اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ ٭ إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْميعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ ٭ إِذْ يُريكَهُمُ اللّهُ في مَنامِكَ قَليلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ لكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾
نزول آيات خمس, فيء و انفال بعد از استقرار حكومت اسلامي
بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ﴾[1] در جريان جنگ بالأخره وعده الهي بر پيروزي اسلام و مسلمين است قهراً غنائم جنگي به بيت المال سرازير ميشود رسيدگي به مسائل مالي در چنين وضعي هم لازم است مسئله انفال و فيء و غنيمت را در اين فضا بازگو فرمود از يك طرف انسانها به مال علاقهمندند از طرفي جنگ با غنائم همراه است پيروزي اسلام با فيء و انفال همراه است يا از كفار ميگيرند يا آن حق مسلمي كه براي امام مسلمين جعل شده است الآن آزاد ميشود به هر تقدير براي اينكه وضع اموال بعد از استقرار نظام اسلامي مشخص بشود هم جريان انفال نازل شد هم جريان غنائم نازل شد هم جريان فيء لذا بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾.
تعلق خمس به سادات از بيتالمال
مطلب بعدي آن است كه سادات (اعزهم الله) از سهم خاص خودشان از بيت المال متنعم ميشوند از زكات سهمي ندارند كرامتهاي معنوي سر جايش محفوظ است اما مزاياي مادي و مالي در بين نيست اگر كسي به عنوان سيادت بخواهد بگويد من از بيت المال سهم بيشتري دارم اين چنين نيست يا بيگانگان بخواهند طعني بزنند بگويند پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اقوام و بستگان خود را از بيت المال بهره بيشتري داد چنين طعني هم وارد نيست زيرا در نوبتهاي قبل اشاره شد كه فقر طبيعي طبيعي است يعني جلوي فقر طبيعي را نميشود گرفت يك عده سالمندند يك عده نوسالاند كودكاند مريضاند از كار افتادهاند اينها نيازمندند نميشود گفت كه نظام اسلامي طرزي بايد جامعه را اداره كند كه ما بچه نداشته باشيم پيرزن و پيرمرد نداشته باشيم معلول و از كار افتاده و تصادفي نداشته باشيم اينها خاصيت نظام حركت است يعني در عالم حركت اينها هستند ولي جلوي فقر اقتصادي را هم ميتوان گرفت هم بايد گرفت فقرا اگر از سادات نباشند از زكات استفاده ميكنند از زكات مال و زكات فطر اگر سيد باشند از سهم سادات استفاده ميكنند چه اينكه سيد ميتواند از زكات سيد هم استفاده بكند زكات سيد به سيد ميرسد چه اينكه زكات سيد به غير سيد هم ميرسد اموال همه آنها يك سنخ نيستند
تفاوت خمس با زكات در نحوهٴ احتساب و ملكيت
در جريان خمس كه انسان به عنوان غنيمتهاي جنگي و مانند آن به دست ميآورد اصلاً يك پنجم براي شخص نيست ولي در جريان زكات ظاهراً اينطور نيست اول كسي را كه دامدار است يا كشاورز است مالك مال ميشود و در ملك صاحب مال حق زكات و حكم زكات جعل ميشود لكن در جريان خمس ظاهراً اينطور نيست شخص از همان اول كه دستش به مال رسيده است اين مال مشترك است مثلاً اگر دو نفر شركتي داشته باشند هرگونه درآمدي كه نصيب اين شركت بشود مستقيماً به نحو شركت متوجه اين شركا خواهد شد اينطور نيست كه اول براي يكي باشد بعد براي ديگري همين كه درآمدي نصيب اين كارگاه شد مستقيماً به حساب اين شركا ريخته ميشود شرعاً همان حدوثاً و بقائاً شركت است لكن جريان ماليات اينطور نيست در ماليات اول شخص مالك ميشود اين صددر صد براي شخص است بعد از درآمد و سود خالص يعني از اين صد در صد يك درصد مشخصي به عنوان ماليات قرار داده ميشود كه ماليات بعد جعل ميشود نه اينكه همتاي با درآمد باشد اگر در جريان خمس اينطور است پس آن بيست درصد اصلاً براي كسي نيست به نحو شركت اين صد در صد وارد اين دستگاه ميشود كه هشتاد درصد براي شخص است بيست درصد براي او نيست خمس اوست خمسش براي اوست دارد خبر ميدهد بله شما آنچه كه به دست آوردهايد بدانيد همهاش براي شما نيست آنچه را كه شما به دست آورديد بدانيد كه يك پنجمش چون خمس به مال تعلق ميگيرد به ذمه تعلق نميگيرد كه شما در ذمه شماست كه خمس بپردازيد خمس آن كسر مشاع است يعني يك پنجم بدانيد كه اين يك پنجمش براي ديگري است بنابراين نه اينكه يك پنجم را به ديگري بدهيد يك وقت است ميگويند ﴿آتُوا الزَّكَاةَ﴾ سهمي را بايد به مستمندان بدهيد يك وقت ميگويند نه آنچه كه به دست شما آمد بدانيد كه يك پنجمش براي ديگري است خمس كسر مشاع است به شخص نميگويند كه «ادّ الخمس» به شخص ميگويند كه بدان كه «لله خمسه» ﴿فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ مثل اينكه به شركاء گويند آقا آنچه كه درآمد شما گرچه مدير عاملي ولي هرگونه درآمدي كه اين شركت پيدا كرد يك درصدش براي آن شريك است يك درصدش براي آن شريك است يك درصدش هم براي شماست بنابراين اين مال از همان اول طاهراً وارد ميشود اينطور نيست كه مال كسي باشد تا به سادات بدهند يك نحو قداستي بين خمس و بين زكات هست لذا گفتند سادات از آن زكات كه اوساخ مردم است استفاده نكنند و از اين خمس استفاده بكنند كه يك كرامت معنوي است محفوظ بماند لكن از نظر مسايل مالي يكساناند سيد كه فقير باشد با غير سيد كه فقير باشد در اين جهت فرقي ندارند غير سيد كه فقير باشد هزينهاش بايد از بيت المال زكات تأمين بشود و يكجا ميتواند هزينه يك سال را بگيرد نه بيش از يك سال كمتر از يك سال ميشود داد تا يك سال سادات هم اين چنيناند يك سيد نيازمند ميتواند هزينه خود را از خمس دريافت كند تا هزينه يك سال را نه بيش از اين بنابراين هر دو در حد هزينه استحقاق دارند حداكثر تا يك سال هزينه يك سال و مانند آن اين چنين نيست كه سيد بتواند بيش از هزينه يك سال را بگيرد يا اگر هم نيازمند نباشد باز هم دريافت بكند اينطور كه نيست فقر در هر دو شرط است خب پس از نظر مالي بين سيد فقير و غير سيد فقير فرقي نيست لكن اين كرامت معنوي بايد محفوظ بماند در روايات هم معلل شد چون زكات براي فقراي سادات فقير روا نيست لابد شارع مقدس آنها را از راه ديگر تأمين كرده است كرامت معنويشان محفوظ است لكن تفاوت مالي امتياز مالي و مانند آن نيست.
بنيهاشم همان سادات متعلق خمس و كيفيت برخورد با سادات مادري
مطلب ديگر آن است كه آن سيدي كه سهم سادات ميبرد همانطوري كه مبسوطاً در فقه بيان شده بايد بنيهاشم باشد بالأخره فرزندان هاشم حالا خواه علوي و عقيلي و عباسي باشند يا به تعبير بعضي از اساتيد مرحوم آقاي بروجردي (رضوان الله عليه) جعفري و نوفلي هم باشند حتي ايشان لهبي را هم گفتند خمس به او ميرسد بالأخره نوه هاشم (رضوان الله علي المؤمنين منهم) خب بنابراين هر كس فرزندان اينها باشد ميرسد منتها از راه ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ﴾[2] ميرسد كسي كه فرزند اهل بيت (عليهم السلام) باشد از راه مادر آن كرامت معنوي را دارد يعني از اين جهت فرقي نيست اگر احترام به سيد احترام پيغمبر است ثواب دارد كسي كه مادر او سيد است احترام به او هم همين ثواب را دارد كرامت او همين حد است منتها از نظر حكم فقهي كه مسئله خمس و سهم سادات و زكات فرق دارند در اين جهت گفتند بر اساس ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ﴾[3] كسي كه پدرش سيد است سهم سادات به او ميرسد و از زكات محروم است زكات به او نميرسد ولي از نظر كرامت معنوي هيچ فرقي نيست اگر كسي مادرش سيد باشد همان كرامت را دارد كه پدر او سيد باشد اين حكم فقهي است مرحوم سيد مرتضي و امثال ذلك البته كماند فقهايي كه اين فتوا را داده باشند معروف بين اصحاب (رضوان الله عليهم) اين است كه بر اساس ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ﴾ و رواياتي هم كه به اين آيه سوره «احزاب» استشهاد كرده است گفتند كساني كه پدرشان سيدند سهم سادات به آنها ميرسد و زكات برايشان حرام است حكم فقهيشان كاملاً فرق ميكند كسي كه پدرش سيد است يا كسي كه مادرش سيده است و از طرف پدر سيد نيست حكم فقهيشان كاملاً فرق ميكند برابر با «هو المعروف»
شمول ذريه بر فرزندان دختري
ولي از نظر حكم كلامي و كرامت فرقي ندارند براي اينكه خود ائمه (عليهم السلام) استشهاد كردند فرمودند فرزند دختر هم فرزند آدم است به آياتي از قرآن كريم هم استشهاد ميكردند در احتجاجات هم هست ميگفتند وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم استشهاد كرده ائمه ديگر هم استشهاد كردند در زمان خود حضرت امير هم بود با حجاج هم بعضي از شاگردان حضرت امير (سلام الله عليه) هم احتجاج كردند كه قرآن كريم وقتي ذريه حضرت ابراهيم را ميشمرد ذريه يعني فرزند خواه بلاواسطه باشد خواه مع الواسطه ذريه يعني بچه چه بلاواسطه باشد چه مع الواسطه قرآن كريم وقتي ذراري حضرت ابراهيم را ميشمرد وقتي يعقوب و اسحاق و اسماعيل و اينها را ميشمرد به داوود و سليمان و موسي (سلام الله عليهم) كه رسيد بعد ميفرمايد به عيسي خب عيسي را ذريه حضرت ابراهيم ميداند ذريه يعني فرزند و ائمه (عليهم السلام) فرمودند برابر محاوره فرهنگ قرآني چون وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) فرزند ابراهيم است و عيسي (سلام الله عليه) پدر نداشت و از راه مادر فرزند ابراهيم بود پس معلوم ميشود كه نوه دختري هم بچه آدم است همانطوري كه موساي كليم فرزند ابراهيم (سلام الله عليهما) است وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) هم فرزند حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) است آنها ساكت ميشدند لذا ميفرمودند ما فرزندان پيغمبريم اگر به امام در عرض ارادت و زيارت ميگوييم «السلام عليك يابن رسول الله»[4] واقعاً فرزند پيغمبر است از اين جهت فرقي بين نوه دختري و نوه پسري نيست آن فرق جاهليت را كه
«بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الأباعد»
اين را اسلام آمده نسخ كرده و محو كرده «يك» چنين باطلي را شعار جاهلي اين بود كه بچههاي ما آنها هستند كه بچههاي پسران ما باشند اما بچههاي دختران ما بچههاي مردان اجنبياند «بنونا» ميدانيد فرزندان ما كه هستند «بنونا بنو ابنائنا» اما «و بناتنا» دختران ما «بنوهن ابناء الرجال الأباعد» اگر دختر ما فرزندي پيدا كرد اين فرزند مردان بيگانه است نه بچههاي ما اين حرف جاهليت بود اما اسلام آمده فرمود كه نه ابراهيم ذريهاي دارد ذراري حضرت ابراهيم (عليهم السلام) را ميشمرد تا به موسي و عيسي (عليهما السلام) رسد لذا ائمه (عليهم السلام) فرمودند ما فرزندان پيغمبريم (عليهم الصلاة و عليهم السلام)
نه كرامت چرا از نظر كرامت معنوي كرامت معنوي قرب معنوي هست اما از نظر حكم فقهي نه.
اهميت پرداخت مهريه از مال خمس
مطلب ديگر آن است كه اگر كسي با عين غير مخمس نه ذمه با مال غير مخمس خود آن عين را مهريه قرار بدهد كه در روايات دارد مشكل ﴿شارِكْهُمْ فِي اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ﴾[5] هست اگر كسي بعداً خمس را بپردازد تقريباً تطهير ميشود اما نظير آن كسي كه از اول يك مهريه طيب و طاهري فراهم كرده است نخواهد بود بهتر اين است كه از همان اول انسان مال را با اذن فقيه جامع الشرايط تطهير بكند حالا يا بپردازد يا مصالحه بكند يا به ذمه بگيرد كه اين عين تطهير بشود اين خمس به اذن صاحبش از عين به ذمه بيايد آن وقت خود اين عين ميشود طاهر وقتي عين شده طاهر آدم ميتواند آن را مهريه قرار بدهد بهترين راه هم همين است وجود مبارك ابي ابراهيم (سلام الله عليه) فرمود ما خانداني هستيم كه مهريه همسران ما از بهترين اموال ماست يعني بعد از اينكه سندي بن شاهك ملعون خواست آن عوامفريبي را بكند و پيشنهاد داد كه من كفني دارد بعد از درگذشت شما شما را در آن كفن كفن كنم حضرت فهميد كه اينها دارند عوامفريبي ميكنند در شهادت او بيرحمانه شركت كرده او را شهيد ميكند حالا براي عوامفريبي ميخواهد چهار متر پارچه به حضرت ابي ابراهيم بدهد كه او را كفن كند حضرت فرمود: «انّا اهل بيت حج ضرورتنا و مهور نسائنا و اكفاننا من طهور أموالنا»[6] ما از خانداني هستيم كه مكه ميرويم از پول حلال و طيب خود ماست و مهريه همسرهاي ما هم از مال طاهر خود ماست و كفنهاي ما هم از مال حلال خود ماست ما خودمان كفن داريم يعني وجود مبارك امام رضا ميآيد و ما را در آن كفن كفن ميكند
پرداخت نكردن زكات مال شانه متوسخ بودن صاحب مال
به هر تقدير بهتر اين است كه انسان را از اول طاهر بكند و اگر طاهر نكرد خود انسان متوسخ ميشود گرچه دارد زكات وسخ است چرك است لكن در حقيقت آن تعلق وسخ است نه خود مال به دليل اينكه اين مال را عين اين مال وسخ نيست براي اينكه يكي از مصارف هشتگانه اين مال في سبيل الله است انسان اين را صرف تعمير كعبه ميكند صرف مجاهدان في سبيل الله ميكند صرف مسجد سازي ميكند صرف حوزههاي علميه ميكند خب في سبيل الله كه نميشود با چرك همراه باشد كه آن چيز ديگر است كه چرك است در حقيقت خود صاحب مال است تا نداد چركين است ﴿غِسْلِينٍ﴾[7] كه در قرآن است ﴿غِسْلِينٍ﴾ يعني همان چرك گفتند غذاي يك عده در قيامت همان چركها است «طعام الغسلين» اين طعام اثيم است ليس براي آنها مگر غسلين اين غسلين و چركها طعام الاثيم است كه ﴿لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ﴾[8] اين چركها تمثل يافته همان آن تعلقهاي باطل است و در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم فرمود كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها﴾[9] يعني از آنها صدقهاي بگيريد كه اين صدقه اينها را پاك ميكند و تو اينها را تزكيه ميكني
بيان نكات ادبي از شيخ طوسي
لطيفهاي مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) دارد كه آنكه ميگيرد اگر پيغمبر باشد بله پيغمبر مزكي و مطهر است به اذن خدا اما حالا اگر فقيه جامع الشرايط بود اين مرجع يا اين فقيه آدم را پاك نميكند كار آدم است كه آدم را پاك ميكند اين بحثها البته در آن تبيان نيست اما اين گوشه كه عرض ميكنم در تبيان مرحوم شيخ طوسي است فرمود در آيه سوره «توبه» دارد كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ نفرمود «خذ من اموالهم صدقةً تطهرهم» به جزم نفرمود كه جواب امر باشد كه ضميري كه در «تطهر» است ضمير انت باشد كه فاعل انت است اين چنين نيست و گرنه مجزوم بود ميفرمود «خذ من اموالهم صدقةً تطهرهم» كه جواب امر باشد يعني بگير تو پاك ميكني مرجع يا فقيه جامع الشرايط كسي را پاك نميكند خود اين صدقه صدقه واجب است خود اين زكات كه مثل صلات عبادت است اين آدم را پاك ميكند به دليل اينكه خداوند اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ را در اينجا مرفوع ذكر كرده نه مجزوم و اين جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد براي صدقه معنا اين ميشود كه «خذ من اموالهم صدقةً مطهرةً» كه ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ اين جمله در محل نصب است تا صفت ميشود براي صدقه صدقه زكات است زكات عبادت است مثل صلات در نهج البلاغه فرمود بالأخره همانطوري كه «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[10] زكات هم همينطور است زكات هم «قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ» قربان يعني قرباني هر عملي كه بنده را به خدا نزديك ميكند كه «يتقرب به العبد من المولي» ميشود قرباني او اين ديگر اختصاصي به آن مذبوح و منحور يوم النحر در منا ندارد يا اذحيه دهه ذي الحجه در ساير بلاد ندارد هر عملي كه انسان را به خدا نزديك ميكند قرباني اوست درس و بحث اگر خالص باشد قرباني است نماز «الصَّلاَةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[11] زكات هم آنطوري كه در نهج البلاغه آمده است «قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ» است اين عمل قرباني اين صدقهها آدم را پاك ميكند خب اگر دادن مال دادن چرك باشد دادن چرك كه آدم را پاك نميكند كه خود مال طيب و طاهر است به دليل اينكه صرف در مرمت مسجد و كعبه ميشود خود عين مال زكات را ميگيرند يكي از مصارف هشتگانهاش هم في سبيل الله است اين دلبستگي باعث ميشود آدم چركين ميشود به دليل اينكه وقتي كه آدم اين دلبستگي را رها كرد داد پاك ميشود پس خود شخصي كه مكلف است چركين است آن ﴿تُزَكِّيهِم﴾[12] حرفي ديگر است كه خطاب به پيغمبر است ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[13] اين تمام شد ﴿وَ تُزَكِّيهِمْ بِها﴾ اين «تزكيهم» ضميرش به انت برميگردد چون پيغمبر ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾[14] اين راه تزكيهاش در قرآن كريم به صورت ريز مشخص شد كجا يزكي كجا يزكي كجا يزكي كجا يعلم كجا يعلم كجا يعلم اصلش فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾ بعد ريز كرد كجا يعلم و علمهم علمهم يزكيهم و يزكيهم و مانند آن
تفاوت پرداخت و عدم پرداخت صدقات و زكات
خب بنابراين خود اين جرم مال خود اين مال از اين جهت كه في سبيل الله داده ميشود ميشود او را در مرمت كعبه و مسجد و حوزه و جهاد و امثال ذلك صرف كرد از اينكه فرمود اين صدقه مطهر است معلوم ميشود خود اين عمل عبارت از آن است كه تعلق به اين صدقه كه باعث توسخ و چركين بودن خود اين شخص است خود اين شخص را پاك ميكند و اگر اين شخص با همين وضع چركي به قيامت سفر كرده است خودخوري او شروع ميشود آنجا ديگر آشپزخانه كه نيست هر كسي غذاي خود را به همراه خود ميبرد هر كسي كنار مائده خود مينشيند خب اين شخص مائدهاي كه به همراه برد همين غسلين است آن طعام الغسلين ﴿لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ﴾[15] نظير نماز كه به منزله عمود دين است اين هم در رديف نماز قرار دارد غالباً به استثناي موارد نادر هر جا قرآن كريم از صلات ياد كرده است از زكات هم ياد كرده است شرط ايمان به اين معنا كه ايمان كامل و گرنه اگر كسي معتقد باشد به مبدأ و معاد و وحي و نبوت و اينها خب مسلمان است ديگر خب
نه اگر باشد كه بايد مجزوم باشد آخر
پرداخت صدقه و زكات موجب طهارت صاحب مال
خب اين اقرب اين است كه وصف باشد براي «صدقةً» بر فرض هم باشد باز پيغمبر به وسيله اين صدقه آنها را پاك ميكند آن وقت خود اين صدقه ميشود آب طاهر و طهور تا خودش طاهر نباشد كه طهور نيست يك وقت است كه ميگويند پيغمبر دعا بكن نظير ﴿وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾[16] دعاي تو اينها را طاهر ميكند يا سكينت ميدهد به اينها خب اين دعاي مستجاب الدعوه است يك وقت ميفرمايد نه تو «تطهرهم» به همين صدقه مثل اينكه شما آب دستتان است با اين آب داريد متوسخي را شستشو ميدهيد بالأخره آب وسيله طهارت است آن طهور آب است آنجا هم كه دارد ﴿تُزَكِّيهِم﴾ ندارد كه «ادع عليهم» مسئله سكينت چرا اين چنين است فرمود دعا بكن ﴿إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ اما طهارت از وسخ به وسيله خود سكينه انجام ميگيرد اگر عين اين مال باشد وقتي به دست امام زمان به ولي عصر رسيد چطور ميشود بركت خمس از همان اول براي كسي نيست از همان اول مثل اينكه شخص با اهل بيت (عليهم السلام) دوتايي شركتي دارند هرگونه درآمدي كه وارد مغازه ميشود هشتاد درصد براي صاحب مغازه است بيست درصد براي اهل بيت اين چنين نيست كه صد در صد براي شخص باشد آن وقت در مال مردم خمس تعلق بگيرد نظير ماليات نيست ولي در زكات دارد كه «ان الله جلّ و عز جعل للفقراء في اموال الاغنياء ما يكفيهم»[17] اين نشانه آن است كه انسان مثلاً چهلتا گاو دارد يا گوسفند دارد يا شتر چند تا شتر دارد روي نصاب معين همهاش براي خود اين صاحب مال دامدار است آن وقت در مال اين زكات تعلق ميگيرد نظير ماليات ولي در جريان خمس به عنوان كسر مشاع هرگونه درآمدي كه وارد اين شركت و كارگاه و مغازه بشود از همان اول مشتركاً ميآيد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.
[2] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 5.
[3] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 5.
[4] . شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 28.
[5] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 64.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 189.
[7] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 36.
[8] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 37.
[9] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[10] . نهجالبلاغه، حكمت 136.
[11] . نهجالبلاغه، حكمت 136.
[12] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[13] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[14] . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
[15] . سورهٴ حاقه، آيهٴ 37.
[16] . سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
[17] . الكافي، ج 3، ص 497.