أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ(1) فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ(2) وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(3)﴾
مدني بودن سورهٴ توبه و علت بسماله نداشتن آن
سورهٴ مباركهٴ «انفال» به حسب ظاهر به پايان رسيد سورهٴ مباركهٴ «توبه» شروع شد اين سوره 129 آيه دارد و همه آنها ظاهراً در مدينه منوره نازل شده است و در اواخر هجرت هم نازل شده است در حدود سال نه هجري كه با حجة الوداع و امثال اينها همراه نزديك بوده است اين سوره خصيصهاي كه دارد آن است كه در اولش بسم الله نيست اين يا براي آن است كه اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» تتمه سورهٴ «انفال» است جمعاً يك سورهاند لذا لازم نبود بسم الله ذكر بشود و جايش نبود يا اينكه نه چون به صورت يك قطع نامه است و برائتنامه است و برائت و قهر و قطع با رحمت و محبت هماهنگ نيست و بسم الله آيه محبت است آيه رحمت است مناسب نيست كه در صدر سورهٴ «توبه» قرار بگيرد بين مفسرين اين دو نظر هست و قبل از اهل تفسير تابعين و قبل از آنها صحابه اين اختلاف نظر را داشتند چه اينكه روايات هم دو طايفه است يك طايفه ميگويد چون سورهٴ مباركهٴ «توبه» تتمه سورهٴ «انفال» است بسم الله در آغازش ذكر نشده چون مثل آن است كه وسط سوره بسم الله ذكر بشود طايفه دوم رواياتي است كه دلالت دارند بر اينكه چون اين سوره غضب و قهر و قطع است با رحمت هماهنگ نيست.
امامت رحمت خداي سبحان بر غضب او
اين وجه دوم خيلي روشن نيست براي اينكه رحمت الهي هميشه پيشاپيش غضب او حركت ميكند «يامَن سَبَقت رَحمتَهُ غَضَبه»[1] يا «أنت الذي تَسعي رَحمتهُ أمام غضبه»[2] اين گونه تعبيرها نشانه آن است كه غضب در تحت رهبري رحمت پديد ميآيد غضب خدا يك وصفي در عرض رحمت او نيست رحمت ذات الهي مقابل ندارد تنها وصفي كه براي ذات اقدس الهي ثابت است همان رحمت است و ارحم الراحمين است او رحمان است او رحيم است و مانند آن وصف ديگري به عنوان غضب در مقابل رحمت همتاي رحمت براي ذات اقدس الهي ثابت نيست بلكه رحمت خدا امام ساير اوصاف است و قدوه و رهبر ساير اوصاف است هرجا اين رحمت الهي ظهور مخصوص دارد رحمت نسبت به موارد خاص خودش كه جذب و عاطفه و مهر و لطف را به همراه دارد مشخص است اما رحمت نسبت به مراكز فساد به اين است كه اگر آنها قابل اصلاح نيستند كنده بشوند تا فساد آنها بيشتر نشود و صالح را هم فاسد نكند رحمت نسبت به يك غده سرطاني اين است كه عمل بشود قطع بشود رحمت نسبت به آن مويرگهاي بسته كه نميگذارد خون به قلب برسد و مانع است آن است كه شكافته بشود و باز بشود و خون را برسانند به قلب و مانند آن پس رحمت به حسب هر شيئي فرق ميكند اينكه گفته شد رحمت خدا بيش از غضب اوست نه يعني مثلاً رحمت خدا هشت مرتبه دارد و غضب خدا هفت مرتبه نظير اينكه بهشت هشت درجه دارد و جهنم هفت دركه و اينها در عرض هماند اينطور نيست بلكه رحمت امام غضب است پيشاپيش غضب است، رهبرِ غضب است دستور ميدهد كجا غضب باشد كجا غضب نباشد بنابراين مهندسي طراحي نقشه پياده شدن غضب به عهده رحمت است همان طوري كه طبيب گاهي مرهم ميدهد و گاهي دست به چاقو ميبرد و عضوي را قطع ميكند اينجا هم همينطور است طب او امام مرهم و قطع است مرهم دادن به بيمار يا بريدن انگشت فاسد شده بيمار اينها مأموم طب هستند طب رهبري اين قسمتها را به عهده ميگيرد يك طبيب قبل از اينكه مرهم بدهد يا قبل از اينكه دست به چاقوي جراحي ببرد طبيب است آنگاه آن طب كه خودش رحمت است علم است كرامت است اين فتوا ميدهد كه كجا جاي رحمت است كجا جاي مرهم است و كجا جاي قطع كردن و جراحي اينكه گفته ميشود رحمت خدا سابق بر غضب اوست بيش از غضب اوست يا پيشاپيش غضب او حركت ميكند به همين معنا خواهد بود «يا مَن وَسعتْ كُل شَيءٍ رحمته يا مَن سَبَقت رَحمتَهُ غَضَبه»[3] لذا وقتي حكم قصاص را صادر ميكند ميفرمايد: ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ﴾[4] اين طور نيست كه قصاص يك حكم قهري باشد قصاص يك حكم مهري است و براي اينكه حيات جامعه تأمين بشود دستور ميدهند كه عضو فاسد را برداريد.
پرسش ...
پاسخ: همان رحمت عامه است كه رحمت خاصه و غضب خاص را رهبري ميكند آن رحمت خاصه مقابل دارد وگرنه رحمت عامه الهي مقابل ندارد و بسم الله الرحمن الرحيم از رحمت رحمانيه ذات اقدس الهي هم سخن به ميان ميآورد.
بنابراين آن بيان كه در تعليل روايت هم آمده است نياز به تأمل دارد كه چون بسم الله آيه رحمت است و برائت از مشركين آيه قهر و غضب و عذاب است اينها باهم هماهنگ نيستند شايد موارد ديگر هم همينطور باشد كه ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ٭ مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ﴾[5] اين گونه از موارد هم داريم كه با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ دستور عذاب و قهرو قطع صادر ميشود بنابراين آن نياز به تأمل دارد كه چگونه بسم الله الرحمن الرحيم با برائت هماهنگ نيست.
نگاهي به وحدت يا دوگانگي سورهٴ انفال با سورهٴ توبه
و اما اينكه اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» تتمه سورهٴ «انفال» باشد اين از نظر سير تاريخي هماهنگ نيست براي اينكه سورهٴ «انفال» در اوايل هجرت نازل شده است بعد از جريان جنگ بدر است و اين سوره برائت در سال نه هجري چند سال بين اينها فاصله است بسياري از سور قرآني وسط صادر شده است آنگاه اين تتمه آن باشد اثباتش آسان نيست مگر اينكه دليل معتبري و روايت معتبري دلالت بكند كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور دادند اين را جزء همان سورهٴ «انفال» به حساب بياوريد كه روايات اينطور ميخواهد بگويد لكن از نظر تناسب معنوي كاملاً منسجماند در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «انفال» مطالبي است كه با صدر اين سوره كاملاً هماهنگ است كه اشاره ميشود.
تبيين عظمت سورهٴ مباركهٴ توبه
در عظمت اين سوره رواياتي است كه اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم نظير سورهٴ مباركهٴ «انعام» با بدرقه هزارها فرشته نازل شده است و بر قلب مطهر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرود آمدند درباره سورهٴ «انعام» گذشت كه هفتاد هزار فرشته اين سوره را بدرقه كردند با آن جلال و شكوه سوره در مهبط وحي كه قلب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است نازل شده است درباره اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» و سورهٴ مباركهٴ «توحيد» هم مشابه اين تعبيرات هست بخشهاي اساسي اين سوره به خواست خدا هم در طليعه بازگو ميشود به نحو فهرست هم در پايان بحث تفسيري اين سوره انشاءالله جمع بندياش خواهد آمد.
نحوه ابلاغ آيات سياسي سورهٴ توبه به مشركان
آنچه كه جزء شاخصههاي اين سوره است آن است كه اين صبغه سياسي آيات اولياش مشخص است كه به عنوان قطع اين پيمان و ترك رابطه است اين را هر كسي نميتواند ابلاغ كند بايد به مردم مكه به صورت رسمي ابلاغ بشود اين بر خلاف آيات ديگر كه ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾[6] و مانند آن باشد اين به منزله يك قطعنامه است به منزله يك برائتنامه است يك خطاب خاص است تنها تلاوت كافي نيست ابلاغ است يك حكم است يك منشور است لذا با آيات ديگر كاملاً فرق دارد با سور ديگر فرق دارد روايات فراواني از فريقين نقل شده است به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي در بخشي از اينها مطلبي است كه اين فوق حدالاحصاء است يعني واقعاً روايات زياد است از طريق شيعه و از طريق سني كه اين بخش از سورهٴ مباركهٴ توبه را يا خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابلاغ ميكرد يا كسي كه از او بود و خود پيغمبر هم از او محسوب ميشد «الاّ رجل منّي و أنا منه»[7] لذا بعد از اينكه از طريق عادي اين سوره را به ابيبكر دادند كه اين چند آيه اول سوره كه نازل شد به ابيبكر دادند كه اين را به مردم مكه مخصوصاً صناديد قريش اعلام بكنند ابلاغ بكنند بعد از اينكه ابيبكر حركت كرد وحيي رسيد و وجود مبارك پيغمبر دريافت كرد كه اين سوره را شخصاً بايد خودش ببرد مكّه بخواند يا كسي كه به منزله اوست لذا وجود مبارك اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) را احضار كرد و شتر مخصوص خود را به عليبنابيطالب (سلام الله عليه) اجازه سوار شدن داد كه اين شتر مخصوص مرا سوار بشو و برو و اين نامه را از ابيبكر بگير و براي مردم مكه شخصاً قرائت بكن از طرق معتبر و فراوان در مجامع روايي اهل سنت است چه اينكه از طريق ما هم هست برخي از مفسرين مثل المنار آن قسمت اصلي را كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق وحي الهي دستور يافتند كه اين سوره را يا خودشان يا كسي كه از طرف خود آن حضرت است يعني حضرت امير ابلاغ بكنند اينها را نقل نميكند و برخي اينها را نقل ميكنند ولي يك توجيه عادي و تبيين عادي دارند گفتند كه اين طليعه سوره چون به منزله اعلان برائت و قطعنامه است تقريباً و بين اعراب هم رسم بود كه اگر ترك تعهد ميشد معاهدهاي نقض ميشد يا خود آن شخصي كه معاهده را امضا كرد و بست بايد بخواند يا كسي كه از خانواده اوست بايد بخواند چون تعهدي كه بين پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مشركين بود اكنون دارد نقض ميشود و اين تعهد از بين ميرود يا بايد خود پيغمبر ميخواند يا كسي كه از خانواده پيغمبر است و چون عليبن ابيطالب از نظر شناسنامهاي از خانواده اوست و داماد اوست از اين جهت و از همان بنيهاشم و از قبيله ايشان است و از خانواده ايشان است پسر عموي ايشان است بايد بخواند خب اگر آن باشد كه عباس عموي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است او كه سالمندتر است او كه اولي بود به مردم مكه بخواند اين سخن از خانوادگي و شناسنامه و اينها نيست سخن از وحي الهي است كه اين بخش از سورهٴ مباركهٴ توبه را يا خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بايد قرائت ميكرد يا كسي كه به منزله اوست در بحثهاي روايي انشاءالله اين نكات خواهد آمد بحثهاي فراواني مربوط به بخش روايي است كه انشاءالله خواهد آمد.
دستور الهي به نقض عهد پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مشركان پس از پيمانشكنيهاي آنان
در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين آيات گذشت يعني آيه 58 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين گذشت كه ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَيُحِبُّ الخَائِنِينَ﴾ اگر ميترسي كه آنها به پيمان عمل نكنند شما چون تعهد بستيد دست به سلاح نبريد و آنها نقض عهد كنند و تهاجم كنند وقتي هراسناكي پيشاپيش اعلام بكن كه ما باهم تعهدي نداريم تا اگر يك وقتي آنها خواستند حمله بكنند شما آماده باشي اينچنين نباشد كه شما بخواهيد حمله بكنيد بدون اعلام برائت اول اعلام بكنيد كه ما رابطهاي نداريم باهم آن پيمان قطع شد بعد اگر خواستيد با اعلام قبلي حمله كنيد مجازيد و اگر هيچ نشانهاي از نقض عهد نديديد ﴿وَإِن يُرِيدُوا أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ﴾[8] اساس بر صلح و مسالمت باشد ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا﴾[9] و اگر احتمال ميدهيد كه آنها بخواهند نقض عهد كنند و نيرنگ اعمال كنند به اين احتمال اعتنا نكن خدا كفايت ميكند ولي اگر شواهد سياسي و امارات نظامي يافتيد كه آنها خواستند خيانت بكنند ﴿فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾[10] چون مشركين در بسياري از موارد نقض عهد كردند كساني را كه پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي تبليغ فرستاده بود با اينكه اينها مصونيت داشتند و مشركين موظف بودند كاري به كار اينها نداشته باشند اينها گرفتند و سربريدند خب از اين طرف ذات اقدس الهي به مسلمانها فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ﴾[11] اگر يك كسي پناهندگي سياسي يا اجتماعي خواست بيايد اينجا از نزديك بررسي كند تحقيق كند مشرك است بت پرست است ولي يك پناهندگي خواست بيايدتحقيق كند درباره مسائل اسلام حالا خواه قبول بكند خواه نكند يك شخص كه متفحص است يك محقق است شما امان بدهيد بيايد در كشور اسلامي اينها بررسي كند تحقيق كند حالا يا ايمان ميآورد يا نه كاملاً او را به كشوري برگردانيد در كمال امنيت شما وقتي تعهد سپرديد اين عهد محترم است ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ﴾ جوار خواست پناهندگي خواست﴿فَأَجِرْهُ﴾ پناهندهاش كن ﴿حَتَّي يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾[12] حالا ولو ايمان نياورد چون اين عهد محترم است مشابه اين عهد را هم آنها تعهد سپردند ولي نقض عهد كردند در بين راه عدهاي از مسلمانها را گرفتند و كشتند ذات اقدس الهي ميفرمايد كه شما در هر باري كه با اينها تعهد كرديد اينها نقض عهد ميكنند آن وقت شما در امنيت نيستيد شما بخواهيد تدارك نكنيد يك طرفه انظلام است زير بار ظلم رفتن است بخواهيد جبران بكنيد ميگوييد كه ما با آنها تعهد عدم تعرض بستيم پس بياييد اين تعهد را نقض بكنيد براي اينكه آنها نقض كردند تا هيچ عهدي بين شما و آنها نباشد بعد بتوانيد جبران بكنيد لذا اين سوره با اين تعهد شروع ميشود ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ آنجا كه فرمود: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾[13] حالا دارد نقض ميكند يعني آن تعهدات را دارد الغا ميكند.
تفاوت دستور ولايي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با احكام تشريعي خداوند
مطلب ديگر آن است كه يك حكم سياسي و قضايي و ولايي و رهبري است نه حكم فقهي محض چون آن جاهايي كه ذات اقدس الهي نام پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در كنار نام خود ذ كر ميكند معلوم ميشود يك صبغه حكومت يك صبغه حاكميت يك صبغه سياست يك صبغه رهبري دارد و ميفرمايد در تشريع كه غير ذات اقدس الهي كسي سهيم نيست بر اساس ﴿إِنِ الحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[14] كه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» است بر اساس ﴿وَلاَ يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً﴾[15] در سورهٴ مباركهٴ «كهف» كسي حق ندارد در قانونگذاري دخالت كند ولو وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بخش قانونگذاري ذات اقدس الهي به پيغمبر ميفرمايد: ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ﴾[16] زبانت را بدون اجازه ما حركت نده چون ﴿إِنِ الحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾[17] خب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند ساير انسانهاي معصوم بنده خداست و مطيع فرمان خداست و تنها ربوبيت تشريعي خداست كه حاكم است اما همان ذات اقدس الهي پيغمبر را به عنوان والي، ولي، رهبر، حاكم، قاضي و مانند آن نصب كرد جامعه، گذشته از اينكه يك معلم كتاب و حكمت لازم دارند يك مزكّي و مربي نفوس لازم دارند يك حاكم و قاضي و والي هم لازم دارند در آن بخشهاي اجرايي تدبيري رهبري اينجاهاست كه ذات اقدس الهي نام پيغمبر را كنار نام خود ميبرد ميفرمايد: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[18] گاهي هم ميفرمايد: ﴿وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[19] خب اگر منظور از ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ اين باشد كه دستورات فقهي و احكام فقهي كه آن حضرت نقل ميكند شما گوش بدهيد كه اين همان ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ است آنجا كه وجود مبارك احكام نماز و روزه را ذكر ميكند احكام زكات را ذكر ميكند احكام حج را ذكر ميكند خب آنجا كه ديگر حكم الله است چيز ديگري نيست آنجايي كه مأمور ميفرستد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[20] آنجا ديگر از آن جهت كه او والي و رهبر است دارداين كار را ميكند اين غير از ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ است ﴿أَطِيعُوا اللّهَ﴾ يعني زكات بدهيد خب شخص ميخواهد حالا زكات بدهد بر او واجب است زكات بدهد مثل اينكه بر او واجب است نماز بخواند اما وقتي مأمورين جمع زكوات به عنوان ﴿وَالعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾[21] اينها اعزام شدند آمدند اطاعتشان بر مردم واجب است اين در حقيقت حكم رهبري و ولايي است اينجاهاست كه ميفرمايد: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[22] اين در بخشهاي اثبات در بخشهاي سلب هم همين است ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اين اعلام انزجار خدا و پيغمبر است اين اعلام انزجار براي حكم ولايي و سياسي است وگرنه در حكم شخصي و عبادي هم هر كسي غيبت بكند خدا از او منزجر است هر كسي معصيت بكند در خلوت و جلوت خدا از او بيزار است خب پس اين يك حكم ولايي و سياسي است كه شبيه آن احكامي كه در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده ذكر شده ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اين اعلام انزجار است اين ديگر حكم شرعي نيست كه چه چيزي واجب است چه چيزي واجب نيست اين يك عمل سياسي است.
جواز برقراري عادلانه با مشركان تعهدپذير
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ خطاب مستقيماً متوجه مشركين نيست اين هم يك تحقيري است نسبت به مشركين و يك تجليلي است در برابر اين قطعنامه و برائتنامه در بخشهاي ديگر دارد كه شما چطور ميخواهيد با اينها زندگي كنيد؟ ما گفتيم كه با كفار ميشود يك زندگي مسالمتآميز داشت در سورهٴ مباركهٴ ممتحنه هم هست كه اگر يك دولت كافري كشور كفري كاري با شما ندارد شما هم كاري با آنها نداشته باشيد نه تنها كار نداشته باشيد ميتوانيد رابطه اقتصادي داشته باشيد نه تنها ميتوانيد بلكه ميتوانيد نسبت به اينها عادلانه رفتار كنيد ﴿لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِيالدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم﴾[23] ﴿وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ﴾[24] ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾[25] لابد آن كفار اگر كاري به شما نداشتند و ندارند نه عليه شما جنگيدند نه عليه شما كسي را شوراندند نه كسي را تبعيد كردند نه با دشمنان شما هماهنگ بودند كاري با شما نداشتند خدا نهي نميكند كه با آنها رابطه نداشته باشيد نهي نميكند كه نسبت به اينها بّر و احسان و نيكي نكنيد نهي نميكند كه نسبت به اينها قسط و عدل را اعمال نكنيد بعد در ذيل دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقْسِطِينَ﴾ يعني اگر قسط و عدل كرديد محبوب خداييد خب اين يك دين جهاني كه با همه مردم ميتواند كنار بيايد ميگويد با كفار يك زندگي مسالمتآميز داشته باشيد.
قطع رابطه مسلمانان با مستكبران پيمانشكن
اما با مستكبر نميشود زندگي كرد مستكبري كه هيچ قطعنامهاي را هيچ تعهدي را هيچ پيماني را محترم نميشمارد در بخشهاي بعدي همين سورهٴ مباركهٴ توبه خواهد آمد ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَذِمَّةً﴾[26] اِلّ همان تعهد است خب يك مستكبر با او قرار داد ميگذاريد ميبينيد عمل نميكند پيمان ميبنديد نقض عهد ميكند سوگند ياد ميكند به چيزي كه پيش او محترم است سوگندش حرمت نميدهد امضا ميكند به امضايش عمل نميكند خب با او كه نميشود زندگي كرد اينها ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ نوبتهاي قبل هم داشتيم كه با مستكبر نميشود كنار آمد ولي با كافر ميشود كنار آمد در نوبتهاي قبل هم بود بعد هم خواهد آمد كه فرمود با سران كفر بجنگيد نه براي اينكه كافرند ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾[27] چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾[28] نه لا ايمان لهم نه چون ايمان ندارند و كافرند بلكه اينها يمينشناس نيستند سوگندشناس نيستند حالا اين «ايمان» همانطوري كه نوبتهاي قبل هم اشاره شد ﴿عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ﴾[29] اين أيمان حالا يا به معناي يمين است يا مسح يمني به يمني است آنها كه به يك جايي معتقدند سوگند ياد ميكنند موحّدين بالأخره سوگند ياد ميكنند آنها كه به چيزي معتقد نيستند تا سوگند ياد بكنند وقتي چيزي را امضا كردند قراردادي را امضا كردند با هم دست ميدهند اين مسح اليمني باليمني را ميگويند «مما عقدت ايمانكم» اين در مشركين حجاز هم بود فرمود امروز دست ميدهند فردا پشت سر اسلحه ميكشند ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الكُفْرِ﴾[30] چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾[31] آن وقت با اين گروه كه نميشود زندگي كرد خب اين كف دادن اين دست دادن آخر انسان بالأخره امضا كه كردي سوگند كه نداري بخوري دست هم كه دادي نه به امضايت احترام ميگذاري نه به دست. لذا فرمود: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ تا معلوم بشود گذشته از حكم فقهي يك حكم سياسي هم است ﴿إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ برهانش هم بعد در همين بخشهاي اوليه سورهٴ مباركهٴ توبه ذكر ميكند كه اينها ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾[32] يك ذمهاي دارند يك تعهدي بستند و عمل نميكنند يك عهدي بستند عمل نميكنند بنابراين رابطه شما با آنها قطع است اگر خواستند حمله بكنند شما آماده باشيد اينها ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ﴾ بعد چنين چيزي را هم بايد يك سلحشوري برود ابلاغ بكند آن حضرت امير است بر ناقه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سوار شد مستقيماً آمد مكه با همان روح دليري و سلحشوري اينها را خواند تنها.
رحمت الهي در مهلت دادن به مشركان پيمانشكن
بعد هم براي اينكه رحمت الهي پيشاپيش اين غضب باشد اينجا هم خودش را نشان داد فرمود كه آنهايي كه عهدي دارند تا آن عهد تمام نشده ما كاري به كسي نداريم يك و آنهايي هم كه عهدشان مثلاً تمام شده ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ باز چهار ماه هم ما به شما مهلت ميدهيم كه بينديشيد شما كه شواهد بدر را ديديد شواهد جنگهاي ديگر را هم ديديد شكست خود و انقراض خود را ديديد پيروزي مسلمين را مشاهده كرديد به خودتان رحم بكنيد ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ اين ﴿أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ غير از آن اشهر حرم است آن اشهر حرم عبارت است از ماه رجب و ماه ذيالقعدة و ذيالحجة و محرم است اين اشهر حرم است اما اين ﴿أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ آن چهار ماه پيماني است الآن به شما ميگوييم تا چهار ماه هم فرصت داريد ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ بررسي كنيد سفر كنيد هركجا ميخواهيد برويد در كمال آرامش هستيد كسي جلويتان را نميگيرد اما از اين مرز گذشته ديگر در امان ما نيستيد ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِكِينَ﴾ به آنها بگوييد مستقيماً ذات اقدس الهي آنها را خطاب قرار نميدهد كه تحقير شده باشند به آنها بگوييد ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ چهار ماه در زمين سيح كنيد سائح همان مسافر و روان آب را كه جاري است ميگويند سايح است سايحون يعني جاريها سيح يعني جريان ﴿فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾.
عجز مشركان در برابر دين و قدرت الهي
و هر كاري هم بخواهيد بكنيد مستحضر باشيد كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ شما نميتوانيد يك كاري بكنيد كه قدرت الهي و دين الهي را عاجز بكنيد بدانيد با خدا طرفيد چون ذات اقدس الهي اين چنين نيست كه دست از دينش بردارد كه ممكن است يك ظلم مقطعي تحمل بشود اما وقتي بخواهيد در برابر دين ذات اقدس الهي تهاجم كنيد كه خدا دست از دينش بر نميدارد كه شما با خدا طرفيد شما نميتوانيد قدرت الهي را عاجز كنيد گاهي تعبيراتي از اين سنخ دارد كه ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[33] كفار خيال نكنند جلو افتادند ما عقب ميافتيم اين چنين نيست فرمود: ﴿أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ﴾ در اين بخش ميفرمايد ﴿أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي﴾ فرمود كفار سابق نيستند كه ما بشويم لاحق آنها جلو بيفتند ما بياييم دنبال آنها بشوند معاجز يا معجز و ما بشويم عاجز اين چنين نيست بلكه به عكس ﴿وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الكَافِرِينَ﴾ نه تنها ما عاجز نيستيم و آنها معجز نيستند بلكه ما مخزي هستيم آنها به خزي مبتلا ميشوند يعني آنها را به خزي مبتلا ميشوند يعني آنها را رسوا ميكنيم لذا يكي از اسامي يا القاب اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه يكي «توبه» است يكي «برائت» است يكي هم «فاضحه» است هم خزي و فضيحت مشركين را به همراه دارد هم پرده دري و خزي و رسوايي منافقين را كه در اثناي همين سوره بحث مبسوطي از آنها به ميان ميآيد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.
[2] ـ صحيفهٴ سجاديهٴ، دعاي16، بند8.
[3] ـ مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 179.
[5] ـ سورهٴ مسد، آيات 1 و2.
[6] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
[7] ـ تفسير فرات كوفي، ص341.
[8] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 62.
[9] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 61.
[10] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 6.
[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 6.
[13] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 58.
[14] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 40.
[15] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 26.
[16] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 16.
[17] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 40.
[18] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[19] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[20] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[21] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 60.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[23] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.
[24] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 9.
[25] ـ سورهٴ ممتحنه، آيهٴ 8.
[26] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.
[27] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[28] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[29] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 33.
[30] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[31] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 12.
[32] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 10.
[33] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 59.