11 04 2001 4896355 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 43

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (43) يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (44)

سرّ تعبير به «كثير» در توصيف احبار و رهبان

اينكه فرمود كثيري از احبار و رهبان براي اينكه در بين عالمان اهل كتاب زاهدان و راهبان آنها مردان صالحي هم هستند لذا نفرمود همه احبار و رهبان اين‌چنين‌اند در مواردي كه گروهي تبهكارند و اقليتي در صلاح و فلاح‌اند قرآن كريم هم عيب و نقص آن كثير را ذكر مي‌كند و هم كمال و صلاح آن قليل را در همين جريان اهل كتاب كه فرمود: ﴿إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ﴾ درباره آن گروه قليلشان كه اهل صلاح و فلاح‌اند فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ[1] يا ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ[2] و مانند آن در كه آيات از آن گروه اقلّي با عظمت و تجليل ياد كرده است مواردي از اين قبيل كه اكثري مبتلي به يك فسادند و اقلي سالمند حكم اكثري را ذكر مي‌كند يا كثير را ذكر مي‌كند ﴿ وَتَرَي كَثِيراً مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ[3] و مانند آن اگر تعبير به كثير دارد براي اينكه حرمت آن قليل محفوظ باشد 

پرسش ...

تفاوت واژهٴ اكثر با كثير

پاسخ: گاهي كه افراد قسمت مهمشان به يك طرف باشند و گروه كمي به يك طرف ديگر تعبير به كثير مي‌كنند چون كثير در مقابلش قليل است كثير بيشتر از اكثر است چون اكثر در مقابل كثير است و كثير در مقابل قليل اگر گفتند كثير اين حرف را مي‌زنند و قليل آن حرف يعني مثلاً 90 درصد اين‌طور است10 درصد اين‌طور اما اگر گفتند اكثر اين‌طور است در قبال اكثر كثير است يعني 60 درصد اين‌طور است40 درصد آن‌طور اينكه در كتابهاي فقهي مي‌بينيد مثلاً مرحوم صاحب جواهر يا اينها كه بالأخره فنّي حرف مي‌زنند مي‌گويند «الأشهر كذا بل المشهور» چون مشهور بالاتر از اشهر است وقتي گفتند اشهر اين است يعني اين حكم شهرت بيشتري دارد مقابل او هم از شهرت برخوردار است مقابل او مشهور است ولي اين اشهر است يا مي‌گويند «ذهب الأكثر بل الكثير» براي آن است كه كثير بيشتر از اكثر است اكثر در مقابل كثير است كثير در مقابل قليل اگر در جواهر يا ساير كتابهاي فقهي از اشهر به مشهور اضراب مي‌كنند يا از اكثر به كثير اضراب مي‌كنند سرّش همين است و قرآن كريم هم اين نكات را رعايت مي‌فرمايند آنجا كه گروه كمي صالح‌اند ولي بسياري از آنها فاسدند تعبير به كثير مي‌كند آنجا كه نه خيليهايشان صالح‌اند ولي بيشترشان طالح‌اند تعبير به اكثر مي‌كند

پرسش ...

پاسخ: اين ديگر مربوط به آن ظهور عرفي است ولي بالأخره كثير در مقابل قليل است اكثر در برابر كثير

پرسش ...

پاسخ: بالأخره تطبيق عنوان بر مصداق بحث ديگر است ولي كثير بيشتر از اكثر است مشهور بيشتر از اشهر است و مانند آن چون در مقابل مشهور شاذّ و نادر است در مقابل اشهر مشهور و قرآن هم براساس اين نكات گاهي تعبير به كثير مي‌فرمايد گاهي تعبير به اكثر.

نقد وجوه ذكر شده در تفسير المنار دربارهٴ اكل مال به باطل

مطلب ديگر آن است كه اين احبار و رهبان كه اموال مردم را به باطل مي‌خوردند وجوه فراواني در المنار آمده كه بسياري از اينها حق است كه در خلال بحثها آمده ولي برخي از آن وجوه همان شائبه تفكر وهابيت است كه مثلاً نذر يا وقف بر مراكزي كه در آنجا صلحاء مدفونند و مانند آن اين را هم جزء كارهايي كه احبار و رهبان مي‌كردند مي‌دانند فقط وقف بر مسجد را اينها روا مي‌دانند امّا وقف بر امامزاده وقف بر حرم و نذر كردن براي كسي كه مثلا دعا بكند وقف براي مردان صالح اينها همان آن تفكر وهابيت است كه متأسفانه در ايشان و در نوشته‌هاي ايشان كم و بيش هست مسئله شفاعت مسئله توسّل واقع براي اينها حل نشد خيال مي‌كنند اينها با توحيد مخالف هستند لذا بسياري از اين مواردي كه ايشان در المنار مي‌شمارند مي‌تواند مشترك باشد بين همه مذاهب ولي برخي از آنها كه تفكر وهابيت هست و در بين مسيحيها و كليميها قسمت مهم مسيحيها رواج داشت آنها البته باطل است اين اقرارگيري پاپها از تبهكاران كه آنها مخفيانه بروند پيش او اعتراف به گناه بكنند و او گناه را ببخشد و در قبالش پولي دريافت بكند حالا يا اين پول را به شخص او بدهند يا به شخصيت حقوقي بدهند بله اينها أكل مال به باطل است زيرا انسان بايد پيش خداي خود اقرار بكند و اين اقرار به گناه خودش وسيله است «جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي[4] يكي از بهترين وسيله‌اي كه ذات اقدس الهي به ما امر كرد فرمود: ﴿ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[5] همان توبه است همان اقرار به گناه است پيش ذات اقدس الهي ما كه نمي‌توانيم از اين اطلاق ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ تمسك بكنيم بگوييم فلان كار خوب است براي اينكه وسيله است اين تمسك به عام در شبهه مصداقيه خود آن عام است چه چيز وسيله است؟ اين را بايد قرآن و سنت بگويد قرآن فقط به ما مي‌فرمايد كه براي تقرب إلي الله وسيله أخذ كنيد در روايات آمده است نماز وسيله خوبي است زكات وسيله خوبي است ولايت اهل‌بيت(عليهم السلام و الصلاة) از بهترين وسايل است و مانند آن اقرار به وحدانيت خدا اقرار به ربوبيت خدا و عبوديت خود هم از بهترين وسايل است«يتوسل إليك بربوبيتك»[6] يا «فقد جعلت الاقرار بالذنب اليك وسيلتي» هم اقرار به گناه هم اقرار به عبوديت هم اعتراف به ربوبيت ذات اقدس الهي اينها وسايل است خب حالا اگر كسي مالي را وقف كرد براي حرم براي معبد يك زاهدي كه عده‌اي آنجا دعا دارند نماز دارند توسل دارند اين همان شائبه وهابيت است متأسفانه كه در آنها ظهور كرده و اين را هم أكل مال به باطل مي‌دانند خيال مي‌كنند اين كارها با توحيد مطابق نيست

توصيف ويژگي‌هاي متفاوت احبار و رهبان در مسائل اقتصادي

گاهي هم اينها اين احبار و رهبان به تعبير خود المنار با سران ستم يا با متكاثران ثروت از راه تساهل برخورد مي‌كردند يعني به ميل اينها فتوا مي‌دادند و از اين راه درآمدي داشتند اين هم أكل مال به باطل بود گاهي هم نسبت به توده غير اسرائيلي اينها حكم مي‌كردند به اينكه اموالشان فيء يهوديهاست آن هم از سنخ أكل مال به باطل است در آيهٴ 75 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين‌چنين آمده ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِليْكَ﴾ خب اينجا ببينيد كمال ادب و انصاف را رعايت كرده و فرمود در همين مسيحيها در همين يهوديها آدمهاي شريف مؤمن صالح و پاك هستند كه اگر شما يك قنطار يعني به اندازه پوست گاو پُر از طلا بكنيد اين‌قدر فراوان باشد اين را به اين آقا امانت بسپاريد خيانت نمي‌كند ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ﴾ اين ﴿يُؤَدِّهِ إِليْكَ﴾ اين همه طلا را اگر امانت به او بدهيد اين كاملاً أدا مي‌كند ولي ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ﴾ بعضي از اين يهوديها هم هستند كه اگر يك دينار به آنها بدهيد كه اين تنوين آن هم تنوين تقليل و تحقير است حالا يك دينار هم به او بدهيد اين ﴿لاَ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمَاً﴾ كه اين اسرائيل كنوني از همين قبيل است فرمود به اينكه نه تنها مال شما اگر به دست آنها برسد غارت مي‌كنند يك امر بين المللي كه مسئله امانت است كه گذشته از جنبه الهي صبغه انساني هم دارد اگر به عنوان امانت هم به اينها بدهيد خيانت مي‌كنند اسرائيلي كنوني همين است ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ﴾ تقليل و تحقير يك دينار به عنوان امانت هم به او بدهي نه اينكه مال شما به دست او بيافتد به عنوان امانت هم بدهي ﴿لاَ يُؤَدِّهِ﴾ مگر اينكه بتواني با زبان زور بگيري از اينها ﴿لاَ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمَاً﴾ اگر اهل قيام و ترس و انزوا و اينها باشي خب مي‌خورند اگر مردانه مبارزه بكني زبان آنها كه زبان زور است به آنها بفهماني بله مي‌تواني مالت را بگيري وگرنه اينها جز زبان زور چيزي نمي‌فهمند ﴿إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمَاً﴾ خب اين خيانت اسرائيلي نسبت به مال مسلمانها يك منشأ فقهي دارد براي آنها و آن اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ[7] مال عربها اگر به دست ما رسيد مال مسلمانها اگر به دست ما رسيد بر ما حلال است فيء ماست از هر راه كه شد خب اين را كه توده مردم فتوا نمي‌دهند كه اين را احبار و رهبانشان فتوا مي‌دهند ديگر حرف توده مردم اين نيست كه چه چيز حلال است چه چيز حلال نيست كه حرف احبار و رهبانشان اين است خب اين راه را باز كردن بدون دريافت يك وجه المصالحه‌اي و دين‌فروشي از آن رهبران ستم كه نيست پس ﴿إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ هم مال مسلمانها اگر به دست آنها بيافتد بر اساس اينكه گفتند ﴿لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ﴾ أكل مال باطل است هم در قبال اين فتوايي كه عده‌اي را بسيج كردند فلسطينيهاي بيچاره را آواره كنند در قبال اين چيزي گرفتند خب اين هم أكل مال به باطل است بسياري از اينها با دريافت فتوا از احبار و رهبانشان به جان مسلمانهاي فلسطيني افتادند ديگر خب ﴿لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[8] عالماً عامداً فتوا به خلاف دادند

قدرناشناسي احبار و رهبان نسبت به تورات

درباره اين گروه است كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بحثش گذشت آيهٴ 91 كه فرمود اينها اين توراتي را كه ما آن را نور قرار داديم اين را به صورت يك كاغذ پاره در آوردند آيهٴ 91 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ﴾ كه منكر وحي خاص و نبوت مخصوص بودند يعني منكر حقيت قرآن ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَيٰ نُوراً وَهُديً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ﴾ شما اين را به صورت يك كاغذ پاره درآورديد اين تورات الهي كه نور است نه حاضريد اين را براي مردم درست معنا كنيد نه حاضريد خودتان آنچه را كه مي‌فهميد عمل بكنيد اين يك قرطاس يك كاغذبازي است بالأخره اين بحثهاي ديني شما كاغذ بازي است اين همين كه مي‌گويند ادارات ما كاغذبازي است همين است يعني اين كتاب قانون شده قرطاس، قرطاس غير از نامه است اينكه مي‌گويند كاغذ فلان كس به دست من رسيد اين از نظر ادبي درست نيست آن نانوشته را مي‌گويند كاغذ آنكه در بازار كاغذ فروشها است آنكه نوشتند و مكتوب است آن ديگر كاغذ نيست آن نامه است فرمود شما اين را يك مشت كاغذ باطله قرار داديد اصلاً گويا چيزي در آن نوشته نيست ﴿تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ﴾ اين قرطاس بازي كاغذبازيها همين است مثل اينكه اين شكايت مال اين شخص شاكي نباشد مثل اينكه آن دادخواست مال آن طرف نباشد مثل اينكه اين دستور و بخشنامه از مسئول صادر نشده باشد همه اينها مي‌شود قرطاس. نامه نيست بخشنامه نيست دادنامه نيست قرطاس است اين مي‌شود كاغذبازي فرمود شما كاغذبازي كرديد اين نور است شما اين را در حدّ يك كتاب عادي هم تلقي نكرديد بالأخره يك بخشنامه‌اي يك قانوني يك حسابي يك كتابي ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَيٰ نُوراً وَهُديً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ﴾ خب شما همين هستيد ديگر و اين كار هم با دريافت يك مالي از رهبران زور و زر بهره شما شد اين كار را كه تورات را به صورت قرطاس دربياورند اين كار احبار و رهبان بود وگرنه توده مردم كه اين تورات را به سر مي‌گذاشتند اين ديگر كار احبار و رهبان است ديگر ﴿تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيراً[9] در مسائل سياسي كه مربوط به كتمان شرائط نبوت و آثار نبوت و علائم نبي و اينهاست اين را هم كتمان كردند و يك سلسله درآمدهايي هم از آن سلاطينشان داشتند اينها وجوه درآمد نامشروع احبار و رهبان بود

حلال كردن ربا خواري و امانت مسلمانان توسط احبار و رهبان

در جريان رباخواري بالأخره توده مردم بني‌اسرائيل اگر تن به ربا دادند و گفتند حلال است «و بأكلهم الربا»[10] براي اينكه همين احبار و رهبان گفتند به اينكه از مسلمانها بخواهيد ربا بگيريد عيب ندارد از عربها بخواهيد ربا بگيريد عيب ندارد حالا از اسرائيلي نگيريد از آنها بخواهيد بگيريد عيب ندارد خب پس تحليل ربا تحليل امانت كه اين آيات قرآني است ناظر به آنهاست در قبالش اينها بالأخره يك كاري يك چيزي بهره‌شان شده است كه فتوا به تحليل ربا و تحليل اموال مسلمين دادند اين مي‌شود ﴿كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ خب و با همين هم ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ هزينه‌هاي فراواني مي‌كنند كه نگذارند مردم تبليغ سوء كه مي‌كنند همين است در قبال اين تبليغ سوء هم مي‌كنند هم «ينصرفون عن سبيل الله» هم «يصدون أنفسهم عن سبيل الله»  هم «يصدون غيرهم عن سبيل الله»  آن‌گاه اين گروه را و همچنين مسلمانهايي كه تفكر اسرائيلي دارند فرمود به اينكه ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

نفوذ تفكر اسرائيلي در بين برخي از مسلمانان

يك بيان نوراني از امام هشتم(سلام الله عليه) هست كه اين بيان را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در بخش پاياني كتاب شريف توحيد ذكر كردند آنجا در مسئله حدوث و قدم عالم و اراده الهي و اينها كه سخن مبسوطي به ميان مي‌آيد در مسئله بداء و اينها سخني مطرح مي‌شود وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليه) به آن متكلم خراسان مي‌گويد: «أحسبك أنّك ضاهيت اليهود»[11] من فكر مي‌كنم كه تفكر اسرائيلي در تو پيدا شده آخر چرا برهاني حرف نمي‌زني من درباره حدوث دليل مي‌آورم نمي‌پذيري أدلّه قدم را نفي مي‌كنم نمي‌پذيري آن اراده ازلي را تثبيت مي‌كنم نمي‌پذيري اراده فعلي را تثبيت مي‌كنم «إنّي أحسبك أنّك ضاهيت اليهود»[12] يك تفكر اسرائيلي در تو پيدا شده چرا اين طور فكر ميكني؟ خب اين تهاجم فرهنگي هم يعني همين آن روز عرض شد به اينكه در كره زمين در بخش اسلامي حوزه علميه در ايران بود چون هر جا امام باشد مهد علم است وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجاز بودند حوزه علميه و مهد علوم اسلامي حجاز بود وقتي وجود مبارك حضرت امير در مدينه بودند باز حوزه علميه و مهد علوم الهي حجاز بود و وقتي حضرت تشريف بردند به عراق و در كوفه مستقر شدند عراق مهد علوم الهي شد اهل بيت(عليهم السّلام) هر كدامشان در عراق بودند عراق حوزه علميه بود وقتي برگشتند مدينه، مدينه شده حوزه علميه و مهد علوم وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) كه ايران تشريف آوردند آن روز ايران مهد علوم الهي بود همه علماء از دور و نزديك به خراسان آمده بودند خب آن روز حضرت به اين شخص فرمود: «إنّي أحسبك أنّك ضاهيت اليهود» چرا مثل اسرائيليها فكر ميكني؟ بالأخره متقن بينديش اگر كسي اسرائيلي فكر كرد يا اسرائيلي عمل كرد با اسرائيلي در﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ شريك است ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ﴾ ديگر عام است شامل همه اين گروه خواهد بود

چگونگي شكر نعمت‌هاي بدني و مالي

مطلب ديگر آن است كه شكر نعمت بدني را گفتند صوم و صلات و حج و امثال ذلك است اين عبادتهاي بدني شكر سلامت و نعمت بدن است دادن زكات و كفارات و نذورات و صدقات و اينها شكر نعمت مالي است كه در قبال آن نعم مالي انسان بايد شاكر باشد ظاهر اين آيه كه مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ مطلق است هرگونه كنزي محرم است بايد در راه خدا انفاق بشود لكن براساس قانون جمع بين ادله و تقييد مطلق و تخصيص عام بايد مراجعه بكنيم به آيات ديگري كه ذات اقدس الهي اصل مالكيت را امضاء كرده اوّلاً حقوق ديگران را مشخص كرده ثانياً بعد از پرداخت و تأديه حقوق ديگران بقيه اموال را براي شخص حلال دانسته ثالثاً و مرز انفاق مستحبي را هم مشخص كرده است تا حدي كه به خود انسان آسيبي نرسد رابعاً و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «معارج» آيهٴ 22 به بعد اين است ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ ٭ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ يعني مال را به اشخاص نسبت مي‌دهد اصل مالكيت را امضاء مي‌كند مي‌فرمايد مال حلال را كه اشخاص فراهم كردند ملك آنهاست در اموال آنها يك سلسله حقوقي است براي كسي كه روي سؤال دارد براي كسي كه محروم است و روي سؤال ندارد كه در نوبتهاي قبل هم اشاره شد كه يك عده مستمندي هستند كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ[13] چون اينها عفيف هستند كساني كه از اوضاع خانوادگي آنها خبر ندارند جاهل به وضع خانوادگي آنها هستند اينها را غني مي‌پندارند يحسب اين فقراء را جاهل به حال اينها أغنياء ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ﴾ منشأ اين حسبان و گمان هم عفت‌ورزي اين مستمند است ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ﴾ «يحسبهم منَ التَّعَفُّفِ أغنياء» خب در اين كريمه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ اين يك اصل كلي كه در مقام تثبيت اصل حكم است

لزوم ميانه‌روي در انفاق

در مقام اجرا هم فرمود به اينكه مردان الهي كساني هستند كه وقتي انفاق بكنند از آن حد وسط نمي‌گذرند در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» عباد الرحمن را كه مي‌ستايد مي‌فرمايد آيهٴ 67 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است كه ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً﴾ نه افراط دارند در انفاق كه به عائله خودشان سخت بگيرند نه تفريط دارند كه حقوق مستمندان را ندهند ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً﴾ چه اينكه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيهٴ 29 سورهٴ مباركهٴ «إسراء» فرمود حالا كه مي‌خواهي انفاق بكني﴿لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾ نه اهل تفريط و قبض باش كه دست به گردن بنشيني با دست بسته زندگي كني نه آن‌قدر گشاده دست باشي كه به خودت و عائله‌ات آسيب برساني ﴿لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ﴾ كه نتواني انفاق بكني دستت بسته نباشد و كاملاً هم با دست باز زندگي نكن كه چيزي براي خودت نگه نداري ﴿وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً ٭ إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً[14]  

پرسش ...

پاسخ: خب «إستنزلوا الرّزق بالصّدقه»[15] معنايش اين نيست كه جميع اموال را صدقه بدهيد اين جنس است اين به نحو قضيه مهمله است كه در حكم قضيه جنسيه است صدقه بدهيد روزيتان بيشتر مي‌شود اين راه خوبي هم هست «تاجروا الله بالصّدقه»[16] «إذا أملقتم فتاجروا الله بالصّدقه»[17] اينها از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است «إستنزلوا الرّزق بالصّدقه» فرمود اگر يك وقتي مشكلي پيدا كرديد وضع مالي‌تان بد شد با خدا دادوستد كنيد «إذا أملقتم فتاجروا الله» به چه چيز تاجروا؟ «بالصّدقه» اينها معنايش اين نيست كه هر چه داريد بدهيد كه

پرسش ...

پاسخ: نه ﴿وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ[18] آن معنايش اين نيست هيچ چيز براي خودش نگيرد كه آن هم گاهي اتفاق مي‌افتد «قضيّة في واقعة» يا «قضيّة شخصيّه» نظير ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ[19] كه اين ديگر مخصوص آن انسانهاي كامل است مثل اهل‌بيت(عليهم السّلام) در حد وجوب نيست و رجحان هم به آن حد نمي‌رسد مگر نسبت به خود معصوم كه آنها به وظيفه خودشان عالم‌اند وگرنه ديگري كه نمي‌تواند آن واجب النّفقه خودش را گرسنه نگه بدارد به ديگري بدهد چون بالأخره بچه‌هاي آدم واجب النفقه‌اند مگر خود اين بچه‌ها در حد انسان كامل باشند كه خودشان اقدام بكنند چه اينكه كردند.

علّت جمع بودن ضمير در يتقونها

خب از اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا﴾ و نفرمود «و لا ينفقونهما» اين وجوهي گفته شد كه بخشي از آن وجوه قبلاً گذشت يكي از آن وجوه آن است كه اگر تثنيه‌اي داشته باشيم كه هر كدام از اين دو ضلع افراد فراواني دارند مي‌شود به لحاظ افراد اين مثنا جمع بياورند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» آيهٴ 9 آمده است كه ﴿ وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا﴾ نه «إقتتلا» چون طائفه مشتمل بر افراد است پس اين تثنيه از آن سنخ تثنيه‌هايي است كه هر دو طرفش داراي افراداند به لحاظ آن افراد مي‌شود ضمير جمع آورد فعل جمع آورد نفرمود «و إن طائفتان من المؤمنين اقتتلا» فرمود: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا﴾  اينجا هم ذهب افرادي دارد فضه افرادي دارد به لحاظ كثرت افراد ذهب و فضه فرمود: ﴿وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ خب از

تبيين مسألهٴ تجسم اعمال در روايات شيعي

اينكه فرمود ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ مگر اين مبالغه‌اش بيشتر از آن است كه بفرمايد «يوم تحمي»؟ اين بحثها كه سخن از تجسم اعمال و وجود ملكوتي و نزول از مخزن غيب و امثال ذلك مطرح است مستحضريد كه دست جناب عبده خالي است المنار در اين بحثها خيلي پياده است لذا مي‌گويد به اينكه ما نظير آن سلف صالح بايد بگوييم كه تصديق واجب است بحث تفصيلي نكنيم و ايمان بياوريم اما حالا در روايات شيعه مسئله تجسم اعمال، اعمال يك ظاهري دارند يك باطني دارند يك وجود مُلكي دارند اين كارها از راه دور آمده به جاهاي دور ميرود در عين حال كه واحد است كثير است وحدت در عالم با كثرت در عالم ديگر هماهنگ است اگر اين ذهب و فضه از دست هزارها نفر گذشت در آنِ واحد براي همه آنها ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ خواهد بود و اگر از دست هزارها نفر ديگر هم گذشت كه با آن صدقه جاريه دادند در آنِ واحد براي همه هم روح و ريحان خواهد بود يك موجود واحد شخصي در يك عالم مي‌تواند با كثرت شخصي در عالم ديگر ظهور كند

تفاوت مقدار انفاق در نگاه فقه و اطلاق

خب مطلب ديگر آن است كه اينكه تا به حال گفته شد حد و مرزي براي انفاق هست اين به لحاظ بحث فقهي است بله كه انسان چقدرش برايش واجب است؟ چقدر مستحب است؟ چقدر براي خودش مي‌تواند ذخيره كند؟ چقدر براي عائله‌اش مي‌تواند ذخيره كند؟ امّا مسئله اخلاقي و زهد يك حساب ديگري دارد زهد آن است كه انسان به چيزي علاقه نداشته باشد هيچ‌كدام نه قليلش نه كثيرش در حد يك ابزار بداند

تعريف زهد و تبيين رازقيت خداي سبحان

زهد آن است كه انسان بگويد اين مالي كه دست من است اصلش عندالله است اينكه در معرض زوال است من براي حصول طمأنينه‌ام به آنچه در دست خداست دل بسته‌ام نه آنچه در دست خود من است آنچه در دست من است ندانم روزي كيست و آنچه روزي من است ندانم در دست كيست طبق مناجات خواجه انصاري خب اگر اين‌چنين است انسان مطمئن است حالا از دست او گذشت آنكه گفت: ﴿ مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا[20] كه ﴿ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[21] او كه محال است انجام بدهد او هم عهده دار شد كه روزي را تأمين بكند در نوبتهاي قبل اشاره شد كه وجود مبارك حضرت امير به اباذر(رضوان الله عليه) فرمود حالا منطقه ربذه يك جاي بي آب وعلفي است الآن هم كسي برود بعد از گذشت چند قرن مي‌بيند جاي سوزاني است يك مختصر چاهي است در آن فاصله معين قبر اباذر(رضوان الله عليه) آنجا وجود مبارك حضرت امير طبق نقل مرحوم كليني در هنگام توديع ابي‌ذر به ابي‌ذر فرمود اگر تمام كره زمين مثل يك فلز بشود كه چيزي از زمين نرويد و هيچ قطره باراني هم از آسمان نبارد اينها رطل بشوند بسته بشوند آسمان بسته زمين هم بسته در چنين فضايي خدا مي‌تواند بنده‌اش را تأمين كند اين را مي‌گويند ايمان اگر كسي به اينجا برسد اينها نه خرافه است نه افسانه است نه دروغ است هم علم است هم عقل است هم نقل اينجا كه برسد راحت است چيزي براي او دردآور نيست فرمود اباذر نگران نباش اگر هيچ قطره‌اي از بالا نيايد و هيچ گياهي از زمين سبز نشود خدا مي‌تواند بنده متقي را تأمين كند آن يك حساب ديگري است بنابراين ما يك حقوقي داريم همين كه حالا بحث شد يك بحث زهد داريم كه كمال روح به آن است اين است كه انسان به هيچ چيزش دل نبندد آن وقت راحت است زهد هم اين است كه «فليكن بما في يد الله اوثق منه بما في يده»[22] آن وقت آدم راحت است ما مي‌خواهيم كيف بكنيم خوب زندگي بكنيم يك چيز معقولي است ديگر آدم هميشه مي‌خواهد راحت باشد كيف بكند با نشاط باشد امّا نشاط در چيز ديگر است خب انسان وقتي آرامش داشته باشدچه چيزي بهتر از اين؟ اگر وصل بشود به انبار الهي اين هميشه راحت مي‌شود

زهد و توكل مرحوم الهي قمشه‌اي

شيخنا الاستاد مرحوم الهي قمشه‌اي(رضوان الله عليه) يك وقتي زمان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري همين قم در مدرسه دارالشفاء فرمود من اشارات بوعلي سينا تدريس مي‌كردم بعد كه دوران تدريس تمام شد تشريف بردند تهران ايشان فرمود من يك روزي داشتم عبور مي‌كردم يك كسي از پشت رسيد سلام گرم كرد به من من ديدم نمي‌شناسمش وقتي نشناختم خب جواب گرمي هم از ما نشنيد گفت كه استاد شما من را نمي‌شناسيد؟ ايشان فرمود من به او گفتم نه آن سال 36 قمري بود كه مي‌گفتند سال مَجاعه سال مَجاعه يعني سال گراني قحطي جوع گرسنگي آن سال فراون بود سال 1336 هجري قمري سال قحطي بود سال مَجاعه به اصطلاح تعبير مي‌كردند گفت كه شما در مدرسه دارالشفاء اشارات و تنبيهات بوعلي‌سينا تدريس مي‌كرديد عده‌اي حضور داشتند من يكي از شاگردان محضر شما بودم و الآن آمدم اينجا و امسال هم سال قحطي است و من هم در انبار دولت كار مي‌كنم غلات دست من است اگر اجازه بدهيد من يك گوني برنج و يك حلب روغن براي شما بدهم بعداً حساب مي‌كنيم ايشان فرمود من به او گفتم خب بالأخره شما آدرس منزل ما را كه نداريد گفت حالا بگوييد من بفرستم گفت خانه ما وصل انبار حق است چون وصل انبار حق است براي ما سال مَجاعه و غيرمَجاعه يكسان است ما اصلاً احساس فقر نمي‌كنيم اگر كسي خانه‌اش وصل خانه كسي باشد كه ﴿ مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا[23] اين نگران چيزي نيست فرمود به اينكه اگر آن راه نشد كسي گرفتار خداي نا كرده آن حرمت شد به او مي‌گويند ﴿ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ

«غفر الله لنا و لكم  نلتمس منكم الدعا»

 

 

[1]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 199.

[2]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 113.

[3]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 62.

[4]  ـ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[5]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[6]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[7]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 75.

[8]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 75.

[9]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[10]  ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 311.

[11]  ـ بحار الانوار، ج 4، ص 96.

[12]  ـ بحار الانوار، ج 4، ص 96.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 273.

[14]  ـ سورهٴ اسراء، آيات 29 ـ 30.

[15]  ـ الكافي، ج 4، ص 3.

[16]  ـ شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابي‌الحديد، ج 18، ص 101.

[17]  ـ نهج‌البلاغه، حكمت 258.

[18]  ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.

[19]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.

[20]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 6.

[21]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 132.

[22]  ـ الكافي، ج 2، ص 139.

[23]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 6.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق