أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ (13) قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ (14) وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَي مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (15) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (16)﴾
اهميت جهاد با دشمنان و پرهيز از برقراري رابطه سري با آنان
جريان طاعت و عصيان مصاديق بارزي دارد كه از بارزترين آنها جهاد در راه خداست كه مصداق طاعت است و ركون به ظالم است كه مصداق عصيان است در اينگونه از موارد هم به جهاد اشاره فرمود هم پرهيز از ركون به ظالم را در جريان جهاد آيات فراواني بود كه قرائت شد در جريان ركون به ظالم همين آيهٴ شانزده سورهٴ مباركهٴ «توبه» است كه فرمود ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾ كساني محبوب خدايند و اهل سعادتاند كه نه تنها مجاهد و انقلابي باشند بلكه با بيگانگان هم ارتباطي برقرار نكنند يك وقت كسي در صحنه جهاد حاضر است همان لحظه ارتباطش را با بيگانهها هم حفظ ميكند يا در زمان جبهه و جنگ در جريان جنگ حضور فعال دارد ولي بعد از انقضاء جنگ ارتباطش را با بيگانهها برقرار ميكند لذا اين دو قسمت تولّي و تبرّي را در آيهٴ شانزده بازگو فرمود، فرمود كساني محبوب خدايند و اهل سعادتاند كه هم اهل جهاد باشند در بعد مثبت و هم پرهيز داشته باشند از اينكه با بيگانگان سر و سرّي داشته باشند و در پشت اتاقهاي در بسته با اينها راز و رمزي داشته باشند اينها تنها كارهاي خلاف مطرح نيست ممكن است خلاف شرع نكنند يعني به حسب ظاهر خلاف شرعي نيست لكن حق مردم را تضييع ميكنند خلاف شرع است لذا فرمود كه ﴿وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ﴾
ضرورت تحصيل چهارمورد رضايت در اسلام
بنابراين كارهايي كه در اسلام انجام ميگيرد بايد كه در اين چهار بخش محفوظ باشد بخشي آن است كه خدا راضي باشد بخشي آن است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) راضي باشد چون رضاي پيغمبر به دستور خداست منتها در آن بخشهايي كه به پيغمبر مربوط است بخش سوم مربوط به ائمه(عليهم السلام) است كه از آنها به عنوان اولواالامر ياد شده ائمه(عليهم السلام) از چيزهايي راضياند كه طبق نص وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از طرف خداي آسمان و زمين به آنها ارجاع شده است بخش چهارم مردم مسلماناند كه اگر يك چيزي به حسب ظاهر خلاف شرع نيست ولي حق مسلم مردم است مردم بايد رضايت بدهند حاضر باشند راضي باشند مطلع باشند در اينگونه از موارد نفرمود اولي الامر فرمود ﴿وَلاَ المُؤْمِنِينَ﴾ معلوم ميشود ناظر به بخش چهارم است آنجا كه فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُم﴾[1] اين براي خدا و پيغمبر و ائمه(عليهم السلام) است در اينجا كه فرمود: ﴿وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني شما بخواهيد راز و رمزي با بيگانه داشته باشيد گذشته از اينكه بايد خلاف شرع نباشد خلاف شرف هم نباشد يك وقتي حيثيت ملي در خطر است امنيت ملي در خطر است ب البته بازگشتش باز خلاف شرع خواهد بود ولي حق مردم آن قدر محترم است كه ذات اقدس الهي آن را در كنار حق خود ياد ميكند لذا فرمود آنهايي كه مجاهدند از يك طرف و با كساني كه ارتباط با خدا و پيغمبر و مؤمنين ندارند رابطه سرّي برقرار نميكنند ثانياً.
شرايط استحقاق جنگ با مشركان
مطلب ديگر اين است كه اينكه در آيهٴ چهارده فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ﴾ يا در آيه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾ آيهٴ دوازده اين در صورتي است كه مشركين بين اين سه چهار كار جمع بكنند اگر اين سه چهار كار را انجام دادند استحقاق قتال دارند يا هر كدام از اين امور ياد شده مصحح قتال است در آيهٴ دوازده فرمود: ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾ آيا مصحح قتال گذشته از نقض عهد طعن در دين هم هست؟ اگر كسي تبليغ عليه اسلام كرد و آن عهدها را نقض كرد اين دو را با هم مرتكب شد استحقاق قتال دارد يا هر كدام از اينها كافي است چه اينكه در آيهٴ سيزدهم كه ترغيب به مبارزه ميكند ميفرمايد: ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ﴾ يك، ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ دو، ﴿وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ سه، يعني اين سه تا با هم كه جمع شد مصحح قتال است؟ يا هر كدام از اينها به تنهايي مجوز قتال و مبارزه خواهد بود؟ اصلش در آيهٴ چهار همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» اشاره شد در آيهٴ چهار سورهٴ «توبه» فرمود كه كساني كه عهدشان را حفظ كردند آنها مستثنا هستند و كساني كه نقض عهد كردند خدا از آنها تبرّي ميكند آنها كه مستثنا هستند عبارت از اين گروهاند كه ﴿ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ آنجا هم همين مسئله مطرح است كه كساني كه مستثنا هستند بايد جمع اين دو كار را نكنند كه اگر يكي از اين دو كار را كردند عيب ندارد يكي ﴿لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً﴾ يكي ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ اگر اين دو را با هم انجام دادند اشكال دارد وگرنه اگر يكي را انجام دادند نه ديگري را اينها مصحح قتال ندارد خب چه در آيهٴ چهار چه در آيهٴ دوازده چه در آيهٴ سيزده معيار جمع نيست حرف هر كدام از اينها نقض عهد است و مصحح قتال منتها چون قتال يك امر دشواري است چه اينكه فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ﴾[2] و امر دشوار را بايد از جهات گوناگون توجيه كرد تا سبك بشود لذا ذات اقدس الهي جهات فراوان ذكر ميكند نه اينكه جمع اينها دخيل است در تجويز قتال بلكه هر كدام از اينها باشد نقض عهد است وقتي نقض عهد كردند مشركي نقض عهد بكند مستحق مبارزه است خواه نقض عهدش همراه با طعن در دين و مانند آن باشد يا نباشد پس اينكه فرمود: ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ﴾[3] اين طعن در دين در حقيقت ذكر خاص بعد از عام است چون يكي از مواد قطعنامه و آن تعهدنامه اين است كه تبليغي عليه اسلام نكنند دين را مدفون نكنند طعنه نزنند توهين به دين نكنند تبليغ عليه دين نكنند دين را اسطوره و خرافات ندانند اگر مواد ديگري را نقض كردند و درباره دين تبليغ سوء داشتند دين را متهم كردند به خرافات و مانند آن جمع كردند بين چند ماده وگرنه طعن در دين در حقيقت يكي از مصاديق همان تعهد است قطعنامه است كه اينها ترك كردند خب پس آيهٴ چهار و آيهٴ يازده و آيهٴ دوازده و آيهٴ سيزده كل واحد را كافي ميدانند منتها براي تهييج مجاهدان در آيهٴ سيزده چند دليل در كنار هم ذكر ميكند ميفرمايد اينها كساني هستند كه نقض عهد كردند از يك سو و در جريان تبعيد هم سعي كردند پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را از مكه خارج كنند بنا بر اينكه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ ناظر به هجرت باشد از سوي ديگر ﴿وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از سوي سوم اينها در جنگ بدر پيش قدم بودند در جريان خندق پيش قدم بودند در جريان احد پيش قدم بودند اينها مهاجم بودند خب
آزارهاي فراوان مشركان حجاز نسبت به پيامبر اكرم و مؤمنان
مطلب ديگر آن است كه اينكه در آيهٴ چهار فرمود: ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ و در آيهٴ سيزده فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ مطاعن فراواني براي مشركين حجاز ثابت ميشود در هر فرصتي هر كدام از اينها كه ذكرش لازم بود مطرح ميشد مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه بحثش قبلاً گذشت جنايتهايي كه همين صناديد قريش نسبت به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعمال كردند بازگو فرمود آيهٴ سي سورهٴ «انفال» اين بود: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ﴾ اينها مكر و توطئههاي فراواني داشتند يا تو را اسير بگيرند محاصره كنند حبس كنند يا بكشند يا تبعيد كنند اينكه در آيهٴ سي سورهٴ «انفال» فرمود ﴿لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ﴾ اين ﴿يُخْرِجُوكَ﴾ همان است كه در آيهٴ محل بحث سورهٴ «توبه» به اين صورت آمده است كه اين گروه ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ همان است كه در سورهٴ «انفال» آيهٴ سي فرمود كه اينها مكر كردند تا اينكه ﴿يُخْرِجُوكَ﴾ ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ يعني آيهٴ سيزده سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه محل بحث است با ﴿أوْ يُخْرِجُوكَ﴾ كه آيهٴ سي سورهٴ «انفال» است هماهنگ است چه اينكه در سورهٴ «مباركهٴ «ممتحنه» هم از اين جنايت آنها خبر داد آيهٴ اول سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ گاهي ميفرمايد كه ﴿وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾ كه محل بحث است در سورهٴ «توبه» گاهي هم بازگو ميكند به اين صورت كه كساني كه دشمن خدا و دشمن شمايند دشمن خدايند يعني به شريعت او اعتنايي ندارند دشمن شمايند به شرف ملي شما حرمت نميگذارند معادن شما را عرض شما را حيثيت شما را حقوق شما را پايمال ميكنند پس نه شرع را ميشناسند نه شرف را هم عدوالله هستند هم عدوالناس ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ كه ﴿تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الحَقِّ﴾ كه شدند عدوالله ﴿يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ﴾ كه شدند عدو شما خب حالا شما برابر آن آزادي كه خدا به شما داد دين را پذيرفتيد كاري هم به آنها نداريد آنها تلاش و كوشش كردند كه از سرزمين مكه شما را بيرون كنند و اموال شما را مصادره كنند به شما هم اجازه نميدادند كه شما آن اموال منقول را از مكه به مدينه بياوريد بالأخره سرانجام مجبور ميشديد كه از مكه مهاجرت كنيد بياييد مدينه در مسجد مدينه در ايوان مدينه جزء اصحاب صفه باشيد خب اينها پس عدو شمايند گاهي از ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ سخن به ميان ميآيد نظير آنچه كه در سورهٴ «انفال» و سورهٴ «توبه» است گاهي هم از تبعيد قاطبة مسلمانهاي مكه سخن به ميان ميآيد نظير آيهٴ اول سورهٴ «ممتحنه» كه فرمود: ﴿يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ﴾ گذشته از تبعيد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تبعيد مسلمانها هم مطرح است.
تفاوت اهتمام فكري با اهتمام عملي
پرسش ...
پاسخ: بله اين هم يكي از محتملات بود كه منظور آن است كه پيغمبر را از مدينه بيرون كنند يا همت كردند و قصد كردند كه بعد از فتح مكه پيغمبر را از مكه بيرون كنند لكن صرف اهتمام مصحح قتال نيست با اينكه همّ به معصيت، معصيت نيست اصلاً ولي يك كسي عقيدهاش اين است مكر ميكند اينجا ﴿هَمُّوا﴾ يعني توطئه كردند نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت كه آيهٴ سي سورهٴ «انفال» اين بود: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ﴾ اين همّ همان توطئه و مكر است وگرنه همّ بر گناه، گناه نيست ولي در جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) همّ به گناه همّ نبود نه اينكه هم كرد فعل خارجي كه نه از حضرت يوسف(سلام الله عليه) حاصل شد نه از آن زن اين مطلب اول همت به گناه از آن زن صادر شده است چون ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾[4] اما از وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) قصد و همت هم حاصل نشده است يعني هيچ قصد نكرده است به دليل اينكه آن همي كه به آن زن اسناد داده شد به صورت مطلق اسناد داده شد فرمود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ اما درباره حضرت يوسف(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾[5] اين هم كه براي امتناع است اگر برهان رب را نميديد قصد ميكرد ولي چون برهان رب را ديد اصلاً قصد هم نكرده پس وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) فعلاً و نيتاً معصوم بود آن زن فعلاً گناه نكرد ولي نيتاً آلوده بود لذا ذات اقدس الهي درباره حضرت يوسف(سلام الله عليه) فرمود: ﴿كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِينَ﴾[6] زمخشري و ديگران هم بازگو كردند كه در جريان يوسف(سلام الله عليه) هم ذات اقدس الهي شهادت به عصمتش داد هم شيطان اعتراف كرد و هم آن زن اما ذات اقدس الهي شهادت به عصمتش داد براي اينكه هم ... اينجا ذكر فرمود هم فرمود كه ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ﴾ نه «لنصرفه عن السوء» نفرمود ما نگذاشتيم اين قصد بكند يا نگذاشتيم كار بد بكند فرمود بدي را به طرف او اجازه نداديم يك وقت است يك كسي بيميل نيست كار بد بكند ولي موانعي پيش ميآيد يك وقت كسي در يك حصار عصمتي است كه اصلاً آن خلاف جرأت نميكند به حضور او بيايد نفرمود «لنصرفه عن السوء» فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشَاءَ﴾ برهان مسئله هم اين است كه ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُخْلَصِينَ﴾ شيطان هم اعتراف كرد براي اينكه شيطان خودش ميگويد كه همه را اغوا ميكنم ﴿إِلاّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[7] خب اگر صغراي قياس اين است كه وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) من المخلصين است كبرا هم اين است كه من نسبت به اغواي مخلصين دسترسي ندارم پس بنابر اقرار شيطان وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) منزه از دسترسي شيطان بود آن زن هم اقرار كرد گفت: ﴿الآن حَصْحَصَ الحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ﴾[8] من خواستم اراده او را تصاحب كند وگرنه او اهل اين كار نبود غرض آن است كه همّ و اهتمام كردن اگر صرف نيت باشد معصيت نيست چه رسد به اينكه مصحح قتال باشد.
پرسش ...
پاسخ: بله اگر دارند توطئه ميكنند يعني دارند تلاش و كوشش ميكنند كه نقض عهد كنند بايد اينچنين باشد بالأخره اينكه فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾[9] اينچنين نباشد كه شما حالا بعد از اينكه پي برديد شمّ سياسي داري متوجه شدي اينها ميخواهند توطئه كنند صبر بكني اينها توطئهشان را بكنند يك جايي را منفجر كنند بعد شما شروع كني به جبران اينكه نيست اگر شما برابر شم سياسي احساس كردي اينها دارند توطئه ميكنند از همان اول بايد جلويش را بگيريد
پرسش ...
پاسخ: پس معلوم ميشود كه اهتمام نه يعني نيت اهتمام در صدد توطئه بايد باشد اگر توطئه باشد بله يعني بيگانه در صدد اين است كه مسلمين را مصدوم بكند نظام اسلامي را براندازد و مانند آن خب.
از اينكه فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ معلوم ميشود كه اينها قصد توطئه داشتند گاهي جريان خصوص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح است گاهي هم عموم مسلمين
هدف از جنگ در اسلام
مطلب ديگر آن است كه در نوبتهاي گذشته گفته شد كه قتال در اسلام در حد ضرورت است نه ضَراوت يعني خونآشامي كه «لا تَكُونن عليهم سبعاً ضارياً» [10]چون در حدّ ضرورت و خون آشامي نيست چه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» چه در اين آيهٴ سورهٴ «توبه» مرز قتال را مشخص كرد آيهٴ 57 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود ﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ همين كه اين تذكره حاصل شد ديگر قتال بس است پس قتال براي اين نيست كه شما آدم كشي راه بيندازيد قتال براي اين است كه اينها متذكر بشوند اگر متذكر شدند بس است اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ كه در آيهٴ 57 سورهٴ «انفال» آمده است مشابه همين آيهاي است كه آيهٴ دوازده كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آمده فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ﴾ تا اينها نهيپذير بشوند نهي از منكر در اينها اثر بكند متناهي بشوند دست بردارند خب پس اينجا هم نشانه آن است كه قتال در اسلام در حد ضرورت است و نه ضراوت و خونخواهي
تعليل قتال در آيهٴ محل بحث
مطلب بعدي آن است كه در مواردي كه اصل جهاد را ذكر ميكند خب آن خيلي معلل نيست اما در اينگونه از موارد كه سوابق تلخي است و رو در روي اموي با نظام اسلامي قرار ميگيرند ادلهاش را هم ذكر ميكنند و ادلهاش هم بهطور تفصيل ذكر ميكنند ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ﴾ تعليل ذكر ميكنند و اين ﴿أَلاَ﴾ به صورت تحضيض باشد يا استفهام انكاري كه روي حرف نفي درآمده مفيد اثبات باشد يعني قاتلوا سرش همين است
دستور جنگ با مشركان عنود
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ ٭ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ اين آثار پنجگانه نسبت به كساني است كه بالأخره ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ﴾[11] آنها كسانياند كه هيچ چيز در آنها اثر نميگذارد اما خب يك عده مشركيني هم در مكه بودند كه هنوز آن سلامت فطرت را از دست ندادند اگر يك فضاي باز سياسي پيدا بشود آنها ميانديشند و مؤمن ميشوند دربارهٴ آنها فرمود: ﴿وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَي مَن يَشَاءُ﴾ پس حتي در فضاي شركآلود مكه هم اگر اميد نجات باشد آنجا هم باز فيض ذات اقدس الهي نازل خواهد شد ﴿وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَي مَن يَشَاءُ﴾
استنباط جبر از آيهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾
تلاشهاي فراواني اشاعره عموماً و جناب فخررازي خصوصاً دارند كه اين آيه ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ يعني آيهٴ چهارده سورهٴ «توبه» را سند جبر بدانند در قبالش مفوضه هم تلاش و كوشش ميكنند كه جبر را باطل كنند به تعبير صاحب المنار جناب امام رازي دو خصيصه دارد يكي اينكه او جبري قُح است «و هو جبريٌ قُح» يك جبري محض است دوم اينكه همه حرفهايي كه امام رازي به اشاعره اسناد ميدهد اينچنين نيست كه مورد پذيرش طايفه اشعري باشد بلكه اين مبناي خود را در عالم اشعريت ميبيند حرفهاي خودش را دارد ميزند منتها به زبان اشاعره همه آنچه را كه امام رازي به اشاعره اسناد ميدهد اينچنين نيست كه مورد پذيرش اشاعره باشد اصراري كه جناب امام رازي و ساير همفكرانشان در ثبات استنباط جبر از اين آيه دارند اين است كه همان طوري كه شمشير دست آدم مؤاخذه نميشود قلم دست آدم مؤاخذه نميشود اگر يك چيز بدي نوشته شده آن كاتب را مؤاخذه ميكنند يا اگر يك قتل بيجايي اتفاق افتاد آن صاحبشمشير را مؤاخذه ميكنند دست مجاهدين هم به منزله آلات و ادوات خداست و در اينكه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ همان طوري كه شما ميگوييد: «كتبت بالقلم و قتلت بالسيف» اينجا هم ذات اقدس الهي ميفرمايد: «قاتلتهم بايديكم» آن وقت ايدي مجاهدين به منزله شمشير الهي است پس خود مؤمنين به منزله ابزارند «من غلام و آلت فرمان او»
آيهٴ ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ بيانگر مقام خليفة اللهي انسان
غافل از اينكه اين آيه از آن آيات پربركتي است كه مسئله خلافت انسان را مطرح ميكند بيان ذلك اين است كه چون قرآن كريم در حقيقت براي پرورش انسان است و بهترين و اساسيترين كار قرآن معرفي انسان به انسان است بعد از معرفي جهان آفرينش و مبدأ عام و براي ساختن انسان است گرچه در طليعه اين كتاب آمده ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[12] اين يك آيه است ولي در حقيقت سراسر قرآن براي پرورش خليفةالله است منتها آن خليفهاي كه انسان كامل است اوج خلافت را داراست مانند انبيا و ائمه(عليهم السلام) و ديگران مراحل وسطي و نازله خلافت را دارند كه اينها هم خليفةالله هستند و قرآن كريم پيامش اين است كه خداوند انسانها را بر زمين آورده زمين خلق كرد تا اينها عامر زمين بشوند زمين را آباد كنند همان طوري كه فرشتگان بيت معمور را آباد ميكنند آن بيت معمور در آسمان با فرشتهها آباد است زمين هم به وسيله انسانها آباد است فرمود: ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾[13] خدا مستعمِر است انسان مستعمَر است يعني خدا طلب كرده از انسان كه انسان زمين را معمور نگه بدارد خب هر كس در صدد عمران و آبادي زمين تلاش و كوشش ميكند و عمران و آبادي زمين هم بالعلم و العدل است هر جا گسترش علم است كار فرهنگي و گسترش عدل است اجرائيات صحيح اين آبادي است هر جا جهل است جهالت است و مانند آن اين افساد في الارض است خب پس هر كس به اذن خدا زمين را با علم و عدل زنده نگه داشت اين خليفةالله است چون خداوند طلب كرده از انسان اين كار را انجام بدهند قهراً آنها كه ﴿إِنَّ المُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾[14] اينها ديگر خليفةالله نيستند آنها كه ﴿وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[15] اينها ديگر خليفةالله نيستند از اينها خداي سبحان به عنوان ﴿أُولئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[16] ياد ميكند به عنوان شياطين الانس ياد ميكند اينها كه جزء شياطينالانساند اينها كه جزء ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾اند اينها ديگر خليفةالله نيستند بقيه ميماند مؤمن عادل مؤمن وارسته و مانند آن كارهايي كه اين گروه انجام ميدهند ذات اقدس الهي اينها را قبول دارد به خود اسناد ميدهد و كار خود را ظاهر در اين مظهر معرفي ميكند كه اينها مظهر كار مناند چون در مقام فعل است محذوري ندارد آن ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾[17] از يك سو اين ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ از سوي ديگر چون شما خليفه خداييد مظهر خداييد آيت خداييد ذات اقدس الهي كار خود را به دست شما انجام ميدهد تا خليفه بشويد طول ميكشد اينچنين نيست كه جبر باشد پس اين راه صحيح انتخاب كردن انتخاب آزاد و معقول اطاعت و خير است
جواب نقض اعتقاد جبرگرايانه اشاعره
و اگر آنچنان باشد اين هم جواب نقضي دارد هم جواب حلّي خب اگر ـ معاذاللهـ جبر حق باشد و انسان در كارها مجبور باشد اين همه جنايتهايي كه تقريباً به ده قسمت يا مشابه آن رسيده است كه در آيات فراواني در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «توبه» به مشركين اسناد داده است خب آنها را هم پس ما ـ معاذاللهـ بايد بگوييم فعل خداست اينكه فرمود: ﴿وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَي قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ ٭ لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِكَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾[18] پس همه اين زشتيها را هم ـ معاذاللهـ ما بايد به خدا نسبت بدهيم اگر جبر است ﴿نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ﴾ يعني نكث براي خداست ـ معاذالله ـ ﴿وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ﴾[19] يعني طعن براي خداست ﴿إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾[20] يعني براي خداست در حالي كه اسناد اينها به خدا محال است امام رازي ميگويد اينها كه محذوري ندارد منتها ادب ديني اجازه نميدهد كه ما اين حرفها را به خدا نسبت بدهيم خب شما كه معتقديد بدترين اهانت را به ذات اقدس الهي كرديد آنگاه چگونه لفظاً تحاشي داريد و ميگوييد بله عيب ندارد ولي ادب ديني اجازه نميدهد كه ما اين حرفها را به خدا نسبت بدهيم
معناي خلافت الهي و تفاوت آن با جير
خب بين توحيد افعالي از يك سو و خليفةالله شدن انسان از سوي ديگر با بهرهبرداري جبري از اين آيات خيلي فرق است فرمود شما مظهر ذات اقدس الهي هستيد كاري كه خليفه ميكند چون از طرف مستخلفعنه است به مستخلفعنه اسناد دارد خليفةالله معنايش آن است كه اين احترامي كه دارد از ناحيه خداست ديگر ممكن نيست كسي در كنار سفره خلافت بنشيند حرمت ببيند ولي حرف خودش را بزند اينكه ميگويد انسان آزاد است و شريف است چون خليفةالله است اين معنايش اين است كه اين نان خلافت را ميخورد ولي براي خودش دارد كار ميكند اگر كسي خليفةالله است فقط بايد حرف مستخلف عنه را بزند ديگر ممكن نيست كسي آن حيثيت خلافت اللهي را داشته باشد ولي حرف خودش را بزند رأي خودش را بيان بكند پس اگر انسان شريف و كريم است ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا﴾[21] براي خلافت اوست اگر خلافت اوست هيچ كاري نبايد بكند مگر از طرف مستخلف عنه پس قانونش بايد الهي باشد از اين سو بگوييم انسان چون خليفةالله است آزاد است از اين سو توقع داشته باشيم كه برابر دين عمل نكند اگر خليفه هست چه اينكه هست فقط بايد حرف مستخلف عنه را بزند
پرسش ...
پاسخ: نه قبلاً ديگر خليفه نبود قبلاً ابزار بود طبق حرف امام رازي اما الآن انسان است عاقل است متفكر است رشد كرده شده خليفةالله چون واقف بينالنجدين است با حسن انتخاب خود راه صحيح را برگزيده وقتي خليفةالله شد آنگاه كار او را ذات اقدس الهي به خود اسناد ميدهد نظير آنهايي كه به قرب نوافل بار يافتند خب. پس اينكه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ ٭ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ﴾ اينها همه ﴿بِأَيْدِيكُمْ﴾ است به عنوان اينكه شما خليفةالله هستيد
لزوم جهاد و برهيز از داشتن رابطه سري با بيگانگان
براي اهميت مسئله جهاد و پرهيز از ارتباط با بيگانگان و مذاكره در پشت درهاي بسته اين كريمهٴ شانزده سورهٴ «توبه» را بيان فرمود كه صدرش با آيات سورهٴ مباركهٴ «انفال» هماهنگ است در آنجا در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم مشابه اينكه ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ را ذكر فرمود آيهٴ 142 سورهٴ «آلعمران» اين بود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ﴾ اينها كه در مدينه بودند به حسب ظاهر شواهد فراواني براي افتخار اينها وجود داشت براي اينكه نماز پنج وقت را پشت سر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواندند در بهترين مسجد بعد از مسجدالحرام نماز جماعت اقامه ميكردند پاي منبر بهترين واعظ روي زمين مينشستند و مانند آن فرمود اينها لازم است ولي كافي نيست براي ورود به بهشت جهاد لازم است تا در صحنه جهاد آزموده نشويد ورود به بهشت نداريد و آنچه در آيهٴ 142 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت الآن در آيهٴ شانزده به ضميمه مطلب ديگر آمده ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾ يك وقت است كسي انقلابي هست ولي بعد از انقلاب رابطهاش را با بيگانهها حفظ ميكند اهل جهاد هست ولي باز در پشت درهاي بسته با بيگانگان رابطه دارد فرمود اين نباشد كسي كه اهل جهاد باشد و با بيگانگان هم رابطه سرّي نداشت باشد اگر حرفي هم هست علني باشد حرفي است كه بتوان در حضور همه گفت با كشورهاي كفر نه استكبار رابطه داشته باشيم اما رابطهاي كه حق خدا حق پيغمبر خدا حق مردم كه از او به عنوان منافع ملي و مصالح ملي ياد ميشود محفوظ بماند طوري باشد كه در حضور همه بتوانيد اين مذاكراتتان را بازگو كنيد يا اين مذاكرات پخش بشود اينكه فرمود: ﴿وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ تهديد ضمني هم هست.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[3] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[4] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[5] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[6] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[7] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 40.
[8] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 51.
[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[10] ـ نهجالبلاغه، نامهٴ 53 .
[11] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 19.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 30.
[13] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 61.
[14] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 34.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 205.
[16] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.
[17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 17.
[18] ـ سورهٴ توبه، آيات 8 ـ 10.
[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[20] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[21] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.