أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلي کلِّ شَيْءٍ قَديرٌ (41)﴾
بعد از جريان جنگ بدر و گرفتن غنائم از مشرکين اين آيه مبارکه نازل شد و اين آيه با تأکيدات فراواني نازل شد، معناي اين کريمه آن است که بدانيد آنچه غنيمت به دست آورديد; چه کم چه زياد از هر جنسي که باشد اول پنج قسمت ميشود چهار قسمت براي شما يک قسمت به نام خمس است. اين خمس که بيست درصد است يعني يک پنجم بايد شش قسمت بشود خمس يعني يک پنجم يعني بيست درصد اين به شش قسمت تقسيم ميشود. يک قسمت از خمس برای ذات أقدس الهي است، قسمت دوم براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، قسمت سوم برای ذي القرباي پيغمبر که امام معصوم (عليه السلام) است، قسمت چهارم و پنجم و ششم برای ايتام و مساکين و «ابناء السبيل» بني هاشم است. البته اين قيود را از روايات اهل بيت (عليهم السلام) بايد استفاده کرد، وگرنه آيه مطلق است. فرمود اگر به خداوند ايمان داريد و اگر به آنچه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در روز بدر نازل شده است که همين جريان تقسيم مال به حلال و حرام به انفال و غير انفال است ايمان داريد، اين کار را انجام بدهيد: ﴿إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ روزي که بين حق و باطل فرق گذاشته شده است ﴿يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ چه وقت است؟ همان ﴿يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ﴾ است وقتي اصحاب بدر با صناديد قريش در منطقه بدر با يکديگر ملاقات کردند آياتي در آن روز بر ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد و خداوندي که بر هر چيز قدير است توانا بود که شما را پيروز کند چه اينکه پيروز کرده است از راهي که گمان نداشتيد، اين ترجمه کوتاهي از اين کريمه است, گرچه عنوان «غنيمت» لغتاً مطلق است ولي برابر اصطلاح فقهي غنيمت و انفال و فيء سه اصطلاح فقهي دارند که هر کدام حکم خاص خودشان را دارند. غنيمت در اصطلاح فقهي مالي است که در جنگ مسلمانها به اذن امامشان با کفار بهره مسلمين ميشود آنچه را که مسلمانها در جنگي که با اذن امام انجام دادند از کفار ميگيرند اين غنيمت است به اصطلاح فقهي و اصطلاح قرآني. و روايات هم توسعه داده است غنيمت را تمام اين درآمدها غنيمت است بخشي از معادن جزء غنائم است و آنچه را که يک غواص از دريا به دست ميآورد جزء غنائم است، زميني را که ذمي از مسلمان ميخرد خمس آن را بايد بپردازد جزء غنائم است، مال حلال مخلوط به حرام که نه صاحب آن معلوم است نه قدر آن معلوم بايد خمس آن پرداخته بشود جزء غنائم است و مانند آن; اما انفال عبارت از معادن عمومي، جنگلها، صحراها و درياها اينها جزء انفال است و اينها براي امام(سلام الله عليه) هستند. فيء عبارت از آن درآمد و غنائمي است که بدون جنگ مسلمانها از کفار ميگيرند. جريان فيء را در سوره مبارکه «حشر» بيان فرمود، آيه هفت سوره مبارکه «حشر» اين است: ﴿ما أَفاءَ اللّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُري فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ کيْ لا يَکونَ دُولَةً بَيْنَ اْلأَغْنِياءِ مِنْکمْ﴾ پس اصطلاحات فقهي يکي مربوط به غنيمت است که در اين آيه سوره «انفال» مطرح است، يکي فيء است که در آيه هفت سوره «حشر» مطرح است، يکي هم انفال است که در اول همين سوره طرح شد و مبسوطاً بحث شد که فرمود: ﴿يَسْئَلُونَک عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِکمْ﴾ قسمتهاي مهم ثروت مملکت همين امور هستند يعني انفال هستند مثل معدن نفت، مثل دريا، مثل جنگلها و مانند آن اينها منابع اقتصادي يک کشورند و فيء اگر بدون جنگ چيزي از مشرکين عايد مسلمين بشود و همچنين يک پنجم از درآمد جنگهايي که به اذن امام, مسلمين با کفار داشتند و پيروز شدند.
اگر سخن از امام باشد آنگاه مسئله انفال، مسئله فيء، بخشي از اين خمس جايگاه خود را پيدا ميکند حالا اين آيات تا ظهور حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) بلکه تا قيامت کبري به حجيتشان باقياند بايد به اينها عمل بشود; در عصر غيبت انفال براي چه کسی است؟ و فيء براي چه کسی است؟ و خمس براي چه کسی است؟ اگر نائب امام باشد که منصوب از طرف امام است به اذن عام يا به اذن خاص چه اينکه هست; او در اين اموال طبق دستوري که خود ائمه(عليهم السلام) دادند عمل ميکند و اما اگر سخن از امامت نباشد سخن از ولايت فقيه نباشد زمام اين اموال به دست چه کسی است؟ آن که قائل است به وکالت فقيه در جريان وکالت اصل موکل است و وکيل فرع موکل حق مسلم خود را به وکيل واگذار ميکند نه از سنخ تفويض بلکه وکيل را اذن ميدهد تا حقوق مُسلَّم موکل را استيفا کند و چيزي که در اختيار موکل هست به وکيل ميگويد تو از طرف من اين کارها را انجام بده اين معناي توکيل است. در نظام اسلامي بر اساس فقه اماميه که انفال ثروت مهم مملکت است براي امام است فيء که براي امام است خمس از درآمد که براي امام است که بودجههاي رسمي مملکت همينهاست اينها که براي امام است براي مردم نيست, آن وقت مردم فقيهي را وکيل بکنند، بگويند از طرف ما در اين اموال تصرف بکن يا آن کسی که صاحب اين حقوق است بايد فقيه را وکيل قرار بدهد آن کسی که صاحب اين حقوق است يعني امام معصوم(سلام الله عليه) است از طرف خداي سبحان او زمامدار اين مسايل مالي است او به نائب خود به وکيل خود که فقيه جامع الشرايط است دستور ميدهد که از طرف من در زمان غيبت اين کارها را انجام بده که فقيه جامع الشرايط وکيل از طرف امام معصوم(عليه السلام) است ولي والي مردم نه وکيل از طرف مردم.
گذشته از اينکه خود مکتب يعني اصل دين بسياري از موارد را به عهده حاکم گذاشته است تنها جريان مسايل عبادي و شخصي نيست که اول ماه چه وقت است تا بگويند مثلاً «علي ما يراه الامام, علي ما يراه الحاکم» اگر حاکم حکم کرده است يا مثلاً هزارها نفر در جريان عرفات و مشعر و منا همين طور سرگردانند نميدانند چه وقت حرکت کنند از عرفات به مشعر و از مشعر به منا. به هر حال کسي بايد باشد که مشکل اينها را حل بکند حکم بکند که چه روزي اول ذيحجه است تا اينها حرکت بکنند اينکه مسايل شخصي و عادي نيست که کسي بگويد هر که ماه را ديد او حرکت ميکند از عرفات به مشعر و از مشعر به منا، هر که ماه را نديد استصحاب ميکند فردا حرکت ميکند. اين يک ميليون مردم در بيابانها آنجا جايي اين نيست که يکي امروز برود يکي فردا برود. به هر حال کسي بايد باشد که اين مشکل را حل کند حالا اگر حرمَين آزاد شدند و ـ انشاءالله ـ وضع مواقف عرفات و مشعر و منا و اينها توسعه پيدا کرده است و جمعيت زيادي مکه رفتند، چند ميليون رفتند اين چند ميليون در آن بيابانها که نميشود سرگردان نگه داشت, کسي بايد باشد که بگويد اول ماه چه وقت است اينها حق مردم است که مردم اين حقوق را به کسي واگذار کنند تا آن فقيه بشود وکيل مردم يا اينها حق مکتب است؟ وقتي حق مکتب شد مردم چرا وکيل بگيرند. آن که صاحب مکتب است بايد فقيه را وکيل بگيرد که فقيه بشود وکيل از طرف صاحب مکتب و وليّ جامعه.
در بخش ديگري از مکتب سخن در اين است که اين حدود الهي و قوانين الهي در بعضي از جاها آن طوري که امام خواست عفو ميشود يا تخفيف ميشود يا اجرا ميشود. کجا عفو کنند؟ بر اساس چه ملاکي عفو کنند چه کسي عفو بکند چه کسي تخفيف بدهد؟ اگر اين حدود الهي و اين تعزيرات حق مسلم مردم بود مردم ميتوانستند به فقيه بگويند تو از طرف ما وکيلي که در چه مواردي عفو کني در چه مواردي تخفيف بدهي در چه مواردي هم اجرا کني ولي حدود الهي که براي مردم نيست تا مردم فقيهي را به عنوان وکيل انتخاب بکنند. بنابراين جريان وکالت فقيه با اين مکتب اماميه اصلاً قابل تطبيق نيست لکن آن که با نظام اسلامي کاري ندارد تلاش ميکند اول ولايت فقيه را به وکالت فقيه تنزّل بدهد اين يک گام، از وکالت فقيه به نظارت فقيه منتقل کند گامي ديگر، از نظارت استصوابي به نظارت استطلاعي منتقل بکند گام سوم, بعد هم که «احد من الناس» ميشود گام چهارم.
آنها که با اين نظام مشکل دارند اينطور نيست که به نظارت استصوابي فقيه هم قانع باشند اگر قائل به نظارتاند نظارت استطلاعي يعني بي اثر.
به هر تقدير اين قسمت مهم ثروت را قرآن کريم در اختيار امام معصوم قرار ميدهد بعد هم طبق شواهدي امام معصوم زمام آن را به دست نائبان خود قرار ميدهد: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ اين آيه از جهات فراواني داراي کلمات تأکيدي است.
اول اينکه تعبير به ﴿وَ اعْلَمُوا﴾ فرمود مطلب اگر مهم باشد مُصدَّر به اين تعبير است که بدانيد، اين بدانيد عمل بکنيد را هم به همراه دارد نه تنها يک مطلب علمي محض باشد که خدا بخواهد مسئله فقهي بگويد بلکه «و اعلموا و اعملوا» بدانيد و عمل کنيد براي اينکه در ذيل دارد که اگر به خدا و آنچه که بر پيغمبر نازل کرده است ايمان داريد بدانيد. عالم شدن که ايمان نميخواهد معلوم ميشود که عالِمِ عامل شدن منظور است «و اعلموا، ثم اعملوا» بدانيد و عمل بکنيد همچنين پيامي دارد.
نکته دوم کلمه دوم تأکيد آن است که حرف «أنّ» دو جا تکرار شده است خود «أنّ» مفيد تأکيد است تکرار آن هم مفيد تأکيد شديد، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ﴾ اين تأکيد «أنّ» نشانه اهميت مطلب است البته از نظر رسم الخط عادي بايد اين «أنّ» را جداي از «ما» نوشت. ما يک «اِنّما و اَنّما» داريم که مفيد حصر است اما اينجا اين «ما» موصوله است اين نظير «اِنّما و اَنّما» نيست يک وقت ميگوييم «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[1] آنجا «إنّ» را با ما متصل نوشت اما در اين گونه از موارد «أنّ ما غنمتم» اگر عربي عادي کتاب ديگر بود اين «أنّ» را از «ما» جدا مينوشتند منتها رسم الخط قرآن کريم حساب خاص خود را دارد اين چنين نوشته ميشود «وَ اعْلَمُوا أَنَّ ما غَنِمْتُمْ». پس آن موارد ديگري که گفته ميشود «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ» و مانند آن که آنجا ادات حصر است آنجا «إنّ» با «ما» بايد متصل نوشته شود ولي در اين گونه از موارد قانون اولي اين است که از هم جدا نوشته بشود مگر يک رسم الخط تعبّدي ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾.
سال 1361 بود که سميناري در لندن تشکيل شد به عنوان دين و سياست آن روزها اين بحث تقريباً جهاني بود که آيا سياست از دين جداست يا نه؟ اين تفکر سکولار از سابق بود. هيأتي از ايران به لندن رفت بعد از اينکه سخنراني تمام شد يک عالم اردني به من گفت که من ديداري داشته باشم گفتم بفرماييد گفت اگر شما قيام کرديد و انقلابتان به ثمر رسيد براي اينکه اين آيه را درست معنا کرديد و به حوزههايتان استقلال اقتصادي داديد توانستيد در برابر دولتها بايستيد اما ما اين آيه را مخصوص غنائم جنگ ميدانيم؛ لذا روحانيت سنّي دست او خالي است حوزههاي سنّي وابسته به دولتاند از اوقاف بودجه ميگيرند و نظير کارگزاران و کارمندان ديگر. وقتي روحانيت تسنن وابسته به دولت باشد او ديگر نميتواند در برابر دولت مقاومت کند و قيام بکند و اگر شما قيام کرديد براي آن است که اين آيه را طرزي معنا کرديد که به حوزههاي علميتان استقلال اقتصادي داده است اين استقلال هم از برکات اماميه است.
به هر تقدير ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ پس اين کلمه «و اعلموا» آن کلمه «أنّ» با تکرار بعد هم در ذيل فرمود: ﴿إِنْ کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ اگر به خدا ايمان داريد و اگر به آن آياتي که در روز بدر نازل شده است که فرمود آنچه که خدا براي شما حلال کرده است از آنها استفاده کنيد و از بقيه چشم بپوشيد, اگر به آنها ايمان داريد خمس را به صاحبان اصلياش بپردازيد.
برخيها خواستند بگويند ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ يعني آن نصر و کمکي که ما بر پيغمبر نازل کرديم فرشتگاني که نازل کرديم اين را سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) نقد کردند گفتند که نزول فرشتگان و امدادهاي غيبي اختصاصي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نداشت[2] چه اينکه در آيه نُه سوره «انفال» بود ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّکمْ فَاسْتَجابَ لَکمْ أَنّي مُمِدُّکمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکةِ مُرْدِفينَ﴾ بعد آيه يازده ﴿إِذْ يُغَشِّيکمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْکمْ مِنَ السَّماءِ﴾ آيه دوازده ﴿إِذْ يُوحي رَبُّک إِلَي الْمَلائِکةِ أَنّي مَعَکمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا﴾ اين گونه از امدادهاي غيبي و حسي, نازل کردن فرشتگان و ساير علل و عوامل طبيعي اين هم بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود هم بر مؤمنين; اختصاصي به پيغمبر نداشت مخصوصاً مومنين را مخاطب کرد که خدا دعاي شما را مستجاب کرد، فرشتگان را براي ياري شما فرستاد، باران براي شما فرستاد و مانند آن; اما از اينجا که ميفرمايد: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا﴾ نشان ميدهد که منظور نزول فرشتگان و امثال آن نيست گذشته از اينکه نفرمود «مَن انزلنا» فرمود: ﴿ما أَنْزَلْنا﴾ معلوم ميسود ناظر به آن آياتي است که در جريان بدر وارد شده است و مربوط به اين است که چه چيزي حلال است و چه چيزي حرام است و چه چيزي مورد استفاده باشد چه چيزي نباشد.
اگر به آيات الهي و احکام الهي ايمان داريد خمس را به صاحبان اصليشان برگردانيد ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾. ﴿يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾, همان روز بدر است که خداوند بين حق و باطل و مُحِق و مُبطِل فرق گذاشته است و بيان ﴿يَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ همان ﴿يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ﴾ است که بدريون با مشرکين در جريان بدر کنار هم هستند. الآن هم که شما بين مکه و مدينه اگر توفيق شد براي زيارت شهداي بدر مشرف شديد ميبينيد سمبلي از چاه هست چاه بدر که الآن خشک شده ولي دلوي و دولابي و يک چاه سمبلي هست و کسي هست که معرفي کند و تاريخ بدر را آنجا بگويد. قبور شهداي بدر محصور است و اما قبر مشرکين بيرون اين مقبره است بيرون اين قبرستان است و وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) محدوده خاصي را براي شهداي بدر اختصاص داد بعد دستور داد به اينکه کشتههاي مشرکين را دورتر ببرند که قبرستانشان يکي نباشد و بيرون اين محدوده قبرستان مشرکين همان قليب و چاهي است که حضرت کَند البته قبلاً ديوار نبود البته بعد از جريان جنگ بدر ديگر کم کم ديوار کشيدند.
مطلب ديگر آن است که بنابر قول اهل سنت اين آيه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ الآن مثل جريان «عبيد و إماء» مهجور شده است همان طوري که الآن سخن از عبيد و إمائی نيست فقط تلاوت آن مانده است بنابر تفسيري که اهل سنت از اين آيه کردند و ميکنند اين آيه نظير عبيد و إماء است و مورد ندارد، براي اينکه دولت اسلامي به آن معنا نيست که با مشرکين بجنگد و پيروز بشود و غنيمت بگيرد ـ متأسفانه ـ غالب مسلمين الآن وابسته به بيگانهاند، چون اين چنين است اين آيه الآن مثل جريان عبيد و إماء مهجور است؛ اما بنا بر قول شيعه اين آيه تا روز قيامت زنده است، براي اينکه اختصاصي به غنائم جنگي ندارد، تمام آنچه را که انسان کسب ميکند جزء ﴿غَنِمْتُمْ﴾ هست و آن چند قسمي که اسم برده شده است.
چه اينکه در تقسيم اين سهام هم بين شيعه و سني اختلاف است اينها «ان لله» را ميگويند براي تشريف و تعظيم است وگرنه سهمي براي خدا نيست و برخي از آنها هم سهم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بعد از ارتحال آن حضرت ساقط ميدانند و سهام را به سه يا چهار قسم تقسيم ميکنند و سيادت و بني هاشم بودن را هم شرط نميدانند.[3] در حالي که اين آيه در برابر آيه سوره مبارکه «توبه» است که آنجا مصرف صدقات مشخص شد اينجا مصرف خمس، آيه شصت سوره مبارکه «توبه» اين است که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في سَبيلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَليمٌ حَکيمٌ﴾[4] آنجا مصارف هشتگانه صدقات مشخص شد اينجا مصارف ششگانه خمس مُبيَّن شده است، اينها کاملاً برابر رواياتي که فرمود خداوند صدقات را يعني زکات را بر ما تحريم کرده است و خمس سهم ماست بايد به اين شش سهم تقسيم بشود. اين هم تفاوت جوهري بين فقهاي شيعه و فقهاي سني.
کلمه «من شيء» گرچه مطلق است ولي موارد خاصي تقييد شده است که نصاب دارد مثلاً در نصاب غوص چقدر بايد باشد نصاب کنز چقدر بايد باشد نصاب معادن چقدر بايد باشد و مانند آن؟ با دليل خاص مشخص شده چه اينکه در مصارف يتاما و مساکين و ابن سبيل بني هاشم بودن با دليل خاص ذکر شده است.
برخيها خواستند بگويند که منظور از اين «ذي القربي» شخص امام است لذا «ذوي القربي» نفرمود چون امام هر عصري يکي است مفرد آورد «ذوي القربي» نفرمود. اين قابل نقد است براي اينکه ممکن است جنس اراده شده باشد چه اينکه «ابن السبيل» هم مفرد است و جمع نياورد «ابناء السبيل» نفرمود. اين نميتواند دليل باشد براي اينکه منظور شخص است.
عمده همان روايات معتبري است که عِدل قرآن کريم است چون عترت طاهرين (عليهم السلام) عدل قرآن کريم است[5] بيانات نوراني عترت طاهرين هم مثل قرآن کريم حجت خداست، مُبيِّن و شارح کلام الهي است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. مصباح الشريعه، ص53؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص83.
[2]. الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص90.
[3]. جامع البيان فى تفسير القرآن، ج9، ص118.
[4]. سوره توبه، آيه60.
[5]. دعائمالاسلام، ج1، ص28; «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي».