21 02 2001 4895476 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 13

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (11) وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ (12) أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ (13)

اهميت وفاي عهد در اسلام

جريان عهد از اصول اساسي اسلام است لذا در بسياري از موارد قرآن كريم روي آن تكيه دارد كه عهدتان را رعايت كنيد نقض عهد جايز نيست گاهي در اوصاف مردان با ايمان مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه عهدشان را رعايت مي‌كنند كه به عنوان گزارش اوصاف آنها را اين‌چنين تشريح مي‌كند گاهي هم به صورت امر مي‌فرمايد كه عهدتان را رعايت كنيد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 177 در اوصاف ابرار اين‌چنين مي‌فرمايد ابرار كساني‌اند ﴿وَلكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ﴾ تا به اين جمله ﴿وَالمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾ طرف عهد خواه مسلمان باشد خواه غير مسلمان پس يكي از نشانه‌هاي ابرار اين است كه به عهدشان وفا مي‌كنند خواه طرف عهد مسلمان باشد خواه غير مسلمان چون اطلاق آيه هر دو قسم را شامل مي‌شود چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آنجا هم دستور به وفاي به عهد دادند بالقول‌المطلق طرف عهد هر كسي مي‌خواهد باشد ﴿وَأَوْفُوا بِالعَهْدِ إِنَّ العَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ آيهٴ 34 سورهٴ «اسراء» اين است ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ اليَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالعَهْدِ إِنَّ العَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً﴾ اگر تعهد كرديد طرف عهد خواه مسلمان باشد خواه غير مسلمان وفاي به عهد واجب است مثل بيع، آدم وقتي چيزي را فروخت طرف فروش يعني خريدار خواه مسلمان باشد خواه غير مسلمان وفاي به عقد بيع واجب است و نقضش حرام است.

پرسش ...

پاسخ: بله ديگر آن مطلق است چه عهد سياسي و چه عهدهاي فردي و اجتماعي.

جواز پناهندگي سياسي به مشركان با موافقت حكومت اسلامي

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ﴾ آيا پناهندگي هر كسي و امضاي هر كسي الزام آور است يا نه؟ گرچه ظاهر آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «توبه» خطاب به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ﴾ و اين شامل افراد عادي نمي‌شود ولي در همان خطبه معروف حضرت كه ديروز مقداري از آن خطبه قرائت شد حضرت فرمود كه مسلمانها همتاي هم‌اند كه «تتكافأ دماؤهم و يسعي بذمتهم ادناهم»[1] اين «يسعي بذمتهم ادناهم» يعني نازل‌ترين فرد مسلمان اگر تعهدي سپرد ديگران بايد آن پناهندگي را محترم بشمارند در اين گونه از موارد جمع بين اين دو مطلب آن است كه افراد مي‌توانند پناهندگي سياسي بدهند به شرط هماهنگي قبلي با حكومت مركزي يعني اگر كسي در اثر مسافرت كردن به يكي از كشورهاي غير اسلامي دوستي پيدا كرد به او گفت كه شما اگر بخواهيد اين مسائل را تحقيق كنيد بياييد ايران و با حكومت مركزي هماهنگي كرد رضايت آنها را جلب كرد آنها هم بررسي كردند ديدند كه اين شخص جاسوس نيست مشكل سياسي ندارد آن‌گاه پناهندگي مي‌دهند پس اين‌طور نيست كه هر شخص بتواند امضا بكند پناهندگي سياسي بدهد و دولت ملزم باشد كه به اين تعهد او عمل بكند اين جمع بين ظاهر آيه و آن خطبه‌اي كه فرمود: «المسلمون اخوة تتكافأ دماؤهم و يسعي بذمتهم ادناهم»[2] يعني نازل‌ترين مسلمان اگر پناهندگي داد اينها بايد پناهندگي و امضاي او را محترم بشمارند اين ظاهر آن روايت است اين در صورتي است كه با حكومت مركزي هماهنگ كرده باشند.

پرسش ...

پاسخ: نه يك وقت است سفير اين كار را يا سر كنسول اين كار را مي‌كند يك وقت است يك فرد عادي اين كار را مي‌كند اين فرد عادي با هماهنگي قبلي آن وقت مجاز است.

پرسش ...

پاسخ: بله خب مستقلاً اگر هر فردي بخواهد پناهندگي سياسي بدهد كه ديگر آشوب در مملكت است نمي‌شود كنترل كرد جمع بين آن سخنراني حضرت با آيه به اين صورت است آيه فرمود كه ﴿فَأَجِرْهُ﴾ ظاهرش اين است كه خطاب به شخص پيغمبر است يعني حكومت مركزي اگر كسي را پناهندگي سياسي داد آن پناهندگي امضا مي‌شود در سخنراني حضرت فرمود «المسلمون اخوة تتكافأ دماؤهم و يسعي بذمتهم ادناهم»[3] ظاهر آن سخنراني اين است آن حديث شريف اين است كه يك فرد عادي هم پناهندگي بدهد بايد امضا بشود آن وقت اين مي‌شود هرج و مرج جمع بين آن روايت و ظاهر آيه اين است كه يك مسلمان با هماهنگي حكومت مركزي مي‌تواند اين كار را بكند.

آيهٴ ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ بر اهل كتاب

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ تكرار فرمود براي اينكه ظاهراً زمينه كساني كه نقض عهدشان بعد از ايمان هست با آيهٴ 9 هماهنگ باشد كه ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ اين ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ به اقليتهاي ديني مناسب‌تر است يعني يهوديها و مسيحيها اهل كتاب. اينها هم نقض عهد مي‌كنند اگر آن بحث كلاً درباره مشركين بود ديگر تكرار محض بود و ناچار بر تأكيد حمل مي‌شد آن‌گاه با اين ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ هم خيلي هماهنگ نبود براي اينكه آنها آيات الهي را اصلاً نداشتند تا به عنوان كالا بفروشند ولي اگر بگوييم ﴿كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا﴾ اين زمينه است براي اين ﴿اشْتَرَوْا﴾ و ناظر به آن است كه آن گروه بد عهدي كه اهل كتاب‌اند و عهد را رعايت نمي‌كنند درباره آنها دارد سخن مي‌گويد تا با اين ﴿اشْتَرَوْا﴾ كه آيهٴ 9 است هماهنگ باشند ديگر تكرار نيست.

پيمان‌شكني سران كفر در زمان قدرت و تعهدپذيري آنان در زمان عجز

مطلب ديگر آن است كه اين ائمه كفر كه در پايان بحث به آنها اشاره شد اينها اگر به عهد وفا مي‌كنند اين وفاي به عهدشان در زمان عجز است در زمان قدرت هرگز به عهدشان وفا نمي‌كنند به دليل اينكه فرمود: ﴿كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ﴾ اين يك، ثانياً اگر رضايت مسلمانها را جلب مي‌كنند اين جلب رضايت هم در زمان عجز است وگرنه در زمان قدرت هم ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ پس اين ﴿يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَي قُلُوبُهُمْ﴾ اين‌چنين نيست كه مطلق باشد كه حتي در زمان قدرت هم با زبان شما را راضي بكنند در زمان قدرت با زبان هم شما را راضي نمي‌كنند بلكه با زبان هم شما را مي‌رنجانند پس ارضاي لساني هم مخصوص زمان عجز آنهاست وگرنه در زمان قدرت ارضاي لساني هم ندارند.

جامعيت عبارت ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ﴾ نسبت به جمله ﴿لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ

مطلب بعدي اين است كه اينكه فرمود: ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ﴾ اين يك اصل جامع است بر خلاف آيه هشت همين سوره كه فرمود: ﴿لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ﴾ اين ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ﴾ جامع است مي‌فرمايد اصولاً كساني كه طبعشان شرك است و وثنيت رسوخ در قلب آنها كرده يا نفاق رسوخ كرده اينها نه تنها درباره شما مخاطبين مراقب عهد نيستند بلكه نسبت به هيچ مؤمني عهد را مراقبت نمي‌كنند ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ﴾ كه اين اعم است از آن آيه هشت چون آيه هشت دارد كه ﴿وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَيَرْقُبُوا فِيكُمْ﴾ اين ﴿فِيكُمْ﴾ خطاب به همان مؤمنين صدر اسلام است گرچه با تنقيح مناط مي‌شود توسعه داد لكن آيه ده خودش روشن است و جامع است كه فرمود: ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ پس اين عام است.

كافي بودن شهادتين و اقامه شعائر در ايجاد اخوت ديني مشركان با مؤمنان

مطلب ديگر آن است كه در اخوت اسلامي وحدت اسلامي غير از اسلام و اقامه شعائر اسلامي چيز ديگر لازم نيست فرمود اگر مشركين توبه كردند و مسلمان شدند و اسلام هم همان شهادتين است و نماز را اقامه كردند و زكات دادند اينها برادران ايماني شمايند خب اين دين ديگر اجازه مي‌دهد بين شيعه و سني اختلافي ايجاد بشود كه خداي ناكرده صفوف اينها از هم جدا بشود؟ يقيناً اجازه نمي‌دهد حالا بت‌پرستي كه دست از وثنيت برداشت شهادتين را گفت و مسجد آمد نماز بخواند و اگر اهل زكات بود هم زكات بدهد اگر همين شعائر رسمي عمل شد با اصل اعتقاد به وحدانيت خدا و رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ اينكه فرمود: ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ جلوي هر گونه تشنج و اختلاف و تفرقه شيعه و سني را خواهد گرفت و اينكه شما مي‌بينيد الآن در پاكستان اين‌طور سپاه صحابه بدرفتاري مي‌كند براي آن است كه اينها، اينها را متأسفانه از قرآن دور نگه داشتند وگرنه اين برادران شيعه مسلمان‌اند و برادران اسلامي همه فرقه‌ها هستند

پرسش ...

پاسخ: حالا آن اينهايي كه منافق‌اند و عالماً عامداً منحرف‌اند مطلب ديگر است اما توده اينها واجد شرايط اخوت ديني‌اند.

اگر قرآن مهجور نبود هرگز مسلمانهاي پاكستان دست به اين كار نمي‌زدند هم متأسفانه بين شيعه‌ها قرآن مهجور است هم بين آنها براي حفظ اخوت اسلامي جز شهادتين و اقامه شعائر چيز ديگري معتبر نيست و اين كشتار هم به جايي نمي‌رسد و اين خونريزي به جايي نمي‌رسد مگر اينكه خداي ناكرده فتنه مهمي در پيش باشد ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ خب وقتي بت‌پرست مي‌شود برادر ديني آدم با شهادتين و با نماز و با زكات خب يقيناً كساني كه آباء و اجدادشان در اسلام بود به طريق اولي برادرند.

تبيين اخوت نسبي، قومي، ديني

مطلب ديگر آن است كه در نوبتهاي قبل اشاره شد كه اخوت گاهي نسبي است مثل اينكه دو نفر كه از يك پدر و مادر يا از يك پدر يا از يك مادر به دنيا آمدند برادر نسبي‌اند يا اخوت قومي است نظير آنچه كه ذات اقدس الهي برخي از انبيا را برادر قوم خود پيغمبر مي‌داند در حالي كه آنها مشرك بودند ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً[4] ﴿وَإِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً[5] و مانند آن، كه اين اخوت اخوت قومي است در حالي كه آنها كافرند و اين شخص نه تنها مؤمن است بلكه پيغمبر مؤمنين است قسم سوم اخوت ديني بود كه ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[6] دو نوع اخوتي ديگر هم هست كه جمعاً مي‌شود پنج تا اين دو نوع اخوت بازگشتش به همان انواع سه‌گانه قبلي است يكي اخوت رضايي است كه يك حكم فقهي است كه اخوت رضايي به منزله اخوت نسبي است هم‌شير بودن برادر رضايي مي‌شود يا خواهر رضايي مي‌شود نه هم‌شيره اين فارسي است كه تاء تأنيث قبول نمي‌كند چه خواهر چه برادر چه زن چه مرد همه هم‌شيرند نه هم‌شيره مثل آستانه گفتن اين فارسي كه ديگر تاء تأنيث قبول نمي‌كند كه حالا چون حضرت معصومه(سلام الله عليها) مؤنث است ما بگوييم آستانه خب اين تعبيرات در فارسي راه ندارد به هر تقدير هر دو هم‌شيرند هم‌شير برادر است هم‌شير خواهر است منتها برادر رضايي و خواهر رضايي و مانند آن قسم پنجم هم اخوت كفار نسبت به هم اخوت منافقين نسبت به هم كه اين در قبال ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است همان‌طوري كه ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ «انما الكفار اخوه، انما المنافقون اخوه» گرچه ما آيه‌اي به اين سبك نداريم كه «انما الكفار اخوه» يا «انما المنافقون اخوه» لكن آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» در وصف منافقين آمده است از همين قبيل است كه اينها برادر نفاقي يكديگرند اينكه دارد ﴿وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ آيهٴ 156 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» به اين صورت است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّي لَوْ كَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِم﴾ اينكه فرمود: ﴿كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ پس معلوم مي‌شود «انما الكفار اخوه ، انما المنافقون اخوه» مشابه اين هم در همان سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» در آيه ديگري از اينها به عنوان اخوان ياد كرده است نظير آيهٴ 168 همان سورهٴ «آل‌عمران» ﴿الَّذِينَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾ غرض آن است كه اينها كه اشتراك در يك مرام دارند آنها هم برادر مرامي يكديگرند پس «انما الكفار اخوه، انما المنافقون اخوه» در قبال ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ منتها اين يك اخوتي است الهي و احكام خاص خودش را دارد آنها يك اخوتي است بر اثر كفر و نفاق كه آثار خودش را بر آن مترتب مي‌كند

پرسش ...

اخوت دنيوي و دشمني اخروي تبهكاران

پاسخ: كلمه تكميلي است يعني اخوت الهي در اينجاست وگرنه اينها كه امروز برادرند فردا دشمن يكديگرند تنها آنها كه دوست‌اند يا برادر مرامي‌اند در قيامت ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[7] هر كدام ديگري را لعنت مي‌كند يا ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ[8] اين اخوت دنيايي اينهاست فقط وگرنه آن اخوت واقعي كه اثر دارد اين فقط براي مؤمنين است

پرسش ...

پاسخ: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است ديگر بر مدار ولايت است ديگر در مدار ولايت است ديگر

پرسش ...

پاسخ: بله؟ همان ديگر پس معلوم مي‌شود كه اخوتشان كامل نيست اينكه دربارهٴ مؤمنين آمده ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ براي همين است ديگران اخوتشان دنيايي است و باطن دنيا هم جهنم است لذا فرمود كه ﴿الأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقِينَ[9] اينها كه خليل هم‌اند صديق هم‌اند دوست هم‌اند اينها ظاهراً دوست‌اند در محدوده دنيا وگرنه باطناً دشمن‌اند به دليل اينكه در قيامت ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا[10] هر كدامشان كه به جهنم مي‌روند ديگري را لعنت مي‌كند مي‌گويد اين باعث شد و همان كريمه سورهٴ مباركهٴ حشر هم همين را تأييد مي‌كند كه ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ

پرسش ...

پاسخ: اين در حقيقت همان در محدوده ولايت است ديگر ايمان كامل است ديگر يعني در محدوده ايمان خوب اين اخوت بسته مي‌شود كه ان‌شاءالله هر كدام اهل شفاعت شدند از ديگري شفاعت بكنند خب.

مراد از تفصيل آيات قرآن براي عالمان

مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ معنايش اين نيست كه ما اين آيات را به صورت مشروح و مفصل براي كساني كه مي‌دانند مي‌گوييم تا گفته بشود خب آنها كه مي‌دانند كه حاجتي به بيان ندارد كه بلكه اينكه مي‌فرمايد: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ يعني ما براي علما مي‌گوييم يعني علما اگر خوب بررسي كنند مي‌فهمند مثل اينكه فرمود اين مطلب را ﴿لأُوْلِي الالبَابِ[11] مي‌فهمد اين مطلب را ﴿لأُولِي الأَبْصَارِ[12] مي‌فهمند ﴿لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ القَي السَّمْعَ[13] مي‌فهمند يعني كساني كه صاحبنظرند ما مطالب را خوب روشن مي‌كنيم آنها خوب مي‌فهمند ديگران اگر صاحب‌بصر نيستند صاحبنظر نيستند صاحب‌نظر بشوند يا اگر صاحبنظرند تجاهل نكنند تعامي نكنند تغافل نكنند اين مطلب عوامي نيست كه هر كسي بفهمد كه اين مطلب عميق علمي است اين مطلب عميق علمي را طرزي ما بيان مي‌كنيم كه آنها كه مجتهدند عالم‌اند خوب مي‌فهمند شما هم خب درس بخوانيد و مجتهد بشويد شما هم ﴿لأُوْلِي الالبَابِ﴾ بشويد شما ﴿لأُولِي الأَبْصَارِ﴾ بشويد شما هم جزء علما بشويد خب پس اگر كسي عوام است اين معارف را درك نمي‌كند اين بايد درس بخواند ياد بگيرد حالا يا واجب كفايي است يا واجب عيني اين يك، كسي كه عالم است بايد تعصب جاهلي را بگذارد كنار با برهان مأنوس بشود تا مطلب را بفهمد دو ،پس اينكه فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ معنايش آن نيست كه آنهايي كه مي‌دانند ما براي آنها مفصل مي‌گوييم همه اين موارد كه فرمود اين تذكره است ﴿لأُوْلِي الالبَابِ﴾ ﴿لأُولِي الأَبْصَارِ﴾ ﴿لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ القَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ﴾ و مانند آن يعني كسي كه اين نصاب معرفتي را داراست اين اگر خوب بررسي كند مي‌فهمد

تفعيل آيات و نفي اختلاف قرائات

خب الآن چند روز است كه ما درباره اين چند تا آيه صحبت مي‌كنيم و سرّش اين است كه ذات اقدس الهي يك مطلبي را بيان فرمود اول به صورت متن بعد شرايطش را ذكر كرد ادله‌اش را ذكر كرد حكمهاي اثباتي‌اش را ذكر كرد حكمهاي سلبي‌اش را ذكر كرد تا به صورت شفاف روشن شد شما وقتي به كتابهاي تفسيري مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد نتيجه مثلاً سي تفسير يا بيست تفسير يا چهل تفسير همين حرفهاست البته اختلاف جزئي بين مفسرين هست كه اين جمله را ما چطور معنا كنيم اين را چطور بخوانيم و مانند آن، كه اين يك كمال است براي اجتهاد تفسيري با بودن اين‌گونه از راهها آن‌وقت جا دارد كه انسان بگويد قرآن قابل قرائتهاي مختلف است؟ قرائت مختلف با تفصيل و تبيين كه سازگار نيست فرمود ما اين را باز كرديم روشن كرديم اگر كسي اهل نظر باشد صاحبنظر باشد ديگر نمي‌گويد اين اختلاف قرائت دارد و همين معنا را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جزء به جزء براي مردم شرح مي‌دهد و غير از آن حضرت سيزده معصوم ديگر(عليهم السلام) چه براي زنها چه براي مردها در طول بيش از دويست سال براي مردم بازگو كردند آن وقت در چنين فضايي باز انسان بگويد كه قرآن قابل قرائتهاي مختلف است يا دين قابل قرائتهاي مختلف است نعم يك سلسله فروع جزئي است كه اين با اجتهاد مجتهدان وابسته است كه شما الآن مثلاً چهل تا تفسير را مراجعه بفرماييد يك فرصتي بكنيد ببينيد اينها در اين خطوط كلي دين مخالفت دارند يا نه هرگز مخالفت ندارند آري اگر كسي بيايد ـ معاذالله‌ـ اين دين را ارباً اربا [پاره، پاره] بكند از همان جا اختلاف شروع مي‌شود يعني اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[14] كسي ـ معاذالله‌ ـ بگويد «حسبنا كتاب الله» خب البته اختلاف شروع مي‌شود يا كسي خداي ناكرده توهم كند كه قرآن تحريف شده است از حجيّت افتاد «حسبنا العتره والسنه» البته اختلاف شروع مي‌شود اما مادامي كه انسان در فضاي قرآن و عترت مي‌انديشد و سخن مي‌گويد جا براي اختلاف قرائت نيست حالا اگر اختلاف قرائت بين دو مذهب هست اختلاف قرائت بين شيعه‌ها ديگر نخواهد اينكه فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ يعني اگر كسي صاحبنظر باشد درس‌خوانده باشد براي او روشن است كه ما چه مي‌گوييم.

پرسش ...

ارجاع به سنت توسط قرآن و وقوع اختلاف در جزئيات دين

پاسخ: در جزئيات خب روايات مشخص كرده براي ما همه هم قبول دارند كه مثلاً فرض بفرماييد نماز صبح دو ركعت است مفطرات روزه به صورت مشخص و تفصيل بيان شده باشد يا مناسك حج به صورت تفصيل بيان شده باشد اين را خود قرآن كريم فرمود: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[15] خود قرآن فرمود ببينيد پيغمبر چه مي‌گويد پيغمبر هم فرمود «خذوا عني مناسككم»[16] يا «صلوا كما رأيتموني أصلي»[17] و اهل‌البيت هم ادري بما فيه خب ما با مراجعه به اهل بيت مي‌فهميم كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سنّتش چه بود در مسئله نماز روزه مناسك و در همه مسائل سياسي و عبادي و اجتماعي ما خود قرآن ما را به اينها ارجاع داد فرمود ببينيد اينها چه مي‌گويند و اولو الامرتان چه مي‌گويند ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ[18] در جريان اولوا الامر هم فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[19] خب اينها چيز روشن است اينكه مرحوم اميني(رضوان الله عليه و حشره مع علي و اولاده عليهم السلام) تلاش و كوشش كرده شما حالا الغدير را كه مطالعه مي‌كنيد مي‌بينيد براي كسي بهانه‌اي نمي‌گذارد مي‌بينيد اكثر اين حرفها از كتابهاي خود آنهاست خب پس ﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ حالا شما فرض بفرماييد همين رساله‌هاي عمليه شايد مثلاً دوازده هزار يا سيزده هزار فرع داشته باشد شما اين رساله‌هاي عمليه مراجع فعلي را يا مراجع ماضين(رضوان الله عليهم) را بررسي كنيد ببينيد اختلافش در كجاها است در آن فروع خيلي جزئي و نازل كه اين ضرري نمي‌رساند منتها تا آدم مثلاً ثابت كند فرض بفرماييد ده تا رساله را يا پانزده تا رساله را آدم كه مي‌بيند ثابت مي‌كند كه همه‌شان مي‌بيند كه همه‌شان يك حرف دارند اما حرف خيلي حرف عميق و علمي است حالا مثلاً حد ترخص داخل در مسافت است يا نه حالا فرض بفرماييد غالباً مي‌گويند داخل در مسافت است يعني وقتي كه آدم مي‌خواهد هشت فرسخ را شروع بكند از آن دروازه شهر شروع مي‌كند نه از خانه خودش خب همين يك نصف سطر را كه ساده است و همه مي‌گويند آدم تا بفهمد و از آيات و روايات بخواهد استنباط بكند مدتها زحمت مي‌خواهد غرض آن است كه اختلاف هست اما در خيلي از مسائل جزئي كه برخيها ممكن است بگويند كه مسافت از منزل شروع مي‌شود نه از آن حد ترخص يا از دروازه شهر ولي در خطوط كلي عبادات و سياست و احكام و اينها كه چيزي نيست در جريان ولايت فقيه يكي ممكن است بگويد ما از مقبوله عمربن‌حنظله استفاده مي‌كنيم يكي مي‌گويد ما از نظر مسئله كلامي استفاده مي‌كنيم يكي هم مي‌گويد از جهت حسبه استفاده مي‌كنيم بالأخره حكومت زمين مانده را فقيه مسئول است اداره كند يا نه؟ خب همه مي‌گويند بله در نحوه استدلال در نحوه تعليل اينها ممكن است بين مراجع(رضوان الله عليهم) اختلافي باشد وگرنه به اينكه اين دين زمين مانده يك صاحبي دارد يك متولي دارد كه همه مي‌گويند آري كه

خلاصه دو پيام برگرفته از آيات محل بحث

بنابراين اين كريمه گذشته از اينكه آن معناي تفسيري خاص خودش را دارد دو پيام عميق هم براي ما دارد ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ﴾ اگر همين آيه را برادران مسلمان پاكستان هند بنگلادش اين را عمل مي‌كردند اين شيعه‌كشي در پيش نبود الآن محرم در پيش است حالا چه خطري خداي ناكرده در شرايط كنوني در پاكستان راه پيدا كند خب بالأخره كريمه‌اي كه مرجع همه ماست مي‌فرمايد كساني كه شهادتين مي‌گويند اهل نمازند اينها برادران يكديگرند دوم اينكه اختلاف قرائت در زير مجموعه بسياري از اين فروعات نازله است وگرنه در خطوط كلي دين كشور‌داري امامت ولايت سياست اينها جا براي اختلاف نيست

تبيين و تفصيل آيات قرآن توسط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ شايد در بحث ديروز حالا بحث صبح بود يا بحث ظهر به عرضتان رسيد كه سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ذيل آن آيه سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ[20] گويا ذيل آن آيه است مي‌فرمود كه كار پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تنها در اين خلاصه نمي‌شد كه ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[21] يك، ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ﴾ دو، ﴿وَالحِكْمَةَ﴾ سه، ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾ چهار، با اين چهار تا كار، كار پيغمبر تمام نمي‌شد تبيين هم بود كذلك ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[22] اين يك، تفصيل هم به عهده او بود ﴿وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ دو، تفصيل چيز ديگر است تبيين چيز ديگر است تلاوت و تعليم چيز ديگر است مي‌فرمودند كه آيات كه نازل مي‌شد مثلاً مسائل جنگ و رهبري جنگ و فرمانده لشكر و حكم لشكر و اينها كه ذكر مي‌شد حضرت اين را در مسجد براي مردم تلاوت مي‌كرد و معنايش هم تشريح مي‌كرد و تفسيرش را هم مي‌گفت اين شده بود تعليم كتاب بعد از تلاوت بعد يك غزوه‌اي پيش مي‌آمد همراه مسلمانها مي‌رفتند جنگ و از نزديك نظارت مي‌فرمود و همه كارها را هم يادداشت مي‌كرد اگر در خود صحنه هم لازم بود بعضيها را تذكر بدهد تذكر مي‌داد دوباره كه از جبهه غزوه برمي‌گشتند مي‌آمدند در مسجد نماز جماعت خوانده مي‌شد بعد شروع مي‌كرد به تحليل مي‌فرمود آن آيه‌اي كه من گفتم معنايش اين بود سرّ موفقيت شما در آن بخش اين بود به اين آيه اين ‌طور عمل كرديد سرّ ناكامي شما اين بود كه در اين بخش به آن آيه عمل نكرديد معناي آيه اين بود اينها كاملاً ياد مي‌گرفتند بار ديگر سفر ديگر غزوه ديگر به همراهشان مي‌رفت تا اين آيه را دو دوتا چهار تا برايشان معنا كند يعني خطوط كلي دين را اين است كه ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ چنين ديني ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ[23] وگرنه ديني كه قرائتهاي مختلف داشته باشد هر كسي از راه برسد يك طوري از اين آيه بفهمد خب بله طور ديگر درمي‌آيد ديگر تبيين يك مطلب تفسير يك مطلب تعليم كتاب و حكمت و تزكيه هم يك مطلب تلاوت هم يك مطلب

عهد نداشتن مشركان پيمان‌شكن

بعد فرمود: ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾ اين ائمه كفر همانها هستند كه ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ حالا اينها نه تنها رغبت هم ندارند در وفاي به عهد رغبت به ارضاء هم ندارند كه لااقل زباني شما را راضي كنند مگر در حال عكس ائمه كفر اهل اَيمان نيستند اگر ما بگوييم منظور اين است كه لا اَيمان لهم من جانبكم يعني از طرف شما تعهدي ديگر نيست اين جاي سؤال است كه چرا؟ چرا از طرف ما تعهدي نيست؟ «لا ايمان لهم من جانبنا» چرا؟ براي اينكه در جواب مي‌گويند كه ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ پس اگر ما آيه را اين‌چنين معنا كنيم بگوييم ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ يعني لا اَيمان لهم من جانبكم باز اين زير سؤال است كه چرا از طرف ما اينها تعهد ندارند؟ جوابش اين است كه آنها عهد ندارند اصلاً عهد را رعايت نمي‌كنند عهد‌شناس نيستند پس حرف نهايي اين است كه اينها عهد ندارند اصلاً ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ خب و منظور از مبارزه هم كشور‌گيري و كشور‌گشايي و ضراوة و اينها نيست بلكه هدايت است فرمود اين كار را بكنيد ﴿لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ

پرسش ...

پاسخ: آخر اين ائمه كفر را مي‌گويد آنجا اكثر كفار را دارد اكثر كفار گذشته از اينكه فسق الهي دارند فسق مردمي هم دارند اما ﴿أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾ كه گردانندگان اين بازيها هستند همه اين ائمه كفر گرفتار ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾اند يعني هيچ يك از اين ائمه كفر داراي ايمان نيست بلكه همه اينها مبتلا به فسق‌اند

فروختن آيات الهي توسط مشركان با بهايي اندك

مطلب ديگر اين است كه اين اشتراي قليل كه فرمود: ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ يك وقتي هم اين تفصيل بازگو شد كه اين قلّت كل دنيا را اگر هم به اينها بدهيد بر اساس ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ[24] نسبت به آخرت اندك است لكن در مسائل دنيايي هم اينها چيز زياد گيرشان نمي‌آيد در اينكه مسائل دنيايي چيزي گيرشان نمي‌آيد دو مرحله را بايد تبيين كرد يكي در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» است آيهٴ 45 كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد به اينها بگوييد اينها به كدام قدرت مي‌نازند و مي‌بالند اگر به قدرت ثروتشان مي‌نازند ما كساني را قبل از اينها عذاب كرديم و به هلاكت مبتلايشان كرديم كه اين سرمايه‌داران مكه يك دهم قدرت مالي آنها را ندارند اين آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» است كه فرمود: ﴿وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ يعني قبل از اين كفار عده‌اي حرف انبياي پيشين را تكذيب كردند ما آنها را عذاب كرديم ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ يعني اين صناديد قريش اين مشركين حجاز به معشار ثروت گذشتگان نرسيدند به يك دهم قدرت آنها نرسيدند ﴿فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾ ما اينها را گرفتيم اينها چه مي‌گويند معاصرين تو چه مي‌گويند اين يك، پس مرحله اول اينكه اين صناديد قريش با كدام قدرت مي‌توانند مبارزه بكنند خب بالأخره قصه قارون را كه اينها شنيدند قصه قارون كه ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ[25] را كه شنيدند و هرگز اينها به اندازه قارون اقتدار مالي ندارند برويم به سراغ قارون مي‌بينيم كه قارون تنها سرمايه‌دار دنيا بود؟ يا نه قبل از او سرمايه‌دارتر ديگر مقتدرتر ديگر و سرمايه‌دارتر از او هم بودند و به هلاكت رسيدند؟ آيهٴ 78 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است كه وقتي به قارون گفته شد كه ﴿وَلاَ تَبْغِ الفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ المُفْسِدِينَ[26] در جواب گفته ﴿قال﴾ يعني قارون در جواب گفته ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم براساس مسائل اقتصادي كه مي‌دانستم اين ثروت را پيدا كردم آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد به او بگوييد: ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً﴾ مگر اين نمي‌داند قبل از او سرمايه‌دارتر از او هم بودند و ما آنها را هلاك كرديم خب اين در جريان عاد كه مي‌بينيد فرمود: ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي البِلاَدِ[27] آن قدر اينها در سينه‌هاي كوه خانه ساختند كه مثل اينها اصلاً در روي زمين ساخته نشده الآن آثار باستاني كه در برخي از كوهها مانده اين است كه روي قلل جبال اينها از كوه خانه ساختند نه در كوه خانه ساختند آن قدر اين كوهها را تراشيدند به صورت هال و اتاق ورودي و پذيرايي و مهمانسرا و امثال ذلك كه خود كوه را خانه ساختند ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ[28] يك كاخ فرح‌آور و نشاط‌آور و مرفه‌گونه‌اي كه از كوه ساختند نه در كوه خانه ساختند ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ﴾ الآن هم كه شما به آن خرابه‌هاي بعلبك مي‌رسيد مي‌بينيد بيش از اين ستونهاي مسجد اعظم دو تا ستون روي هم يك تكه سنگ است يعني يك ستوني به اين اندازه زير يك ستوني هم به اين اندازه رو در روي هم مثل اينكه دو تا برگ كاغذ را شما روي هم گذاشته باشيد يك درز باريكي دارد الآن هم همين ‌طور الآن هم كه هيچ قدرتي نيست كه انسان يك تكه سنگ اين ‌طور بتراشد از روي سنگها كه اين است كه ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي البِلاَدِ﴾ را ذات اقدس الهي در سورهٴ «فجر» فرمود فرمود ما همه اينها را تدمير كرديم به هلاكت رسانديم حالا قارون چه مي‌گويد: ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً[29] اين تازه مال قارون حالا اين گرسنه‌هاي حجاز چه مي‌گويند چهار تا شتر بيشتر ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ[30] اينها چه مي‌گويند؟ خب بنابراين براساس اين مجموعه كه آدم حساب مي‌كند مي‌فرمايد اينها ﴿اشْتَرَوْا بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾ اينها كه چيزي گيرشان نمي‌آيد اگر بنا شد ثروت قابل اعتمادي باشد براي قارون است كه تازه قارون نسبت به پيشينيان خود سرمايه‌دار سنگيني هم نبود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ كافي، ج1، ص403.

[2] ـ كافي، ج1، ص403.

[3] ـ كافي، ج1، ص403.

[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 65.

[5] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 73.

[6] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[8] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 67.

[9] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 67.

[10] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[11] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 190.

[12] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 13.

[13] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 37.

[14] ـ بحارالانوار، ج2، ص226.

[15] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 7.

[16] ـ عوالي اللآلئ، ج1، ص215.

[17] ـ بحارالانوار، ج82، ص279.

[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.

[19] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[20] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 26.

[21] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.

[22] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 44.

[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[24] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[25] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 76.

[26] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 77.

[27] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 8.

[28] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 149.

[29] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 78.

[30] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق