08 03 2001 4895849 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 26

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الكُفْرَ عَلَي الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَأولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23) قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ (24) لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ (25) ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي المُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ (26) ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِكَ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (27)

ممنوعيت ياري كافران در كفر و ظلم

ولايت كفار ممنوع است خواه به عنوان اينكه آنها والي و سرپرست كسي باشند خواه به عنوان اينكه كسي آنها را ياري بكند ياري كافر در كفر هم ممنوع است ولي اگر آن كافر پدر مادر و ارحام بودند احسان به آنها كه به تقويت كفر برنگردد محذوري ندارد برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «لقمان» كه بحثش قبلاً گذشت پس اينكه فرمود: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ گرچه به معناي تولّي و اخذ سرپرست است لكن كمك به كافر در محدوده كفر و ظلم هم حرام است شعار رسمي جاهليت اين بود كه «انصر أخاك ظالماً أو مظلوماً» برادرت را كمك بكن خواه برادرت در آن جريان منازعه ظالم باشد يا مظلوم حق با او باشد يا نباشد و اين شعار را اسلام كاملاً عوض كرد كه «انصر المظلوم اخاك او غيره» به ياري مظلوم بشتاب خواه آن مظلوم برادرت باشد خواه ديگري آنها مي‌گفتند برادرت را كمك بكن چه ظالم چه مظلوم اينها اسلام آمد فرمود مظلوم را كمك بكن چه برادر چه غير برادر و چون اين كريمه بعد از جريان فتح مكه نازل شده است قهراً اختصاصي به كفار مكه و امثال ذلك ندارد و گرچه صدر آيه مربوط به مؤمنين صدر اسلام است ولي اطلاق آيه همه را در بر مي‌گيرد چه اينكه آيه دوم هم همين‌طور است.

مطلب بعدي آن است كه براي اينكه كسي خيال نكند كه اين نهي ﴿لاَ تَتَّخِذُوا﴾ نهي تنزيهي است و نه تحريمي در ذيل آيه فرمود: ﴿فَأولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ تا معلوم بشود كه اين نهي، نهي تحريمي است حمل بر كراهت و تنزيه و امثال ذلك نخواهد شد يك نهي تحريمي و فقهي است نه نهي تنزيهي يا اخلاقي و مانند آن

دشواري برائت از مشركان براي برخي از مسلمانان

مطلب مهم آن است كه وقتي سورهٴ مباركهٴ «برائت» نازل شده است وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن را قرائت كردند اين به منزله قطعنامه سياسي حكومت اسلامي است عمل به اين قطعنامه براي مسلمانهاي مكه كار آساني نبود براي اينكه بسياري از آنها مبتلا بودند به كفر اقوامشان هم مشكل خانوادگي داشتند هم مشكل قبيله و قومي داشتند هم مشكل شهروندي حالا مشكلات ديگري هم اين سه معضل را همراهي مي‌كرد جداگانه بماند با داشتن اين سه مشكل چگونه بتوانند به اين قطعنامه عمل كنند از اين طرف هم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِي‏ءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ[1] اين اعلام و اعلان برائت دستور تبرّي است يعني شما بايد از مشركين و كفار تبرّي بجوييد اعضاي خانواده كه بعضي مسلمان‌اند بعضي كافر اعضاي يك قبيله كه بعضي مسلمان‌اند بعضي كافر افراد يك روستا يا شهر كه بعضيها مؤمن‌اند و بعضي كافر تبرّي از اينها چگونه آسان است اينها در يك امتحان سختي قرار گرفتند و احياناً شايد سؤال مي‌كردند يا اعتراض مي‌كردند كه ما چگونه تبرّي كنيم؟

پرسش ...

پاسخ: بله اما وقتي كه هيچ اثري نكرد آيات اوليه همين سورهٴ مباركهٴ بحثش گذشت كه اينها ﴿وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ[2] هستند اينها ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً[3] هستند اينها كساني هستند كه ﴿يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَي قُلُوبُهُم[4] همه اين مفاسد و رذائل اخلاقي اينها را قرآن كريم بازگو كرد معلل كرد فرمود كه اينها به هيچ عهد و پيماني عمل نمي‌كنند ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ از آن طرف كه رحامت و قرابت و پيمان و قوم و خويشي را رعايت نمي‌كنند خب شما چرا رعايت مي‌كنيد.

عمل به اين قطعنامه كار آساني نبود براي توده مسلمانهاي صدر اسلام لذا برخيها سؤال مي‌كردند برخيها مثلاً توجيه مي‌كردند اين كريمه نازل شد كه امر، امر الزامي است و بين حق و باطل هم شما الآن آزمون شديد تبرّي از كفار واجب است ولو آباء و ابناء و اخوان و ازواج و عشيره باشند و اين تبرّي ممكن است خسارتهايي را هم به همراه داشته باشد خسارتهايش هم چند قسم است يا مالي را كه كسب كرديد از دست مي‌دهيد يا مالي را كسب نكرديد ولي مي‌خواهيد كسب كنيد به دستتان نمي‌آيد يا از مسكن و وطن مألوفتان ناچاريد كه هجرت كنيد اين ضررها را هم دارد اما امر داير بر حق و باطل است بين اسلام و كفر است چه كار بايد بكنيم براي اينكه كاملاً اين مسئله تبرّي عمل بشود برائت از مشركين عمل بشود اين سه محذوري كه دامنگير مسلمانهاي صدر اسلام بود در داخله مكه كه بخشي مشكلات خانوادگي داشتند بخشي مشكلات قوم و خويشي و قبيله‌اي داشتند بخشي هم مشكلات شهروندي داشتند و گذشته از آن مشكلات اقتصادي و تجاري در چنين فضايي آيه نازل شد كه ﴿قل﴾ ديگر مستقيماً خود ذات اقدس الهي آنها را خطاب قرار نداد بر خلاف آيه اول كه خود خدا مستقيماً مورد خطاب قرار داد كه ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ

نهي از ترجيح محبت بستگان و اموال بر وظايف ديني

در اينجا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه به اينها اعلام بكن و بگو اين امر حياتي كه بين حق و باطل مخيّر شديد اگر رعايت اعضاي منزل يا قبيله يا شهر، شما را وادار بكند كه از حقوق الهي محروم بشويد ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ خب ﴿قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأ َزْوَاجُكُمْ﴾ كه اين اعضاي چهارگانه را به اسم نام بردند بقيه بستگان را مثل عمو خاله پسرعموها پسرخاله‌ها و امثال ذلك اينها را با عنوان زير مجموعه عشيره نام بردند بالأخره انسان تمام بستگان سببي و نسبي‌اش زير اين پنج مجموعه است آن چهار مجموعه عناوين خاص به خودشان را دارند اين پنجمي جامع همه بستگان سببي و نسبي خواهد بود پس از نظر افراد كه با انسان در ارتباط‌اند زير همين پنج مجموعه‌اند آن چهار عنوان به استقلال ذكر شد آن عنوان پنجم جامع همه بستگاني است كه انسان با آنها رابطه دارد از نظر مالي هم انسان يا در طلب مفقود است يا در حفظ موجود بالأخره به مال علاقه‌مند است ﴿وَتُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً[5] خيلي به مال علاقه‌مندند حالا ولو مال كم هم باشد علاقه به مال زياد است هر كسي در هر حدي باشد غالب انسانها حب جمّ انبوه و فراوان دارند نسبت به مال ولو درآمدشان كم باشد به همان درآمد كم هم حب انبوه دارند انسان عادي يا گرفتار حفظ موجود است يا مبتلا به طلب مفقود آنهايي كه آزمند و حريص‌اند بين اين دو مشكل فشار مي‌بينند هم در حفظ موجود و هم در طلب مفقود فرمود اموالي كه شما كسب كرديد علاقه‌منديد اينها را حفظ كنيد اين حفظ موجود است دفتر تجاري و مركز كارتان هم علاقه‌منديد كه باز باشد و سودي كسب كنيد اين طلب مفقود است در حقيقت هم طلب مفقود محبوب شما است و هم حفظ موجود محبوب شما است مسكن هم ممكن است همان معناي جامع باشد كه وطن و اينها را هم در بر بگيرد چون برخي از مسلمانهاي صدر اسلام كه در مكه به سر مي‌بردند اينها مالك مسكن نبودند مستأجر بودند يا مستعير بودند ولي وطن آنها مسكن مألوف آنها همان مكه بود بايد از اين صرف نظر مي‌كردند پس مسكن منظور خانه ملكي نيست ممكن است همان‌جايي كه انسان سكونت دارد را به عنوان وطن چون مألوف انسان است بخواهد آنجا را رها كند كار آساني نيست خانه و امثال ذلك را هم شامل مي‌شود پس همه اموري كه به انسان وابسته است اعم از اشياء و اشخاص تقريباً در اين كريمه جمع شده است فرمود كه در دوران بين حق و باطل بين خدا و اين امور بايد راهتان را مشخص كنيد خدا و پيغمبر يك طرف و اين امور هم طرف ديگر اگر عندالتزاحم اينها مهم‌تر شدند محبوب‌تر شدند ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ اين نظير ﴿وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ[6] كه تهديد به عذاب است در ذيل هم كه دارد كه ﴿وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ﴾ اين ارشاد و اشعار به فسق اينها اين يك، به اينكه اينها هرگز به مقصد نمي‌رسند دو، قبلاً گذشت كه هدايت تشريعي براي همه در همه شئون و حالات است آن هدايت تشريعي را ذات اقدس الهي را هرگز دريغ ندارد تا آخرين لحظه نسبت به كافر و ملحد فاسق ظالم آن هدايت تشريعي را دارد كه حجت خدا بر آنها تمام مي‌شود.

محبّ و محبوب شدن انسان نسبت به خداي سبحان

مطلب ديگر آن است كه در بخشهاي محبت انسان اول موظف است كه محب ذات اقدس الهي باشد اين طليعه امر است وقتي طبق دستور محبت عمل كرده‌است كم كم محبوب خدا مي‌شود كه اين بحث در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت كه ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ[7] اگر شما واقعاً محب خداييد بقيه راه را با پيروي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طي كنيد تا از مقام محب بودن به مرحله محبوب بودن برسيد كه خدا بشود محب شما و شما هم بشويد محبوب خدا الآن هنوز در طليعه راه‌اند يا در اواسط راه‌اند نشانه اينكه انسان محب خدا است آن است كه عندالتزاحم محبت خدا را بر محبت غير خدا ترجيح بدهد چون انسان نه داراي دو قلب است چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ[8] كه در سورهٴ «احزاب» آمده و نه در قلب عندالتزاحم دو محبت كارآمد جا دارد خب اين دستور كه شما بايد محب خدا باشيد يك، و عندالتزاحم خدا احب باشد اين دو، و بقيه راه را بايد طي كنيد تا از محب بودن به محبوب شدن برسيد سه، اينها برنامه‌هاي ديني است اينها را پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما ياد داد

محبت اهل بيت اجر رسالت

اجر اين تعليم آن است كه ما محبت اهل بيتش را داشته باشيم كه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي[9] حالا ملاحظه فرموديد كه معيار دين و صدر و ساقه دين به محبت برمي‌گردد يعني اول آمدند به ما گفتند دوست خدا باشيد حباً لله فرمود بعد هم فرمودند كه عندالتزاحم محبتهاي ديگر را رها كنيد در بخش سوم فرمودند كه بقيه راه را برويد كارها را براي رضاي خدا انجام بدهيد تا از محب شدن به محبوب شدن برسيد اينها را به ما ياد دادند بعد فرمودند كه اين مطالبي را كه ما به شما ياد داديم از شما يك مزدي مي‌خواهيم و آن مزد اين است كه محبت اهل بيت ما را پيدا كنيد ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي[10]

بازگشت منافع محبت اهل بيت به خود انسان

بعد هم البته اعلام كردند كه ﴿مَا سَالتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ[11] اين‌طور نيست كه حالا محبت اهل بيت به سود آنها باشد به سود شما است اين‌طور نيست كه حالا بهره آنها باشد كه اين يك راهي است كه ما به شما ارائه كرديم در حقيقت اين اجر و آن كار هر دو به سود شما است عوضين معمولاً اين طور است ديگر در داد و ستد الهي عوضين را ذات اقدس الهي را به خود انسان برمي‌گرداند اگر انسان عاقل باشد با كسي معامله مي‌كند كه عوضين را به او احسان كند به خود او برگرداند و اگر خداي ناكرده عاقل نباشد با كسي معامله مي‌كند كه عوضين را مي‌برد بيان ذلك اين است كه ما با هر معامله‌اي كه با ذات اقدس الهي داشتيم چه به صورت بيعت و بيع كه ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ[12] و مانند آن ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ[13] در همه موارد كه سخن از ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ[14] است ﴿يَشْرُونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[15] است بالأخره يك خريد و فروشي است در همه موارد خريد و فروش كه ما جان و مال را مي‌فروشيم و از ذات اقدس الهي چيزي مي‌گيريم اين‌طور نيست كه جان را بدهيم به او از او بهشت بگيريم خب بهشت بگيريم بهشت براي بهره‌برداري جان است جان اگر در اختيار ما نباشد كه بهره نمي‌بريم كه پس جان ما سر جايش محفوظ است كه معوض بود بهشت هم كه عوض الهي است به اين جانمان مي‌دهند اين هم عوض است بازگشت چنين خريد و فروشي به جمع عوض و معوض است به سود مشتري به سود خود بايع يعني فروشنده يعني انسان، ذات اقدس الهي از اين كار طرفي نمي‌بندد

معامله با شيطان و پرداخت عوض و معوض به او

اما اگر كسي ـ معاذالله ‌ـ اين راه را نرفت و راه ديگر رفت خود را به شيطان فروخت اينجا هم عوض و معوض را او مي‌گيرد نه اينكه چيزي را به آدم بدهد اگر كسي خود را تابع شيطان كرد اين‌طور نيست كه چيزي را شيطان به او بدهد كه شيطان او را كه گرفت مالك او مي‌شود و از او هم سواري مي‌گيرد كه گفت: ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ[16] احتناك مي‌كند يعني حنك و تحت حنك را مي‌گيرد مثل سواركار ماهر كه بالأخره اين اسب را احتناك مي‌كند يعني حنكش لگامش لجامش همه در دست سواركار است اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ احتناك مي‌كند يعني حنك و تحت حنك و هرچه كه هست همه در اختيار من است و من از او سواري مي‌گيرم خب بنابراين ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ[17] از اين بحث خواهد بود به دستور شيطان انسان بايد كار بكند كار شيطاني يعني اگر اغوا است به وسيله او انجام بشود با قلم او با گفتار او با رفتار او راه شيطنت توسعه پيدا مي‌كند چيزي هم كه عايد اين مي‌شود ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِيقِ[18] است ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الكَرِيمُ[19] است و مانند چيزي كه به او نمي‌دهند كه پس هر دو يعني عوض و معوض هر دو را شيطان مي‌برد منتها انسان در دنيا به او سواري بدهد و در آخرت بايد بچشد عذاب را اين خطر داد و ستد با شيطان

ويژگي محبت نسبت به خداي سبحان و اولياء او

اما بهره داد و ستد با ذات اقدس الهي اين است كه باز عوض و معوض را در اختيار خود انسان قرار مي‌دهند به هر تقدير از اين تعبيرات چهارگانه محبت نشان مي‌دهد كه دين بر مدار محبت است و تولّي اصل است و تبرّي از بيگانه فرع اين اصل خواهد بود پس اين امور را به ما ياد دادند بعد فرمودند اجر اين تعليم، مودّت اهل بيت است آن‌گاه هم فرمودند اين مودّت هم به سود خود شما است به سود ديگري نيست ﴿مَا سَألتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ[20] ﴿أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الفَاسِقِينَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود اگر اين كار را كرديد ﴿حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ اين تهديد است براي تبهكاراني كه محبت غير خدا را بر محبت خدا ترجيح دادند و نسبت به كساني كه محبت الهي را ترجيح دادند البته بشارت است خب

علشت شكست مسلمانان در جنگ حنين پس از پيروزي در جنگ‌هاي ديگر

به دنبال اين جريان آيهٴ 23 و 24 فرمود كه گاهي شما به اقتدار ملي مي‌رسيد ولي اين اقتدار باعث غرور شما است شما همواره بايد شاكر باشيد و بدانيد اين نعمتها از ناحيه ذات اقدس الهي است تا فريب نخوريد شما يادتان هست كه در جريان جنگ حنين لشكر شما بيش از لشكر مخالفين و مشركين بودند و شكست خورديد و اين جمعيت فراواني شما به راه انداختيد به ثمر نرسيد؟ آن موارد ديگر كه به ذات اقدس الهي تكيه مي‌كرديد از نصرت الهي برخوردار بوديد ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ﴾ در جريان بدر اين‌طور بود جريان احزاب اين‌طور بود جريان بني قريظه و بني نذير و قينقاع اين ‌طور بود جريان فتح مكه اين‌طور بود جريان غزوه تبوك همه اين غزوات شما پيروز شديد اما در جريان حنين يادتان رفته كه يك مقدار مغرور شديد و در اثر غرور شكست خورديد ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ﴾ حنين بين طائف و مكه است بعد از فتح مكه آن منطقه هوازن و اينها مسلح شدند و هزارها نيرو را بسيج كردند براي مبارزه با اسلام وقتي خبر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد تقريباً ده هزار نيروي آماده داشتند دو هزار را هم از آن نيروهاي كارآمدي در فتح مكه از آنها استفاده شده دو هزار هم اضافه شده كه تقريباً دوازده هزار نفر نقل كردند كه اين رقم بيش از لشگريان جنگ حنين بود اينها بيشتر بودند و برخيها از اين كثرت مغرور شدند فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً﴾ شما چون عُدّه و عِدّه شما بيش از آنها بود مغرور شديد فريب خورديد فتح مكه را هم كه پشت سر گذاشتيد باعث غرور شما شد ولي اين كثرت كاري از پيش نبرد.

پرسش ...

پاسخ: آنها اين به غالب اينها اسناد دادند چون وقتي كه اگر پنج شش نفر يك گروه كمي مغرور مي‌شدند اين را نمي‌شود سبب دانست كه به همه اين جمعيت اين اعجاب را اسناد بدهد اينكه فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ﴾ اين معلوم مي‌شود كه خيليها موجب بودند خيليها تعجب كردند خيليها شگفت زده شدند خيليها هم مغرور شدند آنها قبلاً رفتند سنگر گرفتند آماده بودند حمله كردند و عده معتنابهي از اين خط مقدّميها را هم كه شهيد كردند عده‌اي هم كه فرار كردند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ماند و وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) ماند و بعضي از اصحاب خاص آن حضرت در چنين فضايي فرمود كه ﴿إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً

شدّت دشواري شكست مسلمانان

بعد آن قدر دشمن كار را بر شما سخت گرفت كه ﴿وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ زمين با ‌اين رحبت و وسعتي كه داشت براي شما تنگ بود به اين فكر بوديد كه كدام طرف فرار كنيد با اينكه سابقه فتح مكه را هم داشتيد با اينكه جمعيتتان بيشتر بود اما زمين با وسعتي كه داشت براي شما تنگ شد كه داشتيد هر كدام به سمتي فرار مي‌كرديد ﴿وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ اين ﴿مُدْبِرِينَ﴾ تأكيد همان آن توليت وجه است يك حال تأكيدي است ﴿وَلَّيْتُم﴾ جزء قبلاً فرمودند شما در جنگها مبادا «يولون دبر» هم نباشد مبادا پشت بكنيد الآن ﴿وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ﴾ آنجا كه فرمود كسي حق ندارد در ميدان جنگ پشت بكند ﴿مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ﴾ وگرنه ادبار ممنوع است در آنجا اين بحث مبسوط گذشت كه به هيچ وجه كسي حق ندارد توليت وجه بكند مگر براي گرفتن امكانات نظامي يا رسيدن به آن سنگر و مانند آن در غير آن صورت هر گونه حركتي در ميدان جنگ ممنوع است كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت خب الآن فرمود شما ﴿ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ

نزول سكينه و امداد الهي بر پيامبر اكرم و مؤمنان

در چنين فضايي كه ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايستاده بود عده خاصي از مؤمنين او را همراهي مي‌كردند سكينه الهي بر آنها نازل شد ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي المُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ و بعد كم كم شما ديديد كه اين‌چنين است آنها يك عده‌اي را كشتند و شما تشجيع شديد و برگشتيد خب پس غرور باعث شكست مي‌شود باعث فرار مي‌شود و آن سكينت الهي است كه باعث طمأنينه و پيروزي است چه بهتر كه هميشه در سايه طمأنينه الهي ما به سر ببريم وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وسط ميدان محفوظ ماند عده زيادي فرار كردند آنها از سنگر بيرون آمدند و قصد كشتن شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را داشتند وجود مبارك حضرت امير دفاع كرد و اصحاب خاص دفاع كردند و از اين طرف هم عده‌اي از آنها را وجود مبارك حضرت امير اينها را كشتند كم كم فراريها برگشتند ﴿وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ اين ستاد غير مرئي حالا مي‌تواند فرشتگان باشد نيروهاي فرشته‌اي باشد مي‌تواند عزم و تصميم و زوال خوف و اينها باشد اينها هم مي‌تواند باشد اگر رواياتي هم در اين زمينه تأييد كرده است مسئله فرشته‌ها را ضمن اينكه مسئله فرشته‌ها مي‌تواند حق و ثابت باشد آن نيروهاي غيبي آن قدرت قوي آن عزم عملي آن اخلاص و آن شهامت و زوال خوف اينها هم مي‌تواند مراد باشد چون آن روايات كه منحصر نمي‌كند كه جنود غير مرئي فقط فرشته است ﴿وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ﴾ و آنهايي كه فرار كردند چون فرار از حرب جزء گناهان كبيره است بعد اگر توبه كردند توبه آنها مقبول است ﴿ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِكَ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.

[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.

[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.

[4] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 8.

[5] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 20.

[6] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 122.

[7] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 31.

[8] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 4.

[9] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 23.

[10] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 23.

[11] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 47.

[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[13] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 207.

[15] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 74.

[16] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 62.

[17] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 64.

[18] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 181.

[19] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 49.

[20] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 47.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق