اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ ٭ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ٭ وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾
نظر صاحب تفسير مجمع البيان براي رفع تنافي اثبات و نفي عذاب در آيات مورد بحث
گروهي از مفسرين تنافي بين اين آيات را تقرير كردند و جواب دادند مثلاً مرحوم امين الاسلام در مجمع البيان ميفرمايند آيه ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ﴾ عذاب را نفي ميكند و آيه ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ عذاب را اثبات ميكند بين آن نفي و اثبات تنافي است چگونه بايد جمع كرد؟ آنگاه وجوهي را ارائه ميكنند براي رفع اين تنافي[1].
وجه اول اين است كه آن عذاب منفي راجع به عذاب استئصال است آن عذابهايي كه امتي را مستأصل ميكرد يعني اصل و ريشه آن امت را ميكند نظير عذاب قوم نوح نظير عذاب قوم عاد و ثمود و مانند آن و آن عذاب منفي ناظر به قتل و اسارت است كه مشركين گرچه عذاب استئصال دامنگيرشان نشد ولي در جنگهاي بدر و امثال بدر عدهاي كشته شدند عدهاي اسير شدند و مانند آن پس عذاب منفي راجع به عذاب استئصال است و عذاب ثابت شده عذاب قتل و اسارت و مانند آن اين وجه اول.
وجه دوم اين است كه عذاب منفي راجع به عذاب دنياست و عذاب ثابت شده راجع به عذاب آخرت است يعني در دنيا گرچه خدا اينها را عذاب نميكند ولي در آخرت اينها را معذب ميكند.
وجه سوم آن است كه آن عذاب منفي به لحاظ دنيا و آخرت است به شرط الاستغفار اگر اينها استغفار بكنند نه در دنيا معذباند نه در آخرت و عذاب مثبت راجع به ترك استغفار است كه اگر استغفار نكنند معذب ميشوند حالا يا في الجمله يا بالجمله يا هم در دنيا و آخرت يا خصوص آخرت اين وجوهي است كه برخي از مفسرين نظير امين الاسلام (رضوان الله عليه) در مجمع البيان ارائه كرده است.
نقد اجمالي علامه طباطبايي بر وجوه مطرح شده
سيدنا الاستاد مرحوم آيت الله طباطبايي يك نقد اجمالي دارند يك نقد تفصيلي اشكال اجمالي مرحوم علامه اين است كه شما اين آيات را به هم مرتبط دانستيد و گفتيد با هم نازل شده است و در يك مساق است آنگاه تنافي احساس كرديد و در صدد رفع تنافي هستيد در حالي كه طبق شواهد بازگو شده آيه ٣٢ و ٣٣ يك جريان خاصي دارد و آيه ٣٤ يك جريان مخصوصي اينها اصلاً با هم نازل نشدهاند اگر مربوط به دو جريان است مربوط به دو واقعه است با هم نازل نشدهاند تا شما تنافي احساس بكنيد وقتي تنافي در كار نباشد آن زحمت بيان وجوه سهگانه هم روا نيست اين نقد اجمالي.
نقد تفصيلي و اشكالات علامه طباطبايي بر وجوه مطرح شده
نقد تفصيلي اين است كه بر فرض كه اينها به حسب ظاهر به هم مرتبط باشند و منافات داشته باشند اين جوابهاي سهگانه شما كافي نيست چرا؟ براي اينكه آيات در سياق تشديد است بنابراين كه اينها با هم باشند در سياق تشديد است و بايد ترقي كنند نه در سياق تبديل كه يكجا نفي كند در جاي ديگر اثبات كند چيزي را نفي كند چيزي را اثبات كند اگر آيه در صدد بيان اين است كه اينها مقتضيات فراواني براي عذاب دارند كافراً صد عن سبيل الله ميكنند مزاحم اسلام و مسلميناند و مانند آن آيه پس در صدد استحقاق بيان استحقاق عذاب است بيان تشديد است نه بيان تبديل كه يك عذاب را نفي بكند عذابي ديگري را اثبات بكند تا شما بگوييد آن عذاب نفي شده عذاب استئصال است عذاب اثبات شده عذاب قتل و اسارت و مانند آن.
اشكال دوم اين است كه اينكه فرموديد عذاب ثابت شده عذاب آخرت است و عذاب منفي عذاب دنياست اين با تعبيري در آيه ٣٥ آمده است كه فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ اين هماهنگ نيست معلوم ميشود كه اين عذاب دنياست چون در دنيا به اينها ميگويند اين عذاب را بچشيد در قصه بدر و امثال بدر اين حادثه قتل و اسارت پديد آمد كه گفته اينها را بچشيد مربوط به دنياست.
و اما جواب سوم با آيات مطابق نيست براي اينكه شما جواب سوم را گفتيد كه نفي عذاب به لحاظ استغفار است و اثبات عذاب به لحاظ نفي استغفار است در حالي كه لسان آيه اين نيست كه خدا اينها را عذاب نميكند براي اينكه اينها استغفار نميكنند لسان آيه اين است كه چرا خدا اينها را عذاب بكند ﴿وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ اين جمله ﴿يَسْتَغْفِرُونَ﴾ كه جمله فعليه است با فعل مضارع بيان شده و دلالت بر حال و آينده دارد نشانه آن است كه استغفار ميكنند نه اينكه چون استغفار نشده اينها معذباند بگوييد استحقاق عذاب براي ترك استغفار است و نفي عذاب براي آن است كه اينها استغفار ميكنند در حالي كه آن آيهاي كه شما گفتيد استغفار نميكنند ظاهر آيه به صورت فعل جمله فعليه به صورت فعل مضارع نشانه آن است كه اين زمينه براي تحقق است خب غالب سخنان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) تحقيقي است.
ديدگاه علامه طباطبايي در ناظر بودن آيات 32 و 33 اين سوره بر جريان غدير و اشكال آن
اما اين سؤال ميماند كه اگر آن دو آيه در يك جريان خاص نازل شدهاند كه شأن نزول و بعضي از روايات تاريخ هم تأييد ميكند كه اين قصه ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ﴾ مربوط به جريان غدير است و حارث ابننعمان فعلي را گفته نه نضر ابن حارث يا ابوجهل آنگاه اين دوتا آيه كه در وسط واقع شد اين آيه ٣٤ كه فرمود ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ اين خيلي با آن اسبقيها هماهنگ نيست براي اينكه طبق نظر سيدنا الاستاد آيه ٣٢ و ٣٣ يكجا نازل شد قهراً آيه ٣٤ به آن آيه ٣١ مرتبط ميشود اين چنين خواهد شد كه ﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ ٭ وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ اين ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ﴾ خيلي با آن آيه اسبق هماهنگ نيست براي اينكه سخن از تعذيب و اثبات و نفي عذاب مطرح نبود اما وقتي با آيه ٣٢ و ٣٣ هماهنگ باشد ارتباطشان روشن است براي اينكه در آيه ٣٢ آمده است كه برخيها گفتند اگر اين حق است ﴿فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ آنگاه خدا ميفرمايد دو چيز باعث رفع عذاب است يكي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يكي هم استغفار مردم بعد ميفرمايد ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ﴾ براي اينكه اينها كه استغفار نميكنند كه تو هم كه دائماً در بين اينها نيستي ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ﴾[2] اين انسجامش بسيار روشن است اما اگر اين دو آيه در وسط واقع شد مربوط به قضيهاي ديگر باشد و ارتباطي با سابق و لاحق نداشته باشد چه اينكه ايشان اصرار دارند كه اين دوتا آيه به سابق و لاحق مرتبط نيست آن وقت آيه ٣٤ كه ميفرمايد ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ الله﴾ يك امر ابتدايي ميشود خيلي با آيه اسبق يعني آيه ٣١ مرتبط نيست در آنگونه از موارد ميفرمايد چون اينها اين چنيناند ميگويند ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ﴾ پس اينها كساني هستند كه استحقاق عذاب دارند يا مثلاً وعيد نار درباره آنها ذكر ميشود و مانند آن اما تعبير ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ خيلي هماهنگ نيست اين شبهه كه برطرف بشود ساير سخنان ايشان مورد قبول خواهد بود.
عظمت بدن عنصري پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امان ماندن مردم از عذاب الهي
مطلب ديگر آن است كه چون درباره شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ برخي از اهل معرفت ميگويند وقتي وجود مبارك عيساي مسيح به آسمانها رفت اين خصيصه ديگر براي اهل زمين نيست ولي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آسمان نرفت مثلاً رفع نشد در زمين ماند تا امان باشد براي اهل زمين كه حتي قبر مطهر آن حضرت بدن رحلت كرده آن حضرت هم يك امان است براي اهل زمين خب اين هم يك برداشت خاص خودشان است.
بله معلوم ميشود كه بعضي از درجات عذاب برداشته ميشود با حيات آن حضرت و بعضي از عذابهاي ديگر بعد از ارتحال آن حضرت هم باز منتفي است اصل اين حديث را از خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم نقل كردهاند و ابن عباس از وجود مبارك حضرت امير دارد و حضرت امير آنطوري كه سيد رضي در نهجالبلاغه از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) نقل ميكند حضرت امير ميفرمايد كه خداوند دو امان داشت يكي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود و يكي هم استغفار يكي رحلت كرده است و ديگري مانده[3] كه اصل اين مربوط از خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از طريق اهل سنت نقل شده جمعش اين است كه بعضي از درجات عذاب با حيات عنصري پيغمبر برطرف ميشود و برخي ديگر هم كه مرحله نازلتر هست بعد از رحلت او هم باز منتفي است خب از اينكه قبر مطهر آن حضرت باعث بركات فراواني است حرفي نيست همانطوري كه امام هشتم به ذكريا ابن آدم فرمود كه خدا به بركت قبر پدرم ابي ابراهيم امام كاظم (سلام الله عليه) عذاب را از مردم بغداد برميدارد معلوم ميشود بعضي از عذابها به بركت قبر و بدن رحلت كرده آنها هم باز منتفي است.
وجود مقتضيات براي تعذيب كافران و فقد عوامل غفران الهي
﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ براي تثبيت اين عذاب ميفرمايد شرايط و مقتضيات فراواني براي عذاب اينها حاصل هست و همه موانع هم برطرف است هيچ مانعي براي تعذيب اينها وجود ندارد در حالي كه شرايط فراوان براي تعذيب اينها هست كفر اينها وثنيت اينها بتپرستي اينها و داعيه توليت كعبه همه اينها معاصي كبيره است و ظم بر حرم و منع مسلمانها از مسجد الحرام اينها جزء بدترين ظلم است خود آنها كه مشركاند بر اساس آيات سورهٴ مباركهٴ «لقمان» ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾ از اين جهت ظالم اند و استحقاق عذاب دارند آيه سيزده سورهٴ مباركهٴ «لقمان» اين است كه ﴿لا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾ از آن گذشته جريان مصادره كردن كعبه و آن را در اختيار خود قرار دادن اين هم جزء بدترين ظلم است كه آيه 114 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ناظر به آن است ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ كه اين مصداقش هم مسجد الحرام است و منتها تخريب مسجد در قبال ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ﴾ انحايي دارد يك وقت است تخريب عادي است كه با بيل و كلنگ تخريب ميكنند يك وقت يك تخريب معنوي است كه با بتكده قرار دادن آن را تخريب كردند پس بدترين ظلم ظلم به حرم الهي است چه اينكه سنگينترين ظلم هم شرك ورزيدن است اگر اينها دست از اين كارها بردارند كه مانع عذاب است ذات اقدس الهي وعده داد كه ما گذشتهها را صرفنظر ميكنيم آيه ١١٥ سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» اين بود كه ﴿وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ﴾ چه اينكه در بخشهايي هم از سورهٴ مباركهٴ «نساء» و مانند آن آمده است كه آيه ١٤٧ سورهٴ «نساء» هم اين بود كه ﴿ما يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللّهُ شاكِرًا عَليمًا﴾ اگر لغزشهاي گذشته
را با توبه ترميم بكنيد خدا از گذشته عفو ميكند و كاري هم به شما ندارد پس خودشان شرك دارند اين سبب است براي عذاب صدّ عن سبيل الله ميكنند اين هم يك سبب ديگري است بر عذاب داعيه توليت دارند اين هم سببي است بر عذاب براي اينكه بنايي كه ﴿أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَيٰ﴾[4] متوليان او مردان با تقوا بايد باشند «ان اولياؤه هم المتقون» يك مشرك ادعاي توليت بيت توحيد را داشته باشد اين هم از بارزترين مصاديق ظلم است همه اين شرايط براي تعذيب اينها فراهم است مانع هم كه دو چيز بود يكي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه آن را كه ﴿وَيَمْكُرُونَ﴾[5] بود و اينها تبادل نظر كردند ﴿لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ﴾[6] اين مكرها را داشت كه اينها به هر وسيلهاي بود تو را تبعيد كردند مسأله استغفار هم كه در بين اينها مطرح نيست پس همه شرايط تعذيب حاصل است و همه موانع تعذيب هم منتفي است چرا خدا اينها را عذاب نكند؟
گناه مضاعف كافران براي استغفار در برابر بتها
بله خود همين اين ذنب است استغفار عبارت از آن است كه انسان از ذات اقدس الهي طلب بخشش بكند نه از بتها خود استغفار يك نحو عبادت است و پرستش است استغفاري كه در ساحت و فناي بت ميكنند ذنبي است روي ذنب براي اينكه اينها كارهاي نيستند اينكه ميگويند مقرب الي الله باشند «هؤلاء شفعاء» باشند بايد شفاعت به اذن خدا باشد نه بياذن خدا وقتي ذات اقدس الهي اين بتها را به رسميت نشناخت به وسيله خليل خودش كاري كرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذًا إِلاّ كَبيرًا لَهُمْ﴾[7] از اين بتها كاري ساخته نيست اينها نه خليفه خدايند نه انبيايند نه مرسليناند سمتي ندارند نه مدبرات امرند به اذن الله اگر هيچ كاري از اينها ساخته نيست آن وقت ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها﴾[8] انسان از اينها كاري بخواهد خود همين اين استغفار گناه است نظير اينكه بعضيها خود استغفار را به بازي گرفتهاند ميگويند گناه ميكنيم خب بعد استغفار ميكنيم اين به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه ذنب مضاعف است يعني كسي از همان اول ميگويد من گناه ميكنم بعد توبه ميكنم اين الآن دوتا گناه دارد يكي گناه كرده است يكي اينكه استغفار را و توبه را تحقير كرده اهانت كرده به بازي گرفته معناي استغفار كه مؤثر است اين است كه واقعاً كسي بر اساس اينكه ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا﴾[9] گرفتار گناهي شده بعد واقعاً بينه و بين الله توبه كند اين توبه است كه مؤثر است اما از همان اول انسان بيايد استغفار را بازي بگيرد بگويد گناه ميكنيم بعد هم استغفار ميكنيم ذنب مضاعف است استغفار كردن از اين اصنام و اوثان خودش ذنب مضاعف است بنابراين اينها اهل استغفار نبودند به دليل اينكه در آيه ٣٥ ميفرمايد ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾ خود عبادت آنها گناه است اين نحوه عبادت آنها.
آيه اين است يعني در حالي كه اين كار را ميكنند وعده داد ديگر اگر كسي اين چنين باشد اگر اين چنين باشد معلوم ميشود كه يك عده هستند يك عده بودند به دليل اينكه عذاب نازل نشد بالأخره در مكه ديگر اگر عذاب استئصال بود نازل نشده ديگر يك عده اين كار را ميكردند خب.
بنابراين آيه ٣٤ فرمايش بيانش اين است كه اينها استحقاق عذاب دارند براي اينكه همه مقتضيات و شرايط عذاب هست و همه موانع مرتفع است چرا خدا اينها را عذاب نكند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ در بحثهاي قبل هم داشتند كه صد از مسجد الحرام هم جزء گناهان بسيار بزرگ است البته اينكه هر دو امان روزي ممكن است برطرف بشود اين هست اين احتمال هست براي اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رحلت كرد استغفار هم ممكن است روزي از امت گرفته بشود روزي بالأخره عذاب الهي اين امت را تهديد ميكند نظير آنچه كه در آيه ٤٧ سورهٴ مباركهٴ «يونس» آمده ميفرمايد ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ اين رسول كه بيايد و آنها حرف رسول را گوش ندهند به قسط و عدل بين اينها حكومت و داوري ميشود يعني عذاب الهي نازل ميشود چه اينكه در آيه قبل همان سوره «يونس» يعني آيه ٤٦ فرمود ﴿وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ﴾ فرمود بعضي از اين تهديدها را ما در زمان حيات تو اعمال ميكنيم بعضيها را هم بعد بالأخره اعمال ميكنيم اين خطر ممكن است اين امت را تهديد بكند كه اگر يك وقت بيراهه رفتند گرفتار عذاب بشوند
صدّ عن سبيل اله از بارزترين مصاديق ظلم
ذات اقدس الهي صد عن سبيل الله را جزء بارزترين مصاديق ظلم ميداند چه اينكه شرك را اين چنين در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيه ٢٥ فرمود ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾ خب پس وثنيين حجاز گذشته از اينكه خودشان شرك داشتند ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾[10] يك ظلم ديگري هم داشتند كه صد عن سبيل الله ميكردند و يك ظلم فاحشي هم داشتند كه اين كعبه را مصادره كردند داعيه توليت داشتند و سعي در تخريب معنوي او داشتند اگر ﴿إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ﴾[11] به اقامه مراسم توحيد است در خانه خدا تخريب خانه خدا به اين است كه آنجا را كسي بتكده كند چه اينكه بتكده كردهاند ديگر خب پس در آيه ٢٥ سوره «حج» فرمود كساني كه كافرند ﴿وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ هم از راه ديني و عبادت جلوگيري ميكردند ولو در غير مسجد الحرام و هم از خود مسجد الحرام جلوگيري ميكردند ﴿وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْبادِ﴾ بعد فرمود ﴿وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾[12] اينها ملحدانه ظلم ديني ميكردند خب اگر ملحدانه ظلم ديني ميكردند نه وقت است كسي درباره باغ و راغ با هم اختلاف داشته باشند يك وقت است درباره مغازهاي زميني خانهاي با هم اختلاف دارند آن مشمول آيه ٢٥ سوره «حج» نيست يك وقت است در مسايل اعتقادي نظير آنچه كه متأسفانه آل صعود درباره حرم دارد كه او را محاصره كرده كه الآن در اسارت اوست خب اين را ميگويند ملحدانه در حرم ستم كردن فرمود ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليم﴾ در اينگونه از موارد ديگر تهديد الهي جدي است وقتي تهديد الهي جدي شد خدا ميفرمايد چرا خدا اينها را عذاب نكند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾
نقد علامه طباطبايي درباره خبريه بودن عبارت ﴿ان اولياؤه الا المتّقون﴾
اين ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ برخيها گفتند اين جمله خبريه است كه به داعيه انشا القا شده است اين به منزله به مثابه جعل توليت براي مردان با تقواست سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اين نظر را نميپذيرند كه اين ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ يك جمله خبريهاي باشد كه به داعيه انشا القا شده و در صدد جعل توليت براي مردان با تقوا باشد براي جمله خبريه است خب بسيار خب جمله خبريه شد از واقعيتي خبر ميدهد قبلاً ثابت شده است كه ولايت كعبه در اختيار مردان با تقواست در نوبتهاي قبل به عرضتان رسيد كه جريان كعبه كه در عربستان در حجاز هست اين نظير ديوار چين نيست كه دولت و ملت چين بگويند از آن ماست و آثار فرهنگي ماست نظير اهرام مصر نيست كه مصريها بگويند اين در كشور ماست از آن ماست اين نظير قدس كنوني هم همينطور است اين يك بناي الهي است كه ﴿أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي﴾[13] و تحت ملك كسي درنميآيد اصولاً كعبه را كه بيت عتيق گفتند به همين مناسبت است او آزاد است ملك كسي درنميآيد تحت سلطه هيچ دولت و ملتي نيست هيچ كس نميتواند بگويد كه وزان كعبه در حجاز وزان ديوار چين است در چين يا اهرام مصر است در مصر يا تخت جمشيد است در ايران اين بيت عتيق است ﴿وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ﴾[14] خب اين تحت ملك هيچ كسي درنيامده و نميآيد يعني اگر تحت ملك دولتي دربيايد يا تحت ملك ملتي دربيايد ديگر عتيق نيست بنابراين اين بيت الله است بيت الله شد بايد كه بندگان خاص خدا و اولياي الهي مأمور حفظ اين بيت الله باشند اين است ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ البته برخي از مردم حجاز از اين واقعيت با خبر بودند ﴿لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ و خودشان هم كه در كنار كعبه مشغول به نماز هستند و اطاعت خدا را دارند ميكنند به اصطلاح صلات آنها عند البيت جز سوت كشيدن و كف زدن چيز ديگر نيست با همين وضع بودند ديگر
لزوم نشر معارف اسلامي به دنيا با تكنولوژي جديد
الآن شما ميبينيد برخي از مذاهب هند هم همينطور است اينها عارياً زندگي ميكنند و اين را هم يك نحوه تجرد و فخر ميدانند برنامه رسمي اينها را هم تلويزيون هند پخش ميكند سحرها عارياً عارياً به تمام معنا الآن در شرايط كنوني اينگونه از مذاهب طرفدار دارد ما با داشتن قرآن و عترت اگر نتوانيم اين معارف را به دنيا عرضه كنيم خب خيلي كوتاهي كرديم فرمود اين ديگر نظير جاهليت ١٤٠٠ سال قبل نيست اليوم كه عصر فضا هست شما الآن ميبينيد بيش از مقداري كه در بعضي از ترمينالها اتوبوس و مينيبوس هست در اين فضا ماهواره هست بعضي از شهرها اتوبوسهاشان بالأخره سيصد تا چهارصد تا بود اين چند هزار ماهواره در اين فضا راه اندازي كرد خب در چنين عصري آن برنامهها هم هست اين ديگر مربوط به دوران جاهليت كهن نيست اين جاهليت جديدي است آن وقت انسان با پيشرفت علم نتواند اين معارف را عرضه كند و در چهار ديواري قم يا ايران محاصره كند و محصور كند اين كار روايي نيست ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً﴾[15]
عذاب كافران بعد از رفع موانع و وجود مقتضيات
آنگاه فرمود كه شرايط تعذيب حاصل است يك موانع تعذيب منتفي است دو ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾[16] در حالا يا جريان بدر است يا جريان خندق است يا جريان خيبر است يا جريان ديگر بالأخره عذاب واقع شده شرايط تحقق عذاب را ذكر فرمود موانع تحقق عذاب را هم در بخش دوم ذكر فرمود در بخش سوم جمع بندي كرد فرمود شرايط موجود مقتضيات موجود موانع مفقود چرا عذاب نكند بعد در بخش پنجم فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾[17] كفرشان هم همين است كه ﴿يصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ داعيه توليت داشتند و مانند آن بعد فرمود البته اين تتمه هم دارد كه در نوبتهاي ديگر بايد بازگو بشود ﴿وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 827 ـ 829.
[2] . سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[3] . نهجالبلاغه، حكمت 88.
[4] . سورهٴ توبه، آيهٴ 108.
[5] . سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[6] . سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[7] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 58.
[8] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 195.
[9] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.
[10] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[11] . سورهٴ توبه، آيهٴ 18.
[12] . سورهٴ حج، آيهٴ 25.
[13] . سورهٴ توبه، آيهٴ 108.
[14] . سورهٴ حج، آيهٴ 29.
[15] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.
[17] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.