14 06 1983 4844783 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 38

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً وَ مِمّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الآرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الآمْثَالَ (17)﴾

در اين آيهٴ كريمه گذشته از آن معارفي كه عنايت فرموديد حق و باطل را, ايمان و كفر را به يك مَثَل زندهٴ جامع الاطرافي تمثيل فرمود ايمان و كفر گاهي به صورت نور و ظلمت تمثيل مي‌شود گاهي به صورت حيات و ممات تمثيل مي‌شود در نتيجه مؤمن و كافر گاهي به صورت بصير و اعمي بيان مي‌شود و گاهي به صورت زنده و مرده ياد مي‌شود اينها تمثيلات گوناگوني از ايمان و كفر است كه در موارد مختلف بيان شده اما اين مثل ايمان و كفر و حق و باطل و آب و كف روي آب با بيان كردن خصوصيات آب و بيان كردن خصوصيات كف در اين عالم است آيات ديگر به مَثَلهاي گوناگون اشاره مي‌فرمايد اما اينطوري كه كفر را به صورت يك كف و ايمان را به صورت آب تمثيل كند و خاصيت هر كدام را هم بيان كند در اين آيه است كه فرمود آنچه كه نافع است مي‌ماند و آنچه كه سودي ندارد جفائاً و هالكاً از بين مي‌رود در سوره‌اي كه به نام مبارك رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يعني سورهٴ محمد(ص) آيهٴ سوم هم اين مطلب آمده كه ﴿ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل﴾[1], كفار به دنبال باطل رفتند باطل يعني همان كف روي آب كافر به دنبال باطل رفت باطل چيست؟ باطل را در سورهٴ رعد بيان كرد كه باطل مثل كف روي آب است كه هرگز با كف درختي سبز نمي‌شود و تشنه‌اي سيراب نخواهد شد ﴿ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين ءَامنوا اتبعوا الحق من ربهم﴾, مؤمنين تابع حق شدند كه از ناحيهٴ خداست يعني مؤمنين به دنبال آب زلال رفتند كفار به دنبال كف روي آب سرگردانند با اين خصوصيت كه باطل را به خدا نسبت نداد فرمود ﴿ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل﴾, ولي حق را به خدا نسبت داد فرمود ﴿و ان الذين ءَامنوا اتبعوا الحق من ربهم﴾, چون باطل از ناحيهٴ خدا نيست باطل مثل كفي است كه در اثر سيلاب و خروش خود آب پيدا مي‌شود و الاّ از بالا كف نازل نمي‌شود از بالا آب نازل مي‌شود ﴿كذلك يضرب الله للناس امثٰلهم﴾[2], در اين آيهٴ سه هم فرمود خدا مَثَل را اينچنين ذكر مي‌كند كه كفر به منزلهٴ كف است باطل است كه باطل را سورهٴ رعد كف مي‌داند ايمان حق است كه حق من الله است آنطوري كه آب باران من الله است لذا موساي كليم(سلام الله عليه) وقتي بني‌اسرائيل پيشنهاد بت‌پرستي و بت سازي را دادند حضرت آن‌طوري كه در سورهٴ اعراف آيهٴ 138 و 139 آمده اينچنين مي‌فرمايد ﴿قالوا يا موسي اجعل لنا الهاً كما لهم آلهه﴾[3], همانطوري كه اينها خدايان محسوس دارند يك خداي محسوس ديدني هم براي ما قرار بده ﴿قال انكم قوم تجهلون﴾[4], شما جاهليد زيرا ﴿ان هؤلاء متبّر ما هم فيه و باطل ما كانوا يعملون﴾[5], اينها در باطل به سر مي‌برند به دنبال كف روي آب حركت مي‌كنند و چون به دنبال كف روي آب حركت كردند آنچه كه اينها در آن به سر مي‌برند او متبرَّ است و مُهَلَّك محكوم به هلاك و محكوم به تبار ﴿متبر ما هم فيه و باطل ما كانوا يعملون﴾, اما ايمان كه حق است به منزلهٴ آب زلالي است كه مي‌ماند واين را در سورهٴ ابراهيم بيان فرمود آيهٴ 27 سورهٴ ابراهيم بعد از آن مثَل جامع و جالب كه ﴿الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرةٍ طيبهٍ اصلها ثابت و فرعها في السماء ٭ تؤتي اكلها كل حينٍ بإذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون ٭ و مثل كلمةٍ خبيثةٍ كشجرةٍ خبيثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار﴾[6], بعد از اين مثل مي‌فرمايد  ﴿يثبت الله الذين ءَامنوا بالقول الثابت في الحيوٰة الدنيا و في الاخرةِ و يضل الله الظالمين﴾[7], چون مؤمن در اثر داشتن ايمان مثل آن نهري است آن وادي است كه از آب پر شد و آب كه به حال مردم نافع است مي‌ماند پس ايمان مي‌ماند و مؤمن ثابت خواهد بود و هرگز از بين نمي‌رود و سقوط هم نمي‌كند هم در دنيا ثابت است هم در برزخ ثابت است و هم در قيامت هرگز سقوطي ندارد ﴿يثبت الله الذين ءامنوا﴾, خداي سبحان مؤمنين را تثبيت مي‌كند به چه تثبيت مي‌كند بالقول الثابت, چون اين قول حق است و حق مانند آبي است كه مي‌ماند و باطل مانند كفي است كه ﴿يذهب جفأً﴾[8] لذا مؤمن در همهٴ نشئات ثابت و پايدار است نه در دنيا سقوط مي‌كند نه دربرزخ سقوطي دارد و نه در قيامت در اين فراز و نشيب سيل خروشي دارد اوج و حضيضي دارد اما هست هرگز از بين نمي‌رود باطل چند لحظه برجستگي نشان مي‌دهد اما ﴿يذهب جفأً﴾, حق يعني مؤمن هرگز سقوط نخواهد كرد لذا اين تثبيت همانطوري كه در جهان تكوين آنچه خير است مي‌ماند و آنچه زيانبار است مي‌رود در جهان تشريع هم آن عقائد حقه مي‌ماند و آن خرافات و پندارهاي باطل رفتني است و از بين مي‌رود وقتي در همين آيهٴ سورهٴ رعد كه آيهٴ محل بحث است حق و باطل را به اين صورت تبيين كرد آنگاه مي‌فرمايد  ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم ما في الارض جميعاً و مثله معه لافتدوا به اولئك لهم سوء الحساب و ماويٰهم جهنم و بئس المهاد﴾[9], اگر مثل حق مثل آب سودمند است كه مي‌ماند و اگر جريان باطل مثل كف برجسته‌اي است كه مي‌رود اگر كسي ايمان آورد يعني آن حق را پذيرفت پايان نيكي به انتظار اوست زيرا اين ايمان حق است و ثابت است و سودمند واگر كسي ايمان نياورد باطل است و اين نظام باطل را نمي‌پذيرد اين نظام مثل آن آبي است كه از خداي سبحان نازل شده است و به همراه او كفي است كه خود اين نظام اين كف را طرد مي‌كند اين هيچ پناهگاهي براي باطل نيست وقتي خروش سيل اين كف را به ديواره‌هاي اين نهر يا دريا اوديهٴ ديگر مي‌زند هيچ عاملي اين كف را از سقوط نجات نمي‌دهد لذا مي‌فرمايد براي مؤمن عاقبت حسنايي است چون حق را اجابت كرده است براي كفار در روز خطر آنچنان دشواري است كه هيچ عاملي قدرت نجات بخشيدن او را ندراد نه از درون نه از بيرون نه خود مي‌تواند خودش را حفظ كند نه ديگري به داد او مي‌رسد لذا اگر تمام زمين و مانند زمين يعني دو برابر زمين همه، ذخائر ارزنده‌اي باشد و در اختيار او باشد او حاضر است به عنوان فديه بدهد واز عذاب برهد واين شدني نيست ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني﴾, آنهايي كه اين دعوت حق را اجابت كردند كه در بحثهاي قبل در همين سورهٴ رعد داشتيم ﴿له دعوة الحق﴾[10] آنها كه اين دعوت حق را اجابت كردند عاقبت نيكي به انتظار آنهاست ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني﴾ العاقبة الحسني يا خود حسنا وصف و تعبيري است از جنّت كه جنت امري است حسن جنت موجودي است حسن خود جنت حسنا است يا عاقبت حسنايي به انتظار اينهاست ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني و الذين لم يستجيبوا له لو ان لهم﴾, آنهايي كه نداي ربشان را استجابت نكردند يعني اجابت نكردند پايانشان آنقدر دردناك است كه ﴿لو ان لهم ما في الارض جميعاً و مثله معه﴾, عذاب اينها آنچنان دردناك است كه اگر همهٴ آنچه كه در زمين است مال آنها باشد و مثل آن هم مال اينها باشد يعني همهٴ اموال زمين بعلاوهٴ مثلش يعني دو برابر آنچه كه در زمين است همهٴ ذخائر زمين و مثل او اگر با او باشد و مال اينها باشد حاضرند به عنوان فديه به عنوان فدا بدهند و از آن عذا برهند از بس آن عذاب دردناك است ﴿لو ان لهم ما في الارض جميعاً و مثله معه﴾, يعني مثل ما في الارض با ما في الارض باشد و هر دو مال اين شخص باشد ﴿لافتدوا به﴾ حاضرند كه فديه بدهند و فدا بدهند و از عذاب نجات پيدا كنند ﴿اولئك لهم سوء الحساب﴾[11], سوء الحساب آن است كه به هيچ يك از اين گناهانشان پردهٴ ستر, پردهٴ مغفرت, پردهٴ تكفير, پردهٴ تبديل كشيده نمي‌شود خداي سبحان نسبت به كسي كه مورد عنايت اوست روي گناهانش در يك مرحله پردهٴ ستر مي‌كشد چون ستار است در يك مرحله مي‌پوشاند كه ﴿يكفر عنهم سيئاتهم﴾[12] در مرحله‌اي تبديل به حسنات مي‌كند ﴿يبدل الله سيئاتهم حسنات﴾[13] در مرحله‌اي مغفرت دارد و مي‌بخشد كه غفار الذنوب است اينها آثار لطف خدا نسبت به يك بنده است كه بخواهد با آنها به حساب حَسَن رفتار كند براي آنها حساب نيك باز كند ولي اگر كسي مشمول قهر خدا شد و گرفتار سوءالحساب شد همهٴ نقطه ضعفهاي او را مطرح مي‌كند بدون پوشيدن و بدون بخشيدن نه فديه‌اي از اينها مي‌پذيرد نه جا جاي شفاعت است آنروز روز داد و ستد نيست روز فدا دادن نيست فقط روز شفاعت است آن هم شفعا مشخصند و مشفوع‌له هم مشخصند كه از كي شفاعت مي‌شود و چه كساني حق شفاعت دارند عذاب آن عالم اينطور نيست كه قابل تحمل باشد انسان مقداري تحمل بكند و بعد راحت بشود يا آن عامل عذاب افسرده بشود مثل عذاب دنيا نيست عذاب دنيا بالاخره قابل تحمل است يا از طرف زوال موضوع يا از طرف زوال عامل تعذيب بالاخره يا اين آتش تمام مي‌شود يا شخص مي‌ميرد و راحت مي‌شود اين خاصيت عذاب دنياست اما آنجا نه آتش تمام شدني است نه شخص مردني است اينطور نيست كه انسان آنجا معذب بشود و بسوزد و بميرد و راحت بشود اينطور كه نيست لذا اينها تقاضاي مرگ مي‌كنند به فرشتگان مأمور عذاب مي‌گويند ﴿يا مالك ليقض علينا ربك﴾[14], به مالك(سلام الله عليه) كه مسئول جهنم است مي‌گويند يا مالك از خدايت بخواه كه جان ما را بگيرد و مرگ ما را برساند ما بميريم, مرگ در جهنم نيست چه اينكه حيات گوارا هم در جهنم نيست ﴿ثم لايموت فيها و لايحيي﴾[15] نه مي‌ميرد كه از عذاب برهد نه يك زندگي گوارا دارد هست و معذب است مثل دنيا نيست كه بالاخره به احدي نحوين عذاب برطرف بشود يا از باب سالبه به انتفاي موضوع يا از باب سالبه به انتفاي محمول عذاب دنيا كه قطع مي‌شود و عذابي نيست براي احدالسلبين است يا براي اينكه موضوع از بين مي‌رود شخص مي‌ميرد يا براي اينكه بالاخره آن نار افسرده مي‌شود و خاموش مي‌شود عذاب دنيا كه قطع مي‌شود و از بين مي‌رود يا به سلب موضوع است يا به سلب محمول يا كليهما اما آنجا سلب موضوع نيست براي اينكه مرگ مرده است مرگ را در قيامت ميراندند يعني انتقال تمام شد در قيامت مرگ مرده است كه در تعبيرات ديني ما اينچنين آمده كه خداي سبحان دستور مي‌دهد كه مرگ بميرد يعني مرگي ديگر نيست چون مرگ نيست سالبه به انتفاي موضوع آنجا راه ندارد به انتفاي محمول هم آنجا راه ندارد چون ﴿كلما خبت زدناهم سعيرا﴾[16] مي‌فرمايد هر وقت اين آتش بخواهد خاموش بشود ما دستور افروختن مي‌دهيم پس خاموش شدني نيست اين آتشي نيست كه از مواد خاص افروخته باشد از هيزم و گازوئيل و زغال سنگ باشد كه تمام بشود بالاخره اين به ارادهٴ خداي سبحان است آن هم كه تمام شدني نيست يك كمي بخواهد افسرده بشود ﴿كلما خبت﴾ اين نار بخواهد خابي بشود بخواهد افسرده بشود ﴿زدناهم سعيرا﴾ افروخته‌ترش مي‌كنيم پس سلب عذاب نه از ناحيهٴ موضوع در آنجا فرض دارد نه از ناحيهٴ محمول در آن جا فرض دارد لذا انسان حاضر است آنچه كه در خيال او از نظر قدرت مي‌گذرد او را داشته باشد و فدا بدهد و رها شود اين تعبيرات دربارهٴ عذاب قيامت است خواه دربارهٴ كافر خواه دربارهٴ مجرم خواه دربارهٴ ظالم اين عناوين سه‌گانه است كه قرآن كريم دربارهٴ اينها مي‌فرمايد اينها مجرمين, ظالمين كفار اينها مايلند زمين با همهٴ ثروتهاش مال آنها باشد و اينها بدهند و از عذاب نجات پيدا كنند يك عذابي نيست كه قابل تحمل باشد

سؤال ...

جواب: چون اين اراده ارادهٴ فعلي است اراده‌هاي فعلي مقطعي و موسمي است بنابراين اراده كه در اينگونه از موارد اراده ذاتي نيست مثل اينكه خداي سبحان اراده مي‌كند انسان بيافريند درخت بيافريند و همهٴ اينها در يك مقطع هستند و در مقطع ديگر از بين مي‌روند آنجا چون جا براي قطع عذاب نيست نه از ناحيهٴ زوال موضوع نه از ناحيهٴ زوال محمول هيچ تحمل براي اهل عذاب نيست لذا قرآن كريم دارد اينها مايلند همهٴ آنچه در زمين است بدهند و نجات پيدا كنند اين تازه مال آن عظمت عذاب و گسترش عذاب. اما اصل خود عذاب نظير حرارتهاي دنيا نيست كه قابل درجه‌بندي باشد اينكه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن آهن گداخته را به دست عقيل داد گفت اتعن من العذا ولااعن من لذي, تو از آهن گداخته‌اي كه يك انساني آن را گداخت نمي‌تواني تحمل كني من از لظيٰ كه جبار او را افروخته كرد پرهيز نكنم قابل تحمل نيست آن آب داغ را وقتي به كافر تشنه مي‌دهند هنوز به لبانش نرسيده ﴿يشوي الوجوه﴾[17] پوستها را مي‌ريزاند اينطور نيست كه اين امعا را قطع بكند و دستگاه گوارشي از بين برود و انسان نچشد مي‌فرمايد ﴿فقطع امعاءهم﴾[18] اگر دستگاه گوارشي اينها را قطعه قطعه كرد در اثر شدت حرارت اينطور نيست كه ديگر دستگاه گوارش نداشته باشند و نچشند دوباره مي‌رويانيم بر اساس آيهٴ سورهٴ نساء كه فرمود ﴿كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب﴾[19], هر وقت اين پوستها خاكستر شدو پخته شد ما پوست تازه مي‌رويانيم كه چون لامسه در همهٴ بدن مفروش هست ولي قسمت مهم لمس در پوست هست پوست تازه مي‌رويانيم تا ﴿ليذوقوا العذاب﴾ اين عذاب آنچنان دردناك است كه مبتلايان به اين عذاب مايلند همهٴ آنچه در زمين هست مال اينها باشد و مثل اين هم باز مال اينها باشد و اينها را به عنوان فدا بدهند و نجات پيدا كنند. قرآن كريم براي مؤمن ثبات قدم را در همهٴ مراحل تضمين كرده است كه مؤمن در همهٴ مراحل تثبيت مي‌شود بسياري از پيشنهادها كه به انسان داده مي‌شود انسان به حسب ظاهر مايل است كه انجام بدهد ولي مي‌بيند خداي سبحان نمي‌گذارد كه او آلوده بشود بعدها مي‌فهمد كه مصلحتش اين نبود همان كه خواست خدا بود آن مصلحت بود خدا مؤمن را تثبيت مي‌كند در اين فراز و نشيب در همهٴ فراز و نشيب مؤمن را خدا تثبيت مي‌كند ﴿إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه﴾[20] نه تنها در حال برزخ درحالات ديگر هم همينطور است گاهي انسان آرامش احساس مي‌كند ﴿تتنزل عليهم الملائكه ألاتخافوا ولاتحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون﴾[21] در حالت برزخ و حالت احتضار اين معنا قويتر است اما دربارهٴ كفار مي‌فرمايد  قدم به قدم جريانش را تشريح مي‌كند مي‌فرمايد روزي كه عذاب بخواهد به سراغ او بيايد از او هيچ كاري ساخته نيست روزي كه فرمان سقوط يك ظالم رسيد ﴿و ما يغني عنه ماله اذا ترديٰ﴾[22], وقتي زمان سقوطش فرارسيد مال او نقشي ندارد در سورهٴ والليل فرمود مال هيچكاره است ما اول رابطهٴ مالي را قطع مي‌كنيم مال هست و بي‌اثر است در جريان قيامت فرض مال است در عذابهاي دنيا مال هست و بي‌اثر فرمود ﴿ما يغني عنه ما له اذا تردي﴾ و اذا سقط و اذا هلك مال نقشي ندارد, در قيامت مي‌گويد كه همهٴ اموال من در عين حال كه به من ارتباط داشت از من گرفته شد ﴿مَا أَغْنَيٰ عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ[23] يعني ما اغني عني مالي و هلك عني سلطاني اين ارتباط را اول خدا قطع مي‌كند با حفظ همهٴ اموال هيچ كاري از اموال ساخته نيست با داشتن همهٴ اولاد كاري از اولاد ساخته نيست ﴿لن تغني عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا﴾[24], روزي كه خطر مي‌خواهد برسد نه از مال كاري ساخته است نه از اولاد كاري ساخته است در سورهٴ انفال هم فرمود نه از حزب و گروه و قبيله و بسته و عشيره‌تان كاري ساخته نيست ﴿و لن تغني عنكم فئتكم شيئاً﴾[25] پس به چه انسان متكي است اگر به مال متكي است كه در روز خطر كاري از مال ساخته نيست لقوله تعالي ﴿و مايغني عنه ماله اذا تردي﴾ اگر به اولاد تكيه مي‌كند ﴿لن تغني عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شيئاً﴾ اگر به قبيله و عشيره و گروه بسته است ﴿و لن تغني عنكم فئتكم شيئا﴾ آنرا در سورهٴ انفال فرمود آيهٴ 19 سورهٴ انفال فرمود ﴿ان تستفتحوا فقد جاءكم الفتح و ان تنتهوا فهو خير لكم و ان تعودوا نعد﴾, شما اگر برگرديد باز ما هم با همهٴ آن قدرتهايمان برمي‌گرديم ﴿و لن تغني عنكم فئتكم شيئا ولو كثرت﴾, گروهتان ولو هر چه هم زياد باشد كاري از پيش نمي‌بريد چرا؟ چون ﴿و ان الله مع المؤمنين﴾[26] اگر ﴿ان الله مع المؤمنين﴾ و خدا هم كه بكل شيئ قدير است پس قدير مطلق با مؤمنين است چون قدير مطلق با مؤمنين است ﴿و لن تغني عنكم فئتكم شيئا ًولو كثرت﴾, اينطور نيست كه گروه شما حالا كه زياد هستند كاري از آنها ساخته باشد اگر مؤمنين يك طرف، شما يك طرف حساب, حساب عادي بود شما مي‌توانستيد به گروهتان يا به كثرت گروهتان بباليد اما شما يك طرف مؤمنيني كه خدا با مؤمنين است يك طرف يقيناً مؤمنين پيروزند ﴿ولن تغني عنكم فئتكم شيئاً ولو كثرت﴾ چرا؟ چون ﴿و ان الله مع المؤمنين﴾ اگر قدير مطلق با مؤمنين است كاري از شما ساخته نيست پس كافر و ظالم چه درمسائل فردي و چه در مسائل جمعي چه در مشكلات فردي چه در سيئات جمعي روزي كه سقوط او فرابرسد نه مال او و نه اولاد او و نه قبيله و گروه او هر چه هم كه زياد باشد اين مال دنيا كه واقعيتي است كه مال هست منتها كاري از مال ساخته نيست قبيله هست كاري از قبيله ساخته نيست اولاد هست كاري از اولاد ساخته نيست اما در جريان قيامت مسئلهٴ مال و قبيله و اولاد نيست فرض است اينچنين نيست كه در قيامت توالدي باشد پدري و پسري باشد همه يك دفعه از خاك برمي‌خيزند آنجا كه نسب نيست كه يكي پدر باشد ديگري پسر اگر نسبي و پدري و پسري مطرح است به علاقهٴ ماكان است والا در قيامت كه پدري وپسري نيست همه از قبر و از خاك برمي‌خيزند ﴿الي ربهم ينسلون﴾[27] اگر همه از خاك يك دفعه برمي‌خيزند ﴿الي ربهم ينسلون﴾ پس مسئلهٴ توالد نيست مسئلهٴ و نسب نيست اگر سخن از ابوت و بنوت است به علاقهٴ ما كان است يعني آنكه در دنيا پدر بود و آنكه در دنيا پسر بود و الا در قيامت كه پدري و پسري نيست و اگر سخن از مال بود يعني آنكه در دنيا مال داشت يا آنچه كه در دنيا مال بود و الا در قيامت كه جاي مال نيست ماليت مال يك امر اعتباري است اين در محيط عقلا براي تامين حياط دنيا تثبيت مي‌شود و الا در مسئلهٴ آخرت كه اين مال زيد است و آن مال عمرو است و خريدو فروش و احكام داد و ستدبار باشد نيست لذا در جريان قيامت به فرض است مي‌فرمايد عذاب دردناك قيامت آنقدر دشوار است كه اگر همهٴ زمين مال او بود حاضر بود بدهد و رها شود همانطوري كه در جريان دنيا سه قسمت را جداي از هم ذكر فرمود فرمود هنگامي كه سقوط دنيايي اينها فرابرسد مال اينها بي‌اثر است, اولاد اينها بي‌اثر است, قبيلهٴ اينها بي‌اثر است منتها در دنيا اينها هستند و بي‌اثر در آخرت اينها را به فرض مي‌گيرد مي‌فرمايد اگر مال داشته باشد حاضر است كه بدهد و برهد ولي فايده‌ ندارد اگر اولادي باشد حاضر است اولادش را فدا كند قرباني كند تا خودش رها شود و اگر همهٴ مردم روي زمين عشيره و قبيلهٴ و دوستان او بودند حاضر بود همهٴ دوستانش را فدا كند و برهد اين سه مرحله در جريان مال آيات فراواني مسئلهٴ مال را در اين فرض دربارهٴ قيامت مطرح مي‌كند كه اگر اينها مالي مي‌داشتند حاضر بودند بعنوان فدا بدهند و راحت بشوند منتها قيامت روز اخذ فدا نيست راساً روز فديه‌گيري نيست در سورهٴ مائده آيه 36 اينچنين آمده ﴿ان الذين كفروا لو ان لهم ما في الارض جميعا و مثله معه﴾ لو، اگر اينها همهٴ زمين و مثل اينها يعني دوبرابر آنچه در زمين هست مال اينها مي‌بود همهٴ معادن ارض وهمهٴ ذخائر زمين مال اينها بود حاضر بودند بدهند ﴿ليفتدوا به من عذاب يوم القيامه ما تقبل منهم﴾[28] هرگز از اينها قبول نمي‌شود چون آنروز روز فدا نيست ﴿و لهم عذاب اليم﴾[29] ﴿يريدون ان يخرجوا من النار﴾[30] مي‌خواهند خارج شوند اما ﴿و ما هم بخرٰجين منها و لهم عذاب مقيم﴾[31] يك عذاب دائمي است از همين معنا در سورهٴ يونس تعبيري دارد آيهٴ 54 سورهٴ يونس ﴿و لو ان لكل نفس ظلمت﴾[32] كه گاهي عنوان كفر است و گاهي عنوان ظلم است گاهي عنوان جرم ﴿و لو ان لكل نفس ظلمت ما في الارض﴾ همهٴ آنچه در زمين است مال اين ظالم مي‌بود ﴿لافتدت به﴾[33] حاضر بود بعنوان فديه بدهد اما نقشي ندارد آنجا ﴿و اسروا الندامة لما رأوُاا العذاب و قضي بينهم بالقسط و هم لا يظلمون﴾[34], عادلانه بين اينها حكم مي‌شود و هرگز به اينها ستم نمي‌شود باز همين معنا در سورهٴ زمر آيهٴ 47 آمده كه ﴿ولو ان للذين ظلموا ما في الارض جميعا و مثله معه﴾ اگر زمين و مماثل زمين را مالك بودند ﴿لافتدوا به من سوء العذاب يوم القيمة﴾, چون بد عذابي است به هيچ وجه قطع شدني نيست ﴿و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون﴾[35] چيزهائي را مي‌بينند كه هرگز فكر نمي‌كردند اين مال امور مالي

سؤال ...

جواب: منظور از اين ظلم و منظور از آن جور بايد به كفر برگردد والا اگر كسي مسلمان فاسق باشدكه عقايد توحيدي و وحي و رسالتش درست است دربعضي از امور سيئاتي دارد اينها البته عذابشان مقطعي است

سؤال ...

جواب: اينها به مقدار معصيتشان معذبند بعد مرگي در كار نيست اين عذابشان به مقدار سيئاتشان مي‌چشند بعد وارد رحمت حق مي‌شوند كسي نمي‌ميرد نه اهل بهشت مي‌ميرد نه اهل جهنم

سؤال ...

جواب: نه اين شخص به مقدار سيئاتش بايد معذب بشود شده مادامي هم كه اين عذاب در جهنم هست نمي‌ميرد بعد هم كه وارد رحمت حق شد باز هم نمي‌ميرد آنها كه هستند اگر اهل بهشتند كه همواره متنعمند اگر اهل جهنمند و مخلدند همواره معذبند كسي خلاصه بعد از جريان قيامت نمي‌ميرد چون مرگ را گفتند فرمان الهي آمده يعني مرگ به اين معنا زائل شده كه كسي بميرد منتها آنها كه سيئاتشان مقطعي بود عذابشان هم مقطعي است

سؤال ...

جواب: اصلاً فديه قبول نمي‌كنند مگر شفاعت تخفيف بدهد كه مسئله‌اي است جدا والا اصلاً ﴿لايؤخذ منكم فديه ولا من الذين كفروا﴾[36]

سؤال ...

جواب: نه اگر مشرك باشدنه چون مشركين را فرمود ﴿سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم﴾[37], بر فرض اعقاب آنها هم موحد باشند دعاي موحد نسبت به مشرك مستجاب نيست مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالي عليه) اين را در بحث صلات ميت نقل مي‌كند كه يكي از اين منافقين سرشناس مدينه براي تظاهر و عوام فريبي و تظاهر به اسلام پسرش را فرستاد كه من در حال احتضارم و پيراهن مبارك رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را براي من بياوريد يا پسرش اين دسيسه را كرده كه از پيراهن حضرت يك كفني براي آن پدر منافقش درست كند حضرت هم آن پيراهن را مرحمت كردند اينها اصرار داشتند پيراهني كه حضرت پوشيده باشد نه پيراهن نو معمولاً كه خلعت مي‌گرفتند يعني از بدن خودشان خلع بكنند و به اين شخص بدهند كه تبرك داشته باشد والا پيراهن نپوشيده و لباس نو چه فخري دارد؟ آن تبركي ندارد آن را نمي‌گويند خلعت آنچه كه از بدنشان خلع بكنند مثل جبه‌اي كه امام رضا(سلام الله عليه) به دعبل خلعت داد از خود گرفتن و به ديگري دادن از خود خلع كردن و به ديگري پوشاندن آن مي‌شود خلعت و تبرك است والا پارچه را آدم از بازار بخرد اين بركتي نيست آنها اصرار داشتند كه يك چنين خلعتي باشد حضرت اين كار را كرده بعد عرض كردند يا رسول الله اين منافق است فرمود او را من مي‌شناسم از نفاقش هم باخبرم اين پيراهن من براي او كمترين اثري ندارد اما همين گذشت من و اين خلق عظيم من باعث مي‌شود كه گروه فراواني اسلام بياورند عدهٴ زيادي از اين گذشت حضرت او كه منافق و كافر بود كه محروم بود اما از گذشت و عظمت خلقي حضرت كه نسبت به دشمنانش هم اين محبت را كرده است فرمود خداوند بوسيلهٴ اين الف رجل را مثلاً هدايت مي‌كند اينها اگر هم بخواهند از پيراهن حضرت هم استفاده كنند بهره‌اي ندارند مشرك اينچنين است هيچ نفعي نمي‌برد ﴿سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم ان يغفر الله لهم﴾[38] خوب در عذابهاي دنيا قرآن كريم فرمود روز سقوط ظالم كه فرابرسد نه مال او نقشي دارد نه اولاد او سهمي دارند نه فئه و قبيله و عشيرهٴ او نقشي دارد در عذاب قيامت هم همين مراحل سه‌گانه را مي‌فرمايد منتها به فرض چون در آنجا مسئلهٴ مال واقعيتي ندارد كه كسي مالك چيزي باشد مسئلهٴ اولاد هم مسئلهٴ ابوت و بنوت هم واقعي نيست آنجا چون همه يك دفعه از خاك برمي‌خيزند مسئلهٴ قبيله و عشيره هم به شرح ايضاً مسئلهٴ مال را كه در اين آيات ملاحظه فرموديد اما آن دو مطلب ديگر در سورهٴ معارج اوائل سورهٴ معارج آيهٴ 10 به بعد مي‌فرمايد ﴿ولا يسئل حميم حميماً﴾, هرگز دوست گرمي از دوست ديگرش كمك نمي‌طلبد حميم آن دوست حمام دوست گرم صميمي ﴿يبصرونهم﴾[39] فرمود اينها اينچنين ديده مي‌شوند اگر يك كسي بخواهد ببيند اينها مبصرند اينها ديده شده‌اند چطور ديده مي‌شوند ﴿بود المجرم﴾ مجرم دلش مي‌خواهد دوست دارد كه ﴿لو يفتدي من عذاب يومئذٍ﴾ فديه بدهد ﴿ببنيه﴾[40] فرزندانش را بدهد و راحت بشود ﴿و صحبته﴾ همسرش را بدهد ﴿و اخيه﴾[41] برادرش را بدهد ﴿و فصيلته التي تؤيه﴾[42], اينكه در دنيا عشيره بود در آخرت مي‌شود فصيله همين عشيرهٴ دنياست كه قرآن از اينها تعبير به فصيله مي‌كند كه آن روز روز فصل است روز انفصال است در دنيا با هم معاشرند مي‌شوند عشيره اما قيامت كه معاشر هم نيستند كه ﴿جئتمونا فرادي كما خلقناكم اول مره﴾[43] پس عشيرهٴ امروز فصيلهٴ فرداست اينها كه امروز با هم‌اند فردا بي‌همند اينها كه امروز يك واحد را تشكيل مي‌دهند فردا از يكديگر گسسته و جدايند لذا تعبير به فصيله شده اينها حاضرند فصيله‌شان را يعني عشيره‌شان را كه در دنيا به اينها مأوي مي‌دادند آنها را هم فدا كنند و از عذاب الهي نجات پيدا كنند ﴿و فصيلته التي تؤيه﴾ اين مال مرحلهٴ دوم ﴿و من في الارض جميعاً﴾[44] همهٴ مردم روي زمين را حاضرند بدهند و خودشان نجات پيدا كنند نه همهٴ مردم روي زمين يعني همه در عذاب باشند و من نجات پيدا كنم اينكه افتدا نيست افتدا آن است كه انسان از خود مايه بگذارد اگر همهٴ مردم زمين هم بستهٴ او برادر او عشيرهٴ او قبيلهٴ بودند حاضر بود همه را فدا كند نه اينكه افراد بيگانه را بده تا من نجات پيدا كنم اينكه افتدا نيست اگر همهٴ مردم روي زمين هم دوستان او بودند فرزندان او مورد علاقهٴ او بودند حاضر بود بدهد و برهد ﴿و من في الارض جميعاً﴾ همه را فدا كند ﴿ثم ينجيه ٭ كلا﴾[45] اينچنين نيست اين رد همهٴ آن اُمنيه‌هاي باطل است ﴿كلاّ﴾ چرا ﴿كلاّ﴾؟ براي اينكه ﴿انها لغلي ٭ نزاعه للنشوي ٭ تدعوا من ادبر و تولي﴾[46].

اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

 

 

[1]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 3.

[2]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 3.

[3]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[4]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[5]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 139.

[6]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيات 24 ـ 26.

[7]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 27.

[8]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 17.

[9]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.

[10]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 14.

[11]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.

[12]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 5.

[13]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 70.

[14]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.

[15]  ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 13.

[16]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.

[17]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[18]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 15.

[19]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.

[20]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[21]  ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.

[22]  ـ سورهٴ ليل، آيهٴ 11.

[23]  ـ سورهٴ حاقه، آيات 28 ـ 29.

[24]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 10.

[25]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 19.

[26]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 19.

[27]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 51.

[28]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 36.

[29]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 36.

[30]  ـ سورهٴ مائده، آيات 36 ـ 37.

[31]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 37.

[32]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 5.

[33]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 54.

[34]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 54.

[35]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 47.

[36]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 15.

[37]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 63.

[38]  ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 6.

[39]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 11.

[40]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 11.

[41]  ـ سورهٴ معارج، ايه 12.

[42]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 13.

[43]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 94.

[44]  ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 14.

[45]  ـ سورهٴ معارج، آيات 14 ـ 15.

[46]  ـ سورهٴ معارج، آيات 15 ـ 16 ـ 17.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق