13 03 2001 4895944 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 29

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي المُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِكَ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (28)

ويژگي نصرت و خذلان الهي

اين آيات هم مسائل توحيدي و اخلاقي را به همراه دارد هم مسائل نظامي را هم سياسي و اجتماعي را در سوره مباركهٴ «آل‌عمران» فرمود كه هر كسي را كه ذات اقدس الهي ياري بكند هرگز شكست نمي‌خورد و هر كه را خداوند مخذول بكند هيچ ناصري نمي‌تواند مشكل او را حل بكند آيهٴ 160 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين بود: ﴿إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِن بَعْدِهِ﴾ براي اينكه انسان از نصرت الهي كمك بگيرد چاره چيست؟ فرمود چاره توكّل است ﴿وَعَلي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُؤْمِنُونَ﴾ در بخشهاي ديگر هم نصرت را منحصراً از ناحيه خداي سبحان دانست فرمود: ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ العَزِيزِ الحَكِيمِ[1] اگر نصر فقط از ناحيه خداست و اگر كسي كه منصور شد مغلوب نمي‌شود و اگر مخذول شد ناصري ندارد و چاره جز توكّل نيست بنابراين آن جريان جنگ حنين به خوبي خودش را نشان مي‌دهد و آن اينكه اينها به خودشان توكّل كردند، اعتماد كردند و مغرور شدند كثرتشان كارآمد نشد طوري آن سرزمين براي اينها تنگ شد كه هيچ راه علاجي نداشتند فرار كردند و اين گناه كبيره را مرتكب شدند و ذات اقدس الهي در آنجا چند كار كرد يكي اينكه سكينت و آرامش را بهره پيغمبر و مؤمنين كرد دوم اينكه يك ستاد نامرئي فرستاد سوم اينكه كفار را هم تعذيب كرد به اين جزاي كافرين است

پايداري چند نفر در جنگ حنين

در جريان فرار كردن هم زمخشري در كشاف و هم فخر رازي در تفسير كبير اينها نقل كردند كه اصحاب فرار كردند سربازها فرار كردند فقط عموي پيغمبر عباس و همچنين پسر عموي او از بني اعمام و ابوسفيان ماندند ديگر نام مبارك حضرت علي(سلام الله عليه) را نه زمخشري نقل مي‌كند نه فخر رازي در حالي كه در جوامع روايي ما وجود مبارك حضرت امير كاملاً استثنا شده است آنهايي كه به تعبير خود حضرت علي(سلام الله عليه) «ما أسلموا ولكن إستسلموا»[2] كه ابوسفيان از آن گروه بود و جزء طلقا بود آنها را هم استثنا كردند ولي نامي از علي‌بن ابي‌طالب(سلام الله عليه) نبردند

تبيين مسئلهٴ نجاست مشركان

مطلب مهم اين جريان نجاست مشركين است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ حالا آرا و اقوالي كه پس از ديگري بايد بازگو بشود اولاً مشرك شامل اهل كتاب مي‌شود؟ يا اصطلاحاً از آنها به كفار ياد مي‌كنند و در قبال مشركين قرار دارند ظاهراً مشركين شامل اهل كتاب نمي‌شوند كه اين هم يك مسئله است بايد جداگانه بحث بشود و شرايطش بازگو بشود دوم اينكه منظور از اين ﴿نَجَسٌ﴾ همان نجاست فقهي است يا نجاست كلامي و قذارت معنوي؟ بر فرض اينكه نجاست فقهي باشد آيا بدن آنها نجس است؟ يكي از اعيان نجسه‌اند يا اينكه در اثر ارتباط و ارتكاب نجاسات نظير خمر و خنزير و امثال ذلك و نظير عدم غَسل و غُسل اينها آلوده‌اند؟ پس نجس بالعرض‌اند نه نجس بالذات اينها فروعي است كه بايد يكي پس از ديگري مطرح بشود از نظر اقوال چه زمخشري در كشاف كه يك جريان فكري اعتزال را نشان مي‌دهد چه جناب فخر رازي در تفسير كبير كه جريان فكر اشاعره را ارائه مي‌كند اينها دو قول رسمي را از ابن عباس و از حسن نقل كرده‌اند بعد قول فقها را هم ارائه كرده‌اند آن قولي كه از ابن عباس نقل كرده‌اند اين است كه مشرك جزء اعيان نجسه است كالكلب و الخنزير آن قولي كه از حسن نقل كرده‌اند اين است كه نه اينها ذاتاً پاك‌اند و نجاست عرضي دارند و قول حسن را آن طوري كه امام رازي در تفسيرش دارد يكي از رهبران مكتب زيديه به نام هادي آن هم همين رأي را دارد كه مشرك ذاتاً نجس نيست جزء اعيان نجسه نيست ولي در اثر ارتكاب با اعيان نجسه و عدم غَسل و غُسل آلوده بالعرض است

مخالفت فخر رازي با اجماع اهل سنت مبني بر طهارت ذاتي مشركان

در كنار اين دو قولي كه نقل كرده‌اند اقوال فقهاي آنها يكي است يعني حنفي و مالكي و شافعي و حنبلي اينها جملگي برآن‌اند كه مشرك ذاتاً نجس نيست ذاتاً طاهر است اصولاً اينها انسان را نجس نمي‌دانند ولو مشرك باشد ذاتاً طاهرند حالا اگر بالعرض آلوده شدند حكم خاص خودش را دارد پس قول همه فقهاي اهل سنت طهارت مشرك است ذاتاً اگر نجاستي هم هست عرضي است جناب فخر رازي بعد از اينكه آن دو قول را از ابن عباس و حسن و برخي از علماي زيديه نقل كرد و بعد از اينكه فتواي فقهاي مذاهب چهارگانه را بازگو كرد گفت ظاهر آيه نجاست است بر خلاف حرف فقهاي اهل سنت است ظاهر آيه را همان نجاست فقهي گرفتند نه نجاست معنوي يا بالعرض نجاست معنوي همان قذارت معنوي است كه مي‌گويند دروغ روزه را باطل مي‌كند و مانند آن اين يك قذارت معنوي است مي‌گويد به اينكه ظاهر آيه نجاست است حالا يا بايد ببينيم منظور از نجاست، نجاست معنوي و قذارت معنوي است نظير گناه يا نجاست بالعرض است نه بالذات يا نه نجاست ذاتي است كه اين بايد جداگانه بحث بشود

ممنوعيت مشركان از ورود به مسجد الحرام

مطلب سوم و مسئله سوم كه آن هم بايد جداگانه به صورت مبسوط بحث بشود اين است كه ذات اقدس الهي متفرع بر نجاست آنها ممنوعيت آنها را از ورود به مسجدالحرام ياد كرد فرمود: ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ امسال كه همه در مكه شركت كردند اعم از مشرك و موحد وقتي گذشت ديگر سال بعد كسي حق ندارد كه به مكه بيايد براي مراسم حج ﴿فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ يعني اين سال كه تمام شد از اين به بعد نه سال بعد يعني يك سال بعد ممنوع است يعني اين سال كه منقرض شد وارد سال بعد شديم كسي حق ندارد وارد مسجدالحرام بشود در جريان ممنوعيت هم چند قول است شافعي بنا را بر اين گذاشت و نظرش اين است كه دخول مشرك فقط در مسجدالحرام ممنوع است در ساير مساجد آزاد است مالك بر اين باور است كه ورود مشرك به همه مساجد ممنوع است اعم از مسجدالحرام و مساجد ديگر ابوحنيفه مي‌گويد كه ورود مشرك مطلقا جايز است چه نسبت به مسجدالحرام چه نسبت به ساير مساجد خب اين هم مسئله سوم كه در مقام ثالث بايد بحث بشود آراي آنها بازگو بشود و دليل فقهي اماميه هم ارائه بشود

دلايل قئلان به طهارت مشركان

در جريان نجس بودن مشركين آنها كه به طهارت مشركين استدلال كردند دو دليل را فخر رازي بازگو مي‌كند يكي اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم)  از ظروف مشركين آب نوشيد اگر مشرك نجس بود چرا پيغمبر از ظرف آنها آب مي‌نوشيد شبهه دوم يا دليل دوم قائلين به طهارت مشرك اين است كه اگر مشرك ذاتاً نجس باشد نظير كلب و خنزير به مجرد يك كلمه شهادتين اين ديگر پاك نخواهد شد اگر يك جرمي و يك عيني ذاتاً نجس باشد با گفتن دو كلمه كه طاهر نمي‌شود پاسخي كه از اين دو دليل يا دو شبهه دادند عبارت از اين است كه خود آنها آن پاسخ را ارائه كردند و جناب فخررازي هم در تفسيرش بازگو كرد اين است كه اولاً آن خبر واحد است و خبر واحد اگر معارض قرآن كريم باشد قرآن مقدم است ظاهر قرآن كريم اين است كه مشرك نجس است و ظاهر آن خبر اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم)  چون از ظروف مشركين آب نوشيد پس آن ظرف طاهر بود آن آب طاهر بود پس خود مشرك هم طاهر است از راه تلازمات عرفي و امثال ذلك و عند التعارض قرآن مقدم بر خبر واحد است پاسخ ديگري كه دادند اين است كه اينها در حقيقت تعارضي ندارند زيرا اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «توبه» همراه بخش عظيمي از اين سوره در اواخر عمر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم)  بعد از جريان فتح مكه و غزوه تبوك و اينها بود در سال نهم هجري نازل شد و آن قضيه ممكن است براي سالهاي قبل بود كه هنوز اين حكم نازل نشده بود بنابراين تعارضي ندارند اين احكام تدريجاً نازل شده‌اند آن وقتي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم)  از ظروف مشركين براي آب نوشيدن استفاده مي‌كرد شايد در آن ظرف هنوز حكم نجاست مشركين نازل نشده باشد و اما اينكه اگر اينها جزء اعيان نجسه باشند چگونه با گفتن دو تا شهادت طاهر مي‌شوند؟ سِرّش روشن است به همان دليل كه با گفتن كلمه كفر، نجس مي‌شود با گفتن كلمه اسلام و توحيد هم طاهر مي‌شود چه چيزي مطهر است چه چيزي منجس است اين را بايد ذات اقدس الهي مشخص كند بعضي از امور‌ند كه نجاستشان از مبادي مادي مي‌آيد خب آن را آب پاك مي‌كند بعضي از نجاسات‌اند كه از عقايد مي‌آيند آن هم تبديل عقيده به عقيده ديگر مطهر است و اسلام جزء مطهرات است به اين معنا پس نمي‌شود گفت كه چون ظاهر آن روايت اين است پس مشركين نجس نيستند البته بحث نهايي در همه اين سه چهار مقامي كه ياد شد بايد بيايد به تدريج

تعقل الهيبراي جلوگيري از مشكل اقتصادي مسلمانان

مقام بعدي آن است كه وقتي اين حكم صادر شد كه ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ اينها ديگر حق ندارند وارد مسجدالحرام بشوند در حقيقت ورود مشركين به مكه ممنوع شد براي اينكه مشرك به مكه مي‌آيد مكه كه ديگر آثار ديدني ندارد خوش آب و هوا هم نيست كه اينها بيايند مكه را ببينند مكه كسي مي‌آيد براي زيارت كعبه مي‌آيد و طواف اطراف كعبه مي‌آيد و براي سعي بين صفا و مروه مي‌آيد و براي تبرّك از آب زمزم مي‌آيد و براي ركن و مقام و حجر اسماعيل و اينها مي‌آيد اگر ورود در محدوده مسجدالحرام ممنوع باشد پس اينها چرا بيايند حق ندارند اينها بيايند در حقيقت اين يك قطع رابطه سياسي با مشركين بود اينها از شهر و روستاي نزديك سالانه مي‌آمدند و كالاي تجاري مردم مكه هم از همين راه به فروش مي‌رفت كه ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ[3] هم كالاي آنها را مي‌خريدند هم كالاي خودشان را مي‌فروختند و بازار عكاظ ميدان تجارت اين صادرات و واردات بود وقتي ورود آنها ممنوع شد يك ضربه اقتصادي سنگيني به مردم مكه وارد شد در اين زمينه ذات اقدس الهي فرمود كه ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ اگر هراسناك است عائله‌مند شدن هستيد عيله يعني فقر اگر گرفتار اين فقر احتمالي هستيد كه اگر شما رابطه‌تان را با مشركين قطع كرديد گرفتار فقر اقتصادي مي‌شويد بدانيد كه ذات اقدس الهي از راهي كه شما پيش‌بيني نمي‌كنيد شما را بي‌نياز مي‌كند كه ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ[4] ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ خداوند از تفضل خاص خود شما را بي نياز مي‌كند به همان دليل كه تاكنون ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[5] با اينكه مكه از خود چيزي نداشت فضاي حجاز هم يك فضاي غارتگري بود ﴿وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِم[6] آدم‌ربايي آنجا رواج داشت مكه هم از نظر مشكل مالي در امان بود و هم از نظر مشكل امنيتي فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[7] اين ﴿جُوع﴾ كنايه از مسائل اقتصادي است اين‌چنين نيست كه فقط شكم اينها را تأمين كرده ولي به اينها مسكن نداده يا پوشاك نداده دارو نداده اين‌طور نيست يعني نيازهاي مادي و مالي اينها را تأمين كرده همان‌طوري كه در تعبيرات عرفي مي‌گوييم مال مردم را خورد يا مال مردم را نخوريد ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالبَاطِلِ[8] از مطلق تصرف به اكل ياد مي‌كنيم از مطلق محروميت هم به جوع ياد مي‌كنند وقتي فرمود ملت را از گرسنگي نجات داد يعني از مشكلات مالي نجات داد آن كه بي‌مسكن بود مسكن به او دادند آن كه بي‌پوشاك بود به او پوشاك دادند آن كه دِين داشت مديون بود دِينش تأديه شد و مانند آن بنابراين اين چنين نيست كه فقط مشكل خوراك آنها را تأمين كرده باشد مسكن و پوشاك را تأمين نكرده باشد يك تعبير رايج عرفي است چه در عربي چه در فارسي مال مردم را خورد يعني در مال مردم تصرف كرد مال مردم را نخوريد يعني در مال مردم تصرف نكنيد چون مهم‌ترين تصرف همان اكل است از آن تصرفات به اكل ياد شده است اينجا هم در نقطه مقابل به جوع ياد شده است فرمود: ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[9] فرمود همان ذات اقدس الهي كه مشكل شما مردم مكه را حل كرد الآن هم در اثر قطع ارتباط با مشركين نيازهاي مالي شما را برطرف مي‌كند حالا هراسناك نباشيد كه اگر ما رابطه‌مان را با دولت شرك قطع كرديم چه مي‌شود ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

بررسي دلالت آيهٴ ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ بر نجاست ظاهري مشركان

خب بايد يكي از اين مسائلي كه يكي پس از ديگري به خواست خدا تبيين مي‌شود آنچه كه در مسئله اولي مطرح است كه ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ قذارت معنوي‌اش كه امر يقيني است پرهيز از ارتباط با آنها هم كه حكم اجتماعي است يا صبغه سياسي و اخلاقي دارد آن هم هست اما اثبات نجاست عيني به وسيله ظاهر آيه سهل است، سخت نيست براي اينكه وقتي فرمودند مشرك نجس است اگر عنوان نَجَس با نَجِس يكي باشد و اگر اين جزء اصطلاحات مورد قبول مردم آن عصر باشد ظاهرش نجاست است مگر اينكه بين نَجَس و نَجِس فرق باشد اولاً و اين اصطلاح هنوز رايج نشده باشد ثانياً پس محتاج به قرينه است وگرنه ظاهر آيه لولا آن محذور‌ها ظهور در نجاست مشرك دارد و سِر اينكه نزديك مسجدالحرام نشوند هم همان نجاست است البته اين مي‌سازد بر اثر قذارت معنوي وارد نشوند همان طوري كه بتها را از حريم كعبه دور داشتند مشركين را از حريم كعبه دور داشتند كه اين مي‌سازد با قذارت معنوي چه اينكه مي‌سازد با نجاست ظاهري و از اينكه فرمود: ﴿بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ اين بوي حكم سياسي مي‌دهد چون اگر اينها حكم فقهي محض و تعبدي صرف باشد از اينكه يك مدتي مهلت دارند و بعد از آن مدت اين حكم بايد اجراء بشود اين آسان نيست مگر اينكه بگوييم اصولاً ذات اقدس الهي حكم فقهي و ابتدايي اينها را كه آلودگي است بعد از گذشت اين سال امضا فرموده است مثل اينكه نجاست خمر را نجاست اعيان نجسه ديگر را تدريجاً نازل كرده است

وعده الهيدر برابر نگراني مسلمانان از مقر احتمالي

حكم فقهي را ذات اقدس الهي بر اساس آن تعبد واگذار كرد به پذيرش و قبول اما اين مسئله خطر اقتصادي كه نشأت گرفته از آن قطع رابطه است اين را مشكل مردم حجاز دانست و به اين پرداخت و پاسخ داد ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ عائله‌مند بودن يعني در اثر داشتن افرادي كه تحت تكفل انسان هستند انسان قدرت اداره آن را ندارد احساس فقر مي‌كند چنين كسي را مي‌گويند عائله‌مند است اين عيله يعني فقر اگر هراسناك فقري در اثر قطع رابطهٴ با مشركين خداوند شما را از فضلش بي‌نياز مي‌كند چه اينكه نقل كردند باران مناسبي آمده كشاورزي آنها و دامداري آنها تقويت شده و از اين راه برخي از مشكلات مالي آنها حل شده و چون خدا عليم است و حكيم است مي‌داند چقدر مورد نياز شماست و حكيمانه آن نياز شما را برطرف مي‌كند اين نشان مي‌دهد كه اگر يك ملتي به ذات اقدس الهي اعتماد بكند هم مسائل نظامي‌اش را حل مي‌كند هم مسائل اقتصادي‌اش را مسائل نظامي‌اش را در جريان يوم حنين كاملاً حل كرد فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ در چنين فضايي كه يك عده مثلاً تائب‌اند و حاضرالقلب‌اند دلهاي آنها محل نزول سكينه الهي شد و پيروزي به شما برگشت پس در صورت ارتباط با ذات اقدس الهي آن مشكل نظامي حل مي‌شود اينجا هم آن مشكل اقتصادي را در سايه پيوند با خدا حل مي‌كند مي‌فرمايد و اگر هراسناكيد كه مشكل مالي پيدا كنيد ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ و خدا هم كه ﴿لاَ يُخْلِفُ المِيعَادَ[10] پس بنابراين ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[11] ﴿وَمَنْ أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ[12] اگر خداي سبحان وعده إغنا داده است هرگز تخلف‌پذير نيست اگر كسي موحّد بود سراسر عالم را سپاه و ستاد الهي تلقي مي‌كند و راه غيب براي او مثل راه شهادت خواهد بود چون ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ[13] خب با بيان آن نكته عام كه ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا البَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ[14] بعد از اين ذكر نكته خاص كه فرمود جريان يوم حنين يادتان نرود كه مشكل نظامي شما از راه غيب برطرف شد نه از راههاي عادي با اين وضع مشكل اقتصادي را مي‌فرمايد خدا حل مي‌كند ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ﴾ منتها چون ذات اقدس الهي به اسرار و رموز عالم است و كار را حكيمانه انجام مي‌دهد شما بايد در معرض صلاح و فلاح قرار بگيريد كه اگر ذات اقدس الهي اين نعمت را بر شما ارزاني داشته است باطل نرويد.

حفظ ارتباط با مشركان از سوي گروهي از مسلمانان

پرسش ...

پاسخ: چون آخر ﴿إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ اگر در بين اينها كساني هم باشند كه ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ شد يا جزء كساني باشد كه ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت كه يك عده كه بيماري سياسي داشتند رابطه‌شان را با مشركين حفظ مي‌كردند مي‌گفتند شايد اوضاع برگشت شايد اسلام شكست خورد شايد اين نظام آسيب ديد شايد آنها برگشتند ما چرا رابطه‌مان را قطع بكنيم ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ[15] دائره يعني دوباره اوضاع برگردد فرمود خب به آنها بگو اگر ﴿فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ[16] خب اگر از آن طرف لطف خدا شامل مسلمانها شد و پيروزي آنها ادامه پيدا كرد شما آنچه را كه در درون داريد شرمنده مي‌شويد چرا اين كار را مي‌كنيد خب.

براي اينكه در بين اينها ملاحظه فرموديد همينهايي بودند كه ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ اينها با مشاهده آن پيروزي عظيم در جريان فتح مكه ﴿مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ[17] با آمدن اين اقتدار مع ذلك همين كه يك مقدار سختي ديدند ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ اگر حكمت الهي مشيئت حكيمانه الهي اقتضا بكند شما را بي‌نياز مي‌كند

سنت الهي در حفظ دين

و اما اگر خداي ناكرده شما بيراهه رفتيد همانها هستند كه ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[18] فرمود اگر شما بيراهه رفتيد اين‌طور نيست كه خدا دست از دينش بردارد دينش را حفظ مي‌كند اما شما را مي‌برد يك گروه ديگري مي‌آورد كه آنها مثل شما نيستند و حافظان دين الهي‌اند فرمود اين طور نيست كه حالا وقتي يك عده‌اي خوني دادند در جامعه عده‌اي خون ريختند ما رها بكنيم فرمود: ﴿فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ[19] اين پنج قسمت را در آن آيهٴ مباركه كه بارها به عرضتان رسيد تثبيت كرد فرمود هرگز خدا شما را مَوتُور نمي كند موتُور يعني مقطوع وتر يعني تك كسي كه كارش به مقصد نرسد وتر مَوتور است يعني تك است كسي كه از كارش نتيجه نگيرد اين وتر است كسي كه كارش به هدف برسد اين شفع است در مدعيات هم همين طور است در كتابها و دعاوي هم همين‌طور است اگر سخني مستدل نباشد مي‌گويند اين كلام وتر است و اما اگر مبرهن باشد مي‌گويند اين كلام مشفوع به برهان است يعني دليل شفيع اوست اين برهاني كه همراه اين آمده نگذاشت اين تنها بماند مي‌گويند هذا الكلام مشفوعٌ بالبرهان يعني چون برهان ضميمه اين كلام است شفع شده جفت شده اين وتر نيست تنها نيست.

در آن كريمه كه فرمود: ﴿وَلَن يتِرَكُمْ[20] يعني خدا شما را موتور نمي‌كند براي اينكه اين همه خون ريختيد حالا مثل روز اول نيست كه حالا بعد هم به يك عده‌اي فرمود اين همه خونهاي پاك كه ريخته شد خدا حافظ اين خونهاست ما علاقه‌منديم به دست شما اين دين محفوظ بماند اگر شما دير بجنبيد، كوتاهي بكنيد ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[21] شما را مي‌برد يك عده ديگري را مي‌آورد كه آنها ديگر مثل شما نيستند خب پس يك وقت انسان هيچ كاري نمي‌كند فقط دعا مي‌كند اين ولو 2500 سال هم طول بكشد بايد ستم‌كش باشد همان‌طوري كه باطل «يموت بترك ذكره» حق هم «يموت بترك ذكره» اين‌طور نيست كه حالا حق با عدم تبليغ همين‌طور خود به خود زنده بماند كه باطل «يموت بتركه» حق هم «يموت بتركه» از هر كسي حمايت نكند مثل اين همه ادوار تاريخ از زمان اموي گرفته تا زمان پهلوي از پهلوي گرفته تا اموي خب حق مرده بود ديگر.

فرمود: ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ[22] فرمود حالا وقتي دين در خطر است اگر شما در خانه‌هايتان بخزيد يك عده رادمرداني كه سرنوشتشان شهادت است به ميدان مي‌آيند ما اين فيض را به آنها مي‌دهيم آدم مي‌خواهد لذت ببرد ديگر آن كسي كه ميدان شهادت را استقبال مي‌كند خيلي بيش از كساني است كه مترفانه و مرفهانه زندگي مي‌كند فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[23] و اگر دير بجنبيد ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ القَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾ آنها به ميدان مبارزه مي‌آيند ديگر.

اين چنين نيست كه اگر يك عده‌اي تلاش كردند كوشش كردند شهيد شدند ـ معاذالله‌ـ خدا خونشان را هدر بدهد اين طور نيست فرمود اينها به دست من است ديگر من قبول كردم و حفظ مي‌كنم حالا مي‌خواهم به دست شما، شما نشد ديگري اين است كه در دعاهاي ماه مبارك رمضان مي‌گوييم «و تجعلني ممن تنتصر به لدينك ولا تَستَبدِل به غيري» يعني خدايا تو تهديد كردي كه يك عده عوض ما مي‌آوري عوض ما نياور توفيقي بده كه به دست ما دين تو ياري بشود تو فرمودي: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم[24] خدايا «لا تستبدل بي غيري» خب اگر اين‌چنين است آدم چنين شامه‌اي داشته باشد ديگر به سراغ اين نخواهد رفت كه حالا رابطه چه مي‌شود فرمود: ﴿وَلَن يتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ[25] اعمال شما را خدا موتور نمي كند

ريشه‌كني رژيم پهلوي توسط خداي سبحان

يك وقت يادم هست امام(رضوان الله عليه) سخنراني حاد مستدلي ايراد كردند بعد از يك مدتي هم پسر پهلوي رفته در شيراز يا جاي ديگر سخنراني كرده و آن شعر را علناً خوانده كه «مه فشاند نور» اين طور بود روزگار اين نايب امام آيه مي‌خواند سخنان سيدالشهداء را استدلال مي‌كند تشويق مي‌كند مردم را به مبارزه آن مي‌رود مي‌گويد «مه فشاند نور و» هم چنين مي‌شود كار به اينجا كشيده بود اينكه ديديد ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَيُسْحِتَكُم[26] گاهي مستأصلتان مي‌كنيم پوستتان را مي‌كَند اين است كه هيچ اثري از اينها نيست گاهي آنچنان خدا يك عده‌اي را مقهور مي‌كند و مغضوب خود قرار مي‌دهد كه ﴿كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ[27] اين آيه هم قبلاً بحث شده ﴿لَمْ تَغْنَ﴾ گويا در اين سرزمين نبود مي‌بينيد يك بوته‌اي را اگر كسي اين بوته كه قدش يك سانت است يا دو سانت است خب از اين بوته‌هاي كم عمق و كم قدر در اين سرزمينها زياد است حالا يك دانه از اينها را اگر كسي بكند جايش معلوم نيست حالا اگر يك چنار يك قرنه‌اي را يا دو قرنه‌اي را كندند اين جايش خالي است بالأخره اين مدتها جايش خالي است تا معلوم بشود كه تا كم كم پر بشود معلوم مي‌شود يك چيز قوي ريشه‌داري بود كه كندند فرمود ما كساني كه در اين كشورها ريشه داشتند عميق هم بودند عريق هم بودند آن‌چنان اينها را كنديم كه اصلاً معلوم نبود كه ديروز اينجا بودند كه ﴿كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ[28] اين چنار را طوري برداشتيم مثل يك بوته يك سانتي آخر يك بوته يك سانتي را شما اگر امروز بكنيد فردا بياييد جايش معلوم نيست براي اينكه آن روز هم كه بود اثر نداشت اما اين چنار را اگر كسي امروز بكند فردا اگر بيايد جايش معلوم است ديگر فرمود ما آن‌چنان اينها را ريشه‌كن كرديم كه ﴿كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ﴾ مثل اينكه ديروز اينها نبودند اصلاً و پهلوي را اين‌طور كند خب پس اين خدا هر وقت مردم نظير جريان توبه اصحاب حنين و ساير موارد رابطه بين خود و خداي خود صاف و شفاف و مستقيم بكند فضل خدا و فيض خدا بدون فراخي نازل خواهد شد.       

« والحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 126.

[2] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 16.

[3] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 28.

[4] ـ سورهٴ طلاق، آيات 2 و 3.

[5] ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 4.

[6] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 67.

[7] ـ سورهٴ قريش، آيات 3 و 4.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.

[9] ـ سورهٴ قريش، آيات 3 و 4.

[10] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 9.

[11] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[13] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 7.

[14] ـ سورهٴ قريش، آيات 3 و 4.

[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 52.

[16] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 52.

[17] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 3.

[18] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[19] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 35.

[20] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 35.

[21] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[22] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 154.

[23] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[24] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[25] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 35.

[26] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 61.

[27] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 24.

[28] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 24.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق