أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
درباره قتل نفس عمداً اموري بود امر اوّل اين بود كه خطرها و ضررهاي اجتماعي اين زياد است همان آيه سوره «مائده» بود كه فرمود ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً﴾[1] اين اهميت اجتماعي قتل نفس بود كه بحث آن گذشت.
الأمر الثاني حرمت تكليفي اين كار بود آن حرمت هم طبق نهياي كه در چند آيه كريمه شد ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ﴾[2] بحث آن گذشت.
امر ثالث وجوب كفارهاي بود كه بر قتل عمد مترتب است
امر رابع لزوم توبه و آن مسئله كلامي و اعتقادي بود كه بر قتل عمد مترتب است فرمود ﴿فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً﴾.[3]
امر پنجم تشريع اصل قصاص بود كه قتل عمد قصاص دارد.
امر ششم بيان «من بيده القصاص» بود.
امر هفتم كيفيت اقتصاص و اعمال اين بود.
در امر هفتم مطالبي كه بيان شد اين بود كه قرآن كريم اوّل اصل قصاص را معرفي كرد فرمود ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾[4] بعد در سوره «مائده» فرمود ﴿وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[5] براي اينكه اولياي دم اسراف در قتل نكنند طبق نهي سوره «إسراء» فرمود ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾[6] كه در جاهليت اسراف در قتل ميكردند, چند نفر را براي يك نفر ميكشتند يا جماعت و قبيلهاي را براي يك نفر اعدام ميكردند و مانند آن, جلوي آن جاهليت گرفته بشود فرمود النفس ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾. اين ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ كه در سوره «مائده» است در سوره «بقره» باز و تشريح شد فرمود ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ﴾[7] اين مضمون که قبلاً بحث شد سوره «بقره» آيه 178. اشكالي كه در اين قسمت بود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى﴾ اين مبين آن ﴿أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ است كه در سوره «مائده» بود اين چنين نيست كه اطلاق داشته باشد هر فردي را در برابر هر فرد ديگر بشود كشت نه مرد را در برابر مرد زن را در برابر زن. پس مرد را براي زن نميكشند اگر مردي زني را كشت اين چنين نيست كه آن مرد را قصاص كنند بلا عوض.
موضوعي كه در اين خلال مطرح شد آن تفاوت بين زن و مرد بود كه آيا زن و مرد تفاوتي دارند يا ندارند. در قصاص كه هفت امر مطرح شده بود بين زن و مرد در آن امور چهارگانه يا پنج گانه هيچ تفاوتي نيست كه «هو المهم». اصل خطر اجتماعي قتل نفس خواه قتل زن خواه قتل مرد ﴿فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً﴾ حرمت تكليفي آن كه مستفاد از نهي است در هر دو «علي السواء» است ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ﴾ چه قتل زن چه قتل مرد. ترتب اثر وضعي در فقه به نام كفاره در هر دو علي السواء است; قتل عمد چه درباره زن چه درباره مرد كفاره جمع دارد و «علي السواء» است. وجوب توبه چه در قتل زن چه در قتل مرد هست، آن اثر كلامي و اعتقادي كه عقاب و عذاب اليم است چه در قتل زن چه در قتل مرد، اينها آن اركان اساسي دين است كه بين زن و مرد فرقي نگذاشت. ميماند آن جهاتي كه به انسانيت انسان بر ميگردد هيچ فرقي نيست در اين «امور اربعه او خمسه».
ميماند مسئله اينكه اگر مردي زني را كشت بايد چه كرد؟ در اينجا اگر زني مردي را به قتل برساند آن زن را قصاص ميكنند «بلا تأدية شيء» اگر زني مردي را بكشد آن زن را قصاص ميكنند چيزي هم از زن نميگيرند ولي در خصوص عكس مسئله، اگر مردي زني را كشت او را قصاص ميكنند به اين شرط كه اولياي آن زن كه مقتول است نصف ديه را به مرد بدهند. فرق بين زن و مرد در همين يك گوشه است «فيما يرجع إلي القصاص». اينجا مسئله تفاوت زن و مرد مطرح شده، ببينيم آيا اسلام بين زن و مرد فرقي گذاشت كه ما بياييم براي توجيه آن فرق شواهدي اقامه كنيم كه زن اين چنين آفريده شد، مرد آن چنان يا اصلاً فرق نيست. آن مسائل تكويني و واقعي كه «يرجع إلي إنسانية الإنسان» در اسلام هيچ فرقي بين زن و مرد نبود. هيچ كمالي از كمالات انساني و اسلامي نه مذكر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع, درجات ايمان و علم نه مرد بودن شرط است نه زن بودن مانع, در هيچ علمي، در هيچ تخصص و اجتهادي نه مذكر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع. بنابراين آنچه كه به كمال برميگردد يا كمال علمي يا كمال عملي كه حيات طيبه را در پي دارد ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً﴾[8] (كما في سورة «نحل») و مشابه اين در آيه ديگر، هيچ فرقي بين زن و مرد نيست اجتهاد براي هر دو راه آن باز است، تخصصهاي علوم و فنون هم راه آن براي هر دو باز است درجات علم و عمل صالح كه معيار ارزش انسان است راه آن براي هر دو «علي السواء» باز است و همچنين درجات برزخ و بهشت راه آن براي هر دو باز است هيچ ميزي «فيما يرجع إلي إنسانية الإنسان» بين زن و مرد نيست ميزي نيست تا ما بياييم توجيه كنيم او آن چنان آفريده شد اين اين چنين خلق شد. همان طوري كه در سوره «نحل» فرمود چه زن چه مرد ايمان و عمل صالح ضامن حيات طيبه است، ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً﴾، در سوره «احزاب» هم فرمود مرد مسلمان زن مسلمان مرد مؤمن زن مؤمن، مرد صائم زن صائم، و همچنين سايه شقوق. سوره «احزاب» آيه 35 چندتا صفت از اين اوصاف را ذكر فرمود ﴿إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً﴾ لزوم تسليم هر دو هم در برابر قضاي الهي فرمود وَ ﴿ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾.[9]
پس «فيما يرجع إلي إنسانية الإنسان» و كمال علمي و عملي هيچ ميزي بين زن و مرد نيست ميماند مسئلههاي امور مالي «فيما يرجع إلي القصاص». «فيما يرجع إلي الأمور المالية» آيا ديه به شخصيت و به انسانيت انسان وابسته است يا به اثر اقتصادي انسان در جامعه؟ اگر به شخصيتاش باشد بايد بين افرادي كه از لحاظ شخصيت فرق دارند ديه فرق بكند و حال اينكه تمام مردها خواه مرجع آن خواه مجتهد آن خواه متخصص آن خواه عالم آن خواه فقيه آن خواه فرد عادياش همين كه مؤمن بود ديهاش مشخص است «علي السواء است» چه ديه نفس چه ديه عضو چه قصاص نفس چه قصاص عضو.
بنابراين ديه به انسانيت انسان برنميگردد «قِيمَةُ كُلِ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه»؛[10] آن همان است كه با خودش دارد و با خودش ميبرد ديه در اسلام براي ترميم آن خلأ اقتصادي است لذا در دين براي كلاب هم ديه معين شده اگر عمداً رانندهاي سگي را زير گرفت بايد ديه بدهد ديه كاري به معيار انساني و ارزشها و شخصيتي انساني ندارد آن خلأ اقتصادي را ديه بايد پر كند. تحليلي كه در اين امور هفتگانه به عمل آمد نشان داد تا آن چهار يا پنج امر اوّل كه مربوط به انسانيت است و اثر تكويني است و مسئله خدا و قيامت و عذاب و امثال ذلك است «لا ميز بين الأنثي و الذكر» وقتي كه اين مسئله اقتصاد مطرح است گاهي ميبينيم در ارث تفاوتهايي هست احياناً، گاهي ميبينيم در قصاص و ديه تفاوتهايي هست احياناً، اين ديه را به خاطر شخصيت مقتول نميدهند لذا تمام شخصيتها در ديه «علي السواء» است.
پرسش: ...
پاسخ: اقتصاص و ديه «فيما يرجع الي الغالب» است آن هم اينها حكمت است. ما وقتي كه در اصول دين پذيرفتيم او حكيم «علي الاطلاق» كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[11] است و در مسائل گذشته هم ثابت شد كه عقل ما در مسائل عادي هم آن بينش را ندارد فرمود در توزيع ارث ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾[12] شما نميدانيد مصلحت چيست كه خدا اين چنين ميگويد اين را اين قدر بده آن را آن قدر بده.
پرسش: ...
پاسخ: بله الآن با حكمت داريم حرف ميزنيم مسئله علت كه نيست كه اين است ولا غير نظير همان علل الشرايعي كه ائمه فرمودند. گوشههايي از اسرار را دارد ذكر ميكنند وگرنه در آن مسائل اوّل گذشت كه عقل در اين امور راجل است. ذات اقدس الهی فرمود در اين كارها شما نميدانيد مصلحت چيست كه ما چرا به پسر اين قدر بدهيم به دختر اين قدر بدهيم به يكي سُدس بدهيم به يكي ثُلث بدهيم ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ اين «قد مرّ» كه عقل فقط چراغ است كه ميگويد بله راهي است و «هو النّبي» برو ببين اين راه چه ميگويد و اگر عقل كافي بود كه نيازي به رسالت و نبوت نبود ثابت شد كه بالضروره عقل قاصر است نه نبوت بهتر است و آمدن انبيا عقل را تكميل ميكند نه، اصلاً عقل را قيام ميدهند لو لا رسالت و نبوت, عقل راجل است آدمي است چراغ دست او هست، چراغ كه راه نيست و اينها در حد علل الشرائع است اشكالاتي كه در همين حد است شبههها را با همين حد حل ميكنند و الاّ واقع آن چون فروع دين است و اسرار آن بر ما مخفي است ﴿ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾ ﴿قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ كه ﴿ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى﴾; اين جواب حقيقياش هست امّا شبههاي كه در حد علل شرايع و حكمت شرايع بتواند آدم را قانع كند اين است.
بنابراين آن كه مسلم است كه زن و مرد فرق ندارند قرآن بر آن فرق نگذاشت «في الامور الخمسة أو الأربعة» كه آنها معيارهاي انساني است ميماند درباره ديه كه ديه چه كسي كمتر است ديه چه كسي بيشتر است.
پرسش: ...
پاسخ: شما که حوزه درس خواندهايد تا تمام نشد جاي اشكال نيست وقتي تمام شد ما ساكت هستيم تا فرمايشات شما را گوش بدهيم, ما از فرمايشات آقايان هم استفاده ميكنيم.
بنابراين در قصاص «فيما يرجع إلي الأربعه و الخمسة» هيچ فرقي نيست مردي اگر زن را كشت آن مرد را ميكشند اين چنين نيست مرد را رها كنند منتها چيزي هم به مرد ميدهند.
پرسش: ...
پاسخ: نصف ديه را.
زن اگر مرد را بكشد, همان زن را قصاص ميكنند ديگر چيزي به او نميدهند. مرد اگر زن را بكشد اين مرد را قصاص ميكنند اعدام ميكنند منتها چيزي هم به او ميدهند صحبت اين يك چيز است در خصوص اين گوشه.
بنابراين آن بحثهاي عقلي و اساسي كه ميگويد زن و مرد تفاوتي ندارد فقه هم و قرآن هم «فيما يرجع إلي الأمور الهامة» بين زن و مرد فرقي نگذاشت از دنيا گرفته تا آخرت.
بنابراين اگر فرقي هست بين زن و مرد «فيما يرجع إلي الدّية» در مقدار مال است و لا غير. برويم به سراغ اصل تشريع دين پس قصاص ميشود نه اينكه مرد را رها كنند مرد را هم ميكشند. ميماند مسئله ديه اين ديه براي ارزش انسانيت انسان است يا جنبه اقتصادي انسان است ديهاي كه براي كِلاب هم هست اگر كسي عمداً سگ كسي را از بين ببرد بايد ديه بدهد و چيزي كه داراي ارزش است اگر كسي آن را اتلاف كرد ضامن است يا قيمت آن را و اگر زنده است و اگر او را عمداً كشت بايد ديه بپردازد معلوم ميشود ديه برای ارزش معنوي نيست اگر براي ارزشهاي معنوي بود براي كلاب ديه معين نميكردند، يك اگر براي ارزشهاي معنوي بود بايد به تفاوت افراد خيلي فرق بكند، اگر كسي را عالمي را مجتهدي را مرجعي را مثلاً ـ خداي ناكرده ـ كشت بايد ديه بيشتري بدهد چنين نيست.
پرسش: ...
پاسخ: به هر روی ارزش چه قدر است «قلّ أو كثر», فتند يك كبش بايد بدهد صحبت جعل ديه است نگفتند قيمت بده. اگر سگ كسي را انسان بگيرد غصب بكند كمكم او از بين برود، بايد قيمت آن را بدهد ولي اگر اتومبيل او را زير گرفت بايد ديه بدهد, صحبت ديه است، ديه مربوط به ارزش نيست. آن خلأ اقتصادي را ديه بايد پر كند. از اين طرف كه براي كلاب هم ديه است از آن طرف ميبينيم افراد ارزشمند ديه ايشان با افراد عادي يكي است معلوم ميشود ارزشهاي معنوي با ديه قابل خريد و فروش نيست اين ديه براي ترميم شخصيت و مانند آن نيست كه ما بگوييم اين شخصيت او كذا آن شخصيت او كذا0 اين چنين نيست بايد ببينيم كه اثر اقتصادي زن و مرد هم يكي است تا ديه ايشان يكي باشد يا با هم فرق ميكند اين را «بالوجدان» ميبينيد فرق ميكند يعني آن قدري كه مرد اثر اقتصادي دارد زن آن مقدار ندارد
پرسش: ...
پاسخ: اينها مبني «علي الغالب» است چون علت كه نيست حكمت است اينها نظير علل الشرايع كه فرمودند.
اين نظام يك سلسله عواطف ميخواهد يك سلسله قهرها هر دو در هر دو هست منتها در زن آن عواطف و رِقّتها بيشتر است كارهاي رقيق به او واگذار شده در مرد آن قسمتهاي قهرماني و فشار و اينها بيشتر است كارهاي سنگين به او واگذار شده محكمكاريها به مرد واگذار شده;
پرسش: ...
در دعا دارد؟ پاسخ: اينها معيار فضيلت نيست ممكن است، اگر زن در وظايف خودش درست انجام بدهد ممكن است از مرد افضل باشد. نظام اين را ميخواهد كه يك عده كارهاي ظريف يك عده كارهاي محكم را بر عهده بگيرند هم ظريفكاري بناي زندگي لازم است هم محكمكاري ظريفكاريهاي اين نظام به عهده زن سپرده شده است محكمكاريهاي اين نظام به عهده مرد. هر دو براي وظيفه خودشان مجهزند هر كدام بهتر آن را انجام داد آن رشد معنوياش بيشتر خواهد بود. اين چنين نيست كه تقسيم كار فضيلت بياورد يا درجه ايمان او را كمتر از درجه ايمان اين و بالعكس كند او اگر ﴿مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً﴾،[13] بالا ميرود و همچنين اين همه بخواهند مرد بشوند يكسان است ولي ناقص همه بخواهند زن باشند يكسان است ولي ناقص ظريفكاري و محكمكاري بايد با هم باشند امّا او هم ميتواند در انجام وظايف خودش رشد كند و همچنين مرد.
در هيچ كمالي از كمالات، درجات ايمان, فضايل اخلاقي, از ايمان توكل صبر و قناعت و ساير مسائلي كه در اسلام مطرح است، هيچ جا ملاحظه نميفرماييد كه مرد بودن شرط است يا زن بودن مانع. در هيچ كمالي راه براي زن بسته نيست و هيچ درجه از درجات بهشت مخصوص مرد باشد دون زن اين چنين نيست.
در اين قسمت قصاص هم در چهار يا پنج امر مهم بين زن و مرد فرقي نبود و نيست ميماند مسائلي كه به امور مالي برميگردد به نام ديه، نه اصل قصاص ـ قصاص براي هر دو هست ـ مقداري آن هم به عنوان نصف ديه به مرد ميدهند آن هم در يك صورت فقط اين اصل ديه را كه ما تشريح ميكنيم ميبينيم ديه براي ارزش انساني نيست براي ترميم آن خلأ اقتصادي است لذا براي كلاب هم هست لذا افراد مختلف انسان برای ايشان يك ديه است با اينكه از نظر عذاب اليم فرق ميكند اگر كسي عالمي را بكشد يا اعلمي را بكشد در عذاب و جهنّم فرق ميكند چون يك امر واقعي و تكويني است ولي از نظر ديه فرق نميكند عالمي را بكشد يا جاهلي را از نظر عذاب اخروي فرق ميكند ولي از نظر ديه فرق نميكند.
پرسش: ..
پاسخ: اين ظريفكاريها را به زن دادهاند، يعني اين اسكلت اين طور ساخته شد با اين ابزار. بنابراين اگر فضيلتي هست براي هر دو هست ممكن است او در كار خودش مؤمنتر و خالصتر باشد آن «يرجع إلي التكوين, إلي أمر الواقعي» كارها را بايد تقسيم بكند براي ظريفكاريهاي اين بنا يك ابزار مخصوص لازم است، در زرگري ديگر پتك و آهن نيست.
پرسش: ...
پاسخ: اين تفاوت ممدوح است يعني چيزي او دارد كه اين ندارد اين تفاوت نيست يعني بعضي از خصايص زن را هم مرد ندارد اين تفاوت نيست يعني خصوصياتي زن دارد كه مرد ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: ما دليل داريم بر اينكه اينها بايد معصوم باشند امّا زنهاي ديگر معصوم نبودند دليلي نداريم.
پرسش: ...
پاسخ: در بعضي از نژادها و قومها اصلاً به زن امكاناتي تخصيص نميدادند اصلاً زن را قرباني ميكردند به مهمانيها ميآوردند.
پرسش: ...
پاسخ: از نظر مقام علمي ممكن است زن مؤلف كتاب حقوق بشود استاد دانشكده حقوق بشود صدها قاضي را تربيت بكند ولي بزن و بگير و ببند و بكش از دست او برنميآيد نوعاً اجرائيات يك حرف ديگر است.
پرسش: ...
پاسخ: استدلالهاي آن هم نشان ميدهد به اينكه جبران پذير است مگر «دَعِي الصَّلَاةَ أَيَّامَ أَقْرَائِك»،[14] به او نفرمودند اگر آن كار را بكند وضو بگيرد رو به قبله بنشيند مصلاي خودش بنشيند ذكر بگويد جبران ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: استدلالي كه حضرت فرمود براي نقصان عقل همين بود كه شهادت او مقبول نيست در بعضي از موارد اصلاً آن دليل نيست آن هم در حد حكمت است و الاّ در بعضي از موارد «كالقيادة و القذف و اللواط» و امثال ذلك اگر هزار زن هم بيايند شهادت بدهند مقبول نيست اصلاً نميخواهد پاي زن در اين مسائل طرح بشود.
پرسش: ...
پاسخ: آن در حد يك حكمت است و الاّ اگر هزار تا زن بيايند بگويند اين قذف كرده به لواط يا لواط كرده, مقبول است؟ اين به خاطر اين است كه نميخواهند پاي زن در اين مسائل مطرح بشود نه به خاطر اينكه زن عقل او كم است آن هم در حد يك حكمت حضرت فرمود اين چنين نيست كه حالا اگر عقل زن نصف عقل مرد بود چهار تا زن آمد شهادت داد نساء، منفردات، و لا منضمات شهادتشان مسموع نيست, نميخواهند پاي ايشان در اين محاكم باز بشود.
در اجرائيات زن كه يك سلسله آمادگي مخصوص دارد مربوط به اوست، در مرد هم يك سلسله حالات خاص دارد مربوط به اوست. اين كارهاي محكم را به عهده ميگيرد اين كارهاي ظريف را به عهده ميگيرد ممكن است او در كارهاي خودش افضل در بيايد و اين در كارهاي خودش افضل در نيايد «أو بالعكس». در ارث هم ملاحظه ميفرماييد در بسياري از موارد بين زن و مرد فرقي نيست اگر مادر و پدرند كه سُدس ميبرند،[15] اگر كلالهاند يك قسم كلالهاند كه ﴿فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ﴾،[16] در بعضي اقسام هستند كه بين زن و مرد فرق است.
پرسش: ...
پاسخ: اگر به تاريخ آدم استدلال بكند بايد آن تاريخ را هم بداند كه سرّ خفقان زن كه زنها را اصلاً به عنوان غذا و به عنوان قرباني براي مهمان ميآوردند يا زندهاش را اهدا ميكردند يا بريان شدهاش را در كنار سفره ميآوردند; يعني اصلاً در هند براي زن عبادات قائل نبودند ميگفتند زن نفس مجردي ندارد عبادت بكند، كالحيوان است «إذا ماتت ماتت» اين اسلام بود كه آمده گفته او هم روح دارد و حيات بعد از موت دارد چه مذكر چه مؤنث حيات طيبه به انتظار ايمان و عمل صالح است. اگر زنها از اين خفقان در ميآمدند خيلي چيزها ميفهميدند, علم و ادراك و ايمان و عمل صالح, بين زن و مرد فرقي نيست اينها وقتي كه ميآيند در اين مدارس شركت ميكنند كم ندارند منتها هر كسي يك رشته اختصاصي دارد همان طوري كه در مردها ذوقها و آمادگيها و سليقهها مختلف است، زن و مرد هم همين طور تمام اين واحدها در عالَم وجودشان لازم و افرادي هم بايد باشند كه اين مسئوليتها را قبول كنند هر كسي رشتهاي را بايد بر عهده بگيرد در آن رشته ممكن است که با ايمان و عمل صالح همراه باشد و خيلي هم جلو برود و هنوز شما ميبينيد آن آثار جاهليت در بين مسلمين هست الآن اگر مردي زنا بكند ننگ براي آن خانواده نيست امّا اگر زن زنا بكند براي خانواده ننگ است اين جز اثر جاهليت چيز ديگر نيست. اگر اسلام است كه فرمود هر دو را صد تازيانه بزنيد حالا آن افتخار اگر نكند ننگ نميداند مثلاً پسر او آلوده شد حالا اگر دختر او آلوده بشود چطور؟ فرمود ﴿الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[17] در جاهليت مگر تمكين ميكردند نميكردند الآن هم همين طور است. حالا اگر يكي از اعضاي خانواده مرد بود و آلوده شد ديگران چه ميكنند، ننگ نميدانند كه ولي اگر زن آلوده شد اين را ننگ ميدانند جز اثر جاهلي چيز ديگر نيست اين همان رسوبات است و ما اين را ننگ ميدانيم و زناي مرد را ننگ نميدانيم و حال اينكه خطر هر دو، شرّ هر دو، گناه هر دو و جنايت هر دو و حد هر دو «علي السواء» است اينها را ما به حساب نميآوريم و آنها را به حساب ميآوريم. اين زني كه اصلاً نميگذاشتند او عبادت كند در هند، ميگفتند براي اين كه او اصلاً روح مجردي ندارد، اين زني كه هنوز در بعضي از مناطق او را اهدا ميكنند، زني كه در بعضي از مناطق او را سر ميبريدند مانند گوسفند گوشت آن را به مهمانها ميدادند چنين ادواري بر زنها گذشت پس اگر ما نداشتيم و زنها پيش نرفته بودند اين دليل آن نيست كه آنها فرق دارند و نشانهاش اين است كه اين نور محض «و هو القرآن» فرمود چه زن چه مرد حيات طيب به ايمان و عمل صالح وابسته است در هيچ جا نفرمود مرد بودن شرط است يا زن بودن مانع, در هيچ عبادتي نفرمود اين مخصوص مرد است آن مخصوص زن; اگر آمده كار را تقسيم كرده فرمود اين كار به عهده مرد آن كار به عهده زن نه اينكه اين كار را مرد بكند و زن نكند اين چنين نيست.
پرسش: ...
پاسخ: درس قضا را كه هر دو ميخوانند
پرسش: ...
پاسخ: يعني بشود قاضي بگير و ببند؟ يعني اجرائيات؟
پرسش: ...
پاسخ: اجرائيات اينها نميتوانند نوعاً بايد با مردها تماس بگيرد با مردها بايد در ارتباط باشد او مدعي است او منكر است او شاهد است او داد ميكشد او فرياد ميكشد او را بگيرد بزند ببندد مقدور او نيست اين اجرائيات است و الاّ درس براي هر دو باز است اين ممكن است مؤلف كتاب حقوق بشود استاد دانشكده حقوق بشود
پرسش: ...
پاسخ: تصدي بياجراست اين عمل است علم نيست كه اين عمل است مثل اين است كه ما بگوييم شمشير دست بگيرد به ميدان برود ولي كار نكند اين را گفتند شمشير دست نگيرد «حق الحضانة» برای او «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل»[18] و او برود جهاد. اجرائيات فرق ميكند نه علوم و اعمال صالحه و الاّ در علوم ممكن است كه زير دست او صدها قاضي تربيت بشود و خودش اجرا نكند تصدي نكند اينكه «ما يرجع الي الاجراء» است نه علم و عمل.
پرسش: ...
پاسخ: نرفت بخواند الآن اينها كه در دانشكدهها هستند دخترها كمتر از پسرها كه نيستند امور علمي برايشان هست امّا در عواطف در اجرائيات ضعفي دارند در مسائل اجتماعي وقتي ميخواهند وارد بشوند و اجرا كنند و متصدي كار بشوند اينها بله ضعف دارند در اجرائيات يا زود فريب ميخورند يا زود تحت تأثير قرار ميگيرند يا زود رقيق القلب هستند
پرسش: ...
پاسخ: نه مرجعيت غير از اجتهاد است اجتهاد ميتواند چون مرجعيت كار اجرايي است ميتواند كتابهاي فقهي بنويسد كه مجتهده از آن استفاده كند اين را ميتواند امّا مرجع باشد يعني كار اجرايي داشته باشد با مردها تماس داشته باشد اين دشوار است و گرنه در اجتهاد ذكورت شرط نيست كه در مرجعيت گفتهاند ذكورت شرط است
بنابراين اينكه ما ميبينيم قرآن كريم زن و مرد را «في الزنا» يكسان ميداند اگر تازيانه است به هر دو شلاق ميزند اگر سنگسار است هر دو را سنگسار ميكند «إذا كانا محصنَين» اگر جمع بين سنگسار و زناست «إذا كانا شيخَين» هر دو را تازيانه ميزنند هم سنگسار ميكنند چه پيرزن چه پيرمرد; ميبينيم در هيچ قسمتي فرقي بين زن و مرد نيست امّا اگر در جامعه كنوني زني آلوده شد اين را براي آن قبيله ننگ ميدانند و مرد اگر آلوده شد ننگ نميدانند اين كه ما ننگ ميدانيم و آن را ننگ نميدانيم, جز اثر جاهليت چيز ديگر نيست حرمت كه هر دو هست حدّ هم كه براي هر دو يكسان است هر حدّی شد; چه رجم شد چه قتل شد چه جمع بين رجم و جلد شد براي هر دو «علي السواء» است. اينكه ما يك قسمت را عار ميدانيم يك قسمت را عار نميدانيم سرّ آن چيست؟!
[1]. سوره مائده،آيه32.
2. سوره اسراء، آيه33.
[3]. سوره نساء، آيه92.
[4]. سوره بقره، آيه179.
[5]. سوره مائده، آيه45.
[6]. سوره سراء,، آيه33.
[7]. سوره بقره،آيه178.
[8]. سوره نحل، آيه97.
[9]. سوره احزاب، آيه36.
[10]. نهج البلاغه، (صبحي صالح)، حکمت81.
[11]. سوره بقره, آيه231.
[12]. سوره نساء, آيه11.
[13]. سوره قصص، آيه80.
[14]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص85.
[15]. سوره نساء، آيه11; ﴿وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾.
[16]. سوره نساء، آيه12; ﴿وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ﴾.
[17]. سوره نور، آيه2.
[18]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص9.