اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ ٭ وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ ٭ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ٭ وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾
بيان كيفيت انسجام آيات مورد بحث از منظر فخررازي
گروهي كه اين آيات را منسجم ميدانند و فكر ميكنند كه با هم نازل شده است مثل جناب رازي و ديگران ميگويند كفار در اين زمينه دو شبهه داشتند دو سخن داشتند يكي را ذات اقدس الهي پاسخ نداد سرّش آن است كه به وضوحش واگذاشت دومي را پاسخ داد حرف اول مشركين اين بود كه ﴿سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ﴾ خداوند به اين سخن اينها پاسخ نداد نفي نكرد نفرمود اين حق است اسطوره نيست و اگر ميتوانيد مثل اين بياوريد سرّش آن است كه در آيات فراواني سخن از حقانيت قرآن مطرح شد كه قول خدا حق است ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾[1] بعد تحدي سهگانه هم در بسياري از آيات قرآني هست كه يا مثل قرآن بياوريد نشد ده سوره نشد يك سوره لذا به اين قسمت اول پاسخ داده نشد براي اينكه اين بين الغي است و پاسخش روشن است گذشته از اينكه در موارد زياد به اين مطلب پاسخ داده شد.
سخن دوم آنها اين است كه ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ كه درخواست عذاب آسماني كردند يا عذاب ديگر به اين مطلب دوم پاسخ داده شد كه فرمود ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ اينكه اينها درخواست عذاب ميكنند عذاب خدا حتمي است در صورتي كه يكي از اين دو مانع نباشد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانع تعذيب است استغفار آنها هم مانع تعذيب اين خلاصه سخن مفسراني نظير امام رازي كه قائل به انسجام اين آياتاند كه اينها با هم نازل شدهاند.
شواهد علامه طباطبايي در ناظر بودن آيات مورد بحث بر واقعه غدير
لكن بيان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) به تحليلي نيازمند است فرمايش ايشان اين است كه اين آيات يعني اين دو آيه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ﴾ با ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ﴾ مربوط به قبل و بعد نيست و يك جريان ديگري است مربوط به ولايت است در جريان غدير و مانند آن نازل شده است و جداگانه نازل شد مدني هم هست.
آنها كه بر اين باورند كه اين دو آيه مانند آيات ديگر با هم نازل شدهاند و ربطي به سورهٴ مباركهٴ «معارج» ندارند كه ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾[2] باشد طبق شبههاي كه ديروز نقل شد ميگويند آن سوره در مكه نازل شده است از سور مكي است و سوره «انفال» و مانند آن از سور مدني است و اين دو آيه هم در سوره «انفال» نازل شده است ربطي به ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ ندارد.
شواهد مدني بودن سورهٴ معارج
نظر سيدنا الاستاد و همفكرانشان (رضوان الله عليه) اين است كه مكي بودن سوره «معارج» اول كلام است شواهدي هست كه آن سوره مدني است براي اينكه در همان سوره ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ اين چنين آمده است كه ﴿إِنَّ اْلإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعًا ٭ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ٭ وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ٭ إِلاَّ الْمُصَلِّينَ﴾[3] كه اوصاف مصلين را ذكر ميكند گرچه صلات در مكه بود اما اين اوصافي كه هست اينها در مدينه آمده ﴿الَّذينَ هُمْ عَلي صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ٭ وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقُّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾[4] كه اين حق معلوم به زكات تطبيق شده است زكات هم از احكام فقهي است كه در مدينه نازل شده حكم زكات كه در مكه نيامد نظير صوم نظير حج اينها از احكامي است كه در مدينه نازل شده و آن سور مكي كه در آن زكات هست آن يا به معني تزكيه نفوس است يا زكات استحبابي است و مانند آن لذا در سوره «مؤمنون» دارد ﴿الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ﴾[5] اين فاعل زكات بودن غير از ايتاي زكات و اعطاي زكات و امثال ذلك است اين يا ناظر به تزكيه نفس است يا زكات استحبابي است و مانند آن اين حق معلوم طبق روايات بر زكات فقهي تطبيق شده است و زكات فقهي هم در مدينه نازل شده است نه در مكه بنابراين در همان سوره «معارج» هم شواهدي هست كه اين در مدينه نازل شده است مكي بودنش اول كلام است چه اينكه آن سائل گفتند حارث بن نعمان است و ذيل آيه ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾[6] هم همين داستان حارث بن نعمان و امثال ذلك او گفت ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ اين قصه در ذيل آيه سوره «مائده» هم آمده است بنابراين نميتوان گفت چون آن سوره مكي است اين مربوط به او نيست مكي بودن آن سوره اول كلام است اين يك مطلب.
جواب نقضي بر مانع عذاب بودن وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مطلب ديگر اين است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود پيشنهاد شما پذيرفته نيست براي اينكه عامل رفع عذاب دو چيز است يكي وجود مبارك پيغمبر است يكي استغفار اين را بايد تحليل كرد كه آيا بالقول المطلق وجود مبارك پيغمبر مانع نزول عذاب است يا نه؟ هرگونه عذابي با بودن پيغمبر منتفي است يا نه؟ چرا وجود مبارك پيغمبر مانع عذاب هست؟ اگر او به عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[7] است خداي سبحان كه از او ارحم است چطور همين خدايي كه «ارحم الراحمين» است عدهاي را عذاب بكند اگر بگويند نه وجود مبارك پيغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است اما نه چون «رحمة للعالمين» است عذاب نميآيد تا شما بگوييد از او مهربانتر خود خداست بلكه ما ميگوييم خدايي كه «ارحم الراحمين» است وقتي پيغمبري را به عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[8] ميفرستد معلوم ميشود كه اين ميخواهد رحمت كند نه عذاب از اينكه فرمود ﴿ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[9] و مانند آن معلوم ميشود خدا ميخواهد رحمت كند در چنين ظرفي ديگر جا براي تعذيب نيست نه چون پيغمبر «رحمة للعالمين» است با عذاب سازگار نيست تا كسي بگويد خدا ارحم از اوست بلكه چون خدا «رحمة للعالمين» را فرستاده معلوم ميشود كه اين ميخواهد رحمت كند نه عذاب در چنين ظرفي جا براي عذاب نيست اگر كسي اين چنين پاسخ بدهد ميگوييم اين عذاب چه عذابي است؟ اگر عذاب دنيوي است نظير قتل و كشته شدن در ميدان جنگ و امثال ذلك اينكه واقع شده كه خدا فرمود ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[10] و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم آيه ٥٢ كه بحث ديروز خوانده شد فرمود اين عذابي است كه به دست ما بر شما تحميل شده است عملاً هم اينها در جريان بدر و امثال بدر معذب شدند كه خدا فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾[11] اگر اينگونه از عذابها مراد باشد اينها كه واقع شده و اگر عذاب استئصال باشد نظير عذابي كه بر قوم عاد و ثمود نازل شد آن را هم كه در سورهٴ مباركهٴ «حم سجده» صريحاً تهديد كرد كه باز گوشهاي از آن در بحث ديروز خوانده شد آيه ١٣ به بعد سورهٴ مباركهٴ «حم فصلت» اين است فرمود ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾ اگر اينها اعراض كردند در برابر دين ايستادند به آنها بگو همان عذابي كه بر عاد و ثمود نازل شده است شما را ما به آن عذاب تهديد ميكنيم آنگاه قصه عاد و ثمود را در طي يك صفحه بيان فرمود كه ﴿إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ بعد فرمود ﴿فَأَمّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي اْلأَرْضِ ٭ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا صَرْصَرًا في أَيّامٍ نَحِساتٍ لِنُذيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ ٭ وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمي عَلَي الْهُدي﴾ بعد فرمود ﴿فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾ اينها همان عذابهاي معروف عاد و ثمود است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به آنها هشدار بده اگر اعراض كردند همان كيفر تلخ عاد و ثمود اينها را تعقيب ميكند خب با اينكه پيغمبر در بين آنهاست و اگر با اصل نبوت عذاب سازگار نيست خب جريان حضرت موسي جريان حضرت نوح اينها بودند و عذاب هم آمد منتها اينها نجات پيدا كردند قومشان به هلاكت رسيدند.
پس اين ماده نقض دارد كه اگر كسي بگويد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باعث برطرف شدن عذاب است باعث نيامدن عذاب است اين ماده نقض دارد.
جواب حلّي
جواب حلي هم دارد اشكال حلي هم دارد و آن اين است كه آيا پيغمبر كه «رحمة للعالمين» است فقط براي تبهكاران و ظالمان و مستكبران يا براي دو چيز ديگر هم رحمت است يكي براي خود مكتب رحمت است يكي هم براي مظلومين و ستمديدهها هم رحمت است براي اينها رحمت است يا نه خب معناي رحمت بودن پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر دين براي دين و معناي رحمت بودن پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي مظلومان آن است كه ظالمان تنبيه بشوند اگر نسبت به دين هرگونه بدانديشي و كج انديشي اعمال بشود اهانت بشود اين ساكت ميشود معلوم ميشود پس براي دين رحمت نيست براي ظالمين رحمت است اگر مظلومين نظير سميه نظير عمار نظير بلال رنجها ببينند پيغمبر ساكت باشد اين معلوم ميشود براي مظلومين رحمت نيست فقط براي ظالمين رحمت است اين است ـ معاذ الله ـ ؟ يا براي همه رحمت است اگر براي همه رحمت است بايد ظالمين به كيفر برسند تا خود مكتب محفوظ بماند مظلومين محفوظ بمانند بنابراين اين چه سخني است كه ما بگوييم چون پيغمبر هست بر مشركين عذاب نميرسد؟ هم اشكال نقضي دارد هم اشكال حلي دارد از اينجا معلوم ميشود كه منظور مشركين نيستند اينها يا اهلكتاباند يا مرتديناند كه اسلام را قبول كردند ايمان آوردند جريان ولايت كه شد اينها جزء واقفيه درآمدند كه تا مرز نبوت را قبول كردند در مرز ولايت توقف كردند كه همان جريان حارث بن نعمان و امثال ذلك گفتند بعد از نازل شدن جريان غدير گفتند همه دستورات را ما قبول كرديم و اين يكي را ديگر نميپذيريم اين اگر از طرف خداست كه ﴿فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ و از اين جهت كه نگفتند «ان كان هذا حق» گفتند ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ﴾ اين معلوم ميشود اصل حق بودن اينها را قبول دارند منتها در خصوص اين ترديد كردند در حالي كه مشركين اصل حقانيت وحي و نبوت را باطل ميدانستند و اصلش را اسطوره ميگفتند ميگفتند ممكن نيست بشر پيغمبر بشود خب اگر بشر پيغمبر ميشد خب ما هم پيغمبر ميشديم.
بنابراين اين دو آيه ظاهرش اين است كه با قبل مناسب نيست اين خلاصه بيان سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) است كه ميفرمايند آن قبل كه گفتند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ حرف مشركين است اين دو آيه با هم نازل نشده و جريان خاص خودش را دارد.
اشكال ديگري از علامه طباطبايي
اشكال ديگري كه سيدنا الاستاد ميكنند اين است كه اينكه فرمود ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ با اين آيه بعد نميسازد چون ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ در صدد بيان تعذيب است كه ما اينها را ميخواهيم عذاب بكنيم چرا اينها را عذاب نكنيم در حالي كه اينها صاد عن سبيل اللهاند آن دو آيه قبل دارد عذاب را منتفي ميداند و علت نفيش را هم ذكر ميكند و اين آيه دارد زمينه نزول عذاب را بيان ميكند ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾.
خصوصيتش را ما از كجا استفاده كنيم خصوصيتش را كه در جريان سوره «حم سجده» و ساير سور فرمودند اگر شما اعراض كرديد صاعقههايي نظير امم ديگر نازل ميشود فرقي بين شما و امم ديگر نيست فرقي هم بين من و صالح و هود نيست صالح پيغمبر هود پيغمبر بود و بر امتش عذاب نازل شد من هم هستم بر امتم كه شما باشيد عذاب نازل ميشود اگر بين وجود مبارك پيغمبر با انبياي ديگر فرق باشد كه آنها را تهديد نميكند به عذاب عاد و ثمود كه اگر جريان قتل است و عذاب دنيايي كه واقع شده و اگر جريان صاعقه و عذاب سماوي است كه تهديد كرده خب پس معلوم ميشود كه با بود پيغمبر با وجود عنصريش يا در زمان حياتش ميشود امتي را به عذاب صاعقه عاد و ثمود معذب كرد اهل سنت از ابنعباس نقل ميكنند خب ابن عباس شاگرد حضرت امير (سلام الله عليه) بود در نهجالبلاغه از علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل شده است كه ديروز نهجالبلاغه را آورديم كه بخوانيم فرصت نشد در نهجالبلاغه در كلمات قصار آن حضرت و كلمات حكمتآميز آن حضرت آمده است كه از وجود مبارك امام باقر هم نقل ميكند يعني مرحوم سيد رضي از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) نقل ميكند كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود دو امان از طرف خدا بود يكي وجود مبارك پيغمبر يكي هم استغفار مردم با ارتحال پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن امان اول از دست ما گرفته شد استغفار را بايد مواظب باشيم[12]
بررسي مانع عذاب بودن بدن عنصري پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با توجه تفسير آيه به آيه
خب اين سخن حق است اما در بين چه كسي و با چه كسي يعني وجود عنصري آن حضرت مانع نزول هرگونه عذاب است براي هر گروه؟ يا درباره خصوص اين مرتدين است كه درباره ولايت مشكل داشتند اگر درباره مشركين باشد كه هم اشكال حلي دارد هم اشكال نقضي دارد واقع شده اصولاً عذاب بر آنها تهديد هم شدند لذا ايشان ميفرمايند كه بحث مبسوطش نيازمند است به بررسي سوره «معارج» ببينيم ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ٭ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ﴾[13] اينكه در برخي از روايات آمده است كه منظور از آن سائل همين است كه ميگويد ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ منظور همين است آن روايات را ما با اين چگونه تطبيق بكنيم در سوره «معارج» آيه يك به بعد اين است كه ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ٭ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ٭ مِنَ اللّهِ﴾ سورهٴ مباركهٴ «معارج» ﴿مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ ٭ تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[14] اگر منظور آن عذاب آخرت باشد البته راه حل دارد اما اگر عذابهاي دنيايي باشد خواه به صورت قتل خواه به صورت صاعقه آن وقت اين پاسخش چه خواهد بود اينكه فرمود ﴿وَ مَا كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ اين پاسخش چه خواهد بود؟ يعني تو مادامي كه در بين كفار هستي ما اينها را عذاب نميكنيم؟ هم اشكال نقضي دارد هم اشكال حلي آنچه مربوط به مرتدين ولايت و اينها باشد خب راهي دارد كه ما درباره مرتدين چنين تهديدي نشده و چنين چيزي هم واقع نشده البته بعد از آن وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن غائله رده و اينها حوادث تلخي را هم به دنبال داشت خب بررسي هم ميخواهد با آيه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾[15] و يك نظر مستأنفي ميخواهد با ﴿سَأَلَ سَائِلٌ﴾ تا ببينيم اين راهي كه سيدنا الاستاد طي كردند اين راه رفتني است يا راه معروف اين هم از آن نمونههاي بارز تفسير قرآن به قرآن است كه از المعجم و از واژه و امثال ذلك كمك نگرفتند بلكه براساس تحليلهاي تفسيري و عميقي كه داشتند از اين شواهد كمك ميگيرند پس معلوم ميشود با بود پيغمبر هم عذاب ميآيد نظير صاعقه آسماني كه براي عاد و ثمود آمده است اين ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ را بايد درست معنا كرد اين آيا با اصل نبوت سازگار نيست چرا با اصل نبوت سازگار است براي اينكه با اينكه انبيايي در بين اقوامشان بودند آن اقوام آسيب ديدند اگر با عذاب آسماني سازگار نباشد خب با عذاب آسماني در جريان عاد و ثمود سازگار بود براي اينكه صالح و هود بودند و عذاب آسماني هم آمد و وجود مبارك پيغمبر هم امت خودش را هشدار داد به چنين تعذيبي كه همچنين عذابي است اگر منظور عذاب قتل و كشته شدن در ميدان جنگ است آن كه واقع شده و خدا هم فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾[16] بعد هم فرمود ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[17]
برخي شواهد نقضي بر مانع عذاب بودن بدن عنصري پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
آن هم در آنجا كه آمده است شخص فاصله گرفته رفته تا دم در خودش از محضر پيغمبر فاصله گرفته عذاب آنجا آمد آن هم در حضور پيغمبر نيامد معلوم ميشود يك عذاب خاص است يعني در حضور پيغمبر آنجا كه پيغمبر ايستاده بود شخصاً ايستاده بود آن حرف را زده عذاب نيامده همين كه از محضر حضرت فاصله گرفت و دور شد عذاب آمد آن بررسي آن روايت كه مربوط به غدير است بالأخره قابل جمع است چون گفتند به احترام آن حضرت تا در حضور آن حضرت بود اين عذاب نيامده بود.
خب اگر اين است باز به جريان غدير برميگردد نه جريان شرك مشركين درباره مشركين هم انذار شده است به عذاب آسماني يك و هم عذاب قتل آنها واقع شده است دو از سه چهار جهت بايد بررسي كنيم كه آيا اصل نبوت با تعذيب موافق نيست؟ اين شواهد نقض فراواني دارد يك نبوت اولواالعزمي خاتم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) سازگار نيست؟ اين هم اشكال حلي دارد هم اشكال نقضي اشكال نقضياش هم اين است كه عذاب بدر و امثال ذلك واقع شده است و قرآن هم تعبير به عذاب كرده است ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾[18] گفته ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[19] اين عذابهاي قتل و امثال ذلك و عذابهاي صاعقه را هم در سوره «فصلت» و مانند آن انذار كرده فرمود به اينها بگو ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾[20] خب پس اين با چه چيزي سازگار نيست؟ اگر كفار اگر مشركين در برابر مسلمين بايستند خدا آنها را عذاب نميكند چرا عذاب نميكند بود پيغمبر مگر پيغمبر ـ معاذ الله ـ فقط رحمت براي يك گروه است؟ در درجه اول رحمت براي دين است بعد براي مظلومين آن وقت شعاع رحمت ديگران را هم ميگيرد آن وقت چطور در دين هر آسيبي وارد بشود او صبر بكند خدا صبر بكند و بر مظلومين هر آسيبي تحميل بشود او صبر بكند چه رحمتي است؟
خب پس بنابراين اصرار سيدنا الاستاد علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) اين است كه اين دوتا آيه نه با قبل هماهنگ است نه با بعد بلكه علي حده نازل شده است البته در مدينه هم نازل شده است و اين سوره «انفال» هم مدني است و به دستور حضرت هم در اين قسمت قرار گرفته.
تفاوت اقبال مردم به پيامبران و تأثير آن در عذاب
پرسش: ...
پاسخ: نشده براي اينكه آنها توبه كردند عده زيادي ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجَاً﴾[21] اگر نبود هم نازل ميشد شما ببينيد نه قرن و نيم 950 سال وجود مبارك نوح شيخ الانبياء (سلام الله عليهم اجمعين) تلاش و كوشش كرد 950 سال نه عمر حضرت نوح 950 سال بود عمرش خيلي بيش از اينها بود ﴿لَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسينَ عامَاً﴾[22] آن زمان رسالت حضرت نوح نه قرن و نيم بود اين نه قرن و نيم بازده كمي داشت ﴿لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا كَفّارَاً﴾[23] ﴿لا تَذَرْ عَلَي اْلأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّارًا﴾[24] براي اينكه اينها ﴿لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا كَفّارًا﴾ و عذاب آمد به حيات همه آنها خاتمه داد اما اينجا وجود مبارك پيغمبر بعد از تأسيس حكومت با گذشت نه سال و اندي بالأخره ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ كل اوضاع برگشت البته عدهاي هم منافق بودند اما اينطور نبود كه نظير آنها كه درباره بعضي از اقوام خدا ميفرمايد كه ﴿فَما وَجَدْنا فيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾[25] اين تنوينش تنوين تقليل است فرمود يك خانوار فقط به او ايمان آوردند در بين اين همه جمعيت خب براي آن اقوام البته صاعقهاي نازل شده است مشابه آن بود نازل ميشد اما اينكه ﴿يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجَاً﴾ خب چرا صاعقه نازل بشود؟ اكثري پذيرفتند ديگر.
دليل ناظر بودن آيات مورد بحث بر واقعه غدير و ولايت
اما يك نحو عذابي را ايشان ميفرمايد اگر اين آيات با هم نازل ميشد اين ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ با آيات قبل هماهنگ نبود چون آيه بعد در همين ﴿وَ ما لَهُمْ﴾ در صدد بيان تثبيت عذاب است فرمود ما اينها را چرا عذاب نكنيم اينها را عذاب ميكنيم ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ خب چه عذابي؟ همين عذابهايي كه قبلاً منتفي شده ديگر اگر اينها با هم نازل شده باشند اين آيه در صدد اين است كه ما داريم اينها را عذاب ميكنيم آن آيه دارد كه خدا به نحو سنت الهي عذاب نميكند اينها را ﴿وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ خب درباره مشركيني كه اصلاً دين را به استهزا گرفتند گفتند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ اهل استغفار نبودند در ظرف شرك اين معلوم ميشود يا براي اهل كتاب است كه اصل وحي و نبوت را نميپذيرند يا براي بعضي از مرتدين است كه درباره ولايت نقل است فرمود بودن شما زمينه عذاب را برميدارد اينجا ميفرمايد حالا اينها صدّ عن مسجد الحرام ميكنند بكنند ولي شما هستيد كه اينهايي كه صد از مسجد الحرام ميكنند صدّ با «صاد» يعني انصراف نفس و صرف غير «ينصرفون بانفسهم و يصرفون غيرهم» اين را ميگويند صد عن سبيل الله خب حالا اگر كسي بگويد اين با صدر سازگار نيست البته اينها صاد عن سبيل الله هستند ولي شما اي پيغمبر هستي بالأخره ديگر آنها چون ديدند راه حل ندارند آنها گفتند فتح مكه عذاب است فتح مكه كه بشارت و رحمت بود براي اينها ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ﴾[26] آنها كه «اذهبوا فأنتم الطلقاء»[27] آزاد شدند مشمول عفو عمومي شدند و از جاهليت به درآمدند ﴿و يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا﴾[28] كه براي آنها رحمت بود اين چه عذابي است؟ پس معلوم ميشود كه آن عذابي كه منفي است غير از اين عذابي است كه حالا دارند اثبات ميكنند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نساء، آيهٴ 122.
[2] . سورهٴ معارج، آيهٴ 1.
[3] . سورهٴ معارج، آيات 19 ـ 22.
[4] . سورهٴ معارج، آيات 23 ـ 25.
[5] . سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 4.
[6] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[7] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[8] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[9] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[10] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[11] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.
[12] . نهجالبلاغه، حكمت 88.
[13] . سورهٴ معارج، آيهٴ 1 ـ 2.
[14] . سورهٴ معارج، آيات 3 ـ 4.
[15] . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.
[17] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[18] . سورهٴ انفال، آيهٴ 35.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[20] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 13.
[21] . سورهٴ نصر، آيهٴ 2.
[22] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 14.
[23] . سورهٴ نوح، آيهٴ 27.
[24] . سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[25] . سورهٴ ذاريات، آيهٴ 36.
[26] . سورهٴ نصر، آيهٴ 1.
[27] . الكافي، ج 3، ص 513.
[28] . سورهٴ نصر، آيهٴ 2.