أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَي أُولئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ المُهْتَدِينَ (18)﴾
عصاره بحث دربارهٴ شرايط سازندگان مساجد
عصاره اين بخش از آيات آن است كه دست مشركين حجاز از مساجد عموماً مسجدالحرام خصوصاً بايد كوتاه ميشد و مسئوليت ساختن نگهداشتن بازسازي نوسازي و همچنين تعمير معنوي مراكز مذهب به عهده مؤمنين است مسئوليت ساختن مسجد و حفظ مسجد و بازسازي و نوسازي مسجد در صلاحيت كساني است كه از نظر عقيده مؤمن باشند به مبدأ و معاد و وحي و نبوت و از جهت عمل هم اركان دين را حفظ بكنند و امتثال بكنند كه نمونه آنها نماز و زكات است چه اينكه در خشيت هم بايد موحد باشند جريان ايتاي زكات همانطوري كه قبلاً اشاره شد براي اين اخذ شده است كه مسجد يكي از مراكز برطرف كردن نيازهاي مستمندان است اگر كسي اهل زكات است ميتواند تعمير كننده مسجد باشد براي اينكه اوست كه ميتواند به نياز مستمندان پاسخ بدهد و اگر منظور ساختن مسجد نوسازي مسجد بازسازي مسجد تأمين هزينههاي مسجد باشد كسي كه اهل زكات است چون يكي از مصارف هشتگانه زكات في سبيلالله است ميتواند از آن مصرف زكات نيازهاي مالي مسجد را برطرف كند كسي كه اهل ايتاء زكات است او ميتواند عامل مسجد باشد چون در آستانه تعطيلي فروردين و همچنين ماه شريف محرم هستيم شايد وارد بحث بعدي شدن آسان نباشد به جايي نميرسد لكن رواياتي كه در اين مسئله است به بعضي از آنها اشاره ميشود چون روايات فراواني در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «توبه» و «برائت» آمده است كه مضامين آنها غالباً در طي بحثهاي تفصيلي بازگو شد و به بعضي از آنها هم بالصراحة پرداختيم
ابلاغ سورهٴ برائت يكي از 70 فضيلت اختصاصي اميرمؤمنان(عليه السلام)
اين حديث شريف كه مأموريت ابلاغ اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «برائت» به عهده اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) بود اين جزء مفاخر آن حضرت محسوب ميشد و از نظر مسائل كلامي هم جزء ادله امامت آن حضرت تلقي ميشد و خود حضرت در مواردي به اين حديث شريف استشهاد كردند كه آيا در بين شما كساني هستند غير از من كه مأمور ابلاغ سورهٴ مباركهٴ «توبه» باشد يا نه؟ و چون فردا روز پر بركت غدير هست ما بخشي از اين رواياتي كه مربوط به غدير است اين را هم در كنار آن روايت مأموريت ابلاغ آن حضرت قرائت بكنيم مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف خصال باب سبعون آنجا كه به عنوان عدد و رقم هفتاد مطرح است هفتاد فضيلت براي وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل ميكنند كه اين را در زير عنوان باب سبعون آنجا نقل كردند وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود: «لي سبعون منقبة»[1] براي من هفتاد منقبت است كه همه اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميدانند كه هيچ كدام از آنها منقبت و فضيلتي ندارند مگر اينكه من در آن مناقب سهيمم ولي من داراي هفتاد منقبت هستم كه هيچ كدام از اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با من در آن مناقب سبعين سهيم نيستند «قال اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب(عليهالسلام) لقد علم المستحفظون من اصحاب النبي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انه ليس فيهم رجل له منقبة الاّ و قد شركته فيها و فضلته» نه تنها من در آن منقبت با آنها سهيم هستم بلكه در همان منبقت هم من افضل و ارجح هستم «وَ لي سبعون منقبة لم يشركني فيها احد منهم»[2] من داراي هفتاد منقبت هستم كه هيچ كدام از اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با من در آن هفتاد منقبت سهيم نيستند آن گاه راوي عرض ميكند كه يا اميرالمؤمنين فاخبرني بهنّ آن هفتاد منقبت چيست؟ اين طبق نقلي كه مرحوم صدوق در كتاب شريف خصال نقل ميكند اين است كه فرمود: «ان اول منقبة لي اني لم اشرك بالله طرفة عين و لم اعبد اللات و العزي» و خيليها سابقه بتپرستي دارند دوم اينكه «اني لم اشرب الخمر قط» و ديگران اين كار را در جاهليت كردند سوم اينكه «ان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) استوهبني عن ابي في صبائي و كنت اكيله و شريبه ومؤنسه و محدثه»[3] آن قحطي و گراني كه در مكه اتفاق افتاده است و در دوران خرد سالي عليبن ابيطالب(عليه السلام) بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عموهاي خود را جمع كرد و اين قبل از نبوت آن حضرت بود فرمود: «الا نحمل ثقل ابيطالب» فرمود مكه گرفتار قحطي و گراني است و عموي من ابوطالب عائلهمند است و برويم عائله او را توزيع بكنيم هر كدام از ماها يكي از فرزندان ابيطالب را به عنوان دوست و همراه داشته باشيم كه در منزل ما باشند و پذيرايي بشوند تا فشار اداره زندگي نسبت به عموي ما كم بشود اين طرح را خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ارائه كردند البته قبل از زمان نبوتشان عباس را حمزه را اينها را دعوت كردند بعد اين طرح را به حضور ابوطالب پيشنهاد دادند ابوطالب هم گفت: «دعوا لي عقيلاً و خذوا من شئتم»[4] من جعفر دارم عقيل دارم و علي دارم هر كدام از اين بچهها را ميخواهيد بگيريد بگيريد ولي عقيل را براي من بگذاريد كه كارهاي من را انجام بدهد اين پسر نزد من باشد بقيه هر كدام را خواستيد بگيريد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اميرالمؤمنين(عليه السلام) را انتخاب كرد حمزه و عباس برادران طالب و جعفر را گرفتند و عقيل نزد خود ابوطالب مانده است و از همان دوران كودكي مصلحت در اين بود كه عليبنابيطالب پرورش يافته پيغمبر بشود كه فرمود: «ان رسول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم) استوهبني عن ابي» پيغمبر مرا از پدرم به عنوان هبه گرفت در دوران كودكي من «و من اكيل و شريب» او بودم باهم غذا ميخورديم از يك ظرف آب مينوشيديم و مونس او بودم و هم گفتگوي او بودم از دوران كودكي و چهارمي اين است كه «اني اول الناس ايماناً و اسلاماً» پنجمي اين است كه پيغمبر فرمود: «يا علي انت مني بمنزلة هارون من موسي» و ششمي اين است كه «اني كنت آخر الناس عهداً برسول الله»[5] كسي بودم كه او را در قبر مطهرش گذاشتم و هفتمي اين بود كه در ليلةالمبيت من تنها به جاي او خوابيدم تا اينكه ميرسند به منقبت پنجاهم و اما الخمسون فرمود منقبت پنجاهم اين است كه «فان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعث ببرائة مع ابي بكر» اين بخشهاي اولي سورهٴ مباركهٴ «برائت» را به ابيبكر داد كه براي مردم مكه قرائت كند «فلما مضي» وقتي ابيبكر از مدينه حركت كرد و بيرون رفت «اتي جبرئيل(عليه السلام) فقال يا محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما يودي عنك الا انت او رجل منك» اين رسالت و مأموريت را كه قرائت آيات برائت است يا شخصاً بايد خودت به عهده بگيري يا مردي كه از توست بايد به عهده بگيرد «فوجهني علي ناقته العضباء» آن گاه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرا احضار كرد و آن ناقه مخصوص خود به نام عضباء آن را در اختيار من گذاشت من هم سوار ناقه پيغمبر شدم و مأموريت داد و به من گفت برو از ابابكر اين بخش از برائت را بگير و براي مردم مكه قرائت كن «فلحقته بذي الحليفة» ذيالحليفة همين مسجد شجره است «فاخذتها منه» من اين برائت را از او گرفتم تا به مكه ببرم و ابلاغ كنم «فخصني الله عزّوجلّ بذلك» اين ديگر جزء مناقب مختص من است
اهميت حديث غدير در فضيلت اميرمؤمنان(عليه السلام)
«و اما الحادية و الخمسون» آن منقبت 51 اين است كه «فان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اقامني للناس كافة يوم غدير خم فقال من كنت مولاه فعلي مولاه فبعدا و سحقاً للعموم الظالمين»[6].
حالا چون فردا روز عيد غدير هست و پايان بحث تحصيلي اين ايام هم هست ما آن حديث نوراني غدير را بخوانيم گرچه بحثهاي تفسيرياش در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت آنجا آيه ﴿ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾[7] مبسوطاً بحث شد از يك سو و آيه ﴿ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً﴾[8] هم مفصل بحث شد اما حالا تبركاً و تيمناً ما اين حديث نوراني غدير را ميخوانيم شما هم اين را از آن منابع اصلي اگر نشد از همين كتاب شريف الغدير مرحوم اميني(رضوان الله عليه و حشره الله مع مولاه عليبن ابيطالب) قرائت كنيم باز هم خوب است.
جريان غدير يك حادثه عادي نبود اين مطلبي بود كه قرآن بر آن تكيه كرد و خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آن تكيه كرد و سيزده معصوم بر آن تكيه كردند و به عنوان يك محور كلامي در بحثهاي مهم كلامي احتجاج كردند اين سيزده معصوم در خدمت پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بودند در خدمت قرآن كريم اين اهميت ثقلين يعني قرآن و عترت را نسبت به حديث غدير نشان ميدهد بعد هم علما از همان قرن اول تا قرن چهارده در اين زمينه آن را نقل كردند روايت كردند شرح كردند كتاب نوشتند و شعرا هم همين كار را كردند شايستگي به نظم درآمدن حديث غدير
منتها حالا در جمع شما اگر كساني هستند كه خداي سبحان ذوق شعري به آنها داد اين را در بهترين نعمت صرف بكنيد ذوق شعري از بهترين نعمتهاي الهي است خدا به هر كسي نميدهد آن شعرهايي كه گفتند مكروه است از اين قبيل اشعار نيست مرحوم مجلسي اول(رضوان الله عليه) خب هر دو بزرگوار از مفاخر ما هستند و مورد تكريم ما هستند و مورد اميد ما هستند نه تنها احترام اما خب مجلسي اول(رضوان الله عليه) حساب خاص خودش را دارد مرحوم مجلسي اول مرحوم محمد تقي مجلسي نه محمد باقر ايشان در شرح من لا يحضره الفقيه مرحوم صدوق آن جلد دوازدهم يا سيزدهم آنجا كه بخش پاياني من لا يحضره الفقيه است روايتي نوراني را از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل ميكند در شرح، نه اينكه صدوق در متن نقل كرده باشد ايشان در شرح نقل ميكند كه حضرت فرمود: «ان من الشعر لحكمة»[9] آنگاه نمونههايي ذكر ميكنند ميگويد عطار، سنايي غزنوي، سعدي اينها را نام ميبرد علي ما ببالي نام اينها را ميبرد ميگويد اينها مردان بزرگي بودند كه شعر اينها حكيمانه است شما ببينيد ادبيات را ابن مالك به اين صورت به نظم درآورده اين گرچه شعر است اما قوانين ادبي است بعد دري نجفيه مرحوم بحرالعلوم خب گرچه شعر است اما فقه است بحثهاي عميق فقهي است ببينيد صاحب جواهر يا ديگران وقتي ميخواهند از بحرالعلوم فتوا را نقل كنند از دري نجفيه ايشان نقل ميكنند خب اين شعر است بعد هم مرحوم حكيم سبزواري آن فلسفه را به نظم درآورده بعد مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني شيخ مشايخ ما آن فلسفه را به عنوان تحفة الحكيم به نظم درآورده مرحوم آقا شيخ فضلالله نوري(رضوان الله عليه) شهيد ايشان بحثهاي فقهي را هم به نظم درآورده به نظم درآوردن كار آساني نيست در تشبيب و خيالات اينها انسان ممكن است شعر بگويد اما در معارف شعر گفتن كار آساني نيست جريان غدير هم همينطور است آنهايي كه ذوقي دارند ذات اقدس الهي به آنها اين ذوق را عطا كرده است اگر شعري در اين زمينه بسرايند بيشتر از نثر ميماند به هر تقدير واقعه غدير طوري است كه قرآن بر آن خيلي تكيه كرده و همچنين چهارده معصوم(عليهم الصلاة و عليهم السلام)
مقدمات صدور حديث غدير از سوي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم)
اجمالي از قصه غدير اين است كه در سال دهم هجرت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلان عمومي كرد كه ما عازم زيارت بيت الله هستيم كه همين آخرين حج و بخش پاياني عمر آن حضرت هم بود كه اين به نام حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ، حجةالكمال، حجةالتمام، نام گرفته پيغمبر وقتي كه به مدينه مهاجرت كردند نه قبل از آن حج به جا آوردند نه بعد از آن ممكن نبود آنها كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهٍِ﴾[10] نميگذاشتند وقتي از مدينه حركت كردند تا مكه لحظه به لحظه تاريخ پر بركتشان ثبت شد چه روزي حركت كردند ظهر كجا رفتند شب كجا رفتند نماز را با چه كسي خواندند كجا نماز خواندند خب وجود مبارك حضرت كه حركت ميكرد يك آدم عادي كه نبود همه اصحاب سعي ميكردند لحظه به لحظه آن آثار پربركت سفر آن حضرت را ثبت بكنند چه زماني وارد مكه شدند كجا محرم شدند چه وقت وارد مكه شدند نماز را كجا خواندند طواف و سعي را انجام دادند چه زماني وارد عرفات شدند چه زماني از آنجا به مشعر حركت كردند چه وقت از مشعر به منا آمدند چگونه قرباني كردند براي خودشان قرباني كردند از طرف امت قرباني كردند همه اينها را ثبت كردند تا اينكه از مكه برگشتند به طرف مدينه وقتي كه برگشتند به طرف مدينه آمدند رسيدند به نزديكهاي جحفه به نام غدير خم آنجا تقريباً يك چهارراهي بود كه «تتشعب فيها طرق المدنيين و المصرييين و العراقيين»[11] اين قافله ديگر متفرق ميشد يك عدهاي به طرف مصر ميرفتند منطقه آفريقايي بالأخره يك عدهاي به طرف مدينه ميآمدند يك عده هم به طرف عراق و اين هم هيجده ذيالحجه بود كه آيه نازل شد ﴿ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾[12] و در آن آيه ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ هم اين بود كه «امره ان يقيم علياَ(عليه السلام) علما للناس و يبلغهم ما نزل فيه من الولايه و فرض الطاعة علي كل احد» گروهي نزديك جحفه بودند پيغمبر امر فرمود آنهايي كه رفتند برگردند و آنهايي كه نيامدند بيايند زودتر و كسي هم حركت نكند آن منطقه پنج تا درخت داشت فرمودند كسي زير آن درخت ننشيند چون هوا خيلي گرم بود فرمود آنجا كسي ننشيند وقتي همه جمع شدند دستور دادند زير آن درختهاي پنجگانه را آنجا را رفتند و جارو كردند و تميز كردند آنجا جاي اقامه نماز جماعت شد و محل سخنراني «و نهي عن سمرات خمس متقاربات دوحات عظام ان لا ينزل تحتهن احد» وقتي كه همه آمدند دستور داد كه آنجا را بروبند و تميز كنند و نماز جماعت خوانده بشود وقتي نماز ظهر به جماعت خوانده شد «فصلّي بالناس» زير آن درختهاي پنجگانه هم روز بسيار گرمي هم بود كه هر كسي با دست يا غير دست بالاي سرش يا صورتش نگه ميداشت تا آفتاب آزار نكند از لوازم شتر از اين محمولات شتر پالان شتر و اينها يك جايي مرتفعي درست كردند منبرگونه كه حضرت آنجا تشريف ببرند كه همه او را ببينند
خطبهٴ پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم) در غدير خم
وقتي بر آن بالا مستقر شدند چنين حمد كردند «الحمد لله و نستعينه و نؤمن به و نتوكل عليه و نعوذ بالله من شرور أنفسنا و من سيئات أعمالنا الذي لا هادي لمن ضل و لا مضل لمن هدي و أشهد ان لا إله الاّ الله و ان محمداً(صلّي الله عليه و آله وسلّم) عبده و رسوله» بعد از اين خطبه و شهادتين فرمود: «اما بعد ايها الناس قد نبأني اللطيف الخبير انه لم يعمّر نبي الاّ مثل نصف عمر الذي قبله و اني أوشك ان ادعي» ظاهراً اين سال آخر عمر من است و من بايد نداي الهي را اجابت كنم «و اني مسؤول و انتم مسؤولون» هم من مسئولم هم شما مسئوليد شما چه ميگوييد؟ «فماذا انتم قائلون»؟ شما حرفتان چيست عرض عقيده كنيد به چه چيزي معتقديد؟ به چه چيزي عمل ميكنيد؟ «قالوا نشهد انك قد بلّغت و نصحت و جهدت فجزاك الله خيراً» همه گفتند كه ما درباره رسالت شما آنچه كه از طرف خدا گفتيد شنيديم و شهادت ميدهيم كه كوتاهي نكرديد رسالتتان را مأموريتتان را ابلاغ كرديد آن گاه فرمود: «ألستم تشهدون ان لا إله الاّ الله و ان محمداً(صلّي الله عليه و آله وسلّم) عبده و رسوله و ان جنته حق و ناره حق و ان الموت حق و ان الساعة آتية لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور» آيا به اين اصول و خطوط كلي دين شهادت نميدهيد؟ «قالوا بلي نشهد بذلك»[13] خب توحيد بود نبوت بود معاد بود و جريان رسمي قيامت بود همه اين اصول چهار پنجگانه بود منهاي ولايت و امامت فقط همين يكي نبود ملاحظه بفرمايد: «ألستم تشهدون ان لا إله الاّ الله» اين توحيد «و ان محمداً(صلّي الله عليه و آله وسلّم) عبده و رسوله» اين نبوت «و ان جنته حق و ناره حق و ان الموت حق و أن الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من في القبور» اين معاد مانده امامت «قالوا بلي نشهد بذلك» ما به همه اينها معتقديم به مبدأ و معاد و وحي و نبوت معتقديم «قالوا بلي نشهد بذلك قال اللهم اشهد» خدايا شاهد باش كه من اين امور را با اينها در ميان گذاشتم اين اعراب جاهلي را موحّد كردم مشرك وثني را موحّد كردم خداپرست كردم معتقد به معاد كردم
چگونگي رسندن سخنان بيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله وسلّم) به سمع كافران در غدير
«ثم قال ايها الناس الا تسمعون»[14] آيا نميشنويد؟ چون مسئله مهم بود گاهي ممكن است بگويند هوا گرم است ما دوريم از همه اقرار گرفت كه آيا حرف من را به شما ميرسد يا نميرسد چون عدهاي بودند كه حرفها را ميرساندند طوري نبود كه مثلاً اين 120 هزار نفر حرف را نشنوند تا آن آخرين نفر همه ميشنيدند حالا يا به وسيله رسانندهها دهن به دهن ابلاغ ميكردند و با فاصلههاي معين همينطور بود كه همه ميشنيدند بالأخره «قالوا نعم» همه.
پرسش ...
پاسخ: قبلاً هم همينطور بود آن وقتي هم كه شيخ مفيد شاگرداني داشت سيد مرتضي شاگرداني داشت و اينها محرّرين اينها وظيفهشان اين بود وقتي مرحوم شيخ مفيد يا سيد مرتضي يا يك بزرگوار ديگري كه روي منبر در بغداد دارالسلام يا جاهاي ديگر مطلبي را ميگفت كسي كه فاصله مثلاً ده متر بود او با صداي بلند ميگفت آن كسي كه در فاصله بيست متر بود آن با صداي بلند ميشنيد و ميگفت و آن كسي كه به فاصله سي متر بود آن هم با صداي بلند ميگفت تابه آن آخرين نفر برسد.
پرسش ...
پاسخ: چون متواتر است كه 120 هزار نفر همه اينها كه نقل كردند ممكن است در يك لفظ اين، اينگونه گفته باشد آن آنطوري گفته باشد اما هيچ اخلالي لازم نيامده مثلاً در همين جريان بعضيها سه بار شنيدند بعضيها چهار بار چون وقتي كه حضرت ديگر آخر داشت تمام ميشد يك عده داشتند بلند ميشدند نشنيدند كه حضرت چهار بار گفته ولي حنابله نقل ميكنند كه حضرت چهار بار اين را فرمود ديگران ميگويند نه سه بار اين را گفته اين لا يضر حالا يا چهار بار فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» يا سه بار اگر اختلافي هست در همين حد است.
پرسش ...
پاسخ: نه حالا البته ميتوانست باشد ولي طبيعي اين است در سخنرانيها آنجا هم كه در جريان ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً﴾[15] آنجا هم همينطور بود آنجا هم همين را نقل ميكردند كه وجود مبارك حضرت امير وقتي سوره «برائت» را ميخواند فرمود: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً﴾ آن جمعيت كه بيش از جمعيت غدير بودند براي اينكه يك عده براي خود مكه بودند و جزء حجاج مكه بودند آنها كه نيامدند طرف مدينه كه آنها جمعيت يوم الحج الاكبر بيشتر بود از جريان غدير ولي در ابلاغ بخش اول سورهٴ مباركهٴ «توبه» وقتي حضرت امير(سلام الله عليه) قرائت ميكردند عده زيادي بودند دأب آنها اين بود رسم اين بود سنت رسمي اين بود كه به وسيله بلندگوهاي طبيعي حرفها منتقل ميشد وگرنه آنكه مثلاً چهار هزار نفر يا كمتر و بيشتر بعد از دويست سال جريان حديث سلسلة الذهب پديد آمد كه آنجا هم همينطور بود البته با قلم مينوشتند وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) كه فرمود و عدهاي نوشتند آنها هم همينطور به يكديگر منتقل ميكردند
پيامبر اكرم و تبيين وظيفه مسلمانان در اطاعت از ثقلين
خب «قالوا بلي نشهد بذلك قال اللهم اشهد ثم قال ايها الناس الا تسمعون قالوا نعم قال فاني فرط علي الحوض» من پيشاپيش شما وارد حوض كوثر ميشوم و قبل از شما ميروم «و انتم واردون علي الحوض» و مساحت آن هم ما بين بعدي الي صنعاء است «فيه اقداح عدد النجوم من فضة فأنظروا كيف تخلفوني في الثقلين» آينده بسيار خوبي داريد بهشت در انتظار شماست ببينيد درباره جانشينان من چه ميكنيد آنچه كه من به عنوان خليفه قرار دادم چه ميكنيد شما را خليفه قرار دادم كه اين امانتهايي كه من حفظ كردم نگهداري كنيد «كيف تخلفوني في الثقلين فنادي مناد» يك كسي عرض كرد «و ما الثقلان يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم) قال(صلّي الله عليه و آله وسلّم) الثقل الأكبر كتاب الله طرف بيد الله عزّوجلّ و طرف بأيديكم» اين كتاب كه حبل الله است يك طنابي نيست كه يك گوشهاي انداخته باشند اين انداخته نيست آويخته است يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما «إقرأ وارق»[16] همين است ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾[17] همين است خب اگر اين به جاي محكمي بند نباشد كه عاصم نيست تا ما معتصم باشيم كه فرمود اگر بخواهيد نلغزيد اين چيز محكم را بگيريد اين معلوم ميشود كه بسته است ديگر بگيريد و بالا بياييد خب لذا عمقي دارد اعماقي دارد بطني دارد بطوني دارد و هكذا چون تا بالا قرآن است كه ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[18] اينكه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» فرمود ما اين را عربي قرار داديم بالايش هم علي حكيم است از اين عربي مبين كه ما در خدمت آن هستيم تا آن علي حكيم همهاش قرآن است ماها كارمان خواندن قرآن است و بحثهاي عادي عدهاي همين را دارند و بالاتر عدهاي آن را دارند و برتر و هكذا «إقرأ وارق» خب فرمود: «الثقل الأكبر كتاب الله طرف بيد الله عزوجل و طرف بأيديكم فتمسكوا به لا تضلوا و الآخر الأصغر عترتي و ان اللطيف الخبير نبأني انهما لم يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فسألت ذلك لهما ربي» و من اين مطلب را از شما ميخواهم «فلا تقدموهما» پيشاپيش حركت نكنيد به دنبال قرآن و عترت باشيد خواسته خود را بر قرآن ترجيح ندهيد خواسته خود را فكر خود را بر عترت طاهرين ترجيح ندهيد «فتهلكوا و لاتقصروا عنهما فتهلكوا»[19] نه جلو بيفتيد كه هلاكت گرفتارتان ميكند نه عقب بيفتيد از اينها جدا بشويد كه آنها رها كنيد كه هلاكت دامنگيرتان ميشود آن گاه همه آماده شدند كه ببينند چه خبر است اين ثقل اصغر كيست؟ قرآن را كه ميدانستند اينكه حالا ثقل اصغر است و محصول عمر پيغمبر است و ميراث پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين كيست؟ همه منتظر بودند وقتي همه را تشنه كرد همه را آماده كرد همه منتظر شدند و در آنجا جز سكوت چيزي حاكم نبود
معرفي عليبنابيطالب(عليه السلام) به عنوان ثقل اصغر و ولي مؤمنين
«ثم اخذ بيد علي(عليه السلام) فرفعها» دست مبارك اميرالمؤمنين را گرفت و بالا برد دست پيغمبر و دست علي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بالا رفت همه اين دو دست را ميديدند به طوري كه «حتي رؤي بياض اباطهما» زير بغل پيغمبر و زير بغل علي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را همه ديدند دست بالا برود همه ميبينند همه حالا منتظر شدند كه ببينند پيغمبر چه ميخواهد بگويد آنگاه «و عرفه القوم اجمعون» چون چنين خبر مهمي آن روزي كه بالأخره هوا گرم حضرت فرمود هيچ كسي حق رفتن ندارد آنها كه عقب بودند آمدند آنهايي كه جلو بودند برگشتند در اين گرما معلوم ميشود مطلب مهمي است ديگر و اين همه مقدمه فرمود من رفتني هستم آن چهار اصل كافي نيست يعني آن اصول چهارگانه اعتقاد به خدا اعتقاد به نبوت اعتقاد به معاد و جريان مواقف قيامت و اينها لازم است ولي كافي نيست يك اصل پنجمي هم بايد باشد حالا همه منتظرند «ثم اخذ بيد علي(عليهما السلام) فرفعها حتي رؤي بياض اباطهما و عرفه القوم اجمعون» اين حديث را نه هزار نفر نه ده هزار نفر نه بيست هزار نفر نه شيعه نه سني همه نقل كردند «فقال ايها الناس من اولي الناس بالمؤمنين من انفسهم» مردم والي شما كيست؟ مولاي شما كيست؟ برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» خب همه ميدانستند ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾[20] فرمود: «اولي الناس بكم» كيست؟ «من اولي الناس بالمؤمنين من انفسهم» همه گفتند: «الله و رسوله اعلم» خدا ميداند كه چه كسي اولي است پيامبرش ميداند آنگاه حضرت فرمود: «ان الله مولاي و انا مولي المؤمنين و انا اولي بهم من أنفسهم» اين بخش آن مفاد آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» را گفتند بعد فرمودند: «فمن كنت مولاه فعلي مولاه، يقولها ثلاث مرات»، سه بار اين جمله را فرمود حالا سه بار «ان الله مولاي و انا مولي المؤمنين و انا اولي بهم من انفهسم فمن كنت مولاه فعلي مولاه» متن اين جمله را سه بار فرمود يا نه خصوص اخير را سه بار فرمود بالأخره اخيري قدر متيقن است سه بار فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه، و في لفظ احمد امام الحنابله»، آنجا دارد كه اربع مرات حضرت چهار بار فرمود آنها كه نزديك تر بودند شايد بيشتر و بهتر شنيدند بالأخره حالا يا سه بار فرمود يا چهار بار فرمود مثلاً در اين حد اختلاف است «ثم قال اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حيثما دار»
حركت حق بر مدار عليبنابيطالب(عليه السلام)
اين «علي مع الحق و الحق مع علي» مشابهش درباره عمار هم آمده اما «يدور معه حيثما دار»[21] مهم است كه اين ضمير به چه كسي برميگردد «يدور علي مدار الحق حيث ما دار»؟ يا «يدور الحق مدار علي حيثما دار»؟ اين ضمير به حق برميگردد نه به علي ما ميخواهيم ببينيم حق كجاست ببينيم علي چه كار كرده هر كاري او ميكند حق است قبلاً كه چيزي تنظيم نشده بود كه شاهد اينكه ضمير به حق برميگردد ضمير «يدور»، «يدور الحق مع علي(عليه السلام) حيثما دار» علي ضمير دار به علي برميگردد ضمير يدور به حق برميگردد نه ضمير يدور به علي برميگردد ضمير دار به حق شاهدش اين است كه حضرت به خدا عرض كرد «و أدر الحق معه حيثما دار» خدايا طرزي علي را قرار بده كه حق عليمدار باشد نه علي حقمدار منتها اين حق به مدار فعل است كه الحق من ربك نه حق ذاتي كه حق ذاتي كه فوق اينهاست كه الحق هو الله ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ﴾[22] حق در مقام ظهور در مقام فعل، فعل خداست اين فعل خدا را ما از انسان كامل ميگيريم نه اينكه فعل خدا قبلاً هست و انسان كامل حيات خود را برابر او تنظيم ميكند وگرنه او ميشود صادر اول انسان كامل صادر اول است حق در مدار فعل يعني كدام قانون حق است چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است چه چيزي زشت است چه چيزي زيباست چه چيزي حسن است چه چيزي قبيح است بايد بگوييم انسان كامل چه ميگويد «و ادر الحق معه حيث دار الا فليبلغ الشاهد الغايب»
ضرورت ابلاغ پيام غدير توسط شاهدان آن
وظيفه همه هم هست شما 120 هزار نفر بايد به همه بگوييد اين وظيفه شماست امر است ديگر امر هم مفيد وجوب است «ثم لم يتفرقوا حتي نزل امين وحي الله بقوله ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[23]» آن گاه «فقال رسول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم) الله أكبر علي اكمال الدين و إتمام النعمة و رضي الرب برسالتي و الولاية لعلي [بن أبيطالب] من بعدي» حالا دين شده كامل يعني اصول قبلي به علاوه اصل امامت ميشود كامل بعد مردم شروع كردند به تبريك گفتن به وجود مبارك حضرت علي به عنوان اميرالمؤمنين پيشاپيش همه شيخان ابوبكر و عمر تبريك گفتند، گفتند «بخ بخ لك يابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنه» ابن عباس گفت «وجبت و الله في أعناق القوم» در گردن مردم اين ولايت واجب شد آن وقت حسّان برخواست و از وجود مبارك(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اجازه گرفت و آن شعر معروف را سرود كه در آنجا گفت:
«ينادبهم يوم الغدير نبيهم ٭ ٭ ٭ بخم فاسمع بالرسول منادياً»[24]
احتجاج اميرمؤمنان(عليه السلام) به حديث غدير
اين فهرست غدير است كه «اتفق عليه الموافق و المخالف» و از نظر بحثهاي كلامي هم سيزده معصوم(عليهم السلام) به آن اشاره كردند يعني بعد از پيغمبر هم وجود مبارك حضرت امير به آن استدلال كرده هم وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها به آن استدلال كرده هم دوازده امام خود حضرت امير(سلام الله عليه) در مواردي به حديث غدير در بحثهاي كلامي به آن استشهاد كرده در يومالشوري سال 23 هجري آنجا خود حضرت به آن استشهاد كرده فرمود كه آن راوي ميگويد كه «كنت علي الباب يوم الشوري مع علي(عليهالسلام) في البيت و سمعته يقول لهم» فرمود من يك احتجاجي كنم در آن يوم الشوري حجتي بياورم كه «لا يستطيع عربيكم و لا عجميكم تغيير ذلك» هيچ كسي نتواند آن را عوض كند بعد فرمود: «انشدكم الله» شما را به خدا سوگند «ايها النفر جميعاً أفيكم احد وحّد الله قَبلي؟ قالوا لا قال فأنشدكم الله هل منكم أحد له أخ مثل جعفر الطيار في الجنة مع الملائكة» كه با ملائكه پرواز ميكند طيار است «قالوا اللهم لا قال فأنشدكم الله هل فيكم أحدٌ له عم كعمّي حمزه اسد الله و أسد رسوله سيد الشهداء» غير از من كسي عمويش اينچنين است «قالوا اللهم لا قال فأنشدكم الله هل فيكم أحدٌ له زوجة مثل زوجتي فاطمة بنت محمد سيدة نساء أهل الجنة(عليهم الصلاة و عليهم السلام) غيري قالوا اللهم لا، قال انشدكم بالله هل فيكم أحدٌ له سبطان مثل سبطيّ الحسن و الحسين سيديّ شباب أهل الجنة(عليهم السلام) غيري قالوا اللهم لا، قال فأنشدكم بالله هل فيكم أحدٌ ناجي رسول الله مرات قدم بين يدي نجواه صدقة قبلي قالوا اللهم لا، قال فأنشدكم بالله هل فيكم أحدٌ قال له رسول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم) من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره ليبلّغ الشاهد الغايب غيري قالوا لا»[25]
احتجاج فاطمه زهرا و ائمه هدي(عليهم السلام) به حديث غدير
اما وجود مبارك صديقه كبري(سلام الله عليها) هم در آن جريان معروف به آن استشهاد كرده است و براهين خوبي يعني اين جزء ميراث خانوادگي اين خاندان بود حالا رجال علمي حسابشان جدا. ببينيد بخشهاي مهم از اين را زنهاي از اين خاندان براي يكديگر نقل ميكردند اين طريق كه به احتجاج صديقه كبرا(سلام الله عليها) ميرسد اين است كه ايشان نقل ميكنند كه «حدثنا علي بن محمد بن جعفر الاهوازي مولي الرشيد حدثنا بكر بن احمد القصري حدثتنا فاطمه و زينب و ام كلثوم بنات موسي بن جعفر(عليهم الصلاة و عليهم السلام)» اين سه دختران وجود مبارك امام هفتم شايد اين فاطمه همان فاطمهاي باشد كه الآن ما در جوار قبر اين كريمه اين حرفها را مطرح ميكنيم اين ذات مقدس نقل كرده روات اين حديث فاطمه زينب ام كلثوم دختران امام هفتم «قلن» اين ذوات مقدسه گفتند: «حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق» اينها از حضرت فاطمه دختر امام صادق(سلام الله عليه) نقل كردند فاطمه دختر امام صادق(سلام الله عليه) ميفرمايد: «حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي» فاطمه دختر امام باقر چون همه اينها سعي ميكردند يك فاطمه داشته باشند فاطمه دختر امام صادق(سلام الله عليه) ميگويد فاطمه دختر امام باقر براي من نقل كرده است كه او گفته است «حدثتني فاطمه بنت علي بن الحسين» فاطمه دختر امام باقر(سلام الله عليهم اجمعين) اين ميگويد كه فاطمه دختر عليبنالحسين امام سجاد حديث كرده است آن ميگويد «حدثتني فاطمه و سكينة ابنتا الحسين بن علي(عليهم الصلاة و عليهم السلام)» [26] فاطمه دختر امام سجاد ميگويد كه فاطمه دختر امام حسين و سكينه دختر امام حسين اين دختران امام حسين(عليهم السلام) براي من نقل كردند آن دو بزرگوار گفتند كه ام كلثوم دختر فاطمه بنت النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرده است ام كلثوم بنت فاطمه اين نقل ميكند از خود فاطمه بنت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ايشان در احتجاجاتش با قوم فرمود: «أنسيتم قول رسول الله(صلّي الله عليه و آله وسلّم) يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه»؟ آيا فراموش كرديد كه خدا در روز غدير به وجود مبارك پيغمبر خدا در روز غدير خم فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست.
آيا اين سخن را هم فراموش كرديدن كه پيغمبر فرمود: «أنت مني بمنزلة هارون من موسي» اين جرياني كه فواطم نقل كردند نقل ديگري هم دارد كه مرحوم اميني(رضوان الله عليه) بازگو كردند. خب البته براي ائمه(عليهم السلام) احتجاجات آنها همهٴ اينها احاديث مضبوطي است كه ايشان نقل كردهاند، الآن ما اينها را به عنوان تبرّك نقل كرديم.
منحصر به فرد بودن غدير در تاريخ
اين جريان غدير به تعبير جناب اميني(رضوان الله عليه) روي كرهٴ زمين علي بسيط الارض غدير همين است. هم غدير اين است هم يوم غدير اين است ديگر ما نه دو غدير داريم اگر بگويند غدير همان واقعهٴ ولايت حضرت امير است. يوم غدير كه ميگويند همين است. در طي اين چهارده قرن جايي و مكاني و حادثهاي و قضيهٴ تاريخي علي وجه الارض غير از اين جريان غدير نيست. حالا احياناً ديگري خواست مثلاً بگويد يك جنگي در جاهليت بود به نام غدير آن بيراهه رفتن و كجراهه سخن گفتن است. خب، اين راهم اين چهارده معصوم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) بعد كتاب الله تنظيم كردند هم علماي اين چهارده قرن ذكر كردند هم شعرا.
حشر همه انشاءالله با قرآن و عترت باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ خصال شيخ صدوق، ج2 ، ص572.
[2] ـ خصال شيخ صدوق، ج2 ، ص572.
[3] ـ خصال شيخ صدوق، ج2 ، ص572.
[4] ـ بحارالانوار، ج38، ص254.
[5] ـ خصال شيخ صدوق ، ج2 ، ص572.
[6] ـ خصال شيخ صدوق ، ج2 ، 578.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[8] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[9] ـ من لا يحضره الفقيه، ج4 ، ص379.
[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 45.
[11] ـ الغدير ، ج1 ، ص10.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[13] ـ الغدير ، ج1 ، ص 10 و 11.
[14] ـ الغدير ، ج1 ، ص 11.
[15] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[16] ـ كافي ، ج2 ، ص606.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.
[18] ـ سورهٴ زخرف، آيات 3 و 4.
[19] ـ الغدير ، ج1 ، ص 11.
[20] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 6.
[21] ـ بحارالانوار، ج30 ، ص372.
[22] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 6.
[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[24] ـ الغدير ، ج1 ، ص11.
[25] ـ الغدير، ج1، ص160.
[26] ـ الغدير، ج1، ص197.