أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (16) مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِينَ عَلَي أَنْفُسِهِم بِالكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (17) إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَي أُولئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ المُهْتَدِينَ (18)﴾
اهميت فلاوان برائت از مشركان
جريان برائت از مشركين كه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «توبه» به صورت مفصل در حدود يك ورق از قرآن كريم بحث شد بايد يك سرّ مهمي داشته باشد خداوند خود را به عنوان ارحمالراحمين معرفي كرده است اين مطلب اول كه هيچ موجودي ممكن نيست همتاي رحمت الهي رحيم باشد و رحمت او هم مقدم بر غضب است مطلب دوم اينكه پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ مطرح شده است كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[1] اگر ارحمالراحمين يعني ذات اقدس الهي و ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ يعني پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در چند آيه اعلان تبري ميكنند به عنوان ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾[2] به عنوان ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾[3] معلوم ميشود اين امر خيلي مهم است اين ميشود مطلب سوم كه چگونه ارحمالراحمين چگونه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ از اين مشركين اعلان تبري كردند و لوازم اين تبري را هم كه مقاتله و امثال اينها باشد صادر كردند امر اول و دوم كه خب يك امر روشن و بينالرشد است كه خدا ارحمالراحمين است و وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است كه آيات تثبيت كرد اما با وجود اين همه نشانههاي رحمت چطور از مشركين تبرّي شده است؟ اين نيازمند به تعليل است كه ذات اقدس الهي به صورت تعليل و به صورت تفصيل اينها را بيان كرده بحث مبسوطي را سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) در الميزان دارند يك بحثش مربوط به ذيل بحث روايي دارند كه نقد افكار صاحب المنار است آنجا ايشان درباره شيعهها حرفهايي دارند و مرحوم علامه طباطبايي هم(رضوان الله عليه) از اين مكتب به خوبي حمايت كرده كه بحثش در اثناي مسائل گذشته بازگو شد
ضرورت وجود عهد در زندگي اجتماعي بشر
بحث ديگر مربوط به همين جريان عهد و عقد و امثال ذلك است كه نقش حكومت ديني و حكومت اسلامي در اين مسائل چيست؟ و اهميت اين مسئله چيست؟ ميفرمايند كه بشر ناچار است با يك سلسله از عقود زندگي كند كه در حقيقت اينها هم عهودند براي اينكه اين ناچار است خريد و فروش داشته باشد اجاره و مساقات و مزارعه داشته باشد براي اينكه هيچ انساني نميتواند تكزيست باشد تمام نيازهاي خود را شخصاً برطرف كند حتماً ناچار است با ديگري تعاملي داشته باشد اين تعامل به عنوان بيع است صلح است اجاره است مساقات است مضاربه است و عقود ديگر اين قدم اول. براي اينكه اين عقدها و اين عهدها گسسته نشود يك عهد ديگري روي اين ميآيد كه به منزله ضامن اجراي آن باشد كه پيمان ميبندند كه به اين تعهداتشان عمل بكنند سوگند ياد ميكنند كه عمل بكنند دست يكديگر را فشار ميدهند يعني به اين امور عمل بكنيم كه مسئله عهد يمين و قراردادهاي تفاهمي و مانند آن به منزله پشتوانه اجرايي آن عقود است يعني عقد بيع و عقد صلح و اجاره و مضاربه و مساقات و مزارعه و امثال ذلك با يك پشتوانهاي از قبيل تعهد به عدم تعرض سوگند دست دادن تحكيم ميشود و دست دادن هم گرچه اعتبار شرعي ندارد ولي عرف بنايشان بر همين بود كه دست من در اختيار شماست اگر من به شما دست دادم معنايش اين است كه من با اين دست كاري كه خلاف اين تعهد باشد نميكنم چون دست من در قبضه شماست اين معناي تماسح يُمنا به يُمنا است كه از آن به عنوان يمين ياد كردند چه اينكه به آن مقدساتشان هم سوگند ياد ميكردند كه اين سوگند ياد كردن به منزله ضامن اجراي آن تعهد است سرّ اهميت اين تعهدات آن است كه انسان تا امنيت نداشته باشد نميتواند زندگي كند پس همان طوري كه معاملات لازم است امنيت هم پشتوانه اين معاملات لازم است با يكديگر خريد و فروش كنند كسي كه اين كالاي معين را توليد ميكند بدهد به كسي كه كالاي ديگري را توليد ميكند و از آن كالا هم بگيرد اين شخصي كه اين كالاها را توليد كرد اين ميوه را توليد كرد مقداري كه خود لازم دارد ميگيرد بقيه را ناچار است تبديل بكند به يك كالاي ديگر تبديل كند به فرش تبديل بكند به لباس و مانند آن پس اصل عقود از قبيل بيع و امثال بيع براي تأمين نيازهاست براي پشتوانه اين عقود عهد و يمين و دست دادن و اينها هم مطرح است اين كارها قبل از اسلام بود بعد از اسلام هم هست در بين مسلمين بود در بين غير مسلمين هم هست و شارع مقدس اينها را امضا كرده است مگر بعضي از مواردي كه تأسيسي باشد و شارع آنها را رد كرده باشد تا اينجا حرفهاي علمي نيست يك حرفهاي رايجي است
اخلاق ضامن اجرايتعهدات بشري و جهانبيني، ضامن اخلاق
اما چه چيزي ضامن اجراي اين عهد است؟ يعني اين سوگند را اين دست دادنها را اين عهود را اين امضاها را چه چيزي پشتيباني ميكند؟ آن عقود را اين سوگند يا اين دست دادن يا اين تعهدات زايد بر آن پشتيباني ميكرد به عنوان حفظ امنيت چه چيزي حافظ اينهاست؟ در جوامع غير اسلامي در حكومتهاي غير اسلامي اينها هيچ پشتوانهاي ندارند قبل از اسلام همان طوري كه بود بعد از اسلام هم همين طور است در بين غير مسلمين هم همين طور است ولي اسلام چيز جديدي آورده آنها برابر با توازن قدرت كار ميكردند يعني وقتي قدرتهاي همتاي هم بودند امضا ميكردند دست ميدادند سوگند ياد ميكردند كه اين معاهداتشان را محترم بشمارند ولي وقتي يكي متلاشي ميشد و فروپاشي دامنگير او ميشد نظير فروپاشي بلوك شرق آن وقت اين نظام تك بعدي ميشود مقتدر و يكه تاز و هيچ عهدي براي او محترم نيست جريان صدام و امثال صدام يك چيز عادي است صدام مادامي كه ايران مقتدر بود آن قطعنامه و قرارداد الجزاير را محترم ميشمرد وقتي ايران انقلاب شد و آن مهرههاي اصلي ارتش كه آمريكايي بودند متواري شدند و بدنه ارتش يك مقدار ضعيف شد صريحاً آمد آن قرارداد را جلوي تلويزيون پاره كرد نظام حاكم بر غير اسلام حالا چه قبل از اسلام چه بعد از اسلام در كشورهاي غير اسلامي آن نظام توازن قدرت است يعني مادامي كه ميدانند اگر حمله كنند آسيب ميبينند و قدرت تهاجم ندارند به عهدشان وفا ميكنند اين همين هست ولي اسلام يك چيز ديگري آورد در حكومت در مديريت در كشورداري يك نوري آورده و آن مسئله اخلاق است كه پشتيبان اخلاق و پشتوانه اخلاق عقيده است گفته وفاي به عهد واجب است اگر كسي وفاء به عهد نكرد جهنم است ولو طرف عهد مشرك باشد چيزي كه فروختي بايد تسليم بكني كمفروشي حرام است ولو خريدار شما كافر باشد اين ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾[4] كه اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد كه اين جزء احكام بينالمللي اسلام است فرمود چيزي را كه به مردم ميفروشيد كم نفروشيد اين جعبههاي صادراتي شما طوري نباشد كه روي جعبه ميوههاي خوب باشد زير جعبه ميوههاي پوسيده باشد كم دادن بد دادن و مانند آن تطفيف بالأخره بعد هم به صورت جامع يك اصل كلي جهاني را ابلاغ كرد كه ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾[5] اين ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ از آن جوامعالكلم است جامعترين دستور قرآن كريم درباره معاملات همين است ديگر نفرمود: «لا تبخسالمؤمنين» و نفرمود «لا تبخسوا امتعتهم» بلكه فرمود «اشيائهم» چون قبلاً هم همين كريمه به يك مناسبتي بحث شد حالا اگر كسي بخواهد سخنراني كند يا مقالهاي بنويسد يا درسي بگويد يا بحثي بكند اگر مطالعه نكند حق آن فرصت را ادا نكند حق مخاطب را حق مستمع را حق شاگرد را حق همبحث را ادا نكند گرفتار اين نهي است فرمود هيچ چيز مردم را كم نگذاريد ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ حالا يك كسي بنا شده يك جايي سخنراني كند و رفته يك عده هم آمدند كه مسائل الهي را احكام دين را ياد بگيرند اين آقا چيزي تحويل نداد يك ساعت وقت مردم را تلف كرد خب اين گرفتار اين نهي است ديگر پشتوانه همه آن عقود درجه اول و درجه دوم اين مسائل اخلاقي است و پشتيبان و ضامن اجراي مسائل اخلاقي مسائل اعتقادي و جهانبيني است يعني انساني كه ميبيند خدا او را ميبيند ﴿ألَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾[6] اين كار به توازن قدرت ندارد كه ميگويد به اينكه من كه تعهد كردم ولو طرف من الان ضعيف است ولي ذات اقدس الهي به ما فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالعَهْدِ إِنَّ العَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾[7] به عهدتان وفا كنيد در سورهٴ مباركهٴ اسراء هم فرمود: ﴿وَأَوْفُوا بِالعَهْدِ إِنَّ العَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ پس ضامن اجراي همه قراردادها آن قلهاش مسائل اعتقادي و جهانبيني الهي است بعد مادونش مسائل اخلاقي است اين ميشود ضامن اجرا
دستور اسلام به رعايت عهد با دشمنان الهي
لذا در جريان مشركين هم فرمود تا آنها نقض عهد نكردند شما نقض عهد نكنيد حالا نگوييد كه ما پيروز شديم مكه را فتح كرديم امروز همه منطقه جزيرةالعرب زير پاي ماست مبادا چنين حرفي بزنيد با هر كسي تعهد كرديد مادامي كه آنها نقض عهد نكردند شما نكنيد اين هم معناي حكومت اسلامي آن هم نمونه حكومت اسلامي كه حكومت اسلامي براساس توازن قدرت عهود را پياده نميكند براساس مسائل اخلاق و بالاتر از اخلاق عقيده پياده ميكند نمونه عملياش هم جريان فتح مكه است و خيلي از مورد اتفاق افتاده آنها كه تسليم شدند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درباره همه آنها ميفرمود كه عهدشان محترم است تا آنها نقض عهد نكردند شما نقض عهد نكنيد البته احكام الهي مشرك حق ندارد وارد مسجدالحرام بشود در حال طواف كسي حق ندارد برهنه باشد انسان بايد خودش را بپوشاند بعد طواف بكند اينها ديگر جزء احكام است احكام الهي است ديگر جزء قرارداد نيست
سرّ برائت خداي ارحم الراحمين از مشركان پيمانشكن
اگر كسي با مشاهده همه اين مزاياي الهي معذلك آن قبيله بنيبكر را بر قبيله بنيخزاعه ترجيح داد و اين قبيله بنيخزاعه مورد تعهد اسلام بودند و قدرت مشركين ايجاب كرد كه آنها را بكوبند خب كوبيدند آنها براساس توازن قدرت كار ميكردند هر وقت قدرتشان همپاي قدرت رقيب بود به وعدهشان عمل ميكردند وقتي قدرت خودشان را بيشتر ميديدند طغيان ميكردند ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[8] بخشش ناظر به همين است كه وقتي ببينند قدرت آنها بيش از ديگران است سر از طغيان در ميآورند ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾ اما يك موحّد اينچنين نيست وقتي كه از ائمه(عليهم السلام) سؤال ميكنند مؤمن كيست؟ و شرايط ايمان چيست؟ ميفرمايد كه كسي است كه معصيت نكند «في الرضا و الغضب، في الغني و الفقر»[9] در هر دو حال وظيفهاش را حفظ بكند يك وقت آدم خوشحال است مبادا خوشحالي او را به باطل بكشاند يك وقتي عصباني است مبادا غضب او را به باطل بكشاند يك وقتي توانگر است مبادا توانگري و اقتدار او را به باطل بكشاند فرمودند كه «في الغني و الفقر و الرضا و السخط» خب حالا همه معارف را هم ذات اقدس الهي بهوسيله پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مردم ابلاغ كرد آنها هم ديدند آن وقت در چنين فضايي تا قدرت پيدا كردند دست به كشتار مسلمانها زدند آنگاه ميفرمايد ديگر از اين به بعد جاي مدارا نيست خدايي كه ارحمالراحمين است از اينها بيزار است رسول خدا كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است از اينها بيزار است پس اگر بخش قابل توجهي از اوايل سورهٴ مباركهٴ «توبه» در اين زمينه است كه خدا از اينها برائت دارد و ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از اينها برائت دارد براي اين است كه همه معارف هم تعليم شده هم عمل شده مع ذلك آنها نقض عهد ميكردند كه فرمود: ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ﴾[10] براي اينكه ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ﴾[11] يك وقتي فرمود اينكه ميفرمايد كه ﴿كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[12] يعني اينها براساس توازن قدرت دارند كار ميكنند نه براساس اخلاق و عقيده خب حالا اگر شما تعهد سپرديد وقتي مقتدر شديد نبايد به عهدتان وفا كنيد؟ آنها ميگويند نه براي اينكه اخلاقي كه ضامن اجراي اين مسائل حكومتي است و اجرايي است ندارند اخلاق را چرا ندارند براي اينكه پشتوانه علمي اخلاق كه آن عقيده و جهانبيني الهي باشد آن را ندارند
غفلت انسان گنهكار از آگاهي خدايسبحان به اعمال او
حالا وقتي وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) دو اصل را به ما تفهيم ميكند ميفرمايد كه كسي كه خداي ناكرده دستش به طرف گناه دراز ميشود فرمود فكر كرديد «كأنك لست بعين الله» خدا تو را نميبيند؟ اين يك يا خيال كردي «أو كان الله ليس لك بالمرصاد»[13] خدا در كمين توست؟ چه چيزي خيال كردي «كأنك لست بعين الله» خدا تو را نميبيند؟ يا «ان كان الله ليس لك بالمرصاد»؟ در كمين نيست كه تو را بگيرد خب اگر كسي عقيدهاش اين است هر كاري را كه ميكند خدا ميبيند و عقيدهاش اين است كه قهر الهي در كمين تبهكار است اين ديگر ﴿وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[14] نيست چه پيروز بشوند چه پيروز نشوند و توازن قدرت محفوظ باشد عهد را رعايت ميكنند
تعهدپذيري حكومت اسلامي پيمانشكني كافران
بنابراين در جريان مسلمين اينها «ظهروا علي المشركين» در يوم فتح مكه نه تنها به عهدشان عمل كردند بلكه به بخشي از آن افراد عهدشكن هم امان دادند فرمودند: «اذهبوا انتم الطلقاء»[15] خب اين ميشود حكومت الهي برهاني كه ذات اقدس الهي اقامه كرده اين است كه اينها براساس توازن قدرت كار ميكنند امضاي آنها در ظرف تساوي قدرت معتبر است هر دو گروه اين طورند آن بلوك شرق اين طور بود بلوك غرب اين طور است تا يكي قدرتش بيشتر ميشود زير امضايش را ميزند چرا؟ براي اينكه چيزي كه اين امضا را محترم بشمارد اخلاق است كه ندارند چرا اخلاق ندارند؟ براي اينكه چيزي كه زمينه پيدايش اخلاق باشد يعني عقيده الهي آن را ندارند و دين الهي آمده اين زرق و برق دنيا را به عنوان لهو و لعب معرفي كرده فرمود بالأخره اين يك چيزي كه نيست كه شما را رها بكند يك مقداري شما را ميدان ميدهد بعد مسلوبالحيثيه ميكند و رها ميكند اين طور نيست كه حالا دنيا شما را همين طوري رها بكند كه «ارفضوا هذه الدنيا التاركة لكم»[16] فرمود قبل از اينكه او شما را رها كند شما او را رها كنيد اين طور نيست كه حالا دنيا آدم را رها بكند يعني بگويد خداحافظ كه تا آدم را مسلوبالحيثيه نكند رها نميكند فرمود وضع دنيا اين است اينچنين نيست كه حالا نظير يك دوست عادي باشد كه آدم بعد از يك مدتي متاركه بكند نه از آن قبيل نيست اين متاع فريب است متاع فريب تا آدم را فريب ندهد مسلوبالحيثيه نكند رها نميكند خب بنابراين الآن همين است ميبينيد اين حرف، حرف روز است نه تنها در جريان جنگ تحميلي صدام بر ايران اين طور بود كه صريحاً آمده اين قرارداد را پاره كرد جاي ديگر هم همين طور است ﴿كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[17] يعني اين امضاهايشان اين تعهدات سازمان بينالملل شوراي امنيت ساير مجامع بينالمللي اين در ظرف توازن قدرت است يكي كه پيروز بشود بر اساس ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ اليَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾[18] عمل ميكند بر اساس ﴿وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ عمل ميكند و اسلام بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾[19] عمل كرده و ميكند ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[20] عمل كرده و ميكند هم مكتب اين است و هم عملاً هم نشان داد چه در زمان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه در زمان عليبن ابيطالب(سلام الله عليه) و چه در زمان امام راحل در انقلاب اسلامي(رضوان الله عليه و علي الشهداء) شما ديديد اين بمباران مناطق مسكوني امري است بر خلاف تعهد ديگر تا توانستند اين اسلحه را پيدا كردند مناطق مسكوني را بمباران كردند بالأخره ملت ايران مجبورشان كردند گفتند موشك را بايد با موشك جواب داد از همان از قبيل تعرّض خواستند استفاده كنند كه فقه اسلامي پاسخ داد خب بنابراين به آن دو مطلب اولي ميرسيم كه خدا كه ارحمالراحمين است چرا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رحمةللعالمين است اعلام برائت كردند؟
پرسش ...
پاسخ: خب البته براي جوامع بشري رحمت است غرض آن است كه تنبيه متجاوز عدل است و رحمت ديگر چه اينكه قصاص فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ﴾[21] نسبت به آن شخص باطل قصاص هست ولي نسبت به جامعه اسلامي حيات است و رحمت ديگر
مطلب ديگر آن است كه در اين جهت هيچ فرقي بين عهد اجتماعي و عهد فردي نيست قراردادها همان طوري كه بين دو نفر بيع و صلح و مضاربه و اينهاست بعد عهد است براي حفظ امنيت براي دو دولت هم اول عقد بيع و امثال ذلك است براي تبادل كالا دوم حفظ آن ميثاق است براي برقراري امنيت منطقه كه آن پشتوانه آن خريد و فروش و مانند آن است و هيچ چيز ديگر ضامن اجرا ندارد ضامن اجرا فقط مسائل اخلاقي و اعتقادي است
مصحح اسناد تعذيب به خداي سبحان و مؤمنان
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ فعل بشر را ذات اقدس الهي به خود اسناد ميدهد مصحح آن برابر همان حرف معروف بين مفسرين اين است كه ديگران فاعل قريباند و ذات اقدس الهي فاعل بعيد البته بنا بر مكتب توحيد افعالي توجيه دقيقتر و رقيقتري دارد ولي با صرف نظر از آن توحيد افعالي غير خدا فاعل قريباند و ذات اقدس الهي فاعل بعيد است و فاعل بعيد با تسخير نه جبر با تسخير فاعل قريب از راه اراده و اختيار آن كار را انجام ميدهد چون اينچنين است فعل را هم ميتوان به فاعل قريب اسناد داد هم فاعل بعيد لذا فرمود شما قتال كنيد و خدا تعذيب ميكند ﴿بِأَيْدِيكُمْ﴾ خب اگر يك فعلي ظهور در مباشرت داشته باشد چنين فعلي به خدا منسوب نيست و اگر مباشرت از او حذف بشود خب اين را ميشود به آن سبب كه فاعل بعيد است اسناد داد ميگويند جريان اكل، شرب، خوابيدن و امثال ذلك چون مباشرت در آنها اخذ شده است نميشود اين افعال را به خدا نسبت داد اما بنا، كتابت، گفتن و مانند آن مباشرت در اين اخذ نشده مثلاً اگر كسي خودش بنّا باشد ميگويند خانه را ساخته يا ديوار را بنا كرده اگر معمار باشد و به اين بنّا و كارگر دستور بدهد باز هم ميگويند معمار اين شهر را ساخته و اگر مهندس باشد كه نقشه كشيده و نظارت اجرايياش را به معمار داده به آن مهندس هم اسناد ميدهند كه اين خانه را مهندس ساخته و اگر كسي مسئول مملكت باشد به دستور او مهندسين نقشه كشيدند و با معمارها در ميان گذاشتند و با بنّاها هماهنگي كردند و با كارگرها مذاكره كردند و بنايي را ساختند به آن مسئول مملكت هم ميشود اسناد داد كه «بني تلك الدار» «بني ذلك البنا» سرّش اين است كه در عنوان بنّا مباشرت اخذ نشده اعم از مباشرت و تسبيب بر خلاف اكل و شرب و خواب و امثال ذلك كه در آنها مباشرت اخذ شده اگر كسي ديگري را دستور بدهد كه شما اين نان را بخوريد اين ميوه را ميل كنيد فقط به آن خورنده ميشود اسناد داد كه ميگوييم فلان شخص اين ميوه را خورد و اين نان را تناول كرد اما به آن دستور دهنده نميگوييم فلان كس اين ميوه را خورد ميگوييم به دستور او خورده شد سرّش آن است كه اكل، شرب، خوابيدن اينگونه از امور در آنها مباشرت مأخوذ است و چون مباشرت است فقط به فاعل قريب اسناد داده ميشود چون ذات اقدس الهي فاعل معالواسطه است كارهايي كه در آنها مباشرت مأخوذ است به خدا اسناد ندارد نظير اكل و شرب و اينها كارهايي كه در آنها مباشرت مأخوذ نيست حتي عنوان قتل نظير تعذيب، اينها هم به خدا منسوب است هم به مباشرين آنجا ميفرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[22] يعني ذات اقدس الهي فاعل بعيد اين قتل است اينجا ميفرمايد: ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ يعني فاعل بعيد اين تعذيب است چون دارد ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ كه شما ميشويد فاعل قريب و ذات اقدس الهي ميشود فاعل بعيد اينها ديگر مسئله جبر را قهراً حل خواهد كرد
معناي جبرگرايي اشاعره
جريان جبر كه به صورت انكار قانون عليت باشد اين مفاسد فراواني دارد البته جبر علّي يك حسابي دارد اين جبر در مقابل تفويض كه مربوط به اعمال انسان است حساب ديگري دارد آن جبر علّي همان است كه از او با قانون «الشيء ما لم يجب لم يوجد» ياد ميشود آن جبر علّي حساب خاص خودش را دارد يعني شيء تا ضروري نشود يافت نميشود اما اين جبر در مقابل تفويض مربوط به افعال انسان است اين است كه خيلي مشكل دارد متأسفانه اشاعره مخصوصاً جناب امام رازي در آن بحث جبر علّي اينها قائل به اولويت شدند در اين افعال انسان كه انسان آزاد و مختار است جبري در كار نيست فتوا به جبر دادند فاصله خيلي است اما آنها كه تفكر مادي دارند و مبتلا هستند به جبر تاريخ آنها يك راه ديگري دارند اشاعره كه قائل به جبرند جابر را ـ معاذاللهـ ذات اقدس الهي ميدانند ميگويند خدا جابر است ديگران كه به الهيت خداوند معتقد نيستند جبر را به تاريخ و مجموعه رخدادهاي تاريخي و اينها ميدانند كه خب مجموع كه وجود جدايي ندارد چيز خاصي هم كه نميتواند جابر باشد غرض آن است كه اسناد تعذيب هم به ذات اقدس الهي درست است هم به مجاهدان در جبهه منتها يكي به عنوان فاعل قريب يكي به عنوان فاعل بعيد ميماند
نهي از آباد كردن مساجد توسط مشركان
مسئله آباد كردن مساجد شأن نزول اين بخش از آيات آن است كه مشركين حجاز خيلي فخر ميكردند كه كليدداري كعبه به عهده آنهاست امارت مسجدالحرام به عهده آنهاست سقايت حاجيان به عهده آنهاست و مانند آن ذات اقدس الهي اولاً اين مسئوليتها را تفكيك ميكند برخي از مسئوليتها را از اينها ميگيرد ميگويد شما اصلاً حق نداريد اين كار را انجام بدهيد توليت كعبه مرمّت مسجدالحرام تعمير كعبه و مانند آن بالأخره يك آدم ناپاك حق ندارد آنجا حضور پيدا كند يك سلسله سمتها را ميفرمايد كه محذوري ندارد ولي اينها نظير آن سمتهاي اسلامي كمالآور نيست حالا آب دادن به حاجيها اين در حد ايمان به خدا نيست البته يك انسان مؤمني اگر سقايت حاج را به عهده بگيرد فضيلت است اما سقايت حاج از يك مشرك اين فضيلت نيست در جريان اينكه مساجد را عموماً و مسجدالحرام را خصوصاً چه گروهي بايد تعمير بكنند؟ از آيهٴ هفده به بعد شروع ميشود بعد به كل مسجد ميرسد كه اعم از مسجدالحرام و غيره ميباشد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 3.
[4] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 1.
[5] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 85.
[6] ـ سورهٴ علق، آيهٴ 14.
[7] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 34.
[8] ـ سورهٴ علق، آيات 6 و 7.
[9] ـ وسائل الشيعه، ج 1، ص 105، ب 23.
[10] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 7.
[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.
[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 8.
[13] ـ بحارالانوار، ج75، ص171.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 8.
[15] ـ كافي، ج3، ص513.
[16] ـ غرر الحكم، ص138.
[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 8.
[18] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 64.
[19] ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 14.
[20] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 9.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 179.
[22] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 17.