أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ(1) فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ(2) وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(3) إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ(4) فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(5)﴾
فخر و فضيلت اميرمؤمنان(عليه السلام) در ابلاغ سورهٴ توبه به مشركان
در بحثهاي روايي سورهٴ مباركهٴ «توبه» فخري براي اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مطرح است كه وجود مبارك آن حضرت در موارد خاص به همان جريان ابلاغ سوره «برائت» احتجاج كردند در يومالشوري براي استحقاقشان براي خلافت و براي اثبات افضليتشان به همين جريان ابلاغ سوره «برائت» احتجاج كردند فرمودند شما را به خدا سوگند آيا در بين شما كسي هست كه وقتي سوره «برائت» يا اين بخش از «برائت» نازل شد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده باشد كه اين بخش برائت را يا خودم بايد ابلاغ كنم يا كسي كه از من است بايد ابلاغ كند و هيچ كس حق نداشت كه اين بخش را از طرف پيغمبر ابلاغ كند غير از من آيا در بين شما كسي هست كه حضرت درباره او هم چيزي گفته باشد غير از من «قالوا لا» گفتند هيچ كدام از ما سمت را نداشتيم بنابراين اين يك فخري بود براي وجود مبارك حضرت امير. ابلاغ اين برائت و پايان بخشيدن به آن تعهدها يك امر سياسي خاص بود بين دولت مركزي اسلام و رهبران شرك يك كار عادي نبود يك كار شخصي هم نبود بايد پيام خدا را برساند و پيام پيغمبر را برساند وجود مبارك حضرت امير بدون كمترين هراس مكرر اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «توبه» را چه در عرفه چه در مزدلفه چه در مِنيٰ چه عندالجمار رمي جمره و چه در ايام تشريق مرتب اين بخش را خواندند طوري كه به سطح گوش همه رسيد چون بايد اذان باشد اذان را از آن جهت اذان ميگويند كه به اذن و گوش افراد ميرسد اگر به گوش نرسد ديگر اذان نيست بايد به گوش همه برساند و اعلان اين برائت كار آساني هم نبود وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود كه هر گروهي را كه من اين مراسم را ابلاغ ميكردم «كل تلقاني بالتهديد و الوعيد و يبدي البغضا و يظهر الشحناء من رجالهم و نشائهم»[1] چه مرد چه زن همهشان من را تهديد ميكردند هر كس اين برائت را ميشنيد تهديد ميكرد خب يك كسي بايد باشد كه مسامحهكار نباشد محافظهكار نباشد تهديدها بر او اثر نگذارد نگويد من يك بار ابلاغكرديم در عرفات گفتم بس است بايد در عرفات بگويد در مزدلفه بگويد در منا بگويد عندالجمره بگويد ايام تشريق بگويد تا اذان باشد يعني به اذن و گوش همه برسد لذا وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين را به عنوان افتخار خاص براي خودشان ثبت كرده بودند چه اينكه ثبت هم شده است و در جريان يومالشوري به آن احتجاج كردند نقصي بر ديگري نيست اما اين مقام فقط براي عليبنابيطالب(سلام الله عليه) است.
ويژگي اميرمؤمنان(عليه السلام) در ابلاغ سورهٴ توبه
مطلب ديگر آن است كه در جريان سيد الشهداء(سلام الله عليه) باعث شد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «حسين مني و انا من حسين»[2] اين را ميتوان گفت كه چون نوه اوست و از آنجا شير مكيدند و اينها ولي همين تعبير درباره وجود مبارك حضرت امير هست كه «علي مني و أنا من علي»[3] هم هست بالاتر از اين ميبينيد جريان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است كه آيهٴ مباهله ﴿وَأَنْفُسَنَا﴾[4] است كه بالاتر از مني است لكن وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در يومالشوري به اين كلمه «مني» استدلال ميكند ميفرمايد آيا در بين شما كساني هستند كه پيغمبر درباره او گفته باشد كه «رجل مني» غير از من كسي هست؟ گفتند نه اينها جزء مفاخر است كه براي غير ذات مقدس حضرت امير(سلام الله عليه) ثابت نيست.
علت بسمالله نداشتن سورهٴ توبه از منظر روايات
اما دربارهٴ اينكه اين سورهٴ «توبه» تتمهٴ سورهٴ «انفال» است يا سوره مستقل يك روايت از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است كه سرّ ترك بسم الله در آغاز «برائت» اين است كه بسم الله از طرف ذات اقدس الهي است نشانه امان و رحمت است و اين سوره نشانه سلب امان با هم جمع نميشوند و يك روايت ديگري از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است اين است كه سورهٴ مباركهٴ برائت تتمه سورهٴ «انفال» است چون تتمه سورهٴ «انفال» است وسط سوره است لذا بسم الله ندارد آيا جمع بين اين دو روايت ممكن است يا نه؟ ظاهراً جمع ممكن نيست براي اينكه طبق رواياتي كه از حضرت امير رسيد اين سوره مستقل است منتها ترك بسم الله براي همان نكتهاي بود كه نقل شد طبق روايتي كه از وجود مبارك امام صادق رسيده است اين است كه اينجا جاي بسم الله نيست اينجا وسط سوره است چون «توبه» تتمهٴ سورهٴ «انفال» است وقتي تتمهٴ «انفال» شد اثناي سوره قبلي است در اثناي سوره قبل كه جا براي نزول بسم الله نيست.
چگونگي جمع بين دو روايت مذكور
لكن يك جمعي بين اين دو روايت متصور است كه آن را صاحب تفسير كنزالدقائق اشاره كرده و آن اين است كه گفتند يمكن الجمع بين اين دو روايت بنابر روايتي كه از وجود مبارك حضرت امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد كه اين تتمه سورهٴ «انفال» است و جا براي بسم الله نيست و روايات ديگر هم اين را تأييد ميكند آن رواياتي كه در باب ثواب قرائت اين سوره آمده در بسياري از آنها اينچنين آمده كه اگر كسي بر يك لوحي سورهٴ «انفال» و «توبه» را بخواند اين از شيعيان عليبن ابيطالب(عليه السلام) محسوب ميشود اين از خطر نفاق نجات پيدا ميكنند و مانند آن ثواب خاصي براي قرائت انفال و برائت ذكر شده است در ساير سور براي هر سوره يك ثواب خاص و اثر مخصوصي است اما در اين روايات براي خواندن سوره انفال و توبه باهم ثواب مخصوص است اين نشان ميدهد كه اينها يك سورهاند يعني تأييد ميكند وحدت سوره را آن روايتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است با اين تأييد ميشود اما آنچه كه از وجود مبارك حضرت امير رسيده است كه در آغاز اين بسم الله نيامده براي آن است كه اين بخش از سوره جداگانه نازل شد يك تتمه سوره قبلي هست اما جداگانه نازل شد يك پيمان و پيام سياسي را به همراه دارد دو و بايد به صورت يك نامه رسمي به دولت مركزي شرك ابلاغ بشود سه، آن وقت اين پيام، اولش بسم الله نداشته باشد مسئله است اين به منزله يك نامه است همين چند آيه حالا ده يا سيزده آيه اين بخش اين بخش جداگانه كه مأموريت جداگانهاي او را همراهي كرده بايد به طور مستقل از دولت مركزي اسلام به دولت شرك ابلاغ بشود اين به منزله يك رساله و نامه است رساله و نامه بايد مصدّر به نام خدا باشد بسم الله الرحمن الرحيم باشد اين ندارد چرا اول اين نامه بسم الله الرحمن الرحيم نيست يا اول اين پيام بسم الله الرحمن الرحيم نيست نكتهاش اين است كه اين براي اعلان برائت است و بسم الله الرحمن الرحيم نشانه رحمت است با هم هماهنگ نيست بنابراين جمع بين اين دو روايت با اين فرض ممكن است وگرنه بدون اين تحليل جمع آسان نيست زيرا بنا به روايتي كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است اين تتمه سورهٴ «انفال» است بنابراين اين اثناي سوره است وقتي اثناي سوره شد جا براي بسم الله نيست با آن روايتي كه از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است چون آيه عذاب است با رحمت هماهنگ نيست اين طور ديگر جمع نميشود.
نگاهي به اعتبار روايات تفسيري
البته غالب اين روايتها سند معتبري ندارد كه حالا در حكم صحيحه زراره باشد اينكه مثلاً خيلي قابل اعتماد باشند متاسفانه رواياتي كه در بحثهاي تفسيري آمده است دست انسان كوتاه است خيلي از اينها يا مرفوعاند يا مقطوعاند يا مرفوعاند يا مرسلاند چون از بسياري از جهات قرآن كريم مظلوم و مهجور بود الآن هم همينطور است اگر درباره روايات تفسيري كار ميشد دست انسان بازتر بود يعني انسان به بركت روايات خيلي ميتوانست از آيات استفاده كند اما الآن ميبينيد بسياري از اين رواياتي كه شما در تفسير مرحوم بحراني ميبينيد تفسير نورالثقلين ميبينيد تفسير كنزالدقايق ميبينيد كه تقريباً تفسير روايياند غالب اينها يا مقطوعاند يا مرفوعاند يا مرسل روايت صحيحهاي كه بر فرض انسان بتواند مطالب و معارف قرآني را با اين روايتها حل كند بايد يا متواتر باشد يا مثلاً برهاني باشد حداقلش اين است كه مثل فقه باشد از فقه كه كمتر نيست رواياتي كه در فقه حجت است در تفسير حجت نيست ولي بر فرض انسان بخواهد تكيه بكند بايد روايات صحيح باشد ديگر حالا انسان ميخواهد بررسي كند كه خلقت آسمان و زمين شش روز است يعني چه؟ اين شش روز چيست؟ مطلب عملي كه نيست تا انسان به يك روايت تكيه كند عمل كند ميخواهد علم پيدا كند با اين روايت خبر واحد هم كه علم پيدا نميشود ولو صحيح هم باشد فقط انسان ميتواند اسناد ظني بدهد همين وگرنه علم كه پيدا نميشود حالا بر فرض اين بحثهاي تفسيري در حد فقه باشد بايد بالأخره رويش كار كرد مثلاً روايات معتبري باشد خب.
فرمان به برائت از مشركان پيمانشكن و تهديد آنان از طرف خداوند
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ يك چند حكم فقهي را به همراه دارد يكي به خود مسلمين ميفهماند كه تبرئوا وقتي ذات اقدس الهي و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مشركين متبرئاند شما هم بايد تبري كنيد ديگر پس اين يك حكم فقهي است نسبت به مسلمين شما «تبرئوا من المشركين» يك حكم فقهي ديگر هم نسبت به مشركين است كه آن پيمان نقض شد آن پيمان كه بود پيمان عدم تعرضي كه بود پيمان ترك مخاصمهاي كه بود و مانند آن بود ديگر ما عهد و تعهدي با شما نداريم.
مطلب سوم يك تهديد و وعيد و هشدار ضمني هم به دولت شرك است مطالب فقهي ديگر هم سه، چهار، مطلب بود كه در درس ديروز اشاره شد ولي وظيفه مسلمان مشخص شد اين در قبال آن مطلبي است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بحثش قبلاً گذشت يعني آيه 89 و آيهٴ 90 سورهٴ مباركهٴ «نساء» به اين صورت بود كه كفار تلاش و كوششش اين است كه ﴿ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً﴾ در بعضي از آيات ديگر برهانش را هم ذكر ميكند كه ﴿كما يقاتلونكم كافة﴾[5] آنگاه در آيهٴ 90 سورهٴ «نساء» ميفرمايد: ﴿إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ﴾ آنها كه از كشور شما فرار كردند به شما ستم كردند تهديدي كردند ولي به كشوري پناهنده سياسي يا اجتماع شدند كه شما به آنها رابطه داريد پناهندگان را آزار نكنيد تسليم هم نكنيد اگر پناهنده سياسي شدند به يك كشوري كه شما نسبت به آنها تعهد سلامت داريد ديگر آنها را آزار نكنيد حق نداريد يعني و كساني كه در امان دولت ديگري هستند كه شما با آنها تعهد سپرديد مثل اين است كه در امان شما باشند ﴿إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ﴾ تا به اينجا ميرسد ميفرمايد كه ﴿لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَالقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾ اگر آنها كاري به شما نداشتند و اعلام سلامتكردند پيشنهاد زندگي مسالمتآميز دادند ديگر خداي سبحان براي شما سبيل و راهي قرار نداد شما هيچ راهي بر آنها نداريد.
وضعيت مشركان پس از فتح مكه تا زمان نزول سورهٴ توبه
بعد از جريان فتح مكه اينها در امنيت بودند كه حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»[6] به خانه ابوسفيان هم فتح شد و شرك در مكه بود مشرك در مكه بود ولي دولت مركزي يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دو نفر را به عنوان مأمور رسمي نظام اسلامي در مكه نصب كرد يكي را مسئول مسائل اجتماعي و سياسي كرد به اصطلاح فرماندار كرد يكي را هم مسئول امور آموزش و فرهنگي اينها كرد كه هر دوي اينها هم جوان بودند ابنهشام نقل ميكند از يكي از اين دو نفر كه اينها نماينده رسمي و منصوب رسمي از طرف حضرت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند در يك جمعي اعلان كرده بود كه پيغمبر براي من روزانه حقوقي معين كرده است روز يك درهم به مردم صريحاً اعلام كرد كه روزي يك درهم حقوق من است آن كسي كه به اين حقوق حلال نسازد هميشه گرسنه باد «أجاع الله كبد من جاع علي درهم»[7] آن رسماً اعلام كرد يعني آن كارمندي كه با حقوق حلالش نسازد هميشه گرسنه باد ما روزي يك درهم ميگيريم كاري را انجام ميدهيم اين بود تا اينكه نفوذ مشركين هم به منافقين هم با همدستان بيگانگانشان روزانه زياد شد هم شرك برچيده نشد هم مشرك مشغول فتنه و نفوذ بود از سال 8 به بعد چون سال هشتم مكه فتح شد.
محدوديت مشركان پس از نزول آيات برائت
سال نهم اين بخش سوره نازل شد كه ديگر شما بخواهيد با داشتن آن امان با ديدن همه اين كرامتها باز عامل نفوذي باشيد براي بيگانگان اينچنين نميشود ميخواهيد شركتان را حفظ بكنيد نه ميتوانيد در مسجدالحرام بياييد نه ميتواند طواف بكنيد نزديك مسجدالحرام برويد و اگر كسي خواست طواف بكند نميتواند عارياً طواف بكند وجود مبارك حضرت امير اينها را مكرر ابلاغ ميكرد كه «لا يطوفن بالبيت عريان»[8] هيچ كسي نميتواند عارياً در اطراف كعبه بگردد رسم جاهلي هم اين بود كه اگر در جامهاي در لباسي طواف ميكردند آن لباس را بايد صدقه ميدادند يا فكر ميكردند لباسي كه ما با آن معصيت كرديم با آن لباس شايسته نيست طواف بكنيم و اگر طواف ميكردند با لباس طواف ميكردند آن لباس را بعد از طواف صدقه ميدادند براي اينكه آنها كه مقدورشان بود كه صدقه بدهند كه لباس را صدقه ميدادند آنها كه مقدورشان نبود يا جامه را عاريه ميكردند يك، يا كرايه ميكردند دو، اگر نه عاريه نه كرايه هيچ كدام ممكن بود عريان طواف ميكردند آن قصه معروفي كه زني آمد از همين جا بود براي اين است وجود مبارك حضرت فرمود هيچ كسي حق ندارد عارياً طواف بكند دستور داد.
رسالت اميرمؤمنان(عليه السلام) در ابلاغ پيام برائت
در اين ابلاغها گاهي روايت اينچنين است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) ميفرمود: «إني رسول رسول الله»[9] چون پيغمبر من را فرستاد گاهي هم در بعضي از روايات دارد كه «انا رسول الله» اين «انا رسول الله» معنايش اين نيست كه من پيامبر خدايم چون اين نامه را مستقيماً از وجود مبارك پيغمبر دريافت كرد و به عنوان يكي از امتان پيغمبر دارد اطاعت ميكند به دليل اينكه در بخشهاي رسمي هم گفت: «إني رسول رسول الله» اما آنكه در بعضي از روايات مثل كنزالدقايق و مانند آن نقل كردند كه وجود مبارك حضرت امير اعلام كرد «انا رسول الله» يعني در طليعه اين سوره دو پيام است يكي برائت از خدا يكي برائت از رسول خدا من هم برائت رسول خدا را به شما ابلاغ ميكنم هم برائت الله را به شما ابلاغ ميكنم آنجا كه برائت رسول خدا را ابلاغ ميكنم رسول رسولم آنجا كه برائت الله را ابلاغ ميكنم رسول الله هستم ولي در هر دو قسم چه آنجا كه برائت الله را ابلاغ ميكنم چه آنجا كه برائت رسول خدا را ابلاغ ميكنم رسول و نماينده و مأمور رسولالله هستم رسولالله من را امر كرد دستور داد من هم اطاعت ميكنم كه بيايم اين حرفها را بزنم پس آنجا كه در بعضي از اين روايات دارد «انا رسول الله» نه يعني رسول الله مصطلح يعني من پيام ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ را ميرسانم من ميخواهم بگويم خدا از شما بيزار است خب اين را از طرف چه كسي ميگويم پيغمبر من به من دستور داد بيا بگو پس من از آن جهت كه جزء امت هستم و مطيع هستم و مأمورم دارم دستور پيغمبر را اطاعت ميكنم ولي محتواي اين پيام يكي برائت خداست يكي هم برائت پيغمبر اين است كه اگر به اين روايات برخورد كرديد آن روايات كه دارد «إني رسول رسول الله»[10] اين ظاهرش با باطنش يكي است اما آن روايتهايي كه دارد «انا رسول الله» آن بايد توجيه بشود كه يعني چه خب ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ اين مخاطب ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ﴾ مشركيناند به دليل اينها فرمود ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ كه خطاب به مشركين است ﴿وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ﴾ كه ناظر به مشركين خواهد بود در روايات اين اشهر حرم و اشهر حج. و اشهر سياحت از هم تفكيك شده است اشهر حج همان ماه پر بركت شوال و ذيالقعده و ذيالحجه است طبق بعضي از روايات تا دهم ذيالحجه در بعضي از روايات تا بيست ذيالحج طبق بعضي از نقلها هم تا پايان ذيالحج اين است كه در روز مبارك عيد فطر اين همه تلاش ميشود براي رويت هلال چون چندين اثر فقهي بر همين اول شوال بودن بار است يكي حرمت روزه گرفتن چون اگر عيد فطر باشد روزه گرفتن حرام است و اگر پايان ماه مبارك رمضان باشد خب واجب است يكي هم عيد نماز و عيد فطر است و احكام خاص خود يكي هم مسئله زكات فطر است و يكي هم صحت عقد احرام حج اگر فردا پايان ماه مبارك رمضان باشد نميشود احرام حج بست و اگر اول شوال باشد ميشود احرام بست اين از بركات همين روز عيد فطر است پس گذشته از مسئله حرمت صيام و گذشته از مسئله نماز عيد فطر و گذشته از مسئله وجوب زكات فطر صحت احرام حج هست اگر كسي حج تمتّع دارد كه خب عمره تمتّع اول هست در روز عيد فطر چون ميتواند محرم بشود به احرام تمتّع اين عمره تمتعاش را انجام بدهد بعد هم در روز هشتم ذيالحجه براي عرفات عازم بشود و احرام حج تمتّع را ببندد و اگر حج افراد يا قران بود آن هم باز بشرح أيضاً [همچنين] ميتواند اول شوال يعني روز عيد فطر احرام حجش را ببندد منتها اين مدتي در احرام هست تا برسد به آن موقفها و آن مراسم را انجام بدهد آن نحر و ذبح و حلق و امثال ذلك خب اين اشهر حج است.
ماههاي حج و ويژگيهاي آن
اما اشهر حرم عبارت از ماه رجب و ذيالقعده و ذيالحجه و محرم كه اين سه ماه متوالي است و آن ماه رجب از اينها جداست اشهر سياحه از دهم ذيالحجه شروع ميشود تا دهم ربيعالأوّل اشهر سياحه كه در روايات آمده است همين ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ است وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن مواسم و مراسم كه اين بخش را ميخواندند توضيح ميدادند اينكه فرمودند چهار ماه مهلت داريد امروز كه دهم ذيالحجه است من در سرزمين منا دارم به شما ابلاغ ميكنم رابطه شما با دولت اسلامي قطع است چهار ماه مهلت داريد از دهم ذيالحجه تا دهم ربيع الاول اين چهار ماه را در كمال آرامش و امنيت ميتوانيد در زمين حركت كنيد كسي متعرض شما نميشود و بعد از آن ديگر امنيتي براي شما نيست سرّش هم در همان آيات بعدي در نوبت ديروز اشاره شد كه شما فقط چند بار نقض عهد كرديد اين مسلمانها كه نمايندگان رسمي پيغمبر بودند آمدند پيام پيغمبر را ابلاغ كنند آيات را براي شما بخوانند براي چه اينها را سر بريديد و كشتيد يك مورد و دو مورد هم نبود هر جا دستتان رسيد مسلمانها را كشتيد با اينكه تعهد عدم تعرض بستيد اين همان است كه ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾[11] براي اينكه چه عهدي دارد كه ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[12] اين براي اين جهت خب پس اشهرالسياحه داريم و اشهرالحرم داريم و اشهرالحج كه اينها در روايات همه تفكيك شده است.
وجه اول در مصحح نقض عهد حكومت اسلامي با مشركان
مطلب ديگر آن است كه اين اعلان برائت براي آن وجوه ياد شده است كه در نوبتهاي قبل به برخي از آنها اشاره شده يك وجهش اين است كه اين يك تعهد دو جانبه بود منتها حق فسخ با دولت مركزي اسلام است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با آنها تعهد كرده و چون زمام كار پيغمبر به وحي الهي است و معلوم نبود كه وحي الهي چه وقت نازل ميشود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آنها گفته كه اگر وحي نازل بشود من حق فسخ دارم اين نظير معاملات و تعهداتي است كه براي يكي از دو طرف حق فسخ هست اينچنين نيست كه نقض عهد بشود بدون استحقاق نقض اين يك وجه اين هم مانند تعهدات ديگر هست همانطوري كه خريد و فروش ميشود حق فسخ با يك طرف بايع يا مشتري باشد در اجاره همچنين در ساير عقود لازم هم همچنين كه حق فسخ با احدالطرفين معين باشد اينجا هم همينطور تعهدات سياسي هم همينطور اينطور نيست كه در تعهدات سياسي نشود خيار گذاشت فسخ گذاشت كه در تعهدات سياسي اينچنين است بعضي از امور است كه خيار بردار نيست نظير عقد نكاح كسي بگويد صيغه عقد فسخ با من است آن اگر بسته شد يكي از عيوب بايد پديد بيايد تا حق فسخ ظهور كند نشد طلاق وگرنه اين نظير عقد بيع نيست كه كسي زوج يا زوجه حق فسخ داشته باشد و خياري باشد يك وقت عيب ظاهر ميشود آن خيار دارد يك وقتي شرطالخيار ميكنند اين روا نيست خب يك وقت است آن شرطي كه كردند خيار تخلف شرط است اين مطلب ديگر است يك وقت است كه نه شرطالخيار ميكنند شرطالخيار روا نيست در تعهدات سياسي شرطالخيار رواست وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چون روزانه منتظر دستور جديد آسماني است اين ميتواند شرطالخيار بكند اين همان وجه اولي است كه مرحوم امين الاسلام ذكر كرده.
پرسش ...
پاسخ: نه اگر ذات اقدس الهي مصلحت را در اين ديد كه تا كنون تعهد باشد بعد نباشد آدم كه نميداند مصلحت چيست كه مصالح خفيه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» دارد كه يك عده هستند كه ﴿لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾[13] فرمود يك عده دشمن خدا هستند آنها كه مشركاند يك عده گذشته از آن دشمن سياسي شما هم هستند كه ﴿عَدُوَّ اللّهِ﴾[14] هستند ﴿وَعَدُوَّكُمْ﴾[15] اين دو گروه يك عده ﴿وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ يك عده هم در كميناند از اين عوامل نفوذي كه شما نميشناسيد اينها را ولي خدا اينها را ميشناسد چون چنين چيزهايي هم در كميناند فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾[16] كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾[17] گاهي هم ممكن است از اين قبيل باشد خب.
وجوه ديگر در مصحح نقض عهد حكومت اسلامي با مشركان
وجه دوم آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾[18] اگر شما آثار مكر سياسي را ديديد و ديديد كه آنها در اين فرصت ميخواهند سوء استفاده كنند شما پيشاپيش به آنها تعهدي هم نداريم كه بعد نقض عهد نشود اين وجه دوم وجه سوم آن است كه نعم تنها آثار نقض عهد روي شمّ سياسي نيست نقض عملي آنهاست نقض عملي هم هست كه در آيهٴ هشت و غير هشت اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آمده كه ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[19] خب اينها مصحح نقض عهد است يا اينكه نه عهد يك عدهاي به پايان رسيده آنها كه عهدشان به پايان نرسيده فرمود كه ﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ﴾ بنابراين چهار وجه خواهد بود آنها كه عهدشان پايان رسيده الآن گفتند كه ما ديگر از اين به بعد تعهدي با هم نداريم و آنها كه عهدشان به پايان نرسيده فرمود: ﴿فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَي مُدَّتِهِمْ﴾ آنها هم كه عهدشان به پايان رسيده چهار ماه به آنها مهلت دادند لطف و احسان كردند و اين اشهر سياحه است ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ را مطالعه كنيد و ببينيد بالأخره مصلحت شما چيست كاري هم از شما ساخته نيست ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ و مانند آن و يا هم در يوم الحج الاكبر بايد به اذن مردم به گوش مردم برسد.
مراد از حج اكبر و حج اصغر
گفتند حج دو قسم است يا حج كبير است يا حج صغير يا حج اكبر است يا حج اصغر عمره حج اصغر است اينكه گفتند حج عمره رفتند حج عمره رفتند ريشه روايي و فقهي دارد چون در روايات خود عمره مفرده را ميگويند حج اينطور نيست كه يك تعبير عوامي باشد حج عمره، حج عمره يعني حج غير اكبر، حج اكبر همين حج معروف است اين يك وجه كه در روايات است پس حج يا اكبر است يا غير اكبر حج غير اكبر همين عمره مفرده است حج اكبر همين حج معروف است حالا يا قران يا افراد يا تمتّع وجه ديگر آن است كه همين هم در روايات اكبر بودن براي اينكه آن سال اكبر است براي اينكه مشرك و موحّد همه در آن سال در حج شركت كردند از آن به بعد اعلام رسمي حكومت اسلامي كسي حق نداشت مشرك باشد و حج انجام بدهد چون اين حج جزء سنن ابراهيمي(سلام الله عليه) بود مشركين هم انجام ميدادند و از آن سال به بعد ديگر مشرك حق حج كردن نداشت وجه سوم آن است كه چون حاجيها در سرزمين عرفات منا همه كنار هم جمعاند حج اكبر آن است عرفات اين است منا اين است در نصوص عرفه آمده است كه «الحج عرفة»[20] اين «الحج عرفة» يعني مهمترين عضو حج و مهمترين عنصر حج عرفه است آن روز دعا و نيايش و ضجه و زاري حاجيان مشهود است و همه هم آنجا جمعاند «الحج عرفة» خب پس به اين مناسبتها كلمه حج موصوف شد به اكبر كه همگان در آنجا حضور و ظهور دارند از اين جهت به آن گفته شد حج اكبر.
تبشير و انذار آيه محل بحث نسبت به مشركان
مطلب ديگر آن است كه طواف مشركين از آن بعد ديگر قطع شد ديگر كسي نميتوانست با آن وضع طوافي انجام بدهد در همين آيات هم بين وعد و وعيد تبشير و انذار جمع شد فرمود: ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ پس ﴿فَإِن تُبْتُمْ﴾ جريان تبشير را دارد جريان وعده را دارد در رحمت را باز ميكند يعني با اينكه شما اين همه در جنگهاي عليه اسلام شركت كرديد كشتيد و عمري شرك ورزيديد اگر مسلمان بشويد «الاسلام يجبّ ما قبله»[21] اين براي شما خير است اين خير هم افعل تعييني است نه تفضيلي است نه اينكه شرك بهتر از ايمان است كه نحو تفضيل باشد بلكه نحو تعيين است تنها خير ايمان و اسلام خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ الاختصاص، ص169.
[2] ـ بحارالانوار، ج43، ص261.
[3] ـ بحارالانوار، ج26، ص3.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 61.
[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 36.
[6] ـ كافي، ج3، ص513.
[7] ـ بدايه ونهايه ابن كثير، ج4، ص422.
[8] . وسائل الشيعه، ج13، ص14.
[9] ـ بحارالانوار، ج21، ص267.
[10] ـ بحارالانوار، ج21، ص267.
[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 7.
[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.
[13] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[14] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[15] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[16] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[17] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 60.
[18] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[19] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.
[20] ـ مستدرك الوسائل، ج10، ص34.
[21] ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص448.