15 02 2001 4895336 شناسه:

تفسیر سوره توبه جلسه 8

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ (6) كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِين (7)

مفهوم داشتن عبارت ﴿أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ

گرچه در آيه اول اين سورهٴ مباركهٴ «برائت» فرمود: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ[1] بعد در آيهٴ دوم مهلت داد و فرمود: ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ[2] و اين ﴿أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ مفهوم ندارد لكن چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني بعد از گذشت چهار ماه كه اشهر سياحة است اينها امنيت ندارند مفهوم عدد كه در مقام تحديد باشد مورد قبول اصوليين است عددي كه در مقام تحديد نباشد مثل لقب، وصف و اينها خواهد بود مفهوم ندارد ولي وقتي در مقام تحديد بود مفهوم دارد نظير عددي كه در مسافت هست عددي كه در آب كرّ هست و مانند آن پس مفهومش اين است وقتي اين چهار ماه منقضي شد آنها امنيت ندارند لكن همين مفهوم در آيهٴ پنج به صورت منطوق درآمده فرمود: ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ﴾ يعني اگر ما در آيه دوم به طور مفهوم گفتيم كه اينها بعد از گذشت چهار ماه مهلت امنيت ندارند الآن منطوقاً همان مطلب را بيان مي‌كنيم كه با انقضاي مدت مشخص كه مهلت داده شد اينها امنيت ندارند بنابراين نظير آنچه كه در جريان ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ[3] آمده از اين جهت شبيه او خواهد بود ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ[4] كه آنجا هم چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني وقتي از احرام به‌ در آمديد براي شما قتل صيد برّي جايز است منتها در آنجا امر واقع عقيب حذر است و بيش از اباحه مفادي ندارد اينجا بيش از اباحه مفادي دارد و آن اين است كه اگر اين چهار ماه گذشت باز آنها دست از شرارت برنداشتند ﴿وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ[5] آن گاه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ[6] كه ديگر لازم خواهد بود.

امنيت كامل مشركان در مدّت عهد و ناامني كامل پس از آن

براي اين گروه مادامي كه در امان هستند همه راهها برايشان امن است يعني هر جايي بخواهند بروند ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ[7] وقتي پيمان‌شكني را ادامه دادند و آن مدت مهلت گذشت هيچ جا براي آنها امن نيست پس دو مطلب است يكي به نحو ايجاب كلي يكي به نحو سلب كلي ايجاب كلي اين است كه مادامي كه اينها در رعايت عهدند يا مادامي كه اينها در اين مدت چهار ماه به سر مي‌برند يعني مدت مهلت ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ﴾ يعني تمام زمين براي اينها امن است هيچ كسي مزاحم اينها نباشد ولي وقتي اين چهار ماه گذشت دوباره شروع كردند به نقض عهد هيچ جا براي اينها امن نيست به دليل اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ پس هيچ جا براي اينها از نظر حفظ جان امن نيست ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ يعني ﴿حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ﴾ يعني ﴿حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ اين چهار حكم فقهي را كه بيان فرمود اولي را با توسعه ذكر فرمود چهارمي را هم با توسعه ذكر فرمود اين دومي و سومي را بين اين دو امر وسيع ياد كرد يعني حكم اول اين است ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ يعني آنها هيچ جا امنيت جاني ندارند ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ يعني هيچ جا امنيت آزادي ندارند اسير خواهند شد ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾ يعني در هيچ جا امنيت ندارند اينها محاصره مي‌شوند محصور مي‌شوند اينها را اجازه ورود به سرزمين اسلام نخواهيد داد نمي‌گذاريد اينها از هر راهي خواستند وارد مكه بشوند جلويشان را مي‌گيريد اين محصور و مسدود كه در حج هست از همين قبيل است چهارم ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ يعني تمام راهها را زير نظر داشته باشيد در كمين اينها بنشينيد اينها را رصد كنيد از هر راهي بخواهند بيايند در كمين اينها باشيد پس اين احكام چهارگانه هم مصدر به تعميم است هم مذيّل به تعميم اين دو حكمي كه در وسط آمده آنها هم ملحق به سابق و لاحق‌اند به همان دليل كه مادامي كه عهد را رعايت مي‌كنند تمام زمين براي اينها امن است ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ[8] هر جاي زمين بخواهند بروند در كمال آرامش و امنيت مي‌توانند حالا كه مدت مهلت گذشت شروع به نقض عهد كردند هيچ جا براي آنها امن نيست خب.

معناي «سلخ» و احكام چهارگانه پس از انسلاخ ماههاي حرام

سلخ يعني پايان وقتي مي‌گويند اين ماه سلخ دارد يا نه در تقويمهاي سابق مي‌نوشتند كه اين ماه سلخ دارد يا ندارد يعني اين ماه سي روز است يا 29 روز. وقتي 29 روز بود در تقويمهاي سابق مي‌نوشتند سلخ ندارند يعني آخر ندارد يعني روز سي‌ام ندارد و اما اگر سي روز مي‌داشت كه مي‌گفتند سي‌ام ماه ديگر سلخ، سلخ ماه در قبال غرّه ماه است در تقويمهاي سابق يك غرّه بود يك سلخ. غرّه اول ماه است سلخ آخر ماه براي اينكه پايان مي‌پذيرند اينجا هم انسلاخ اشهر يعني انقضاي اشهر چون وقتي سي روز تمام مي‌شد يعني ماه تمام مي‌شد اينجا هم كه مي‌فرمايد انسلاخ اشهر يعني انقضاي اشهر آن سلخ مصطلح نيست كه حالا ماه كسر دارد يا ماه كسر ندارد وقتي اين چهار ماه به پايان رسيد اين احكام فقهي چهارگانه بار است ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ يك، ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ اسيرگيري دو، ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾ محاصره كنيد محصور كنيد اجازه ندهيد وارد سرزمين اسلام بشوند سه، ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ اين چهار.

ويژگي سرزمين مكه و حرم الهي

چون جريان مكه حساب ديگري دارد با تمام زمينهاي دنيا فرق دارد هيچ جا در دنيا اين‌طور نيست كه آدم وقتي بخواهد وارد آن شهر بشود احرام ببندد اما سرزمين مكه حرم الهي اين خصيصه را دارد كه در تمام ايام سال هر كسي خواست وارد مكه بشود كاري داشت حالا نخواست به زيارت برود كاري داشت كار تجاري داشت يا كار ديگر داشت وقتي وارد محدوده حرم مي‌شود بايد احرام ببندد وارد مكه بشود عمره مفرده‌اش را انجام بدهد بعد به سراغ كارش برود اينكه مي‌گويند غير مسلمان حق ندارد وارد محدوده حرم بشود به همين مناسبت است چون غير مسلمان از او احرام متمشي نيست و بدون احرام هم كسي نمي‌تواند وارد مرز حرم بشود اين جزء مختصات حرم است مكه است البته مرز مكه با محدوده حرم يك تفاوت مختصري دارند يك گروهي استثنا شده‌اند آنهايي كه مثلاً چند روز قبل يا در همان ماه مثلاً عمره مفرده انجام دادند يا كساني كه جزء پيك بهداشت آن بلد يا شهرداري‌اند مرتب ناچارند اين زباله‌ها را از شهر به برون شهر ببرند از مرز حرم بيرون ببرند يا ساير راننده‌هايي كه مرتب به بيرون حرم مي‌روند مصالح ساختماني مي‌برند و مي‌آورند اينها كه روزانه در ترددند اينها ديگر لازم نيست وقتي وارد مرز حرم مي‌شوند احرام ببندند وگرنه يك انسان عادي در تمام ايام سال چه اشهر حج باشد چه نباشد وقتي مي‌خواهد وارد مرز حرم بشود بايد احرام ببندد.

پرسش ...

پاسخ: ساكنين آنجا هم همين ‌طور است ساكن آنجا اگر از مرز حرم آمد بيرون بعد از يك مدتي مي‌خواهد پنج ماه يا شش ماه يا كمتر و بيشتر جاي ديگر بود حالا مي‌خواهد برگردد برود شهر خودش اين هم بدون احرام نمي‌تواند بشود وارد مرز مكه شدن بدون احرام نمي‌شود.

ضرورت ممانعت سه‌جانبه از ورود مشركان به سرزمين اسلام

خب فرمود محاصره كنيد محصور هم در قبال مسدود است نگذاريد اينها وارد سرزمين اسلام بشوند اينكه فرمود: ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ آن روز اين‌چنين نبود كه سفر هوايي هم داشته باشند آن روز فقط دريايي بود و زميني ولي امروز هم از نظر نيروي دريايي هم از نظر نيروي زميني هم از نظر نيروي هوايي نظام اسلامي موظف است كه چه در هوا چه در زمين چه در دريا اين راهها را كنترل كند كه بيگانه وارد مرز اسلام نشود ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ اين نظير ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ[9] است كه هم تجهيزات نظامي‌اش توسعه دارد دريايي هوايي زميني را مي‌گيرد و هم نيروي انساني‌اش هم در آن آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انفال» از اين سه جهت تعميم دارد هم آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» از اين سه جهت تعميم دارد ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾.

مطلب ديگر آن است كه انسان يك وقتي مي‌خواهد مبارزه كند يك وقتي مي‌خواهد مراقبت كند در مراقبت نشستن بهتر است در مبارزه ايستادن بهتر است انسان وقتي مي‌ايستد قدرت بيشتري دارد وقتي مي‌نشيند قدرت كمتري دارد لكن وقتي بخواهد ببيند بايد كمين بكند كه ديگري او را نبيند و او ديگري را ببيند لذا مي‌گويند قعيد آن كه نشسته است او بهتر مراقبت مي‌‌كند كمين مي‌كند كسي كه در كمين است مي‌خواهد غافلگير كند مي‌خواهد خودش ديده نشود و ديگري را ببيند اين هم كه مي‌گويند شيطان قعيد است به همين مناسبت است يعني كاملاً نشسته است و كمين كرده ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾.

استثناي برخي مشركان از تهديد مسلمانان

چند گروه از اين مخاطر نظامي سياسي در امان‌اند كه دو سه گروه اينها استثنا شده‌اند مشخص است آنها كه رعايت عهد كرده‌اند هنوز عهدشان باقي است نه خودشان نقض عهد كردند يا نقص عهد و نه ديگري را تحريك كردند اينها از اين مخاطر چهارگانه در امان‌اند اين يك. گروه دوم تائبين‌اند اگر واقعاً يك مشركي توبه كرده است اين هم از نظر حكم كلامي مشكلي ندارد اهل سعادت است هم از نظر حكم فقهي اين عناوين چهارگانه درباره او جاري نيست درباره گروه دوم فرمود: ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾ ما تا حال گفتيم راه را براي اينها از چهار جهت ناامن كنيد از جهت قتل از جهت اسارت از جهت محصور كردن از جهت كمين كردن ناامن كنيد اما الآن مي‌گوييم ﴿فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾ راه را از چهار جهت براي اينها امن كنيد نظير همان چون با شما فرقي نمي‌كنند همين مطلب را كه فرمود: ﴿فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾ در آيهٴ يازده همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه بعداً خواهد آمد دليلش هم ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ[10] برادران ديني شمايند سابقه تلخ آنان با اسلام مجبوب و جبران شده است چون «الاسلام يجب ما قبله»[11] اكنون برادران ديني شمايند و بايد امنيت چهارگانه برايشان محفوظ باشد ﴿فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ[12] براي اينها «الاسلام يجب ما قبله» نبايد گفت كه قبلاً اينها مشرك بودند قبلاً تبهكاري كردند و مانند آن خب اين حكم كلامي همراه با حكم فقهي ذكر شده است ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾ اين از نظر آن مسائل حكم فقهي چهارگانه ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ كه ناظر به مغفرت اينهاست كه حكم كلامي است گروه سوم كه از اينها مستثنا هستند گروه اول را در آيهٴ چهارم بيان فرمود گروه دوم را در آيهٴ پنجم گروه سوم را در آيهٴ ششم ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ﴾.

جواز پناهندگي سياسي به هر يك از مشركان

حالا همين مشركيني كه نقض عهد مي‌كنند يك فردي از همين قبيله خائن ناقض ناقص از شما امنيت خواست پناهندگي سياسي يا اجتماعي خواست اينجا هم حكم سياسي را بازگو مي‌كند هم حكم فقهي را ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ﴾ جار چون احساس آرامش مي‌كند جار آدم است اگر بيگانه‌اي احساس امنيت بكند در كنار انسان قرار بگيرد مجاور آدم خواهد شد مي‌گويند اين جوار دارد پناهندگي دارد جار يعني من به شما، شما را همسايه‌ام قرار مي‌دهم جوار و پناه خودم قرار مي‌دهم اين استئجار براي آن است كه اين كسي كه پناهنده شد احساس آرامش مي‌كند در كنار آن صاحبخانه مي‌آرمد و براي اهميّت مسئله اين كلمه اين ﴿أَحَدٌ﴾ را اول ذكر فرمود نفرمود كه اگر مشركي از شما خواست پناهندگي سياسي يا اجتماعي خواست به آنها پناهندگي بدهيد اگر مي‌فرمود اگر مشركي اين كار را مي‌كرد خيلي تعميم نداشت اما فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ اين نكره‌اي كه در سياق شرط قرار بگيرد همانند نكره‌اي كه در سياق نفي قرار بگيرد مفيد عموم است يعني هر مشركي هم براي تعميم هم براي احترام گذاشتن به جنبه انساني نه الهي چون اينها جنبه انساني‌شان محفوظ است گرچه جنبه الهي خودشان را از دست دادند براي حرمت به جنبه انساني اينها اين كلمه ﴿أَحَدٌ﴾ قبل ذكر شد نفرمود: «و ان استجارك احد» كه فعل را مقدم بياورد اگر مي‌فرمود «و ان استجارك احد من المشركين» مطلب همين بود اما آن حرمت فاعل محفوظ نمي‌شد تقديم ﴿أَحَدٌ﴾ آن هم با اين تعميم نشانه آن است كه هر مشركي بخواهد پناهندگي سياسي يا اجتماعي داشته باشد شما پناه بدهيد ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾ چون در زمان چهار ماه كه امنيتشان محفوظ است ديگر نيازي به تعميم جديد ندارد حالا يك ملتي خائن بود اين محكوم اين احكام چهارگانه است در چنين فضايي كه محكوم احكام چهارگانه است يك نفر از اينها از شما امنيت خواست خب حالا ديگران خائن‌اند من كه خيانت نمي‌كنم من را در پناه خود جا بدهيد تا بيايند تحقيق كند ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾.

علت پناهندگي دادن حكومت اسلامي به برخي از مشركان

مطلب مهم اين است كه حالا اينهايي كه مي‌خواهند پناهندگي سياسي يا اجتماعي بشوند فقط رسالت فرهنگي دارند؟ يعني اصلاً اينها مي‌خواهند در امنيت حكومت مركزي به سر ببرند كه تحقيقات علمي داشته باشند؟ يا نه مي‌خواهند يك چند روزي بيايند اينجا بگردند؟ توريستي‌اند بالأخره چون اين جمله ﴿حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾ را قبلاً نفرمود «و ان احد من المشركين استجارك لِيسمع كلام الله» اگر اين قيد را قبل مي‌فرمود اين محدود بود كه آنهايي كه سفرهاي جهانگردي دارند براي كارهاي فرهنگي نه براي اينكه آثار و ابنيه و مسائل باستاني و اينها را ببينند و آب و هوا را بررسي كنند اما اين ﴿حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾ بعد از ﴿فَأَجِرْهُ﴾ ذكر شده اين يك تعليمي است و هشداري است به رهبران اسلامي كه اينها كه مي‌آيند به شهرتان چيز يادشان بدهيد بالأخره و يك هشداري هم هست به اين توريستها و جهانگردها حالا كه شما آمديد در سرزمين وحي و قرآن و عترت يك چيزي هم ياد بگيريد برويد پس بنابراين يك حكم فقهي است و حقوقي كه اين جهانگردها اينها كه امنيت سياسي يا اجتماعي دارند اينها در امان‌اند يا نه؟ اين يك، يكي اينكه اين تعميم مخصوص كارهاي فرهنگي است يا نه؟ ظاهراً مخصوص نيست حالا اگر يك مشركي از حكومت مركزي امنيت خواست گفت اجازه بدهيد من بيايم شهرتان را ببينم جاسوس هم نيست و مشكلي هم ندارد فقط مي‌خواهم بيايم ببينم آثار باستاني شما را مردم شما را خلق و خوي شما را سنن و آداب شما را ببينم همين. يك وقت است كه مصلحت نيست كه حكومت مركزي موافقت كند براي اينكه غالب اينها جاسوس‌اند يا اين شخصي كه مي‌خواهد بيايد جاسوس است خب اجازه نمي‌دهند ولي يك وقت است كه جهانگرد عادي‌اند يك توريست عادي‌اند اين اگر بيايد وارد سرزمين اسلامي بشود ولو به اين قصد نيامده كه كارهاي فرهنگي بكند چيز ياد بگيرد در امان است بالأخره بايد امنيتش محفوظ باشد ولي يك تعليم ضمني به مسئولين حكومت اسلامي دارد اولاً يك هشداري هم به خود آن جهانگرد مي‌دهد ثانياً كه حالا كه آمدي اينجا چهارتا كلمه ياد بگيرد براي ابديت خودت يك ره‌توشه‌اي تهيه كن اگر اين ﴿حَتَّي يَسْمَعَ﴾ قبل ذكر مي‌شد يا مقيّد بود به آن توريست و جهانگردي كه هدف فرهنگي دارند يا لااقل از اين آيه ممكن نبود ما اطلاق استفاده كنيم حالا اگر دليل ديگري مطلق بود اين قدرت تقييد آن را ندارد اينكه مي‌گويند قيدي كه محتمل‌الدخالة است يا قيدي كه مورد غالب باشد مفهوم ندارد يا مثلاً اثر ندارد نه معنايش آن است كه از همان دليل مي‌شود اطلاق را فهميد معنايش آن است كه اگر ما عام يا مطلق ديگري در جاي ديگري داشتيم اين قيد قدرت تقييد آن را ندارد براي اينكه قيديتش زير سؤال است نظير آنچه كه در آيه ربائب ذكر شد اگر اين ﴿حَتَّي يَسْمَعَ﴾ قبل ذكر مي‌شد كه مي‌گفتيم يا تعليل است يا محتمل‌التعليليه بالأخره پس آيه اطلاق ندارد كه به هر جهانگردي انسان امنيت بدهد ولي چون اين بعد ذكر شده اين يك تعليم و هشداري است نسبت به مسئولين كه اينها كه وارد سرزمين شما مي‌شوند چيز يادشان بدهيد و يك هشداري هم هست نسبت به آن جهانگردها كه حالا كه وارد سرزمين قرآن و عترت شديد يك چيزي ياد بگيريد ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾ پس اين‌چنين نيست كه تمام جهانگردها و تمام توريستها كه وارد سرزمين اسلامي مي‌شوند براي اينكه چهار تا حكم ياد بگيرند كه اگر پناهندگي پيدا كردند امنيت خواستند براي اينكه آثار باستاني اينجا را ببينند يا آب و هواي اينجا را ببينند مثلاً در امنيت نباشند اين‌طور نيست البته كسي كه قصد سوء دارد از همان اول كساني كه ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ﴾ هوشياري سياسي دارند ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ[13] را عمل كرده‌اند مي‌دانند به كدام توريست اجازه بدهند به كدام توريست اجازه ندهند.

علت اضافه شدمن كلمه «مأمن» به ضمير

﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ اينكه مأمن را اضافه كرده به ضمير شخص پناهنده براي اينكه اينجا در امان هست ولي اينجا مأمن او نيست اينجا مأمن مسلمين است مأمن او شهر خود اوست كشور خود اوست پس اينجا كه امنيت دارد يك امنيت گذرا و موقت است اينجا را نمي‌شود گفت مأمن او اين به نحو ملكه‌اي اضافه مأمن به ضمير نشانه آن است كه اينجا مأمن او نيست اين يك رهگذري است يك چند روزي آمده بعد مي‌گذرد يك امنيت موقتي دارد.

سفاهت و ناداني ملّت‌هاي مشرك

خب سرّش آن است كه اينها فرهنگشان مشكل دارد يك وقت است قرآن كريم مي‌فرمايد كه ﴿لاَيَعْلَمُونَ[14] ﴿فَهُم لاَيَفْقَهُونَ[15] يك وقت مي‌فرمايد: ﴿ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَفْقَهُونَ[16]، ﴿قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انفال» قبلاً همين بحث گذشت همين آيه 65 سورهٴ «انفال» اين بود كه ﴿وَإِن يَكُن مِنكُمْ مِاْئَةٌ يَغْلِبُوا الفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ﴾ اين ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ﴾ با «بانهم لايفقهون» خيلي فرق مي‌كند وقتي گفتيم ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ﴾ يعني اين ملت ملت نفهمي است چون آدم كه سرمايه عمرش را در تمام اين مدت صرف سوخت و سوز خودش نمي‌كند كه اينكه در سورهٴ مباركهٴ بقره فرمود: ﴿وَمَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ[17] همين است صاحب تحف العقول نقل مي‌كند يك مرد آراسته با يك لباس تميزي وارد مدينه شد از ترسايان اطراف مدينه بود يكي از مسلمين كوته‌نظر گفت «ما اعقل هذا النصراني» عجب آدم عاقلي است لباسش تميز يعني عجب آدم متمدني است به اصطلاح امروز «ما اعقل هذا النصراني» وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «مه» ساكت باش اين چه حرفي است كه مي‌زني عقلش كجا بود «ان العاقل من وحّد الله»[18] آن كه گرفتار تثليث است از توحيد بي‌خبر است چه عقلي دارد حالا يك لباس تميزي پوشيده آمده مدينه شما مي‌گوييد: «ما اعقل هذا النصراني» پس يك وقت است كه انسان پيكر اينها را مي‌بيند خيال مي‌كند كه مثلاً پررونق‌اند اما جان اينها را كه مي‌بيند مي‌بيند قرآن درباره جان اينها فرمود: ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ﴾ اين در آيهٴ 65 سورهٴ «انفال» آيهٴ شش سورهٴ «توبه» هم اين است: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ﴾ يعني اين ملت ملت عالم نيست به دليل اينكه دستشان به هر كه رسيده است غارت كرده‌اند حالا يك جايي احساس آرامش مي‌كنند يا احساس هراس مي‌كنند حمله نمي‌كنند مطلب ديگر است وگرنه يك غارتگري مدرن مجهزي است به هر جا برسند غارت مي‌كنند و هيچ كشوري را هم كه زير سلطه اينها نباشد اجازه نفس كشيدن نمي‌دهند.

تفاوت حكمي گروههاي استثنا شده مشركان در آيه محل بحث

خب و اين استثناهاي سه گروه ضمن اينكه حكم سياسي و فقهي يك، كلامي و فقهي دو، اجتماعي و فقهي سه، در اين سه مورد هست يكي در آيهٴ چهار كه فرمود: ﴿إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ[19] كه سياسي فقهي است يكي هم ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ كه كلامي و فقهي است يكي هم ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ﴾ كه اجتماعي و فقهي است اين كاري به سياسي ندارد حالا يك جهانگرد يا توريستي آمده چند روزي در امنيت باشد اين يك مسئله سياسي نيست اين يك مسئله اجتماعي است گرچه ممكن است برخي از زواياي اين سياسي باشد پس آن اولي سياسي فقهي بود دومي كلامي فقهي بود، سومي اجتماعي فقهي. در همه موارد يك ترغيبي هم هست نسبت به مردم به مشركين مي‌فرمايد كه اگر رعايت عهد بكنيد از اين مزايا برخورداريد اگر توبه بكنيد از مزاياي دنيا و آخرت برخورداريد اگر استجاره كنيد پناهندگي داشته باشيد بخواهيد توريستي جهانگردي اينها بياييد اينجا چهار كلمه ياد بگيريد باز هم از عنايت الهي برخوردار بشويد اين ترغيب اين گروهها است در آن فوايدي كه اينجا ذكر فرمودند اين ﴿اسْتَجَارَكَ﴾ در حقيقت به معناي استأمنك است يعني از شما امنيت بخواهند و چون ﴿أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ اعم است اختصاصي هم به مشركين مكه ندارد ديگران هم مي‌توانند در همين حكم شركت بكنند خب.

ديدگاه باطل المنار دربارهٴ علت ابلاغ برائت توسط اميرمؤمنان(عليه السلام)

و آنچه را كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه از طرف ذات اقدس الهي پيك وحي آمده به من دستور داده كه اين بخش از آيات سوره توبه را يا خودم بروم ابلاغ كنم يا كسي كه از من است آن را به حساب امر عادي مي‌گيرند. همين المنار و ديگر مفسرين كه چون عادت عرب اين بود كه نقض عهد را به وسيله خود عاقد يا يكي از بستگان عاقد اعلام مي‌كردند و خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با رجال شرك عهد بسته است حالا كه مي‌خواهد نقض عهد كند بايد يكي از خانواده او باشد لذا علي‌بن ابي‌طالب(عليه السلام) را فرستاد با اينكه در آن حديث شريف است كه جبرئيل آمده كه اين بخش را هيچ كس ابلاغ نمي‌كند مگر اينكه تو يا كسي كه از تو باشد خب اگر عادت اين بود سنت اين بود چطور حضرت اول به ابي‌بكر داده بود بعد بين راه تا ذوالحليفه وجود مبارك حضرت امير را به دنبال او فرستاد ناقه مخصوص خودش را در اختيار حضرت امير قرار داد فرمود سوار ناقه مخصوص من بشود برو اين چند آيه را از ابوبكر بگيرد و بگو كه من بايد قرائت بكنم خب اگر چيز رايجي بود حضرت و همه مي‌دانستند ديگر

پرسش ...

پاسخ: چون در مسئله ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي[20] احكام وحي و احكام قرآني و احكام الهي است نه موضوعات جزئي بر فرض موضوعات جزئي باشد اين هم نظير اينكه قبلاً نماز را به طرف بيت‌المقدس مي‌خواندند بعد به طرف كعبه خود وحي الهي گاهي دستورات متنوعه مي‌دهد براي فوائد فراواني كه سرّش براي ما روشن نيست خب چه اينكه اصرار اين‌گونه از مفسرين حتي جناب المنار بر اين است كه اين حج اكبر چيست؟ آيا حج اكبر در مقابل عمره است چون عمره حج اصغر است چون بعضي از روايات ما هم همين است كه عمره مفرده حج اصغر است و حج معروف حج اكبر اين است؟ يا نه حج قران حج اكبر است؟ حج افراد حج اصغر؟ در اين زمينه بحثهاي زيادي هست اما بالأخره اليوم برائه هست يا نيست؟ بايد به حجاج ابلاغ بشود يا نشود آنها اصل مسئله است خب.

علت تشريع احكام چهارگانه عليه مشركان

اينكه فرمود ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ برهانش هم اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ﴾ آن گاه كم كم زمينه است براي اينكه چرا ما اين احكام چهارگانه را عليه اينها تشريع كرديم فرمود: ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ اينها نزد ذات اقدس الهي حرمت عهدي ندارند نزد پيغمبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حرمت عهدي ندارند ﴿إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾ مگر كساني كه در محدوده مكه با شما تعهد كردند مادامي كه اينها نقض عهد نكردند شما نقض عهد نكنيد با اينكه الآن از اقتداري برخورداريد بنا بر اين نباشد كه ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ اليَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي[21] حالا كه مقتدريد از اين قدرتتان سوء استفاده نكنيد مادامي كه آنها نقض عهد نكردند شما هم نقض عهد نكنيد و اين تقواي سياسي زمينه محبوبيت شما را فراهم مي‌كند خدا محب شما خواهد شد ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِين﴾.

پشتيباني يهوديان كاخ‌نشين از مشركان

 جريان مظاهره را هم كه در نوبت ديروز مطرح شد در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مي‌فرمايد يك عده‌اي مظاهر مشركين بودند آيه 25 و 26 سورهٴ مباركهٴ احزاب اين است ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْراً وَكَفَي اللَّهُ المُؤْمِنِينَ القِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً ٭ وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فِرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً﴾ صيصيه يعني آن قصر آن كاخ فرمود اين يهوديهاي مدينه كه در صيصيه و قصرها و كاخهاي بلندي مي‌نشستند چون مظاهر مشركين بودند پشتوانه و پشتيبان آنها بودند عليه شما مظاهره داشتند ذات اقدس الهي اينها را از آن قصرها و كاخهايشان پايين كشيده و به ذلت گرفتار شدند ﴿وَأَنزَلَ﴾ آن ﴿الَّذِينَ﴾ كه ظاهروا مشركين را اين ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً[22] هم همين است كه در سورهٴ «ممتحنه» قبلاً اشاره شد و در همين سوره محل بحث يعني سورهٴ «توبه» آمده آنجا هم فرمود ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ اينجا هم دارد كه ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا﴾ اين ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا﴾ هم مشابه كاري كه در آيهٴ 26 سورهٴ «احزاب» آمده كه يهوديهاي كاخ‌نشين مظاهر مشركين بودند ذات اقدس الهي اين يهودي كاخ‌نشين را از صيصيه از آن قصرش پايين كشيده و كوخ نشينش كرده.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.

[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 2.

[3] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 95.

[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.

[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.

[6] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.

[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 2.

[8] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 2.

[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.

[10] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 11.

[11] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص448.

[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 11.

[13] ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 3.

[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 127.

[16] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 13.

[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 130.

[18] ـ تحف العقول، ص54.

[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.

[20] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.

[21] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 64.

[22] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 4.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق