28 02 2001 4895654 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 19

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (16) مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَي أُولئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ المُهْتَدِينَ (18)

معلوم نبودن يك شيء نزد خداوند مستلزم معدوم بودن آن

چون ذات اقدس الهي ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ[1] است اگر چيزي معلوم خدا نبود معلوم مي‌شود معدوم است شيء نيست لذا در قرآن كريم از نبود يك شيء به عنوان اين‌كه معلوم خدا نيست سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ[2] شما از چيزي سخن مي‌گوييد كه خدا نمي‌داند يعني نيست زيرا اگر يك چيزي باشد مصداق شيء است و خدا هم ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾ چون «الله عليم بكل شيء» اگر چيزي معلوم نبود معلوم مي‌شود كه شيء نيست لا شيء است در اين جريان ﴿وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾ يعني اگر خداوند علم به جهاد كسي نداشت يعني آن شخص مجاهد نيست زيرا اگر او جهاد داشته بود خدا حتماً مي‌دانست و علم به وارستگي او از ارتباط سرّي و بيگانگان ندارد معلوم مي‌شود وارسته نيست ﴿وَلَمَّا يَعْلَمِ﴾ ناظر به اين معناست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه ﴿وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ[3] در اول سورهٴ «عنكبوت» هست مشابهش در سورهٴ «آل‌عمران» گذشت هم ناظر به همين است

علم خداي سبحان به معدومات برفرض وجود

مطلب ديگر اين است كه چون معدوم از آن جهت كه معدوم است لا شيء است و لا شيء تحت علم نيست معلوم نيست ولي معدوم بر فرض وجود يقيناً معلوم حق تعالي است وقتي از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) سؤال كردند آيا ذات اقدس الهي به معدومات علم دارد؟ فرمود نه تنها به معدومات علم دارد بلكه به ممتنعات علم دارد آن معدوم ممتنع و نه تنها به معدومات ممتنع علم دارد به معدوم ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد آن‌گاه به اين كريمه استدلال كردند كه فرمودند اهل جهنم از جهنم بر نمي‌گردند به دنيا كفاري كه در جهنم هستند اينها آزاد نخواهند شد ولي به فرض محال اگر آزاد بشوند و از جهنم به دنيا بيايند باز دست از آن عنادشان برنمي‌دارند ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ[4] به اين آيه استشهاد فرمودند سرّ امتناع رجوع كفار از جهنم به دنيا اين است كه دنيايي نيست چون بساط دنيا برچيده شد ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ[5] اگر مجموعه نظام كيهاني عوض شد و به عالم ديگر تبديل شد ديگر زمين دنيايي نيست تا كسي به زمين برگردد از اين جهت رجوع كفار از جهنم به دنيا مستحيل است ولي بر فرض محال اگر بيايند چه كاره خواهند بود در اثر آن لجاج و عنادي كه داشتند؟ آن هم معلوم خداست پس يك مطلب اين است كه معدوم بما انه معدوم لا شيء محض است تحت علم قرار نمي‌گيرد چون علم ظهور است كشف است نور است و اين بالأخره يك چيزيرا بايد روشن بكند و اگر چيزي معلوم خدا نبود معلوم مي‌شود كه لا شيء است شيء نيست مطلب دوم آن است كه اگر آن لاشيء مفروض الوجود بشود وجود براي او فرض بشود ذات اقدس الهي نه تنها او را مي‌داند بلكه لوازمش را مي‌داند پس از اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَلَمَّا يَعْلَمِ﴾ ناظر به آن است كه چون معلوم خدا نيست معلوم مي‌شود معدوم است

پرسش ...

پاسخ: اينكه بله صفت فعل است علم فعلي است ولي علم فعلي خدا هم همين‌طور است اگر چيزي در مقام فعل معلوم خدا نبود معلوم مي‌شود نيست ديگر اين شيء فلان كار معلوم خدا نيست يعني فلان كار را فلان شخص نكرده است اگر نكرد مي‌شود معدوم، معدوم كه معلوم نيست چون علم ظهور است كشف است ظهور شيء است نزد شيء.

پرسش ...

پاسخ: نه اينكه محقق نمي‌شود يعني هر وقت محقق شد آن هم معدوم مي‌شود الآن كه معدوم هست معلوم نيست وقتي هم كه محقق شد معلوم مي‌شود مثل همين جهاد اينها اگر اينها توبه بكنند و جهاد بكنند يا توبه بكنند دست از آن ارتباطات مرموز بردارند اين معلوم ‌خدا مي‌شود نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» است كه ﴿وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ[6] اگر صبر نبود معلوم خدا هم نيست اگر صبر حاصل شد معلوم خداست چون علم فعلي است ديگر نظير همان موارد امتحان ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ[7] ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ[8] براي اينكه معلوم بشود چه كسي صابر است چه كسي صابر نيست

ممنوعيت مشركان از ساخت و مرمّت مساجد

مطلب بعدي آن است كه فرمود مشركين حق بازسازي مساجد را ندارند قهراً حق بنيانگذاري مساجد را هم ندارند گرچه در اسراي بدر كفاري بودند و مسلمانها آنها را سرزنش مي‌كردند كه چرا ارحامتان را قطع كرديد صله نمي‌كنيد و به جنگ اسلام قيام كرديد عباس گفت كه شما فقط زشتيهاي ما را مي‌گوييد از آن مفاخر ما سخن به ميان نمي‌آوريد گفتند مفاخر شما چيست؟ گفتند ما مرمت مسجدالحرام آباد نگه‌داشتن مسجدالحرام به عهده ماست تعمير مسجد به عهده ماست پرده‌داري كعبه به عهده ماست سقايت حاج به عهده ماست بعد اين آيه نازل شد كه اين هيچ اثر ندارد براي اينكه ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ اما اينكه گفته مي‌شود اين آيه نازل شد اين آيه در سورهٴ مباركهٴ توبه است و توبه هم سال هشت و نه نازل شده است سال نه هجري هشت هجري و جنگ بدر سال دوم بود اين معنايش اين نيست كه وقتي آنها اين حرف را زدند بلا فاصله اين آيه نازل شد معنايش اين است كه اين فكر بود آيه اين فكر و امثال اين فكر را در هر گوشه جهان باشد ابطال مي‌كند كسي نمي‌تواند بگويد در حال كفر كاري انجام بدهد و اين كار باعث افتخار ديني باشد.

تفاوت داشتن كمك مالي مشركان به عمارت مسجد با سرپرستي آن

مطلب بعدي آن است كه بين آباد كردن مسجدالحرام كمك به مسجد و تصدّي و ولايت و سرپرستي و اشراف فرق است حالا مسئله است در جايي سيل و زلزله و اينها اتفاق افتاد عده‌اي آسيب ديدند و دولت اسلامي هم اعلام جلب حمايت كرده است اعلان كرده است كه شما به اين سيل‌زده‌ها كمك بكنيد از كشور كفر هم بالأخره كمك سرازير شده به اين سيل‌زده‌ها به اين زلزله زده‌ها آيا آنها مي‌توانند از اين مسائل مالي كمكهايي كه به اينها شده همان طوري كه خانه خودشان را مي‌سازند مسكن خودشان را تعمير مي‌كنند اگر مسجد خراب شده است آن مسجد را نوسازي كنند بازسازي كنند و مانند آن يا نه؟ برخي فكر مي‌كنند كه چون آيه بعد دارد كه ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ حصر است پس بنابراين از غير مسلمان نمي‌شود كمك گرفت اگر جايي سيلي زلزله‌اي و مانند آن آمده و دولت و ملت كفر كمك كردند آن كمكها را مي‌توان به سيل‌زده‌ها و زلزله‌زده‌ها و آسيب ديده‌ها بدهند تا آنها بتوانند براي خودشان مسكن تهيه كنند ولي نمي‌شود از آن بودجه صرف كرد براي بازسازي مسجد نوسازي مسجد و مانند آن

ولي آيا اين آيات ناظر به آن مطلق كمك است يا ناظر به آن تصدي، اشراف، سرپرستي و مانند آن اينجا سه مسئله است كه بايد از هم تفكيك بشوند

مسئلهٴ اول: حرمت سرپرستي كافران بر مساجد

يكي اينكه تصدي، اشراف، ولايت، سرپرستي اين مراكز و اماكن مذهبي در اختيار غير مسلمان قرار مي‌گيرد يا نه؟ اين قبلاً هم بحث شد كه نمي‌شود و از اين آيات هم مي‌توان استفاده كرد آيهٴ 34 سورهٴ مباركهٴ «انفال» ﴿ وَمَا لَهُمْ ألاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ چرا خدا اينها را عذاب نكند در حالي كه اينها جلوي مسجدالحرام را گرفتند بستند نمي‌گذارند مسلمانها وارد مسجدالحرام بشوند اينها كه توليت مسجدالحرام را ندارند اينها والي مسجد نيستند ولايتي در مسجد ندارند ﴿وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ﴾ تا بتوانند ببندند ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ[9] فقط مردان با تقوا هستند كه مي‌توانند واليان و متوليان و اعضاي هيئت امناي مساجد باشند و كفار حق سرپرستي و تصدي را ندارند اين مسئله اول خواه چيزي در اين راه هزينه بكنند يا روي نفوذ محلي بدون هزينه تصدي عضو هيئت امنا ولايت سرپرستي و مانند آن را نسبت به مسجد داشته باشند.

جواز استفاده از اموال حلال كافران در ساخت مسجد

مسئله دوم آن است كه اگر يك مالي از كفار به دست مسلمين رسيد نظير همين مالي كه در سيل و زلزله و اينها از كشور كفر مي‌آيد آيا با آن مال مي‌توانند مسجد بسازند؟ ظاهراً منعي ندارد چون آنها هيچ نقشي ندارند نمي‌شود گفت كه چون ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ﴾ عامران مشخص است پس آنها نمي‌توانند الآن اينجا هم عامران اعضاي هيئت امناي آن منطقه سيل‌زده يا زلزله‌زده‌اند و كفاري كه از كشور كفر كمكي فرستادند هيچ نقشي ندارند هيچ اطلاعي هم ندارند هيچ سهمي هم ندارند در تصدي و ولايت و اشراف، صرف اين پول هم كه الآن حلال است براي مسلمانها پول غصبي كه نيست پولي است حلال صاحب پول هم كه هيچ حضور ندارد هيچ دخالت هم ندارد پس مسئله اول اين است كه اگر كسي چه با كمك مالي چه بدون كمك مالي بخواهد تصدي ولايت اشراف سرپرستي مراكز مذهب داشته باشد شرعاً جايز نيست دوم اينكه اگر پولي از غير مسلمان به دست مسلمين رسيده است و غير مسلمان هم به هيچ نحو حضور ندارد آيا آن پول را مي‌شود درباره نوسازي بازسازي مساجد و مراكز مذهب صرف كرد يا نه؟ مادامي كه اين پول حلال باشد؟ آري مي‌توان

محروميت كافران از اجر معنوي ساخت مساجد با مال آنان

سوم اينكه اگر اين پول صرف ساختن مسجد و مراكز مذهب شد آيا بهره‌اي عائد صاحب پول مي‌شود يا نه؟ نه براي اينكه ﴿أولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ آنها بهره‌اي نمي‌برند يعني كفار بايد بدانند كه بر فرض هم جايز باشد كه آنها كمكي به مسجدالحرام بكنند بهره معنوي نمي‌برند چون كسي كه حسن فاعلي ندارد به قيامت معتقد نيست به ربوبيت الهي معتقد نيست اين كار را براي خدا نمي‌كند وقتي براي خدا نكرد اجر معنوي هم ندارد خب بنابراين صرف اينكه پولي از غير مسلمان به دست مسلمين برسد اين دليل بر منع هزينه كردن آن در مراكز مذهب نيست

عدم جواز دريافت كمكهاي كافران توطئه‌گر درساخت مساجد

ضمناً مسئله چهارم هم اينجا مطرح مي‌شود و آن اين است كه اگر يك كسي قصد كمك كردن به مسجد دارد و مي‌خواهد با دست بعضي از مسلمانها اين كمك صورت بگيرد و چنين هم وانمود مي‌كند كه من قصد تصدي، ولايت، اشراف به هيچ وجه ندارم و ظاهراً نداشته باشد لكن يك دسيسه‌اي باشد كه اينجا را به صورت مسجد ضرار در بياورند خب آن منع خارجي دارد لذا مي‌گويند اگر اسرائيليها بخواهند يك كمكي بكنند به مسلمانهاي فلسطين براي بازسازي مسجدالاقصي مي‌گويند جايز نيست ولو پول را اسرائيلي به دست مسلمان مي‌دهد كه يك مسلمان فلسطيني مسجدالاقصي را بسازد براي اينكه يك نيرنگي دارند مي‌خواهد از اين راه نفوذي پيدا كند آينده اين را به صورت مسجد ضرار در بياورد از اين جهت جايز نيست خب اين يك منع خارجي دارد پس يك مسئله مال تصدي بود يك مسئله مطلق بود يك مسئله محروميت آنها از فيض بود يك مسئله نفوذ كاري شبيه مسجد ضرار بود

5 . ثبوت كفر مانع تصدي و سرپرستي كافر بر مسجد

و مسئله پنجم و مطلب پنجم آن است كه آنچه كه در اين كار دخيل است كفر آن متصدي است اين ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ نقشي ندارد اين فقط براي مقام اثبات است اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ يك حكم ثبوتي است يعني كسي واقعاً بينه و بين الله مومن باشد و اين اوصاف پنج‌گانه را داشته باشد اين مي‌تواند اما در مقام اثبات چه كسي هست چه كسي نيست آن شهادت مي‌خواهد اقرار مي‌خواهد مدارك ديگر مي‌طلبد و مانند آن در جريان كفر هم همين‌طور است اگر كسي كافر بود حق تصدي را ندارد و حق اشراف را ندارد و حق توليت را ندارد ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ[10] اما در مقام اثبات چه كسي اين‌چنين است يا نه؟ آن دليل مي‌خواهد اين ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ ناظر به مقام اثبات است نه ناظر به مقام ثبوت پس مقام ثبوت آن است كه اگر كسي كافر بود حق مرمت مسجد ندارد حق تصدي مراكز مذهب را ندارد اما در مقام اثبات چه كسي كافر است چه كسي كافر نيست اين مشركين حجاز كافرند چون ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ خب.

بنابراين اين احكام بايد از هم كاملاً تفكيك بشود

ممنوعيت ارتباط پنهاني مؤمنان با بيگانگان (كافران)

آن جريان ﴿وَلِيجَةً﴾ هم مشابهش در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لاَ يَألُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ[11] آن در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت كه شما راز و رمزي با بيگانه‌ها نداشته باشيد هرگز با آنها پشت درهاي بسته حرفي نزنيد يك حرفي بزنيد كه همه بفهمند بطانه در قبال ظهاره است ظهاره يعني ابره بطانه يعني آستر، آستر بالأخره درون است ديگر و آنچه كه به بدن آدم چسبيده آن هم آستري لباس است آن را كه مردم نمي‌بينند، فقط ظهاره را مي‌بينند ظهاره يعني ابره فرمود شما هميشه ابره‌گونه با كفار حرف بزنيد نه آسترگونه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لاَ يَألُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ[12] و مانند آن اين وليجه همان بطانه است اگر حرفي داريد بالأخره پشت درهاي بسته حرف نزنيد علني چهارتا خبرنگار هم باشند چهار نفر ديگر هم باشند چهار نفر از شما باشند چهار نفر از آنها باشند كه بفهميد چه داريد مي‌گوييد همه هم بفهمند كه چه مي‌گوييد خب.

لزوم شجاع بودن سازندگان و متوليان مساجد

مطلب بعدي آن است كه اين كلمه نترس بودن و شجاع بودن اين در عدالت كبرا مطرح است گرچه در عدالت صغرا مطرح نيست يكي از شرايط اعتدال انسان و تحقق عدالت كبرا آن است كه انسان شجاع باشد در حكمت به كسي كه ترسو است نمي‌گويند عادل يعني در آن فقه اكبر در اين فقه معمولي به اصطلاح فقه اصغر اگر كسي كار واجب را انجام بدهد معصيت نمي‌كند عادل است، عادل است يعني مي‌شود به او اقتدا كرد و مي‌شود او را شاهد صيغه طلاق قرار داد و مانند آن ولو اين شخص ترسو است يا متهور است ولي معصيت نمي‌كند لكن در فقه اكبر عدالت كبرايي دارد و آن عدالت كبرا اين است كه آدم نترس باشد يعني كسي كه شجاع نيست عادل نيست در حكمت نه در فقه و اين بخشهاي قرآني براساس آن بحث حكمت تنظيم شده است نه بخش فقهي در بخش فقهي اگر كسي خواست عضو هيئت امنا باشد همان چهار شرط كافي است يعني اگر خدا را قبول داشت قيامت را قبول داشت وحي و نبوت را قبول داشت و اهل نماز بود اهل زكات بود اين مي‌تواند عضو هيئت امنا باشد اما حالا لازم نيست شجاع باشد اين به حساب فقه و چنين كسي هم مي‌تواند پيش‌نماز آن مسجد هم باشد براي اينكه عادل است ديگر لكن اين بخش از قرآن كريم در آن عناصر محوري مي‌بينيم شجاعت را اعتبار كرده است هم در علما شجاعت را اعتبار كرده است هم در مبلغين شجاعت را اعتبار كرده است هم در كارگزاران مراكز مذهبي مثل مسجد اعضاي هيئت امناي مسجد متولي مسجد سازنده مسجد، واقف، متولي. اينها بايد شجاع باشند

خشيت ديني عالمان، مبلغان و عامران مساجد

درباره علما همان آيه معروف است كه ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ[13] كه علما هستند كه از خدا خشيت دارند خشيت ديني هم ملاحظه فرموديد غير از آن خوف غريزي است خوف غريزي است اين كه بالأخره هر كسي مار و عقرب ديد مي‌ترسيد سل و زلزله ديد مي‌ترسد يك اتومبيلي كه سريع دارد مي‌آيد آدم خودش را كنار مي‌كشد مي‌آيد پياده‌رو مي‌ترسد اين يك خوف معقول و مقبولي هم هست اين كه با توحيد مخالف نيست خوف يعني ترتيب اثر عملي هم نقل دستور مي‌دهد هم عقل دستور مي‌دهد نقل دستور داد اگر يك مسافرتي خوفناك بود شما خوف ضرر داريد نبايد برويد اين سفر معصيت حساب مي‌شود و اگر رفتي نمازت تمام است اگر خوف ضرر درباره روزه داري آن روزه حرام است جايز نيست اگر گرفتي بايد قضايش را به جا بياوري خب پس نقل هم براساس اين خوف تكيه كرده صحه گذاشته ولي خشيت ديني آن است كه چيزي را منشأ اثر بداند اين فقط خداست كه منشأ اثر است يك، و در برابر دستور الهي هم خاضع است چون مي‌ترسد بالأخره جهنم است و حساب است و كتاب است و تطاير كتب است و انطاق جوارح است و عبور بر صراط است و خزي آخرت است و خب انسان مي‌ترسد ديگر اين را مي‌گويند خشيت ديني اين خشيت را در علما معتبر كرده است فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ اين يك، در مبلغين احكام الهي هم در سورهٴ «احزاب» معترف كرده است كه ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ[14] اينها كه رسالتهاي الهي را تبليغ مي‌كنند فقط بايد از خدا بترسند اين دو، در دست‌اندركاران مراكز مذهب هم اين خشيت را اعتبار كرده است خشيت توحيدي را و آن همين آيه محل بحث است كه ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ﴾ معلوم مي‌شود كه آن علما يك رسالتي دارند كه بدون خشيت حل نمي‌شود مبلغين يك رسالتي دارند كه بدون خشيت ديني حل نمي‌شود مسئولان مراكز مذهب هم يك رسالتي دارند كه بدون خشيت حل نمي‌شود

سرّ اعتبار شجاعت و خشيت ديني براي بانيان و متوليان مساجد

و چون مسجد در صدر اسلام به منزله اتاق جنگ هم بود يعني تمام اين غزواتي كه در صدر اسلام اتفاق افتاد اتاق جنگ و اتاق فرمان هم همان مسجد بود آنجا تصميم مي‌گرفتند نيروها را تقسيم مي‌كرد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تجهيز مي‌شدند فرمانده لشكر مشخص مي‌شد فرمانده گردان و تيپ و آن گروههاي زير مجموعه مشخص مي‌شد پرچمدار مشخص مي‌شد همه مشخص مي‌شدند آن سواره‌نظام پياده‌نظام همه مشخص مي‌شدند به رهبري فرمانده كل قوا كه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود اعزام مي‌شدند خب جايي كه اتاق جنگ است فرمان جنگ است دست‌اندركارهايش بايد آدمهاي نترس باشند ديگر كه خشيت الهي داشته باشند جريان نماز براي اينكه خب كسي بخواهد مسجد را آباد كند بهترين راه آباد كردن مسجد همان نماز است ديگر لذا شرط اقامه صلات معلوم است كه با آن مشروط تناسب دارد زكات هم بشرح ايضاً [همچنين] براي اينكه بسياري از نيازمندها به مساجد مراجعه مي‌كنند دست‌اندركاران مسجد بالأخره بايد اهل زكات باشند چون بالأخره فقرا به مساجد مراجعه مي‌كنند به مراكز ديني مراجعه مي‌كنند اينها ديگر كجا بروند از اين جهت مسئله اقامه نماز را ذكر فرمود از اين جهت مسئله ايتاء زكات را ذكر فرمود و از اين جهت هم مسئله شهامت و شجاعت و خشيت ديني را طرح فرمود اينها نكات عطف اين قيود است

گستره ممنوعيت مشركان در عمارت مسجد الحرام

مطلب ديگر اينكه درباره مسجد ظاهراً مشخص است كه ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ شامل خارج مسجد نمي‌شود مگر آن مراكزي كه حكم مسجد را داشته باشد يا مثلاً از نظر تأثير همتاي مسجد باشند ولي درباره مسجدالحرام گفتند كه آن مواقف حرم يا آنچه ملحق به حرم است گرچه  خارج از حرم است كه محدوده حج و عمره را در بر مي‌گيرد آنها هم در همين حكم است حالا اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ و قبلاً فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ آيا كفار مي‌توانند مطوّف باشند؟ آن چادرها و خيمه‌ها و مراكز آرامش و آسايش حاجيها را در سرزمين عرفات و مشعر و منا به عهده بگيرند يا نه؟ طبق اين موازين نمي‌توانند گرچه عنوان مسجد شامل حال اينها نمي‌شود ولي اين هم در حقيقت تصدي آن حج است كه در همين حج ذات اقدس الهي اعلان برائت كرده است از مشركين پس اگر كسي مشرك باشد بگويد كه خب طبق اين آيه من نمي‌توانم در بازسازي كعبه يا مسجدالحرام سهيم باشم ولي در ساخت و ساز خيمه‌ها و چادرهاي مشعر و منا من سهيم باشم اين هم نمي‌تواند براي اينكه آن از اين جهت در حكم مسجدالحرام است بازتاب منفي‌اش اين است كه جريان حج زير تصدي اين‌گونه از مشركين قرار مي‌گيرد

مطلب بعدي آن است كه حالا بعد كه مي‌فرمايند مشركين فعلاً حاضر نشوند ﴿فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا[15] اين دو تا نكته دارد كه ان‌شاءالله بعد به آنها مي‌رسيم

علّت تعبير به شايد دربارهٴ هدايت عامران مساجد

از اينكه فرمود: ﴿ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَي أُولئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ المُهْتَدِينَ[16] فرمود باز با انجام همه اين امور تازه در حد شايد است نه بايد چون هيچ كس نمي‌تواند به بايد برسد مگر به انقطاع عمل به آن موت چون انسان تا زنده است بايد بين خوف و رجا باشد ممكن است خداي ناكرده اوضاع برگردد اين عسي و لعل و مانند آن كه در تعبيرات فعلي ذات اقدس الهي مطرح است چون از مقام فعل گرفته مي‌شود اين براي آن است كه هيچ كسي مغرور نشود اولاً و ثابت بشود كه اين فعل اقتضاي سعادت دارد نه علت تامه سعادت كه به هيچ وجه قابل تغيير و تبديل نباشد ثانياً و كفار قطع طمع كنند ثالثاً براي اينكه كفاري كه مي‌بينند وقتي كسي مومن باشد و اين شرايط را داشته باشد تازه در حد شايد است كيف به حال آنها كه

﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾ آنها ديگر بايد از خودشان قطع طمع بكنند ديگر مطمئن باشند كه با كفر هرگز كسي به مقصد نمي‌رسد

پرسش ...

پاسخ: اعمال اينها از اين جهت كه حسن فاعلي ندارد به جايي نمي‌رسد چون كلمه طيب نيست ولي طمع اينها را مي‌خواهند قطع كنند براي اينكه مي‌گويند كه وقتي مومنين با داشتن اين اوصاف خمسه توحيدي در حد شايدند كفار كه ﴿شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ﴾  و فاقد همهٴ اين كمالات خمسه‌اند به طريق اولي پس فعل اينها هم مشكل دارد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.

[2] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.

[3] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 142.

[4] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.

[5] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 48.

[6] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 142.

[7] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 155.

[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 34.

[10] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 34.

[11] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 118.

[12] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 118.

[13] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 28.

[14] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 39.

[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.

[16] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 18.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق