20 05 2000 4943490 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 55

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ (42) إِذْ يُريكَهُمُ اللّهُ في مَنامِكَ قَليلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ لكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43) وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ (44) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (45) وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ (46)﴾

عدم تنافي نزول ترتيبي با دفعي قرآن

آيات قرآن كريم بخشي از آنها در شب نازل شد و بخشي در روز و شايد آنچه كه در شب قدر نازل شده باشد مجموع قرآن است لذا اگر چنانچه صحنه وجود جمعي قرآن است اگر در جريان نزول ليله قدر فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و در جريان محل بحث سوره انفال فرمود: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ كه به روز اسناد داده شد براي اينكه آياتي كه نجوماً و متفرقاً نازل مي‌شد بعضي در شب بود بعضي در روز و اين منافات ندارد كه نزول دفعي و وجود جمعي قرآن در شب قدر باشد.

معناي واژه «ركب»

مطلب بعدي آن است كه ركب را معمولاً به شترسوار مي‌گويند و هر كسي كه مثلاً سوار اسب يا حمار باشد نمي‌گويند ركب ركب به آن راكب ابل مي‌گويند چون شترهايي كه مال التجاره قريش را از شام به مكه حمل مي‌كرد و آنها سوار بودند بر همين شتر سوار بودند تعبير به ركب فرمود كه ركب منظور راكبين‌اند كه جمع راكب است و آن سوارهايي كه شما مي‌خواستيد آنها را تعقيب بكنيد آنها در منطقه پايين‌تر قرار گرفتند پايين‌تر از شما كه به منزله پشت مشركين محسوب مي‌شوند و پشتيبان آنها و پشتوانه آنها خواهند بود ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ﴾ كه قبلاً معنا شد.

سراسر جهان امكان مأموران خداي سبحان

اين ﴿وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ چون ذات اقدس الهي اگر بخواهد كاري را انجام بدهد با اسباب و علل انجام مي‌دهد و سراسر جهان امكان ستاد اجرايي خدايند كه ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ﴾ و مانند آن اين آيات دلالت دارد بر اينكه سراسر جهان امكان ماموران اجرايي خداي سبحان‌اند خداوند براي اينكه كاري را محقق بكند از همه اين ستاد نيروي اجرايي ممكن است كار بكشد و آنها را وادار به كار بكند.

هلاكت و عزّت بعد از اتمام حجت

آن امري را كه خداي سبحان مي‌خواهد انجام بدهد چيست ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ لذا بدون واو اين ليهلك ذكر شده است نفرمود ﴿وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ و ليهلك بلكه آن امري را كه خداي سبحان اراده كرده است اين است كه هر كه هلاك مي‌شود بعد از نصاب حجت و بينه هلاك بشود هر كس به عزت و شوكت مي‌رسد بعد از حجت و معجزه باشد كه اين ليهلك همان امري است كه ذات اقدس الهي اراده كرده است محقق بشود هيچ كس را خدا نمي‌خواهد بي جهت از بين ببرد يا بي جهت ذليل بشود ذلت يا هلاكت ظاهري و باطني هر كسي بعد از قيام بينه است ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ اين جريان ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ به عنوان يك اصل كلي براي كسي كه به سرّ قدر آگاه است صرف مي‌شود گفتند بعد از گزارش شهادت حضرت مسلم (سلام الله عليه) و سالار شهيدان (صلوات الله و سلامه عليه) به ابي عبدالله عرض كردند شما منصرف بشويد از رفتن به عراق منصرف بشويد براي آنكه وضع مسلم به اين صورت بود اينها هم وفادار نيستند وجود مبارك سيد الشهداء فرمود اين راه را ما بايد ادامه بدهيم ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ يعني جريان ما جريان محتوم و امر قطعي است سفر ما به كربلا و آنچه كه در كربلا براي ما پيش مي‌آيد براي ما مسلّم است و خدا اين امر را قضا كرده و حكم كرده و بايد انجام بشود همين آيه نوراني را حضرت تلاوت فرمود در برابر پيشنهاد انصراف براي اينكه ذات اقدس الهي تمام كارها را روي مجاري علل و اسباب انجام بدهد حالا منتها گاهي اسباب عادي گاهي اسباب غير عادي.

سرّ نمايش جنگ بدر در رؤيا به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

آنگاه به يك نعمت ديگري مسلمانها را متذكر مي‌كند مي‌فرمايد كه آن برخورد كه پيش بيني شده نبود و اگر شما قرار ملاقات مي‌داشتيد ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ﴾ بعضي مي‌گفتند برويم بعضي مي‌گفتند نرويم بعضي مي‌گفتند زودتر برويم بعضي مي‌گفتند ديرتر برويم و مانند آن اختلاف مي‌كردند اين درباره اصل ملاقات كه شما بدون قرار قبلي رو در روي هم قرار گرفتيد اما براي اينكه حالا كه رو در روي هم قرار گرفتيد گرچه ما از راه غيب وعده داديم كه ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾ روي آن مجاري عقلي وعده داديم ولي خواستيم آن معناي معقولتان را هم محسوس كنيد كه همه مجاري ادراكي شما اين امر را بپذيرد لذا گذشته از اينكه در عاقله شما اين مطلب را ما القا كرديم كه ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾ در نيروي احساسي شما هم مي‌خواهيم اين مطلب را تثبيت بكنيم كه شما پيروزيد كه هم عاقله شما و هم باصره شما يكسان در صدد اجراي منويات الهي باشند و در صدد احياي دين لذا با همان وعده عقلي اكتفا نكرديم ﴿إِذْ يُريكَهُمُ اللّهُ في مَنامِكَ قَليلاً﴾ از اين جريان معلوم مي‌شود كه اصل اينكه ذات اقدس الهي مي‌خواست جريان جنگ بدر را به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) گزارش بدهد مسلم است و وجود مبارك پيغمبر هم مي‌خواست اين صحنه را از نزديك قبل از اتفاق افتادن ببيند لذا خدا فرمود كه ما جريان جنگ بدر را به اين صورت به شماي پيغمبر ارائه كرديم در عالم رويا به شما نشان داديم يك گروه كمي حمله كردند و تهاجم كردند و شما هم همين معنا را براي مسلمين نقل كرديد و آنها هم كه به صدق شما و به صداقت شما و روياي صادقه شما ايمان داشتند باور كردند و اگر ما رقم ظاهري مشركين را به شما نشان مي‌داديم مثلاً به شما نشان مي‌داديم مثلاً به شما نشان مي‌داديم در عالم رويا نشان مي‌داديم كه هزار نفر از مكه حركت كردند و شما همين رقم را براي مسلمين نقل مي‌كرديد اينها مرعوب مي‌شدند فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ معلوم مي‌شود كه اصل ارائه بايد مي‌شد يك، فرمود ما آنها را در چشم توي پيغمبر كم نشان داديم اگر زياد نشان مي‌داديم يا هر چه بودند نشان مي‌داديم و شما نقل مي‌كرديد مسلمانها احساس ضعف مي‌كردند خب حالا چه ضرورت دارد كه پيغمبر خواب ببيند چه ضرورت دارد كه ذات اقدس الهي پيشاپيش جنگ اين صحنه را براي پيغمبر گزارش بدهد معلوم مي‌شود اصل اميد و رجاء پيغمبر داشت و اميدوار بود كه اين مسئله را پيشاپيش ببيند كه چه حادثه‌اي اتفاق مي‌افتد و ذات اقدس الهي هم بنا گذاشت كه قبل از جريان جنگ بدر اصل قصه را براي پيغمبر ترسيم بكند اين معلوم مي‌شود لازم بود اين امر لازم دو صورت انجام مي‌گيرد يا رقم واقعي مشركين را به پيغمبر نشان مي‌دهد يا نه اگر رقم واقعي يعني همان هزار نفر را به پيغمبر نشان مي‌داد و پيغمبر آن صحنه را مي‌ديد و براي مردم نقل مي‌كرد مسلمين گرفتار فشل و ضعف مي‌شدند براي اينكه اينها جنگ نكرده بودند بي سابقه بودند اولين جنگي است كه در اسلام بر اينها تحميل شده است اينها گرفتار فشل و ضعف مي‌شدند لذا رقم ظاهري آنها را به اينها نشان نداد اينها را كم نشان داد فرمود: ﴿إِذْ يُريكَهُمُ اللّهُ في مَنامِكَ قَليلاً﴾.

رؤياي صادقه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قبل از جنگ بدر

اما حالا صحبت در اين است كه اينكه خداي سبحان فرمود كه آنها را در منام تو كم نشان داد از چه سنخ است روياي پيغمبر روياي صادقه است ما يك روياي صادق داريم يك رؤيت صادق روياي صادق با رؤيت صادق خيلي فرق مي‌كند رؤيت صادق يعني اين شخص اين شيء هر چه هست آدم آن را ببيند ديگر احول نباشد اعبر نباشد اعمي نباشد و مانند آن كه يا نبيند يا خلاف ببيند رؤيت صادق معنايش اين است كه اين شيء هر چه هست آدم همان را ببيند روياي صادق معنايش اين است كه واقعيت اين هر چه هست ببيند حالا يا خودش را مي‌بيند يا چيزي را مي‌بيند كه اگر بخواهد متمثل بشود به اين صورت درمي‌آيد اگر كسي در عالم رويا ببيند كه دارد آب مي‌نوشد يا شير مي‌نوشد بالأخره يا حكمت يا علم نصيبش مي‌شود روياي صادقه علم همان لبن و شير است روياي صادقه حكمت همان آب زلال است روياي صادقه يك حساب دارد رؤيت صادقه يك حساب ديگري دارد پس آنچه را كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در عالم خواب نشان داد روياي صادقه بود و نه رؤيت صادق اگر كسي خواب ببيند كه دارد شير مي‌نوشد روياي صادقه است و علم نصيبش مي‌شود يك وقت است كه خواب مي‌بيند كه درس است و بحث است و يك معلمي است و دارد علم به او ياد مي‌دهد اين ديگر بي تعبير است يك وقت است كه خواب مي‌بيند شيري دارد مي‌نوشد يا آب زلالي مي‌نوشد اين روياي صادقه است تعبير دارد و تعبيرش آن است كه علم نصيبش مي‌شود منتها بايد به معبر آشنا مراجعه بكند درباره پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) روياي صادقه بود حالا ببينيم درباره قوم مسلمانها و مشركين كه دو تا ارائه بود رؤيت بود آن رؤيت صادق بود يا نه اينكه برخيها گفتند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين را در حالت بيداري ديد و منام را و مكان نو معنا كردند و چون خواب در چشم است في منامك يعني في عينك اين درست نيست براي اينكه منام آن مكان نائم است كسي كه آنجا مي‌خوابد آنجا را مي‌گويند منام آنجا مي‌نشيند آنجا را مي‌گويند مجلس آنجا مي‌ايستد آنجا مي‌شود مقام و مانند آن مقام منام به معناي چشم نيست چون خواب كه در چشم نيست خواب در كل بدن هست و همه مجاري ادراكي موقتاً تعطيل مي‌شود گوش هم مي‌خوابد ساير حواس هم مي‌خوابند چشم هم مي‌خوابد بالأخره مكان نائم را مي‌گويند منام نه چشم را بگويند منام مثل مكان جالس را مي‌گويند مجلس مكان قيام را نام خاص دارد مكان وضع نام خاص دارد مكان نماز را مي‌گويند مصلي مكان سجده را مي‌گويند مسجَد و مسجِد غرض آن است كه چشم را نمي‌گويند منام اظهر افرادش هم اين نيست همان طوري كه در ساير موارد وقتي مي‌گويند مجلس يعني جايي كه شخص مي‌نشيند وقتي مي‌گويند منام جايي كه شخص مي‌خوابد مكان نوم نائم را مي‌گويند منام نه اينكه چشم را بگويند منام.

تفاوت رؤياي صادقه با رؤيت صادق و سرّ اسناد آنها به خداوند

غرض آن است كه ذات اقدس الهي رويا را به خود اسناد داد كه من ارائه كردم رؤيت مسلمين را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه كرده‌ام رؤيت مشركين را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه كرده‌ام رؤيت در طليعه برخورد را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه كرده‌ام رؤيت در آن اثناي آن همايش و رزمايش و هم‌آورد را هم به خود اسناد داد كه فرمود من ارائه كردم منتها با تفاوتي كه در آنجا دارد ﴿يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ كه آن را هم بايد برسيم حالا اين را شما رقم شماري بكنيد يك دو سه چهار ببينيد همه اينها هر كدام حكم خاص خودش را دارد يك رويايي صادقه است كه پيغمبر ديد يك، و ارائه دهنده‌اش خداست يك رؤيت قليله است كه مسلمين مشركين را قليل ديدند دو، ارائه دهنده‌اش خداست يك رؤيت قليل است باز كه مشركين مسلمين را قليل ديدند كه ارائه‌اش باز به عهده خدا است اين سه، يك رؤيت بدون بيان ارائه است كه در سوره آل عمران گذشت ﴿يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ چهار، همه اين چهار فرق در چهار مقام جداگانه بايد بحث بشود چه اينكه بسياري از اين مباحث در نوبتهاي قبل اشاره شد اما امر اول اين است كه روياي پيغمبر با رؤيت آنها فرق مي‌كند اين در عالم خواب بود نه در عالم بيداري رويا است و روياي صادقه هم غير از رؤيت صادقه است روياي صادقه اين است كه انسان اگر تعبير درستي هم داشته باشد رويا روياي صادقه است يعني اگر كسي خواب ببيند كه دارد شير مي‌نوشد يك ليوان شير يك كسي به او داد و او نوشيد و بعد علم نصيبش شد اين رويا روياي صادقه است يا خواب ديد كه در استخر دارد شنا مي‌كند آب زلال دارد شنا مي‌كند يا آب زلال را نوشيد بعد علم يا حكمت نصيبش شد اين رويا روياي صادقه است نمي‌شود گفت اين روياي كاذبه است اما رؤيت صادق حساب خاص خودش را دارد كه مطرح مي‌شود الآن فعلاً بحث در مقام اول و امر اول و فرع اول است يعني روياي صادقه اين منام هم يعني خواب خب و ارائه هم به ذات اقدس الهي اسناد داده شد فرمود ذات اقدس الهي در خواب تو مشركين را كم نشان داد اين روياي صادقه است سرّش هم قبلاً بازگو شد كه چون مشركين اهل دنيايند حرفشان هم اين است ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾ و جز دنيا هدفي ندارند يك، ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ﴾ دو، پس محدوده حذفي اينها اندك است سه، اين نتيجه آن دو مقدمه است و اين واقعيت را در عالم رويا وجود مبارك پيغمبر مشاهده كرده است به ارائه الهي اين همه‌اش مي‌شود حق از صدر و ساقه حق است و صدق.

سرّ تقدم فشل بر نزاع

خب ﴿وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اگر رقم ظاهري اينها كه هزار نفرند به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشان مي‌داد براي پيغمبر فرق نمي‌كرد به مومنين خطاب كرد كه شما فشل و تنازع داشتيد نه پيغمبر ﴿وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا﴾ و پيغمبر آن رويا را براي شما نقل مي‌كرد ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اول احساس ضعف مي‌كرديد اين ضعفتان هم منشأ تنازع مي‌شد يك وقت است انسان مقتدر نيست همين ضعف او را به نزاع و كشمكش وادار مي‌كند يك وقتي مقتدر است مغرور مي‌شود و نزاع مي‌كند آن تنازع باعث فشل مي‌شود لذا گاهي فشل قبل از تنازع ذكر مي‌شود گاهي تنازع قبل از فشل است در آيه 49 همين سوره كه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾ اول نزاع ذكر شد بعد فشل يعني يك ملت مقتدر اگر مغرور باشند گرفتار مقام و جاه بشوند با هم درگير بشوند بعد ضعيف خواهند شد چون تنازع به يك اتحاد برمي‌گردد به يك اتفاق برمي‌گردد تنازع كردند يعني چه يعني خود اين شخص اين جناح دو تا كار مي‌كند آنها هم دو تا كار مي‌كنند اين مجموع اين چهار تا كار يك هدف مشتركي را تعقيب مي‌كند اين جناح الف با جناح باء كه درگير شد هر كدام دو تا كار مي‌كنند مجموع اين چهار تا كار يك هدف مشتركي را تعقيب مي‌كند اين جناح الف كه نزاع مي‌كند يعني تمام تلاش و كوششش اين است كه قدرت رقيب را نزع كند و بكند خب اينكه آسان نيست بايد از خودش هم مايه بگذارد زحمت بكشد تلاش كند مايه‌هاي فكري بگذارد مايه‌هاي وقت صرف بكند مايه‌هاي مادي بگذارد پس از قدرت خود مي‌كند تا از قدرت رقيب بكاهد دو تا كار مي‌كند اين چنين نيست كه انسان اينجا اراده بكند كه جناح ديگر را از پا در بياورد كه اين بايد مطالعه بكند نقشه بكشد مال صرف بكند وقت صرف بكند نيرو صرف بكند ستاد تشكيل بدهد خب پس از خود مي‌كند تا از رقيب بكاهد پس اين دو تا كار مي‌كند اين جناح الف همين دو تا كار را هم جناح باء دارد مي‌كند جناح باء هم كه آرام ننشسته او هم ستاد تشكيل مي‌دهد از خود مي‌كند تا از جناح الف بكاهد مجموع اين چهار تا كار مي‌شود ضعف يك ملت فرمود اگر اين كارها را كرديد بادتان خالي مي‌شود بالأخره ﴿تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾ الآن يك باد و بودي داريد بالأخره اين گرفته مي‌شود از شما اين همان تعبير فارسي روان خود ماست ﴿تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾ خب آنجا نزاع زمينه فشل را فراهم مي‌كند ولي يك ملت نو‌پا كه تازه مي‌خواهد روي پاي خود بايستد اين فشل او زمينه نزاع مي‌شود يكي مي‌گويد مي‌رويم يكي مي‌گويد نمي‌رويم يكي مي‌گويد تو اول برو يكي مي‌گويد تو اول برو اين لذا در اينجا فرمود: ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ كه اول فشل است بعد نزاع در آيه 46 فرمود اول نزاع است بعد فشل كه حالا آنها بحثهاي بعدي است.

نقد بر فخررازي در انصراف از ظاهر آيه ﴿ليَقْضِيَ اللهُ أمْراً﴾

جناب فخر رازي در غالب اين موارد كه ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَك﴾ ﴿لَفَشِلْتُمْ﴾ اينها ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا﴾ مي‌گويد ما كه قائليم به اينكه خدا فعال ما يشاء است ﴿لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ﴾ و مانند آن بايد اين آيات را معنا بكنيم آنها كه قائلند كه افعال خدا معلل بر اغراض است از اين آيات بهره خوب مي‌برند ولي ما ناچاريم ظاهر اين آيه را منصرف بكنيم غافل از اينكه ذات اقدس الهي بر اساس اينكه غني محض است و كمال صرف است هدفي براي خود ندارد يعني خدا يك كاري را انجام بدهد كه به وسيله اين كار به يك كمالي برسد كه اگر اين كار را انجام ندهد آن كمال را ندارد و اين كار او ميانجي و رابط بين خدا و كمال اوست ـ معاذ الله ـ يك چنين چيزي نيست لذا كار خدا معلل بالغرض نيست اين حرفي است كه حكيم مي‌گويد چون هر موجودي كاري را انجام مي‌دهد براي رسيدن به كمال خود كمال اگر خواست كاري را انجام بدهد براي چه مي‌كند هر موجودي كاري را انجام مي‌دهد براي رسيدن به كمال اگر كمال نامتناهي كه هو الله است يك چنين موجودي خواست كار انجام بدهد ديگر ترس ندارد كه او كاري را انجام بدهد براي اينكه به يك كمالي برسد بلكه چون كمال است كار از او نشأت مي‌گيرد چون خدا غني عن العالمين است كاري را براي خود نمي‌كند نه براي اينكه سودي ببرد نه براي اينكه جودي بكند.

هم او نكرده است خلق تا سودي ببرد      هم نكرده است خلق تا جودي بكند

اين طور نيست كه اگر خلق نكرده باشد نقص دارد جواد نيست حالا خلق كرده كه نقص بزدايد اين طور نيست خب اما چون حكيم است سراسر كار او معلل بالحكمة و الغرض و المنفعة و الفايده است و همه اين تعبيرات به غرض فعل برمي‌گردد نه غرض فاعل او كار را براي فلان حكمت كرد براي فلان حكمت كرد براي فلان حكمت كرد آن حكمت مترتب بر كار او ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ اگر غرض فعل را از هدف فاعل جدا كنيم يك، و خود فاعل را فاعل بدانيم كه هو الآخر است همان طوري كه هو الاول است دو، و چون غني عن العالمين است خود هدف است هدف ندارد سه، و چون حكيم است سراسر كار او با حكمت و غايت معلل است چهار، اين لامها ليهلك و مانند آن همه بر ظواهرش حمل مي‌شود ديگر نيازي نيست كه ما اينها را از ظاهرش منصرف بكنيم چه اينكه جناب فخر رازي پنداشتند خب فرمود روياي تو روياي صادقه است براي اينكه ما باطن اينها را كه اندك است به شما نشان داديم ﴿وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ لكِنَّ اللّهَ﴾ كه اينجا اسم ظاهر آورده كه ذكر شد و خدا شما را از فشل و تنازع سالم نگه داشت براي اينكه خداوند از دلهاي شما باخبر است يك، كه خدا صدور شما را عالم است بالاتر از صدور ذات الصدور را هم عالم است يعني آن عقايد آن افكار آن نياتي كه در صدر شماست خدا آنها را هم مي‌بيند آنها را مي‌گويند ذات الصدور چون عقايد افكار اخلاق نيات آنها در صدرند آنها را مي‌گويند ذات الصدور.

بيان تساوي شرايط رؤيت مسلمانان با مشركان در جنگ بدر در نقد برخي مفسّران

بعد فرمود اما نسبت به شما نسبت به شما سخن از رؤيت است نه رويا ﴿وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ قَليلاً﴾ وقتي برخورد كرديد ذات اقدس الهي دو تا كار كرد اين يك مقدار بيراهه رفتن است كه برخي از اهل تفسير گفتند حالا شايد هوا ابري بوده شايد بعضيها پشت كوه بودند بعضي‌ها غبار‌آلود شدند نديدند خداوند فرمود اين جنگهاي آن وقت هم جنگهاي تن به تن بود فاصله نزديك بود نظير جنگهاي حالا نبود كه بر پشت خاكريز با هم بجنگند كه اين جنگهاي تن به تن نزديك بودند و يكديگر را مي‌ديدند شرايط يكي بود همان روز كه مسلمين مشركين را كم ديدند همان روز مشركين مسلمين را هم كم ديدند اگر هوا شفاف بود براي همه شفاف بود اگر غبار‌آلود بود براي همه غبار‌آلود بود اگر بخش دامنه كوه بودند بخشي سينه كوه بودند براي هر دو گروه اين چنين بود اين طور نبود كه يكجا ابري باشد يكجا شفاف باشد يكجا پشت كوه باشد يكجا سينه كوه باشد اين طور نبود در شرايط مشترك براي ديدن هم مسلمانها مشركين را كم ديدند هم مشركين مسلمانها را كم ديدند درباره مسلمانها فرمود: ﴿وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ﴾ نه في مناماتكم اين مي‌شود رؤيت اين ديگر رويا نيست با همين چشم مشركين را كم ديديد ﴿وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ﴾ ديگر نفرمود يريكموكم قليلاً فرمود: ﴿وَ يُقَلِّلُكُمْ﴾ كاملاً اسلوب را عوض كرد شما را كم نشان نداد شما خودتان كم بوديد اين تقليل كه باب تفعيل است مبالغه در قلت است شما كم بوديد از اين كمتر نشان داد اينجا ارائه تعبير نكرد تقليل تعبير كرد.

نشان دادن باطن مشركان به مسلمانان در جنگ بدر

خب پس فضا يكي است شرايط رؤيت يكي شما هم آنها را كم ديديد آنها هم شما را كم ديدند شما آنها را كم ديديد براي اينكه باطن آنها واقعاً كم بود و ذات اقدس الهي جلوي ديد شما را هم گرفت مگر ديد شما جزء سربازان او نيست مگر جوارحكهم جنوده نيست مگر ذات اقدس الهي نمي‌تواند جلوي گوش را بگيرد جلوي شنيدن را بگيرد جلوي ديدن را بگيرد جلوي فهميدن را بگيرد ﴿وَ جَعَلْنا عَلي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾ ﴿وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا﴾ اگر ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ﴾ گاهي جلوي قلب را بگيرد گاهي جلوي چشم را بگيرد گاهي جلوي گوش را مي‌گيرد نمي‌گذارد بفهمند منتها اين نداشتن و جلوگيري كردن متنش حكمت است فرمود ما نگذاشتيم همه آنها را شما ببينيد آنها را در چشم شما كم نشان داديم معلوم مي‌شود انسان كه مي‌بيند ديگري نشان آدم مي‌دهد هيچ كس نمي‌تواند بگويد من خودم مي‌بينم نه گاهي هم نمي‌گذارند آدم ببيند به دليل اينكه در آن بخشهاي قبلي هم اشاره شد كه فرمود شما كه مالك چشم و گوش نيستيد كه به دليل اينكه گاهي اجازه نمي‌دهند اصلاً چشم را ببنديم و بميريم كه اگر كسي نباشد اين چشم را ببندد در حال گرمي آن ميت يك منظره هولناكي دارد فرمود: ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ مگر شما مالك سمعيد مالك گوشيد خب چشميد خب اگر مالك سمع و گوش ديگري است و ما امين‌ايم خب او جلوي مجاري ديد ما را مي‌گيرد ديگر منتها اين عين حكمت است اين كار نظير سحر ساحران نيست كه كيد باشد و باطل اين متن حكمت است لازم نيست ما بگوييم كه هوا اگر غبار‌آلود بود براي هر دو غبار‌آلود بود فرمود ما نگذاشتيم شما آنها را هر چه كه آنها هستند ببينيد اين يك، و الطف از اين آن است كه همان روياي صادقه‌اي كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در عالم خواب نصيبش شد مشابه آن در حالت بيداري نصيب شما مي‌شود اين هم يكي از گوشه‌هاي تجربه ديني منتها به بركت پيغمبر اگر انسان اهل جهاد في سبيل الله باشد آنچه را كه پيغمبر ديده است به امامت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بهره او هم خواهد شد وگرنه اين شهود باطني است باطن افراد را ديدن اين به بركت روياي صادقه آن حضرت است يعني رؤيت مسلمين مي‌شود مأموم روياي صادقه پيغمبر مي‌شود امام به امامت آن رويا چنين رؤيتي نصيب مومنين شده است اينها هم باطنشان را كم ديدند حالا مي‌ماند چطور مشركين مسلمين را كم ديدند.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق