أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ(1) فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ(2) وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(3) إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ(4)﴾
اعتبار وجوه نقل شده دربارهٴ علت بسمالله نداشتن سورهٴ توبه
درباره اينكه اين سوره كريمه بدون بسم الله است تا كنون پنج وجه ذكر شده است كه هيچ كدام از اين وجوه نميتواند دليل تام باشد بهترين دليل آن است كه اينجا نازل نشده هر جا كه بسم الله نازل ميشد در اول سوره قرار ميگرفت و در آغاز سورهٴ مباركهٴ «توبه» نازل نشده وجوهي كه ذكر ميشود در حد تناسب هست بعضي از آن وجوه براي تناسب هم مناسبت ندارد تام نيست بعضي از آن وجوه ميتواند در حد تناسب باشد
پرسش ...
پاسخ: اين يك اصل كلي بود اما تنها راه كه اين نيست يك راه ديگري هم ذات اقدس الهي از راه وحي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفهماند كه سورهٴ «انفال» به پايان رسيده است بعد از سورهٴ «انفال» سور ديگر نازل شده است بعد از هفت، هشت سال اين سوره نازل شد ديگر اينچنين نبود پشت سر سورهٴ «انفال» بدون بسم الله اين نازل شده باشد كه بعد از سورهٴ «انفال» يك سورهٴ ديگر نازل شده است با بسم الله آن سوره هم به پايان رسيد در طي اين شش، هفت سال سور فراواني نازل شده است بعد آن سورهاي كه حالا هر سورهاي از سور قرآن بود كه قبل از توبه نازل شده است آنكه به پايان رسيد سورهٴ مباركهٴ «توبه» بدون بسم الله اعلام شده است غالباً راه تشخيص انقطاع سورهٴ قبل به آمدن بسم الله است نه دائماً گاهي هم ممكن است از راه ديگري پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خبر را از جبرئيل(سلام الله عليه) دريافت كند كه سوره قبل به پايان رسيده.
بررسي وجوه پنجگانه دربارهٴ علت بسمالله نداشتن سورهٴ توبه
اين وجوه پنجگانه را قرطبي در جامع خودش جمع كرده است در تفسير جامع وجه اول اين بود كه عادت عرب در خواندن قطعنامهها و خواندن نقضنامهها و فسخنامهها نام الله را كه رحمت بود نميبردند اين عادت عرب بود لذا اينجا هم برده نشد خب اين بازگشتش بايد به اين معنا باشد كه نازل نشده ديگر وجه دوم اينكه از جناب قرطبي برميآيد اين است كه شخص عثمان عهدهدار اين كار بود عثمان گفت كه تمام سور قرآني به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تنظيم ميشد به استثناي سورهٴ «توبه» و سورهٴ «انفال» وقتي سورهٴ «توبه» نازل شد فرصت فراواني هم نبود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كردند و مشخص نفرمودند جايش كجاست ما و همچنين برخي از صحابه ديديم اين سورهٴ «توبه» هماهنگ با سورهٴ «انفال» است مضمونشان شبيه هم است آن را به دنبال سورهٴ «انفال» ذكر كرديم بدون بسم الله خب اگر معنايش اين است كه بسم الله نازل شده و ايشان برداشت خوب تحريف كرده اگر معنايش اين است كه بسم الله نازل نشده پس وجهش به آن برميگردد كه چون نازل نشده در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه دو مبحث است يك مبحث اين است كه چرا سورهٴ «توبه» به دنبال سورهٴ «انفال» ذكر شده است با اينكه سورهٴ «انفال» در اوايل هجرت بود و سورهٴ «توبه» در اواخر هجرت بود شش، هفت سال بينشان فاصله است؟ آن ممكن است جوابش اين باشد كه چون پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جاي اين سوره را مشخص نكردند ما مشخص كرديم اما اين جواب آن سؤال نيست كه چرا بسم الله ندارد اين دو مبحث را در نوبتهاي قبل تفكيك كرديم و اين تفكيك در سخنان جناب قرطبي نيامده و اين هم درست نيست كه حالا چون فاصله سورهٴ «توبه» كه سال نه هجرت بود تا رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيش از يك سال فاصله شد اين طور نبود كه در اين مدت حضرت نگفته باشد يا فراغتي نبود براي اينكه بگويند وجه سومي كه ايشان ذكر ميكنند كه باز سخن ناصوابي است اين است كه سورهٴ «برائت» به اندازه سورهٴ «بقره» خيلي مفصل بود مقدار زيادي از اول سوره ساقط شده است حذف شده است مثلاً تحريف شده است ـ معاذاللهـ آن بخش اولش كه با بسم الله بود آن از دست رفت بقيه مانده خب اين گذشته از اينكه خبر معتبري نيست مخالف با قرآن كريم است چون ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود ما اين كتاب را نازل كرديم و حفظ ميكنيم هر خبري كه دلالت داشته باشد بر اينكه قرآن كم شده است چون با خود قرآن مطابق نيست مخالف با خود قرآن است از حجيت ساقط خواهد بود هيچ خبري و روايتي كه دلالت دارد بر تحريف قرآن معتبر نيست براي اينكه با خود قرآن مخالف است پس اين وجه سوم هم درست نيست وجه چهارم اين است كه كار عثمان به تنهايي نبود يا صحابه اين كار را كردند يا عثمان با هماهنگي و هم فكري صحابه اين كار را كرده است كه «توبه» و «انفال» را كنار هم ذكر كردند باز هم اين به آن عمق پاسخ نميدهد كه دو مبحث است يكي اينكه چرا سورهٴ «توبه» كنار سورهٴ «انفال» است با اينكه فاصله هفت هشت ساله است؟ مطلب دوم آن است كه چرا بسم الله ندارد؟ آنچه را كه عثمان يا صحابه همفكر عثمان اين كار را انجام دادند اين به مطلب اول پاسخ ميدهد كه چون سورهٴ «توبه» مضمونش شبيه سورهٴ «انفال» است و قرينتين از اين دو سوره به عنوان قرينتين ياد ميشد لذا سورهٴ «توبه» كنار سورهٴ «انفال» واقع شد اما مطلب اساسي آن است كه چرا بسم الله ندارد اين دقت در تفسير جناب قرطبي نيست كه اين دو مطلب را از هم جدا كند حالا اگر بسم الله نازل نشد كه خب برميگردد به آن جواب پاياني اگر بسم الله نازل شد و اينها نگذاشتهاند خب پس اينها تحريف كردند خب چرا تحريف كردند؟ جواب ديگر وجه ديگر همان است كه از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است كه بسم الله آيهٴ رحمت است «برائت» با عذاب شروع ميشود از اين جهت نازل نشده اين وجه قابل قبول است در حد حكمت نه علت ولي بازگشتش به اين است كه بسم الله نازل نشده خب جواب اصلي آن است كه بسم الله نازل نشده و آيات قرآني هم تعبدي محض است هرچه را ذات اقدس الهي نازل كرده است ثبت ميكردند هر چه هم كه نازل نشد ثبت نميكردند.
بسمالله نداشتن سورههاي آغاز شده با قهر و غضب
اما اين وجه نميتواند علت باشد چه اينكه در نوبتهاي قبل هم گذشت كه ما سوري داريم كه با عذاب شروع ميشود ولي مصدّر به بسم الله الرحمن الرحيم است مثلاً سورهٴ مباركهٴ «همزه» كه اولش اين است ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴾ خب اين ﴿وَيْلٌ﴾ عذاب است ديگر چه اينكه سورهٴ مباركهٴ «مطففين» هم همينطور است ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ پس سوري كه با عذاب شروع ميشود مصدر به بسم الله است
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب اينكه يك نحوه سلب امان است يعني ديگر شما در امان نيستيد بسيار خب اما سورهٴ «مطففين» سورهٴ «همزه» كه از عذاب خدا خبر ميدهد عذاب جهنم اول سوره هم هست ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ اگر درباره دنيا باشد كه خصوص عذاب دنيا باشد سورهٴ «فيل» ميتواند دليل نقض باشد ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الفِيلِ﴾ پس هم ما سوري در قرآن كريم داريم كه با عذاب دنيا شروع ميشود مصدّر به بسم الله است و با عذاب آخرت شروع ميشود مصدّر به بسم الله است چه اينكه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آمده است ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ كه اين هم تقريباً نفي تولي و اثبات تبرّي است كه مبادا با دشمنان اسلام پيمان ولايي ببنديد خب اين نهي است و اين هم حكم خداست ونشانه برائت از مشركان است و با بسم الله شروع شده بنابراين دليل اساسي همان است كه نازل نشده ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ در اول سورهٴ «برائت» نازل نشده حكمتش ميتواند اين باشد نه علتش پس اين وجوه پنجگانهاي كه جناب قرطبي گفته است اساسش همين است كه چون نازل نشده كه حرفي است كه ديگران گفتند
پرسش ...
پاسخ: ديگر «برائت» يكي از انحاي عذاب الهي است ديگر چون ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ خب اين عذاب الهي است عذاب آخرت كه شديدتر است اشدّ و ابقا است كه از عذاب دنيا
پرسش ...
پاسخ: عمده آن است كه نازل نشد اما اين حكمت بله ميتواند در حد حكمت باشد نه در حد علت.
ابلاغ سورهٴ برائت به مشركان يك سال پيش از حجةالوداع
مطلب بعدي آن است كه اين سورهٴ مباركهٴ «برائت» را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور دادند كه قبل از حجة الوداع به مردم مشرك حجاز ابلاغ بشود چون خودشان تصميم داشتند با آن جلال و شكوه حكومت اسلامي در سال بعد يعني سال دهم كه حجةالوداع است كه كم كم به يازدهم ختم ميشد مكه مشرف بشوند به عرض حضرت هم رسيد كه مشرك وارد مسجد الحرام ميشود يك و به همان آن سنت جاهلي گاهي عارياً يا عاريتاً مرد با زن طواف ميكنند اين دو و اين با حكومت و شئون اسلامي سازگار نيست دستور داد كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) يك سال قبل بروند و اين آيه را قرائت بكنند اوايل سورهٴ مباركهٴ «توبه» را و آن احكام را هم بازگو كنند كه مشرك وارد مسجدالحرام نشود و هيچ كسي هم حق ندارد عارياً طواف بكند و مانند آن دو حكم ديگر هم هست كه مربوط به ورود به بهشت و اينهاست اين احكام را آنجا بازگو كنند كه سال بعد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد سرزمين مكه ميشوند براي حج آن حجة الوداع ديگر حرم الهي از لوث مشركين يا از اين بداخلاقي عاريان مصون بماند اين كار را قبلاً كردند.
نقد ديدگاه برخي عارفان درباره اختصاص برائت از مشركان به خداوند و معصومان
برخي از اهل معرفت ميگويند كه برائت فقط براي ذات اقدس الهي و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و انسانهاي معصومي كه اهل كشف و شهودند و ميدانند كه پايان كار اين گروه چيست اينها ميتوانند برائت پيدا كنند اما ديگران كه از عواقب امور مشركين بيخبرند نميتوانند تبرّي كنند براي اينكه ممكن است آنها آينده خوبي داشته باشند از عواقب امر كه كسي با خبر نيست فقط وظيفه ترك ولاست ما موظفيم كه تولّي نكنيم آنها را ولاي آنها را نپذيريم رابطه ولايي نداشته باشيم يعني بار مثبت نباشد نه بار منفي باشد اين سخن هم به ظاهر ناصواب است براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ ممتحنه ما را دستور دادند كه از آنها تبرّي كنيم فرمودند شما به ابراهيم خليل و اصحاب او تأسي كنيد كه ابراهيم خليل و اصحابش از مشركين تبرّي كردند آيهٴ چهار سورهٴ «ممتحنه» اين است كه ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ العَدَاوَةُ وَالبَغَضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ﴾ لذا جريان برائت از مشركين در حج ابراهيمي مطرح است اصلاً. ذات اقدس الهي در آيهٴ چهار سورهٴ «ممتحنه» به همه مسلمانها ميفرمايد كه شما به حضرت ابراهيم تأسي كنيد و به اصحاب حضرت ابراهيم هم تأسي كنيد براي اينكه اينها به قوم خودشان گفتند كه ما از شما بيزاريم از شرك و مشرك بيزاريم ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ چه اينكه آغاز سورهٴ «توبه» هم كه دارد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ يعني «يا أيها الذين آمنوا تبرّؤا من المشركين» اين برائتي را كه از طرف ذات اقدس الهي ابلاغ ميشود معنايش آن است كه شما هم به اين سنت الهي استناد كنيد و تبرّي كنيد پس آن سخن ناصواب است.
نقد استدلال قرطبي به حجّيت قياس
مطلب ديگري كه جناب قرطبي بازگو كردند گفتند كاري كه عثمان كرده به تنهايي يا همفكران او از صحابه انجام دادند اين دليل است بر صحت قياس. قياس منطقي غير از قياس اصولي و فقهي است قياس منطقي همان است كه به پنج صنعت تقسيم ميشود برهان و شعر و جدل و خطابه و مغالطه اما قياس اصولي و فقهي همان تمثيل منطقي است كه حجت نيست مگر اينكه به قياس منطقي برگردد اين قياسي كه نهي شده منع شده «إن السُنّة إذا قيسَتْ مُحِقَ الدين»[1] اين قياس معيار احتجاج برخي از اهل سنت يا بسياري از آنهاست جناب قرطبي در جامعالاحكام خودش ميگويد كه كار عثمان و صحابهاي كه با او همفكري كردند دليل بر صحت قياس است براي اينكه اينها آمدند گفتند كه چون پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرد و جايگاه سورهٴ «توبه» را مشخص نكرد عثمان به تنهايي يا با همفكرانش نشستند بررسي كردند ديدند كه محتواي سورهٴ «توبه» شبيه محتواي سورهٴ «انفال» است روي اين مقايسه گفتند كه سورهٴ «توبه» در كنار سورهٴ «انفال» قرار بگيرد با اين تشابه كار كردند وقتي در تدوين قرآن در جمع قرآن در تنظيم قرآن قياس راه داشته باشد در كارهاي ديگر فما ظنك بساير الاحكام اين خلاصه سخن جناب قرطبي اين صغراً و كبراً ممنوع است اولاً ثابت نشده كه سورهٴ مباركهٴ «توبه» به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينجا نيامده و به دستور عثمان آمده چون خيلي از چيزها را خود عثمان نقل ميكند وقتي ابن عباس از عثمان سؤال كرد عثمان اين جواب را داد كه من اين كار را كردم شما كه نه عصمت عثمان را ثابت كرديد و در اثبات عدالتش هم كه فيه ما فيه خب حالا برفرض او اين كار را كرده خب اين هم ميشود جزء اشتباهات او چرا اين كار را كرده بدون اجازه پيغمبر اين كه معصوم نيست و اين با ساير ادله هماهنگ نيست كه تمام آيات قرآن و تمام سور قرآن به دستور ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين همه را جمع كرده بعد فرمود: «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[2] يك سال بعد از جريان سورهٴ «توبه» اين فرمايش را فرمود در حجةالوداع معلوم شود همه را تنظيم كرده چطور اين سوره به اين عظمت نازل شده و حضرت بلا تكليف جايش را مشخص نكرده مهمترين چيز براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مسلمين صدر اسلام همان قرآن بود اين را آناء الليل و اطراف النهار ميخواندند اين را در نمازها ميخواندند مشخص بود كه جاي اين سوره كجاست اين همه اصحاب از حضرت سؤال نكردند كه بالأخره جاي اين سوره كجاست يك سال و اندي مثلاً گذشت بلا تكليف ماند وجود مبارك حضرت امير فرمود من شب و روز در خدمت پيغمبر بودم اما هيچ آيهاي در مسافرت يا در حضر يا در سفر يا در مكه يا در مدينه نازل نميشد مگر اينكه كم و كيفش را حضرت به من تعليم ميكرد و ميفرمود با بودن اين همه شواهدي كه اهل بيت(عليهم السلام) داشته و دارند انسان بپذيرد كه اين سوره بلا تكليف بود و تكليفش را عثمان مشخص كرده تازه دليل بشود بر صحت قياس.
اختلاف قرائت موجود در آيه ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾
اما قرائت اين آيهٴ مباركهٴ ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ درباره ﴿رَسُولُهُ﴾ هم به نصب قرائت كردند كه عطف باشد بر ظاهر اسم ان «ان الله و رسولَه» و هم به رفع قرائت كردند كه قرائت مرفوع راجح است كه اين عطف است بر محل اسم ان چون إن و أن روي مبتدا خبر در ميآيند و مبتدا را نصب ميدهند پس محلاً اسم انّ مرفوع است يعني اول مرفوع بود بعد اين أنَّ و إنّ نصب ميدهند پس محل اسم مرفوع است لذا رسول عطف است بر محل اسم «إن» برخيها هم كه به جر قرائت كردند گفتند اين سوگند است ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ يعني سوگند به رسول خدا كه خدا از مشركين بيزار است منتها و رسولِه اگر قرائت بشود جر آن خطر را دارد كه كسي توهم بكند ﴿أَنَّ اللّهَ﴾ ـ معاذاللهـ « بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ» لذا بايد از قرائت جر پرهيز است قرائت نصب جايز است لكن معروف نيست و قرائت معروفش همان رفع است كه معطوف است بر محل اسم انّ خب ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ اين يك برائت فقهي و حقوقي است وگرنه آن برائت الهي كه در قيامت ظهور ميكند كه برائت كلامي است آن هميشه هست ذات اقدس الهي از انسان تبهكار بيزار است اصولاً هرچه آلوده است از خدا دور است و ذات اقدس الهي هم او را نميپذيرد آن يك مسئله كلامي است اما اين يك مسئله حقوقي و فقهي است كه ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾.
آمرزش گناهان مشركان به وسيله توبه و عدم سقوط حقالناس از عهده آنان
چرا براي اينكه «الاسلام يجب ما قبله»[3] همه آن سيئات شما با اسلام شستشو ميشود چيزي بر ذمه شما باقي نميماند البته آن چيزهايي را كه اسلام آورده آن چيزهايي را كه اسلام نياورده امضا كرده آنها البته باقي است مثلاً كسي نماز نخوانده روزه نگرفته مكه نرفته خمس نداده وجوهات نداده كفارات نداده امثال ذلك نداده اينها احكام اسلامي است با اسلام همه اينها برطرف ميشود «الاسلام يجب ما قبله» اما حق الناس و دين مردم به عهده اوست چيزي را نسيه خريده بايد بپردازد اقساطي خريده بايد بپردازد ديني است كه به جامعه دارد بايد بپردازد آنها يك اموري نيست كه جزء رهآورد اسلام باشد كه جزء امضائيات است خب حالا يك كسي چيزي را نسيه خريده بدهكار است بعد مسلمان شده بگويد «الاسلام يجب ما قبله» چيزي را كه اسلام آورده «يجب ما قبله» اما چيزي را كه اسلام نياورده اسلام ميگويد كه مالي كه از مردم خريدي بايد بدهي خواه مسلمان باشد خواه كافر شما خواه مسلمان باشيد خواه كافر خواه قبل از اسلام باشد خواه بعد از اسلام خواه در حوزه اسلامي باشد خواه در حوزه غير اسلامي خواه طرفين مسلمان باشند خواه غير مسلمان اينها جزء احكام بينالمللي اسلام است نه احكام حوزه اسلامي اداي عهد همينطور است وفاي به عهد همينطور است اداي امانت همينطور است اداي دين همينطور است پس اينكه فرمود: ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ بر اساس «الاسلام يجب ما قبله» هست گذشته از اينكه بركات فراواني هم به همراه خواهد داشت ﴿وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾.
جواز خوشرفتاري و احسان مسلمانان نسبت به مشركان تعهدپذير
آنگاه جريان مشركيني كه كاري به شما نداشتند عهد آنها را محترم بشماريد مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» آيهٴ هشت و نه به اين صورت آمده است در آيهٴ هشت سورهٴ «ممتحنه» اين است كه بعد از اينكه فرمود در آيهٴ چهارم و پنجم كه شما تأسي كنيد به ابراهيم خليل(سلام الله عليه) به اصحاب ابراهيم خليل كه از شرك و مشركين متبرّي شدند اعلام انزجار كردند آنگاه در آيهٴ هشت همان سورهٴ «ممتحنه» ميفرمايد كه ﴿لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾ ذات اقدس الهي شما را نهي نميكند از اينكه نسبت به كفاري كه با شما نجنگيدند مباشرتاً در قتال شما شركت نكردند يك مباشرتاً در مهاجرت شما در تبعيد شما سهمي نداشتند دو تسبيباً كسي را عليه شما نشوراندند كه همين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «توبه» بيانگر اين است كه ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ ظهير يعني پشتيبان چون كسي كه پشتش خالي است تكيهگاه ندارد پشتوانه ندارد پشتيبان ندارد اين قدرت زيادي ندارد اگر كسي پشتيبان داشته باشد پشتوانه داشته باشد پشتگرمي داشته باشد تكيهگاه داشته باشد ميگويند ظهير دارد يكي به ظهر او تكيه كرده است آيه محل بحث سورهٴ «توبه» دارد كه ﴿وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً﴾ يعني از دشمن شما پشتيباني نكردند پشتوانه آنها نبودند پشتگرمي آنها نبودند تكيهگاه آنها نبودند از ضميمه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «برائت» و آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» معلوم ميشود كه كفاري كه «لا بالمباشرة ولا بالتسبيب» در قتل در تبعيد در مهاجرت در فتنهگري هيچ كاري نكردند ذات اقدس الهي ميفرمايد كه شما نهي نميشويد از اينكه نسبت به اينها برّ و نيكي كنيد ﴿لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ ... أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾ نسبت به اينها نيكي كنيد حرام نيست نسبت به اينها قسط و عدل را رعايت كنيد حرام نيست بلكه نسبت به اينها قسط و عدل كنيد براي اينكه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾.
نهي مسلمانان از رابطه داشتن با مشركان ستيزهجو
﴿إِنَّمَا﴾ اين حصر است ﴿إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ﴾[4] كه اينجا اعم از تسبيب ومباشره بالصراحه آمده است ديگر نيازي به انضمام آيهٴ سورهٴ «توبه» و سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» نيست گرچه كمك ميكند آيهٴ نه سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» تسبيب را در كنار مباشرت ياد كرده است فرمود كه فقط از اين گروه نهي ميكند ﴿إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ﴾ كه اينها مباشرتاً قتال كردند با شما يا در تبعيد شما بالمباشره سهم داشتند يا نه در تبعيد بالمظاهره سهم داشتند نه بالمباشره يعني پشتيبان كساني بودند كه شما را تبعيد ميكردند پشتوانه آنها بودند پشتگرميشان بودند نهي خدا از اين گروه است كه ﴿أَن تَوَلَّوْهُمْ﴾ تحت ولاي آنها باشيد رابطه ولايي و دوستي و نصرت و سرپرستي داشته باشيد ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[5].
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ كافي، ج1، ص57.
[2] ـ بحارالأنوار، ج2، ص226.
[3] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص448.
[4] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 9.
[5] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 9.