23 01 2003 5457087 شناسه:

مباحث فقه ـ نظام قضا ـ جلسه 18 (1381/11/03)

دانلود فایل صوتی

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

قصاص بر چند قسم است؛ قسم اول قصاص نفس است كه در كشتن محقق است، قسم دوم قصاص عضو است كه در قطع عضو از اعضا مطرح است، قسم سوم قصاص جراحت است كه نه قتل است نه قطع با چاقو يا با سنگ يا با چوب دست كسي را مصدوم يا مجروح كردند آن مصدوم يا مجروح كردند حالا خون بيايد يا نيايد اين قسم سوم.

اينها اگر خطأ محض يا شبه عمد باشد كه در باب ديه مطرح است عمد آن در باب قصاص مطرح است براي قصاص در عضو و قصاص در جراحات و صدمات دو دليل قرآن كريم به ما نشان مي‌دهد يكي دليل عام يكي در خصوص قطع عضو و جراحات امّا آنچه كه به نام ادله عامه است، آن ادله‌اي كه مي‌‌‌گويد سيئه را با سيئه جزا بدهيد يا ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ[1]‏ اين شامل قصاص عضو و جروح خواهد شد چه اينكه شامل قصاص نفس هم خواهد شد در سوره «شوري» آيه چهل فرمود ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ و اين ارتباطي با مسأله قيامت و اينكه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ الّا مِثْلَها﴾[2] ندارد براي اين كه آن در باب عقوبت اخروي است، و اين مربوط به قصاص و تقاص‌هاي دنيوي است. آيه 40 سوره «شوري»، فرمود ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: اين درباره همين سيئات دنيوي است يك وقت است که خدا مي‌فرمايد اگر كسي اطاعتي كرد كار خوبي انجام داد حسنه‌اي انجام داد ما ده برابر به او پاداش ميدهيم و اگر مرتكب سيئه‌اي شد به يك سيئه در قيامت عقاب مي‌‌شود آن آياتي نظير اين محتوا كه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ الّا مِثْلَها﴾[3] و امثال ذلك و امّا اين مربوط به سيئات دنيوي و پاداش‌هايي است كه در دنيا مطرح است به شهادت ذيل فرمود ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾ اگر كسي از سيئه آن مُسيئ عفو كند، صرف نظر كند اغماض كند و اصلاح كند اجر او با خداست ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ پس اگر دست كسي انگشت كسي, چشم كسي را از بين بردند اين هم مي‌تواند از بين ببرد «لا في الدفاع»، چون دفاع از باب قصاص بيرون است. يك وقت است در دعوا و زد و خورد طرفَين همديگر را مصدوم مي‌كنند او هم مي‌زند اين هم مي‌زند اين حساب‌اش جداست او قصاص نيست در حال دفاع انسان مي‌تواند از خود دفاع كند ولو بيش از آن مقداري كه خورده است براي اينكه او حمله كرده است و انسان براي اينكه جلوي حمله او را بگيرد، كاري كرده است كه او صدمه بيشتري ديد حتي اگر سارقي حمله كرد به منزل انسان مي‌تواند جلوي او را بگيرد ولو «بالقتل»; منتها قتل را نه در مرتبه اول، اگر با مراحل قبلي ممكن نبود او مرتدع بشود جلوي آن گرفته بشود، «دَمُه هدر» او مال مراحل بعد است در مرحله دفاع و امّا نه به عنوان قصاص او عمداً دست آدم را گرفت و زد و شكست بنابراين او مي‌تواند اين كار را بكند; منتها در مسأله قصاص طَرَف چون اهميت سرايت مطرح است احتياط آن فوق قصاص نفس است كه بايد به اذن والي مسلمين باشد. شايد قول در قصاص طرف بيش از قول در قصاص نفس باشد آنجا عده‌اي گفتند نه بدون اذن والي مسلمين هم مي‌تواند قصاص كند منتها بايد بتواند در محكمه ثابت كند. اثبات آن بر عهده محكمه است و الّا نه اينكه اصلاً قصاص به اذن وليّ شرط بشود بر خلاف حدود كه اصلاً شأن وليّ مسلمين است و شأن حاكم است.

قصاص عضو و جروح چون احتمال سرايت هست بنابراين احتياط در اينجا «أوجب» است و بايد به اذن وليّ مسلمين باشد پس آيه ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ يا ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ اين مجوز قصاص به مثل است «في الاعضاء و في الجروح».

 مسأله عفو كردن كه بهتر است اين هم در ذيل آيه سوره «شوري» آمده است هم در آيه سوره «نحل» كه عفو بهتر است در سوره «نحل» فرمود ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾[4]‏ اگر خواستيد عقاب كنيد چون اين پديده به عقب و به دنبال آن رويداد اول مي‌آيد مي‌‌شود عقاب. عقاب را هم كه عقاب ميگويند چون در پشت سر و عقب آن حادثه است عقوبت خواهد شد. اگر خواستيد عقاب كنيد به مثل آنچه كه اصابت شده به شما عقاب كنيد و اگر صبر كرديد و عفو كرديد ﴿خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: انسان خردمند مي‌سنجد موقع را بررسي مي‌كند مي‌بيند كه اينجا اگر عفو بكند به ضرر يك جامعه است اينجا جاي عفو نيست ولي مي‌بيند نه او كه اين كار را كرده نادم است پشيمان است و با اين عفو مي‌‌شود خيلي از فضايل را احيا بكند آنجا جاي آن است.

 ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾ اينها نشان مي‌دهد كه وزان ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ﴾[5] وزان ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ[6] نيست در ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ واجب تعييني است و لا غير در ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ﴾ حقي است تخييري; حق است نه حكم. اين حق را خداي متعالي در اختيار وليّ دم قرار داد فرمود يا قصاص كن يا عفو كن يا مالي بگير يا بي مال عفو كن پس اين چنين نيست كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ﴾ وزان ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ باشد كه واجب تعييني باشد و لا غير, به شهادت ﴿ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[7] به شهادت اينكه ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾ به شهادت اينكه ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ﴾[8] آن مخير است بين قصاص و بين عفو و اخذ ديه يا بي ديه.

پرسش: ...

پاسخ: اين تثبيت شده است اين هم بنابراين او هم چون مخير است به نحو تخيير هم كه ثابت بشود كافي است.

پرسش: ...

پاسخ: يعني او آن طرف در برابر اين بايد بپذيرد و الّا اين با «علي» نيست. مسأله وليّ دم را در سوره «إسراء» فرمود حقي است به نفع وليّ دم ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾[9] كه با «لام» تعبير كرده به نحو سلطنت بر آن امّا اينجا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ﴾ يعني بايد بپذيري جامعه‌اي كه در او قتل مي‌‌شود بايد قصاص را بپذيرد بر آن شخص واجب است به قصاص تن در دهد وگرنه اقتصاص حقّي است لوليّ دم; به شهادت آيه سوره «إسراء» كه فرمود ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾[10] پس «كُتُب عليه القصاص» نيست آن‌كه قصاص مي‌‌شود «كتب عليه القصاص» است نه اينكه قصاص مي‌گيرد اينكه قصاص مي‌گيرد «جُعل له السلطنه» است آن‌كه قصاص مي‌‌شود «کُتب عليه القصاص» است منتها اين «كُتب عليه القصاص» كه ظهور آن در وجوب تعييني است، با مسأله ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ﴾ با مسأله ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾، با جريان ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ﴾ نشان مي‌دهد كه تخيير است و زمام تخيير هم به يد وليّ دم است.

پرسش: ...

پاسخ: به جامعه خطاب مي‌كند ميفرمايد اين حكمي كه ما بر شما تثبيت كرديم اينچنين است.

پرسش: ...

پاسخ: نه اين ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُبشود مي‌‌شود واجب تعييني و لا غير در حالي كه اينچنين نيست اين حقي است براي وليّ دم و وليّ دم مخير است بين اعمال حق و بين العفو بلا عوض يا عفو مع عوض.

 پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر چون «وليّ من لا وليّ له» است حاكم مي‌تواند وليّ او باشد براي اينكه حالا مسأله قصاص حرف ديگر است و الّا «لا يطلّ دم امرء مسلم»[11] و موظف است كه پيدا كند اين روايت را گرچه صاحب وسائل ندارد ولي در مستدرك هست[12] مرحوم صاحب جواهر هم نقل كرده است[13] كه مقتولي را رسول اكرم (سلام الله عليه) ديد و فرمود به اينكه چه شد چه کسی كشت؟ عرض كردند ما نمي‌دانيم، فرمود همين طور كسي را مي‌كشند و شما نمي‌دانيد و اگر خداي متعال اهل آسمان و زمين را در چنين حادثه‌اي که خون مظلومي را ريختند به جهنم ببرد جا دارد «لَأَكَبَّهُمُ اللَّهُ فِي النَّار»[14] بر اساس اهميت دماء مسلمين است و اگر كسي در ازدحام‌ها در اماكن عمومي در مجامع عمومي يا «في الجُمَع و الأعياد» در نماز جمعه‌ها در نماز عيدها اگر كسي كشته شد و معلوم نيست اصلاً چه کسی او را كشت و چه طور شد كشته شد يا اصلاً در فشار كشته شد بايد از بيت المال ديه را به اوليا او بپردازند «لا يطل دم امرء مسلم» «لا يطلّ» يعني لا يبطل, «طَلال» و بطلان راه ندارد درباره دماء مسلمين اگر نتواستند قاتل را پيدا كنند بايد از بيت المال ديه را تأديه كنند. [15]

 پرسش: ...

پاسخ: ظاهراً ﴿فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾[16] حاكم «وليّ من لا وليّ له» است سلطان بر قصاص دارد.

پرسش: ...

پاسخ: نه تخيير نه مي‌تواند قصاص كند عفو رايگان شايد نتواند بكند، عفو رايگان نه يا ديه يا قصاص.

پرسش: ...

پاسخ: مشخص است در قتل عمد كه مربوط به تراضي طرفَين است در قتل غير عمد گفتند هزار مثقال طلا است

پرسش: ...

پاسخ نه ديه مقدر نيست مي‌تواند كمتر از آن مي‌تواند بيشتر از آن ديه در قتل عمد معين نيست اين ديه معهود نيست ميتواند دويست حلّه يماني و امثال آن باشد. ديه تعبير شده است و الّا ديه مقدّر نيست لذا تراضي طرفَين شرط است اگر او بگويد كه نه من راضي نيستم بيش از اين ميخواهم يا كمتر از اين ميدهم مي‌توانند تراضي كنند.

پرسش: ...

پاسخ: ديه‌اش از بيت المال به وليّ مقتول داده مي‌‌شود يعني بايد داده بشود هم منصوص است هم «مفتيٰ به من قتل في الزحام كالجمع و الأعياد» بايد ديه‌اش از بيت المال داده بشود.

پرسش: ...

پاسخ: اگر كسي عمداً اين كار را كرد كه مسأله قصاص است ولي نه, به طور غير عمد معلوم نبود چه کسی به چه کسی است.

پرسش: ...

پاسخ: نه او كه عامل نيست او در دعوت كننده‌اي كه شب مهمان را به منزل دعوت كرده است «فهو ضامن حتي يرجع إلي منزله» آن منصوص است و «مفتيٰ به» در صورتي كه تعمدي نداشته باشد نه اينكه خودش بيراهه رفته درگيري ايجاد كرده حادثه‌اي را به بار آورده نه آنجا «حتي يرجع إلي منزله فهو ضامن»[17] و امّا در اين درگيري‌ها و در اين تظاهرات اگر معلوم نباشد قاتل چه کسی است بله اين بايد ديه‌اش از بيت المال داده بشود; به هر روی «لا يطلّ دم امرء مسلم».

پرسش: ...

پاسخ: «كالجُمَع و الأعياد» است مثال است تمثيل است نه تعيين. يك وقت است يك زحامات مصلحتي هم نيست به طور عادي ترافيكي شده است ماشيني اتومبيلي با اتومبيلي تصادف كرده است، راه بندان شده است اينجا زحامات شد در اين وسط كسي هم كشته شد، اين ديگر «لا يطلّ دم امرء مسلم» از بيت المال مسلمين بايد كه خون بهاي اين به وليّ اين داده بشود

پرسش: ...

پاسخ: ضامن نيستند براي اين كه دعوت کنندهها چه مي‌دانند چه مي‌‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: اگر علم عادي است آن دعوت شونده هم مي‌داند اگر تنها با دسيسه‌هاي قبلي و اينها باشد احتمال ضمان و اينها هست و امّا به طور عادي اگر هست طرفَين مي‌دانند.

پرسش: ...

پاسخ: اگر دسيسه‌اي باشد بعيد نيست كه آنها يك مقدار ضامن باشند و امّا اگر نه مسأله دسيسه‌ نيست كسي نقشي ندارد در قتل كسي, به طور عادي كسي در زحامات كشته شد بايد از بيت المال ديه‌اش را بدهد.

پرسش: ...

پاسخ: حالا اگر مسلمين باشند و كارشان هم كار عادي باشد، يا كارشان كار فضيلت باشد هر دو را مي‌گيرد حالا اگر معصيت بود و معصيت كه باعث ريختن خون مؤمن نيست بر فرض هم كه معصيت باشد بعيد است كه خون حلال باشد.

 اين دليل اول آن اطلاقات و عموماتي كه مي‌‌‌گويد كه جزاء سيئه, سيئه است يا ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ يا ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾، اين به اطلاق همه موارد را مي‌گيرد.

بياني را مرحوم صاحب جواهر حالا در نماز جمعه است يا غير نماز جمعه در صلاه جمعه دارد گويا مرحوم صاحب حدائق است يكي از اين آقايان يك تعبير سنگيني نسبت به بعضي از فقها دارند تعبير او خيلي تعبير جالبي نبود مرحوم صاحب جواهر دارد كه اگر نبود ذيل آيه سوره «نحل» ما هم جواب او را مي‌داديم;[18] يعني صدر آن شامل مي‌‌شود ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾ و امّا ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾ در اين گونه از هتك حيثيت‌ها هم شامل مي‌‌شود دشنام‌ها را هم مي‌گيرد «الّا القذف». در مسأله قذف اين چنين نيست كه اگر كسي به آدم قذف كرد آدم حق قذف داشته باشد، قتل را مي‌تواند امّا اين كارها از بس بد است و اين كلمات از بس بد است آدم حق برگرداندن را هم ندارد و الّا آن حد ساقط مي‌‌شود و هر دو تعزير مي‌شوند چون معصيت كبيره است اگر كسي شروع به كشتن آدم مي‌كند آدم هم مي‌تواند شروع به كشتن او بكند ولو هر دو با اين دو تير كشته شدند او هم شروع به تير زدن كرد اين هم شروع به تير زدن كرد هر دو در يك آن يكديگر را كشتند يا او هم چاقو زد اين هم چاقو زد چاقوي او هم كاري شد چاقوي اين هم كاري شد هر دو مُردند، اين را مي‌تواند امّا قذف را نمي‌تواند جواب بگويد آن نصوص خاصه مقيد اين اطلاقات است.

پرسش: ...

پاسخ: حرف بد را مي‌تواند جواب بدهد

پرسش: ...

پاسخ: نه آن مسأله‌اش جداست آن در نصوص غيبت است استثناء هست آن مسأله ﴿لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الّا مَنْ ظُلِمَ﴾[19] مربوط به طرح مسائل است در محكمه و امثال ذلك نه فحشي داد اين هم مي‌تواند جواب بدهد امّا ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾ اهانتي كرد اين هم مي‌تواند جواب بدهد امّا ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر شرعا مي‌تواند جواب او را بدهد «الّا القذف» قذف اگر او به اين قذف كرد بر اين واجب است كه ساكت باشد و به محكمه مراجعه كند و حاكم شرع بعد از اثبات حد جاري كند امّا «لو تقاذفا» حد از هر دو طرف ساقط است و «كلاهما يُعَزران» هر دو تعزير مي‌شوند هر دو معصيت كبيره كردند اگر قذف است اين نبايد قذف كند قذف بالصراحه يا بالظهور لفظي حرام است.

پرسش: ...

پاسخ: غيبت نه ديگر كسي كه غيبت كرد كه جزاي او نيست. اطلاقات ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ يا ﴿وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ﴾ يا ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ و امثال ذلك شامل همه موارد مي‌‌شود «الّا ما خرج بالدليل كالقذف» و امثال قذف. بنابراين اگر قصاص عضو و قصاص جروح باشد شامل مي‌‌شود، چه اينكه چيزهاي ديگر هم شامل مي‌‌شود. «هذا تمام الكلام في الدليل الاول».

 اما دليل ثاني كه مخصوص به باب جراحات و قطع اعضا است آيه 45 سوره «مائده» بود فرمود: ﴿وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[20] اين برای قسم اول كه قصاص نفس است. قسم دوم. ﴿وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ﴾ اين قسم سوم اينها به عنوان تمثيل است اعضا رئيسه ذکر شده نه به عنوان تعيين كه قصاص در همين اعضا است و لا غير كه اگر دست شد يا پا شد يا ساير قسمت‌هاي بدن شد اين چنين نباشد نه, قصاص عضو شامل همه اينها خواهد شد اينها به عنوان تمثيل است نه تعيين.

پرسش: ...

پاسخ: اين دليل خاص است مربوط به قصاص عضو است. اينها به عنوان مثال ذكر شده است نه اينكه فقط در چشم و بيني و گوش و دندان هست امّا در لب نيست در زبان نيست در لثه نيست در پلك نيست در مُژه نيست در اينها نيست بله اينها به عنوان مثال ذكر شده است تمثيل است نه تعيين.

اما قسم سوم كه قطع عضو نيست با چاقو مجروح مي‌كند نه انگشت را قطع كند، جدا كند يا با چوب سر را مي‌شكند يا با چوب بدن را مصدوم مي‌كند اين مي‌فرمايد ﴿وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ اين قسم سوم است قطع نيست چشم را نمي‌كند، چشم را مجروح مي‌كند صورت را قطع نمي‌كند ولي مجروح مي‌كند ﴿وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ﴾ اين مسأله قصاص جروح و مسأله قصاص عضو، خطرناك‌تر از قصاص نفس است براي اينكه قصاص نفس كشتن است ديگر خطري بعد ندارد امّا در مسأله قصاص جروح و قصاص اعضا او يك مرتبه زده به چشم ولي اتفاقاً اين گوشه چشم آسيب ديده بقيه سالم است حالا چطور چاقو را بزنند به چشم او كه همان يك گوشه معين آسيب ببيند آنجا كه احتمال سرايت به ساير اعضا است تبديل به ديه مي‌‌شود آنجا كه خوف سرايت هست تبديل به ديه مي‌‌شود. بر اساس اهميت قصاص عضو و قصاص جروح گفتند احتياط در مراجعه به اذن وليّ مسلمين اينجا أوكد است حتي قولي كه در اينجاست بيش از قولي است كه در مسأله قصاص نفس بود.

پرسش: ...

پاسخ: قصاص است ديگر يعني او دست‌اش را قطع كرد، اين دست‌اش را قطع بكند.

پرسش: ...

پاسخ: مگر اينكه در مسأله سرايت و خوف سرايت نقش داشته باشد تبديل به ديه مي‌‌شود مي‌تواند عفو كند مي‌تواند ديه بگيرد چون احتياط در اين قسم قصاص عضو و قصاص جروح أوكد از قصاص نفس است.

پرسش: ...

پاسخ: نه اگر دفاع كرده باشد نه آن كسي كه مهاجم است دمه هدر.

پرسش: ...

پاسخ: نه اگر بين اثنَين باشد و در يك حد با هم پرخاش كردند اين چنين نيست كه يكي مهاجم باشد و يكي مدافع.

پرسش: ...

پاسخ: بله آنجا چون ولو ممكن است حق با يكي باشد امّا هجوم طرفيني است دفاع هم طرفيني است آنجا ديگر اينچنين نيست كه انسان بتواند مازاد تحميل كند اين چنين نيست نه نميشود مگر اين كه مسأله دفاع در كار باشد كسي خون آدم را ريخته. آدم براي اينكه از خطر نجات پيدا كند، دارد دفاع مي‌كند مراحل ابتدايي ممكن نيست الّا اينكه او را از پا در بياورد اينجا هم «دمه هدر» چون او مهاجم است يك وقت نه دو تا عرض هم هستند، هر دو با هم دعوا ميكنند، آنجا هر كدام اضافه جرح وارد كرده است بايد كه او ديه بپردازد.

پرسش: ...

پاسخ: «معصيةً» بله «و البادي عمداً معصيةً» امّا نه «قصاصاً»

پرسش: ...

پاسخ: اگر اين مورد اطمينان عقلايي است، يا صبر مي‌كنند اين را جراحت مي‌كنند در مسأله قطع عضو، اين فرع مطرح است كه اگر قطع عضوي منتهي شد به قتل نفس، اين جا چه بكنند؟ اينجا صبر كنند ببينند حتي «يبرأ» اين چنين است يا ميتوان الآن قصاص عضو را اجرا كرد و اگر او مُرد بعد قصاص نفس بكنند منتها «يبقي مسألة اخريٰ، مشكل آخر» و آن اين است كه آيا او يك كار كرد يا دو تا كار كرد او يك كار كرد پس اينجا اگر ما قبلاً دستي را بريديم بعد او را كشتيم بايد ديه دست آن را بدهيم. اين چنين نيست كه «حتي يقال» كه او هم دست بريد و هم كشت اين هم بايد دست آن بريده بشود و هم بكشيم, نه او قتلي بود كه از راه قطع دست شروع شد اينجا هم اگر يك قطع دستي است كه به قتل منتهي مي‌‌شود و اگر نه ما اول دست او را بريديم و سالم ماند بعدها او كه مرد بخواهيم قصاص بكنيم «يقال» كه ديه اين عضو را بايد بدهد.

پرسش: ...

پاسخ: بله آن‌كه حكم است اصلاً

پرسش: ...

پاسخ: بله اينها نوعاً مضمون نصوص است و «مفتي به».

پرسش: ...

پاسخ: ادله‌اي كه بحث مي‌‌شود دسته بندي شده همين است يعني يك قسم ادله عامه است از آيات البته، روايات نه تبديل آن به ديه و اينها را ضمن آيه ﴿وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ﴾ در قتل است البته يا ﴿فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ﴾[21] كه تبديل به ديه را اينجا مفسرين ذكر كردند «في قتل النفس» امّا اينها مسأله ﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ﴾ است مسأله اداي به احسان, مسأله ديه را اينجا مطرح خداي متعال نفرمود. فرمود ﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾ اگر صدقه بدهد رايگان. حالا مگر بگوييم اين صدقه همان طوري كه در آنجا ذكر شده است دو قسم است يك وقت رايگان مي‌بخشد يك وقت نه, ديه كه روايات مبيّن اين آيه باشند، شارح اين باشند اين «مطلبٌ آخر» كه به «آيات الأحكام» برميگردد اگر نه يك حكم بدوي باشد كه معصوم عليه السلام دارد مي‌فرمايد او ديگر از «آيات الأحكام» بيرون است

امّا مسأله تخيير بين قصاص و عفو اين مخصوص به قتل نفس نيست. همان طوري كه ذيل ادله عامه تخيير بود صبر را عفو را اصلاح را نه تنها جايز دانست بلكه ممدوح شمرد اينجا هم كه مربوط به قسم دوم و سوم است آنها هم همچنين يعني در قطع عضو و در وارد كردن جراحات, آنجا هم مصدوم و مجروح حق عفو دارد براي اينكه در ذيل همين آيه است فرمود ﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾. عفو كرد «فمن تصدّق به فهو كفاره للمتصدق» كه صدقه داد يا نه, عفو و گذشت و بخشش صاحب حق كفاره اوست كه گناهان او را ميبخشد باشد اين است اين «فيه وجهان فمن تصدق به فهو كفاره للمتصدق»، صدقه دهنده.

پرسش: ...

پاسخ: نه خود اين شخص صدقه بدهد عفو كند; يعني اين كسي كه حق قصاص برای اوست يا وليّ او يا خود او در صورت قطع عضو و قصاص جروح, خود اين اگر عفو كند اين عفو صدقه است كمك به ديگري است «عَوْنُكَ الضَّعِيفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَة».[22]

پرسش: ...

پاسخ: اگر «فمن تصدق به فهو كفّارة» به خود متصدق برگردد، كفاره ذنوب اوست البته.

پرسش: ...

پاسخ: آن وقت مزيد درجات خواهد بود خود حضرت امير سلام الله عليه فرمودند: اگر من زنده شدم عفو ميكنم.[23]

پرسش: ...

پاسخ: نه همين كه صدقه داد معلوم مي‌‌شود مغفور است; يعني عفو مقبول است; منتها اثر اين عفو اين است كه براي عفو كننده و صدقه دهنده كفاره اين خواهد شد.

پرسش: ...

پاسخ: براي مجرم «حق الناس» حل مي‌‌شود نه «حق الله», «حق الله» آن را با توبه خود او حل كند چون امور سبعه كه گذشت يكي اين بود كه ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ الّا بِالْحَقِّ﴾[24] «يدل علي الحرمة» اين نهي تكليفي مستفاد از اين حرمت در اينجا هست; يعني او معصيت كبيره كرد اين معصيت كبيره كفاره‌اش به توبه است نه كفاره‌اش به صدقه وليّ دم.

پرسش: ...

پاسخ: ﴿لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ الّا بِالْحَقِّ﴾ كفاره او نيست كفاره ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾[25] خواهد بود يعني اين «حق الناس» آن برطرف مي‌‌شود و الّا «حق اللّه» نه.

پرسش: ...

پاسخ: البته ظاهر آن اين است به اين برمي‌گردد ﴿فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ﴾ يعني «كفارة المتصدق».

پرسش: ...

پاسخ: به اين حق بله يعني گناهاني كه دارد چون ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم;[26] خود بعضي از اعمال باعث كفاره گناهان انسان مي‌‌شود. اگر گناهي نداشت مثل حضرت امير سلام الله عليه فرمود: من اگر سالم شدم خودم عفو ميكنم، اين باعث مزيد درجات خواهد بود.

پرسش: ...

پاسخ: با يك ضربه او را از پا در بياوريد مثله نكنيد. در نصوص قتل دارد كه «تأخذوا مأخذها»[27] در روايات كيفيت اعدام دارد كه شمشيري بزنيد كه «تأخذوا مأخذه» يعني كاري باشد كنايه از كارگر شدن آن شمشير است «اضربه ضربه تأخذوا مأخذها» بزنيد كه كاري باشد خلاصه به مقطع‌اش بزنيد كه «تأخذ مأخذه» چنين تعبيري در نصوص اعدام دارد اين كنايه از آن است كه كاري باشد.

 

[1]. سوره بقره، آيه191.

[2]. سوره انعام, آيه160.

[3]. سوره انعام، آيه160.

[4]. سوره نحل، آيه126.

[5]. سوره بقره، آيه178.

[6]. سوره بقره، آيه183.

[7]. سوره بقره، آيه178.

[8]. سوره بقره،آيه178.

[9]. سوره إسراء،آيه33.

[10]. سوره إسراء،آيه33.

[11]. من لا يحضره الفقيه, ج3, ص67; الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏2، ص500; «لا يَبْطُلَ دَمُ امْرِءٍ مُسْلِم‏».

[12]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏17، ص367.

[13]. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.

[14]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏3، ص577; «رُوِيَ أَنَّهُ ص مَرَّ بِقَتِيلٍ فَقَالَ مَنْ لِهَذَا فَلَمْ يُذْكَرْ لَهُ فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوِ اشْتَرَكَ فِيهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَأَكَبَّهُمُ اللَّهُ فِي النَّار».

[15]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص165; «قَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ مَاتَ فِي زِحَامِ جُمُعَةٍ أَوْ عِيدٍ أَوْ عَرَفَةَ أَوْ عَلَى بِئْرٍ أَوْ جِسْرٍ لَا يُعْلَمُ مَنْ قَتَلَهُ فَدِيَتُهُ عَلَى بَيْتِ الْمَال‏».

[16]. سوره إسراء, آيه33.

[17]. تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏10، ص221; «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ مَنْ طَرَقَ رَجُلًا بِاللَّيْلِ فَأَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَهُوَ لَهُ ضَامِن‏».

[18]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌23، ص346؛ «أولا أنه مبني على أصل فاسد كما حرر في الأصول بل أساء الأدب معه في الحدائق هنا فقال الواجب عليه مع رده هذه الأخبار و نحوها من أخبار الشريعة هو الخروج من هذا الدين إلى دين آخر و ثانيا...».

[19]. سوره نساء،آيه148.

[20]. سوره مائده، آيه45.

[21]. سوره بقره،آيه178.

[22]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص55.

[23]. نهج البلاغه، (صبحي صالح)، خطبه23; « وَصِيَّتِي لَكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّدٌ ص فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَة».

[24]. سوره إسراء، آيه33; سوره أنعام، آيه151.

[25]. سوره إسراء،آيه33.

[26]. سوره نساء، آيه31.

[27]. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق