16 04 2001 4896449 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 46

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (36) إِنَّمَا النَّسِي‏ءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَاماً وَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (37)

سرّ تأكيد قرآن كريم بر عدد ماههاي سال و حرمت ماههاي چهارگانه

شروع بحث با حرف تأكيد نشانهٴ اهتمام به مطلب است ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾. سرّش آن است كه كار رسمي گروهي در جاهليت همان غارتگري بود. چه اينكه اختلاف هم بين اقوام جاهلي رايج بود. جنگ و خونريزي هم بين آنها فراوان بود. آياتي از قبيل ﴿كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ[1] ناظر به آن بخش است. براي بركناري مردم از اين فتنه گاهي بحثهاي اخلاقي طرح مي‌شد، گاهي خطر اختلاف گاهي منفعت اتفاق اينها تحليل مي‌شد گاهي هم به طور طبيعي بعضي از سرزمينها حرم قرار داده مي‌شد و برخي از زمانها هم محترم شمرده مي‌شد. آن بحثهاي اخلاقي كه خطر اختلاف را يا منفعت اتفاق را تحليل مي‌كند سهم خاص خودش را دارد. اين بحثهاي تشريعي كه برخي از سرزمينها حرم مي‌شود بعضي از زمانها محترم مي‌شود ،‌يك تأثير نسبي براي آتش‌بس دارد. گروهي كه آن نصايح را گوش نمي‌دادند و از منابع وحدت محروم مي‌شدند و به دام خطر اختلاف مي‌افتادند، چاره‌اي انديشيدند كه اين مسألة محترم بودن زمان را عوض كنند چون محترم بودن زمين را نتوانستند عوض بكنند. كه مثلاً حرمت كعبه را به جاي ديگر بدهند اين ديگر قابل تغيير و تبديل نبود. ولي حرمت زمان را توانستند بشكنند. گاهي دوازده ماه را سيزده ماه مي‌كردند به تأخير مي‌انداختند قتالي كه در محرم حرام بود در محرم مي‌جنگيدند اين را به صفر منتقل مي‌كردند، صفر را محرم مي‌ناميدند، قهراً ربيع الاول را صفر تلقي مي‌كردند گاهي هم سالشان به سيزده ماه مي‌كشيد. براي سنّت شكني، برخي از سران جاهلي عهده‌دار اين كار بودند و اين كار هم از هر كسي ساخته نبود. كه بخواهند يك سنتي را بشكنند. با آن زعيم قبيله هماهنگ مي‌كردند او مثلاً فتوا مي‌داد كه امسال صفر مي‌شود محرم و ربيع مي‌شود صفر و اگر نمي‌توانستند آن حرمت زمين را عوض كنند، تغيير بدهند، حرمت زمان را توانسته‌اند اين كار را بكنند.

جلوگيري پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم) از تغيير ماههاي حرام توسط مشركان

با نازل شدن اين آيه جلوي آن كار گرفته شد ولي رسماً وقتي وجود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مراسم فتح مكه و همچنين در جريان حجةالوداع سخنراني رسمي را آغاز كردند، فرمودند: بدانيد زمان «إنّ الزّمان قداستدار كهيئته يوم خلق الله السماوات و الأرض»[2] يعني وضع زمان به همان روز اول و حكم اول برگشت. بعد اشهر حرم را مشخص فرمودند كه ذيقعده است و ذيحج است و محرم و رجبي است كه بين جمادي و شعبان است چون درباره رجب هم عده‌اي اختلاف كرده‌اند كه اين رجب آيا بين جمادي و شعبان هست يا نه ماه مبارك رمضان را رجب مي‌گويند؟‌ عده‌اي ماه مبارك رمضان را رجب تلقي كرده‌اند و او را رجب ثاني ناميده‌اند همان طور كه ربيع اول و دوم داريم جمادي الاول و دوم داريم رجب اول و دوم هم داريم. رجب دوم ماه رمضان است و اين رجب دوم است كه حرام است نه رجب اول. از اين تغيير و تبديلها و تحريفها در حكم خدا رواج داشت ولي با سخنراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان حجةالوداع كه تفسير اين آيه و تطبيق اين آيه به صورت شفاف روشن است، ديگر جايي براي رجب اول و ثاني نمانده. و جايي براي دوازده ماه را سيزده ماه كردن هم نمانده سال دوازده ماه است نه كمتر و نه بيشتر. آن اشهر حرم هم ذيقعده و ذيحجه و محرم و رجب است و نه غير آن.

پرسش ...

پاسخ: در شب قدر يا شب جمعه و مانند آن در حقيقت يك 24 ساعت است روز هم تابع شب است و بيش از يك 24 ساعت در كره زمين ديگر اختلافي نيست. مجموعه‌ اين فضا قدر است بعضي از جاهها شب است بعضي از جاها روز. آن جايي كه الآن شب است بعد از چند ساعت روز قدر است و آن جا كه الآن روز قبل از قدر است بعد از چند ساعت شب قدر است. و بيش از اين 24 ساعت هم نيست كه مجموعش قدر است يا مجموعش شب جمعه است و مانند آن.

بنابراين جلوي آن اختلاف و هرج و مرج را چه در مسأله شهور دوازده‌گانه و چه دربارهٴ تعيين اين اشهر حرم گرفته‌اند.

علّت ارجاع ضمير «فيهن» به كلمهٴ «اربعة حرم»

مطلب دوم آن است كه اين ضمير ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ﴾‌ همان طوري كه در بحث ديروز گذشت، بايد به اشهر حرم برگردد بعضيها خواسته‌اند بگويند كه به قرينه اينكه ظلم هميشه حرام است ضمير ﴿فِيهِنَّ﴾ به ﴿اثْنَا عَشَرَ﴾ برمي‌گردد يا به شهور بر‌مي‌گردد چون ظلم هميشه حرام است در هر زماني حرام است. ولي به قرينه داخلي خود كلمة ﴿فِيهِنَّ﴾ بايد ضمير به ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ برگردد. براي اينكه معمولاً همان طوري كه لغويين گفتند قرآن هم براساس اين لغت فصيح نازل شده. اگر آن معدود كمتر از ده باشد،‌ قرآن كريم از او به ضمير «ها» و امثال ذلك ياد نمي‌كند، بلكه به فيهن و مانند آن ياد مي‌كند. نظير آن شاهدي كه در بحث ديروز گذشت كه اگر ﴿سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ﴾ بود ﴿يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ[3] چون بقرات سمان سبع‌اند كمتر از ده‌اند از آنها به هنّ تعبير فرمود. نفرمود «سبع بقرات سمان يأكلها سبع عجاف». چه اينكه در جريان اشهر حج هم فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ[4] حج سه ماه است اگر كسي در اين سه ماه محرم شده است حكمش اين است؛ ﴿فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ[5] به جاي اينكه ضمير به اشهر حج را به فيها برگرداند با فيهن برگرداند فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ[6] پس آنجا كه سخن از شهور است بيش از ده است ضمير «ها» بر‌مي‌گردد، مثل ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ[7] آنجا كه كمتر از ده است با فيهن، يأكلهن و مانند آن ارجاع مي‌دهد. اينجا چون فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ﴾ معلوم مي‌شود كه نظير ﴿يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ[8] نظير ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ[9] است كه ضمير به اين اربعه برمي‌گردد.

حرمت ظلم در همه زمان‌ها و شدت آن در ماههاي حرام

اما آن نكته‌اي كه گفته‌اند ظلم مطلقا حرام است، درست است ظلم مطلقا حرام است اما براي اهميت و تأكيد حرمت ظلم در اشهر حرم فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ﴾. اگر حكمي آمده كه شما در مثلاً ماه مبارك رمضان معصيت نكنيد، يا در مسجد معصيت نكنيد اين نه براي آن است كه عصيان در غير ماه مبارك رمضان يا در غير مسجد رواست بلكه ممكن است براي آن جهت باشد كه اين حكم در عين حال كه در غير آن زمان و زمين حرام است ولي در ماه مبارك رمضان يا در زمين مسجد يك حرمت برتري دارد. لذا تعزير هم در كنار حد براي كسي كه مرتكب برخي گناهان در ماه مبارك رمضان بشود مثلاً هست. پس ضمير ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِيهِنَّ﴾ به همين اربعه برمي‌گردد.

دليل عقلي و نقلي ادعاي روبيت داشتن انسان گنهكار

مطلب ديگر اينكه در بحث ديروز و در بحثهاي قبلي اشاره شد كه هيچ كس گناه نمي‌كند مگر اينكه ادعاي ربوبيت كند. كه اين سخن جناب صدرالدين قونوي بود. و تقرير مسأله هم اين بود كه اگر كسي در حال جهل، جهل قاصر، جهل به موضوع يا جهل به حكم قاصراً كاري انجام داد كه معصيت نيست و اگر غير از جهل حالت غفلت يا سهو يا نسيان بود كه معصيت نيست. يا در حال اكراه اجبار اضطرار تقيه و مانند آن بود بر اساس حديث رفع معصيت نيست. در هيچ يك از اين موارد ترك مأموربه يا انجام منهي عنه عصيان محسوب نمي‌شود. فقط در جايي ترك مأموربه يا اتيان منهي عنه معصيت است كه عالماً عامداً باشد. يعني انسان عالم به موضوع باشد، عالم به حكم باشد، غافل و ساهي و ناسي نباشد، مضطر و مكره و مجبور نباشد چنين معنايي معنايش آن است كه گرچه خداوند فرمود اين كار حرام است ولي من دارم مي‌كنم. حالا منشأ آن ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا[10] است يا جهالت عملي است هر چه هست بالأخره انسان در برابر خدا قرار مي‌گيرد. اين تحليل عقلي. منشأ اينكه انسان خواست خود را بر خواست خدا مقدم مي‌داند اين است كه ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾ بالأخره لذت گناه است يا غيض و خشم است. بر هر عاملي تكيه كند منشأش اين است كه شخص مي‌داند كه خدا فرمود اين كار را نكن ولي براي اينكه شهوت خود را بر رضاي خدا مقدم بداند يا غضب خود را بر قهر خدا مقدم بداند دست به اين كار مي‌زند. اين تحليل عقلي بحث است. ادلة‌ نقلي هم اين است كه ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُون[11] چون اكثري بالأخره گرفتار گناه‌اند. و رواياتي هم كه دارد «لا يزني الزاني و هو مؤمن و لا يسرق السارق و هو مؤمن»[12] كه آنها به عنوان تمثيل ذكر شده است نه تعيين اينها هم تأييد مي‌كند. پس دليل عقلي و نقلي بر اين است كه اگر كسي معصيت مي‌كند براساس ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[13] گناه مي‌كند و امّا در مواردي كه وجود مبارك امام سجّاد يا ساير ائمه(عليهم السلام) دارند كه خدايا آنوقتي كه ما معصيت مي‌كنيم «الهي لم اُعصك حين عصيتك و أنا بربوبيتك جاحد»[14] وقتي معصوم(عليه السلام) در مقام تضرع يك چنين بياني دارد بايد معصيتي كه از آنها صادر مي‌شود آن را در نظر گرفت كه منظور از آن معصيت چه عصياني است؟ آنها كه ـ معاذالله ـ اين عصيان مصطلح را ندارند و اگر به زبان ديگران سخن بگويند و ديگران را به اين عذرخواهي و نيايش وادار كنند باز منافاتي با بحثهاي گذشته ندارد

ادعاي روبيت جزئيه انسان گنهكار در برابر روبيت مطلقه خداوند

زيرا ادعاي ربوبيت با پذيرش ربوبيت ذات اقدس الهي مي‌تواند هماهنگ باشد يك وقتي كسي ادعا مي‌كند كه من رب‌العالمينم اگر كسي رب‌العالمين بود در قبال رب‌العالمين رب ديگري نيست. اما اگر كسي گرفتار ارباب متفرقه شد، اين رب خودش است نه رب ديگري چه رسد به رب آسمان و زمين. ربوبيت خدا را قائل است دربار‌هٴ آسمانها دربارهٴ زمين دربارهٴ اشيا و اشخاص ديگر. اما ربوبيت خدا را دربارهٴ خودش نمي‌پذيرد پس يك وقت كسي مدعي رب‌العالميني است اين با پذيرش ربوبيت خدا هماهنگ نيست و چنين كاري هم نه دليل عقلي داريم كه عصيان مستلزم دعوي ربوبيت مطلقه است نه دليل نقلي و نه مدعا اين بود. و امّا براساس ﴿ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ[15] اگر كسي سخن بگويد كه تمام بحثها در اين مدار هست اين منافات ندارد كه كسي گناه بكند عالماً عامداً و ربوبيت خدا را هم نسبت به آسمان و زمين قبول داشته باشد. حتي مشركين هم كه قائل به ارباب متفرق بودند، فرمود كه اگر از اينها سؤال بكنيد كه ﴿مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ٭ سَيَقُولُونَ لِلَّهِ[16]. منتها اين ربوبيتهاي مقطعي و جزئي را اينها نمي‌پذيرفتند. اينها گرفتار أرباب متفرقون بودند و هيچ كدام از اينها هم رب‌العالمين نبود رب‌العالمين را به عنوان مدير عامل كل قبول داشتند اما مدير داخلي اشياء و اشخاص را متعدد مي‌پنداشتند. آن‌گاه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[17] هم هماهنگ مي‌شود. چون ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ نه اينكه اله‌العالمين را هواي خود مي‌داند كه هواي خود را اله‌العالمين مي‌داند نه‌خير «اله» خود مي‌داند. نه اله آسمانها‌، نه اله زمين، نه اله اشيا و اشخاص ديگر. اين اله خود مي‌داند. اگر كسي چنين داعيه‌اي داشت كه انسان تبهكار عالم عامد عند التحليل همين است اين ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هواي او اله او مي‌شود يك. اگر هواي او اله او شد براي خود يك ديني دارد يك بهشتي دارد يك جهنمي دارد دو. هر چيزي كه مطابق شهوت اوست بهشت اوست. هر چه كه مطابق غضب اوست جهنم اوست. هر چه كه مطابق با انديشهٴ اوست دين اوست. اين‌چنين نيست كه يك كسي ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد ولي پيغمبر و دين و بهشت جهنم نداشته باشد. اين يك مجموعهٴ خاصي براي خودش مي‌سازد. هر چه به شهوت اوست بهشت اوست. هر چه به غضب او بر مي‌گردد جهنم اوست. هر چه مطابق با انديشهٴ او بود مطابق با قانون اوست و با دين اوست. چون دين او همان فكر اوست ديگر. اينكه مي‌گويد بشر را انديشهٴ او اداره مي‌كند يعني دين او و وحي او و نبوت او در همين جا خلاصه مي‌شود. بنابراين ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[18] با اينكه كسي بپذيرد جهان الهي دارد و ربي دارد منتها فعلاً با من كاري ندارد مي‌سازد آنها هم همين طور بودند. و آن ادعيه هم با اين منافاتي ندارد.

تعيين ماه و سال بوسيله گردش ماه

مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ براي آن است كه جريان شب و روز گرچه با سير شمس تطبيق مي‌شود ولي جريان ماه و سال با سير قمر حل مي‌شود. با جريان قمر نمي‌شود شب و روز را تنظيم كرد براي اينكه ماه هم در شب پيدا مي‌شود هم در روز. اما اين شمس و قمر است شمس است كه با طلوع و غروب، شب و روز توليد مي‌كند. ليل و نهار با شمس تأمين مي‌شود. ولي جريان ماه و سال با قمر تنظيم مي‌شود و بشر اوّلي هم با سير قمر هماهنگ بود چه اينكه بهترين راه و وسيع‌ترين راه براي تنظيم تاريخ همين سير قمري است. چه قبل از پيشرفت علم اخترشناسي چه بعد از آن آنچه كه روشن‌تر از ساير بخشهاست و عمومي‌تر است همان سير قمر است. سير شمس به همان اندازه كه آفتاب شفاف‌تر از قمر است بحثهاي نجومي شمسي هم پيچيده‌تر و مبهم‌تر و مخفي‌تر از سير قمر است. چون آفتاب بالأخره به همان وضعي كه طلوع مي‌كند غروب مي‌كند اين‌طور نيست كه نيمي از او طلوع بكند يا ربعي از او طلوع بكند. يك تثليث و تربيع و تنصيف و اينها هم داشته باشد. اين قمر است كه اين حالتهاي گوناگون را دارد. لذا بهترين و روشن‌ترين تاريخ همين است براي شب و روز البته جريان شمس و سير شمسي نافع است لذا ذات اقدس الهي در آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «يونس» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[19] فرمود شمس را ضيا و قمر را نور قرار داد. بنابراين كه حالا آنچه كه بالاصاله هست ضياء باشد و آنچه كه بالتبع هست نور باشد و چون قمر روشنيش را از شمس مي‌گيرد تعبير مي‌كند. ﴿نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحِسَابَ﴾‌

اختلاف مفسران در تعيين اولين ماه از ماههاي حرام

مطلب ديگر آن است كه اين اشهر حرم اگر آغازش از رجب باشد مجموع اشهر حرم در يك سال نيست در دو سال است چون بعد از رجب نوبت مي‌رسد به ذيقعده و ذيحجه و محرم كه محرم طليعهٴ سال بعد است. پس مجموع اين چهارماه در يك سال اتفاق نمي‌افتد. ولي اگر طليعه‌اش اول ذيقعده باشد يا اول محرم باشد مجموعش در يك سال قرار مي‌گيرد. اين يك اختلافي است كه برخي از مفسران دارند ولي ثمرهٴ عملي ندارد حالا مجموعش چه در يك سال و چه در دو سال بالأخره ذيقعده است و ذيحجه است و محرم است و رجب حالا اگر اوّل را رجب قرار بدهند مجموعش در دو سال قرار مي‌گيرد اول را محرم قرار بدهند مجموعش در يك سال قرار مي‌گيرد.

پرسش ...

پاسخ: دوازده ماه هست اما نه عام واحد اگر عام واحد باشد يكي از اين دو قول را ترجيح مي‌دهد اما اگر دوازده ماه باشد خب در دوازده ماه همين است ديگر.

تأمين اقتصادي مردم بر اساس تاريخ شمسي

مطلب ديگر اينكه بحثهاي اقتصادي اعم از كشاورزي، دامداري، شيلات و مانند آن روي ماههاي شمسي، تاريخ شمسي دور مي‌زند. اين همان است كه فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ[20] اين اربعه ايام ظاهراً اربعه فصول است. فرمود ما تأمين اقتصاد مردم را در چهار فصل قرار داديم. فصول چهارگانه كه عهده‌دار تأمين اقتصاد مردم است براساس تاريخ شمسي است چون تاريخ قمري كه جا براي كشاورزي و شيلات و دامداري نيست. آن تابستان و زمستان و بهار و پاييز كه با ماه قمري و سال قمري تنظيم نمي‌شود كه. اين با قرب و بعد شمس و اوج و حضيض شمس و شمال و جنوب بودن شمس است. اين كارها با فصول چهارگانه است و فصول چهارگانه هم روي حركت شمس است لذا فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ[21] قوت مردم را در چهار فصل قرار داد. كه فصول چهارگانه براساس سير شمسي است.

علّت تنظيم شدن احكام عبادي براساس تقويم قمري

اما احكام و حِكَم الهي را چه وقت عبادت كنيد چه وقت روزه بگيريد چه وقت اعتكاف بكنيد چه وقت مكه برويد چه وقت نماز عيد فطر بخوانيد نماز عيد قربان بخوانيد. اينها كل اين احكام و عبادات را بر اساس ماههاي قمري تنظيم فرمود. برخيها خواستند بگويند چون عبادات با تكليف و تكلّف و رنج همراه است اگر هميشه بر يك سبك بود مثلاً در تابستان گرم بود يا زمستان سرد بود براي مردم دشوار بود. اين بر اساس ماههاي قمري تنظيم شده است كه گاهي سهولت گاهي صعوبت بالأخره سيّار باشد. اين سخن يك سخن ابتدايي يا متوسط است. امّا آنچه كه برخي از بزرگان گفته‌اند اين است كه تمام اين احكام و حِكَم الهي بر اساس ماههاي قمري است تا دور بگردد. كه فيض او و فضل او كه دائم است به هر زماني هم برسد. اين‌طور نباشد كه يك زمان خاص ظرف يك عبادت مخصوص باشد. اين نشانهٴ آن است كه خدا، خداي هر سرزميني است و خدا، خداي هر زماني هم هست. شما نبوغ اشخاص را هم مي‌بينيد كه خداوند اين‌طور نيست كه همهٴ‌ كمالات علمي را و نبوغ را به يك سرزمين بدهد گاهي مي‌بينيد از يك روستاي دور افتاده‌اي يك فقيهي يك حكيمي يك رياضيداني بر‌مي‌خيزد.

گردش علم فضيلت در ميان اقوام و اقليم‌هاي مختلف

يك سخن بلندي جناب شيخ اشراق در آن طليعهٴ حكمت و اشراق دارد كه فرمود تاكنون يك كسي وقفنامه‌اي نديد كه علم را وقف يك سرزميني بكنند وقف يك نژادي بكنند وقف يك قبيله‌اي بكنند. كه اينها بايد عالم بشوند. نه. گاهي يك عده در يك وقتي پرچمدار علم و دانش‌اند، بعد چراغ خانهٴ‌ آنها خاموش مي‌شود از جاي ديگر سر درمي‌آورد و روشن مي‌شود. هيچ كس نمي‌تواند بگويد مگر ما مي‌توانيم به اينجا برسيم. و هيچ كس نه مأذون است و نه آيس. بايد در خانهٴ رحمت و خير را كه «بابك مفتوح للراغبين و خيرك مبذول للطالبين»[22] هر كه رفت بالأخره گرفت. اين‌طور نيست حالا علم را وقف كسي كرده باشند شما مي‌بينيد غالب اينها كه در اوايل امر با مشكلات رو به رو بودند بالأخره به جايي رسيدند نعمت خدا داشتن در عين حال كه خوب است بسيار چيز بدي هم هست. غالب خاموش شدن چراغها بر اثر داشتن است. يعني يك كسي وضع ماليش اول ضعيف است طلبهٴ خوب در مي‌آيد درسخوان در مي‌آيد حالا يا فقيه مي‌شود يا حكيم مي‌شود بالأخره رشد مي‌كند. وقتي يك انسان شاخص شد جامعه به طرف او اقبال مي‌كند وضع مالي او خوب مي‌شود، بچه‌هاي او يكي پس از ديگري يا غادي در مي‌آيند يا فاسد. اين‌چنين نيست كه بعد از آن پدر افراد مثلاً نو و نابود بشوند. رفاه در عين حال كه نعمت خداست بسيار چيز بدي است و ساده زيستن و قناعت در عين حال كه مشكل است و مشكلاتي را همراه دارد بسيار فضيلتي را به همراه دارد. نشانه‌اش همين است كه شما بيوتات را مي‌بينيد مراجع را مي‌بينيد تاريخ را ببينيد بالأخره طولي نمي‌كشد كه اين چراغ خاموش مي‌شود براي اينكه آدم مرفه كه ديگر درسخوان نخواهد شد.

گردش ايام با فضيلت ماههاي قمري در ميان ماههاي شمسي

به هر تقدير اين حرف، حرف اوج گرفتهٴ بعضي از بزرگان اهل معرفت است كه خدا، خداي هر زميني است و خدا، خداي هر زمان است. اين ماه مبارك رمضان را دور مي‌دهد تا فضيلت ليله قدر گاهي در زمستان ظهور كند گاهي در تابستان ظهور كند گاهي در بهار ظهور كند و گاهي در پاييز ظهور كند. اشهر حج اين‌چنين است، روز عرفه اين‌چنين است، عيدين اين‌چنين است. هر زماني بالأخره به نوبهٴ خود يك لياقتي داشته باشد كه بشود ليله قدر. آن معنيٰ تنزل بكند بدين صورت در بيايد. آنچه كه عندناست ينفذ و يتبدل اما البته ريشهٴ همهٴ اينها كه عندالله هست،‌ ثابت است نظير نعمي كه نزد ماست متغير است و به آنجا برمي‌گردند. و گفتند همان طوري كه ليلهٴ قدر بين شبهاي ديگر مخفي است،‌ چند چيز است كه بين چند چيز ديگر مخفي است، يكي اينكه ولي خدا در بين انسانها مخفي است. معلوم نيست نظر خدا به چه كسي باشد. و آينده چه كسي خوب دربيايد. لذا همهٴ ما موظفيم براساس بابك مفتوح للراغبين حركت كنيم. و هيچ كم نياوريم نگوييم مگر ما هم مگر اين‌طور مي‌شويم. اين مثل كه مثلاً آيا غوره فلان شهر انگور مي‌شود اين مثلي است كه اهل آن شهر را راكد و راجل مي‌كند نه‌خير غورهٴ آن شهر ممكن است بهترين شربت بشود. حالا تا او كه را بخواهد و كه را بنوازد. بنابراين اين سخن كه احكام الهي، حِكَم الهي بر اساس ماههاي قمري است چون خدا، خداي هر زمان است چه اينكه خدا، خداي هر زمين است و در هر عصري هم بالأخره يك فيضي از ذات اقدس الهي ظهور كند دلپذيرتر از آن حرف اوّل است كه حرف اوّل اگر ابتدايي نباشد مثلاً حرف متوسطي است. لذا براساس ماههاي قمري اين احكام و حِكَم الهي تنظيم شده است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.

[2]  . بحار الانوار، ج 55، ص 342.

[3]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 43.

[4]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 197.

[5]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 197.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 197.

[7]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 36.

[8]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 43.

[9]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 197.

[10]  . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.

[11]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 106.

[12]  . الكافي، ج 2، ص 285.

[13]  . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.

[14]  . مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

[15]  . سورهٴ يوسف، آيهٴ 39.

[16]  . سورهٴ مؤمنون، آيات 86 و 87.

[17]  . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.

[18]  . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 23.

[19]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 5.

[20]  . سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[21]  . سورهٴ فصلت، آيهٴ 10.

[22]  . مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق