أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
در قتل عمد كه قصاص مطرح بود دو طايفه از ادله مورد استدلال بود طايفه اولي ادله خاصه است و طايفه ثانيه ادله عامه و كذا «في العفو» در عفو هم به دو طايفه از ادله استدلال ميشود اول طايفه خاصه كه دلالت ميكند بر خصوص عفو از قصاص، دوم طايفه عامه است كه به مطلق عفو دلالت ميكند پس چهار طايفه دليل در مسأله هست هم درباره قصاص و انتقام دو طايفه است «الخاصة و العامة»، هم درباره عفو و گذشت دو طايفه از ادله هست «الخاصة و العامة».
اما مقام اول كه مسأله قصاص و انتقام بود طايفه خاصهاش همان آيه ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَاب﴾[1] بود آيه سوره «مائده» ﴿وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[2] «الي آخر» بود آيه سوره «بقره» ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى﴾[3] تا آخر بود و مانند آن كه اينها ادله خاصه بر قصاص هستند. ادله عامهاش همان نصوص ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[4] بود يا ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[5] بود و امثال ذلك يا ﴿إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾[6] بود و امثال ذلك كه اينها ادله عامه بود در قصاص و انتقام.
اما درباره عفو و گذشت هم عفو و گذشت هم دو طايفه از ادله در مسأله هست آيات قرآن دو قسمت هست طايفه اولي يك وقت براي تأمين حيات جامعه است مسأله ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَاب﴾ مسأله تأمين حيات جامعه است اگر در موردي معلوم شد كه آن شخص مجرم توبه كرد و نادم شد و اين عفو و گذشت اثر اجتماعي آن بيش از انتقام است, آنجا انسان عفو ميكند. يك مطلب ديگري را هم قصاص در بر دارد و آن تشفي مظلوم است كه به شخص او برميگردد انتقام و انتصار وليّ دم و مظلوم را آرام ميكند اين جنبه بر اساس تربيتهاي اخلاقي حل ميشود نه بر اساس مصالح اجتماعي. مصالح اجتماعي قصاص، بر اساس ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَاب﴾ مطرح است قسمت تشفي مظلوم و وليّ دم به حق شخصي او بر ميگردد. اينجا بخواهد عفو كند يك ملكه نفساني ميخواهد چون هر كسي قادر به عفو نيست اگر آن منفعت جامعه حاصل شد اگر با يك گذشت منفعت جامعه تأمين است، يعني گرايش مردم به مكتب به اندازه اينكه او عفو كرد حاصل است تبليغي براي مذهب هست خدمتي هم به مذهب هم هست و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: اين را گفتند در شريعت موساي كليم مسأله قصاص بود و لا غير اين طور نقل كردهاند بعضي از مؤلفين آيات الاحكام در شريعت مسيح عليه السلام عفو بود و لا غير شريعت اسلام است که تخيير بين القصاص و العفو است كه اين در ذيل آيه ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[7] در كنز العرفان نقل كرده است.[8]
پرسش: ...
پاسخ: آنها آن طوري كه نقل كردند، يك عده قصاص لا غير يك عده عفو لا غير اسلام است كه طريق وسط است تخيير «بين العفو و القصاص» في مورد خاص.
آن قسمتهايي كه جنبه تشفي دارد و غريزه انتقام خواهي را بخواهد سركوب كند، هنر است و كار هر كسي نيست اصولاً بدي كه به انسان رسيد انسان بخواهد آن بدي را از راه فضيلت و نيكي جبران كند كار هر كسي نيست اهميت اين مطلب را قرآن ذكر فرمود و راه آن را هم بيان كرد اولاً وقتي كه مردان الهي را قرآن ميستايد، آدابشان را ذ كر ميكند ميفرمايد اينها كساني هستند كه بدي را با خوبي دفع ميكنند و جبران ميكنند ﴿وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾.[9] در سوره «رعد» جزء اوصاف مؤمنين است آيه 22 سوره «رعد», اينجا «اولوا الالباب» را كه معرفي ميكند ﴿إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾،[10] اوصافي كه براي «اولي الألباب» ذكر ميكند يكي اين است ﴿وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ﴾ اينها با حسنه سيئه را «درء» و دفع ميكنند، «ادْرَءُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَاتِ»،[11] يعني «ادفعوا», «درء، دفع» آنها با حسنه سيئه را دفع ميكنند. آيه 22 سوره «رعد» اينكه بگويد من آن هستم كه اگر يكي به من بد گفت من چند تا جواب ميگويم كه اصلاً مسير مسير دين نيست چون ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾[12] و اينكه بگويد من تا انتقام نگيرم نميگذرم، از «اولوا الألباب» بودن بيرون است اگر مصلحت جامعه تأمين شد با گذشت انسان ميتواند آن مصلحت را به جامعه برساند, مانده قسمتهاي انتقام و تشفي شخصي، اينجا جاي ﴿وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر انسان عفو كند باعث تجري اوست يا تجري ديگران است اينجا جاي عفو نيست اينجا «لمصلحظ اجتماعيظ» بايد انتقام بگيرد ولي اگر نه, حساب كرد به اين كه اين يك مورد پيش آمد او هم نادم و پشيمان است و اثر عفو او به جامعه خيراتي ميرساند, نه تنها او را تنبيه ميكند بلكه افراد ديگر را هم به مذهب جذب ميكند اين اثر اجتماعي آن محفوظ است. ميماند مسأله انتقام شخصي, اين انتقام شخصي را ميفرمايد كه با عفو كردن اين غريزه انتقام خواهي را سركوب كنيد جزء ادله عام است كه ﴿أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ﴾ اين عقبي كه ميگويند نشان ميدهد كه ديگر دنيايي باشد بعد اين وسط نيستي بعد آخرت، نه, يك داري است كه جلوي آن را ميگويند دنيا عاقبت آن را هم ميگويند آخرت پايان همين است, انسان همين طور دارد ميرود «وَ لَكِنَّكُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَي دَار»[13] اينچنين نيست كه وسط انسان معدوم بشود يا از بين برود يا گسيخته باشد نه همين طور «ينتقل من الدنيا إلي البرزخ و الآخرة» كه عقباي همين دار است اين يك مرحله.
در سوره «فصلت» مرحله سوم است و مرحله نهايي است در سوره «مؤمنون» فرمود ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ سيئه را با سيئه دفع نكن، سيئه را با آن خصلتي كه احسن است دفع بكن 96 سوره «مؤمنون» ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ﴾[14] و براي اين امر سنگين هم ﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ ٭ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[15] من به تو پناه ميبرم از همزههاي شيطان. اينكه آدم را تكان ميدهند اين ميشود همزه، چون «الف» با همزه فرق آن اين است كه او حركت دارد اين بي حركت است. مرتب فشار بدهد مکرر تكان بدهد به آدم ميلرزاند خلاصه آدم ر,ا اين را به او ميگويند همزه همزات آن هم اين است هي آدم را تكان ميدهد در برابر آن هم انسان مطمئن آرام هست او ديگر همزهاي ندارد همزاتي ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: «همزه و لمزه»[16] هم همين است
پرسش: ...
پاسخ: البته چون ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[17] عمده آن است البته.
﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ﴾ بنابراين از راه بهتر و با خصلت عاليتر سيئه را دفع بكن سيئه را نميشود با سيئه دفع كرد اگر دفع كردي در حد تشفي است آرام شدي; يعني اين غريزه انتقام جويي را راضي كردي يك حد متوسطي است در ديگران هم هست انسان هم اين را دارد ولي ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ﴾ و براي انجام اين كار ﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ ٭ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾ گاهي ممكن است عمری انسان تحت ولايت شيطان باشد و نداند براي اينكه چون «يحسب أنه يحسن صنعاً»[18] نميداند، خيال ميكند كه تحت ولايت الله است.
در سوره «فصلت» فرمود اين راه خاصي است كه مقدور هر كسي نيست ﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾، آن وقت تأثير اجتماعي آن را هم ذكر ميكند. آيه 34 سوره «فصلت» فرمود ﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ﴾ چند چيز را قرآن كريم فرمود اينها مساوي هم نيستند مسأله علم و جهل را فرمود مساوي هم نيستند،[19] متقين و مجرمين را فرمود مساوي هم نيستند[20] نابينا و بينا را فرمود مساوي هم نيستند،[21] نور و ظلمت را فرمود مساوي هم نيستند،[22] اينجا هم فرمود حسنه و سيئه برابر هم نيستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر عاطفه است معمولاً در اين موارد تكرار ميشود «لا تستوي الحسنه مع السيئه» خواهد بود در اين گونه از موارد «لا» را تكرار ميكنند «ما رأيت زيداً و لا عمرواً» اين «لا» عاطفه است كه بايد تكرار بشود.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿وَ لا تَسْتَوِي﴾ اين و اين, اين عاطفه است يعني «لا تتساويان» سيئه و اين با هم مساوي نيستند, نه اين مساوي با آن است و نه آن مساوي با اين است
پرسش: ...
پاسخ: نه «معاً» يعني مساوي با ثالث نيستند اگر بگويند «معاً» يعني اين دوتايي با ثالث مساوي نيستند. نه حسنه با سيئه مساوي است نه سيئه با حسنه مساوي است خاصيت «لا» اين است و «لا تستوي الحسنه» با سيئه و «لا سيئه» با حسنه.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ امثال اين «لا» عاطفه است تكرار ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: در آنجا با «هل» ذكر شده است ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾[23] اينجا «لا تستوي الحسنه» با سيئه «و لا تستوي السيئه» با حسنه .
﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ﴾،چون حالا مساوي هم نيستند پس چه كار كنيد چون حسنه با سيئه مساوي هم نيستند پس چه كار كنيد ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، سيئه را با آن احسن، چون حسنه كه با سيئه برابر نيست اگر سيئه را با حسنه دفع كرديم ﴿بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ ﴾ دفع كرديم چرا؟ زيرا اگر دفع سيئه دو راه مساوي داشت اگر دفع سيئه دو راه مساوي ميداشت يكي راه سيئ يكي راه حسن, آن وقت «يستوي الحسن و السيئ» آن وقت سييء را خواه با سيئ خواه با حسن دفع ميكرديم يكسان بود ولي طبق اصل اول فرمود حسنه و سيئه برابر هم نيستند فرق دارند. فرق دارند يعني حسنه بالاتر از سيئه است اين يك. بعد فرمود سيئه را به آن راه بهتر دفع بكن يعني سيئه را با حسنه دفع بكن كه بشود طبق سوره «مؤمنون» و بشود طبق سوره «رعد». در سوره «رعد» فرمود ﴿وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ با حسنه سيئه را دفع ميكنند در اينجا فرمود حسنه و سيئه برابر هم نيستند يعني در واقع حسنه بالاتر است بعد فرمود سيئه را از راه بهتر دفع بكن نه از راه مساوي يعني با حسنه دفع بكن
پرسش: ...
پاسخ: بنابراين آن يك مقدار را انتقام گرفت يك مقدار را عفو كرد. آن يك مقدار را ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[24] كه صدر آيه سوره «شوري» بود آن مقداري كه تخفيف داد، ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ﴾[25] است اين برای آن. پس ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ آن وقت هم موافق با آيه سوره «رعد» خواهد شد هم موافق با آيه سوره «مؤمنون» آيه سوره «مؤمنون» اين بود كه ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ اين كار هر كسي نيست اين كار هر كسي نيست. اولاً اثر اجتماعي اين كار اين است كه آنكه دشمن بود دوست حمايتگر شما ميشود ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ﴾ چون شما از راه انتقام وارد نشديد بلكه با حسنه سيئه او را دفع كردهايد ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ﴾ هم وليّ و دوست شما خواهد شد نه تنها آزار نميكند بلكه حمايت هم ميكند دوست حمايتگر شما ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا كه انسان اگر عفو بكند او جريتر ميشود و سوء استفاده ميكند يك مورد كمي شايد باشد از بحث خارج است و اما آنكه طبع اوّلي انسان است اين است ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ﴾ اين عداوت تبديل به صداقت و محبّت ميشود يك و اين محبت هم همراه با حميم شدن و حمايت خواهد شد دو.
﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ﴾، چون با حسنه روبهرو شد ﴿كَأَنَّهُ وَلِيٌّ﴾ ديگر مسأله عدو نيست و ﴿حَميمٌ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: يعني مواظب باش آن موردي كه خوف تجري است و او از اين عفو سوء استفاده ميكند «أمرٌ آخر» و اما در نوع اين چنين نيست. مرحوم كليني رضوان الله عليه نقل ميكند در روضه كافي است. رسول اكرم سلام الله عليه در يكي از اين جبهههاي جنگ در اثر اينكه سيلي يا باراني يا هر چه شد در اين وادي حضرت يك طرف و سپاهيان هم يك طرف فاصله شد اين هم مشغول استراحت شد رسول اكرم يكي از سربازان شرك از آن طرف شمشير كشيد و آمد روي سر حضرت و گفت از اين فرصت استفاده بشود از اين تنهايي گفت: «من ينجيك»؟ حالا سپاهيان تو كه آن سمت هستند تو را چه كسي از دست من نجات ميدهد. فرمود الله براي اينكه آنكه به من وعده نصرت داد هميشه با ماست گفت «من ينجيك» فرمود «الله». او هم روي آن شركي كه داشت روي عنادي كه داشت معتقد كه نبود فشار آورد كه شمشير را كه پايين بياورد سر خورد و افتاد و خودش يك طرف ظاهراً شمشير او يك طرف رسول الله سلام الله برخاست و شمشير كشيد. فرمود حالا «من ينجيك» من به قدرتي معتقد بودم كه در همه حالات با ماست, تو به چه معتقد هستی؟ عرض كرد «كن خير آخذ» من به كرم تو پناه ميبرم. فرمود «عفوت عنك» برخيز[26] اين باعث شد عدهاي برگشتند به سمت اسلام يا گاهي در باب نماز بر منافق، که در سورهاي هست با اينكه قرآن نهي كرده يكي از سران منافق مدينه آمده وصيت كرده بود او براي دسيسهاش كه بعد از مرگ من برويد قميص رسول اكرم را به عنوان كفن بياوريد قميص، پيراهن, غير از ثوب است كه مطلق پارچه است قميص را بياوريد پيراهن را بياوريد يا پسر دسيسه كرد يا پدر وصيت كرده بود هر دو آن دسيسه بود «كلاهما في النار». آمد حضور رسول اكرم (سلام الله عليه) كه پدر در اين حالت است وصيت كرد كه شما قميص بدن مبارك را بدهيد تا ما كفن كنيم رسول الله (سلام الله عليه) هم اين كار را كرد قميص را از بدنشان در آوردند به عنوان كفن به او دادند[27] و بعضيها سؤال كردند كه چرا اين كار را كردي منافقي بود كه در همه اين صحنهها آسيب ميرساند فرمود به اينكه اين ظاهراً شعله قبر او خواهد شد يا براي او نفع ندارد يا شعله براي قبر او است هيچ فايدهاي به حال او ندارد ولو پيراهن من هم باشد اما به وسيله اين «يسلم به ألف» به همين تعبير هزار نفر با اين گذشت من مسلمان ميشوند من اين كار را كردم ميدانم او در زمان حيات خود تا آنجا كه ممكن بود به من و دين من آسيب وارد كرده بود اما من اين كار را ميكنم گويا هم رفته به دنبال جنازهاش البته رفتن و نفرين كردن در دعاي چهارم دارد كه خدايا قبر او را پر از آتش بكن و اينها در صلات بر منافق در حقيقت نفرين بر اوست[28] اين هست كه اگر آدم مبتلا شد اين چنين بگويد يعني نفرين و عذاب بخواهد در حقيقت صلات كه نيست ﴿لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ﴾[29] امّا فرمود به وسيله كار من هزار نفر اسلام ميآورند گرايش پيدا ميكنند دين زنده ميشود و امثال ذلك اينها اثر آن عفو است با اينكه آن فشارها را همه به حضرت وارد كرد. اينها نمونههاي آن در اسلام بود و هست: ﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ﴾ اين هنري ميخواهد كه انسان پا روي آن غريزه انتقام خود بگذارد براي اينكه دين پيشرفت بكند كار آساني هم نيست كه انسان فشار و اين جرعه تلخ را بچشد براي اينكه دين پيشرفت بكند اين كار هر كسي نيست. فرمود اين كار را و ﴿وَ ما يُلَقَّاها﴾[30] اين علمي نيست كه انسان در مدرسه بخواند اين تلقي ميخواهد اين را آدم بايد به لقاء اين علم برود اين مطلب را بايد ملاقات بكند در كتاب باشد از استاد بشنود در مدرسه باشد اين راه مدرسه نيست مسأله درس نيست خلاصه. فرمود اين مطلب را كسي تلقي نميكند به لقاي اين مطلب نميرود مگر كسي كه صابر است از نظر عقل عملي و مگر كسي از نظر هوش داراي حظّ عظيم باشد از نظر عقل نظري به هر حال ايمان كامل ميخواهد ﴿ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾[31] چون به مقدار عقل است به مقدار فهم است كه انسان بردبار است چون آن عقل عملي و تحمل وابسته به ادارك است انسان به مقدار ادراك تحمل ميكند ﴿وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا﴾ كه «الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَد»[32] ﴿وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾ اما علم را «حظّ عظيم» ميداند نبوت را حظّ ميداند روزي ميداند و ايمان عبارت از اعتقاد است اعتقاد با درك همراه است انسان اول ميفهمد بعد تصديق ميكند به مقدار علم پيشرفت ميكند ﴿وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[33] علم باعث ميشود كه كم كم ايمان بالا بيايد و الا محكميِ ايمان بدون تشخيص و بدون علم كه ميسور نيست
پرسش: ...
پاسخ: بله ماخوذ به حيا نه به آنها هم مهلت ميدهند, بعد از حكم ميگويند تأخير نبايد بشود در اجرا بين حكم و اجرا نبايد تأخير بشود; ولي قبل از صدور حكم ممكن است اين مسائل مطرح بشود.
﴿وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾ چيزي را كه قرآن و خدا عظيم بداند مهم است در مسأله سوره «مؤمنون» فرمود شيطان نميگذارد ﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ﴾ اين كار آساني نيست ﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ ٭ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾ اينجا هم فرمود ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[34] اگر ديدي فشاري آسيبي شيطان دارد به تو ميرساند به خدا پناه ببر وقتي كه آژير خطر ميكشند ميگويند به پناهگاه پناه ببريد نه يعني بگوييد به پناهگاه پناه ميبريم; يعني پناه ببريد اگر گفتند وقتي شيطان دارد حمله ميكند به خدا پناه ببريد گفتن اين كلمه اين مرحله نازله «أعوذ» پناه بردن است اين مرتبه ضعيفه پناه بردن است اگر موقع نماز اگر موقع قرآن گفتند ﴿فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[35] و امثال ذلك پناه ببريد نه يعني بگوييد «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» آن مرحله نازله استعاذه است.
پرسش: ...
پاسخ: انسان وقتي خودش به خودش متكي است يا به ابزار ظاهري متكي است اين به خدا پناه نبرد كه
پرسش: ...
پاسخ: يعني معنايي آن را در جان بپروراند مرحوم شيخ بهايي رضوان الله عليه دارد كه اين نيتي را كه ما در نماز نيت ميكنيم، اين نيت به حمل اولي است و غفلت به حمل شايع، نيت آن پر كشيدن است آن «إنبعاث» نفس است[36] خلاصه و إلاّ چهار ركعت نماز ظهر بجا ميآورم «قربة إلي الله» با خاطرات سر گم هستيم تا «السلام عليكم» و آن بزرگان ميگويند اين نماز كه «تَحْرِيمَهَا التَّكْبِيرُ وَ تَحْلِيلَهَا التَّسْلِيم»[37] سرّ آن اين است انسان چون صلاه معراج مؤمن است، وقتي گفت چهار ركعت نماز ظهر پس پر كشيد دارد عروج ميكند, ديگر به فكر زندگي و زن و فرزند و اينها باشد نيست لااقل اين مفاهيم را خوب ميپروراند با اين مفاهيم پيشرفت ميكند پس در عروج بود پس تو زمين نبود پس با ديگران نبود حالا كه دارد برميگردد مسافري است كه از راه دور آمده به ديگران ميگويد «السلام عليكم و رحمه الله و بركاته» حالا ما اينجا نشستهايم اگر يكي به ديگري بگويد «سلام عليك» اين جا نميافتد براي اينكه پيش ما بود اين ديگر حق سلام ندارد اينكه از جاي بالا دارد ميآيد از راه دور آمده و با ما نبود به ما ميگويد «السلام عليكم و رحمه الله و بركاته» ولي پيش ما كه بود ديگر «السلام عليكم» ندارد اين است كه آنها كه در اين راه كار كردند ميگويند آن نمازگذاري كه در بين مردم بود و حواس او پيش مردم بود چطور به خودش اجازه ميدهد بگويد «السلام عليكم» ميگويد ما ادارك نميكنيم براي اينكه جدا نبود از اين مجلس فاصله نداشت با اينها بود.
پرسش: ...
پاسخ: اين كه نيت انبعاث است اين در كشكول است كه نيت انبعاث مصلّي است و إلاّ چهار ركعت نماز ظهر اين تلفظ به نيت است به حمل اولي و به حمل شايع غفلت است براي اينكه همه حواسهاي او پيش همان چيزي كه قبل از نماز بود، بود اين ديگر نيت نيست «لكل امرء ما نوي»[38]
ديگر اين نيست «يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَي نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَة»[39] اين ديگر نخواهد بود، انسان چطوري در اتومبيل كه نشسته است اگر به گردنه رسيده به خدا متوجه ميشود اين ايمان فصلي از كجاست يا در دريا نشسته است يا در هواپيما سوار شده است اين ايمان فصلي دارد. اين ايمان فصلي ايمان خالص است كه مشركين هم اين را داشتند ديگر ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ﴾ چون فهميدند نه دريا نه صحرا نه كوه هيچ چيز نميتواند حافظ اينها باشد كار به دست ديگري است ﴿فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ﴾ معاندين يا مخلصين؟ مخلصين ايمان فصلي را داشتند اين ايمان فصلي به درد نميخورد كه يعني در آن حين كه سوار كشتي شدند در دريا ﴿مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾ ميگفتند يا الله! ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[40] ديگر همان بت پرست قبلي بودند. اين كه ميبينيد انسان در هواپيما يا در كشتي يا در اتومبيل سرِ گردنه صلوات ميفرستد بعد وقتي كه آمده آدم عادي است اين يك ايمان موسمي و فصلي دارد. در هر حال بداند به اينكه تمام اين قدرتها در اختيار ديگري است و در هر حال بايد به او پناه ببرد.
[1]. سوره بقره، آيه179.
[2]. سوره مائده، آيه45.
[3]. سوره بقره،آيه178.
[4]. سوره بقره، آيه191.
[5]. سوره شوري، آيه40.
[6]. سوره نحل، آيه126.
[7]. سوره بقره،آيه178.
[8]. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ كنز العرفان فى فقه القرآن، ج2، ص370.
[9]. سوره رعد، آيه22؛ سوره قصص، آيه54.
[10]. سوره رعد، آيه19.
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص74.
[12]. سوره بقره، آيه191.
[13]. بحار الانوار(ط ـ بيروت)، ج34، ص146.
[14]. سوره مؤمنون، آيه96.
[15]. سوره مؤمنون، آيه97 و 98.
[16]. ر.ک: سوره همزه, آيه1.
[17]. سوره ناس, آيه5.
[18]. ر.ک: سوره کهف، آيه104.
[19]. سوره زمر، آيه9; ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾.
[20]. سوره جاثيه، آيه21; ﴿سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ﴾.
[21]. سوره انعام، آيه50; ﴿هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَ الْبَصِير﴾.
[22]. سوره رعد، آيه16; ﴿هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ﴾.
[23]. سوره زمر، آيه9.
[24]. سوره شوري، آيه40.
[25]. سوره شوري، آيه40.
[26]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص127; «نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي غَزْوَةِ ذَاتِ الرِّقَاعِ تَحْتَ شَجَرَةٍ عَلَى شَفِيرِ وَادٍ فَأَقْبَلَ سَيْلٌ فَحَالَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَرَآهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُسْلِمُونَ قِيَامٌ عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي يَنْتَظِرُونَ مَتَى يَنْقَطِعُ السَّيْلُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ لِقَوْمِهِ أَنَا أَقْتُلُ مُحَمَّداً فَجَاءَ وَ شَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ ثُمَّ قَالَ مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ رَبِّي وَ رَبُّكَ فَنَسَفَهُ جَبْرَئِيلُ ع عَنْ فَرَسِهِ فَسَقَطَ عَلَى ظَهْرِهِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَخَذَ السَّيْفَ وَ جَلَسَ عَلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ مَنْ يُنْجِيكَ مِنِّي يَا غَوْرَثُ فَقَالَ جُودُكَ وَ كَرَمُكَ يَا مُحَمَّدُ فَتَرَكَهُ فَقَامَ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَأَنْتَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَكْرَمُ».
[27]. جامع البيان فى تفسير القرآن، ج10، ص140 و 141.
[28]. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
[29]. سوره توبه, آيه84.
[30]. سوره فصلت، آيه35.
[31]. سوره فصلت، آيه35.
[32]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص87.
[33]. سوره مجادله, آيه11.
[34]. سوره فصلت، آيه36.
[35]. سوره نحل، آيه98.
[36]. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
[37]. الفقه المنسوب الي الامام الرضا(عليه السلام), ص105.
[38]. تهذيب الاحکام، ج3، ص129.
[39]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج5، ص20.
[40]. سوره عنکبوت، آيه66.