09 05 2000 4938158 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 46

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ٭ إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ٭ لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلي بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعًا فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ٭ قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلينَ﴾

عدم استغفار كفار و انجام عبادتهاي بدعتي در بيت الله موجب عذاب الهي

كلمه مسجد براي غير مسجد الحرام هم به كار مي‌رود به طور عادي لذا اگر منظور از مسجد، مسجد الحرام باشد بايد كه با قيد ذكر بشود چه اينكه با قيد ذكر شده ﴿عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾[1] ولي كلمه بيت در قرآن كريم عند الاطلاق همان بيت الله است لذا به بيت حرام يا بيت الله و مانند آن تقييد نشده ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ﴾ معهود همان آن بيت حرام و كعبه معظمه است در قرآن فرمود اشرف حالات آنها لهو و لعب است چه رسد به حالتهاي ديگر عبادتهاي آنها لهو و لعب است چه رسد به كارهاي ديگر اگر ﴿مَا كَانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ بهترين حالتهاي آنها لهو و لعب است چگونه اميد استغفار مي‌رود ما گفتيم اگر اينها استغفار كردند از عذاب الهي نجات پيدا مي‌كنند ولي اينها اهل استغفار نيستند براي اينكه بهترين حالتهايشان لهو و لعب است آنها پيشنهادشان هم اين بود كه ﴿أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾[2] ما هم مي‌گوييم ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ اين ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ مي‌تواند پاسخ براي ﴿أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ حتي اگر آن دوتا آيه طبق مبناي حضرت استاد مرحوم علامه طباطبايي جداگانه نازل شده باشد ولي وقتي كه در اين اثنا مندرج شد مي‌تواند يك اصل جامعي را افاده كند گرچه براساس مبناي ايشان اين دو آيه جداي از سابق و لاحق است ولي اجازه تدوين و دستور وضع اين دوتا آيه در اثناي اين بخش از آيات سوره «انفال» مفيد آن معناي جامع خواهد بود آنها گفتند ﴿أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾[3] خدا هم مي‌فرمايد ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ هيچ راهي براي نجات آنها از عذاب در پيش نيست چون عمداً طي نكردند خدا فرمود اگر استغفار كنيد از عذاب مي‌رهيد اينها نه تنها استغفار نكردند بلكه ﴿يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾[4] بودند و داعيه توليت داشتند و نماز آنها كه بهترين و شريف‌ترين حالات است عند البيت همان مكاء و تصديه بود.

تنزيه قرآن از اراده معناي قبيح از واژه‌هاي ﴿مكاء﴾ و ﴿كَعَصفٍ مأكول﴾

مطلب ديگر آن است كه برخي مكاء را به آن معناي قبيح حمل كرده‌اند صوت قبيح ولي ادب قرآن منزه از آن است كه اين كلمات را به كار ببرد در ﴿فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ﴾[5] آنجا هم برخيها به معناي قبيحي خواستند كفار را تقبيح كنند و تحقير كنند آيه را بر او تطبيق كردند كه سيدنا الاستاد آنجا هم همين گرچه اينجا اين فرمايش را مرحوم علامه ندارند آنجا دارند كه قرآن ادبش بالاتر از آن است كه بخواهد كسي را تحقير كند ولو به لفظ قبيح هرگز اين الفاظ قبيح را قرآن به كار نمي‌برد آنجا «عصف مأكول» را به معناي قبيحي معنا كرده‌اند كه ايشان مي‌فرمايند نه عصف مأكول معنايش همان كاه خورده است نه كاه فلان شده كه معناي قبيحي را به همراه دارند اينجا هم مكاء را خواستند در المنار هم آمده متأسفانه معناي قبيحي برايش ذكر بكنند ادب قرآن منزه از اين گونه از تعبيرات است بر فرض آنها چنين كاري را بكنند قرآن تعبير نمي‌كند كه آنها نمازشان اين صدا و اين صوت است

استغفار موجب رهايي از عذاب الهي

خب ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ چون قرآن كتاب تبشير و انذار با هم است رحمت خدا با نقمت او آميخته است اگر سخن از تعذيب است راه براي رهايي از عذاب را ذكر مي‌كند هم قبلاً ذكر فرمود فرمود اگر آنها استغفار كنند و برگردند از عذاب الهي مي‌رهند هم الآن راه حل نشان مي‌دهند ولي مي‌فرمايند اينها درصدد طي آن راه حل نيستند ما روش آنها را ذكر مي‌كنيم باز راه حل را هم بازگو مي‌كنيم در آيات قبل فرمود كه يعني آيه 31 فرمود: ﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ اينكه چيزي نيست اين اسطوره است ما حالا فرصت نداريم مثل اين حرف بزنيم اگر فرصت مي‌كرديم وقتمان اجازه مي‌داد مثل اين اساطير ـ معاذ الله ـ مي‌آورديم آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود در قبال اين تندروي اينها ما راه حل به آنها نشان مي‌دهيم كه اينها اگر استغفار كنند از آن عذاب الهي مي‌رهند باز دوباره برگشت فرمود تلاش و كوشش آنها اين است كه نور خدا را خاموش كنند به مقصد نمي‌رسند ولي باز ما راه حل به ايشان نشان مي‌دهيم اول تندروي آنها را ذكر مي‌كنند بعد راه حل نشان مي‌دهند كه شما اگر برگرديد همه اعمال شما مشمول عفو الهي است يك عفو عمومي است به لحاظ اشخاص كه خدا همه را عفو مي‌كند اگر همه اين افراد مسلمان بشوند يكي عفو عمومي است به لحاظ عقايد و اخلاق و اعمال يعني تمام آن عقيده‌هاي باطلي كه داشتيد الآن ذات اقدس الهي از اينها صرف‌نظر كرد اخلاق باطلي كه داشتيد صرف‌نظر كرده اعمال باطلي كه داشتيد صرف‌نظر كرده است عبادتهايي كه ترك كرديد از شما قضا نمي‌خواهد اين يك اصل عمومي است به لحاظ عقايد و اخلاق و اعمال و حقوق آن يك عفو عمومي است كه به لحاظ افراد جامعه است كه نظير «انتم الطلقاء»[6] كه هر دو اصل حالا ذكر مي‌شود غرض آن است كه ذات اقدس الهي در آن بخش قبلي فرمود اينها تندروي كردند خود را محكوم عذاب كردند ولي راه حل اين است اگر استغفار بكنند عذاب الهي از آنها گرفته مي‌شود الآن هم اينجا مي‌فرمايد كه اينها تندروي مي‌كنند گرفتار عذاب خواهند شد ولي اگر برگردند مهر ما و لطف ما شامل آنها خواهد شد كه اين چهار مطلب دو به دو هماهنگ‌اند اول بيان سيرت باطله آنها و بيان وعيد الهي و غضب الهي بعد راه حل نشان دادن اين دو مطلب بود سابقاً گذشت

تلاش كافران براي اطفاء نور الهي

الآن هم مشابه آن دو مطلب اينجاست كه روش بد و زشت آنها را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد درصدد خاموش كردن نور الهي‌اند و خود را مستحق عذاب الهي مي‌كنند بعد هم راه حل نشان مي‌دهد كه اگر توبه بكنند مهر ما و لطف ما دوباره برمي‌گردد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ كفار تلاش و كوششان اين است كه از راه كمكهاي مالي و دسيسه‌هاي نظامي و مانند آن اين نور را خاموش كنند در سوره «توبه» و «صف» با دو تعبير مختلف فرمود كفار درصدد خاموش كردن نور الهي‌اند اراده مي‌كنند كه نور خدا را خاموش كنند ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا﴾[7] يك، ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا﴾[8] دو، آنجا كه دارد ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا﴾ اين اراده آنها مستقيماً به آن هدف خورده كه ديگر «لام» در كار نيست ... نور خدا را خاموش كنند اسلام را از بين ببرند اينجا كه دارد ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا﴾ يعني تلاش و كوششان اين است زحمت مي‌كشند مقدماتي فراهم مي‌كنند هدفشان اين است كه نور خدا را خاموش بكنند كه با «لام» ذكر شده

ابزار مشركان براي خاموش نمودن نور الهي و بستن راه خدا

اما حالا آن برنامه‌ها چيست آن كارهايي كه مي‌خواهند با آن كار نور خدا را خاموش بكنند چيست به طور متفرق در بخشهاي قرآن كريم آن ابزار و وسايل و علل ذكر شده كه يكي از آن موارد همين است ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ يعني تلاش و كوشش مالي دارند تلاش و كوشش بدني دارند هم عُده دارند هم عِده دارند و مقدمات فراهم مي‌كنند تا نور خدا را خاموش بكنند ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ مي‌گويند بعد از اينكه اباسفيان از آن معركه جان سالم به در برد و مال‌التجاره را به سلامت از راه كناره دريا به مكه رساند عده زيادي را از اين احاويش و نيروهاي حبشه و مانند آن استخدام كرد گذشته از آن نيروهاي رزمي خود حجاز از آن مهاجرين هم كمك گرفت از حبشيها هم كمك گرفت تا جنگ بدر را راه اندازي كند جنگ احد را راه اندازي كند و مانند آن اموال فراواني را صرف كرد ﴿لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ اين صد عن سبيل الله غير از آن صد عن المسجد الحرام است صد عن المسجد الحرام در مكه بود چون آنها داعيه توليت داشتند و مسجد الحرام هم در اسارت آنها بود به آساني راه را مي‌بستند اما اين صد عن سبيل الله وسيع‌تر از صد عن المسجد الحرام است مي‌خواهند اصلاً راه خدا را ولو در مدينه هم كه شد ببندند و اين چراغ را خاموش كنند ذات اقدس الهي فرمود اينها تلاش و كوششان اين است كمكهاي مالي هم مي‌كنند نيرو بسيج مي‌كنند براي خاموش كردن چراغ الهي و بستن راه خدا ﴿فَسَيُنْفِقُونَها﴾ اين كار را مي‌كنند

حسرت, شكست و الغاي در جهنم ثمره انفاق مالي براي صدّ عن سبيل الله

اما ﴿ثُمَّ تَكُونُ﴾ همين اموال ﴿عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُون﴾ مرحله اول شكست مالي و اقتصادي آنها است كه اين انفاق اموال بي‌اثر است بي‌اثر است نه به اين معناست كه بدون پيروزي برمي‌گردند بلكه شكست خورده برمي‌گردند ﴿ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ پس بخش اول اين است كه از اين انفاق اعمال طرفي نمي‌بندند به سود اينها نخواهد بود بلكه حسرت است بخش دوم اين است كه نه تنها سودي نمي‌برند بلكه شكست خورده برمي‌گردند عده‌اي هم كشته مي‌شوند بخش سوم آن است كه اين ديگر ناظر به مسائل كلامي است نه تنها مالهايي كه انفاق كردند به سود اينها نبود نه تنها شكست نظامي بر اينها تحميل مي‌شود بلكه در قيامت هم به جهنم مي‌روند

محوريت كفر در الغاي مشركان در جهنم

﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ منتها اين يك قانون كلي است كه شامل صناديد قريش و ديگران هم مي‌شود و شامل كساني كه اين بحث كلامي است شامل كساني كه در جنگ شركت كردند يا در جنگ شركت نكردند مي‌شود چون محورش كفر است آنها كه دسيسه نظامي داشتند عليه نظام اسلام سه امر دارند يعني ﴿ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ بعد در جمع كفار هم به جهنم مي‌روند آنها كه در دسيسه‌هاي نظامي عليه اسلام كاري نكردند فقط كفر پيشه بودند جزء اين مجموعه ﴿كَفَرُوا هستند كه ﴿إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ لذا نفرمود «ثم الي جهنم يحشرون» بلكه اين اسم ظاهر را آورد چون اختصاصي به همان صناديد قريش و مانند آن ندارد اين ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ ناظر به كساني است كه دسيسه سياسي و نظامي دارند عليه اسلام لذا اينها سه حكم دارند كه دو حكمش در دنياست يك حكمش هم در آخرت دو حكمي كه در دنياست اين است كه ﴿ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً﴾ اين يك، ﴿ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ اين دو، حكم سوم كه حكم كلامي است اين است كه به جهنم مي‌روند محشور مي‌شوند اما ساير كفاري كه در اين مسايل و دسيسه‌هاي سياسي نظامي عليه اسلام تلاش و كوشش نكردند آن دوتا حكم اول را ندارند چون اينها مالي را صرف نكردند تا بشود حسرت به جنگ نيامدند تا شكست بخورند ولي چون كافرند گرفتار جهنم خواهند بود به اين مناسبت ديگر به ضمير اكتفا نكرده است نفرموده «ثم الي جهنم يحشرون» بلكه اسم ظاهر را ذكر فرمود فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ چه اين گروهي كه ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ باشد چه ديگران چه آنها كه در جنگ شركت كردند عليه جنگ عليه اسلام شركت كردند چه آنها كه جنگ عليه اسلام شركت نكردند بالأخره اصل كلي اين است كه ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ خواه اين گروه خواه گروه‌هاي ديگر خب آن بر اساس اين است كه در جنگ بالأخره به هر نحوه دخالت كردند ولي اينها اصلاً در جنگ نبودند قبلاً از جنگ بودند يا بعد از جنگ آمدند اصلاً در جريان جنگ حضور نداشتند جزء كفار بودند فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾

سرّ خسران كامل مشركان با توجه به آيه مورد بحث

خب اينكه فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ سه خسارت گرفتار اين ‌شد اين سه خسارت باعث مي‌شود كه در جمله بعد كه به صورت حصر آمده آيه 37 ﴿أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ وضع روشني پيدا كند اين كارها را ذات اقدس الهي انجام مي‌دهد كه ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ٭ لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ كفر خبث است اسلام طيب است كافر خبيث است و اسلام و مسلمان طيب است و مانند آن در مقام علمي كه ذات اقدس الهي ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ است ﴿لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ﴾[9] به هر فردي فرمود همين كه وارد هر كاري مي‌خواهيد بشويد ما شاهديم نه تنها عالم‌ايم ﴿إِلاّ كُنّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفيضُونَ فيهِ﴾[10] همين كه مي‌خواهيد وارد قرآن بشويد قرآن بخوانيد ما آنجا حاضريم اين در سورهٴ مباركهٴ «يونس» هست كه فرمود هر كاري بخواهيد بكنيد ما آنجا حاضريم اين علم الهي اما تميز خارجي و جدا كردن اين يك صحنه خاص مي‌طلبد ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ در عين نه در علم در علم خدا كه ذات اقدس الهي ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ است اين يك امتياز خارجي است امتياز عيني است در مقام فعل خداست نه در مقام ذات ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ مثل اينكه در قيامت هم مي‌فرمايد ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[11] الآن با هم‌اند الآن با هم‌اند مؤمن و كافر با هم‌اند منافق و مخلص با هم‌اند طيب و خبيث با هم‌اند كسي اينها را نمي‌شناسد كه ولي صحنه‌اي مي‌رسد كه ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ مي‌رسد و اين خبيثها را يكجا جمع مي‌كنند اين طيبها را هم يكجا مي‌برند و اين خبيثها را روي هم مي‌چينند و طعمه جهنم مي‌كنند ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلي بَعْضٍ﴾ اينها را انباشته مي‌كنند ﴿فَيَرْكُمَهُ جَميعًا﴾ اينها را متراكم مي‌كنند مثل دو پشته هيزم بعد اينها را هم تحويل جهنم مي‌دهند ﴿فَيَرْكُمَهُ جَميعَاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ﴾ يعني اين جميع را در جهنم قرار مي‌دهند با هم آنجا كه رسيدند ديگر ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[12] آن‌گاه معلوم مي‌شود كه از اينكه ضمير فصل آورده و با «الف» و «لام» خبر را ذكر كرده نشانه خسارت كامل است ﴿أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ براي اينكه تلاش و كوشش كرده‌اند مال كسب كردند براي اطفاي نور خدا موفق نشدند نه تنها پيروز نشدند بلكه شكست خوردند نه تنها شكست خوردند و مالشان به هدر رفته به جهنم رفتند نه تنها به جهنم رفتند بلكه همه‌شان با اربابها يكجا مثل يك پشته هيزم تحويل جهنم داده شدند

تشبيه دنيا به مزرعه در «الدنيا مزرعة الآخرة»

خب در نوبتهاي قبل در سالهاي قبل گويا اشاره شد اينكه گفته شد «الدنيا مزرعة الآخره»[13] اين هم يك بيان تشبيهي است در مزرعه مگر يك كشاورز چه مي‌كند اول بعد از شيار و بذر‌افشاني و آبياري تلاش و كوشش مي‌كند تا اينها سبز بشوند اينها اگر سبز شدند بالأخره پوست و مغز با هم‌اند اين‌طور نيست كه حالا پوست و مغز از هم جدا باشند كه براي اينكه پوست و مغز از هم جدا بشود اينها را درو مي‌كنند وقتي درو كردند اينها را مي‌برند در انبار تا كم‌كم فرصت مناسبي پيش بيايد كه اينها را ببرند خرمن و بكوبند و پوسته را از مغز جدا كنند بعد از اينكه اينها را انبار كردند و آماده شد اينها را از انبار مي‌آورند در خرمن مي‌كوبند و پوستها از مغز جدا مي‌شود مغزها از پوست جدا مي‌شود مغز را مصرف انسان بكنند به بازار عرضه مي‌كنند آن پوسته را هم مي‌سوزانند اين كاري است كه يك كشاورز مي‌كرد در جريان دنيا نسبت به آخرت هم مي‌گويند همين اين چهار پنج امر هست الآن ساقه‌ها سبز‌ند ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتًا﴾[14] وقتي الآن انسان مي‌بيند در كشوري چند ميليون مردم زندگي مي‌كنند مثل چند خوشه گندم هست چند خوشه جو و برنج اينها پوستهايش از مغزهايش مشخص نيست مرگ كه فرا مي‌رسد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[15] موقع درو اين خوشه‌هاست اينها را درو مي‌كنند وقتي كه اينها را درو كردند يعني اينها مردند اينها را مي‌برند در انبار كه قبرستان انبار مرده‌ها است بعد هم موقع قيامت كه فرا مي‌رسد اينها را از قبرستان درمي‌آورند در ساحره قيامت خرمنكوبي شروع مي‌شود ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[16] ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾[17] بدها يك طرف خوبها يك طرف بدها را به طرف جهنم و خوبها را هم به طرف بهشت اين مي‌شود دنيا مزرعه آخرت اين‌طور نيست كه الآن همان‌طوري كه پوست و مغز با هم است آنجا هم با هم باشند بالأخره مي‌كوبند جدا مي‌كنند و انبار مي‌كنند اينها كه الآن در قبرستان‌اند در حقيقت در انبارند وقتي صحنه قيامت فرا مي‌رسد اينها از اجداث يعني انبار به اين خرمنكوبگاه جاي كوبيدن خرمن مي‌آيند آن وقت مشخص مي‌شود چه كسي مؤمن بود و چه كسي غير مؤمن اينها كه در تمام اين بخشها خسارت ديدند خاسر كامل همينها هستند ﴿أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون﴾

برگشت از كفر و استغفار موجب رهايي مشركان از عذاب الهي

خب در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد ذات اقدس الهي بعد از اينكه روش تلخ كفار را ذكر فرمود: ﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾[18] و استحقاق اينها را براي يك كيفر تلخ ذكر فرمود راه حل نشان داد فرمود اگر اينها استغفار بكنند عذاب ما برمي‌گردد ﴿وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[19] الآن هم راه حل نشان داد فرمود تا دير نشده برگردند ﴿قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا﴾ همين كفاري كه سه چهار خسارت پشت سر هم تعقيبشان مي‌كرد ﴿إِنْ يَنْتَهُوا﴾ الآن هم اگر برگردند ما از همه گذشته‌هاي اينها صرف‌نظر مي‌كنيم ﴿إِنْ يَنْتَهُوا﴾ يعني «ينتهوا عن الكفر» چون اين تعليق به حكم نشانه آن است كه از چه برگردند يك وقت مي‌گويند كه به زيد بگو اگر صرف‌نظر كني خب جاي سؤال است كه خب از چه صرف‌نظر كند ولي يك وقت مي‌گويند كه به اين سارق بگو اگر صرف‌نظر كني اگر برگردي يعني اگر دست از سرقت برداري به اين معتادها بگوييد اگر برگرديد يعني از اعتياد برگرديد چون اسامي كه نيامده عنوان آمده عنوان كه آمده ديگر لازم نيست كه متعلق ذكر بشود كه ﴿إِن يَنْتَهُوا از چه معلوم است وقتي به كفار مي‌گويند اگر برگردي يعني از كفر برگردي ﴿قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا﴾ در بخشهاي ديگر كه چنين قيدي نيامده نظير سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود كه ﴿فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ﴾[20] درباره ربا و امثال ﴿إِن يَنْتَهُوا يعني «ان ينتهوا عن الكفر» ديگر ﴿قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا﴾ به كفار بگو اگر دست بردارند يعني از كفر دست بردارند خب اين درباره دنياست اما آنها كساني‌اند كه خيلي از آنها بودند كه كفار بودند و برگشتند غالب مسلمين صدر اسلام كه دوران جوانيشان را به شرك گذراندند همانها بودند كه توبه كردند و برگشتند همانها بودند كه كم‌كم ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجَاً﴾[21] يك گروه خاصي هم هستند كه عناد در آنها رسوخ كرده اينها كساني‌اند ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[22] و گرنه خيليها بودند كه ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ و همه مسلمانهاي صدر اسلام سابقه شرك داشتند ديگر مگر كساني كه نظير وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) كه «كرم الله وجهه» يعني «كرم الله وجهه ان يسجد بغير الله» خب اينها كم بودند و گرنه ديگران همان مشركين بودند كه توبه كردند و به اسلام روآوردند ديگر

تشريح قاعده جبّ «الإسلام يجبّ ما قبله»

﴿قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا﴾ يعني «ان ينتهوا عن الكفر» ﴿يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ اين ﴿يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ كه اطلاق دارد همه عقايد و اخلاق و مسايل فقهي و حقوقي كه مربوط به حوزه اسلام و كفر است اين برمي‌گردد آن قاعده معروف «الاسلام يجب ما قبله»[23] هم همين چهار محور را مي‌گيرد يعني بخش عقيده بخش اخلاق بخش حقوق بخش فقه آن حوزه‌هاي چهارگانه‌اي كه مربوط به اسلام و كفر است اين عفو عمومي شده اما بخشهايي كه مربوط به اسلام نيست اسلام او را امضا كرده خودش نياورده جزء احكام تأسيسي اسلام نيست اينها كه بخشوده نمي‌شود بيان ذلك اين است كه اين قاعده جب كه «الاسلام يجب ما قبله» و هم چنين اين‌گونه از آيات هر چه هم اطلاق داشته باشد در مدار خاص خود اطلاق دارد يعني اگر كسي از نظر عقيده كافر بود و از نظر اخلاق فاسد بود و از نظر حقوق و فقه احكام عبادي و حقوقي اسلام را رعايت نمي‌كرد يعني اهل نماز و روزه و حج نبود اهل زكات و خمس و سهم امام و كفارات و وجوه شرعي نبود همه اين حقوقها بخشوده شد همه آن اعمالي كه قضا دارد بخشوده شد همه آن سيئات اخلاقي بخشوده شد همه آن عقايد الحادي بخشوده شد در اين چهار بخش اما اگر يك حق مردمي به عهده او بود يعني همين شخص كافر قبلاً رفته از كسي زمين خريده نسيه خانه خريده نسيه اقساطي بدهكار است اين ديگر «الاسلام يجب ما قبله»[24] نيست كه حالا مال مردم را ندهد چون اين را اسلام نياورده بود اسلام آمده اين تأسيسات عقلا را امضا كرده آن حقوق اسلامي بخشوده مي‌شود نه حقوق مردمي حالا اگر كسي مسلمان شده بگويد «الاسلام يجب ما قبله» يعني همان‌طور كه من خمس و زكات ندادم بخشيده شدم كفارات ندادم بخشوده شدم و وجوه ديگر به عهده من بود بخشوده شدم مال مردم هم كه در ذمه من است هم بخشوده شدم اين‌چنين نيست آن مال مردم كه جزء حقوق اسلامي نبود آن را اسلام امضا كرده است پس نه قانون جبّ چنين اطلاقي دارد نه اطلاق اين آيه فراتر از اين چهار بخش است غير از عقايد غير از اخلاق غير از حقوق غير از فقه اسلامي مشمول اين مغفرت نيست و آن قسمتها هر چه باشد مشمول مغفرت است ﴿قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُواإِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا﴾ يعني «يعودوا الي القتال» نه يعني «يعودوا الي الكفر» چون ديگر اينها از كفر صرف‌نظر نكردند سخن از ارتداد نيست كه اينها از كفر برگشته باشند و مسلمان شده باشند دوباره مرتد شده باشند اين ﴿إِن يَعُودُوا يعني «يعودوا» به همان ﴿يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ به همان وضع پيشين برگردند سنت الهي هم همان است سخن از ارتداد نيست اينها كه برنگشتند به اسلام تا «يعودوا» يعني دوباره به كفر برگردند اينها اگر موقتاً از آن توطئه دست بردارند دوباره دست به آن توطئه بزنند باز همين سنت الهي است سنت اولين هم همين است سنت اولين كه براي مرتدها نيست سنت اولين درباره كساني است كه مهاجم به اسلام‌اند مشرك صرف مشرك كه عذاب دنيايي نمي‌بيند كه شكست نمي‌خورد مگر كسي بيايد جنگ بكند ديگر مشرك فقط معذب است اما اينكه ﴿ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ﴾ اين براي مهاجمين است عقايد بخشوده مي‌شود كفر بخشوده شد براي عذاب قيامت است ديگر كفر كه ديگر عذاب دنيايي ندارد عقيده كه عذاب دنيايي ندارد كه خب همه اينها مربوط به كسي است كه قبلاً مبتلا بود و برگشت و مسلمان شد و الآن اين چهار قسم در بخشهاي اسلامي است ﴿وَ إِنْ يَعُودُوا﴾ يعني «يعودوا الي القتال» به همان توطئه مشئومشان برگردند آن وقت اينجا به عنوان فعل ماضي از يك حقيقت الهي كه تخلف‌ناپذير است به فعل ماضي ياد كرده است چون اين مستقبل محقق الوقوع در حكم ماضي است دارد ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلين﴾ يعني تمضي آن روشي كه درباره گذشته‌ها بود ما آن روش را احيا مي‌كنيم ما در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» كه بسياري از عذابها را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد امت فلان قوم بدرفتاري كردند ما چنين عذابي را فرستاديم امت فلان پيغمبر بدرفتاري كردند ما چنين عذابي را فرستاديم اين درباره همانهاست ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلينَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

 

[1]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 34.

[2]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 32.

[3]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 32.

[4]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 34.

[5]  . سورهٴ فيل، آيهٴ 5.

[6]  . بحار الانوار، ج 97.

[7]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.

[8]  . سورهٴ صف، آيهٴ 8.

[9]  . سورهٴ سبأ، آيهٴ 3.

[10]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 61.

[11]  . سورهٴ يس، آيهٴ 59.

[12]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[13]  . عوالي اللئالي، ج 1، ص 267.

[14]  . سورهٴ نوح، آيهٴ 17.

[15]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 185.

[16]  . سورهٴ يس، آيهٴ 59.

[17]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 71.

[18]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 31.

[19]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 33.

[20]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 275.

[21]  . سورهٴ نصر، آيهٴ 2.

[22]  . سورهٴ يس، آيهٴ 10.

[23]  . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448.

[24]  . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 448.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق