10 04 2001 4896327 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 42

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (43) يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (44)

جهالت احبار علم فروش و سفاهت رهبان زهد فروش

در بسياري از آيات ذات اقدس الهي مسئله عقل را محور سعادت قرار داده‌اند عقل همان است كه «ما عبد به الرحمن و أكتسب به الجنان»[1]

و اگر آن عقل باشد انسان به مقصد مي‌رسد يعني آن نورانيّتي كه باعث مي‌شود انسان هم در مسائل علمي از بند تخيّل و توهّم نجات پيدا كند و هم در بخش عملي از شهوت و غضب نجات پيدا كند و اگر كسي اين عقل را نداشت سفيه است كه فرمود: ﴿وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ[2]

و اگر در بيان نوراني امير المؤمنين(سلام الله عليه) آمده است كه «رُبّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه»[3] چه بسا عالماني هستند كه علمشان به حالشان نافع نيست و كشته جهل‌اند آن جهل در مقابل عقل است اگر كسي عالم باشد و عاقل نباشد جزء احبار علم فروش است و اگر راهب باشد و عاقل نباشد جزء رهبانان زهد فروش است اين دو گروهي را كه ذات اقدس الهي اهل جهنم معرفي كرده است براي آن است كه يك عده عالمان بي عقلند يك عده زاهدان بي عقل عالم بي عقل يعني كسي كه در بحثهاي انديشه صاحب نظر هست ولي آن انگيزه الهي در او نيست راهب و زاهد زهد فروش بي عقل آن است كه زهد دارد و دنيا را ترك مي‌كند امّا «ترك الدنيا لدّنيا» نه «ترك الدنيا للآخرة» يا «ترك الدنيا لله» بنابراين «أفضل الزهد إخفاء الزهد»[4] خواهد بود و اگر كسي دنيا را براي دنيا ترك كرد اين يك زهد كاذبي دارد و جمع اينها ممكن است كسي هم عالم علم فروش باشد و هم زاهد زهد فروش لذا اين به عنوان «منفصله مانعة الخلوّ» ياد شده است ﴿إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ﴾ كارشان اين است منشأشان بي عقلي است لذا هم دست زهد فروشان بوسيدن خطاست هم دست علم فروشان بوسيدن خطاست حرمت تصرشف در مال مردم به نحو دريافت يا مصرف

مطلب دوم آن است كه در جريان تصرف مال مردم صرف أخذ حرام است لازم نيست به أكل برسد اين جريان أكل از چند جهت محور قرار گرفته يكي اينكه چون غالب تصرفات به أكل برمي‌گردد و مهمترين تصرف أكل است لذا از اين تصرفات به أكل ياد كردند كه اين مكرر ذكر شده است در همان ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ[5] و مانند آن يكي اينكه آن أخذ مقدمه أكل است وگرنه أخذ هم حرام است اينكه گفتند ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ رشوه و مانند آن هم مشمول اين نهي است اين‌طور نيست كه گرفتن رشوه حلال باشد ولي خوردنش حرام باشد همين اين گرفتن اين أخذ محرم است و يك نحوه تصرفي است ولو تصرف اعتباري ولو لازم نيست كه انسان تصرف عيني بكند يك وقتي است رشوه معاطاتي است يعني يك كسي كه از انسان احقاق باطل و ابطال حق را مي‌طلبد يك مالي را به او مي‌دهد تا آن قاضي حقي را باطل و باطلي را حق كند اين يك رشوه معاطاتي است يك وقت است پيمان مي‌بندند تعهد مي‌كنند بر عقد محرّم بر پيمانها و صلح محرّم و مانند آن، كه اين شخص اين مقدار به قاضي بدهد و قاضي هم تعهد سپرده است كه حقي را باطل و باطلي را حق بكند و اين تعهد بينشان بسته شد اين يك پيمان بر رشوه است ولو رشوه معاطاتي هم نباشد اين عقد هم محرّم است خب بنابراين اگر عنوان أكل را معيار قرار دادند براي اينكه آن أخذ مقدمه أكل است اين‌طور نيست كه أكل حرام باشد ولي أخذ حرام نباشد بلكه تصرف در مال مردم و گرفتن رشوه محرّم است ولو به تصرّف خارجي منتهي نشود اين شخصي كه مرتشي است رشوه را گرفته هنوز با آن غذا تهيّه نكرده يا مسكن و پوشاك تهيّه نكرده هر دو مشمول ﴿إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ﴾ خواهد بود

دعوت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم)  به حفظ اقتصاد و پرهيز از اكتناز

مطلب ديگر آن است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما را به حفظ اقتصاد و مسائل اقتصادي دعوت كردند كه آن حديث هم قبلاً خوانده شد كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه آن حضرت فرمود خدايا بين مملكت و نان مملكت يعني اقتصاد مملكت جدايي نينداز «اللهم بارك لنا في الخبز ولا تفرّق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صمنا و لا صلينا و لا أدّينا فرائض ربّنا عز و جل»[6] عرض كرد خدايا بين ما و نان ما جدايي نينداز منظور از اين نان اقتصاد است نه اينكه اين نان در قبال لباس و مسكن و امثال ذلك باشد عرض كرد خدايا بين امّت اسلامي و اقتصاد كه از آن به عنوان نان مملكت يا معيشت مردم ياد مي‌شود جدايي نينداز زيرا بسياري از مردم‌اند كه اگر مشكل مادّي پيدا كنند دينداري آنها سخت است اصحاب صفه بودن بسيار كم است عرض كرد خدايا «فلولا الخبز ما صمنا و ولا صلينا ولا أدّينا فرائض ربّنا عز و جل» اگر نان مملكت اقتصاد مملكت از مردم گرفته بشود توقّع اينكه مردم اهل نماز و روزه باشند نيست حالا اوحدي از مردم اصحاب صفه هم هستند مي‌گويند اعتقاد اصل است و نه اقتصاد امّا غالب مردم گرفتار معيشت‌اند ديگر نماز و روزه و اداي فرائض از يك ملّت گرسنه نبايد توقع داشت خب همان وجود مبارك كه مسئله اقتصاد را اين قدر مهم و معتبر مي‌شمردند وقتي اين آيه نازل شد فرمود: «تبّاً لذّهب تبّاً للفضه» اين نه براي آن است كه با اقتصاد بي مهر است اين براي آن است كه با اكتناز و تكاثر بي مهر است خب

وجه تسميه ذهب و فضه

مطلب بعدي آن است كه گفتند سرّ نام گذاري ذهب و فضه اين است ذهب را ذهب گفتند چون رفتني است بالأخره «لذهابه» و فضه را هم فضه گفتند «لتفضضه و لتفرّقها و تفضضها» است كه اين هم متفرق مي‌شود اين‌چنين نيست كه حالا بمانند كه نه ذهب ماندني است و نه فضه ماندني است اگر اين‌چنين است انسان نبايد براي امر فاني شونده آن امر باقي را رها بكند

اطلاق آيهٴ ﴿الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ﴾ بر تمامي مال‌اندوزان

مطلب بعدي آن است كه حالا طبق تحليلهاي بحثهاي قبلي ثابت شد كه اين درباره انفاقهاي واجب است و اختصاصي به زكات ندارد لكن چون محور بحث ذهب و فضه بود درباره ذهب و فضه اين آيات نازل شده است حالا اگر كسي دامداري يا كشاورزي و مانند آن دارد و حقوق واجب را تأديه نمي‌كند آيا او هم مشمول ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ است يا نه؟ درباره او احاديثي هم برخي از مفسران نقل كرده اند همان‌طوري كه اگر كسي ذهب و فضه داشت و اكتناز كرد و جمع كرد و حق واجب الهي را ادا نكرده است اين طلا و نقره را داغ مي‌كنند و بر اعضاء و جوارح او مي‌نهند اگر كسي انعام ثلاثة داشت اين در روايات هست اگر كسي گاو داشت گوسفند داشت شتر داشت و حقوق واجبه الهي را ادا نكرد همين گاو و گوسفند در آن ميدان قيامت آن‌قدر شاخ به اين مي‌زنند و آن‌قدر اين را لگدمال مي‌كنند كه به عذاب اليم گرفتار بشود بعد هم مي‌گويند اين همان گاوي است كه تو ذخيره كردي اين همان گوسفند است كه تو ذخيره كردي اين همان است كه در بحث ديروز اشاره شد اين حرفهايي نيست كه حالا حكمت يا كلام راه داشته باشد «تنطحه بقرونها و تطؤه بأظلافها»[7] با لگدها اين را مي‌مالند با شاخها اين را مي‌زنند «و تؤزها بافواهها»[8] با دندانها اين را گاز مي‌گيرند پس اين‌چنين نيست كه ﴿يَوْمَ يُحْمَي﴾ مخصوص طلا و نقره و متكاثران نقدين باشد هر كس حق مالي را و واجب را ادا نكرده است همان مال مجسّم مي‌شود همان محبوب دروغين به صورت مبغوض و عدوّ راستين ظهور مي‌كند و او را زير دست و پا نرم مي‌كند حال ببينيد در جوامع روايي ما اين روايات هست يا نه؟ اين را بزرگان اهل معرفت در تفسيرشان نقل كردند آنهايي هم كه در حد ميانه اهل حديث و اهل معرفت چيزي مي‌دانستند آنها هم از اهل سنت نقل كردند اين روايات را كه با شاخ با دندان با پا آن حيواناتي كه زكوي بودند و زكات آنها داده نشد صاحب مال را زير دست و پا له مي‌كنند

احاطه آتش عذاب بر جهنميان

از اينجا معلوم مي‌شود كه اين ﴿فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ تمثيل است نه تعيين اين چنين نيست كه مقطع عذاب همين اين سه جا باشد و بازگشتش به همان آيات سوره مباركهٴ «توبه» و مانند آن است اينهايي كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه[9] ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[10] نشانه هم اين است كه ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ[11] سر و ته اينها را جفت مي‌كنند گاهي قرآن آيه دارد كه سرشان به چه عذابي گرفتار مي‌شود دندانشان به چه عذاب گرفتار مي‌شود صورتشان به چه عذاب گرفتار مي‌شود لبهايشان به چه به چه عذاب گرفتار مي‌شود ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً[12] اينها گاهي هم اعضاء و جوارح را يك جا ذكر مي‌كند گاهي مجموع صدر و ذيل بدن را جمع بندي كرده ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾ سر و ته اينها را جفت مي‌كنند مي‌اندازند دور تمام اينها را بعد از اينكه به تفصيل بيان فرمود ﴿وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ[13] را بيان كرده دهن را مي‌بنديم دست را چه كار مي‌كنيم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا[14] اينها را چه كار مي‌كنيم پا را چه كار مي‌كنيم پشت را چه كار مي‌كنيم صورت را چه كار مي‌كنيم پيشاني را چه كار مي‌كنيم بعد همه اينها را به صورت جمع بندي در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» فرمود: ﴿يُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ﴾ در آن مقطع از كسي سؤال نمي‌كنند چه كردي ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ[15] چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ﴾؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ[16] براي چه سؤال بكنيم؟ سؤال براي اين است كه يك چيز مكتومي مشهور بشود از يك كسي سؤال مي‌كنند كه باطنت مثل ظاهرت بود يا نه؟ آيا ظالم بودي يا نه؟ درنده بودي يا نه؟ حالا اگر كسي به صورت گرگ درآمده ديگر جا براي سؤال نيست كه اين معلوم مي‌شود باطنش درنده بود ديگر چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ نيازي به سؤال نيست در آن مقطع حالا گاهي موقفي هست از اين مواقف گانه كه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ[17] راه خاص خودش را دارد ولي يك جايي در يك مقطعي كه حالا مشخص شد ديگر جا براي سؤال نيست كه خب پس ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالأقْدَامِ[18] بعد مي‌اندازند جهنم مي‌گويند ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ[19] اگر در اين آيهٴ 35 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُم﴾ گداخته مي‌شوند اينها تعيين نيست كه جاهاي ديگر را داغ نمي‌كنند يا جاهاي ديگر را عذاب نمي‌كنند اين بعنوان تمثيل و بيان مثال است براي برخي از موارد داغ مي‌كنند عذاب مي‌كنند چه طور؟ نمونه‌هايش اين است جبا هست پيشاني هست پهلو هست پشت هست خب حالا سر چه طور؟ پا چه طور؟ خب آنها را هم زير دست و پا له مي‌كنند پس كسي كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه[20] در آن روز ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[21] مي‌شود و آن عذابها هم هست حالا درباره عذاب كساني كه گرفتار منع زكات كشاورزي بودند آن هنوز روايتي برخورد نكرديم كه حالا اين جو و گندم و كشمش و خرما را چه مي‌كنند؟ اگر كسي اينها را اكتناز كرده

نسوز بودن اموال گداخته شده جهنمي

مستحضريد كه تمام اينها به صورت مال نسوز درمي‌آيد جهنم جهنمي نيست كه آتشش آتش دنيايي باشد درخت را بسوزاند جهنم جهنمي است كه با آن آتش درخت سبز مي‌شود ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾ خب اگر يك آتشي است كه كار آب را مي‌كند و درختي سبز مي‌شود ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ ٭ طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ[22] اين برگها هم مي‌شود برگهاي نسوز قهراً آن روزي كه ذهب و فضه را اكتناز مي‌كردند ذخيره مي‌كردند و امروز كه اين اوراق بهادار را ذخيره مي‌كنند فرقي نمي‌كند اين كاغذها در عين حالي كه سوخته مي‌شود گداخته مي‌شود، مي‌شود كاغذ نسوز خب

صعوبت فهم چگونگي عذاب جهنميان

مطلب ديگر اين است كه حالا اگر كسي در مدت عمر اين اموال را ذخيره كرده به نوبت اين درهم و دينار را به پيشاني و پهلو و پشت مي‌چسبانند؟ حالا اگر كسي در مدت عمر دراهم و دنانير فراواني را اكتناز كرده اينها را به نوبت مي‌چسبانند يعني مثلاً امروز اين درهم را داغ مي‌كنند مي‌گذارند فردا آن درهم را داغ مي‌كنند؟يا نه همان‌طوري كه در برخي از روايات آمده كه دندان كافر مثل جبل اُحد است اندام او هم چهره او هم جنب او هم ظهر او هم وسيع است؟ جا دارد همه اينها را يك جا بكند؟ چه طور است؟ در آن نصوصي كه دارد ضرس كافر كه جبل اُحد است معلوم مي‌شود اندام و قيافه‌هاي اينها هم توسعه پيدا مي‌كند حالا اگر اين بدن وسيع شد خب جا دارد كه همه اينها يك جا گداخته بشود يك آدم چاق بيش از آدم لاغر معذّب مي‌شود يك كسي كه چاق است و پشتش جاي 10 تا نقره داغ شده است با كسي كه لاغر است و پشتش فقط جاي 2 تا نقره داغ شده است خب فرق مي‌كند ديگر اين به صورت يك انسان ثمين حجيم در مي‌آيد؟ لا أدري به نوبت اين دراهم و دنانير را داغ مي‌كنند؟ لا يُدري بقيه‌اش ديگر احتمال است مگر اينكه چيزي را نصوص تعيين بكنند ولي جا براي سؤال هست كه چه طور داغ مي‌كنند؟

تبديل اموال واحد به باداش نيكوكاران و جزاي زراندوزان در قيامت

با حفظ اينكه همين دراهم و دنانير به صورت سيب و گلابي درمي‌آيد براي كساني كه اين دراهم و دنانير را داشتند و در راه خير صرف كردند چون اين شخص نه اوّلين سرمايه‌دار بود نه آخرين سرمايه‌دار و اين ذهب و فضه هم نه اوّلين بار پيش او بود نه آخرين بار پيش او بود پيش او آمده بعد او هم در راه حرام صرف كرده بعد از مرگ او هم ورثه گرفتند در راه باطل يا خير صرف كردند يك چند روزي پيش اين بود و ذهب بود در حقيقت «لذهابه» اين هم فضه بود ﴿لتفضضها و تفرقها﴾ خب همين ذهب و فضه كه پيش ديگران بود با آن مسجد و مدرسه ساختند پيش ديگران رفت با آن درمانگاه و بيمارستان ساختند براي آنها روح و ريحان شد همين ذهب و فضه بعينهما براي اين حديده محماة است و آخرت را با اين شواهد بايد بررسي كرد كه چنين عالمي است بالأخره مثل اينكه مكان كه شهادت مي‌دهد يك مكان گاهي خيابان است گاهي بيابان است گاهي مسجد است گاهي ميكده است گاهي خانه عادي است گاهي جاي نماز جماعت و دعاي كميل است گاهي مركز فساد مي‌شود كم نيستند اين اماكني كه در طول تاريخ به صورتهاي گوناگون درآمدند الآن هم هستند بعضي از مساجدي كه قبلاً ميكده بودند همين مكان با حفظ وحدت شخصي هم شهادت مي‌دهد هم شكايت مي‌كند هم آثار ميكده بودن را در آن نشان مي‌دهد هم آثار معبد و مسجد بودن را نشان مي‌دهد خطوط كلي معاد را از اين آيات مي‌شود ترسيم كرد كه چه عالمي است يك شيء با وحدت شخصي با حالتهاي گوناگون ظهور مي‌كند

گداخته شدن ثروت اندوخته دنيوي در جهنم

پرسش ...

پاسخ: بالأخره منشأ اين عذابها آن عقيده باطل است و آن اخلاق باطل است و اعمال باطل ولي ظاهر آيات اين است كه وقتي مي‌خواهند عذاب بكنند همان محبوب را به صورت گداخته در مي‌آورند مي‌گويند ﴿هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾ آنچه را كه شما كنز كرديد و ذخيره كرديد همان را بچشيد آيا اينها كنز را مي‌چشند يا مكنوز را؟ كنز فعل اينهاست يعني ذخيره كردن اين ذخيره كردن محرّم است آيا اينها اين ذخيره كردن را مي‌چشند به صورت نقره گداخته در مي‌آيد يا خود آن مكنوز به صورت جرم گداخته در مي‌آيد؟ ظاهرش اين است كه خود آن طلا و نقره به صورت جرم گداخته در مي‌آيد خب منشا اينكه آن طلا و نقره گاهي روح و ريحان بشود ميوه بهشتي بشود گاهي به صورت حديده محماة در بيايد البته عقيده بد و اخلاق بد و فعل بد است و اين شخص مي‌بيند اين مال را و درست هم مي‌بيند نه خواب ببيند مي‌بيند و درست مي‌بيند و حق مي‌بيند و حق هم هست

اعتقاد و اخلاق ناشايست انسان عامل كداخته شدن محبوب دروغين

پرسش ...

پاسخ: بله بالأخره آن اعتقاد يا آن تخلّق يا آن عمل با نيّت، آن مي‌شود وصف اين شخص و عقيده اين شخص فعل اين شخص يا فعل قلبي يا فعل بدني همان باعث مي‌شود كه اين شخص همين محبوب را به صورت جرم گداخته مي‌بيند و اين هم حق مي‌بيند نه خيال بكند و در بيداري مي‌بيند نه خواب ظاهر آيه اين نيست كه آن كنز شما به صورت حديده محماة در بيايد كه فعل شماست كه وصف است و مصدر است فرمود آن مكنوز ﴿هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ﴾ اين شخص جز آن است كه هم اين مال را دوست دارد اين مال را دوست دارد دوستي او يك كار باطلي است چون اين دوستي، دوستي كاذب است درون كذب، يك صدقي نهفته است كه اين در بحثهاي روز قبل اشاره شد اگر كسي به مال حرام علاقه پيدا كرده است دوست او شد اين دوستي كاذب است و باطل است و حق نيست اين يك مطلب در درون هر باطلي يك حق نهفته است در درون هر كذبي يك صدق نهفته است اين مقدمه دوم براي اينكه ممكن نيست كه دوستي هم باطل باشد هم حق، دوستي هم كاذب باشد هم صادق اين‌چنين نيست اگر اين دوستي باطل است دشمني حق است كه در درون او نهفته است اگر اين دوستي كذب است آن عداوت صدق است اين هم مقدمه دوم. «فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد»[23] آنچه در درون اوست ظاهر مي‌شود يعني آن عداوت حق و آن عداوت صدق ظاهر مي‌شود مطلب چهارم اين است كه ما با عدوي خودمان سركار داريم خب دشمن چه مي‌كند؟ هر كاري كه از او بر بيايد مي‌كند اين مطلب چهارم خصوصياتش را ديگر عقل راه ندارد حكمت راه ندارد حكمت اين اصول چهارگانه را مي‌فهمد

فاعليت خداي سبحان در تعذيب انسان

مطلب ديگري كه عقل و حكمت راه دارند اين است كه همه اينها سير افقي اشياست ما گفتيم درون دوستي كاذب دشمني صادق نهفته است اين حق است امّا كيست كه صورت دشمني به اين درون مي‌دهد؟ كسي است كه واهب الصّور است به ظاهر صورت مي‌دهد به باطن صورت مي‌دهد آن واهب الصّور آن مسبّب همان ذات اقدس الهي است همان است كه اين كار را به صورت حديده محماة در مي‌آورد همان شخص است وگرنه جهنم كه با فعل خود انسان ساخته نمي‌شود كه ـ معاذ الله ـ كه جهنم ديگر خالق نخواهد كه همه اينها را در حد تماميّت نصابظ قبول است آن فاعل محض هميشه كار خودش را مي‌كند بعد هم به ما فرمود: ﴿وَ آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[24] شما هرچه را با زبان حال و استعداد سؤال كرديد گرفتيد اگر آماده بوديد، صورت روح و ريحاني به عقيده و خُلق و عمل شما داده بشود آن مصوِّر واهب الصّور اين كار را مي‌كند و اگر آماده بوديد حديده محماة به كارتان بدهد اين كار را مي‌كند اينكه فعل مجهول ذكر شده است براي اينكه فاعلش براساس عظمتش حذف شده چه كسي محمي است؟ ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ اين ﴿عَلَيْهَا﴾ نائب فاعل ﴿يُحْمَي﴾ است اين ﴿يُحْمَي﴾ فعل مجهول است كه نائب فاعلش ﴿عَلَيْهَا﴾ است آن محمي كيست؟ وجود مبارك حضرت امير به عقيل فرمود كه تو از اين آتشي كه من افروختم مي‌ترسي من چگونه نترسم از آتشي كه «سجّرها جبّارها»[25] آن ذات اقدس الهي بهشت آفرين، جهنم آفرين او دستور مي‌دهد حالا دستور دادن و سوخت و سوز جهنم گاهي به اين است كه اصولاً مراكز آتش گاهي به اين است كه انسان آن مواد را بيشتر كند آن هيزم و آن زغال سنگ را بيشتر كند گاهي وقتي ذات اقدس الهي غضب كرد در مقام فعل، فرشتگان مسئول و مأمور جهنم كه ﴿وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلاَئِكَةً[26] اين فرشتگان كه مظهر جلال و غضب الهي هستند(سلام الله عليهم اجمعين) اينها غضب مي‌كنند وقتي فرشته غضب كرد آتش جهنم شعله‌ور مي‌شود بيان نوراني حضرت امير اين است كه وقتي ملائكه موكَّل جهنم غضب كردند «وقد قَلَبَ النارُ بعضها علي بعض»[27] اين شعله‌ها و اَلوها بلند مي‌شود ديگر لازم نيست اينها از جاي ديگر هيزم بياورند يا زغال سنگ بيارند كه.

لزوم حق بودن عقيده و اخلاق و عمل انسان

خب تمام تلاش و كوشش بايد اين باشد كه انسان اگر عقيده‌اي دارد حق باشد اگر وصفي دارد حق باشد فعلي دارد حق باشد اينها حق باشند و صدق و اگر اينها باطل و كذب بودند در درون اينها يك حقي نهفته است وقتي درون اينها حقي نهفته شد حالا يك كشاورزي تلاش و كوشش كرد و درختي غرس كرد يك ميوه‌اي را كه ظاهرش سالم است و باطنش پوسيده است به دست ديگري داد بالأخره ميوه باغ اوست دست‌رنج اوست خودش درست كرده خودش هم مي‌داند اين ظاهرش سالم است باطنش پوسيده و متعفّن آن روز روزي است كه ﴿تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾ ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ[28] روزي است كه كسي نمي‌تواند خلاف بگويد ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً[29] هيچ كس نمي‌تواند خلاف بكند هيچ كس نمي‌تواند خلاف بگويد ديديد يك آدم عصباني بد دهن در خواب هم كه حرف مي‌زند فحش مي‌دهد يك آدم مؤدب الهي وقتي در خواب هم حرف مي‌زند مؤدبانه حرف مي‌زند اينكه براساس اختيار حرف نمي‌زند كه كسي كه در خواب حرف مي‌زند زمام سخن او را آن ملكات و عقايد و اخلاق به عهده گرفته نه انديشه او اصلاً خودش نمي‌داند حرف زده يا نه يك انسان فحّاش وضيع اللّسان بد دهن در خواب هم كه حرف مي‌زند فحش مي‌دهد اينكه براساس اختيار فحش نمي‌دهد كه اين سخن گفتن او به اختيار آن ملكات نفساني او و عقايد او و اعمال گذشته اوست و براي او هم اگر نوار هم بگذارند بگويند حرف توست تو گفتي اين هم نمي‌تواند بگويد من نگفتم اگر انسان يك كاري كرد كه ظاهرش حق بود و باطنش باطل،باطن وقتي ظهور كرد مي‌گويند اين كار توست و اين هم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ[30] باور هم مي‌كند خب اگر كسي اكتناز كرد براساس علاقه اكتناز كرد ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً[31] اين يك چيز باطلي را دوست داشت.دوستي باطل يعني محبوب باطل باعث مي‌شود كه محبت محبت باطله خواهد بود اگر محبت،محبت باطله بود عداوت عداوت.حق خواهد بود اگر محبت محبت كاذبه بود عداوت عداوت صادقه خواهد بود فردا هم ظرف ظهور حق و صدق است

علت رسوايي مستكبران در روز قيامت

مي‌بينيد ذات اقدس الهي وقتي عذاب مستكبران و متكبران را ياد مي‌كند غير از آن تازيانه‌ها و سوخت و سوز جهنم مي‌فرمايد ما اينها را مسلوب الحيثيّه مي‌كنيم عاب مُهين دارند عذاب هون دارند اين براي اينهاست آن سوخت و سوز كه براي بدن اينهاست خب چرا اينها را مسلوب الحيثيه مي‌كنند؟ براي اينكه كسي كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ[32] عزيز بي‌جهت بود ذليل با جهت است هر كس يك احترامي بي‌جهت گرفت يك تحقير با جهتي در درون او نهفته است ديگر ممكن نيست هم عزّت بي‌جهت باشد هم ذلت كه اين آقا نه عزيز باشد نه ذليل اينطور كه گر كسي ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ عزيز بي‌جهت بود ذليل با جهت است فردا هرچه ظهور مي‌كند آن باجهتهاست يعني آن حق و صدق ظهور مي‌كند لذا مي‌فرمايد: ﴿عَذَابَ الْهونِ[33] ﴿عَذَابٌ مُهِينٌ[34] اينها فردا رسوا هستند چرا؟ براي اينكه اينها يك عزّتي داشتند كاذب و باطل درون اين عزت كاذب و باطل ذلت حق و صدق بود و قيامت هم روز حق و صدق است و ذلت اينها ظاهر شده است روزي است كه سرائر ظاهر مي‌شود سرائر انسان سرائر اعمال سرائر عقيده أو ما شئت

پرسش ...

پاسخ: غرض آن است كه اين شخص مي‌بيند و درست هم مي‌بيند نه اينكه خيال بكند در بيداري است اوّلاً در خواب نيست و رؤيت است نه تنها خيال و رؤيتش هم صادقه است و داد اين هم در مي‌آيد

تعدد وجودي برخي اشياء در جهان هستي

معلوم مي‌شود اين ذهب و فضّه چند طور وجود دارد همان‌طوري كه از بالا آمده ﴿وَ إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[35] مگر اين دامها از بالا نيامده ﴿أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ[36] مگر اين گاو و گوسفندها از بالا نيامده؟بالا آمدن كه نظير نزول باران و تگرگ نيست كه قرآن از بالا آمده آهن از بالا آمده انعام از بالا آمده همه اينها را فرمود از بالا آمده پس معلوم مي‌شود اينها يك جاي ديگر وجود ديگري هم دارند نه ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ[37] يعني خلقنا گفت «ويش را تأويل كن ني ذكر را»[38] چرا ﴿أَنْزَلْنَا﴾ به معني خلقنا؟ چه كسي گفت ﴿أَنْزَلْنَا﴾ يعني خلقنا؟ ﴿أَنْزَلْنَا﴾ يعني أنزلنا خب اگر ﴿وَ إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[39] بعد هم فرمود ما آهن را نازل كرديم بعد فرمود ما اين گاو و گوسفند را نازل كرديم ﴿أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ[40] معلوم مي‌شود اين گاو و گوسفند يك وجود ديگر هم دارند خب با آن وجود يك انسان رمه‌دار متمكن زكات نده را زير دست و پايش له مي‌كنند عقل كه حرفش اين است ظاهر نقل كه اين است روايات كه اين است دليلي بر اين كارش نيست عقل مي‌گويد ممكن نيست چيزي در اين عالم باشد و سابقه وجودي نداشته باشد منتها در همه موارد مصوّر ذات اقدس الهي است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

 

[1]  ـ الكافي، ج 1، ص 11.

[2]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

[3]  ـ نهج‌البلاغه، حكمت 107.

[4]  ـ مستدرك الوسايل، ج 12، ص 46.

[5]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[6]  ـ لكافي، ج 6، ص 287.

[7]  ـ عدة الداعي، ص 175.

[8]  ـ ؟؟؟؟

[9]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[10]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 49.

[11]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.

[12]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[13]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 21.

[14]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.

[15]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.

[16]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.

[17]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.

[18]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.

[19]  ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 43.

[20]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[21]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 49.

[22]  ـ سورهٴ صافات، آيات 64 ـ 65.

[23]  . ديوان حافظ: فردا كه پيشگاه حقيقت شود بديد ٭٭٭ شرمنده ربروي كه عمل بر مجاز كرد.

[24]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 34.

[25]  ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 224.

[26]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[27]  . بحار الانوار، ج 39، ص 188.

[28]  ـ سورهٴ طارق، آيهٴ 9.

[29]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 42.

[30]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[31]  ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 20.

[32]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 206.

[33]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 93.

[34]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 90.

[35]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[36]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 6.

[37]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[38]  . مثنوي معنوي: كرده‌اي تأويل حرف بكر را ٭٭٭ خويش را تأويل كن في ذكر را.

[39]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 21.

[40]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 6.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق