04 05 2000 4938036 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 42

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ ٭ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ٭ وَ ما لَهُمْ أَلاّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾

شأن نزول آيهٴ مورد بحث

در شأن نزول اين كريمه وجوهي گفته شد برخيها گفتند اباجهل بود كه اين حرف را زد كه گفت اگر اين حق است خدا عذابي از آسمان به صورت سنگباران بر ما نازل كند يا عذاب اليم ديگر بعضيها هم گفته بودند كه نضر بن حارث بود جمع هر دو ممكن است هم او گفته باشد هم اين گفته باشد منتها اسنادش به عامه كفار مكه براي آن است كه آنها هم همين شعار را پذيرفتند و تكرار كردند گرچه براي اولين بار ابوجهل يا نضر گفته است ولي ديگران اين را پذيرفتند از اين جهت اين سخن به كفار مكه اسناد داده شد.

اختلاف ديدگاه علامه طباطبائي با مشهور مفسرين دربارهٴ آيهٴ محل بحث

مطلب بعدي آن است كه اين تعبير ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ﴾ با ضمير فصل «هو» و معرف بودند «الحق» نشانه حصر است يعني خدا حقي دارد و نازل مي‌كند به وسيله پيامبر ولي آن حق مختلف است اگر تنها حق همين باشد كه از طرف خدا آمده حكمش اين است براي كسي كه وحي را و نبوت و رسالت را منكر است چگونه قابل تصور است؟ مشركين حجاز حرفشان اين بود كه ﴿مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَي بَشَرٍ مِن شَيْ‏ءٍ[1] آنها مبدأ را قبول داشتند به عنوان رب العالمين ولي براي او ارباب جزئي را شريك قرار مي‌دادند كه اينها در ربوبيت مشرك بودند نه در اصل ذات و نه در خالقيت از اينكه واجب الوجودي هست و از اينكه او خالق آدم و عالم است و از اينكه او رب مجموعه جهان هستي است اينها را قبول داشتند اما ربوبيت جزئي كه تأمين سعادت و رزق و شفاي انسان به دست چه كسي است اين را به ارباب متفرقه يعني بتها يا اين مجسمه‌ها سمبل آنها هستند اسناد مي‌دادند و معاد را هم منكر بودند وحي و نبوت را هم منكر بودند خب كسي كه وحي و نبوت را منكر است اصل نزول را منكر است مي‌گويد ﴿ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾[2] نه اينكه بگويد ﴿اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ﴾ اين معلوم مي‌شود كه اصل رسالت را قبول داشتند گوينده‌هاي اين و در اين شك داشتند كه اين يكي حق است يا حق نيست لذا سيدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله عليه) اصرار دارند كه اين دو آيه با قبل و بعد مرتبط نيست جايگاه خاص خودش را دارد علي حده نازل شده است حالا ببينيم فرمايش ايشان تام است يا سخن مشهور مشهور بين مفسرين يعني از قدما و متأخرين آنها همه اينها را به يك سياق معنا كردند كه اين آيه مربوط به مشركين مكه است و مشركين مكه ﴿وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾[3] و همان مشركين مكه بودند كه ﴿قالُوا اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ﴾ و همان مشركين مكه بودند كه خدا درباره تعذيب آنها سخن گفت ولي سيدنا الاستاد فرمايششان اين است كه اين دوتا آيه به قبل و بعد مرتبط نيست و جايگاه خاص خودش را دارد ببينيم اين حرف تا چه اندازه قابل تثبيت است ولي اجمالاً اين تعبير ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ﴾ نشان مي‌دهد كه اصل وحي را اين گوينده في الجمله قبول دارد لذا ايشان مي‌فرمايد اين حرف براي كسي است كه يا اصل وحي و نبوت را قبول دارد مانند بعضي از اهل كتاب يا مرتدين از مسلمين آنها كه اصل وحي را قبول داشتند بعد مرتد شدند شايد اين لطيفه را به كمك بعضي از روايات بخواهند حل كنند حالا بماند ـ ان‌شاء‌الله ـ تا ببينيم نتيجه نهايي فرمايش ايشان چيست.

تحليل تطير صاحب تفسير الميزان

مطلب بعدي آن است كه اين آيه را مرتبط مي‌كنند با آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «معارج» آمده كه چون اين گوينده گفت ﴿اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِك فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ پاسخ چنين آمده است كه ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ٭ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ٭ مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ﴾[4] خب اگر اين آيات اوليه سوره «معارج» به عنوان پاسخ اين پيشنهاد نازل شده است اين ناهماهنگي ديگري پديد مي‌آيد چون الآن ما در سه مقطع سخن مي‌گوييم يكي درباره ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ است كه اين در سوره «معارج» است و سوره «معارج» در مكه نازل شد مقطع ديگر اوائل هجرت است كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست كه بحث فعلي ماست مسئله سوم و مقطع سوم جريان حجة الوداع است و جريان نزول آيه ﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ[5] هست جريان نازل شدن ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾[6] است و ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾[7] است و جريان ولايت حضرت امير خب اگر اين مربوط به ولايت حضرت امير باشد اين در حجة الوداع نازل شد در اواخر هجرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است سوره «انفال» مربوط به اوائل هجرت است و اين جريان ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ براي قبل از هجرت است در مكه اگر اين ﴿اللهم إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ﴾ مربوط به ولايت و جريان غدير باشد هرگز آيه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ نمي‌تواند در پاسخ آن نازل شده باشد اين يك و اگر اين آيه محل بحث سوره «انفال» در همين مقطع نازل شده باشد يعني در جريان بدر و بعد از بدر نازل شده باشد باز ﴿سَأَلَ سَائِلٌنمي‌تواند جواب آن باشد براي اينكه اين مربوط اوائل هجرت است و ﴿سَأَلَ سَائِلٌ مربوط به قبل از هجرت است جزء سور مكي است چگونه ما بين اين سه آيه جمع بكنيم؟ مي‌بينيد آن ابتكارات الميزان اينجاها معلوم مي‌شود شما مي‌بينيد آنچه كه بعد از الميزان نوشته شده اصلاً اين معناي عميق نيامده چون اصلاً خود فهميدن اين دو سه سطر مدتها كار مي‌خواهد كه ايشان چه مي‌خواهد بگويد بعد هم ببينيم كه آيا اين درست است يا درست نيست خب شما اين سه چهار صفحه را مطالعه بفرماييد ببينيد كه سه چهار صفحه عادي است يا نه ابتكارات الميزان اينجاها معلوم مي‌شود خب كه انسان صدر و ساقه اين سور را بررسي كند ببيند اين نكته با كدام آيه مربوط است اگر اين در مكه نازل شده باشد يعني در مكه اين حرف را گفته باشند يعني كسي در مكه آمده باشد گفته باشد كه ﴿اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ﴾ ممكن است بعداً پاسخش در اوائل هجرت داده شده باشد يا در اواخر هجرت در جريان غدير داده شده باشد چون اگر كسي اول اين را بگويد ممكن است بعداً ذات اقدس الهي همان را نقل بكند و پاسخ بدهد ولي اگر كسي چيزي را نگفته باشد يا چيزي را كه بعداً بخواهد بگويد خدا قبلاً پاسخ بدهد به عنوان ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾[8] اين هماهنگ نيست پس آن ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ را بايد به داستاني مرتبط كرد كه سائلي پرسيد از عذابي و ذات اقدس الهي هم پاسخ داد خب با توجه به اين سه آيه به اين سه مقطع بايد ببينيم كه ما الآن در كدام شرايط هستيم و ﴿اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ﴾ مربوط به كدام قسم است اينها همه زمينه سؤال است تا ـ ان‌شاء‌الله ـ به نتيجه نهايي برسيم.

بيان مشكل عملي مشركان حجاز و استكبارورزي آنها

مطلب ديگر آن است كه كفري كه مشركين حجاز داشتند يك كفر عناد و لجاج بود كه با استكبار همراه بود نه كفر شبهه‌اي قرآن كريم سخنان مشركين را خواه در مسئله مبدأ خواه در مسئله معاد به اين صورت بيان مي‌كند كه مي‌فرمايد اينها مشكل علمي ندارند چون مشكل علمي را ما پاسخ داديم اگر مشكلي دارند مشكل عملي دارند يعني عقل نظر ايشان تسليم است در برابر برهان عقل عمليشان يعني آن‌كه انسان بايد باور كند در آن جهت مشكل دارند درباره معاد در سورهٴ مباركهٴ «القيامه» فرمود ايشان خيال مي‌كند كه ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ٭ بَلي قادِرينَ عَلي أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ﴾[9] او حالا استخوان پوك شده را مي‌گيرد نشان مي‌دهد مي‌گويد چه كسي ﴿مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ﴾[10] چه كسي مي‌تواند استخوانها را زنده كند ما استخوان كه يك عضو درشت بدن است ما آن خطوط ريز سرانگشت را كه خيلي ظريف است آنها را مي‌توانيم به حالت اولي برگردانيم چه رسد به استخوان كه عضو درشت است ﴿بَلي قادِرينَ عَلي أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ﴾[11] به همان دليل كه اينها هيچ بودند ما همه اينها را آفريديم هم استخوان ساختيم استخوان بندي كريم هم بنان خلق كرديم حالا كه متفرق شده مي‌توانيم كاملاً جمع بكنيم پس اينها مشكل علمي ندارند كه مثل شبهه علمي داشته باشند ﴿أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ ٭ بَلي قادِرينَ عَلي أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ﴾[12] خب پس مشكل اينها چيست ﴿بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[13] اين مي‌خواهد جلويش باز باشد هيچ جلو بندي نداشته باشد ﴿بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ اين همان شهوت عملي است شبهه علمي براي آنها نيست اينها مشكل علمي ندارند مي‌خواهند جلويشان باز باشد اين درباره معاد است مشابه اين در وحي است مشابه اين در نبوت است مشابه آن در جريان نزول قرآن كريم و مانند آن است لذا اينها مي‌گويند اگر هم حق باشد ما قبول نمي‌كنيم ما عذاب را مي‌پذيريم و دين را نمي‌پذيريم ﴿اللّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ اين پيشنهاد انتحاري براي آن است كه كفر اينها كفر استكبار است نه شبهه علمي داشته باشند نه براي اينكه مشكل علمي دارند خب اگر مشكل علمي دارند با اينكه روشن مي‌شود حق هست و مسلم شده براي شما كه اين حق است خب چرا درخواست سنگباران شدن و عذاب اليم مي‌كنيد؟ در بعضي از اين تفسيرها آمده است كه مردي كه از منطقه يمن آمده بود به شام معاويه گفته بود كه ذلت شما همين بس كه رئيس شما زن بود كه همان ﴿إِنّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾[14] آن در پاسخ گفته بود اينكه ننگ نيست ننگ آن است كه شما گفتيد ﴿إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليم﴾ گفتيد اگر حق باشد ما نمي‌پذيريم اگر هم مسلماً حق باشد ما درخواست عذاب مي‌كنيم اين ننگ است به هر تقدير حالا اين قصه يا درست يا نادرست اصل آيه حق است آنها كفرشان كفر عناد بود روي مشكل ملي بود نه شبهه علمي.

رحمت پيامبران و آمدن عذاب الهي

مطلب بعدي آن است كه آيا وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[15] است اين با عذاب نمي‌سازد اين‌چنين است يعني مادامي كه پيغمبر هست عذاب نمي‌آيد آيا اين براي اصل نبوت است يا نه؟ آيا اين براي ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ بودن است يا نه؟ اگر اين براي اصل النبوة باشد براي از احكام نبوت عام باشد اين قابل نقض است به اينكه بسياري از انبيا با اينكه در قومشان بودند عذاب الهي آمد اين نوح پيغمبر (علي نبينا و آله و عليه السلام ) در بين قومش بود و آن عذاب آمد و اين موساي كليم (سلام الله عليه) بود در بين قومش بود و اين عذاب آمد اينها فاصله كمي داشتند همين كه موساي كليم (سلام الله عليه) با همراهانشان از دريا گذشتند و فراعنه در وسط دريا بودند ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[16] شد اين آبها به هم آمد خب پس اگر براي اصل نبوت است از احكام نبوت عامه است كه قابل نقض است و اگر براي آن است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ است با وجود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ نمي‌شود عذاب وارد كرد خب ذات اقدس الهي كه «ارحم الراحمين» است از اين رحيم‌تر است مهربان‌تر است و رحمت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بضعه‌اي و پاره‌اي از آن رحمت بي‌‌انتهاي الهي است او با اينكه فرمود ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مع ذلك فرمود ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا﴾[17]

الآن در صدد تحليل همين مطلب هستيم نه كه آيا اگر موجودي «رحمة للعالمين» شد با بود او عذاب نمي‌آيد در حالي كه خود خداي سبحان كه «ارحم الراحمين» است همان خدا عذاب مي‌كند خب امم پيشين را خود خداي «ارحم الراحمين» عذاب كرد ديگر.

عذابهاي مختلف اقوام پيشين از زبان قرآن

مطلب ديگر آن است كه اين عذاب چه عذابي است آيا عذاب استئصال است كه اصل بركن است و ريشه بركن يا عذابهاي ديگر هم شامل مي‌شود؟ در اينكه قرآن كريم برخي از شكستها را هم عذاب ناميد حرفي نيست در جريان جنگ بدر و مانند آن عذابي بود براي آنها اينكه فرمود ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ ... يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ﴾[18] آنها را رسوا مي‌كند شما را ياري مي‌كند اين عذاب است ديگر ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾ يا در آيه ٥٢ سوره «توبه» به اين صورت آمده است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدينا﴾ اين عذاب يا عذابي است سماوي و مانند آن يا به‌دست ما شما را عذاب مي‌كند خب اين عذابي است كه ذات اقدس الهي تهديد كرده فرموده يا به وسيله عذاب سمايي يا به وسيله پيغمبر و همراهان پيغمبر شما را تعذيب مي‌كند آن عذاب سماوي را هم باز كه تهديد كرده است در سورهٴ مباركهٴ «حم سجده» تهديد كرده است فرمود اگر اينها بخواهند دست از ايذاي مسلمين برندارند به سرنوشت تلخ امتهاي گذشته مبتلا مي‌شوند آيه سورهٴ مباركهٴ «سجده» از آيهٴ نُه به بعد ديگر مخاطبش خطاب شروع مي‌شود ﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ اْلأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادًا ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ﴾ اين توحيد ربوبي الهي را مي‌شمارد تا به اينجا مي‌رسد كه ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظًا ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ﴾[19] بعد فرمود ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ﴾[20] خب تهديد كرد فرمود با قيام اين حجت اگر دست از شرك و كفر و عنادشان برندارند به سرنوشت قوم عاد و ثمود مبتلا مي‌شوند پس با بودن «رحمة للعالمين» با بودن پيغمبر در بين آنها ممكن است عذاب نازل بشود اگر منظور آن است كه تا پيغمبر زنده است عذاب نمي‌آيد ‌خب اين آيه كه نمي‌گويد بعد از ارتحال تو ما عذاب نازل مي‌كنيم كه ظاهرش اين است كه ما هم اكنون عذاب نازل مي‌كنيم اگر منظور آن است كه پيغمبر تنگاتنگ در كنار اينها نباشد بايد فاصله داشته باشد مثلاً اگر هجرت كند از مكه به مدينه به اينها عذاب مي‌رسد خب در جريان بدر در جريان خيبر در جريان حنين امثال ذلك پيغمبر رو در روي اينها بود فاصله چند متري بود همين عذاب شكست بر اينها تحميل شد كه ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[21] يا آنچه كه در سوره «توبه» آيه ٥٢ آمده است كه خداوند شما را ﴿مِنْ عِندِهِ عذاب مي‌كند يا ﴿بِأَيْدِينَا عذاب مي‌كند پس بايد مشخص بشود اين عذاب چه نوع عذابي است هر كدام از اينها باشد يك توضيح خاص مي‌طلبد.

ريشه‌كني ظالمان نوعي نعمت الهي

خب وجود مبارك پيغمبر «رحمة للعالمين» است اما هرگونه ستمي صناديد قريش بكنند عليه مظلومين اين تحمل بكند؟ چه اينكه خود ذات اقدس الهي هم كه «ارحم الراحمين» است رحمت مطلق او اقتضا مي‌كند كه به سود مظلومين ظالمين را تنبيه كند مي‌بينيد بر انداختن نظام سلطه نعمت است اين يك آيه است ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[22] اين يك آيه است حمد در برابر نعمت است فرمود ريشه ظالمين كنده شد خدا را شكر معلوم مي‌شود نعمت است اساس ستم و استكبار كنده بشود نعمت است ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ اگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[23] است چه اينكه هست اين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ اقتضا مي‌كند كه ريشه ستم كنده بشود چه اينكه «ارحم الراحمين» بودن ذات اقدس الهي اقتضا مي‌كند كه دابر و اصل ظالمين قطع بشود به دليل اينكه بعد از اعلام قطع دابر ظالمين ما را هدايت كرده به حمد ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[24]

بيان نكاتي محوري حول عبارت ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾

خب الآن همه اينها به عنوان عناصر محوري سؤال است كه ما العذاب؟ اين عذاب دنياست يا عذاب آخرت؟ اين يك و ما المراد من قوله ﴿وَأَنْتَ فِيهِمْ؟ يعني تو زنده‌اي يا تو در بين اينها هستي اين دو و آيا تعذيب با اصل نبوت سازگار نيست؟ خب اين همه انبيا بودند كه قومشان در جلوي چشمشان عذاب شد البته برخي از انبيا روي آن مصالحي كه بود نظير لوط (سلام الله عليه) اين مأمور شد آن سرزمين را ترك كند تا كل آن سرزمين ويران بشود در مواردي يكي از آن موارد سورهٴ مباركهٴ «هود» است از آيه ٧٤ به بعد اين‌چنين شروع مي‌شود تا مي‌رسد به اينجا كه ﴿قالُوا يا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ﴾ آيه ٨١ سوره «هود» ﴿فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ ٭ فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ٭ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظّالِمينَ بِبَعيدٍ﴾ اين جريان لوط بود كه با اعضاي خانواده به استثناي همسرش فرمود شما شبانگاه سحرگاه حركت كنيد ما مي‌خواهيم اين شهر را ويران كنيم و كردند و گرنه در جريان ويران كردن ابنيه و آثار قوم نوح يا به هم زدن جمعيت قافله فراعنه خب موساي كليم در بين اينها بود نوح (سلام الله عليهما) در بين اينها بود و عذاب آمده پس منظور از اين عذاب چه عذابي است منظور از اين بودن چه بودني است و چه مانعي است بين رحمت بودن و تعذيب؟ اينكه فرمود ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ اين رحمت بودن مانع تعذيب است اين چه تعذيبي است كه با بودن وجود مبارك پيغمبر هماهنگ نيست؟ پس منظور از اين عذاب بايد مشخص بشود با اينكه عذابهاي فراواني در جنگها در حضور پيغمبر عليه آنها تحميل شده است پس منظور از ﴿وَأَنْتَ فِيهِمْ حضور عنصري حضرت است در دنيا يا وجود عنصري حضرت است در جمع آنها آيا اين با اصل نبوت هماهنگ نيست يا با نبوت خاتم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هماهنگ نيست؟ اينها يكي پس از ديگري بايد بررسي بشود خب تا روشن بشود كه اين دوتا آيه با قبل هماهنگ است يا با قبل هماهنگ نيست؟

تبيين عدم تناسب و ارتباط آيات مورد بحث با آيات قبل و بعد

مطلب بعدي آن است كه برخيها گفتند تناسب اين آيات اين است وقتي كه خدا فرمود آيه نازل شد كه ﴿فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ آن‌گاه خدا فرمود ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ آنها هم گفتند «غفرانك اللهم» خدايا ما از تو مغفرت طلب مي‌كنيم چون طلب مغفرت كردند اين جمله نازل شد ﴿وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ چون استغفار كردند خدا اينها را عذاب نمي‌كند اين تطبيق هم ناصواب است براي اينكه آنها در ظرف شرك چه استغفاري دارند؟ مشرك استغفارش لغو است مشرك كه كارهاي خود را به اين بتها مي‌سپارد مي‌گويد مشركين دو قسم بودند آن محققينشان به اصطلاح شبهه‌اي داشتند كه آن را هم قرآن نقل مي‌كند و ابطال مي‌كند ديگران هم دنباله‌رو و مقلدين اينها بودند اينها كه مقلد بودند مي‌گفتند ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلي آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ﴾[25] و مقتدون[26] ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ[27] و مانند آن اينها برهان اقامه نمي‌كردند آن محققينشان روي خلط بين اراده تكويني و اراده تشريعي برهان آنها اين بود كه ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا﴾[28] همه ما مشرك هستيم نياكان ما همه تبار ما مشرك بودند و اين چيزها را تحريم مي‌كرديم تحريم كرديم اگر و خدا هم كه قدرت مطلقه دارد اگر خدا نمي‌خواست كه ما شرك نمي‌ورزيديم نياكان ما مشرك نبودند و ما اين چيزها را تحريم نمي‌كرديم ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ء﴾ از اينكه نياكان ما شرك ورزيدند ما خودمان هم مشرك هستيم چيزهايي را هم تحريم كرديم وصيله بود حام بود سائبه بود و مانند آن اينها معلوم مي‌شود حق است

ميزان آزادي بشر با توجه به اراده تكويني و تشريعي

كه قرآن كريم از اين شبهه محققين به زبان محققينشان پاسخ مي‌دهد كه شما بين اراده تكوين و تشريعي خلط كرديد ذات اقدس الهي جلوي شما را باز گذاشته تكويناً شما را آزاد گذاشته فرمود ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾[29] الآن هم همان شبهه است همان بساط است منتها به صورت جاهليت مدرن گاهي هم به بعضي از آيات تمسك مي‌كنند كه خدا فرمود بشر آزاد است البته آزاد است فرمود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ ﴾[30]، ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً[31] آيات فراواني است كه ناظر به آن آزادي تكويني است بشر آزاد خلق شده چون كمالش در آزادي است اما در نظام تشريع آيا با بايد و با نبايد حركت بكند هر چيز براي او خوب است هر كاري را مي‌تو‌اند بكند يا نه؟ خب اگر همين خدايي كه بشر را آزاد گذاشته منظور اين باشد كه او آزاد است هر كاري را مي‌خواهد بكند پس چرا فردا او را مي‌بندد مي‌گويد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ في سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعًا فَاسْلُكُوهُ﴾[32] خب چرا مي‌بندد؟ معلوم مي‌شود نظام تشريع يك حساب دارد نظام تكوين حساب ديگري دارد در نظام تكوين انسان يك طرفه نيست دو طرفه است كمالش در اين دوطرفه باشد هيچ اجباري در نظام تكوين نيست ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾ ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً[33] ﴿إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ﴾ اينها اما فرمود به دنبال من بياييد بيراهه نرويد آنها ضرر دارد براي شما پايانش هم دوزخ است اگر نرفتيد شما را مي‌بندند خب همين خداست كه مي‌گويد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ ديگر خب چرا انسان بايد بين نظام تكوين و تشريع خلط كند؟ شما ببينيد الآن قرآن هم حرف روز را مي‌زند مشركين هم از قدرت تكويني ذات اقدس الهي سوء استفاده كردند گفتند خدا كه مي‌تواند جلوي ما را بگيرد چرا نگرفت؟ خب خدا مي‌تواند جلوي شما را بگيرد شما را آزاد گذاشته براي آزمون ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ اگر ﴿لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا﴾[34] اگر خدا بخواهد آن قدرت تكوينيش را اعمال كند به زور مردم مؤمن بشوند كه كسي كافر نمي‌شود در عالم و كمال نيست آن وقت اينكه فرمود ﴿لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا﴾[35] همين است اگر خدا بخواهد قدرتي اعمال كند و با زور يا با ترس مردم مسلمان بشوند خب يقيناً مي‌شوند ولي آن كمال نيست الآن جلوي شما را نگرفته تكويناً قدرت دارد جلوي شما را نگرفته ولي تشريعاً جلوي شما را گرفته فرمود اين كار را نكنيد همان خلطي كه اين وثنيين بين اراده تكويني و تشريعي كردند اليوم در جاهليت مدرن هم بين آزادي تكويني و تشريعي همان خلط است.

لغويت استغفار مشركان در ظرف شرك

به هر تقدير ذات اقدس الهي در پاسخ اينها فرمود شما اگر استغفار بكنيد بخشوده‌ايد خب اين چه نقلي است كه با عقل سازگار نيست با آيات سازگار نيست؟ آنها در ظرف شرك گفتند «غفرانك اللهم» مشرك بما هو مشرك استغفارش لغو است او استغفاري ندارد نه به آيه نه معاد معتقد است نه به غفران معتقد است اين‌ چنين نيست كه به قيامت و روز پاداش معتقد باشد حالا حدود اين عناصر محوري بحث را بررسي بفرماييد تا ببينيم كه اين آيات به كجا مرتبط است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[2]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 91.

[3]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 31.

[4]  . سورهٴ معارج، آيات 1 ـ 3.

[5]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[6]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[7]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.

[8]  . سورهٴ معارج، آيهٴ 1.

[9]  . سورهٴ قيامت، آيات 3 ـ 4.

[10]  . سورهٴ يس، آيهٴ 78.

[11]  . سورهٴ قيامت، آيهٴ 4.

[12]  . سورهٴ قيامت، آيات 3 ـ 4.

[13]  . سورهٴ قيامت، آيهٴ 5.

[14]  . سورهٴ نمل، آيهٴ 23.

[15]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.

[16]  . سورهٴ طه، آيهٴ 78.

[17]  . سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.

[18]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[19]  . سورهٴ فصلت، آيهٴ 12.

[20]  . سورهٴ فصلت، آيهٴ 13.

[21]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[22]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 45.

[23]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.

[24]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 45.

[25]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 22.

[26]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 23.

[27]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 23.

[28]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 148.

[29]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[30]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[31]  . سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[32]  . سورهٴ حاقه، آيات 30 ـ 32.

[33]  . سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[34]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 99.

[35]  . سورهٴ يونس، آيهٴ 99.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق