أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
از صفحه 12 تا آخر مربوط در ابتدای صوت تا زمان 12:36 قرار دارد و و بايد در انتهاي جلسه قرار بگيرد.
در قتل عمد اموري بود. چون قرآن كتاب هدايت است نه تنها يك كتاب قانون كه مواد قانوني را به طور خلاصه بيان كند، هم تعليم است و هم تربيت، لذا با يك سلسله از دستورات جلوي كار خلاف را ميگيرد كه واقع نشود و اگر واقع شد چگونه كيفر داده شود و اگر كار طوري واقع شد كه قابل اثبات نبود تا به محكمه قضا بيايد و كيفر داده شود، يك عامل ديگري كه اعتقاد به كيفر الهي است در انسان احيا ميكند كه اثرش از محكمه قضاي قاضي قويتر باشد. پس از چند راه جلوي كار را ميگيرد يكي از راه تعليم و تربيت كه اين كار حرام است. يكي اگر واقع شده است چگونه كيفر داده شود در محكمه قضا و يكي هم مطلقاً; خواه انسان بتواند آن را در محكمه قضا تثبيت بكند خواه نتواند آن عقوبت اخروي سر جاي خود محفوظ هست. كسي كه به آن عقوبت اخروي معتقد شد، دست به اين كار نميزند, زيرا اگر آن عقوبت اخروي مطرح نباشد ممكن است كسي كه در جاي خالي و تنها كه مسئله شهادتي در كار نيست، مسئله اثبات در محكمهاي مطرح نيست، دست به چنين كاري بزند; ولي آن اعتقاد اخروي مانع دروني او خواهد بود, لذا از چند نظر قرآن كريم درباره قتل عمد آيات دارد.
امّا قسمت اول نواهي بود بعد از آن اصل كلي كه اهميتاش را ذكر فرمود كه ﴿مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَني إِسْرائيلَ﴾[1] بعد از آن که آن نهي نبود به صورت يك عمل حرام، تشديد امر قتل بود به جهات اخروي آن كه نهي را هم البته ضمنا در بر داشت. گذشته از آن يك دسته از آيات مستقيماً نهي ميكند كه اين كار را نكنيد. يك دسته آيات قصاص معين ميكند، يك دسته آيات عقوبت اخروي. حالا قصاص به دست چه کسی است و نحوه قصاص چيست؟ آن را هم طوائف ديگر از آيات بيان ميكند.
اما اصل نهي كه يك مقدار آن گذشت، هم در سوره «إسراء» است هم در سوره «انعام» آيه سوره «إسراء» جلسه قبل مطرح شد كه ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾.[2] آيه ديگر در سوره «انعام» است آيه 151. «انعام» سورهاي است كه در مكه نازل شد و گفتند «دفعة واحدة» نازل شد و در مكه سُوري كه نازل ميشد قسمت مهم مطالب آن معارف و اعتقاديات و احياناً اخلاقيات بود. مسائل فروع دين و احكام در سُور مدنيه است.
«انعام» در مكه نازل شد و ظاهراً تمام سوره دفعه واحده نازل شد و احكام فرعي در سُوَر مكي خيلي كم است. ده تا حكم فرعي است كه يعني يك قسمت مهم آن فرعي است به انضمام مسائل اصولي كه يك جا در اين سوره «انعام» است كه مسأله توحيد است بعد نُه تا مسأله هم مربوط به همين قوانين فقهي است كه اينها در مكه هم قبل از جريان روزه و خمس و زكات اينها هم آمده.
پرسش: ... پاسخ: البته حالا چه اينكه سور مدني بعضي از آيات مكي هم در آنها هست ولي سوره مكي است و گفتند باهم هم نازل شده است «يُشَيِّعُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ»[3] و آن از آيه 151 شروع ميشود چون قبل آن بدعتها و سنتهاي باطل جاهليت را مطرح ميكند ميفرمايد چه کسي گفت آن شيء حلال است و اين شيء حرام؟ حلال خدا و حرام خدا را بخواهيد بفهميد بياييد من براي شما تشريح بكنم. آنچه كه شما بدعت گذاشتيد اين چنين نيست. بعد از اينكه فرمود آن تحريمهايي كه شما كرديد، فلان شيء حرام است فلان شيء حرام است، آنها اين چنين نيست.[4] شما از چه معياري ميگوييد خدا اين را حرام كرده. بخواهيد بدانيد، محرمات الهي چيست بياييد من تشريح بكنم. ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ بياييد تا من محرمات الهي را بر شما تلاوت بكنم. معمولاً «تعال» جايي گفته ميشود كه كسي در مقام بلندي باشد، به آنكه در پايين هست ميگويد بالا بيا. وقتي كه دو نفر هم سطح باشند ميگويند «إليّ» پيش من بيا; امّا يكي بالا باشد يكي پايين ميگويد «تعال» بيا بالا. آن وقت هم اين طور بود; الآن هم در اين مناطق ييلاقي اين چنين است كه دامنه كوه را كه دشت است براي كشت و زرع آماده ميكنند، سينههاي كوه را براي مسكن انتخاب ميكنند الآن هم اين طور است. در عرب اين چنين بود. بچهها معمولاً از خانههايشان كه در سينههاي كوه بود سرازير ميشدند ميآمدند در دشت براي بازي يا كارهاي ديگر. غروب كه ميشد، شامگاه اوليايشان به لبههاي خانه يا جلو حيات ميآمدند به بچههايشان ميگفتند «تعال، تعال» بيا بالا, بيا بالا. اين لغتي بود كه براي مردم آن روز مفهوم بود. انبياء عليهم السلام كه آمدند، به امتها گفتند «تعال» بالا بياييد، چون استاد هميشه به شاگرد ميگويد «تعال»، پيغمبر و امام هميشه به امت ميفرمايند: «تعال»، بالا بياييد چند جا است. ﴿تَعالَوْا﴾ بالا بياييد. آنها اصرار داشتند كه پيغمبر را پايين بياورند. ميگفتند كه يا تغيير بنيادي بده اين را بردار يك قرآن ديگر بياور يا اگر همين هست آنچه كه ما ميخواهيم در آن اعمال بكن. چيزي در آن بگذار كه با سنت ما سازگار باشد. اين كه تو آوردي سازگار نيست در حد ما باش; يا ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا﴾ يك تغيير بنيادي بده ﴿أَوْ بَدِّلْهُ﴾ يا نه, يك مسائلي كه در او هست عوض بكن. يكي از اين دو كار را بكن كه با ما هم سطح بشوي خلاصه ما بپذيريم ما بپسنديم: ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ جواب آن هم اين بود كه براي من هيچ يك از اين دو كار نيست ﴿أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى﴾.[5]
پرسش: ... پاسخ: بله ديگر بله همين است تمام افراد و امم را ميفرمايند بالا بياييد: ﴿تَعالَوْا﴾ بالا بياييد. با اين كه از طرف الله مأمور «خفض جناح» شد: ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾[6] اين «خفض جناح» همراه با يك تواضع ممدوحه است از اين طرف بايد او مقام خودش را حفظ بكند. ميفرمايد من بالا هستم شما پايين هستيد بياييد بالا; اين حرمت آن مقام است. تواضع ايجاب نميكند كه او عظمت آن مقام را ناديده بگيرد. اول خود رسول اكرم (سلام الله عليه) بايد به خودش ايمان بياورد رسالت خودش را اعتقاد داشته باشد و گرامي بشمارد، تا ديگران به رسالت او معتقد بشوند. اول ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾؛ بعد ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛ آنگاه ﴿كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ﴾[7] در عين حال كه مأمور به خفض جناح است و تكبر نكند و با همه يك جا بنشيند که شناخته نشود، صدر و ذيل نباشد در عين حال موظف است كه اين مقام خود را حفظ بكند، به مردم بگويد شما پايين هستيد بياييد بالا. اين حرمت آن مقام ايجاب ميكند كه اين كار را بكند.
﴿تَعالَوْا﴾ بياييد بالا تا من وحي الهي را بر شما تلاوت بكنم. ﴿أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ آن محرمات ده چيز است كه در مكه هم بود اول ﴿أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ چون شرك از معاصي كبيره است, گرچه مربوط به اصول دين است ولي معصيت كبيره است. گاهي به صورت نهي گاهي به صورت امر. يك. دوم؛ ﴿وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً﴾ سوم؛ ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ﴾ چون چند نحو بچه كشي در جاهليت بود؛ يكي دخترها را ميكشتند براي آن عار متخيل كه مبادا در جنگها اينها به اسارت بروند,[8] يكي مطلق فرزند را چه دختر چه پسر «خشية إملاق»، «خشية فقر» كه ما نتوانيم اينها را تأمين بكنيم، اينها جوعاً بميرند براي ما ننگ است همين طور ايشان را ميكشيم.[9] يكي هم به عنوان قرابين و قربانيها ميكشتند كه آن يك بحث جدايي دارد. قتل اولاد به عنوان قرباني احياناً در جاهليت بود.[10] جلوي هر سه كار را قرآن كريم و اسلام گرفت; اين سه. فرمود اين كار را نكنيد براي اينكه ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ﴾ چهار ﴿وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ﴾ خلاف را كارهاي زشت را چه علني و چه آشكار نكنيد. پنج ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾ نفس محترمهاي را كه حرمتي دارد نكشيد، آن كسي كه خون او هدر است حرمتي ندارد; مثل كسي كه قصاص ميشود يا مرتدي اعدام ميشود. يا محاربي اعدام ميشود يا زانيه و محصني رجم ميشود و مانند آن. ﴿ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[11] پنج تاي ديگر را در آيه بعد فرمود: ﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ ششم ﴿وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ﴾ هفتم. ﴿لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها﴾ هشتم. ﴿وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى﴾ نهم. ﴿وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ٭ وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً﴾[12] اين نه تا بود با شرك ده تا.
پرسش: ... پاسخ: معلوم ميشود به اينكه تكليف «ما لا يطاق» ظلم به نفس است لذا اگر كسي در حال ضرر روزه بگيرد اين ظلم است و كاري است حرام.
پرسش: ...
پاسخ: اول آن شرك است آخري آن وفاي به عهد.
فواحش اين گونه از قبايح را شامل ميشود براي اهميت ذکر شده است يا خوردن مال يتيم جزء فواحش هست يا خيانت در كيل و وزن اينها جزء فواحش است, اينها للاهتمام ذكر شده.
اين را در رديف محرمات الهيه آوردهاند كه ﴿أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ﴾ اول شرك بعد محرمات ديگر كه «منها» قتل نفس.
پرسش: ...
پاسخ: فرمود شما نكشيد ما تأمين ميكنيم بعد هم فرمود كه از دوش زمين بايد روزي بگيريد: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾،[13] اينها دوش زمين هستند. اين طور خانه بنشينيد اين چنين نيست ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾، شما راه برويد روزيها فراواناند فرمود زمين اين چنين نيست كه صاف به شما روزي بدهد. اين مَناكب ارض را بايد زير پا بياوريد و روزيتان فراوان است. شما اين كار را نكنيد «خشية إملاق» براي اينكه شما اول خيال كرديد كه خودتان را تأمين ميكنيد بعد بچهها در يك قسمت آيه فرمود ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ﴾[14] آنجا كه خطر متوجه بچهها بود، اينجا فرمود شما خودتان را ما روزي ميدهيم, مگر شما را چه کسي روزي ميدهد. اينجا اهميت براي مخاطب است. اول اينها را ذكر ميكند: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ﴾ در جاي ديگر ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ﴾ خود شما را چه كسي روزي ميدهد؟ رزق خود شما از كجا تأمين ميشود؟ ما ميدهيم ﴿لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ﴾[15] بنابراين شما كه روزي ميخوريد از ناحيه الله است. بچهها را هم خدا روزي ميدهد; چرا اينها را ميكشيد.
پرسش: ...
پاسخ: آن همان دخترها را كه زنده به گور ميكردند از قبر تعبير به «سِهر» ميكردند. ميگفتند اين «وعد البنات» همان سهر است داماد است، ميگفتند ما دختر را به قبر ميدهيم. از قبور به اسهار تعبير ميكردند. اين مربوط به دخترها بود البته يك قبيله خاصي براي آن ننگ مترحم; امّا اين يك مسائل اقتصادي بود، آن يك مسائل اخلاقي بود و تمام اينها را نهي فرمود. بنابراين به عنوان اين كه جزء محرمات الهي است جلوي آن را گرفته. در سوره «اسراء» كه نهي فرمود, در سوره «انعام» نهي فرمود، در سوره «نساء» در خصوص قتل مؤمن آن عقوبت الهي را با آن شدت بيان كرد.
پرسش: ...
پاسخ: قتل اولاد را در جاهليت «لوجوه» ميكشتند: دخترها را براي آن عار موهوم و مطلق فرزند را براي خشية إملاق و احياناً درباره قربانيها هم هست آن در تفسير هست حالا اگر ـ انشاء الله ـ بحث به آنجا رسيد مطرح ميكنيم.
پس اين امر اول است و يك طايفه از آيات راجع به امر اول كه اين را از نظر بيان حكم الهي تحريم ميكنند، حكم تكليفي آن حرمت است. آن هم عقوبت است كه حافظ انسان است از دست به اين كار زدن كه فوق مسأله قضا است براي اينكه او گاهي قابل اثبات است گاهي قابل اثبات نيست, آن هم خطرش موقت است براي اين كه انسان با اعدام كار او تمام ميشود و امّا آن ﴿عَذاباً عَظيماً﴾[16] اوست كه سنگين است.
در آيه سوره «نساء» فقط مسأله كلامي را قرآن مطرح كرد. حكم فقهي را مطرح نفرمود نه از نظر قضا نه از نظر كفاره، كفاره قتل عمد در قرآن كريم نيست و حكم قضاي آن هم كه به عنوان قصاص است در آن آيه نيست به طور كلي در آيات ديگر است.
پرسش: ...
پاسخ: اگر عمد بود ﴿فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً﴾.[17] اين براي متعمداً آن هم براي خطئاً.
پرسش: ...
پاسخ: اين بايد كه اهل او بدانند. اهل او ميدانند كه كجاي قرآن است. اين است كه فرمود آنچه كه ما براي تو إنزال كردهايم براي مردم تنزيل كردهايم و رابط بين إنزال و تنزيل هم تفسير تو پيغمبر است. ﴿ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ﴾؛[18] تو إنزال جمعاً يافتي مردم تدريجاً مييابند و آنچه که اين جمع را تدريج ميكند و اين بسته را باز ميكند تبيين و تفسير توست: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[19] همين را كه ﴿نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ نه «أنزل إليهم». اين مبين خواهد بود و آنچه كه در سنت معصومين عليهم السّلام هست مستفاد از قرآن كريم است.
به وسيله رسول اكرم «صلّي الله عليه و آله و سلّم» مييابيم, البته آن طوري كه رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مييابد كه امت نمييابد.
پرسش: ...
پاسخ: آن تدريجي و دفعي است. اين به وسيله مييابد مثل ﴿وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾[20] براي ما ارسال رسول است.
پرسش: ... پاسخ: چرا ديگر رسول اكرم انزال شده است. آن را در آيه ديگر ميفرمايد. ميفرمايد كه ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾؛[21] آنجا ديگر صحبت عربي و فارسي نيست. آن را ميگويند علم لدني: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾[22] اين براي همگان ﴿وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ﴾[23] که آنجا صحبت عربي و فارسي نيست و همين جا است كه به رسول اكرم ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾
پرسش: ...
پاسخ: نه ابلاغ مردم به وسيله رسول اكرم است ديگر. اين ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[24] آنجا كه ﴿أُمِّ الْكِتابِ﴾ است كه «ليلة القدر» مطرح نيست. ليل و نهاري نيست.
بنابراين درباره قتل عمد اين سه امر گذشت، گذشته از تشديد اصل مطلب كه ﴿مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَني إِسْرائيلَ﴾ گذشته از آن, يك وقت جلوي او را ميگيرد به عنوان اينكه حرام الهي است يك وقت جلوي اين را ميگيرد به عنوان اينكه عقوبت اخروي دارد با آن بيان سنگين، يك وقت جلوي اين را ميگيرد به عنوان اينكه اين قصاص دارد و قانون قضا پياده ميشود; امّا حالا درباره اين قسمتي كه نهي است، سوره «إسراء» است و سوره «نساء» و سوره «انعام».
امّا اصل تشريع قصاص، در تشريع قصاص هم اصل آن يك وقت به طور جمع ميفرمايد كه قصاص مشروع است و مصلحتي دارد كه حيات شما را تأمين ميكند، يك وقت اين است كه قصاص به دست كيست، يك امر هم در اين است كه نحوه قصاص چگونه است. امّا اصل تشريع قصاص في الجمله در سوره «بقره» 179 است اين ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون﴾ [25] اصل مشروعيت قصاص است. فرمود در اين قصاص حيات شما تأمين ميشود زيرا اگر كسي بداند قصاص ميشود نه كسي را ميكشد نه خودش به قصاص كشته ميشود پس جلوي دو تا قتل گرفته شد, زيرا اگر كسي بداند كه قصاص ميشود نميكشد تا قصاصاً كشته بشود پس جلوي دو تا قتل گرفته شد. اين يكي و اگر قصاص تشريع نشود آن اولياي مقتول وقتي خواستند انتقام بگيرند ر اثر قوه غضبيه كه حساب نشده است انتقام ميگيرند «كما في الجاهلية» در جاهليت ممكن بود گروهي را براي يك شخص از بين ببرند. بيگناهي را براي اينكه از يك مجرمي قصاص بگيرند از بين ببرند و مانند آن يا احياناً ممكن بود همان قاتل را گذشته از قتل مُثله هم بكنند. اينها راههاي تعدّي از عدل است و قصاص كه آمد يعني نظمي كه پيامد آن حادثه باشد اگر يك نفر را كشتند اين بخواهد دو نفر را بكشد اين قصاص او نيست, براي اينكه آن يكي, يكي را بايد به دنبال داشته باشد. اين قصاص «بمادّته» هم آن از «قصّ و اتبع أثره» و امثال ذلك است. به قصّه هم كه قصّه ميگويند چون دنبال هم ذكر ميكنند و ﴿قُصِّيهِ﴾[26] يعني دنبال اين جريان برو ببين چه خبر است ؟ قصه از اين ماده است. مادر موسي (عليهما السلام) كه به فرزندش فرمود قصيه به دنبال او برو يعني اين چنين نباشد كه او در راهي و تو در خطي ديگر باشي. به قصه هم كه ميگويند قصه براي اينكه در رديف هم مرتبط هم ذكر ميشوند اين «بمادته» و امّا بهيئته كه باب مفاعله را نشان ميدهد، يك تساوي طرفَين را در بر دارد و از همين مطلب هست تقاصّي كه باب تفاعل هست. تقاصّ آن نيست كه اگر كسي مال آدم را ببرد انسان دو برابر مال او را ببرد; اين را كه نميگويند تقاص. اگر عِدل و برابر او باشد ميشود تقاص. اينها را از هيئت اين كلمات استفاده ميكنند. آنها را از ماده اين كلمه استفاده ميكنند.
بنابراين اگر قصاص است حيات را تأمين ميكند اصلاً نباشد آدم كشي رايج خواهد شد.
پرسش: ...
پاسخ: البته آن ﴿وَ مَنْ أَحْياها﴾[27] اين چنين خواهد بود و آنجا هم براي اهميت مطلب عرض شد و آن رواياتي هم که دارد اگر كسي يك نفر را بكشد جايي در جهنّم است كه به قاتل كُل ميدهند، او را به همانجا ميبرند. خود راوي از حضرت سؤال ميكند آخر اين چگونه هماهنگ در ميآيد؟ فرمود آنجا ميبرند امّا «يضاعف عليه العذاب». اصل مطلب اين بود كه حضرت فرمود اگر كسي يك نفر را بكشد در جهنّم او را به جايي جاي ميدهند كه جاي قاتل مردم است، «قاتل الكل» است. اگر كسي با يك بمب هزارها نفر را بكشد در جهنّم جايي دارد كسي يك نفر را هم بكشد او را در جهنّم همان جا هم ميبرند. اين به حضرت عرض ميكند آخر اين «کيف ذلك»؟ فرمود جاي ايشان يكي است امّا آن دومي كه كار او بيشتر است «يضاعف عليه العذاب».[28]
كار را به دست قوه غضبيه اولياي مقتول بدهيم همان كه در جاهليت چند نفر را بر يك نفر ميكشتند يا احياناً مثله ميكردند. اين است كه فرمود: ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾ اينجا جاي دلسوزي كاذب نيست. و بناي قصاص هم بر تغليب است لذا اگر كسي را كشتند ولیّ دم متعدد بود، دو پسر داشت اين مقتول يكي عفو كرد، يكي خواهان قصاص بود، اين قصاص مقدم است به آنكه عفو كرد به مقدار نصف ديه مال به او ميدهند و شخص قاتل را اعدام ميكنند. بناي قصاص بر تغليب است تا حيات تأمين بشود
پرسش: ...
پاسخ: حكم فقهي را در بر ندارد اصل تشريع حكم قصاص است.
اگر بعضي ورثه عفو كنند و بعضي خواهان قصاص باشند چون قصاص مبني بر تغليب است اينكه عفو كرده چيزي به او ميدهند يا او اگر نخواست به مقدار آن به وليّ قاتل ميدهند يا به خود قاتل ميدهند و قاتل را ميكشند.
اگر مقتول دو پسر داشت يكي عفو كرد و ديگري خواهان قصاص بود به مقدار نصيب آن كسي كه عفو كرد به قاتل مال ميدهند بعد او را ميكشند. به قاتل مال ميدهند.
قصاص مبني بر تغليب است و اين براي حفظ حيات است ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾ اين با لُبّ کار دارد. دين، دين عقل است نه دين، دين عاطفه. گاهي عقل دستور عاطفه و انعطاف ميدهد و گاهي هم دستور قساوت و دستور انتقام.
پرسش: ...
پاسخ: قصاص؟ نه چون قصاص حقّ خود مقتول نيست. لذا اگر تيرخوردهاي گفت من اگر مُردَم از قاتلام بگذريد من عفو كردم اين به دو دليل عفوش بياثر است يكي اسقاط «ما لم يجب» است، هنوز نمرد تا حقّ القصاص تعلق بگيرد، ثانياً حقّ او نيست حقّ وليّ دم كه ورثه است, حقّ آنهاست.
پرسش: ...
پاسخ: اين دستور داد حكم الهي را اجرا بكنيد. «ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ» دستور الهي است.[29] ﴿فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ را حضرت به صورت وصيت بيان فرمود: ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾[30] ذيل آن هم فرمود «إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ».
پرسش: ...
پاسخ: اين؟ براي اينكه او نصف حقّ را دريافت كرد دو نفر ذي حقّ بودند اين يكي از حقّ خودش گذشت چون بناي قصاص بر تغليب است به مقدار حقّ آن كسي كه از حقّ خود گذشت بايد به اين قاتل مال بدهند بعد او را اعدام بكنند; امّا نصف ديه را ميدهد.
پرسش: ... پاسخ: نه اگر عفو در مقابل ديه كرده كه حساب او جداست برميگرداند همان مال را برميگرداند. اگر عفو مجاني كرده كه به قاتل چيز ميدهند.
اين ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾ براي احياي لبّ و عقل ذوي العقول است؛ فرمود اگر عقل باشد، ميفهمد كه جاي گذشت بيجا نيست; نظير اينكه درباره امور جنسي هم فرمود ﴿وَ لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّه﴾؛[31] اين حكم الهي است و جاي رأفت بيجا نيست. اين هم فرمود قصاص را اعمال كنيد و اين حيات شما را تأمين ميكند: ﴿وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ﴾
پرسش: ... پاسخ: نه اگر مقتول دو پسر داشت مثلا يكي عفو كرد ديگري خواهان قصاص بود، نصف ديه را به قاتل ميدهند عفو مجاني باشد, همان را به مقداري كه گرفتند بر ميگردانند و او را اعدام ميكنند. به هر حال اگر چيزي داد به بعضي از ورثه و رضايت گرفت معادل آن را به او ميدهند يا اگر منصوص باشد نصف ديه را اگر نه معادل آن را بعد او را اعدام ميكنند. چون در قتل عمد ديه نيست. قتل عمد قصاص است و لا غير. آن ديه برای شبيه عمد و خطأ است. در قتل عمد ديه نيست چون ديه يك نصاب خاص دارد. هزار گوسفند است دويست شتر است چند گاو است و چند حُلّه است; اينها را در فقه ديه ميگويند. در قتل عمد قصاص است و لا غير. اگر ولي دم خواست قصاص كند كه قصاص ميكند اگر نه مخير است بين عفو مجّاني يا تصالح طرفَين. اين تصالح طرفَين گاهي به ما فوق ديه است گاهي به عِدل ديه گاهي كمتر از ديه و إلاّ ديه در قتل عمد نيست. در قتل شبيه عمد يا در قتل خطأ ممكن نيست بگويد من بيش از اين حد شرعي ميخواهم نه ديگر حدي است مقرر، هزار گوسفند، يا دويست شتر, يا چند حُلّه يا چند گاو يا چقدر طلا و چقدر نقره. نصابش مشخص است, ديگر نميتواند بگويد من از اين بيشتر ميخواهم، ميتواند بگويد کمتر ميخواهم از حقّ خود بگذرد; امّا نميتواند بگويد من بيشتر ميخواهم ولي در قتل عمد كه قصاص است ميگويد اگر خواستي قصاص نكنم من دوبرابر ديهاي كه براي قتل خطأ يا شبيه عمد است ميگيرم و رضايت ميدهم با توافق طرفَين ميتواند, چون در قتل عمد ديهاي نيست. اگر ولیّ دم خواست عفو كند يا رايگان يا با مالي تصالح كند.
پرسش: ...
پاسخ: قَود همان قصاص است.
بنابراين اين اصل قصاص است. امّا قصاص به دست چه کسی است و چگونه است امور بعدي است.
قصاص به دست چه کسی است؟ آيه سوره «اسراء» كه ذيل آن مربوط به «من بيده القصاص» است. فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾ وليّ مقتول تسلط دارد اين سلطنتي است الهي. او مسلط بر إعمال حقّ است. و اين سلطنت را خدا براي وليّ مقتول جعل كرد: ﴿فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً﴾ پس او مسلط است كه اين حقّ را اعمال كند. ﴿فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ اين ولیّ در قتل و در قصاص اسراف نكند اين يكي را كه قاتل پدر اوست رها كند و ديگري را بكشد، اين تجاوز است يا او و ديگري را بكشد اين تجاوز است يا او را بكشد و مُثله كند تجاوز است. ﴿فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾ چرا ﴿إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً﴾ خداي متعال او را نصرت داد براي اينكه به حمايت از او قانوني جعل كرد و عدل و قسط هم اقتضا ميكند «نفساً بنفس»، ديگر حقّ تجاوز ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: او كه قتل كرده مسأله كفاره دارد مسأله عذاب جهنّم دارد اين هيچ ندارد اين دومي كه قتل كرده است حكم الهي را اجرا كرده است «و له فضيلة». به عنوان دستور الهي هم اگر انجام بدهد ثواب هم دارد.
آن يكي چون كُشت هم كفاره بايد بدهد و هم عذاب اخروي دارد. اين يكي نه و ﴿إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً﴾ يا نه ﴿إِنَّهُ كانَ﴾ آن قاتلي كه دارد الآن اعدام ميشود اگر در هنگام قصاص اسراف بشود، نصرت خدا شامل حال اوست. حكومت اسلامي ميتواند از طرف او انتقام بگيرد; يعني وليّ دم اگر قاتل پدرشان را مُثله كرد بعد خواست بكشد ممكن است حكومت اسلامي كيفر به او بدهد و انتقام بگيرد و مانند آن. بنابراين اسراف نكند اين وليّ قتل در اجراي قصاص براي اينكه يا خود وليّ قتل منصور است از اين نصرت استفاده كند يا اگر ستم كرده است آن قاتل مورد نصرت الهي است. اينجاست كه مرحوم فاضل جواد دارد كه گرچه گروهي گفتهاند كه اين به اذن والي مسلمين است ولي «ليس بصحيح».[32] گويا مرحوم امين الإسلام طبرسي در مجمع بيان کرده است.[33] ظاهر آيه اين است كه اين قصاص حقّ مسلم وليّ دم است قصاص است نه جزء حدود, احتياجي به محكمه قضا و حكم قاضي ندارد. اين نظير شرب خمر نيست كه تا او حكم انشاء نكند نشود يا نظير زناي مُحصِن نيست تا او انشاي حكم نكند اعدام نشود يا نظير مُحارب نيست تا او انشاء نكند و «حكَمتُ» نگويد خون او هدر نرود اين باب قصاص است نه باب حدود; اين كاري به باب قضا ندارد. او بايد به انشاي حكم حاكم استناد داشته باشد باب حدود نه باب قصاص. لذا كثيري از علما فرمودند كه اين كاري به باب قضاء ندارد. تفتن مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله عليه) اين است كه ميفرمايد به مشهور نسبت دادند كه بدون اذن والي مسلمين نميشود قصاص كرد[34] و اين نسبت صحيح نيست براي اينكه گرچه بسياري از فقها تعبير به «لا يجوز» كردهاند، نهي كردهاند ولي اين نهی تحريمي نيست به شهادت اينكه در باب تعزيرات نگفتهاند تعزير. بعضي از فقها گفتهاند «فمنهم سيدنا الاستاد در تحرير».[35]
ايشان احتياط وجوبي دارد و فكر، فكر خوبي است براي اين نظام حكومت كه هر كسي دست نزند چون خود وليّ مقتول اگر به عنوان قصاص قاتل پدر خودش را كشت و نتوانست در محكمه ثابت بكند، كشته ميشود.12:36
[1]. سوره مائده،آيه32.
[2]. سوره اسراء، آيه33.
[3]. تفسير القمي، ج1، ص193; «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: نَزَلَتِ الْأَنْعَامُ جُمْلَةً وَاحِدَةً وَ يُشَيِّعُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ لَهُمْ زَجَلٌ بِالتَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ التَّكْبِيرِ فَمَنْ قَرَأَهَا سَبَّحُوا لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة».
[4]. ر.ک: سوره أنعام، آيه150; ﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾.
[5]. سوره يونس، آيه15.
[6]. سوره شعراء، آيه215.
[7]. سوره بقره، آيه285.
[8]. سوره تکوير، آيه20; ﴿إِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ﴾.
[9]. سوره اسراء، آيه31؛ سوره انعام، آيه151; ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيةَ إِمْلاَقٍ﴾.
[10]. سوره انعام، آيه137; ﴿وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ﴾.
[11]. سوره أنعام، آيه151.
[12]. سوره أنعام، آيه151 و 152.
[13]. سوره ملک، آيه15.
[14]. سوره إسراء، آيه31.
[15]. سوره طه، آيه132.
[16]. سوره نساء، آيه92.
[17]. سوره نساء، آيه92.
[18]. سوره نحل، آيه44.
[19]. سوره نحل، آيه44.
[20]. سوره شوري، آيه51.
[21]. سوره نمل، آيه6.
[22]. سوره زخرف، آيه3.
[23]. سوره زخرف، آيه4.
[24]. سوره قدر، آيه1.
[25]. سوره بقره، آيه179.
[26]. سوره قصص، آيه11.
[27]. سوره نساء، آيه32.
[28]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج7، ص271; «عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾ قَالَ قُلْتُ وَ كَيْفَ ﴿فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً﴾ فَإِنَّمَا قَتَلَ وَاحِداً فَقَالَ يُوضَعُ فِي مَوْضِعٍ مِنْ جَهَنَّمَ إِلَيْهِ يَنْتَهِي شِدَّةُ عَذَابِ أَهْلِهَا لَوْ قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً إِنَّمَا كَانَ يَدْخُلُ ذَلِكَ الْمَكَانَ قُلْتُ فَإِنَّهُ قَتَلَ آخَرَ قَالَ يُضَاعَفُ عَلَيهِ».
[29]. نهج البلاغه، (صبحي صالح)، نامه47; «أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور».
[30]. سوره إسراء،آيه33.
[31]. سوره نور، آيه2.
[32]. مسالك الأفهام الى آيات الأحكام، ج4، ص222 و 223; «و في الآية دلالة واضحة على أنّ استيفاء الحقّ من القصاص أو الدّية لا يتوقّف على اذن الحاكم لإطلاقها في تسلّط الولي و أصالة عدم التّوقّف على الاستيذان و ذهب جماعة على وجوب استيذانه سواء كان قصاص نفس أو طرف فيعزّر لو استقلّ به و يظهر ذلك من الطّبرسي في مجمع البيان و صرّح في الآية السّابقة بأنّ من يتولّى القصاص امام المسلمين و فيه نظر».
[33]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص479؛ «و أما من يتولى القصاص فهو إمام المسلمين و من يجري مجراه فيجب عليه استيفاء القصاص عند مطالبة الولي لأنه حق الآدمي و يجب على القاتل تسليم النفس».