اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾
آزمايش و امتحان در يك معنا فتنه
آيه قبل خطاب به مؤمنين فرمود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾[1] اين هم در حقيقت خطاب به مؤمنين است كه «يا ايها الذين امنوا اتقوا فتنة» فتنه همانطوري كه در نوبت قبل بازگو شد گاهي به معناي آزمون و امتحان است چه اينكه فرمود ﴿أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[2] يا در آيه ٣٥ سورهٴ مباركهٴ «انبيا» فرمود ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ﴾ هر آزمايشي چه خوب چه تلخ چه شيرين اين به عنوان فتنه است در سورهٴ مباركهٴ «فجر» هم دارد كه انسان گاهي مبتلا به سلامت است گاهي مبتلا به مرض ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كَلاّ﴾[3] گاهي انسان مبتلا به مرض است گاهي مبتلا به سلامت گاهي مبتلا به فقر است گاهي مبتلا به ثروت همه اينها ابتلاست يعني امتحان است برابر آنچه كه در سوره «فجر» آمده همه حوادث چه تلخ چه شيرين ابتلاست منتها افراد عادي وقتي بيمار شدند ميگويند مبتلا به مرض است در حالي كه افراد سالم هم بايد بگويند ما مبتلا به سلامت هستيم مبتلا يعني ممتحن طبق آيه ٣٥ سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه فرمود ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ اين جامع آن مثالهايي است كه در سوره «فجر» آمده سلامت و ثروت و نشاط و مانند آن از چيزهايي كه به حال انسان سازگار است اينها به حسب ظاهر خير است مرض و فقر و حوادث تلخ ديگر كه به حال انسان ناسازگار است شر محسوب ميشود و همه اينها به صورت امتحان است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ و آنچه را كه موساي كليم (سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي عرض كرد ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ فِتْنَتُكَ﴾[4] آن هم به معني آزمون است.
آثار سوء القاء شبهه در ايجاد فتنه
اما قسم دوم فتنه كه در قرآن از او خيلي تحذير شده است كه گاهي گفته ميشود فتنه اكبر از قتل است گاهي گفته ميشود فتنه اشد از قتل است گاهي ميفرمايد فتنهگران را براندازيد ﴿قاتِلُوهُمْ حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[5] و مانند آن آن به اين است كه در اثر القاي شبهات فكري و ديني يا تمسك به متشابهات و پرهيز از محكمات جامعه اسلامي را ارباً ارباً ميكنند عقايد مردم را مذهبي مردم را مورد خدشه و مناقشه قرار بدهند كه قهراً باعث پيدايش ملل و نحل فراواني است اينگونه از فتنهها عذاب است و منشأ اين عذاب ظالميناند آثار سوء آن هم دامنگير سه گروه خواهد شد گروه اول كسانياند كه آتش اين فتنه را به پاكردند گروه دوم كسانياند كه توان آتش نشاني داشتند ولي عمداً تقصير كردند گروه سوم قاصرانياند كه توان اين را نداشتند و نتوانستند خاموش بكنند لذا نقشي در آتشنشاني نداشتند آن گروه اول كه روشنگران شعله فتنهاند اينها معذباند گروه دوم كه ميتوانستند با امر به معروف و نهي از منكر جلوي شعله را بگيرند جلوي تمسك به متشابهات را بگيرند و عمداً تقصير كردند اين هم عذاب دامنگير اينها خواهد شد گروه سوم كه قاصراناند اينها هم در اين بلواي عمومي گرفتار ميشوند منتها اين ديگر تعذيب نيست براي اينها يك امتحان است يا مصلحت ديگري را دربردارد و مانند آن اگر شبههاي در جامعه رخنه كرده است تمسك به متشابهات علني و عملي شده است فتنه دامنگير همه خواهد شد جوانها آلوده ميشوند خواه كساني كه بتوانند رفع كنند يا نتوانند رفع كنند در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه دارد ﴿أمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ﴾[6] از همين قبيل است القاي شبهه يا تمسك به متشابهات اين فتنهها را دربردارد آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است كه فتنه اكبر از قتل است يا اشد از قتل است ناظر به اينگونه از فتن است آيه ١٩١ سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾ چه اينكه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه ٢١٧ به اين صورت است كه ﴿إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ﴾
ريشهكني فتنههاي صدر اسلام توسط امام علي(عليه السلام)
و نمونه بارزش هم همان فتنهاي بود كه در صدر اسلام پديد آمد و به تعبير اهل تفسير هنوز هم كه هنوز است اختلاف شيعه و سني ميبينيد قرباني ميگيرد يا خطرات ديگري را به دنبال دارد آن روز اگر به عدل قرآن كريم كه عترت طاهرين (عليهم السلام) است مراجعه ميكردند و كار را به دست كسي ميدادند كه فتنه شناس است و ريشه فتنه را ميخشكاند كار به اينجا نميكشيد وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه به اين صورت بيان ميكند در خطبه 93 بعد از حمد خدا و ثناي خدا فرمود «أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِيءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا. فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نفسي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيما بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً» فرمود مردم من چشم فتنه را كندم اين منافقين كه با آن وضع به حسب ظاهر با نشانه سجده در پيشاني در برابر حضرت امير (سلام الله عليه) قيام كردند در جريان جنگ خوارج و مانند آن يا كساني كه عنوان صحابه بودن را يدك ميكشيدند يا عناوين ديگر هيچ كس نميتوانست آنها را سر جايشان بنشاند مگر خود حضرت امير فرمود من چشم فتنه را كندم هيچ كس قدرت اين را نداشت كه اين كار را بكند ببينيد در جريان كشتن عمرو بن عبدود و مانند آن چنين ادعاهايي نكردند چون اين سلحشوري ظاهري است ديگري هم ممكن بود بگويد كه من اگر بودم عمرو را از پا درميآوردم و مانند آن
اهميت قتل عمروبنعبدود توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام)
البته آن بيان نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان غزوه خندق كه «لضربة علي لعمرو يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين»[7] و مانند آن از خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است براي اينكه آن ضربه باعث حفظ اسلام بود و معادل با همه عبادتهاست حتي عبادتهاي حضرت امير و شهادتهاي حضرت امير در كنار سفره آن سلحشوري قرار دارد اگر خداي ناكرده آن روز عمرو بن عبدود ميآمد و كار را يكسره ميكرد و بساط اسلام برچيده ميشد ديگر قرآن و شهادت و امثال ذلك نبود ماه مبارك رمضاني نبود تا وجود مبارك حضرت امير به فيض «فزت و رب الكعبه» و مانند آن نائل بشود بساط اسلام كلاً برچيده ميشد در آنجا حضرت فرمود «ضربة لضربه علي لعمرو يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين» آن براساس خصوصيت مقطعي و موضعي با اخلاصي كه خود حضرت امير داشت.
جرأت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در دفع فتنهها و منزوي كردن ايشان بعد از حكميت
ولي در جريانهاي بعدي كه طلحه و زبيرها را از پا درآوردند يا خوارج نهروان را از پا درآوردند اين كار شخص حضرت امير بود فرمود من چشم فتنه را كندم و احدي غير از من اين جرأت را نداشت براي اينكه يا عوام زده بود يا بالأخره احتياط بيجا داشت من بودم كه اين كار را كردم و غير از من احدي توان اين كار را نداشت بعد از اينكه تيرگي و تاريكي شديد شد و جراحتهاي او شديد شد و تهاجم شديد شد پس هرچه نياز داريد از من بپرسيد «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[8] متأسفانه حضرت را خانهنشين كردند و از او سؤال نكردند كه فتنه چيست و ما چگونه چشم اين فتنه را برداريم بعد هم كمكم آن جريان محاكمه پيش آمد و حكميت پيش آمد و كار به انزواي علوي كشيد و حكومت به دست امويان رسيد كه رسيد خب بعدها هر حادثه تلخي كه پيش آمد در همان آن خانهنشيني اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) بود اينكه فرمود من چشم فتنه را كندم و هيچ كسي توان آن را ندارد براي اينكه فتنه شناسي كار آساني نيست اينكه خدا ميفرمايد فتنه اكبر از قتل است اشد از قتل است هم از همين قبيل است
فتنه شيطان براي ايجاد تفرقه و دست برداشتن از حبل متين الهي در نهجالبلاغه
شيطان هم با فتنههاي خاص خودش براي ايجاد تفرقه و دست برداشتن مردم از حبل متين الهي دست از كار خود برنميدارد در خطبه ١٢١ نهجالبلاغه به اين صورت فرمود فرمود بند هشتم خطبه ١٢١ نهج البلاغه اين است كه «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ. فَاصْدِقُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ وَ اقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَي أَنْفُسِكُمْ» فرمود شما پيماني با ذات اقدس الهي بستيد اعتصامي داريد به حبل ميتن خدا اين تكتك اين تار و پود اين حبل را اين را باز ميكند اين رشتهها را پنبه ميكند اين بستهها را گره اين گره زدهها را باز ميكند
تفاوت عقد و گرههاي علمي و اعتقادي در انسان
انساني كه معتقد است دوتا عقد دارد دوتا گره دارد يك گره و عقد بين موضوع و محمول است در مسائل علمي حالا خواه به توحيد برگردد خواه به معاد برگردد خواه به نبوت برگردد خواه به امامت برگردد خواه به مسائل ديگر كلامي اين يك عقد اولي است كه عقد علمي است كه بين موضوع و محمول گره ميخورد مستحضريد كه در منطق قضيه را ميگويند عقد موضوع معقود له است و محمول معقود است اين گره را بين موضوع و محمول ميزنند اين در فضاي علمي است كاري به ايمان ندارد كسي كه يك مطلب علمي را بررسي ميكند بين موضوع و محمول گره ميزند يك گره علمي است كه اين محمول از اين موضوع جدا نميشود و اين موضوع هم اين محمول را رها نميكند اين يك عقد علمي است اين كاري به ايمان ندارد ممكن است كسي در بحثهاي علمي خوب بين موضوع و محمول گره بزند برهان اقامه بكند ولي با جان خود گره نزند
گره ديگر گره ايماني است كه نتيجه اين عقد نتيجه اين قضيه بايد با جان آدم گره بخورد كه انسان باور بكند اين را ميگويند عقيده كه ايمان در اين محدوده دوم است ايمان فعل نفس فعل اختياري است بين نفس و ايمان اراده فاصله است انسان ميتواند ايمان بياورد ميتواند ايمان نياورد اما بين نفس و علم اراده فاصله نيست هيچ كس نميتواند بگويد من نميخواهم بفهمم وقتي برهان اقامه شد انسان مضطر به قبول است چرا چون در برابر ضروري قرار ميگيرد اگر موضوع و محمول ربطشان ضروري بود چه اينكه بايد باشد در برهان ضرورت است ذاتيت هست كليت هست دوام هست اين عناصر محوري چهارگانه در برهان لازم است اگر ربط موضوع و محمول ضروري بود ذاتي بود كلي بود دائمي بود اولي بود انسان مضطر است مضطر است يعني چه؟ در مقابل ضروري قرار ميگيرد لذا نميتواند بگويد من نميخواهم بفهمم وقتي مطلب فلسفي است بعد كلامي زيرش رياضي بعد زيرش هم علوم تجربي برهان اقامه شد انسان ناچار است بفهمد اما ميتواند گردن ننهد و قبول نكند و باور نكند آن ايمان چيز ديگري است از سنخ عمل است ايمان كار عقل عملي است و او است كه عزم ميطلبد و اين علم كار عقل نظري است كه جزم ميطلبد در محدوده جزم سخن از اختيار نيست ممكن است كسي بگويد من درس نميخوانم مطالعه نميكنم فكر نميكنم گوش نميدهم اينها كار است اما بعد از اينكه اين كارها انجام شد برهان اقامه شد ديگر نميتواند بگويد من نميخواهم بفهمم اين فهميده است آنجا جاي جزم است اما وقتي نوبت به عزم رسيد يعني به باور رسيد كاملاً آزاد است ميتواند ايمان بياورد ميتواند ايمان نياورد
فتنه شيطان در گسستن گرهها و عقايد ديني انسانهاي مؤمن
براي اينكه ايمان پديد بيايد يك عقد دوم يك گره دوم لازم است كه محصول اين علم با جان آدم گره بخورد كه اين را ميگويند عقيده و چون دين يك سلسله اصولي دارد فروعي دارد يك مؤمن با تكتك اينها پيمان بسته است و تكتك اينها را به جان خود گره زد اين ميشود معتقد اين ميشود عقايد ديني شيطان كمكم آهستهآهسته نظير اين موشهايي كه تار و پود اين پارچه را ميزند اين طناب را پاره ميكند طبق تحليل حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود شيطان كارش اين است كه «يريد ان يحل دينكم عقده عقده عقده عقده» تكتك اين گرهها را باز ميكند يك وقت ميبينيد انسان رابطهاش با فلان مبدأ شل شده ارتباطش با فلان مسئله اخلاقي شل شده ارتباطش با نماز اول وقت خواندن شل شده ميگويد حالا ميخوانيم چه فرق دارد اين معلوم ميشود گرهاي را باز كرده اگر خداي ناكرده دست آدم چشم آدم پاي آدم به طرف گناهي دراز شد معلوم ميشود اين گره باز شده فرمود «يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً»[9] تكتك اين گرهها را دارد باز ميكند خب اين ميشود فتنه اين با يك شبهه پديد ميآيد با يك تمسك به متشابهات پديد ميآيد و مانند آن بعد از اين فتنه پديد ميآيد با اين فتنه افتراق پديد ميآيد با اين افتراق ديگر آتش خانمان سوز پديد ميآيد.
دعوت امام علي(عليه السلام) از مردم به استفاده نمودن از علم ايشان براي رهايي از فتنه حكميت
و وجود مبارك حضرت امير فرمود مرا رها نكنيد هرچه بخواهيد من بلد هستم و هرچه هم كه نميخواهيد باز آنها را من بلد هستم و علم من به آنچه را كه نميخواهيد و نميدانيد بيش از آن است كه ميخواهيد و ميدانيد «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[10] اصولاً علم آن است كه آنجايي باشد يعني هركه به نشئه غيب نزديكتر است به ملكوت نزديكتر است علميتر است شما در صدر و ساقه قرآن كريم هيچ جا نميبينيد كه شهادت بر غيب مقدم باشد هميشه ﴿عَالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾[11] است اصلاً او به علم نزديكتر است علميتر است يك موجود مجرد با ظاهر و باطن معلوم ميشود برخلاف عالم شهادت و يك موجود مجرد علم به او ثابت است چون خود معلوم ثابت است اما نشئه شهادت در معرض زوال و دگرگوني است ذات اقدس الهي ﴿عَالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ است گرچه كل اشياء پيش او شهادت است وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) ميفرمود «فلأنا بطرق السماء اعلم مني بطرق الارض» بياييد حرفهاي مرا بپذيريد خود من قرآن ناطق هستم اين حكميت را بگذاريد كنار بر فرض اين حكميت را بر من تحميل كرديد حكمي كه من تعيين كردم ابن عباس است يا فلان كس است يا فلان كس است كه فريب نميدهد و فريب هم نميخورد به هر تقدير آنها رها كردند و فتنه به اين امر رسيد كه الي اليوم هم هست خب اين ميشود فتنه
گردهمايي متضرر از فتنه
خب در اينجا سه گروه متضرر ميشوند آتش بيارهاي معركه متضرر ميشوند آنها كه «الساكت عن الحق شيطان اخرس»[12] آنها هم متضرر ميشوند يك عده بيگناهان هم متضرر ميشوند تضرر اين بيگناهان فتنهاي ديگر است يعني آزمون الهي است حكمتي را دربردارد خدا ترميم ميكند و مانند آن كه اگر اينها صابر باشند قطعاً پاداش الهي دامنگير اينها خواهد شد اينطور نيستند كه افراد بيگناهي كاري از دست آنها ساخته نبود آنها اگر آسيب ببينند ذات اقدس الهي به آنها پاداش نميدهد.
نقد بر كلام فخر رازي در توجيه علت دامنگيري فتنه بر افراد بيگناه جامعه
جناب فخر رازي مطلبي را براساس حرفهاي اشاعره نقل ميكند مطلبي را هم براساس حرف از معتزله ميگويد اين ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾ سؤال برانگيز است كه خب حالا ظالمين گرفتار فتنه ميشوند ديگران چه گناهي كردند كه فتنه دامنگير آنها بشود؟ ميگويد بر اساس اينكه ما حسن و قبح را منكر باشيم براساس مبناي ما كه خدا مالك مطلق است هر كاري را ميتواند بكند ﴿لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ﴾[13] خدا زير سؤال قرار نميگيرد و هر كاري را ميتواند بكند او «فعال لما يشاء»[14] است حيف آن آيه كه به دست جناب امام رازي و امثال امام رازي افتاد كه اين آيه را بد معنا كردند به هر تقدير بر اساس انكار حسن و قبح عقلي و بر اساس اينكه خداي سبحان ـ معاذ الله ـ اراده جزافيه دارد اين سؤال نارواست اما براساس تفكر اعتزالي كه حسن و قبح را ميپذيرند ميگويند چون ذات اقدس الهي بر اساس عدل كار ميكند اگر فتنهاي دامنگير غير ظالمين شد يقيناً خدا مصلحت در اين ميبيند پاداش به آنها ميدهد جزا به آنها ميدهد و مانند آن خب اين سخني كه عدليه دارند تا حدودي قابل توجيه است اما آن ذيل اول سخن كه مورد انتخاب اشاعره است و خود امام رازي آن را ميپذيرد آن سخن نارواست چه اينكه آنچه را هم كه برخي از مفسران اهل معرفت گفتهاند اين ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾[15] مربوط به آخرت است اين سخن هم ناصواب است اينها جزء اصول كلي به منزله قانون اساسي قرآن كريم است اين ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾[16] آيه ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾[17] آيه ﴿كُلُّ امْرِي بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾[18] آيه ﴿لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾[19] اينها جزء خطوط كلي قرآن كريم است چه در دنيا چه در آخرت هيچ كسي را به ظلم ديگري كيفر نميدهند ولي اگر دود آتش آتشافروزي به چشم ديگري رفت ذات اقدس الهي اين را وزر نميداند اگر شخص قاصر بود نه مقصر نظير حوادث ابتدايي سيلي آمده زلزلهاي آمده خب در اين سيول و زلازل ابتدايي يقيناً ذات اقدس الهي پاداش ميدهد براي كسي كه صابر باشد اينها امتحان الهي است فرمود ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[20] اين براي افراد قاصر بدون تقصير فتنه به معناي آزمون است او اگر صبر كرده اجر خاص خود را دارد اين چنين نيست كه نسبت به اين گروه سوم هم كيفر باشد خب بنابراين ذات اقدس الهي هشدار داد فرمود از فتنهاي بپرهيزيد كه خداي ناكرده آتشش درگرفت دامنگير همه خواهد شد.
بيان علامه طباطبايي دربارهٴ هشدار خداوند به اراده نمودن فتنهگران صدراسلام براي مغلوب نمودن حكومت اسلامي
يكي از بيانات لطيفي كه روزآمد است و حرف روز است و به روز است حرف سيدنا الاستاد علامه طباطبايي (رضوان الله عليه ) در الميزان است شما ببينيد ذيل همين آيه را ايشان چطور معنا كرده مثل اينكه امروز دارد حرف ميزند ميفرمايد مبادا خداي ناكرده بر اثر اختلاف كاري بشود كه حكومت حقه اسلامي آسيب ببيند آن روزها يعني نيم قرن قبل كه سخن از حكومت حقه اسلامي نبود آن وقت ايشان اين الميزان را مينوشتند تقريباً نيم قرن الآن گذشته است ولي حرف حرف روز است فرمود اين ناظر به اختلاف است و تشط آراء است و قصد تغلب خب تغلب با «غين» يعني غلبه كردن بر حكومت حقه اسلامي است خب اين را به كمك رواياتي كه آيه را بر جريان سقيفه و جريان جمل و جريان صفين تطبيق ميكند استنباط كردند فرمودند فتنهگران صدر اسلام تلاششان اين بود كه حكومت را مغلوب كنند و ذات اقدس الهي چنين هشداري را داد چه اينكه خود زبير و امثال زبير گفتند ما اين آيه را ميخوانديم ولي فكر نميكرديم دامنگير ما هم ميشود حالا ما هم خودمان مبتلاييم اليوم هم خداي ناكرده همين است كه اگر خداي ناكرده القاي شبهه بشود تمسك به شبهات بشود و ارباً اربا بشود اين خطر هست رهبر ولو علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) باشد مادامي كه فتنه هست مادامي كه اختلاف هست مادامي كه جامعه ارباً اربا ميشود ـ معاذ الله ـ اين خطر او را تهديد ميكند كه ـ اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا ـ
فرض حال بودن واژهٴ ﴿خَاصَّةً﴾ با توجه به اختلاف قرائت در واژهٴ ﴿لاَتُصِيبَنَّ﴾
خب فرمود ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾ بياني سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارند كه اين «خاصة» حال باشد براي فتنه است و اين در صورتي است كه قرائت «لتصيبن» باشد نه «لا تصيبن» اگر «لتصيبن» بود منظورش اين است كه «واتقوا فتنة» در حالي كه اين فتنه «خاصة» به ظالمين ميرسد اين «لتصيبن» اگر باشد «لام»اش «لام» قسم است يعني سوگند ياد ميكنيم كه اين فتنه فقط به ظالمين اصابت ميكند اما با سياق آيات قرائت مشهور سازگارتر است و آن اين است كه ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً﴾ كه اين فتنه ﴿لا تُصيبَنَّ الَّذينَ﴾ يعني نبايد برسد اگر نهي است معني نفي هم هست مكلف نيست كه به فتنه بگويند نرس نظير اينكه ﴿ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ﴾[21] اين ﴿لا يَحْطِمَنَّكُمْ﴾ در حقيقت يعني آنها نبايد اين كار را بكنند اين هم فتنه نبايد به خصوص ظالمها برسد بلكه دامنگير خيليها خواهد شد و از اينجا معلوم ميشود كه آن ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾[22] هرچه كه عامل حيات است كه بازرترين مصداقش مسئله وحدت است اگر آسيب ببيند ميشود فتنه و آن هشداري كه در ذيل آيه قبل بود كه فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[23] همان هشدار در ذيل همين آيه ٢٥ هم هست كه فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾
وظيفهٴ افراد جامعه در هنگام رويارويي با فتنه با توجه به فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام)
﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ حالا آن موردي كه خود وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود كه «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»[24] يعني اگر شما توانستيد مثل من چشم فتنه را بكنيد كه بسيار خب اگر توانستيد بالأخره جلوي رشد فتنه را بگيريد بسيار خب اگر نشد آتش بيار معركه نباشيد بعضي هستند كه اين فتنه را شير ميدهند ميپرورانند بعضي هستند كه فتانين را سواري ميدهند فرمودند نه به فتنه و فتنهگر سواري بده نه اين فتنه كوچك را با شيردادن بزرگش كن بچه ناقهاي كه هنوز پشتش براي سوار شدن آماده نيست اين را كسي سواري نميدهد و هنوز به سن مادري نرسيده كه از پستانش شير بمكند به كسي شير نميدهد نه كوچكي را بزرگ ميكند نه يك امر كوچكي را حادثه كوچكي را يك اتفاق جزئي را بزرگ ميكند با اغراق و مبالغه نه به موج سواران سواري ميدهد فرمود «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ» اين براي كسي است كه نتواند فتنه را خاموش كند ولي اگر فتنه را توانست خاموش كند بايد به خود حضرت امير (سلام الله عليه) تأسي كند كه فرمود «إِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِيءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي»[25] اين فرمود مخصوص ما كه نيست من جرأت اين كار را كردم خب كسي كه به امامش اقتدا ميكند او هم بالأخره چشم فتنه را كوتاه خواهد كرد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.
[2] . سورهٴ انفال، آيهٴ 28.
[3] . سورهٴ فجر، آيات 15 ـ 17.
[4] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 155.
[5] . سورهٴ انفال، آيهٴ 39.
[6] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 7.
[7] . عوالي اللئالي، ج 4، ص 86.
[8] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 189.
[9] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 121.
[10] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 189.
[11] . سورهٴ توبه، آيهٴ 105.
[12] . تفسير كاشف، ج 2، ص 208.
[13] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.
[14] . بحار الانوار، ج 10، ص 198.
[15] . سورهٴ انعام، آيهٴ 164.
[16] . سورهٴ انعام، آيهٴ 164.
[17] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 38.
[18] . سورهٴ طور، آيهٴ 21.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 286.
[20] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 35.
[21] . سورهٴ نمل، آيهٴ 18.
[22] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.
[23] . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.
[24] . نهجالبلاغه، حكمت 1.
[25] . نهجالبلاغه، خطبه 93.