بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِؤا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (37) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ (38) إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (39)﴾
عدم هدايت تكويني كافران
بحث نسيء تا حدودي به پايان رسيد. رويات واردهٴ اين باب را حتماً ملاحظه فرموديد. در پايان آيهٴ 37 فرمود: ﴿وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ﴾ يعني اين جريان اختصاصي به مشركين حجاز ندارد. از اينكه به اسم ظاهر آورد، نفرمود «و الله لا يهديهم» همهٴ آن بحثها را با ضماير ذكر كرد ولي اين را به اسم ظاهر براي اينكه اين اصل كلي حاكم است كه كافر هرگز به مقصد نميرسد. هدايت تشريعي را ذات اقدس الهي در اختيار همه گذاشت. ﴿هُديً لِلنَّاس﴾[1] است اما هدايت تكويني يعني يك گرايشي در دل پيدا بشود كه آدم به سمت مقصد علاقه پيدا كند اين يك. و يك راههاي حلي هم در درون جان انسان پيدا بشود كه آن مقصد را و راه را به خوبي تشخيص بدهد، دو. اين نصيب هر كسي نميشود. آن هدايت عام را خداوند به همگان عطا كرده است كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است. ولي يك انديشهٴ خاص در بخش علمي و يك انگيزهٴ مخصوص در بخش عملي اين نصيب مؤمنين ميشود. كافر هرگز به مقصد نميرسد. اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ﴾ منظور هدايتهاي تكويني است آن توفيقات انديشه و انگيزه است نه تشريعي از يك سو. و اين هم اختصاصي به مشركين و كفار حجاز ندارد. و گرنه ضمير را مثل بحثهاي قبلي با ضمير اكتفا ميكرد نه با اسم ظاهر، از سوي ديگر.
ايمان و عمل صالح شرط هدايت تكويني مؤمنان
در نقطهٴ مقابل در سورهٴ مباركهٴ «يونس»، آيهٴ 9 به اين صورت فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ گذشته از اينكه در آخرت اينها به مقصد ميرسند، در دنيا هم ذات اقدس الهي اينها را از فيض هدايت خاص بر خوردار ميكند، به بركت ايمان قلبي آنها از يك سو و عمل صالح بدني آنان از سوي ديگر. پس مؤمن در اثر ايمان و عمل صالح، زمينهٴ دريافت هدايتهاي تكويني را دارد. اين هدايت خاص كه خداوند بهرهٴ مؤمنين كرده است، در اثر ايمانشان، چنين هدايتي را بهرهٴ كفار نميكند. ﴿وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ﴾ چه اينكه دربارهٴ فاسقين هم اينچنين است. كافر آن ايمان را ندارد گذشته از اينكه عمل صالح ندارد، فاسق گرچه ممكن است اصل ايمان را داشته باشد، ولي عمل صالح را ندارد. براي دريافت آن هدايت خاص هم ايمان لازم است هم عمل صالح. گاهي انسان به يك عبادتي شوق پيدا ميكند، علاقمند است و به آساني هم او را انجام ميدهد. از گناه اعراض دارد و به آساني هم از گناه صرف نظر ميكند اينطور نيست كه حالا براي او دشوار باشد. اينها هدايتهاي تكويني هستند. بعضيها بخواهند يك كار خيري را انجام بدهند، براي آنها خيلي دشوار است و به سختي خودشان را راضي ميكنند كار خيري را انجام دهند. اين معلوم ميشود كه از آن هدايت خاص برخوردار نيستند.
تصميم حمله روميان به حكومت اسلام
خب اين دو آيهاي كه مربوط به جريان توطئهٴ بعضي از سران حجاز بود گذشت. آنگاه آيهٴ 38 تا بخش پاياني همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» درباره مبارزات نظامي و سياسي بود كه بيگانگان حمله ميكردند قصد توطئه داشتند و حكومت اسلامي در صدد حمايت و دفاع بود. بعد از استقرار حكومت اسلامي در حجاز، امپراطوري رم احساس خطر كرد. گفت اينها اگر با سلطهاي كه در درون آن نسبت به بعضي از همسايهها پيدا كردهاند، اگر به طرف ما حمله كنند ما ناچاريم تسليم بشويم. پس چاره جز اين نيست كه قبل از اينكه خب حكومت مركزي اسلام به طرف ما لشكركشي بكند، ما حمله را شروع بكنيم. اين تصميم در رم گرفته شد. وقتي حكومت مركزي اسلام از اين صحنه باخبر شد، فرمود: آمادهٴ دفاع باشيد. دستور دفاع هم سريعاً مشخص شد كه امپراطوري رم قصد حمله را دارد و ما بايد دفاع كنيم. منتها جنگ با روميها يك كار آساني نبود، جنگ مدني و مكي نبود، جنگ مسلمان و مشرك حجاز نبود، آن روز دو ابرقدرت در روي زمين حكومت ميكردند؛ يكي همين امپراطوري روم بود، يكي هم امپراطوري ايران. بقيه جزء اقمار فرعي اين دو امپراطوري بودند.
هشدار اميرمؤمنان به مسلمانان دربارهٴ خطر تهاجم بيگانگان
در بيانات نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در خطبهٴ قاصعه نهجالبلاغه هم به همين دو قدرت آن عصر اشاره ميكند. فرمود: آن اختلافات داخلي را رها كنيد و من را تنها نگذاريد. اگر از من پيروي نكرديد و گرفتار اختلاف داخلي شديد، بالأخره همان اكاسره و قياصرهاي كه در گذشتگانتان تاختند الآن هم ميتازند. شايد يك وقتي هم به خطبهٴ قاصعه اشاره شود كه حضرت فرمود: وجود مبارك حضرت ابراهيم(عليه السلام) آمد و رهبري انقلاب را به عهده گرفت ﴿وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً﴾[2] مطرح شده بود، امامت حضرت ابراهيم باعث شد كه بالأخره فرزندان ابراهيم به جايگاهي رسيدند. لااقل در جريان حضرت يوسف به بعد ديگر مسئلهٴ حكومت و سلطنت و امامت و اينها مطرح بود و اينها هم مقتدر بودند و خداوند هم فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُم مُلُوكاً﴾[3] خب خيليها به حكومت رسيدند تا رسيد به جريان حضرت داود و سليمان كه ديگر مشخص شد. در اثر اختلاف داخلي كه «كل يجر النار الي قرصه» اين انبياي ابراهيمي منزوي شدند. حرفهاي اينها در جامعه اثر نميكرد و اختلاف داخلي هم زمينهٴ نفوذ بيگانگان را فراهم كرد. وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن خطبهٴ قاصعه ميفرمايد كه رهبري انقلاب را كه بعد از حضرت ابراهيم وجود مبارك يوسف داشت، داود و سليمان اين انقلاب را و اين حكومت را ادامه دادند، اكاسره و قياصره آمدند و فرزندان انبياي گذشته را اين پيغمبرزادهها را اين امامزادهها را اخوان دبر و وبر كردند. آن روز همان دو قدرت بود؛ همان اكاسرهٴ ايران و قياصرهٴ روم. اينكه در سورهٴ «روم» دارد ﴿غُلِبَتِ الرُّوم ٭ فِي أَدْنَي الأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ﴾[4] ديگر فاعل را ذكر نميكند. چه كسي روم را شكست داد ذكر نميكند. ميفرمايد روميها شكست خوردند. اينكه فرمود روميها شكست خوردند براي اينکه معلوم است آن روز هيچ كس نميتوانست روميها را شكست بدهد مگر ايرانيها. زيرا در برابر آن ابر امپراطوري اين ابر امپراطوري بود. روي زمين همين دو قدرت بود ديگر. ديگر لازم نبود بفرمايد چه كسي فاتح بود، چه كسي غالب شد. ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ معلوم است ايرانيها پيروز شدند. لذا حضرت در آن خطبه دارد اكاسره و قياصره. همين دو قدرت يعني امپراطوريهاي ايران و امپراطوريهاي روم آمدند بر حكومت مركزي شما مسلمانها پيروز شدند و اين پيغمبر زادهها را و اين امامزادهها را و اين مسئولين حكومت اسلامي را اخوان دبر و وبر كردند. يعني اينها را «دَبَر» يعني اين زخم پشت شتر را ميگويند. «وَبَر» همين اين كركها و موهاي شتر را ميگويند. خوب اينها كه سارباناند و شترباناند بالأخره چارودارند يك سلسله كارهايشان تيمار كردن زخمهاست، يك سلسله كارها هم تراشيدن كرك و وبر اين شترهاست. اين كار، كار چاروداري است بالأخره. فرمود شما را از آن عزت به در آوردند، به صورت چارودارهاي خودشان كردند. بالأخره اگر كسي به يك قدرتي برسد يك ماشينشويي ميخواهد كه. فرمود حالا اينچنين نيست كه اگر حالا اختلاف كرديد اين بيگانهها مسلط شدند چيزي به شما بدهند كه. شما هم بالأخره يا مسئول پاركينگ ميكنند يا ماشينشويتان ميكنند. فرمود اين كار را نكنيد دست از اختلاف برداريد و حكومت مركزيتان را تقويت بكنيد و هيچ اختلافي نيست كه قابل حل نباشد.
امتناع برخي مسلمانان از جنگ با روميان
غرض آن است كه روميها هم قدرت مركزيشان به صورت امپراطوري بود و مهم بود و هم يك خطري بودند براي اسلام. وجود مبارك حضرت امير در آن صحنه كاملاً از اين توطئهشان باخبر بود كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) گاهي ممكن بود كه جريان جنگ را بازگو نكند چون «الحرب خدعة»[5] ميفرمود ما قصد سفر داريم، ولي اينجا براي اهميت مسئله سريعاً اعلام كرده است كه امپراطوري روم قصد حمله و تهاجم دارد، جمعيتش هم زياد است. منتها برخورد كرد به تابستان كه هوا گرم بود از يك سو، فاصلهٴ مدينه تا مرز آنها هم زياد بود از سوي ديگر، و با مشكل اقتصادي هم روبهرو شدند مصادف شد با پايان محصول سال قبل كه هرچه داشتند تمام شد و محصول سال نو هم به بازار عرضه نشد، دستشان هم خالي بود. منافقين از اين اضلاع هم استفاده كردند كه هم خودشان سعي ميكردند كه در مدينه بمانند هم يك عدهاي را به خانهنشيني تشويق ميكردند. لذا به همراه عدهٴ زيادي هم در بين راه برگشتند كه زنان مدينه وقتي ديدند اينها پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) را تنها گذاشتند و برگشتند، «يحثون التراب علي الجيش»[6] خاك به صورت اينها ميپاشيدند كه چرا شما برگشتيد، همراه پيغمبر نرفتيد. براي اينكه اين توطئهٴ منافقين را از داخل برطرف كند، آنها كه ضعيفالايماناند ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[7] دارند به دنبال منافقين نروند اين آيات نازل شد كه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ﴾ كه اين قابل تطبيق است بر جريان غزوهٴ تبوك و بسياري از آياتي كه تا بخش پاياني اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» است در همين مسائل جبهه و جنگ است.
دعوت به بسيج فرهنگي و بسيج نظامي در سورهٴ توبه
در سورهٴ مباركهٴ «توبه» يعني همين سورهاي كه الآن در خدمتش هستيم، دو تا نَفْر و بسيج را تصويب ميكند و تنظيم ميكند. يكي همان نَفْر فرهنگي و علمي است كه آيهٴ معروف است كه ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[8] كه اين نَفْر علمي است، بسيج علمي است كه چرا اينها گوش نميكنند و بسيج نميشوند به طرف حوزهها تا مطالب الهي را ياد بگيرند هم براي خودشان هم براي جامعهشان. قسمت ديگر كه باز در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» است، نَفْر نظامي است. اين دو تا بسيج در همين سوره است. نَفْر نظامي، بسيج نظامي در اين سوره كم نيست. نَفْر فرهنگي همان آيهٴ معروف است كه به خواست خدا بعداً به آن ميرسيم. فرمود وقتي به شما گفتند بسيج بشويد، كوچ كنيد، حركت كنيد در راه خدا، چرا تأنّي ميكنيد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ قائلش هم وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است. براي تعظيم و تکريم نام آن حضرت برده نشده. به دليل اينكه در آيات بعد صريحاً از او حمايت ميكند. ميفرمايد شما چه ياري بكنيد چه ياري نكنيد، او به مقصد ميرسد. خدا يك عدهاي را مبعوث ميكند كه او را ياري بكنند. در مسائل تعبدي به طور اجمال به مصالح و منافعش اشاره ميكنند اما اين گونه از مسائلي كه قابل فهم تودهٴ انسانهاست، آن را تبيين ميكند، تعليل ميكند، حمايت ميكند، ترغيب ميكند. جريان دفاع از اين قبيل است.
مواخذه برخي مسلمانان در قرآن به جهت سنگيني آنان براي جهاد
ميفرمايد چرا وقتي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) دستور بسيج و نفر عمومي داد كه در راه خدا حركت كنيد ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ﴾. اثاقلتم اصلش تثاقلتم بود كه اين تاء تبديل به ثاء شد و براي تلفظ اولش همزهٴ وصلي اضافه شد. كه اصلش تثاقلتم بود، حالا شد اثّاقلتم. چرا سنگينيتان به طرف زمين است؟ زمينكش شدهايد. زمين شما را ميكشد يا مثل اينكه زمين را ميخواهيد بلند كنيد؟ احساس سنگيني ميكنيد. يك بياني از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه «تخففوا تلحقوا»[9] سبك بشويد تا برسيد به پيشگامانتان. اين «نجا المخففون»[10] كه سخنان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است باعث شد كه وجود مبارك حضرت امير بفرمايد: «تخففوا تلحقوا»[11]. اين «تخففوا» براي حضرت است در نهجالبلاغه، «نجا المخففون»[12] براي وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است. فرمود: چرا احساس سنگيني ميكنيد به زمين بستهايد. ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ﴾. منظورتان چيست؟ شما ميخواهيد زنده باشيد بله زندگي چيز خوبي است و اما آنچه را كه داريد مرگ است، اينكه زندگي نيست. اين يك زندگي گياهي است در حقيقت. مردن چيز بسيار بدي است آدم از مردن بايد فرار بكند، بپرهيزد اما «از اين زندگي ترس کاکنون در آني»[13]. اگر كسي واقعاً بداند كه مرگ چيست و زندگي چيست، از مرگ فرار ميكند و مرگ هم همين زندگي گياهي است كه دارد. يا اگر خيلي هم بالا برود زندگي حيواني است.
زندگي گياهي داشتن اكثريت انسانها
بسياري از مردم زندگي گياهي دارند يعني خوب تغذيه ميكنند خوب، خُرامان خُرامان حرکت ميكنند و خوب هم جامه در بر ميكنند. اين حد يعني تغذيهٴ خوب، بالندگي خوب، پوشاك خوب، اين يك زندگي گياهي است. اين اخوان الصفا رسائلي كه دارند تقريباً 51 رساله است. غالب نوشتههاي اين اخوان الصفا يا پنجاه و يك كتاب يا پنجاه و يك رساله، پنجاه و يك مقاله است به عدد ركعات واجب و مستحب نمازهاي شبانه روز. اين اخوان الصفا همين 51 كتاب است در حقيقت. يكي از اين 51 رسالهها دربارهٴ همين است كه مشخص ميكند چه جامعهاي در حد زندگي گياهي زندگي ميكنند، چه جامعهاي در حد زندگي حيواني زندگي ميكنند و چه جامعهاي در حد زندگي انساني زندگي ميكنند. افراد هم همين طورند. خوب حالا اگر واقعاً يک كسي خُرامان خُرامان راه ميرود، خوب هم غذا ميخورد، خوب هم تنومند ميشود، اين جسم نامً است همين. اگر بحثهاي عاطفي داشته باشد، در برد و باختها در مثلاً كارهاي وهمي لذتهاي وهمي چه كسي بيشتر ميبرد، چه كسي گل ميزند، چه كسي بيشتر… اين در حد زندگي حيواني است. كثيري هم در اين محدودهاند. آن كسي كه حي متأله باشد كه قرآن آن را انسان ميداند، آن كم است.
رضايت برخي انسانها به زندگي پست و قليل دنيا
فرمود: مشكل شما چيست؟ اگر مشكل سياسي داريد كه ما به شما بگوييم كه خدا پيغمبرش را تنها نميگذارد. اگر مشكل انديشه داريد دركتان ضعيف است ميخواهيد زنده باشيد اين زندگي نيست، اين مرگ است. شما از مرگ ميترسيد خوب از اين زندگي بترسيد. ﴿أَرَضِيتُمْ بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اين دنيا يعني پست، حالا يا از دنو است كه اين دني را هم كه ميگويند دني براي اينكه اصلش از دنو است يعني نزديك، اين نزديكي و دوري گاهي حسي است. مثل اينكه در مكان نزديك باشند ميگوييم دني، و در مكان دور باشد ميگوييم بعيد. يا به لحاظ معناست كه ما از يك شخص بزرگ يا از يك مقام و منزلت بزرگ به دور تعبير ميكنيم. ميگوييم فلان شخص بعيد الهمة است يا ميخواهيم ياد بكنيم ميگوييم ذلك. با آنكه در حضور يك مرد بزرگ نشستهايم به جاي اينكه بگوييم اين شخص ميگوييم آن مرد الهي. اين كنايه آوردن از بعد معنوي به الفاظ بعيد، كم نيست. در الفاظ قريب هم همين است. ممكن است يك چيزي در دسترس نباشد و دور باشد ولي چون خسيسه است از آن به هذا ياد ميكنند. دنيا هم همين طور است نزديك بودنش اين است ولو مقصدي كه انسان دارد بعد از بيست سال يا سي سال برسد ولي بالأخره نزديك است، دني است. فرمود شما زندگي پست را به جاي زندگي آخرت پسنديديد ﴿أَرَضِيتُمْ بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ يعني بدل آن آخرت كه در حقيقت آن حيات است ﴿إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوَانُ﴾[14]. دربارهٴ يك عده فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾[15] اين تأكيد است. فرمود اينها مردهاي هستند كه هيچ سهمي از حيات ندارند. ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾ همين است. يعني اينها مردهاند هيچ بهرهاي از حيات ندارند. خوب اين را دربارهٴ همين كفار و مشركين فرمود ديگر. فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ﴾[16]. اما دربارهٴ آخرت فرمود: ﴿إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾[17]. خوب پس اين تحليل. اگر تحليل فرهنگي و علمي است، شما به چيز پست راضي شديد، پستپسند شديد، بدل از آخرت كه آخرت، محض حيات است. و اگر از نظر قلت و كثرت هم بخواهيد ارزيابي كنيد، بهرهٴ دنيا، متاع دنيا در قياس با آخرت چيز كمي است چرا شما به كم راضي شديد ﴿فَمَا مَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾. مرگ هم يك خوابي است بالأخره. اينطور نيست كه حالا مثلاً آسماني به زمين بيايد نه خير يك تحولي جزئي است آدم ميخوابد. بزرگان ادب ميگويند بابا شما خواب فراوان در پيش داريد حالا نخوابيد اين قدر بخوابيد اين جا براي چه چيزي ميخواهيد بخوابيد. يك قدري كمتر بخوابيد، بيشتر به خودتان بپردازيد براي اينكه خواب فراوان در پيش داريد. حالا يك مليون سال، دو مليون سال اين قدر آدم فرصت خوابيدن دارد خوب با اين دو بيان جا براي كوتاه آمدن شما نيست. شما حيات دنيا را در قبال آخرت كه بالأخره بلند است قبول كرديد. اين يك. قليل را در برابر كثير پسنديديد، اين دو تا ﴿أَرَضِيتُمْ بِالحَيَاةِ﴾ پست. در برابر آخرت كه پست نيست، اين يك دليل. دليل دوم؛ به قليل بسنده كرديد به كم قانع شديد در برابر آخرت كه كثير است، اين دو. ﴿فَمَا مَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾ خب پس اگر از اين جهت كه شما چيزي را از دست ميدهيد، نه خير اين يك تجارت خوبي است كه انسان متاع پست را بدهد متاع بلند بگيرد، يك چيز. كم را بدهد زياد را بگيرد، اين دو تا. اينها ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[18] است. اين دو دليل اين دو برهان. براي اينكه ثابت بكند نَفْر شما لازم است.
تهديد سرپيچي كنندگان از دفاع در برابر تهاجم امپراطوري روم
و اگر مشكل سياسي داريد، منافقانه برخورد ميكنيد، ميخواهيد بالأخره اسلام پيشرفت نكند، اگر اين است اين هوس را نداشته باشيد. ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ اگر شما نفر نكرديد بسيج نشديد، اعزام نشديد براي دفاع از اسلام در قبال تهاجم امپراطوري روم، خدا شما را به عذاب اليم گرفتار ميكند. خواه در دنيا خواه در آخرت و اما اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي دين خودش را رها كند. ﴿وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ در موارد ديگر فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[19] فرمود شما اگر اعراض كرديد، خداوند در دلهاي يك عدهاي انگيزه ايجاد ميكند، آنها هم مشتاقانه براي حمايت از دين حركت ميكنند ديگر مثل شما نيستند. دلها هم به دست ديگري است. به دست مقلب القلوب است. شما در همين ايام هشت سال دفاع مقدس، هشت سال ميديديد عدهٴ زيادي اين شناسنامهها را دست كاري ميكردند كه مشمول اعزام بشوند. اين شوق را، شوق به شهادت را در دلهاي اينها كسي كه دلآفرين است و مقلبالقلوب است ترسيم ميكند. و وجود مبارك زينب كبري(سلام الله عليها) هم در جلسهٴ كوفه به ابن زياد صريحاً اعلام كرد. فرمود اينها «هولاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا إلي مضاجعهم»[20] اين آيه را استشهاد كرد. در قرآن فرمود يك عده هستند كه در خانههايشان ميخزند و حاضر نيستند دين را ياري كنند اما ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾[21]. اينطور نيست كه حالا خدا دست از دينش بردارد. اينطور نيست. فرمود اگر شما در خانههايتان باشيد يك عده هستند كه دلهايشان مشروح است يعني ذات اقدس الهي دلهاي اينها را به شوق جبهه گرم كرده است. ﴿لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾ خيلي هم به اينها خوش ميگذرد. هيچ هراسي نيست. حالا چه ميشود سختي، سختي كه براي مؤمن نيست. سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ميفرمودند كه گاهي انسان ميبيند كه كسي در خونش دست و پا ميزند خيال ميكند اين فشار جان دادن است. فشار جان دادن اين نيست. فشار جان دادن آن انتقال از دنيا به برزخ است خيلي سخت است براي بعضيها. اينها كه مثلاً در ميدان جبهه در خونشان دست و پا ميزنند مثل آن انسان مسافري هستند كه خسته و وامانده است در بين راه به يك استخر زلال رسيده است حالا در اين استخر دارد دست و پا ميزند. خب آن يك چنين حالتي را دارد. ديگران خيال ميكنند كه آن فشار جان دادن است. اينطور نيست. خب فرمود: ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُم﴾[22] در جاي ديگر تأكيد كرد: ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾. اين ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ همانهايي هستند كه ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾[23] مصداقش را زينب كبري(سلام الله عليها) در آن مجلس كوفه وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) و همراهانش دانست.
عجز منافقان از ضرر رساندن به حكومت اسلامي به دليل حمايت خداوند از آن
فرمود: ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً﴾ شما با اين نفاقتان بر فرض چهار نفر ضعيفالايمان را هم به طرف خودتان جذب كرديد، كاري از شما ساخته نيست. براي اينكه ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ﴾. هم اعزام نيرو به دست اوست، هم خنثا كردن توطئهٴ شما به دست اوست. نه شما ميتوانيد ضرر به حكومت اسلامي برسانيد چون خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِير﴾ است. و نه ترك شما و نرفتن شما آسيبي به جبههٴ اسلامي ميرساند براي اينكه خدا ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ و بر اين كار قدير است. آنگاه نمونه ذكر ميكند ميفرمايد جريان ليلة المبيت را كه شما ديديد از نزديك. بالأخره چهل نفر از چهل قبيله مسلحانه توطئه كردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) را شهيد بكنند. كه ديگر قبيلهٴ حضرت نتواند با كسي بجنگد و خونبها بگيرد. فرمود جريان ليلة المبيت را كه همهٴ شما ديديد در مكه. چگونه وجود مبارك پيغمبر را خدا ياري كرد. جريان آن غار را هم كه مستحضريد چگونه وجود مبارك پيغمبر را در غار ياري كرده است ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ العُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيم﴾[24] اين مقداري كه ما ميخوانيم براي اين است كه يك ترسيمي از جريانات قضيهٴ بدر و امثال ذلك در اذهان شريفتان باشد تا به تك تك اين جملات دوباره بپردازيم. فرمود به اينكه در جريان ليلة المبيت شما كاملاً مستحضريد كه كفار او را بيرون كردند و قصد ترور آن حضرت را داشتند ولي موفق نشدند حالا كه او به دهنهٴ غار رسيدند و وجود مبارك حضرت در دسترس آنها بود، ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[25] او را ياري كردند. در بحبوحهٴ خطر چند تا ضمير در همين جا هست كه نشانهٴ آن است كه وجود مبارك پيغمبر مورد نصرت شده است. اين ضماير را ملاحظه فرماييد كه همهٴ اين ضماير به وجود مبارك پيغمبر برميگردد و آن كسي كه رفيق غار بود و ثاني اثنين حضرت بود، در غار از اين فيض محروم بود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
[3] . سورهٴ مائده، آيهٴ 20.
[4] . سورهٴ روم، آيات 2 ـ 3.
[5] . كافي، ج 7، ص 460.
[6] . الكامل، ج 2، ص 238.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[8] . سورهٴ توبه، آيهٴ 122.
[9] . نهج البلاغه، خطبهٴ 21.
[10] . مكارم الأخلاق، ص 440.
[11] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 21.
[12] . مكارم الاخلاق، ص 440.
[13] . ديوان سنايي غزنوي.
[14] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 64.
[15] . سورهٴ نحل، آيهٴ 21.
[16] . سورهٴ نحل، آيهٴ 21.
[17] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 64.
[18] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 29.
[19] . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.
[20] . بحار الانوار، ج 45، ص 116.
[21] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 154.
[22] . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.
[23] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 154.
[24] . سورهٴ توبه، آيهٴ 40.
[25] . سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.