08 05 2000 4938130 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 45

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ٭ إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلي جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾

عدم تأثير استغفار و توحيد مقطعي مشركان در رفع عذاب الهي

در آيات قبلي فرمود دو چيز عامل رفع عذاب است سبب امان است يكي وجود مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يكي استغفار فرمود مادامي كه اينها استغفار مي‌كنند استغفار كه عامل دوم بود آن منتفي است براي اينكه اين با شرك سازگار نيست ممكن است اين چنين گفته شود كه همين مشركين در سفرهاي دريايي‌شان خدا را با اخلاص مي‌خواندند و قرآن كريم را هم روي اين نيايش مخلصانه مشركين صحه گذاشت فرمود ﴿وَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[1] پس مي‌شود مشرك با اخلاص خدا را بخواند اين پاسخش آن است كه اين در حقيقت يك ايمان و توحيد مقطعي است آنها در حالت اضطرار ديگر دست از شرك برمي‌دارند و قرآن كريم هم امضا كرده است كه فطرتشان در آن حال شكوفا مي‌شود فقط به ياد خدايند چه اينكه ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ﴾[2] همه بتها از يادتان مي‌رود مگر خدا در آن حال اينها ديگر توبه كرده‌اند منتها توبه‌شان مقطعي است توبه مستمر نيست پس مشرك مادامي كه مشرك است اهل استغفار نيست ولي گاهي دست از شرك برمي‌دارد توبه مي‌كند با اخلاص خدا را مي‌خواند ولي دوباره از اين حالت ارتداد پيدا مي‌كند وقتي به ساحل نجات رسيد دوباره برمي‌گردد مشركانه زندگي مي‌كند در اين آيه فرمود آنها توبه‌اي نكردند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ اينها كه اهل استغفار و توبه نيستند پس هيچ استحقاقي براي دريافت كمك الهي ندارند ﴿لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ نيست چيزي براي اينها نيست استغفار كه به سود آنها بود نداشتند پس چيزي كه به سود آنها باشد براي رفع عذاب ندارند نه تنها مانع عذاب را ندارند بلكه گرفتار مقتضي عذاب‌اند

سر ممانعت مشركان از ورود مسلمانان در مسجدالحرام

﴿وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ اينها مردم را از مسجد الحرام باز مي‌دارند و ادعاي آنها اين است كه «نحن ولاة الحرم» ما متوليان حرم‌ايم هر كس را بخواهيم اجازه مي‌دهيم و هر كس را بخواهيم منع مي‌كنيم سرّ اينكه صد عن سبيل الله مي‌كردند صد با «صاد» يعني ديگران را منصرف مي‌كردند سرّ اينكه ديگران را منع مي‌كردند از آمدن مسجد الحرام حالا چه در جريان صلح حديبيه چه از اينكه مسلمانهاي مكه بتوانند آزادانه در كنار حرم عبادت كنند اين را باز مي‌داشتند منع مي‌كردند سر چنين كار ادعاي توليت بود كه ما متوليان حرم‌ايم البته كليدداري و سقايت حج در اختيار آنها بود در جريان ابو غبشان مرحوم محدث قمي و ديگر مورخان نقل كرده‌اند كه اينها كليدداري حرم و كعبه را به عنوان يك مركز تجاري گاهي خريد و فروش مي‌كردند و حتي برخي از همين متوليان دروغين كعبه آن كليدداري در كعبه را در طائف در يك مجلس مستانه‌اي شبانه با دو مشك شراب فروختند قمار كردند و باختند اين كاري بود در اختيار آنها كليدداري كعبه چنين گروهي داعيه توليت حرم را داشتند مي‌گفتند ما چون متولي حرم‌ايم حق داريم عده‌اي را منع كنيم

توليت بناهاي مذهبي و مساجد با مردان متّقي

قرآن كريم بيانش اين است كه اينها متولي حرم نيستند ﴿ما كانُوا أَوْلِياءَهُ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ بنايي كه بر اساس تقوا بنيانگذاري شده است متولي آن هم بايد مردان با تقوا باشند البته اين اختصاصي به مسجد الحرام ندارد گرچه بالاصاله درباره مسجد الحرام است ولي همه مراكز مذهبي اين‌طور است حرمها اين‌طور است مساجد اين‌طور است مراكز ديني اين‌چنين است بنايي كه بر تقوا نهاده شده متوليان او هيئت امناي او بايد مردان با تقوا باشند ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ و البته برخي از آنها مثل صناديد قريش مي‌دانند لكن اكثر مردم جاهل‌اند نمي‌دانند كه توليت كعبه در اختيار آنها نيست

عدم تأثير عبادتهاي جاهلي مشركان در رفع عذاب الهي

خب پس اينها عاملي براي امان ندارند حالا اگر گفته بشود كه آنها اطاعتي داشتند عبادتي داشتند نيايشي داشتند و اين نيايش آنها در كنار حرم مي‌تواند رافع عذاب باشد آن را پاسخ مي‌دهند به عنوان جواب سؤال مقدر كه ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ اين هم بدعتي بود كه گذاشتند همان‌طوري كه در جاهليت چيزهايي را تحريم كرده بودند نظير وصيله و حام و امثال ذلك عبادتهايي هم بدعتي داشتند عبادتي كه در كنار كعبه مي‌كردند همين سوت كشيدن و كف زدن بود پس اگر كسي بگويد اينها اهل عبادت بودند و دعا و نيايش اينها مي‌تواند عامل رفع عذاب باشد و سبب امان آنها از عذاب باشد آن را قرآن پاسخ مي‌دهد كه اينها نمازي نداشتند صلات در اينجا به معني دعاست و اگر تعبير به صلات شده است يا دعا شده است به قرينه مشاكله است يعني عبادتهاي آنها به گمان آنها كه اين را عبادت تلقي مي‌كردند جز كف زدن و سوت كشيدن چيز ديگري نبود

بررسي واژه‌هاي «مكاء» و «تصديه»

پرسش: ...

پاسخ: آن يك داستان ديگري است كه ممكن است آن هم اشاره مي‌شود كه آن هم ممكن است درست باشد ولي ظاهر قرآن اين است كه نماز آنها به اين صورت است ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ «مكاء» يعني سوت كشيدن صفير و تصديه هم يعني كف زدن آن‌طوري كه در اقرب الموارد آمده است «مُكّاء» بر وزن زنار يك طائر سفيد رنگي بود در حجاز كه او زياد با اين سبك مي‌خواند صدا داشت چون او اهل مكا و صفير و سوت كشيدن بود نام آن مرغ را «مُكّاء» بر وزن زنّار گذاشت كه «طائر ابيض بالحجاز» لكن برخي از مفسران اين را مَكاء ثبت كردند كه اين مناسب‌تر است كه بر وزن فَعال باشد نه فُعال ولي در اقرب الموارد دارد «مُكّاء في كزنار طائر ابيص بالحجاز له صغير» و اينكه برخي از مفسران گفتند «مَكّاء» به فتح يعني كثير الصوت و مرغ حجازي را هم مَكا مي‌گفتند اين به ذهن نزديك‌تر مي‌رسد فرمود ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ اين تصديه را گفتند يا از همان صداست صدا عكس‌العمل نداست كه انسان وقتي به صحرا رفت به دامنه كوه رفت حالا يا زير گنبدي قرار گرفت ندايي داد آن صدايي كه برمي‌گردد اين را مي‌گويند صدا آن صوتي كه برمي‌گردد آن را مي‌گويند صدا آن صوتي كه خود گوينده ايجاد مي‌كند آن را به آن مي‌گويند ندا صدا برگشت نداست اين تصديه يا مصدر باب تفعيل صداست يا مغلوب شده از تصدده است كه اصلش صده بود ﴿يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و باب تفعيل كه رفت شده تصدده تصدله بعد منقلب شد شده تصديه به هر تقدير عبادت آنها جز اين چيز ديگري نبود ﴿إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ كه ظاهراً اين تصديه همان آن كف زدن باشد.

بيان دو شأن نزول در كريمه «ما كانَ صلاتهم عند البيت الامكاء و تصدية»

وجه ديگري كه در شأن نزول اين كريمه گفتند اين بود كه وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مادامي كه در مكه تشريف داشتند طرزي نماز مي‌خواندند كه هم به طرف كعبه روي كرده باشد هم به طرف بيت المقدس يعني سبكي مي‌ايستادند كه هم كعبه قبله ايشان قرار بگيرد هم قدس بين كعبه و قدس نبود كه رو به كعبه باشد پشت به قدس چون بعضي از جاهاي همان مسجد الحرام آدم مي‌تواند طرزي بايستد كه رو به كعبه باشد پشت به قدس اما بخش شمالي كه بايستد كعبه بين پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و بين قدس فاصله بود كه حضرت به هر دو قبله متوجه مي‌شدند و نماز مي‌خواندند به هر تقدير حضرت كه مشغول نماز بودند گروهي از قبيله خاص يكي طرف راست يكي طرف چپ يكي سوت مي‌كشيد يكي كف مي‌زد كه مزاحم نماز حضرت باشد كه كارشان ايذا بود آن هم در شأن نزول اين نقل شده است لكن آيه مناسب با همان تفسير اول است چون دارد ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ اگر بفرمايد كار آنها اين بود اين مي‌تواند جامع هر دو باشد اما چون از آن كار به عنوان عبادت ياد كرده است معلوم مي‌شود همان وجه اول اولي است نه وجه دوم در جريان ﴿عِندَ البَيْتِ هم گفته شد برخي از همان آن حجازيها نشان دادند گفتند كه كاري كه اعراب در زمان نزول اين آيه انجام مي‌دادند كنار همان كوه ابوقبيس بود آن‌گاه اگر اين قضيه و اين تاريخ درست باشد منظور از اين ﴿عِندَ البَيْتِ آن «عند» حقيقي نيست آن «عند» تقريبي است براي اينكه كوه ابوقبيس اشراف دارد الآن گرچه همه برداشته شد اشراف داشت بر كعبه و اگر نزديك ابوقبيس بود دامنه ابوقبيس بود ﴿عِندَ البَيْتِ گفتنش ديگر روي غلبه اشراف است ولي ظاهرش اين است كه همان نزديك بيت بود اينها اين كار را مي‌كردند و با آن شأن نزولي كه نقل كردند كه اينها طوافشان عارياً بود و دور كعبه طواف مي‌كردند و خدا را عبادت مي‌كردند با سوت كشيدن و با كف زدن اين سازگارتر است ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ خب.

كافران چشنده عذاب الهي

بعد از اينكه فرمود مقتضيات عذاب حاصل است شرايط عذاب حاصل است مانعي براي عذاب نيست آن‌گاه فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ اين را در جريان جنگ بدر و احد و مانند آن كه از اينها كشتند و اسير گرفتند قابل تطبيق است ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ در اثر كفري كه مي‌ورزيديد ارتباطتان از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قطع شد ارتباطتان از استغفار قطع شد شما به تعبير قرآن نائي بودند هم ناهي قرآن درباره بعضي از تبهكاران دارد كه نه خودشان به عبادت تن درمي‌دهند نه اجازه مي‌دهند بندگان خدا خدا را درست عبادت كنند ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[3] اينها هم نائي‌اند هم ناهي نائي يعني دور ناهي هم يعني بازدارنده اينكه مي‌گويند حج تمتع براي نائي است يعني براي كسي كه دور باشد از حرم.

ديدگه علامه طباطبايي در خبريه بودن عبارت ﴿إن أولياؤه الا المتّعون﴾ و تعميم آن

آن را در بحثهاي دو روز قبل از سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي نقل شد كه اين جمله خبريه نيست كه به داعيه انشا القا شده باشد كه بخواهد جعل توليت كند ظاهرش خبر هست منتها مستلزم انشا خواهد بود منافات ندارد كه مستلزم انشا هم باشد اولياي حرم جز مردان با تقوا كسي نيست منتها براساس آن ملاكي كه هست مي‌شود از مسجد الحرام به ساير مساجد تعدي كرد اصولاً بنايي كه ﴿أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي[4] هيئت امناي او متوليان او هم بايد مردان با تقوا باشند اگر كسي جزء متقيان نبود صلاحيت آن را ندارد كه از اعضاي هيئت امناي مراكز مذهب باشد اين را مي‌شود از آيه فهميد خب ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ بعد از اينكه صغرا و كبرا همه چيز را فرمود آن وقت نتيجه گيري كرد.

تعذيب مشركان به خاطر مهجور نمودن كعبه

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود شما بايد عذاب ببينيد براي اينكه حرمت حرم را رعايت نكرديد نه خودتان كعبه را مطاف صحيح دانستيد و قبله درست و نه گذاشتيد كساني كه كعبه را مطاف صحيح و قبله مي‌دانند در كنارش عبادت كنند قهراً كعبه مهجور شده است وقتي كعبه مهجور بشود عذاب الهي مي‌آيد بعد آن وقت اين منطبق مي‌شود با آنچه كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در آن وصيت معروفشان دارند كه «اللَّهُ‏َ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ» خدا را رعايت كنيد در گراميداشت خانه او يعني كعبه «اِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»[5] اگر بيت الله ترك بشود از مطاف بودن بيفتد از قبله بودن بيفتد حرمت خاص خودش را از دست بدهد خدا به شما مهلت نخواهد داد ديگر انظار و امهالي براي شما نيست شما منظر و مهلت داده نخواهيد بود «اِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»[6] يعني اگر بيت خدا ترك بشود از مطاف بودن و قبله بودن خدا به شما مهلت نمي‌دهد عذاب زودرس به حياتتان خاتمه خواهد داد اين تأييد مي‌كند آنچه را كه از بيان نوراني حضرت امير آمده است بلكه آن بيان را مي‌شود گفت از اين كريمه استنباط شده است 

بيان كيفيت اجراي وعده و وعيدهاي الهي در دنيا و آخرت بر جامعه و افراد

قرطبي نقل مي‌كند كه مردي بعد از رحلت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) توبه كرد و جامه تقوا در بر كرد به او گفتند اگر در زمان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) توبه مي‌كردي حضرت خوشحال مي‌شد چطور بعد از آن حضرت توبه كردي گفت بالأخره خواستيم عمري را با اين وضع بگذرانيم الآن كه حضرت رحلت كرده است اگر من آن راه قبلي را ادامه بدهم ديگر هيچ اماني از عذاب الهي نيست چون دو امان وجود داشت يكي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود يكي استغفار و توبه چون آن امان قبلي را از دست داديم چاره جز اين امان بعدي نيست لذا اين كار را كردم از اينجا معلوم مي‌شود گرچه اين روايت نيست برداشت آنها راجع به فرد و جامعه است كه افراد هم همين حكم را دارد جامعه هم همين حكم را دارد آنها برداشتشان اين بود اما حالا واقعاً از آيه مي‌توان چنين برداشتي كرد چون ذات اقدس الهي حكم جامعه را با حكم فرد فرق مي‌گذارد اگر فردي در جامعه صالح رو به تباهي بنهد ممكن است خدا او را عذاب نكند مگر در قيامت چون در جريان وعده به نحو موجبه كليه قرآن كريم وعده داد كه هر كس رو به خدا برود مرد باتقوا باشد پاداش خود را خواهد داشت در هيچ كاري نمي‌ماند ومانند آن ﴿مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[7] چه فرد چه جامعه ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[8] چه فرد چه جامعه اما اگر كسي بيراهه رفت ولي اكثري آن جامعه مردان صلاح و فلاح بودند اين‌ چنين نيست كه حالا خدا وعيد داده باشد در قرآن چنين چيزي قطعي باشد كه ما او را در دنيا مي‌گيريم در قرآن راجع به وعده فرمود چه در دنيا چه در آخرت كسي كه مستقيم باشد بهره خوب مي‌برد هرگز نمي‌ماند درباره وعده چه در دنيا باشد به اين شخص پاداش خوب مي‌دهند چه در آخرت درباره وعيد راجع به آخرت هم كيفر قطعي دارد اگر كسي بيراهه رفت كيفر تلخش در آخرت به انتظار اوست اين دو مطلب.

كيفيت عذابهاي دنيوي و اخروي براي افراد خطاكار

پس در دنيا چه فرد چه جامعه مستقيم حركت كنند از فيض الهي برخوردارند و همين مردان الهي در آخرت هم يقيناً از فيض الهي برخوردارند اين دو درباره وعيد اگر فردي بيراهه رفت يقيناً در آخرت كيفر تلخش را خواهد ديد اما حالا در دنيا ذات اقدس الهي او را معذب بكند چنين وعيدي در قرآن نيست اما جامعه اگر دين را پشت سر بگذارد و _معاذ الله_ بيراهه برود گذشته از اينكه عذاب آخرت در انتظار اوست عذاب استئصال و مانند آن هم آنها را تهديد مي‌كند كه اگر ملتي امتي بيراهه رفت خدا آنها را عذاب مي‌كند در دنيا لذا ممكن است كسي در دنيا در فضاي جامعه ديني حركت كند از بركت آنها در امان باشد ولو در آخرت خودش معذب است در آخرت ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[9] نظام آخرت در عين حال كه همه با هم‌اند هيچ كس با ديگري نيست برابر سوره «واقعه» ﴿إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[10] همه ميلياردها مردمي كه بودند و هستند و بعدها خواهند آمد در قيامت در ساحله واحده جمع مي‌شوند اما همه تك زندگي مي‌كنند هيچ كس در كنار سفره ديگري نيست رابطه اجتماعي هم ندارد ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ[11] نه روابط در آنجا حاكم است نه ضوابط نه ضابطه خريد و فروش و مضارعه و مساقات و شركت و امثال ذلك هست كه كسي از راه تجارت چيزي را بخرد يا بفروشد نه روابط دوستانه است نه خلت و خليل بازي و دوست بازي و رفاقت در آنجاست كه كسي از دوست خودش چيزي را رايگان بگيرد نه ضابطه بيع و تجارت در آنجا هست ﴿لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ﴾[12] مي‌ماند شفاعت آن هم به اذن خدا بايد باشد خب.

از خصائص النبي عامل رفع عذاب بودن

بنابراين در عين حال كه همه باهم‌اند اما زندگي همه تنهاست ولي در دنيا مكن است ذات اقدس الهي به بركت نيكان عذاب را از بدن بردارد در بعضي از ادعيه نظير آنچه كه در دعاي كميل و مانند آن آمده است كه «اللهم اغفرلي الذنوب التي تنزل البلاء»[13] اين هم تأييد مي‌كند كه گاهي برخي از گناهان سبب بلا مي‌شود و اين هم جزء خصائص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن بعد منفي بعد مثبت خصيصه مشترك است بيان ذلك اين است كه به بركت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ماعدا مرزوق بودند متنعم بودند الآن هم به وجود مبارك امام عصر (ارواحنا فداه) «بيمنه رزق الوريٰ و بوجوده ثبتت الارض و السماء»[14] اما در آن بعد منفي كه باعث رفع عذاب باشد چنين چيزي در مورد ائمه نيامده اين ظاهراً جزء خصائص خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اينكه مرحوم سيد رضي از وجود مبارك امام باقر نقل مي‌كند در نهج‌البلاغه كه امام باقر از وجود مبارك حضرت امير نقل مي‌كند آن هم مؤيد همين مطلب است كه دوتا امان بود براي رفع عذاب يكي وجود مبارك پيغمبر يكي هم استغفار[15] معلوم مي‌شود در آن بعد مثبت كه ريزش رحمت است ائمه (عليهم السلام) كار پيغمبر را مي‌كنند اما در آن بعد منفي كه سبب رفع عذاب باشد اين جزء خصائص النبي است با همان‌طوري كه بر آن حضرت نماز شب واجب بود و چيزهاي ديگري براي حضرت واجب بود و مختصاتي داشت يا چيزهايي بر حضرت حرام بود و بر ائمه ديگر حرام نبود يا بر ائمه ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) واجب نبود اين هم محتمل است جزء خصائص باشد البته دليل عقلي بر حصر نيست ممكن است يك دليل اقامه بشود كه اين ذوات مقدس هم مثل آن حضرت‌اند بعضي از موارد هم في الجمله تأييد مي‌كند اما بالجمله يك شاهد داشته باشيم هنوز پيدا نشده كه وجود مبارك امام هر وقتي هم كار پيغمبر را بكند (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در رفع عذاب و امان براي امت باشد.

بيان برخي خصائص مختصّ مشرك پيامبر با ذوات مقدس ائمه(عليهم السلام)

بله ديگر اما مع ذلك نماز شب بر حضرت امير واجب نبود مثلاً ازدواج با نه همسر براي حضرت امير نبود كه اينها را مرحوم علامه و ديگران تذكره و غير تذكره ذكر كردند خصائص النبي يك حساب ديگري دارد مع ذلك با اينكه اين بود الا ما خرج بالدليل بعضي از امور جزء مختصات پيغمبر است مثل همان خطبه قاصعه؟؟ كه وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير (عليهم الصلاة و عليهم السلام) فرمود «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَي مَا أَرَي إِلاَّ أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ»[16] فرمود هر چه من مي‌بينم تو مي‌بيني هر چه من مي‌شنوم تو مي‌شنوي ولي تو پيغمبر نيستي و وزير مني در عين حال كه به منزله نفس پيغمبر است اما خصائصي هم براي خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست كه براي حضرت امير نيست آنجا دارد كه ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ﴾[17] ملحق مي‌شوند ولي منظور آن است كه يك احتمال اين است كه چيزي براي جزء خصائص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد كه براي ائمه نيست محال نيست كه اينها اين ذوات مقدس هم مثل خود پيغمبر (عليهم الصلاة و عليهم السلام) عامل رفع عذاب باشند چه اينكه بعضي از شواهد هم تأييد مي‌كند اما طبق بيان خود ائمه (عليهم السلام) اين جزء خصائص پيغمبر حساب شده است خصائص النبي هم اين‌ چنين است.

بيان نوع عبادت بدعتي كافران در كعبه و معصيت بودن آن

مطلب ديگر آن است كه اين سوت كشيدن‌ها و كف زدن‌ها في الجمله يك كار لهوي است اما دليلي بر حرمت آنها نيست فضلاً از اينكه كفر باشد اگر كفار چنين كاري مي‌كردند به عنوان بدعت در دين اين كار را مي‌كردند به عنوان عبادت اين كار را مي‌كردند يا به عنوان ايذاي پيغمبر كه اين شأن نزولها هر كدام باشد بالأخره يا تشريع است يا ايذاي شخص پيغمبر است كه مي‌خواهند جلوي او را بگيرند همين تعبيري كه ﴿وَالغَوْا فِيهِ[18] با لغو نگذاريد صداي قرآن به مردم برسد همين كار بود وقتي حضرت مشغول نماز بود در كنار كعبه يكي طرف راست يكي طرف چپ يكي سوت مي‌كشيد يكي كف مي‌زد خب اگر اين كار باشد البته معصيت كبيره است و اگر به عنوان عبادت اين را بدعت بگذارند خب اين هم معصيت كبيره است اما صرف كف زدن و سوت كشيدن اين اگر عوارض جانبي نداشته باشد دليلي بر منع حرمتش نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 65.

[2]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 67.

[3]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 26.

[4]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 108.

[5]  . نهج‌البلاغه، نامه 47.

[6]  . نهج‌البلاغه، نامهٴ 47.

[7]  . سورهٴ طلاق، آيهٴ 2.

[8]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.

[9]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 94.

[10]  . سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.

[11]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 254.

[12]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 254.

[13]  . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[14]  . مفاتيح الجنان، دعاي عديله.

[15]  . نهج‌البلاغه، حكمت 88.

[16]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 192.

[17]  . سورهٴ طور، آيهٴ 21.

[18]  . سورهٴ فصلت، آيهٴ 26.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق