرده است و فی‌المثل زمانی که در قدیم گفته می‌شد به علما باید رجوع کنیم و باید و نباید امورمان را از آنها بپرسیم، منظور فقها بوده‌اند. دانش فقه در قرن بیستم در ایران آنقدر در عرصه اجتماع اکتیو و فعال است که به گونه‌ای بی‌نظیر در جهان اسلام، عمل کرده است و در کمتر از یک سده دو انقلاب، یعنی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را رقم زده است. این در حالی است که معمولا فاصله بین دو انقلاب زمانی بیش از یک سده را می‌طلبد. با این حال باید دقت داشت که در جهان اسلام، فقه دانش تجویزی وکلام، دانش ترویج فقه و عقاید در جامعه و فرهنگ است به همین خاطرکلام تابع فرهنگ وجامعه‌ای است که در آن به ترویج عقاید و مبانی فقه می‌پردازد و متناسب با زمان‌ها و مکان‌های مختلف شیوه‌های کلامی متفاوتی شکل می‌گیرد.  فارابی نیز این دو علم را در ذیل حکمت مدنی و در ذیل علم اجتماعی  قرار می‌دهد.

ویژگی تجویزی علوم اجتماعی مدرن نیز مخصوصاً زمانی که از رویکردهای پوزیتیویستی فاصله می‌گیرد، کاملا آشکار می‌شود. با این‌حال مبنای تجویزی بودن این علوم و فقه کاملاً متفاوت است. علوم اجتماعی تجویزی مدرن محصول ارادۀ خودبنیاد انسانی بوده و برساخته است و اصولا ذاتی برای معنا قائل نیستند، در حالی‌که فقه حاکی از ذات و معنای ذاتی است و محصول ارادۀ تشریعی خداوند است. فقیه با عقل و نقل حکم خداوند را می‌یابد.

بر اساس تفاوت در این دو مبنا استاد پارسانیا به نکتۀ دوم ورود پیدا کردند و به تبیین رابطۀ فقه با دانش اجتماعی موجود پرداختند. به‌زعم ایشان در دورۀ معاصر تنش‌های زیادی میان این دو رویکرد تجویزی شکل گرفته است. دانش فقه از یک سو آنقدر در جهان اسلام و ایران حضور قدرتمندی دارد که در مواقعی می‌تواند بنیاد دانشگاه مدرن را زیر سوال ببرد، اما در مقابل رویکرد تجویزی علوم اجتماعی مدرن نیز این ظرفیت را داشته که مخصوصاً به‌واسطۀ اتصال و روابط با قدرت سیاسی، فقه را ابژۀ علم خود قرار می‌دهد و گاهی رسمیتِ آن‌را منوط به امضاء خود می‌کند.

نکتۀ سوم و پایانی نیز پاسخ به این سوال بود که دانش فقه موجود به‌لحاظ اینکه اغلب موضوعش فرد است، چگونه توان و ظرفیت ایفای نقشی معادل با علوم اجتماعی را دارد؟ استاد پارسانیا با ورود به بحث «فقه نظام» که در این‌روزها در میان علمای حوزوی مورد چالش قرار گرفته است، پاسخ دادند که فقه موجود در بخش‌هایی موضوع حکمش فرد و رفتار او است، که البته در این حالت هم احکام اسلام تبعات اجتماعی دارد و مثلا نماز، معنا بخش به تمام عرصه زندگی معرفی شده است. با این حال بخش قابل توجهی از فقه دربارۀ امور و وظایف اجتماعی است که اگرچه در موارد زیای تکلیف اجتماع را ناظر به کنشگران بیان کرده، لکن اسلام در ذیل همین احکام، نظامات خود را تبیین می‌کند مانند نظام خمس، بحث وقف، بحث امام و بحث انفال و نظائر آنها. البته کسی که این تفکیک را مورد توجه قرار داد، شهید صدر بود. آن هم در بحث نظامات اقتصای برای مقابله با نظام اقتصادی مارکسیستی. اینها در واقع فقه حکومت است.

 اما علاوه بر این، ما اکنون بحثی افزون بر این داریم و آن، فقه حکومتی است که متفاوت از فقه حکومت است. این فقه و پرسش از آن با قرارگرفتن فقها در جایگاه حکومت و ادارۀ جامعه مطرح شد این فقه اگرچه در عناوین درسی وارد نشده است ولی حضور دارد و مثلا در تدوین قانون اساسی، فقها خیلی از موارد را بر اساس فقه حکومتی بیان کرده اند و باید این قبیل فعالیت‌های فقهای ما که در صد سال اخیر رخ داده  است تحلیل شود و بعدا مورد تدریس قرار گیرد.

فقه نظامات و فقه فردي ما شامل احكام اوليه و ثانويه است؛ احكام كلي است. اما حالا خود اين كه حاكم چه کسی باشد اين جزء احكام كلي است اما حكمي را كه حاكم مي‌دهد اين فقه حكومت نيست، فقه حكومتي است. بله حتما قدر متيقنش اين است كه حاکم بايد فقه نظامات را بداند اما حكمي كه مي‌دهد دقيقا خروجي فقه نظامات نيست. از یک طرف احکام فقه، از یک سو اداره‌ي نظام و تزاحم های بين اينها و پيشگيري برخي از موارد درمیان است. ما مي دانيم كه ممکن است خيلي از اين مواردي كه در نظام بانكي وجود دارد شرعي نباشد اما اینکه چگونه تغییرش دهیم كه نظام اقتصادی فرو نپاشد، مسئله خیلی مهمی است. اينجاست که احكام حكومتي نقش ایفا می‌کند و بايد وضعيت موجود را بشناسد؛ وضعيت مطلوبی را كه فقه حكومت بيان مي كند بداند و مسير عبور را تعیین کرده و اينجا حكم بدهد. باید این قبیل فعالیت‌های فقهای ما که در صد سال اخیر رخ داده  است تحلیل شود و بعدا مورد تدریس قرار گیرد.  استاد پارسانیا در پایان این بخشِ مهم، متذکر می‌شوند که همۀ این انواع فقه، علم اجتماعی جهان اسلام‌ و بیانگر تطورات آن هستند. به‌لحاظ تاریخی نیز طبقه‌بندی فارابی در صدرا نه تنها دگرگون نشد، بلکه تحکیم گردید.

 

  1. فلسفۀ مضاف و علوم انسانی

در موضوع ارتباط فلسفۀ مضاف و علوم انسانی نیز دو سؤال مطرح شد.

الف) شما بیان داشته‌اید که فلسفه در فرهنگ اسلامی عنصر غالب نیست، آیا استفاده از فلسفه­های مضاف برای تحول علوم انسانی می­تواند استراتژی کارآمدی باشد؟ اگر بخواهیم مبانی علوم را با مبانی اسلامی جایگزین کنیم، چه استرتژی دیگری می­تواند از نظر بستر فرهنگی کارآمد باشد؟

  1.  آیا تغییر در فلسفه‌های مضاف به تغییر در محتوای فهم تجربی در علوم انسانی و یا حتی علوم طبیعی منجر می‌شود؟ اگر می شود، چگونه؟ اگر نمی شود، اینکه می‌فرمایید، فهم تجربی و حسی، نیازمند فلسفه و مبانی عقلی است، چه معنایی و کارکردی دارد؟

استاد در پاسخ به این سؤالات بیان داشتند فلسفه‌های مضاف در دورۀ حاضر، مانند خود مفهوم فلسفه گرفتار کژتابی‌های زیادی است، تا آن‌حد که یحتمل در خود حوزه‌های علمیه هم گاهی فلسفه را به‌معنای مدرن آن می‌فهمند و از معنای سنت خودمان فاصله دارند.

 ایشان برای آشکارشدنِ این تمایز به فهم کُنتی از علم و طبقه‌بندیِ او اشاره می‌کند، زیرا Philosophy of‌‌‌ های مدرن محصول دیدگاه کنتی است. در این دیدگاه‌ها، فلسفه تابعی از ساینس است، خواه موضوع آن امری خارجیِ جزئی باشد، خواه علم به امور حسی و جزئی، در هر صورت، فلسفۀ علم در جهان مدرن نیز در واقع نگاه درجه دو به علم است.

در حالی‌که در نگاه سنتِ ما فلسفه و به تبع آن، فلسفه‌های مضاف، معنای متافیزیکی دارد. البته موضوع متافیزیک، امور جزئی نیست و شناخت امور جزئی برعهدۀ علوم است، اما این علوم مبتنی بر متافیزیک است. فی‌المثل علم مدنی فارابی مبتنی بر اصول متافیزیکی است. بنابراین مبنای علوم که در متافیزیک بحث می‌شود، مانند دنیای مدرن گرفتار درکِ فرهنگی و تاریخی نمی‌شود.

 

پرسش‌و‌پاسخ استاد و حضار

بخش آخر جلسه نیز به پرسش و پاسخ بین استاد و مقررین دیگر اساتید و نمایندگان مراکز فعال در عرصه علم دینی اختصاص یافت.

حجت‌الاسلام جمالی، نماینده فرهنگستان علوم اسلامی: اولاً ذهن انسان در جهان دوم که برای درک جهان اول، متاثر از عوامل مختلفی است، چگونه می‌تواند به درک جهان اول نائل آید و ثانیاً آیا ملاک صدق را در نهایت به حق و باطل بر می‌گردانید و برای جریان باطل نیز نفس‌الامری قائل هستید؟

استاد پارسانیا: فارغ از بحث‌های تطبیقی جهان اسلام و جهان غرب، در پاسخ به این پرسش به بحث اتحاد عقل و عاقل و معقول در فلسفۀ صدرا ارجاع می‌دهند، هرچند ممکن است بسیاری از فیلسوفان آن‌را نپذیرند. به‌علاوه اموری مانند اصل تناقض یا اصل واقعیت با ضرورت ازلیه بیانگر آن است که حداقل انسان با نفس‌الامر می‌تواند ارتباط برقرار کند. به‌علاوه مطابقت با نفس‌الامر زمانی صادق است که نفس‌الامر حق باشد. حتی عقل عملی ما نیز نفس‌الامر خاص خودش را دارد.

حجت‌الاسلام خاکی، مقرر نظریه استاد میرباقری: وقتی فاعل شناسا که در جهان دوم فرهنگی و تاریخی قرار دارد، می‌خواهد فهمی از نفس‌الامر بیابد، آن‌را نمی‌سازد، بلکه آن‌را می‌یابد. چطور نظریه‌ای که در نفس‌الامر با کلیتش حضور دارد، در ذهنِ انسان قرار می‌گیرد. به‌نظر می‌رسد این امور فرهنگی بر آن درک تاثیر داشته باشند و لذا نظریه با کلیتش نمی‌تواند در ذهن انسان قرار بگیرند. به‌علاوه این نظریه که در ذهن انسان شکل می‌گیرد، چگونه می‌تواند مسئله مورد نظرش را حل کند؟

استاد پارسانیا در پاسخ به این پرسش که با پرسش قبل اشتراکی هم داشت، به این اشاره کردند که انسان در آغاز درجهان سوم زندگی می‌کند. اما تناقضاتی که در این جهان همچون زنگ خطر برایش پیش می‌آید، باعث می‌شود که بر اساس تناقضی که در مواجهه با مسائل جهان دوم و سوم برایش پیش آمده، از منظر خودش نسبتی با نفس‌الامر برقرار می‌کند. مشکلات و مسائل برای انسان منظر ایجاد می‌کنند. البته باید توجه داشته باشیم که همین تناقض، بر اساس ضرورت ازلی فهمیده می‌شود. بنابراین او از منظر همان مسائلی که با آنها مواجه شده، به جهان اول رجوع می‌کند و حقیقت را در می‌یابد. این نکتۀ مهمی است که در صورت مواجهه با تناقض در جهان دوم یا سوم، تناقض را نه به حقیقت که سرایی است پیراسته، بلکه برخاسته از جهان دوم و سوم بدانیم. این در حالی‌ است که کانت، یک تصمیم شتابزده می‌گیرد و با رسیدن به تناقض در جهان دوم، اصل علم به حقیقت را زیر سوال می‌برد.

جناب آقای موسوی: من با تاکید بر دو مفهوم حرکت و واقعیت حقیقی و اعتباری با تفسیر شهید مطهری (ره) می‌خواستم به این اشاره کنم در علم مدرن، واقعیت اگرچه اعتباری است و حرکت بدون علت در معنای فلسفی‌اش صورت‌بندی می‌شود، اما علوم مدرن با ملاک اثرگذاری و کارآمدی، مدعی‌اند این واقعیت‌ها و حرکاتِ آنها که تابعی از ارادۀ انسان است، با ملاکِ خودشان نظم و قواعد دارند. لذا نمی‌توان آنها را واقعیت بی‌معنا و بی‌تاثیر دانست.

بله این بحث جدی است و واقعیتی که علوم طبیعی یا اجتماعی برساخته می‌کنند، قدرت خاص خود را دارد. من منکر جدیت آنها نیستم، اما مبانی ما و آنها متفاوت است.

دکتر محسن دنیوی از مؤسسه معنا: در نگاه شما دغدغۀ تقیدِ به نفس‌الامر و ارتباط آن با امور فرهنگی و جهان دوم مکرر مورد توجه قرار گرفته است. اما پرسش بنده این است که این ارتباط چگونه توضیح داده می‌شود؟ به بیان دیگر دستاورد ما از نفس‌الامر را ارزیابی کنیم؟

استاد پارسانیا: این پرسش نیازمند بسط‌های تفصیلی است و هر فیلسوفی پاسخی به آن داده است و در این نشست ممکن نیست. اما در نگاه ملاصدرا با بحث‌های حرکت جوهری، اتحاد عقل و عاقل و معقول یا علم‌النفس یا نظایر آنها با همۀ تفصیلش پاسخ داده می‌شود.

دکتر خطیری، مقرر نظریه استاد گلشنی: با فرض قبول مفروضات شما، علم دینی مورد نظر شما، چه نتایجی برای دانشجویان فیزیک دارد؟ به تعبیر دیگر نظریۀ علم دینی شما چگونه می‌تواند مسیر روبه‌رشدِ علوم مدرن را با مسیر علوم حوزوی ما هماهنگ ساخته و مرتبط سازد؟

استاد پارسانیا: به یک معنا نظریات سنتِ ما چندان دستاورد مستقیمی برای شما ندارد، چون موضوع ما در این علوم، فیزیک به معنای مدرنش نیست. اقتدار علم مدرن هم‌اکنون بسیار گسترده است و شکست این اقتدار، نه تنها آسان نیست، بلکه قواعد خاص خودش را دارد که نیازمند سیاستگذاری، کار پیوسته و بحث‌های بسیار گسترده است و می‌توان از ظرفیت‌های سنتِ گذشتۀ خودمان استفاده کرد.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات