اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبار (15) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلي فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصير (16) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليم (17) ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ (18)﴾
وجود حكم كلي فقهي و اصل كلي نظامي در صدر سورهٴ انفال
اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انفال» بعد از قصه بدر نازل شد به دليل اينكه از حكم انفال و غنائم بدر سؤالي كردند و پاسخي نازل شد ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾[1] چون اين بعد از جريان بدر نازل شد معلوم ميشود كه يك حكم فقهي مربوط به مسائل جهاد و جبهه و جنگ است عموماً اختصاصي به مسئله بدر ندارد و گرنه تأخير بيان از موضع حاجت بود پس اينكه برخي از مفسرين احتمال دادند كه اين حكم يعني ﴿إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ و مانند آن مخصوص جنگ بدر باشد اين تام نيست گذشته از اينكه محتوي او يك حكم فقهي عام است شأن نزول هم نشان ميدهد كه مخصوص به جريان بدر نيست مخصوص به حكم جميع جنگهاي اسلامي است.
اهميت بيشتر ثبات قدم و ذكر خدا و صبر در حين جنگ و گناه كبيره بودن فرار از جنگ
مطلب دوم آن است كه گرچه ثبات قدم هميشه لازم است ولي در حين جنگ ثبات قدم لازمتر است چه اينكه ذكر خدا هميشه سودمند است در حين شروع به جنگ سودمندتر مثل اينكه دستور صبر همگاني و هميشگي است و در حال مبارزه و در خط مقدم جبهه لازمتر است كه فرمود: ﴿وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ﴾[2] آن «حين البأس» آن خط حمله و خط دفاع و اينهاست ثبات قدم هم اينچنين است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ بعد حكم فرار از زحف را هم مشخص فرمود كه جزء معاصي كبيره است و اگر كسي از جبهه فرار بكند ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ «بَواء» ميگويند در مقابل «نَبوه» است نبوه آن زميني است كه برجستگي دارد «بَواء» آن زمين مسطح است يعني او يك جايگاه صافي از غضب الهي را براي خود انتخاب كرده است.
دلالت آيه ﴿ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ بر توحيد افعالي و استفاده جبر از آن توسط فخررازي و شأن نزول آن
آنگاه به بحث مهم اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه به منزله درخشندهترين آيه اين سوره است جزء غرر آيات اين سوره است ميرسيم كه فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾، اين آيه كه جزء غرر آيات سورهٴ مباركهٴ «انفال» است و از برجستهترين آيات توحيد افعالي است ولي متأسفانه وقتي به دست افرادي مثل جناب فخر رازي ميرسد از او بهره جبر ميبرند ولي به دست حكيم و عارف كه ميافتد بهره توحيد افعالي ميبرند فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ در شأن نزول اين كريمه گفتند وقتي جنگ بدر به پايان رسيد عدهاي از مجاهدين نستوه صدر اسلام كمكم ميخواستند افتخار كنند ما بوديم كه اينها را از پا درآورديم ما چند نفر اينها را كشتيم و مانند آن.
تشريح فضاي جنگ بدر و منافات نداشتن امدادهاي الهي با وظيفه شركت در جنگ
در چنين فضايي آيه نازل شد که كمكها و امدادهاي ظاهري و باطني به وسيله خدا بود شما فراموشتان نشود كه فضاي جنگ بدر فضاي رعب بود اولاً عدهاي از شما در حد اينكه برويد اموال مسلّم مسلمين را مصادره كنيد و از كفار بگيريد تا اين حد حاضر نبوديد يعني براي مصادره كردن عير و آن قافله مال التجارهاي كه از شام به مكه ميرفت چه رسد به درگير شدن با نفير و مبارزه و با مهاجميني كه از مكه آمدند شما براي مصادره عير آن قافله آماده نبوديد چه رسد به نفير وقتي هم كه در بين راه فهميديد قافله راه را برگرداند و از راه درياي احمر به طرف مكه حركت ميكند و ديگر در جريان بدر نيست و گذشته از اينكه عير از آن طرف رفته است نفير آمده يعني گروه مهاجم مسلحي از مكه آمده با اين روبهرو شديد اينها ﴿يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ﴾ شما ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ﴾[3] گروهي از شما با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مجادله برخاستيد مثل اينكه شما را دارند به پاي دار اعدام ميبرند خب پس گروهي از شما اينچنين بوديد ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ﴾ بوديد لذا وقتي جنگ مسلّم شد ﴿تسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ﴾[4] حالت استغاثه داشتيد با غياث المستغيثين مناجات ميكرديد و مانند آن خداي سبحان اجابت كرد هم كمكهاي غيبي فرستاد ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[5] و هم كمك ظاهري براي شما مقرر كرد باران فرستاد ﴿وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ﴾ نيازهاي ماديتان با اين باران بر طرف شد آن مسائل نظاميتان هم با اين باران بر طرف شد جاهايتان استوار و مستحكم شد قبلاً در زمين رمل و شن پاهاي شما فرو ميرفت الآن با آمدن باران جايگاهتان، پايگاهتان سفت شد محكم شد همه اين احتياجات ماديتان بر طرف شد احتياجات معنوي هم كه به وسيله نزول فرشتگان بر طرف شد پس از بارزترين مصداق ﴿أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾[6] است هم نعمتهاي [ظاهري] به صورت شاداب و فراوان براي شما نازل كرد هم نعمتهاي باطني را حالا كه اين چنين شد پس شما نگوييد ما كشتيم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ اين با «فاء»ي تفريع ذكر شده كه مرتبط به اصل مسئله است چند آيه در وسط ذكر شده كه اينها به منزله جمله معترضه است يعني گرچه ما امدادهاي غيبي را بهره شما كرديم شما وظيفه داريد كار خودتان را انجام بدهيد قسمت مهم كار از راه غيب فراهم شد ولي همين مقدار اندك هم كه به عهده شماست نبايد كوتاهي بكنيد انسان تا زنده است مكلف است ولو در حد كوچك فرار از جنگ محرم است.
استثناء پيامبر و امام علي(عليهما السلام) از فخرورزان در پيروزي جنگ بدر به وسيله تفاوت خطاب
پرسش:...
پاسخ: بله، مجموع بما انه مجموع نه جميع، در بين اينها اين مجموع مبتلا شدند به اين فخر لذا حكم پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و آن كسي كه به منزله نفس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است استثاء كرده چون در جريان ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ آن بحثهاي تاريخي و روايي اشاره ميشود كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود يك مشت سنگريزه يا خاك بياور من بپاشم.
پرسش:...
پاسخ: به مجموع ميخورد نه به جميع آخر در اينها وجود مبارك پيغمبر هست وجود مبارك حضرت امير هست حكم خاص خودشان را دارند آنها؛ لذا قرآن كريم بين ساير افراد با فرمانده كل قوا كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و همچنين كسي كه به منزله نفس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فاصله انداخت حكمشان را جدا كرده، نسبت به مجموع فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ نسبت به شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ يك فرق جوهري بين اينها هست. خب پس اين به صدر بحث ميخورد چه اينكه برخي از مفسرين اهل سنت هم اشاره كردند و سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) هم كه به اين طرف مايل است.
توضيح كيفيت ارتباط صدر و ذيل آيات براي اثبات توحيد افعالي با توجه به فاء تفريع
فرمود: ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ﴾[7] كمكهاي مادي را شمرده كمكهاي معنوي را شمرده بعد ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ اكنون كه اينچنين است ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[8] بعد فرمود: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾[9] براي تطهير براي اذهاب رجز براي تثبيت قدم همه اين كارها را كرديم پس ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ كاري از شما ساخته نبود اگر اين هزار فرشته نبودند كه ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيم﴾[10] آن هست ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾[11] آن ترس را ما به طمأنينه تبديل كرديم طمأنينه آنها را به ترس تبديل كرديم اين چهارتا كار براي ما بود ديگر يعني انزال فرشتهها كه از آنِ ما بود نزول باران با همه زيرمجموعهاش كه از آنِ ما بود ترس را از دل شما برداشتن و طمأنينه را جايش گذاشتن كه از آنِ ما بود طمأنينه و آرامش را از دل آنها برداشتن و ترس را جاي آنها نشاندن كه از آنِ ما بود ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا﴾[12] كه كار ما بود ﴿لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ كه كار ما بود خب پس چه چيزي دست شما بود؟ ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾، با «فاء»ي تفريع اين ساقه را به صدر بست اين وسطها جمله معترضه است جمله معترضه نه به اين معناست كه با اصل بحث هماهنگ نيست اصل بحث اين است كه ذات اقدس الهي كارهاي خودش را انجام داده شما يك گوشه كار را كرديد خدا ده برابر به شما پاداش داد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[13] اختصاصي به جريان بهشت و امثال بهشت ندارد، نيروي رزمي اگر با آن تواني كه دارد «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[14] به جبهه جنگ برود خدا حداقل ده برابر به او خير ميدهد خب حالا كه اين است ميفرمايد آن ده برابر از آنِ ماست ما كارمان را انجام داديم اين يك قسمت كه از آنِ توست اين يك قسمت حكم فقهياش هم اين است كه اگر فرار بكني جهنم ميروي تو كار خودت را انجام بده بقيه به عهده ماست ما هم آن كار را انجام داديم حالا كه ما دهتا كرديم تو يكي كردي آن يكي هم باز با عنايت ما بود ديگر فخر نكن نگو من اين كار را كردم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ همه كارها همينطور است پس اين «فاء»، «فاء»ي تفريع است و ارتباط ساقه به صدر است اين اثنا حكم فقهي است و كسي که بگويد ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[15] فكر اسرائيلي است ما موظف هستيم همين يك دهمي كه به عهده ماست كوتاهي نكنيم آن ده برابر مال خداست انجام ميدهد و اگر ما يك دهم را انجام داديم و كوتاهي نكرديم آنگاه است كه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[16].
جايگاه افعال انسان و فرشتگان بر اساس توحيد افعالي
پس ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ اين نفي ممكن است يك لازم اعمّي داشته باشد لكن را مشخص كرد نه اينكه «لم تقتلوهم و لكن الملائكة قتلهم» نه آنها هم كاري نكردند. در بحث توحيد افعالي كه فرقي بين انسان و فرشته نيست همه مظهر الهياند اينچنين نيست كه شما نكشتيد فرشتهها كشتند فرشتهها هم مثل شما مأموران الهياند آنها هم مجاري فيض ذات اقدس الهياند اينطور نيست كه حالا كاري از ملك يا فلك ساخته باشد ﴿كُلُّ أَتَوْهُ داخِرينَ﴾[17] همه بندگان خدايند همه مظاهر قدرت الهياند بر اساس توحيد افعالي نتيجه اين نيست كه ما كار نكرديم ديگري كردند بر اساس توحيد افعالي اين است كه نه ما كار كرديم نه ديگري كار فقط از آنِ خداست و اگر ما يا ديگري كاري انجام داديم مظاهر اراده الهي هستيم مادامي كه در مسير مستقيم باشيم ذات اقدس الهي اين توفيق را ميدهد كه كار خودش را به دست ما انجام ميدهد اينكه در دعاي نوراني شبهاي ماه مبارك رمضان عرض ميكنيم خدايا تو كه دين خودت را ياري ميكني اما توفيقي بده كه دين تو به دست و زبان من ياري بشود «واجعلني ممن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بي غيري»[18] خب حالا كه تو كه دين خودت را ياري ميكني با يك وسيله و ابزاري لابد ياري ميكني آن ابزار ما باشيم اينطور نباشد كه ديگري دينت را ياري كند ما در كنار سفره ديگري بنشينيم آخر چون هيچ دستي بدتر از دست بگير نيست خب چه دستي بهتر از يد عُلياست؟ دينش را به دست ديگري حالا يا تبليغ علمي است يا تعليم است يا جهاد است ديگري ياري كند دين خدا را آنوقت ما بياييم مهمان سفره ديگران بشويم خب چه كاري است؟! «واجعلني ممن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بي غيري» اينچنين نيست كه ما برويم كنار ديگري دينت را ياري كند و آن وقت ما مهمان آنها باشيم خب چه كار بدي است ديگر خب پس اگر كسي بتواند رابطه داشته باشد مظهر كار ذات اقدس الهي خواهد بود فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
تفاوت آيات قرآن و بيان توحيد با توجه به جايگاه مسلمانان در نيت و فعل
آنجا كه جاي فخر است ذات اقدس الهي با كبريايياش ظهور ميكند نفي ميكند و توحيد را تبيين ميكند آنجا كه جاي فخر نيست جاي بندگي است خدا امضا ميكند ميگويد بله كار را شما كرديد اما با كمك من كرديد با اذن من كرديد گاهي هم كه اصلاً جاي فخر نيست رابطه طرفين را حفظ ميكند لذا آيات قرآن به سه بخش و طايفه تقسيم ميشود بخش اول آنجايي است كه غبارروبي ميكند تكبر زدايي ميكند با اظهار كبريايي خودش و به تمام قامت به ميدان ميآيد فرمود كاري از شما ساخته نيست فقط من هستم تا خاكمال كند دماغ كسي را كه ميگويد من اين كار را كردم فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾، آنجايي كه بندگان الهي به اذن خدا ميروند به نام خدا شروع ميكنند به نام خدا شمشير ميزنند بندگيشان تواضعشان محفوظ است ذات اقدس الهي كار آنها را امضا ميكند به آنها پاداش ميدهد ميگويد كار خوبي كرديد كاري را كه خدا ميخواهد انجام بدهد به دست شما انجام داده است شما به اذن خدا انجام داديد ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[19] ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾[20] فرمود اين كارها همه به اذن ما بود نه آن كساني كه جالوت را از پا درآوردند تكبري كردند نه داوود(سلام الله عليه)، ذات اقدس الهي در اين بخش دوم كار آنها را امضا كرده فرمود كار خوبي كرديد به اذن من اين كار را كرديد من خواستم با دست شما ديگران را تنبيه كنم و همين كار را هم كردم ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾ همين دستي كه به تضرع دراز ميشود من با همين دست دين خودم را ياري كردم بخش سوم كه آن توحيد ناب است توحيد افعالي آنجا ظهور ميكند در آن ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ ظهور ميكند فرمود تا تو بودي كه خب مثل ديگران بود اما وقتي تويي تو از تو گذشت و به تعبير مناجات شعبانيه به كمال انقطاع رسيدي خود را نديدي و نديدن خود را هم نديدي نه تنها قطع علاقه كردي بلكه بالاتر از علايق منقطع شدي که انقطاع بالاتر از قطع است نه تنها منقطع شدي بلكه انقطاع خودت را هم نديدي كه شده «كمال الانقطاع» آن وقت فيض ما به جاي تو نشست، چون همه اين بحثها براي مقام ثالث است.
عدم دسترسي انسان به ذات، صفات ذات الهي و امكان نيل به صفات فعل خداوند
يعني مقام ذات هيچ كسي به او دسترسي ندارد صفات ذات هم كه عين ذات است كسي به او دسترسي ندارد اين دو منطقه منطقه ممنوعه است هيچ كسي به آنجا راه ندارد همه اين بحثها در مقام ثالث است يعني در مقام فعل خدا كار خدا اوصاف فعلي خدا، فعل خدا ممكن الوجود است كار خدا ممكن الوجود است اينها مقام ذات نيست مقام ذات مقام منطقه ممنوعي است كه «حارت الانبياء و الاولياء فيها» آنها كه ساليان متمادي رفتند ببينند چه خبر است آمدن گفتند راه بسته است آنها كه سي سال چهل سال كارشان فقط همين بود دو اربعين ده اربعين بيست اربعين صد اربعين، اربعين در اربعين گرفتند يك گوشهاي حل بشود آنها گفتند «و اما الذات الالهية فقد حارت الانبياء و الاولياء فيها» آنجا منطقه ممنوعه است صفات ذات هم كه عين ذات است آن هم بشرح ايضاً [همچنين] اين دو منطقه منطقه ممنوعه است منطقه سوم منطقه فعل خداست فعل خدا خب ممكن الوجود است ديگر خلقت فعل خداست گاهي ميكند گاهي نميكند.
بيان ضابطهاي توسط مرحوم كليني در تفاوت صفات ذات از صفات فعل خداوند
يك ضابطه خوبي مرحوم كليني (رضوان الله عليه) ارائه كرده است كه به نوبه خود يك ضابطه بدي نيست بلكه خوب است ايشان فرمودند صفتي كه مقابل ندارد و ذات اقدس الهي به مقابلش متصف نيست آن صفت صفت ذات است مثل علم قدرت حيات اينچنين نيست كه خدا گاهي به علم متصف بشود و گاهي به غير علم، گاهي به قدرت متصف بشود و گاهي به عجز، گاهي به حيات متصف بشود و گاهي به موت اينها اصلاً مقابل ندارد مقابل اينها عدم است اينها صفات عين ذات است نامحدود است و عين ذات اما آن اوصافي كه مقابل دارد و خداي سبحان گاهي به اين متصف ميشود گاهي به او مثل شفا و عدم شفا خلقت و عدم خلقت قبض و بسط اخذ و اعطا رضا و غضب اراده و كراهت محبت و عداوت خدا به هر دو طرف متصف ميشود اينها در مقام ثالث بحث است يعني عين ذات نيست صفت ذات نيست خارج از ذات است صفت فعل است گاهي خدا اراده دارد گاهي اراده نميكند گاهي خلقت ميكند گاهي خلقت نميكند گاهي رزق ميدهد گاهي نميدهد گاهي شفا ميدهد گاهي شفا نميدهد اگر اينها صفت ذات بود كه عين ذات بود اگر عين ذات بود كه قابل سلب نبود چون اگر اين صفت عين ذات باشد و سلب بشود _معاذ الله_ ذات مسلوب است پس اينها مقام ثالث بحث است اگر مقام ثالث بحث است خلقت ممكن الوجود است خالق بما انه خالق از وصف مقام فعل انتزاع ميشود نه مقام ذات لذا «كان الله و لم يكن معه شيئاً» و مانند آن قابل ترسيم است خب پس همه اين بحثها در مقام ثالث است مقام اول و مقام دوم مقامهاي منطقه ممنوعه است كسي آنجا راه ندارد خب.
امكان نايل آمدن انسا كامل به مقام صفات فعل خداوند
حالا در مقام ثالث كه مقام اوصاف فعلي خداست اينجا «بكم فتح الله» درميآيد «بكم خلق الله» «بكم ينزل الله الغيث» درميآيد و مانند آن اينها مقام ثالث است که هيچ محذوري هم ندارد انسان كامل ميتواند در اين محدوده جا بگيرد چون اينها منطقه ممكن الوجود است گاهي اين است گاهي نيست رضاي خدا ممكن است گاهي رضا هست گاهي رضا نيست. وجود مبارك امام هشتم مظهر رضاي خداست هيچ انساني در هيچ شرايطي خوشحال نميشود مگر به وساطت رضا(سلام الله عليه) ـ کفی به فخرا ـ اين مقام رضاست كم مقامی نيست، چه در دنيا و چه در آخرت. به هر تقدير اين براي ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ است انسان اگر از آن محدوده بگذرد و در بخش سوم مظهر فعل خدا ميشود آن وقت آن حديث معروف قرب نوافل و مانند آن جايش اينجاست «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها و رجله الذي يمشي بها»[21] اين مقام فعل است اين روايت به طريق صحيح نقل شده به طريق موثق نقل شده به طريق حسن نقل شده از طريق ما نقل شده از طريق برادران اهل سنت نقل شده يك حديث جامع الاطرافي است آن وقت در اين محدوده انسان كامل جا ميگيرد بگوييم «رمي الله» درست است بگوييم «رمي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم)» درست است بگوييم «رمي علي (عليه الصلاة و عليه السلام)» درست است اينجا بين نفي اثبات جمع شده اما آنها كه به اينجا نرسيدند كه خدا بفرمايد «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ اذ قتلتموهم وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ» آنها كه به اينجا نرسيدند كه خدا با آنها اينطور حرف بزند كه ذات اقدس الهي سمع و بصر و مجاري ادراكي و تحريكي آنها بشود بفرمايد آن وقتي كه كشتيد نكشتيد خدا كشت ولي درباره پيغمبر ميگويد آن دستي كه انداختي نينداختي خدا انداخت خيلي فاصله است بين اينها حيف اين آيات است كه به دست فخر رازي میافتد. پس ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ بس، نفرمود «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ اذ قتلتموهم وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ» آن يك چيز ديگر است اينها تا تطهير نشوند خدا كار را به آنها اسناد نميدهد البته بعد از اينكه تطهير شدند فرمود: ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[22] آنجا تطهير شده هستند.
فاء تفريع در آيه مورد بحث براي فخر و غرور زدايي بعد از شمردن امدادهاي الهي
اما تا انسان ميگويد من و ما آن لياقت را ندارد كه خدا بگويد تو مظهر من هستي ميگويد تو كاري نكردهاي كه پايت را كه من سفت كردم دلت را كه من آرام كردم پاي آنها را كه من شل كردم دل آنها را كه من شل كردم تو چه كار كردي؟ ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾، آن وقتي كه ميلرزيدي چه كسي آرامت كرد؟ دلت مثل پايت لرزان بود پايت در شن فرو ميرفت دلت هم در ترس فرورفته بود ما هر دو را كه ما آرام كرديم كه آنها هم پايشان سفت بود هم دلشان ما هر دو را لرزانديم خب كاري از شما نبود با «فاء»ي تفريع اين فخر و غبار غرور را ميزدايد غبارروبي ميكند ميگويد كار ما بود نوبت به پيغمبر كه ميرسد ميگويد خب دست تو كه دست من است اما در مقام ثالث بحث است يعني مقام فعل حق.
بيان تفاوت دو روايت قرب فرائض با قرب نوافل در كيفيت رابطه عبد كامل با خداوند
اگر در سورهٴ مباركهٴ «فتح» ميفرمايد آنها كه با دست تو بيعت ميكنند با يد الله بيعت ميكنند بر اساس آن حديث قرب نوافل است سورهٴ «فتح» آيه ده ﴿إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ﴾ يد تو يد الله است حالا يا در قرب نوافل است كه الله در مقام فعل يد تو ميشود كه «يده التي يبطش بها»[23] يا تو در مقام قرب فرايض يدالله ميشوي اين عين الله و جَنب الله براي قرب فرائض است كه بالاتر از قرب نوافل است اين روايت را مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد از وجود مبارك حضرت امير نقل ميكند كه «انا عين الله ... و انا جنب الله»[24] كه اين فوق قرب نوافل است در قرب نوافل الله مجاري ادراكي و تحريكي عبد كامل ميشود در قرب فرايض عبد كامل مجاري ادراكي و تحريكي خدا ميشود در مقام فعل هر دو تنزيل و تنزل در مقام فعل است البته كه مقام ثالث بحث است فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ﴾ خب.
نكتهاي لطيف در بيان معناي واژه «رمي» در عبارت ﴿ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾
اگر دست تو دست خداست آن كسي هم كه به منزله نفس توست وجود مبارك حضرت امير او بايد خاك بياورد خب اين همه اين سيصد و اندي نفر آنها كه نميتوانند خاك بياورند كه به حضرت امير فرمود برو يك مشت خاك بياور يك مشت مثلاً سنگريزه بياور حضرت فرمود من خاكها را بو كردم يكي براي مشرق بود يكي براي مغرب بود يكي از تحت عرش آمده اين شامه را كه هر كسي ندارد اين دست علي ميخواهد او يك مشت خاك برداشت يا يك مشت سنگريزه برداشت داده دست كسي كه به منزله جان اوست اين يك مشت خاك رفته در چشم همه آنگاه خدا فرمود كه ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ خب بر فرض تو يك انسان عادي يك مشت خاك بپاشي تا چند قدمي ميرود اينطور نيست كه به چشم همه برود، چه كسي اين كار را كرده؟ چه كسي اين خاكها و اين خاكريزهها و اين سنگريزهها و اين ذرات را در چشم همه انداخت كه ديگر اين هزار نفر همه مشكل ديد داشتند ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾ «اذ رميت صورتاً وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي حقيقتاً» اين است معنايش يا نه در مقام ثالث در مقام قرب نوافل اگر ذات اقدس الهي در مقام فعل دست تو شد «و يده التي يبطش بها»[25] پس يد الله رسيده به اين كارها، خب خدايي كه ﴿فأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[26] است شرق و غرب هست كسي كه شرق و غرب پيش او يكي است او اگر بخواهد خاك بپاشد خب همه جا را خاك ميگيرد ديگر پس ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾.
اختلاف رتبه مسلمانان و انبيا در نزديكي افعال آنها به صفات فعل خدا با توجه به آيات
پس قهراً اينگونه از آيات در سه طايفه خلاصه ميشود: يك طايفه كه اصلاً نفي ميكند كه ميگويد تا غبار را نزدوديد اين لياقت را نداريد كه كار را من به دست شما انجام بدهم آنها كه غبارروبي كردند موحدانه در صحنه حاضرند ذات اقدس الهي ميگويد كار شما به اذن من است نظير بخشی از همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» هست و بخشی هم در سوره مبارکه توبه است آيه چهارده سوره توبه اين است که ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾ مشابه اين مرحله در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در جريان داود (سلام الله عليه) و همرزمانش گذشت آيه ٢٥٠ سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود كه ﴿وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ ٭ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين كار هزيمت و شكست را ذات اقدس الهي به رزمندهها اسناد داد و فرمود رزمندههاي داودي به اذن خدا دشمنانشان را شكست دادند ﴿وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ قهراً به اذن خدا چون و حذف «ما يعلم منه» جايز است، اين به اذن الله را چون قبلاً فرمود ديگر تكرار نكرده اينچنين نيست كه ﴿قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ به اذن خودش بلكه ﴿قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾ را آن هم به اذن الله به قرينه ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ بالاتر از اين جريان حضرت عيسي (سلام الله عليه) است كه كار او را ذات اقدس الهي به خود عيسي نسبت ميدهد ميگويد اين كارها را كه تو كردي به اذن من است آيه ١١٠ سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين بود ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْني وَ تُبْرِي اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتي بِإِذْني﴾ همه اين كارها را ميكني ولي به اذن من از اين بالاتر براي انسان كامل است كه ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾ نه «اذ رميتَ باذني» اين نيست بلكه كار من است.
پرسش:...
پاسخ: آن هنوز مرحله وسطي است براي اينكه باذن الله را دارد صبر را به خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت ميدهد اما باذن الله، البته منظور از اين اذن اذن تكويني است چون اذن تشريعي كه خدا به همه داد نه تنها اذن داده بلكه امر كرده و عدهاي هم اطاعت ميكنند عدهاي معصيت اما اين اذن تكويني است که وجود مبارك عيسي مسيح با آن اذن تكويني دارد كار را ميكند.
انجام هر عمل قربي موجب نزديكي به مقام فعل خدا و نزديكتر بودن انسان كامل به خدا
پرسش:... پاسخ: اگر كسي به وسيله عبادتها به خداي سبحان نزديك شد اگر «الصلاة قربان كل تقيٍ»[27] يعني «ما يتقرب به العبد الي المولي» و درباره زكات هم آمده است كه الزكاة هم «قربان كلي تقي» است هر عمل قربي قرباني مؤمن است كه به وسيله اين عمل درس خواندن قرباني است بحث كردن قرباني است كتاب نوشتن قرباني است هر خيري قرباني است كه «به يتقرب العبد من المولي سبحانه» اگر متقرب ميشود نزديكتر ميشود ديگر از خود او چيزي نميماند اگر از خود او چيزي نماند به مقام فعل الهي نزديك ميشود آن دو منطقه كه منطقه ممنوعه بود يعني مقام ذات و صفات ذات آن دو منطقه كه منطقه ممنوعه است به آن مقامي كه خدا كار ميكند با آن مقام و آن مقام تدبير الهي است خالقيت خدا رازقيت خدا فاتحيت خدا محيي بودن او مميت بودن او اينها همه افعال الهي است ديگر گاهي هست گاهي نيست خب وقتي به او نزديك شد ذات اقدس الهي به وسيله فرشتهها اين كار را ميكند مگر اسرافيل(سلام الله عليه) چه نقشي در عالم دارد؟ اسرافيل هم يك موجود ممكني است كه بالأخره احيا به عهده اوست عزرائيل (سلام الله عليه) چه نقشي دارد اين هم يك وجود ممكني است ديگر اين موجود ممكن در اثر آن قُرب معنوي كار خدايي انجام ميدهد، يعني چه؟ يعني مظهر مميت بودن خداست خدا مميت است به وسيله عزرائيل (سلام الله عليه) قبض روح ميكند خدا محيي است به وسيله اسرافيل (سلام الله عليه) احيا ميكند خب انسان كاملي كه معلم ملائكه است كه ميتواند از اينها بالاتر برود كه اين در صورتي است كه نزديكتر بشود متقرب الي الله بشود و تقرب به او اين است كه بالأخره از خودش بگذرد ﴿إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾.[28]
پرسش:...
پاسخ: آنها در حدي هستند كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» نسبت به آنها فرمود: ﴿قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[29] اين هم مقام بالايي است كه خدا به يك عده رزمنده بفرمايد كه ذات اقدس الهي دشمنان دين را با دست شما عذاب میكند.
پرسش:...
پاسخ: چه اينكه در بخشهاي ديگر فرمود، اما در آنجا چون عدهاي افتخار كردند، اينها كه خواستند افتخار بكنند تا ذات اقدس الهي غبارروبي نكند به آدم كمال نميدهد فرمود شما به جاي اينكه شاكر باشيد اين حرفها چيست که ميزنيد؟! ﴿وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا﴾ اين همه نعمت به شما داده بعد آمديد گفتيد ما كشتيم؟ اين حرف چيست؟ بگوييد الحمد لله رب العالمين.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 1.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[3] . سورهٴ انفال، آيهٴ 6.
[4] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[5] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[6] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 20.
[7] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[8] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.
[9] . سورهٴ انفال، آيهٴ 11.
[10] . سورهٴ انفال، آيهٴ 10.
[11] . سورهٴ انفال، آيهٴ 10.
[12] . سورهٴ انفال، آيهٴ 12.
[13] . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[14] . نهجالبلاغه، حكمت 373.
[15] . سورهٴ انفال، آيهٴ 160.
[16] . سورهٴ انفال، آيهٴ 160.
[17] . سورهٴ نمل، آيهٴ 87.
[18] . اقبالالأعمال، ص178.
[19] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[20] . سورهٴ بقره، آيهٴ 251.
[21] . الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص352.
[22] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.
[23] . الكافي، ج2، ص352.
[24] . توحيد صدوق، ص165.
[25] . الكافي، ج2، ص352.
[26] . سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[27] . نهجالبلاغه، حكمت 136.
[28] . سورهٴ انعام، آيهٴ 162.
[29] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.