13 04 2000 4937284 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 24

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ ٭ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ﴾

احكام زير مجموعه دو عنصر محوري اطاعت از خدا و پيامبر (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم)

نظم اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» تاكنون به اين صورت شد كه اول فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾[1] كه اطاعت از خدا و اطاعت از رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را محور قرار داد و احكام را زير مجموعه اين عنصرهاي محوري بازگو فرمود اين بخش كه به پايان مي‌رسد بخش دوم شروع مي‌شود كه آيه بيستم از همين بخش دوم خواهد بود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ تا پايان اين مجموعه پس آن مجموعه اول كه ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ بود تا آيه بيستم يك مجموعه به پايان مي‌رسد و آيه بيستم كه ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ است سر فصل مجموعه دوم است اين يك مطلب.

بيان آثار اطاعت يا تمرّد از اوامر خداوند و پيامبر (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) و دليل آن

مطلب دوم آن است كه همان مجموعه اول كه بيست آيه اول سوره انفال را تشكيل مي‌دهد و سر فصلش هم اطاعت از خدا و پيغمبر است نتيجه مثبت و منفي اطاعت و تمرد را ذكر مي‌كند يعني بعد از اينكه احكام اطاعت از خدا و پيامبر را ذكر فرمود و ثمره تمرد از خدا و پيغمبر را هم ذكر فرمود آن‌گاه در آيه سيزدهم دليل اين خطر متمردان را چنين ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين صغراي قياس ﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾[2] اين كبراي قياس است آن وقت آن نتيجه مطوي است خدا نسبت به اينها شديد العقاب است اين نتيجه لذا فرمود ﴿ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ﴾ كه نتيجه است در حقيقت ﴿وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ﴾[3] اين بخش كه زير مجموعه فصل اول است به پايان رسيد دوباره جريان مؤمنين را ذكر مي‌كند احكام ايماني را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾[4] در قبال اين گروه كه مؤمنين‌اند كفار قرار دارد و خطر كفار را هم بازگو مي‌كند كيفري كه براي كفار مقرر فرمود كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[5] اين را بازگو مي‌كند آن‌گاه دليل مسئله را مستقلاً ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ خب پس سرفصل بخش اول اطاعت خدا و پيامبر است مؤمنيني كه مطيع‌اند آنها را بازگو مي‌كند كفاري كه متمردند آنها را بازگو مي‌كند خيري كه به مؤمنين مي‌رسد گوشزد مي‌كند ضرري كه به كفار مي‌رسد آن را بازگو مي‌كند دليل مسئله را هم در آيه سيزده ذكر مي‌كند كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ بعد از ذكر آن صغرا و اين كبرا نتيجه را در آيه چهارده ذكر مي‌كند كه ﴿ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ﴾ بعد در همين زير مجموعه فصل اول مؤمنين را مخاطب قرار مي‌دهد كه در نبرد با كفار استقامت كنيد و اگر كسي اعراض كرده است گرفتار غضب خدا مي‌شود و نتيجه استقامت پيروزي است و كيفر تلخ هم دامنگير كفاري است كه در برابر شما ايستادند بعد از ذكر اين قسمت آن وقت برهان مسئله را در آيه هيجده بازگو مي‌كند فرمود ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ اين ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ به منزله آيه سيزده است كه فرمود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ چون آنها در شقاق با خدا و پيامبر بودند گرفتار عقاب شديد شدند اينجا هم مي‌فرمايد چون آنها كيدي كردند در مقابل ايمان مؤمنان خدا كيد اينها را سست كرده است.

خطاب تحكم آميز به كافران در عبارت ﴿إِن تَسْتَفْتِحُوا﴾ با توجه به نظم آيه و اقواغل ديگر در آن

آن‌گاه به كفار خطاب مي‌كند كه ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اين نظم براي آن است كه روشن بشود كه اين ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ خطاب تحكم‌آميزي به كفار است در اينكه مخاطب اين ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ چه گروهي‌اند؟ سه قول در بين اصحاب تفسير است قول اول كه قول بسياري از مفسران است اين است كه اين ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ خطاب به كفار است تحكماً قول ديگر كه برخي آن را پذيرفته‌اند كه قول كثير است نه اكثر اين است كه اين خطاب به مؤمنين است گروهي هم از اهل تفسير فقط به نقل اين دو قول اكتفا كرده‌اند خودشان در مسئله متوقف‌اند مطلبي ارائه نكردند لكن اين نظم طبيعي كه اشاره شد نشان مي‌دهد كه اين ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ خطاب به كفار است تحكماً ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ شما اگر از بتهايي كه در بتكده‌هاي عمومي بود و همچنين از بتهايي كه در بتكده‌هاي خصوصي شما بود آنها را شفيع قرار داديد به خدا گفتيد خدايا آن‌كه حق است آن را نصرت بده اگر استفتاح كرديد فتح آمده پيروزي آمده شما گفتيد خدايا هر كه حق است آن را تأييد كن ما هم مسلمين را تأييد كرديم چون اينها حق هستند

بيان افعل تعيين يا افعل تفضيل‌بودن ﴿خَيْرٌ﴾ در آيه ﴿وَإِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾

بعد مي‌فرمايد ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ ما شما را نهي كرديم از شرك از مشاقه با اسلام و مسلمين از مشاقه با خدا و پيامبر از تمرد در برابر وحي نهي كرديم شما اگر متناهي و منتهي بشويد نهي‌پذير بشويد براي شما خير است اين تعبير ﴿فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يا اين خير افعل تعيين است پس آن قبلاً آنچه داشتيد شر و ضرر بود و تنها اين خير است يا اگر افعل تفضيل باشد براساس تحكم و استهزا است يعني برفرض براساس مبناي شما آن مكتب شما خوب باشد اين اسلام بهتر از اوست اگر آن خوب باشد وحي الهي بهتر از اوست اطاعت از وحي الهي بهتر از اوست پس اين خير يا افعل تعيين است كما هو الحق يا اگر افضل تفضيل باشد براساس تحكم است.

بيان حكم نهي پذيري يا عدم نهي پذيري كافران

مطلب ديگر آن است كه گاهي مقابل انتها را ذكر مي‌كند به لفظ گاهي مقابلش را به لفظ ذكر نمي‌كند بلكه مقابل او را به معنا ذكر مي‌كند اين يك سطر در حقيقت بيان حكم نهي‌پذيري است و عدم نهي‌پذيري است فرمود ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ به جاي اينكه بفرمايد «إِنْ لم تَنْتَهُوا» فرمود ﴿إِنْ تَعُودُوا﴾ گاهي مي‌گويند ﴿إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ«إِنْ لم تَنْتَهُوا فهو كذا» گاهي اين «لم تنتهوا» را بازگو نمي‌كنند معادلش را كه عود به آن رذائل مكتبي گذشته است آن را ذكر مي‌كنند پس اين ﴿وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ ضلع مقابل ﴿إِنْ تَنْتَهُوا﴾ است ﴿إِنْ تَنْتَهُوا﴾ فهو كذا «إِنْ لم تَنْتَهُوا فهو كذا» ﴿و إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا﴾ يعني «إِنْ لم تَنْتَهُوا» بلكه برگرديد به آن مكتب قبليتان نه دوباره بخواهيد جنگي آغاز كنيد ما هم رحمت خاصه خود را به مؤمنين مي‌دهيم و كيفر و شديد العقابه خود را به شما مي‌دهيم وضع همين است كه ديديد

بي‌اثر بودن كثرت عدّه و عُدّه كافران در نيل به پيروزي و دفع شكست

﴿وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ﴾ شما در اين جنگ بدر تقريباً سه برابر مسلمانها بوديد از نظر رقم نظامي و چندين برابر آنها بوديد از نظر مصالح جنگي و نظامي اين فئه شما اين جمعيت شما اين كثرت شما كثرت عِدّه و عُدّه در جنگ بدر كه بي‌اثر بود در جنگهاي ديگري هم اگر عليه مسلمانها تحميل بكنيد بي‌اثر است با نفي تأكيدي ذكر فرمود ﴿وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ﴾ اين نكره در سياق نفي به عنوان شيئاً عمومش هر دو بخش را شامل مي‌شود براي شما چيزي سودآور نيست نه در جلب خير نه در دفع شر نه تنها پيروز نمي‌شويد بلكه جلوي شكست را هم نمي‌توانيد بگيريد يك وقت كثرت نافع است كه انسان را پيروز مي‌كند يك وقت كثرت نافع است كه اگر انسان را پيروز نكرد لااقل از خطر هزيمت و شكست نجات مي‌دهد اين نكره در سياق نفي هر دو را نفي مي‌كند يعني اين كثرت شما نه تنها سودآور نيست بلكه جلوي ضرر را هم نمي‌گيرد ﴿وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ﴾ اين بخش تمام شد.

﴿وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً﴾ اين شيئاً نكره است در كنار نفي.

نه چون اگر مؤمنين باشد كه هميشه در اين جنگ فيض الهي متوجه آنها بود.

نسبت در آينده چون فعل مضارع هم هست در آينده هر چند كشيد حالا شما بگوييد ما نيروهايمان دو قسم شد يك قسم در تحت سرپرستي اباسفيان كالاي تجاري را از شام به مكه آوردند بخش ديگر در تحت سرپرستي ابوجهل به عنوان نيروي نظامي و مهاجم از مكه آمدند بيرون حالا اگر برويد آن كالاي شما آن مال‌التجاره شما كه به رهبري و سرپرستي اباسفيان بود آن نيروها را هم جمع بكنيد نيروهاي ديگر را هم اضافه بكنيد باز هم ﴿لَنْ تُغْنِيَ﴾.

تبيين مورد پيروزي مسلمانان و خطر و زيان كافران با بيان برهان

آنكه تمام شد آن تتمه بحث تمام شد اين ﴿ذلِكُمْ سرفصل جديدي است در همان زيرمجموعه فصل اول يعني فصل اول به سه قسم تقسيم شد سرفصلش اين است كه ﴿و أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ آن‌گاه زيرمجموعه اين را بازگو كرد سود مؤمنان را و خطر كه دامنگير كفار شد بازگو فرمود آن وقت برهان مسئله را در آيه سيزده و چهارده ذكر كرد فرمود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين صغرا ﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ اين كبرا ﴿ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ﴾ اين نتيجه بعد خطاب فرمود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ خطاب به مؤمنين كرد حكمي را بيان فرمود در قبال مؤمنين كفارند پيروزي مؤمنين را ذكر كرد شكست و هزيمت كفار را بازگو كرد آن وقت دليل مسئله را هم ذكر مي‌كند فرمود ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ همان‌طوري كه آنجا بعد از تبيين مسئله تعليل مي‌كند فرمود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ اينجا هم دارد تعليل مي‌كند ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ﴾ تا آخر اين خطاب عتاب‌آميز به كفار كه گذشت براي اينكه ارتباط با آينده را حفظ بكند و دليلي هم براي گذشته باشد مي‌فرمايد سرّ هزيمت شما اين است كه خدا با شما نيست خدا با مؤمنين است ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ﴾ ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ مثل اينكه در آن بخش قبلي فرمود ﴿ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ﴾ ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾[6] اين نظم طبيعي مثلث گونه‌اي است كه در اين فصل اول سورهٴ مباركهٴ «انفال» تبيين مي‌شود.

بحث ادبي درباره واژه‌هاي «ذلك»«ذلكم» و مخاطب بودن پيامبر (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) يا امت اسلامي

يك خطاب داريم يك اشاره اشاره مي‌كند به آن ماجرا خطاب مي‌كند به اين گروه چون همه اينها مخاطب‌اند مثل آنجا كه مخاطب پيغمبر است مورد اشاره جريان «ذلك» مركب است از يك اسم اشاره و يك ضمير «ذا» اشاره است اگر اشاره خواستيم به نزديك بكنيم مي‌گوييم هذا اولش‌ «هاء» مي‌آوريم اگر به متوسط خواستيم اشاره بكنيم ذاك و اگر به دور خواستيم اشاره بكنيم مي‌گوييم ذلك اما اين «كاف» مخاطب است مثل اينكه ما با شما حرف مي‌زنيم شما مخاطب هستيد گاهي مشار اليه ما شيء نزديك است گاهي متوسط است گاهي دور وقتي گفتيم هذا يا ذاك يا ذلك با شما داريم حرف مي‌زنيم آن مشار اليه ما گاهي حاضر است گاهي به نحو دور حاضر است گاهي به نحو ابعد ما يك اشاره داريم يك خطاب آن «كاف» «كاف» خطاب است جزء اشاره نيست در محدوده اشاره نيست اين «ذا»ي آن اسم اشاره است خب مخاطب يا شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا امت اسلامي اين تحليل قضيه است مي‌فرمايد «ذا» «لكم» يعني اين جرياني كه ديديد براي آن است كه خدا كيد اين كفار را وهن كرده سست كرده پايانش براي اينكه به فصل بعدي ارتباط پيدا كند مي‌فرمايد ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ المُؤْمِنِينَ ٭ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ پس اين ﴿ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ﴾ به منزله ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾[7] است كه تتمه تعليل گذشته است اين سه ضلع باعث شد كه فصل اول به پايان برسد.

امر به اطاعت از خدا و پيامبر (صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) و نهي از مخالفت و تمرّد

آن‌گاه فصل دوم سورهٴ مباركهٴ «انفال» شروع مي‌شود حرف جديدي مي‌خواهد درباره جهاد بگويد ديگر مربوط به قصه بدر نيست خب اينكه فرمود ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين ديگر نظير ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾[8] نيست چون آن زيرمجموعه ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ است كه سر فصل فصل اول است اين ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ سر فصل فصل دوم بحث است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ فرمود مؤمنين مطيع خدا و پيامبر باشيد نظير آنچه در آيه اول سورهٴ «انفال» فرمود ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ اينجا هم فرمود ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ در قبال امر به اطاعت نهي از اعراض فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُون﴾

تبيين احكام الهي لازمه رسالت پيامبر اكرم در رهبري جامعه و صدور احكام اجرايي لازمه امامت آن حضرت

گاهي مسئله تبليغ را در كنار رهبري و امامت ذكر مي‌كنند اينجا غير از مسئله رسالت و تبليغ مسئله رهبري و امامت هم مطرح است مسئله جبهه است مسئله جنگ است فرماندهي كل قوا بودن است نصب فرماندهان لشگر بودن است و مانند آن آنجا به صورت جدا ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ كه رسول را در قبال الله ذكر كرد يك بعد كبراي كلي را هم كه ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾[9] دو براي اينكه «بما انه رسول» يك احكام تبليغي دارد بعد «بما انه والي و ولي و امام» حكم رهبري دارد در جنگ آن حرف آخر را آن حكم رهبري مي‌زند نه صرف بيان احكام كلي لذا شقاق الله و رسول هم در صغراي قياس آمده هم در كبراي قياس آمده

سرّ مفرد آمدن ضمير «عنه» در عبارت ﴿وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ و مفرد آمدن فعل «دعاكم» در عبارت ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم﴾

اما در بخشهايي كه سرفصل فصل دوم با او شروع مي‌شود اين است مي‌فرمايد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين به نحو جامع مطرح است ديگر خصوصيت رهبري و خصوصيت تبليغ جداگانه مطرح نيست جداگانه‌اش را بعداً در زير زيرمجموعه اين فصل دوم كه الآن سرفصلش شروع شده است ذكر مي‌كند مي‌فرمايد رسول هرچه گفته است خواه به عنوان تبليغ خواه به عنوان والي و ولي و رهبر و امام ذكر مي‌كند چون به نحو جامع مطرح است لذا ضمير را مفرد آورده است فرمود ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ نه «عنهما» چه اينكه در آيه ٢٤ همين سوره يعني يك آيه دو سه آيه بعد دارد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾ اما ﴿إِذا دَعاكُمْ﴾ نه «دعواكم» تثنيه نياورد هم در آيه ٢٤ فعل مفرد است هم در آيه بيست ضمير مفرد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ نه «عنهما» آنجا هم يعني آيه ٢٤ دارد كه ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ﴾ نه «اذا دعواكم» مفرد است نه تثنيه براي اينكه «رسول بما انه جامع» بالأخره هر چه دارد من الله هست خواه دستورهاي رهبري خواه دستورهاي تبليغي دعوتهاي او هم چه دعوتهاي رهبري چه دعوتهاي تبليغي من الله است لذا هم فعل را مفرد مي‌آورند هم ضمير را مفرد مي‌آورند.

بيان مرجع ضمير در «عنه» و «دعاكم» و دليل آن

مطلب ديگر آن است كه حالا اين ضمير مفرد به چه كسي برمي‌گردد و همچنين آن ضمير مفردي كه در فعل ماضي است آن به چه كسي برمي‌گردد؟ اين ﴿لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ كه ضمير متصل است به چه كسي برمي‌گردد؟ آن «هو» كه در «دعاكم» است كه ضمير منفصل است به چه كسي برمي‌گردد؟ بالأخره ضمير مفرد به يك مرجع بايد برگردد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ از اين يكي اين بايد به رسول برگردد براي اينكه هم به او نزديك‌تر است يك و هم اينكه «بما انه رسول» هر چه دارد من الله است اگر هر چه دارد من الله است و اين مأمور اجرا است فرمود از او روي برنگردانيد هم «دعا» كه ضمير فصل در اوست به نام «هو» به رسول برمي‌گردد و هم ضمير متصل در «عنه» به رسول برمي‌گردد هم براي آنكه رسول نزديك‌تر است به اين ضمير اين ضمير به مرجع نزديك‌تر است آن مرجع به اين ضمير نزديك‌تر است و هم اينكه رسول بما انه رسول هر چه دارد من الله است.

يعني آن وقت تكرار مي‌شود دو جمله آن وقت ما بايد بگوييم دو جمله يعني «أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْ الرسول و لا تولّوا عن الله» اينكه اين جمله عطف بر آن جمله است عطف بر «اطيعوا» است «اطيعوا و لا تولوا».

خب آخر ما بايد تقدير بگيريم ديگر بگوييم ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ اين جمله ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين يك جمله ديگر كه منفي است عطف بر جمله مثبت است هر دو جمله انشايي است اين خواهد بود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾ اين «عنه» يا بايد بگوييم «عن كل واحد» يا بايد بگوييم «عن الرسول بما انه مبلغ عن الله سبحانه و تعالي» اگر گفتيم ضمير به اين نزديك برمي‌گردد وقتي هم به نزديك برگشت يعني به رسول رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم هرچه دارد براساس ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[10] من الله است پس بنابراين حكم الله را نبايد تولي كرد چون رسول از آن جهت كه معصوم است كه ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ پس بنابراين هرچه مي‌گويد من الله مي‌گويد ديگر خب آن «دعاكم» هم همين‌طور است ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعا﴾ اين رسول براي اينكه رسول ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ هر چه مي‌گويد من الله سبحانه و تعالي است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾.

هر چه كه مربوط به دين است گر چه براساس بحثهاي ديگر مي‌شود گفت انسان كامل كه خليفه حق است در همه امور براساس ﴿انَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[11] هر چه دارد من الله است ولي اين بخش از آيات درباره رسول بما انه رسول حالا خواه جنبه امامت و ولايت و رهبري را داشته باشد كه فرمانده كل قواست فرمانده لشگر تعيين مي‌كند كجا بجنگيد كجا نجنگيد با چه كسي بجنگيد با چه كسي نجنگيد خواه احكام تبليغي را بيان بكند كه نماز مبطلاتي دارد اركاني دارد مقدماتي دارد و مانند آن.

شهيد محسوب شدن همه مجاهدان مقتول در جنگ بدر

خب در جريان جنگ احد گرچه برخي از مجاهدين غفلت كردند و آن سنگر را رها كردند اما قداست آنها همچنان محفوظ است اين چنين نيست كه آنها «قتيل في سبيل الغنيمة» باشند آنها «قتيل في سبيل الله» هستند منتها فكر مي‌كردند كه كفار شكست خوردند و فرار كردند الآن ديگر پاسداري و مرزداري و سنگرداري واجب نيست غفلتي كردند و بعد هم كه آنها حمله كردند اينها هم براي احياي كلمه حق مبارزه كردند و كشته شدند لذا شهيد في سبيل الله‌اند.

آن غفلتي است چون در شهادت كه نه عصمت لازم است نه عدالت اين چنين نيست كه مجاهد بايد معصوم يا عادل باشد كه حالا اگر كسي ـ معاذ الله ـ دوتا گناه دارد اين عنوان شهيد نداشته باشد اينكه دارد كه همه گناهانش با ريختن اولين خون پاك مي‌شود ناظر به همين است ديگر خب.

بالأخره اينها مطمئن بودند كه آنها فرار كردند دارند مي‌روند ديگر چون «الحرب خدعة» خب گاهي انسان مخدوع مي‌شود فريب مي‌خورد آنها به حسب ظاهر خودشان عده‌اي فرار كردند البته عده‌اي نشان دادند كه دارند فرار مي‌كنند اين فرار است براي كرّ كه كرّ بعد الفرّ است اينها هم فريب خوردند «الحرب خدعة» گاهي از اين طرف «الحرب خدعة» گاهي هم از آن طرف «الحرب خدعة».

خب اگر اهل كتابي ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾[12] به وظيفه اسلامي عمل كردند و يا اهل جزيه بودند كه قرآن از آنها به عظمت ياد مي‌كند آنها هم فيض خاص خودشان را دارند كسي كه متمرد نباشد از حكم پيغمبر آن فيض مي‌برد البته درجه‌اش كمتر است.

خب آنها كساني بودند كه ثواب شهيد نداشتند وجود مبارك پيغمبر هم به آنها فرمود كه شما الآن آمديد براي اينكه ما اسير بگيريم اسير را آزاد كنيد پول بگيريد هدفتان اين است آنها اين است و بعضيها هم هستند كه اصلاً جز براي دنيا براي هدف ديگر نداشتند فهميدند غنيمتي نصيبشان مي‌شود اين را از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه يكي از افسرهاي اين جبهه كشته شد عده‌اي به پيش حضرت رسيدند كه آيا ما تهنيت بگوييم يا تعزيت تهنيت بگوييم كه جواني را اين طور تربيت كرديد كه در راه خدا شهيد شد يا تسليت بگوييم فرمود كه تسليت بگوييد عرض كردند چرا فرمود اين به آن جايي نرسيد كه مرگ او جاي تهنيت باشد «ان الشملة التي اخذها يوتم خيبر من المغانم لتشتعل عليه ناراً»[13] اين اصلاً براي همين آمده كه چيزي جمع بكند آن شمله‌اي كه بدون اجازه حكومت اسلامي از غنائم خيبر گرفته الآن در قبرش شعله‌ور «ان شملة التي اخذها يوم خيبر من اللمغانم لتشتعل عليه ناراً» ولي خب اگر كسي «لاحياء كلمة الله» آمده بعد از پيروزي هم يك سلسله از غنائمي به دست او رسيده خود خدا فرمود اين غنيمت مال شماست اين خير دنيا و خير آخرت دارد اين به نيت برمي‌گردد خب.

خب معلوم مي‌شود كه آن «لاحياء كلمة الله» نيامده ديگر اين از همان اول آمده كه غنيمتي گيرش بيايد «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[14] نيامده براي نصرت خدا و دين خدا نيامده آن كه براي نصرت خدا و دين خدا آمده آن خير دنيا و آخرت نصيبش مي‌شود هم يا فاتح است يا بالأخره شهيد ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾[15] نصيبش مي‌شود اگر فاتح شد گذشته از اينكه اين حسنه نصيب او شد غنيمت هم مي‌برد بله او حلال و طيب و طاهر است اين به نيت آن شخص برمي‌گردد.

عدم جواز اعراض از حجت بالغه خداوند و تعبير قرآن از گوش ندادن و ايستادگي كردن در مقابل پيامبر و امام زمان(عليهم السلام)

بعد فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ شما حجت خدا بالغ شده حرفها را شنيديد وقتي كه حرفها را شنيديد حجت خدا بالغ شده ديگر اعراض نكنيد ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ﴾ مبادا مثل كساني باشيد كه مي‌گويند سمعاً و طاعه ولي گوش نمي‌دهند ﴿وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ﴾ نه يعني گوش فيزيكي نمي‌دهند و نمي‌شنوند يعني گوش به حرف كسي نمي‌دهند كه قبلاً هم نظير ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ[16] گذشت فرمود اينها مي‌گويند سمعاً ولي گوش به حرف ما نمي‌دهند گوش به حرف پيغمبر نمي‌دهند آن‌گاه اين گروه كه گوش به حرف پيغمبر زمانشان گوش به حرف امام زمانشان چون وجود مبارك پيغمبر هم پيغمبر زمان بود هم امام زمان بود رهبر زمان بود ولي زمان بود هم پيغمبر زمان بود هم امام زمان بود همان امامي كه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) به آن معنا امام بود خب كسي كه حرف امام زمانش را پيغمبر زمانش را گوش نمي‌دهد علناً در برابر او مي‌ايستد جزي ﴿شَرَّ الدَّوَابِّ﴾ است

سرّ تقدم ذكر كربرگنگ در قرآن و به منزله عقدبودن اشاره اخرس در كتب فقهي

﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ﴾ قبلاً هم اين بحث گذشت كه قرآن كريم كر را مقدم بر گنگ ذكر مي‌كند زيرا كودك حرف زدن را از راه گوش ياد مي‌گيرد اگر كسي كر باشد كه نمي‌تواند حرف بزند لال هم هست هر اصمّي ابكم هم هست از راه گوش انسان حرف زدن را ياد مي‌گيرد وقتي كه گوش ناشنوا باشد ابكم هم هست پس هر اصمي ابكم هم هست از اين جهت صم بر بكم كه صم جمع اصم است و بكم جمع ابكم مقدم شده است ولي برخيها ممكن است كه اين مشكل را داشته باشند ولي فؤادشان كه خدا فرمود ما براي شما سمع و بصر و فؤاد قرار داديم حالا ممكن است كسي سمع و بصرش آسيب ببيند وقتي سمعش آسيب ديد قهراً ناطقه‌اش هم مصدوم است اين اعضا و جوارح ظاهري را از دست بدهد از نظر جوارح مشكل داشته باشد ولي از نظر جوانح مشكل نداشته باشد عاقل باشد مثلاً اينكه مي‌گويند در كتابهاي فقهي اشاره اخرس است منزل عقد است همين است ديگر خب اخرس مي‌تواند مهم‌ترين عقدها را در اسلام جاري كند عقد او هم عقد قولي است نه عقد فعلي يك وقت است چيزي مي‌خرد چيزي مي‌فروشد نظير سائرين معاطات مي‌كند اخرس در معاطات كه با آدمهاي سالم فرقي نمي‌كند پولي مي‌دهد و جنسي را مي‌گيرد و مي‌رود در معاطات كه فرقي بين اخرس و غير اخرس نيست اينكه مي‌گويند عقد اخرس همان اشاره اوست اين براي قول اوست نه براي فعل او يعني اخرس اگر خواست عقد لفظي ايجاد كند صيغه بخواند حالا اگر كسي معاطات را صحيح دانست ولي قائل شد معاطات مفيد لزوم نيست در آن جهت معاطات اخرس و غير اخرس يكي است و اگر كسي مبناي فقهيش اين بود فتوايش اين بود كه عقد لفظي مفيد لزوم است عقد فعلي مفيد لزوم نيست خب اشاره اخرس به منزله ايجاب و قبول است ديگر اينكه ايجاب و قبول اخرس اشاره اوست يعني عقد لفظي او نه كار فعلي او خب پس اين چون عاقل است مي‌فهمد با اشاره همان امري را انشا مي‌كند كه يك انسان عاقل با ايجاب و قبول انشا مي‌كند ولي ذات اقدس الهي فرمود اينها كه در برابر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌ايستند نه تنها اصم و ابكم‌اند لا يعقل هم هستند پس هم از نظر جوارح مشكل دارند هم از نظر جوانح ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 1.

[2]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 13.

[3]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 14.

[4]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 15.

[5]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[6]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 15.

[7]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 13.

[8]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 15.

[9]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 13.

[10]  . سورهٴ ننجم، آيهٴ 3.

[11]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 162.

[12]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 113.

[13]  . سنن نسائي، ج 7، ص 24.

[14]  . نهج‌البلاغه، حكمت 373.

[15]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 52.

[16]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 38.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق