أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (3) إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ (4) فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (5) وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ (6)﴾
افشاي بسياري از اسرار منافقان در سورهٴ توبه
برخي از نكات تفسيري كه در اين آيه مانده است حالا مطرح ميشود اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» تا چهارده اسم برايش ذكر شده است كه يكي از آن اسماي چهاردهگانه «فاضحه» است براي اينكه بسياري از اسرار منافقين با اين سوره افشا شده است در اين سوره مكرر آمده و منهم كذا و منهم كذا و منهم كذا گرچه نام اينها را نميبرد ولي برخي از اينها معروف بودند ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا﴾[1] اين قدر اين منهم منهم آمد كه نزديك بود اسرار دروني خيليها فاش بشود بعد از اقتدار حكومت مركزي هيچ چارهاي جز افشاگري نبود كساني كه اين حرفها را زده بودند براي خواص معروف بودند براي ديگران هم بالتبع معروف شدند لذا وقتي ذات اقدس الهي فرمود: منهم كذا منهم كذا اينها وقتي يك مقداري از صدقات و اموال بيتالمال به آنها برسد راضياند اگر يك مقداري دير بشود يا توقع آنها برآورده نشود اعتراض ميكنند ﴿يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[2] و مانند آن.
انتشار اخبار بياساس توسط منافقان و افراد ضعيفالايمان
از اين جهت اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» بنام سوره «فاضحه» نام گرفته است يعني افشا كننده در جريان جنگ تبوك خب برخي از سرداران اسلام شهيد شدند هم منافقين هم يك عدهاي كه ضعيفالايمان بودند و نه كفر آنها نه ايمان اينها حساب شده نبود اينها جزء «مرجفون» بودند در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» «مرجفون» را در كنار منافقين ذكر فرمود معلوم ميشود دو گروهاند گرچه وصف مشتركي دارند مرجفون كسانياند كه اراجيف منتشر ميكنند اراجيف كه از ماده رجفه است و جمع همين ماده است آن خبرهاي لرزان را ميگويند «رجفه» آن اخبار بياساس لرزان را ميگويند اراجيف مرجفون كسانياند كه اين اخبار بياساس را منتشر ميكنند چون خبر اگر پايه دارد خب ميماند ديگر وقتي بيپايه باشد جعلي باشد و گزارش دروغ باشد به آن ميگويند رجفه اراجيف مرجفون اينچنيناند منافقين و مرجفون بعد از جريان جنگ تبوك كه بعضي از سرداران اسلام شهيد شدند اينها منتشر كردند كه ـ معاذاللهـ اسلام شكست خورد و پيغمبر ـ معاذاللهـ شكست خورد در نهان اينها هم بود ﴿بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالمُؤْمِنُونَ إِلَي أَهْلِيهِمْ أَبَداً﴾[3] ذات اقدس الهي هم در آن بخش پردهبرداري كرده است فرمود شما فكر ميكرديد كه حالا پيغمبر و سرداران اسلام كه جبهه رفتند سالم برنميگردند حالا بر فرض سالم برنگشتند و شهيد شدند شما آخر براي چه داريد ميجنگيد؟ ﴿بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالمُؤْمِنُونَ إِلَي أَهْلِيهِمْ أَبَداً﴾ شما اگر به اين فكريد كه چهار روز بيشتر بمانيد اين طرفي نخواهيد بست و اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد ميشد يا ديگران هم كه همراه او بودند شهيد ميشدند بر اساس ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[4] بر اساس ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الخَالِدُونَ﴾[5] اين نظام تنظيم شده است اين مرجفون و همچنين منافقين كه در آن آيه فرمود: ﴿وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾[6] اينها دست به اين اراجيف ميزدند بور جمع بائر است همان طوري كه زمين زندگي گاهي دائر است گاهي باير زمينه اجتماعي هم همينطور است گاهي زمينه اجتماعي عدهاي باير است و قرآن كريم از اين گونه افراد و جامعهها به عنوان قوم بور ياد ميكند كه بور جمع باير است يعني بيحاصل هستيد بالأخره ﴿وَكُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾ آن سرزمين داير بالأخره قابل كشت و زرع است و ميوه ميدهد اما زمينه باير قابل ميوه دادن نيست اين گروه در جريان جنگ تبوك شروع كردند به نقل اراجيف.
آثار سوء انتشار اخبار كذب در ميان مسلمانان
اين نقل اراجيف آثار سوء فراواني داشت يكي اينكه افراد متوسطالايمان را متزلزل ميكرد يا لااقل ترسي در دل اينها ايجاد ميكرد اين يك و قهراً بايد تضعيف حكومت مركزي ميشد و ثانياً دست مشركين را باز ميكرد آنها هرجا به مسلمانها دسترسي پيدا ميكردند نقض عهد ميكردند ميكشتند اينكه مشركين شروع كردند به نقض عهد مسلمانها را هر جا ميديدند ميكشتند آزار ميكردند براي اينكه مرجفون و منافقين در جريان غزوه تبوك اراجيف پخش كردند گفتند پيغمبر شكست خورده است اسلام شكست خورده اين آثار سوء را براي دشمنها داشت ديگر وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ديگران در كمال سلامت از اين غزوه تبوك برگشتند و نقص و نقض عهد مشركين را هم ديدند اين بخش از آيات قرآن كريم كه نازل شده است آن را كاملاً ابلاغ كردند كه ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ ديگر حكومت اسلامي را شما به ستوه آورديد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾[7]
انشايي بودن آيات برائت از مشركان
مطلب بعدي آن است كه اين جمله ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ و همچنين ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ جمله خبريهاي است كه به داعي انشاء القا شده است اين خبر نيست از هم اكنون دارند اعلان برائت ميكنند اين اعلان برائتي كه در مكه ميشود اينها همهشان جمله انشائيه است محتوا انشائي است ولو با جملههاي خبري القا بشود بعد از القاي برائت كه انشاء است آن گاه كه گزارش ميدهند كه ميشود خبر پس بار اول كه وقتي به سطح مردم ميرسانند اين انشاء است با طرف معاهده هم كه در گيرند انشاء است وقتي ميخواهند به سطح اطلاع عمومي برسانند اين ديگر جنبه خبري پيدا ميكند يعني به مردم ميفهمانند كه حكومت مركزي اسلام با نظام شرك برائت كرده يعني تبري جسته از آنها.
پرسش ...
پاسخ: حالا شايعه را ممكن است كه خود منافقين و مرجفين بسازند گاهي هم ممكن است دشمن بسازد ولي در فاصله مكاني زيادي كه بين مدينه و مكه بود بعيد بود كه مثلاً اينها شايعه را مكه ساخته باشند و مدينه پخش كرده باشند الآن ممكن است الآن به وسيله اينترنت يا وسيله نزديكتر از او هم ممكن است يك شايعهاي از دشمن تراشيده بشود پايگاهشان در داخل منتشر بكند بعد آنها دامن بزنند اين ممكن است ولي آن روزها هم ممكن بود ولي در شايعههاي دور دسيسهاش هم ممكن است لكن اثباتش آسان نيست.
اخراج يهوديان از مدينه توسط خداي سبحان
همين منافقين همين يهوديهايي كه داخل مدينه بودند كم آدمي نبودند وقتي قرآن كريم از براندازي توطئه يهوديها خبر ميدهد ميگويد اين كار بيسابقهاي بود كه هيچ كس نميتوانست بكند فقط خدا كرده ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لأَوَّلِ الحَشْرِ﴾[8] كه اين اول حشر، اول حشر يعني كار فقط كار الهي بود كسي نميتوانست آنها را بيرون كند مثلاً بيرون كردن شاه از امام برآمد اما فرار كردن افراد ديگر حالا خب وقتي آن قدرت مركزي رفت و كم كم انقلابيون قدرتي پيدا كردند اين وابستههاي او هم يكي پس از ديگري مجبور شده فرار كند اما آن كسي كه سنگ اول را نهاد و باعث متواري شدن شاه بود مثلاً امام بود اين است كه قرآن كريم روي اين نكته خيلي تكيه ميكند ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لأَوَّلِ الحَشْرِ﴾ هيچ فكر نميكرديد كه شما با داشتن كوخ و آنها با داشتن كاخ با داشتن چندين دژ و قلعه مستحكم شما بتوانيد اينها را متواري كنيد شما بالأخره نسيهخور بوديد و قرض گير و وامدار آنها سرمايهداران مدينه بودند ديگر يك قدري جو و يك قدري گندم از آنها قرض ميگرفتيد بالأخره پول و اقتصاد به دست همين يهوديان مدينه بود قدرت هم كه دست اينها بود قلعهها هم كه براي اينها بود اين قلاع را آنها داشتند ديگر قلعه خيبر و اينها در اختيار آنها بود نه دوستها فكر ميكردند آنها متواري ميشوند نه دشمنها ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾[9] نه دوستها فكر ميكردند قدرت پيدا ميكنند كه اين يهوديهاي مقتدر را متواري كنند از سرزمين مدينه و نه آنها باورشان ميشد كه ناچار ميشوند فرار كنند ولي براي اولين بار ذات اقدس الهي اين كار را كرده بعدها حالا شما مسلمانها قدرت پيدا كرديد يهوديهاي مانده را از مدينه بيرون رانديد.
برائت از مشركان پس از اقتدار حكومت اسلامي
در جريان قدرت مركزي اين بود كه فرمود ما بايد بعد از جريان جنگ تبوك اين شايعه و اراجيفي كه اينها منتشر كردند و دستشان به هر مسلماني رسيد آسيب ميرسانند ما بايد اعلام تبرّي كنيم بستن عهد آن روزي كه عهد را ميبستند به سود حكومت مركزي بود يعني به سود اسلام و مسلمين بود و همين عهد بعد از فتح مكه گرچه به سود مسلمين نبود ولي مسلمانها ضرر نكردند به سود مشركين بود. به سود مشركين بود نه سود معنوي اينها يك بهره مهربانانهاي از حكومت اسلامي بردند آن روزي كه آنها عهد بستند كه از شرّ مشركين در امان باشند مسلمانها آن قدر مقتدر نبودند بعد از فتح مكه كه قدرتشان افزايش يافت اين تعهد به سود مشركين بود نه يعني مسلمانها ضرر كردند مشركين از سيادت از بزرگواري از آقايي مسلمانها بهرهمند شدند در امان بودند مثل اينكه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خانه ابوسفيان را بست قرارداد. فرمود: «اذهبوا فأنتم الطُلقاء»[10] نظير اينكه در يك بخشي از زمان يك سرباز مسلمان موظف بود در برابر ده تا سرباز مقاومت كند بعدها در اثر كثرت مسلمين اين يك سرباز بايد در برابر دو سرباز مقاومت ميكرد اين اختلاف زمان اختلاف مكان فرصتهاي خاص خودش را دارد اين عهدها هم همينطور است بعد از اينكه قدرت مركزي پا گرفت و نقض عهد آنها را ديدند آمدند گفتند ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ براي اينكه ما بيش از اين نميتوانيم تحمل كنيم اما مع ذلك كساني كه نسبت به ما بد عهدي نكردند آن عهدشان پيش ما محترم است ﴿إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم﴾ كه آن حكم جداگانهاي است كه ذكر ميكنند خب.
اعلام ممنوعيت مشركان از ورود به مسجدالحرام توسط اميرمؤمنان
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حالا شده رئيس حكومت اسلامي با آن جلال و شكوهي كه قرآن كريم فرمود: ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾[11] اين بايد به آنها ابلاغ بشود نه در حد گفتن مسئله در حد ابلاغ رسمي و سياسي كه ديگر مشرك مسجد الحرام نيايد چون ديگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميخواهد سال بعد عازم مكه بشود و مسجد الحرام بيايد ديگر با آن اقتدار ديني صريحاً ببيند كه به اين آيه قرآن عمل نميشود اين هماهنگ نيست اگر خدا فرمود ﴿إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ اين در حد گفتن مسئله حل نميشود اين يك مأمور رسمي مثل حضرت امير (سلام الله عليه) ميخواهد و هر گونه تهديد را هم تحمل بكند در كمال فصاحت و بلاغت اين برائت نامه را بخواند صريحاً به آنها بگويد «لا يطوفن بالبيت عريان و لا مشرك»[12] و مانند آن كه اين ديگر به صورت قطع نامه عملي بشود تا سال بعد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عازم مكه است ديگر حرم مطهر الهي از اين آلودگيها در امان باشد لذا حضرت يك سال مكه را تأخير انداخت براي اينكه اين احكام الهي پياده بشود و وجود مبارك حضرت امير هم در كمال شهامت هم برائت و تبري حكومت مركزي را اعلام كرد و هم آن احكام چندگانه فقهي را كه هيچ مشركي حق ندارد وارد مسجدالحرام بشود و هيچ كس حق ندارد برهنه طواف بكند و مانند آن خب.
لزوم رعايت قوانين حكومت اسلامي توسط اهل كتاب
مطلب ديگر آن است كه وقتي حكومت مركزي شكل گرفت ديگر اينچنين نيست كه هر كسي بتواند بگويد من چون دينم جداست و مذهب و ملّتم جداست براي خود برنامه دارم. دين جدا باشد مثل اقليتهاي ديني مثل يهوديها، مسيحيها اما بالأخره حكومت مركزي احكامي كه دارد قانون اساسي كه دارد بايد براي همه محترم باشد لذا بعد از اينكه مكه فتح شد نسبت به همه كساني كه در حجاز به سر ميبردند يك سلسله اصولي به عنوان قانون اساسي ابلاغ شده است دربارهٴ يهوديها هم كه اينها ﴿وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ﴾[13] اينها هيچ چارهاي ندارند مگر اينكه ﴿حَتَّي يُعْطُوا الجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾[14] اينها آن كسانياند كه بالأخره بايد ماليات اسلامي ماليات خاص خودشان را بپردازند اگر حكومت مركزي حاكم است اقليتهاي ديني هم بايد شرايط خودشان را بپذيرند هم نسبت به اقليتهاي ديني كه ﴿يُعْطُوا الجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ آمده هم نسبت به مشركين آمده خب مطلب ديگر اين است كه چون اين تبرّي يك تبرّي خاصي است تنها در حد يك مسئله گفتن و امثال ذلك نيست تنوين ﴿بَرَاءَةٌ﴾ و همچنين تنوين ﴿وَأَذَانٌ﴾ تنوين تنويع است يعني نوع خاصي از برائت نوع خاصي از اعلان مطلب ديگر آن است كه در قبل از فتح مكه هر گونه نقض عهدي را اينها مجبور بودند تحمل بكنند مسلمانها ولي بعد از فتح مكه وقتي قدرتي پيدا كردند ديگر اين تحملشان به پايان رسيد اينچنين نبود كه آنها قبلاً نقض عهد نميكردند و در تاريخ نزول برائت نقض عهد كردند نقض عهد آنها سابقه داشت منتها حالا قدرت مركزي اسلام ضعيف بود ناچار شد اينها را تحمل بكند.
اعلام خصوصي و اعلان عمومي برائت از مشركان
اينكه فرمود: ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ﴾ اين با آن ﴿بَرَاءَةٌ﴾ فرق دارد آن ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾[15] اين يك قطعنامه سياسي است كه با گروه خاص خودشان كار دارند با طرف تعهد اما اين دومي تقريباً به منزله گزارش است كه ايها الناس بدانيد ما ارتباطمان با مشركين قطع است مثل اينكه حكومت مركزي اسلام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي صريحاً به جهانيان اعلام كرده است كه ما ديگر با اسرائيل رابطه نداريم و اين ايران دو تا حرف زد يك حرف با سفير سابق اسرائيل در ايران با مسئولين سفارتخانه آن قطع رابطه را اعلام كرد كه ما با شما رابطه نداريم بايد تخليه كنيد اين همان است كه ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ يك اعلام عمومي هم در رسانههاي گروهي در سطح منطقه در سطح بينالمللي كرد كه حكومت اسلامي با اسرائيل رابطه ندارد اين همان ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ﴾ است نه الي اسرائيل يعني به جهانيان بگوييد ما با اسرائيل رابطه نداريم اين دو تا كار است اين دومي غير از اولي است مطلب ديگر آن است كه چون جريان برائت خيلي مهم است بسياري از موارد هم تكرار شده هم به اسم ظاهر آمده با اينكه ميتوانست به ضمير بيايد وقتي ميفرمايد: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ اين تكرار ﴿بَرِيءٌ﴾ براي همان اهميت مسئله است كه همگان بفهمند چه در آن اعلان خصوصي چه در اين اعلان عمومي.
سرّ بهكارگيري اسم ظاهر ﴿الكَافِرِينَ﴾ به جاي ضمير
مطلب ديگر آن است كه اين از باب تعليق حكم مشعر به عليت است حكم به وصف مشعر به عليّت است به ضمير بسنده نفرمود اسم ظاهر آورد مثلاً فرمود: ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ بعد مناسب بود بفرمايد «و ان الله مخزيكم» اما به جاي ضمير اسم ظاهر آورد به دو نكته يكي اينكه سبب خزي مشخص است مشخص بشود كه كفر است ثانياً اينكه اين خزي اختصاصي به شما ندارد هر كسي كه كافر باشد در برابر ذات اقدس الهي گرفتار خزي خواهد شد لذا هم در آنجا كه فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ﴾[16] به اسم ظاهر ذكر فرمود به ضمير اكتفا نكرد و هم در آيه سوم كه فرمود: ﴿وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ اينجا هم به اسم ظاهر نفرمود «و بشرهم بعذاب اليم» فرمود ﴿وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾
پرسش ...
استثناي مشركان تعهدپذير از مبتلا شدن به عذاب دنيوي
پاسخ: بله چون دو نكته بود يكي اينكه چون اختصاصي به مشركين حجاز ندارد يكي اينكه علت كفر را ميخواهد ذكر بكند در آن صدر فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ مناسب اين بود كه «و ان الله مخزيكم» اما اينكه اسم ظاهر ميآورد براي همين دو نكته است يكي اينكه اين اختصاصي به شما ندارد يكي اينكه سبب خزي شما هم كفر شماست چه اينكه در آيه بعد هم همين دو نكته ملحوظ است ﴿وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ «و بشرهم بعذاب اليم» نفرمود فرمود: ﴿وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ براي همين دو نكته.
پرسش ...
پاسخ: كسي كه كافر است منتها در جريان عذاب دنيايي آنهايي كه عهد بستند و عهدشان محفوظ است و عهدشان را رعايت ميكنند آنها را استثنا كرده وگرنه از نظر عذاب معنوي استثنا نشده يعني آيه چهار كه دارد: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ استثنا ميكند اين استثناي از عذاب آخرت نيست اين استثناي از برائت عهدي است يك، استثناي از عذاب دنياست دو، چون اينكه فرمود ﴿وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ گذشته از اينكه عذاب آخرت را به همراه دارد آن عذابهايي كه در جريان جنگ حنين كه بعد از اين جريان چيز اتفاق افتاده است شامل او ميشود همين كفار در جنگ حنين و مانند آن بعضي اسير شدند بعضي كشته شدند بعضي محاصره شدند و مانند آن خب اما اين عذاب اخروي ديگر استثنا پذير نيست اينچنين نيست كه مشركيني كه عهد بستند و عهدشان را رعايت كردند عذاب اخروي نداشته باشند اين ﴿إِلاَّ الَّذِينَ﴾ استثناي از برائت است استثناي از آن حكم سياسي اسلام است نه استثناي از آن حكم كلامي حكم كلامي براي هميشه هست.
خب اينكه فرمود: ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا﴾ اين توبه و تولّي را كه ذكر ميكند براي اينكه انسان يا برميگردد يا رخ ميتابد اگر رجوع به اسلام كرده است ميگويند تاب و رجع اگر رو برگرداند ميگويد تولّي رو برگرداند توبه اينها حدوثي است ولي تولّي اينها بقايي است اينها نيامده بودند كه حالا رو برگردانند كه بنابراين ﴿فَإِن تُبْتُمْ﴾ يعني حدوثاً ﴿وَإِن تَوَلَّيْتُمْ﴾ يعني بقائاً چون توبه اينها حدوثي است يعني اگر هم اكنون توبه بكنيد ﴿فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ اما اگر بخواهيد تولّي قبليتان را ادامه بدهيد چون ديگر تولّيشان حدوثي نيست كه ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ﴾ يعني «دمتم علي توليكم و بقيتم علي اعراضكم» بدانيد كه گرفتار عذاب اليم خواهيد شد.
تفاوت نقض عهد با نقص عهد
مطلب ديگر آن است كه بين نقض عهد و نقص عهد فرق است نقض عهد گاهي به اين است كه تمام مواد تعهد ترك ميشود گاهي به اين است كه بعضي از مواد تعهد ترك ميشود اگر يك عهدنامهاي است مثلاً داراي ده ماده يا پنج ماده اگر همه آن مواد ترك شد ميگويند نقض عهد كرد اگر بعضي از آن مواد هم ترك شد ميگويند نقض عهد كرد ولي اگر چنانچه تمام آن مواد نقض شد و ترك شد نميگويند نقص عهد اين نقص براي ترك بعضي از ترك است كل نيست پس نقض عهد دو مصداق دارد يكي ترك كل يكي ترك بعض ولي نقص عهد براي ترك بعض است اصولاً ناقص همين است ناقص آن است كه يك مقداري را گذاشتند يك مقداري را تفويت كردند در اينجا فرمود كه نقض لازم نيست نقص هم ضرر دارد اين يك، نقص چشمگير هم لازم نيست نقص كم هم ضرر دارد اين دو، اين نكره در سياق نفي كه فرمود: ﴿ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً﴾ از همين باب است يعني حالا كه مقتدر شديد بگذاريد هيچ يك از اين مواد عهدنامه شما آسيب نبيند همهاش را بايد اجرا بكنند.
مراد از عبارت ﴿لَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ﴾
مطلب ديگر آن است كه اين كلمه ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ﴾ كه اينها به بحثهاي به نكات ادبي اين تفسير برميگردد اين مظاهره ﴿و لم يظاهروا عليكم احدا﴾ كه هم اينجا بود هم در سورهٴ مباركهٴ ممتحنه بود اين يا از ظهر است يا از ظهور گاهي افعال ادبي از آن جوامد مشتق ميشود براي اينكه كارهايي كه از آن جوامد و جامدها نشأت ميگيرد آن كارها را ميخواهند به صورت فعل بيان كنند مثلاً كاري كه انسان با دست انجام ميدهد با يد انجام ميدهد از اين كار يك امر مشتقي را مصدر جعلي بيان ميكنند و از او فعل ميسازند از دست، ايدي، ايد عنوان تأييد و مؤيِّد و مؤيَّد و اينها را ساختند كارهايي كه با گوشههايي از دست انجام ميگيرد مثلاً با ساعد انجام ميگيرد ساعد بين زند است و مرفق يعني بين مچ است و آرنج اين قسمت را ميگويند ساعد اگر چند نفر با اين ساعدها كار بكنند ميگويند مساعده كردند يعني ساعد به ساعد شد و از اين مساعده به معناي مطلق عون و كمك و همياري و همدلي استفاده ميكنند و آن كارهايي كه انسان با عضد و بازو انجام ميدهد اگر چند نفر اين بازوهايشان را گذاشتند ميگويند معاضده كردند معاضدت كردند اعتضاد كردند اعتضاد، معاضد و مانند آن يعني از عضد كمك گرفتن و از اينجا به مطلق معاونت و همدلي و همكاري هم اطلاق شد كارهايي كه انسان پشت به پشت هم ميدهد تا يك قدرت بيشتري برخيزد ظهر به ظهر است ميگويند مظاهره. اينكه فرمود: ﴿وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[17] از همين قبيل است خب مظاهره كردن يعني اين و اگر دوش به دوش بدهند در جريان كشت كردن و مانند آن ميگويند مكاتفه كردند مكاتفه، معاضده مساعده اينها از همين اعضا مشتق است يك وقت است كه اين مظاهره يا لم يظاهروا از ظهر نيست از ظهور است كاري كه انسان پيروز انجام ميدهد آن است كه خودش را نشان بدهد و آن شكست خورده مخفي ميشود اگر كسي ظاهر شد يعني پيروز شد و اگر كسي مخفي شد يعني مغلوب شد شكست خورد اينكه فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾[18] ﴿وَكَفَي بِاللّهِ شَهِيداً﴾[19] و مانند آن يعني اسلام ظاهر بشود پيروز بشود و ديگران مخفي بشوند و شكست بخورند اين از ظهور است كه ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ﴾ يا ﴿فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾ اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «صف» آمده است كه وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) ﴿قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾[20] ﴿ظَاهِرِينَ﴾ يعني غالبين پس اين ظهور با غلبه هماهنگ است اين ﴿يُظَاهِروا﴾ يا از ظهر مشتق است يا از ظهور يعني يا اينها پشتوانه ديگري پشتيبان كفارند تا به شما آسيب برسانند يا باعث پيروزي دشمنان و خفا و شكست شما هستند اين كلمه ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ است كه ﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ﴾.
امنيت نداشتن مشركان پس از گذشت ماههاي حرام
آنها كه اشهر سياحه را همان اشهر حرم تلقي ميكردند با گذشت آن چهار ماه اينچنين نيست كه ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ به اين معنا باشد كه ديگر شما مطلقيد براي اينكه اين چهار ماه همان چهار ماه حرام است يعني رجب و ذيالقعده و ذيالحجه و محرم اين ديگر قابل انسلاخ نيست و انسلاخش معنايش اين است كه در آن هشت ماه ديگر سال و اما اگر آن اشهر سياحه چهار ماه مهلت باشد اين با گذشت آن چهار ماه ديگر اصلاً رخت برميبندد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ يعني آن چهار ماهي كه مهلت داريد كه از دهم ذيالحجه است تا دهم ربيع الاخر ديگر وقتي كه ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ ديگر تكرار نخواهد شد و چون ظاهراً اشهر سياحه غير از اشهر حرم است با گذشت آن چهار ماهي كه مهلت دادند به استثناي آن مدتي كه مربوط به اشهر حرم است ديگر آنها در امان نيستند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 58.
[2] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 58.
[3] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 12.
[4] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[5] ـ سورهٴ الانبياء، آيهٴ 34.
[6] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 12.
[7] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.
[8] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[9] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 2.
[10] ـ كافي، ج3، ص513.
[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[12] ـ وسائل الشيعه، ج13، ص401.
[13] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[14] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.
[15] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 1.
[16] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 2.
[17] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.
[18] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 33.
[19] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 28.
[20] ـ سورهٴ صف، آيهٴ 14.