03 04 2000 4937007 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 16

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ (13) ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ (14)﴾

افاضه نعمت خواب به مسلمانان در بدر موجب رفع اضطراب و خستگي

در جريان جنگ بدر كه فضا براي هراس و ناآرامي آماده بود ذات اقدس الهي چندين كمك به مسلمين عنايت كرد اولاً هراس و ترس آنها را كه باعث اضطراب است آن را با افاضه امن برطرف كرد و خستگي را به وسيله خواب برطرف كرد ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ خوابي كه روي اطمينان و آرامش باشد دو بركت را به همراه دارد يكي آنكه اضطراب و ترس از بين مي‌رود و يكي اينكه آن خستگي از بين مي‌رود اين عنايت الهي است. اصل خواب را خداوند به عنوان آيهای‌ از آيات الهي ياد مي‌كند مي‌فرمايد ﴿وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾[1] در روز قدرت كسب داريد در شب مي‌آرميد هر دو آيت الهي است لكن در فضاي خوف و اضطراب خواب امن نصيب كسي بشود اين دو بركت را به همراه دارد يكي باعث رفع اضطراب و نگراني است و يكي هم باعث رفع خستگي است ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾.

هدايت آبها به فرمان الهي و فوايد نزول باران براي مسلمانان در بدر

چون مشركين بر آن چاه بدر مسلط شدند و جلوي مسلمين را گرفتند آب زميني بهره مسلمين نمي‌شد ذات اقدس الهي آب آسماني بر آنها فرستاد فرمود ﴿وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ شما كه از آب چاه و آب زمين محروم شديد خداي سبحان آب آسماني براي شما نازل مي‌كند اصل آب كه بركت الهي است در اختيار خداست ذات اقدس الهي تهديد كرد فرمود اين چشمه‌ها و چاه‌ها و قناتها كه سبب حيات شماست به فرمان الهي مي‌جوشند اگر خداي سبحان اراده كند كه اين آبها يك مقداري پايين برود مقداري كه ديگر در دسترس صنعت شما نباشد يكي دو هزار متر سه هزار متر اينها پايين‌تر بروند ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ﴾[2] حالا اگر اين آبها سطحشان اين سفره‌هاي زيرزميني پايين برود چون تمام اين ترافيكها سه راه‌ها چهار راه‌ها اين چراغ سبزها چراغ قرمزها را در زيرزمين او معين كرده كه كجا برود كجا نرود ﴿فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ﴾[3] او مسلكها را معبرها را اتوبانها را خيابانها را بيابانهاي زيرزميني را مشخص كرده است كه كدام آب كدام راه برود و كدام آب كدام راه نرود سطحش هم او مشخص كرده است راه را هم مشخص كرده است حالا مسلكها را راه‌ها را او مشخص كرد اگر اين راه‌ها را عوض بكند نصيب كسي نخواهد شد اگر سطح آب را پايين ببرد غور بشود اينها غائر بشوند در دسترس كسي نيست فرمود ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ﴾ آب جاري كه «تناله الأيدي و الدلاء تراه العيون و تناله الدلاء» به آن مي‌گويند آب معين آبي كه چشم او را ببيند و دَلو به او برسد در گذشته از راه دَلو استفاده مي‌كردند حالا از راه‌هاي ديگر فرمود آبي كه در دسترس شما باشد و در ديد شما قرار بگيرد آن آب را مي‌گويند آب معين خب چه كسي آن آب را براي شما مي‌آورد؟ بنابراين راه‌هاي زيرزميني آب تنظيمش و هدايت اين ترافيك به دست خداست سطح آب هم به دست خداست چه اينكه آب بالا هم به دست خداست فرمود حالا اينها آمدند اين چاه بدر را تحت سلطه خود قرار دادند شما محروم شديد جاي خوبی را هم اينها گرفتند ولي ما از آسمان براي شما آب فرستاديم ﴿وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ اين آب براي چندين فايده است ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ﴾ آن طهارت حدثي و خبثي را تأمين بكند و وسوسه‌هاي شيطان را هم با نزول اين باران بر طرف بكند.

عدالت سقف طهارت با مبادي اختياري و عصمت نتيجه طهارت تكويني

فرق فراواني بين اين آيه محل بحث با آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است كه آيه تطهير است بيان آن فرق مهم آن است كه گاهي ذات اقدس الهي مبادي تكويني يك امر را فراهم مي‌كند بعد امر تشريعي مي‌كند مي‌فرمايد با اين اموري كه من براي شما فراهم كردم خودتان را طاهر كنيد آن‌گاه آن طهارت كه نصيب انسان مي‌شود مبادي اختياري دارد با مبادي اختياري خود مكلّف طهارت براي او پديد مي‌آيد قهراً سقفش تا حد عدالت است اگر خيلي هم انسان ترقي بكند به يك عدل كاملي برسد ديگر آن عصمت الهي كه موهبت خاصه است نصيب او نخواهد شد زيرا انسان با اراده خود مي‌خواهد طاهر بشود و ذات اقدس الهي بعد از تأمين كردن آن مبادي تكويني امر تشريعي كرده است بين اراده خدا و حصول طهارت اراده خود مكلّف فاصله است او اراده كرده است كه از اين راه‌ها با فرستادن باران و تنظيم اين مسائلي كه مربوط به طهارت است شما را طاهر بكند بايد امر بكند كه شما از اين آب استفاده كنيد و خودتان را تطهير كنيد از آن به بعد ديگر اراده خود مكلف واسط و فاصل است پس اين مي‌شود يك اراده تشريعي زيرا ذات اقدس الهي اراده نكرده است بلاواسطه اين انسانها را تطهير كند چه اين آيه محل بحث و چه آيه شش سورهٴ مباركهٴ «مائده» پيامش همين است، اما آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه علي حده بايد اشاره بشود مطلب ديگري است.

تحقق اراده تشريعي خداوند بر طهارت مائية و ترابية منوط به اراده انسان

در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه ششم به اين صورت بيان فرمود، فرمود وضو بگيريد يا تيمم بكنيد اين «غسلتان و مسحتان» يا طهارت ترابي و مايي براي آن است كه شما را طاهر بكند آيه شش سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ﴾ اين براي وضو ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾ شما خودتان طاهر بشويد نه من مي‌خواهم شما را طاهر كنم من مي‌خواهم شما خودتان را طاهر بكنيد که مي‌شود اراده تشريعي ﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ غائط آن جاي پست را مي‌گفتند كه براي قضاي حاجت مي‌رفتند مثل اينكه الآن بگويند از دستشويي كسي بيرون آمد كم‌كم اين كلمه هم ديگر به منزله تصريح مي‌شود اين كلمه دستشويي هم رخت برمي‌بندد يك كلمه ديگري به كار مي‌آيد ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا﴾ اين صعيد طيب يعني سرزمين پاك روزي به صورت صعيد زلق و صعيد پراكنده و در هم ريخته مبدل خواهد شد يعني همه اوضاع زمين اين‌ چنين مي‌شود تنها يك چيز براي آدم مي‌ماند و آن همان چيزي است كه با جان آدم همراه است الآن براي ما اين نسخه‌هاي خطي كتابهاي خطي اينها خيلي ارزشي است ولي روزي مي‌رسد كه همه اينها تبديل مي‌شود به آن روزي كه ﴿إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ﴾ آن روز اينطور نيست که كتابهاي خطي و نسخه‌هاي خطي و مسجدها و حسينيه‌ها بماند كه يك چيز بالأخره به همراه آدم است آن هم چيزی است كه ما با خودمان مي‌بريم و گرنه همه آنچه كه روي زمين است اعم از نسخ خطي اعم از مساجد اعم از حسينيه‌ها همه اينها به صورت صعيد زلق درمي‌آيد روزي كه ﴿إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ﴾[4] بشود و مانند آن، به هر تقدير فرمود ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ﴾ فرمود آن وضو اين هم غسل اگر طهارت مائيه در وضو و همچنين طهارت مائيه در غسل ميسورتان نشد ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا﴾ مي‌شود طهارت ترابيه بدل از وضو يا طهارت ترابيه بدل از غسل يعني تيمم بدل از غسل تيمم بدل از وضو پس به مجموع طهارت ترابيه و مائيه يعني وضو و غسل و تيمم بدل از غسل و تيمم بدل از وضو اينجا ذكر شد آن‌گاه در پايان جمع بندي كرد فرمود: ﴿ما يُريدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ خدا اينكه فرمود وضو بگيريد غسل بكنيد اگر مقدورتان نشد تيمم بدل از وضو يا تيمم بدل از غسل بكنيد صورتتان را خاكمالي بكنيد براي اينكه شما را پاك بكند خب پيداست كه طهارت ظاهري منظور نيست آن غرور و منيّت و فخرتان را با اين خاكمالي كردنها پاك بكند و شستشو بدهد.

پرسش:...

پاسخ: آن نيت مي‌خواهد، پس انسان براي رضاي خدا صورتش را خاكي مي‌كند آن وقت همه تکبر و غرور مي‌ريزد و همه مشكلاتمان در اين من و ماست و گرنه كشور را به خوبي مي‌شود اداره كرد تمام مشكل اين است كه چرا من نگفتم شما گفتيد؟ همه حرف همين است.

چشم تيزبين اهل محشر در صحراي گسترده و صاف موجب شرمندگي انسانها در قيامت

پرسش:...

پاسخ: چرا كل زمين ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ﴾ منتها مسجد معموراً مجسّم و متمثل مي‌شود و گرنه ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ﴾ به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند خب اين كوه‌ها چه مي‌شود؟ فرمود ﴿وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً * فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً * لاَ تَرَی فِيهَا عِوَجاً وَ لاَ أَمْتاً فرمود به اينكه از تو سؤال مي‌كنند اين كوه‌ها و تپه ماهورها و بلنديها اينها چه مي‌شود فرمود همه اينها را خدا صاف مي‌كند در زمين قيامت يك «قاع صفصف» است «قاع» يعني بيابان «قاعه» يعني بيابان «صفصف» وصف تأكيد اوست كه هيچ اعوجاج و كجي چيزي نيست الآن بالأخره تپه‌اي هست تلي هست ديواري هست خانه‌اي هست انسان شرمنده خودش را در لاي اينها پنهان مي‌كند آن روز يك صحنه صافي است چشم اهل محشر هم تيزبين است ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ﴾[5] حديد است؛ يعنی حدّت دارد و تيز است نه تنها دو فرسخ نه تنها دو ميليون فرسخ نه تنها دو ميليارد فرسخ هرچه را بخواهد مي‌بيند آن وقت كسي هم نمي‌تواند خودش را پنهان كند كجا پنهان كند؟ تپه و كوه و درّه و ديوار و اينها هم كه نيست چشم هم كه ـ الي ماشاءالله ـ هرچه خدا بخواهد مي‌بيند انسان مي‌تواند ببيند ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ﴾.

اراده تشريعي خداوند در تحقّق طهارت مسلمانان در آيه ﴿لكن يُريد ليطهّركم﴾ و اراده تكويني خداوند در تحقق طهارت اهل بيت(عليهم السلام) در آيه تطهير

به هر تقدير فرمود ﴿وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾[6] خدا مي‌خواهد شما را تطهير كند خب با آن آب و خاك مي‌خواهد شما را پاك كند؛ يعني خدا مبادي تكويني را فراهم كرده يك دستور تشريعي داده دو شما با تطبيق كار شريعت خودتان را تطهير كنيد خداوند مي‌خواهد از راه وضو و غسل شما را پاك بكند اين مي‌شود اراده تشريعي چه اينكه در جريان جنگ «انفال» هم فرمود خدا با اراده تشريعي مي‌خواهد شما را پاك بكند خدا اين آب را فرستاده بعد شما غسل كنيد وضو بگيريد نماز بخوانيد پاك بشويد در همه موارد بازگشتش به اين است كه ايجاد مقدمات تكويني‌اش به اراده ذات اقدس الهي است اما بين آن كار خدا و حصول طهارت شما فعل شما اراده شما و دستور خدا كه اراده تشريعي اوست فاصله است آن وقت سقفش هم مي‌شود حداكثر عدالت بر خلاف سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه تطهير او مستقيماً اراده كرده كه اين ذوات نوراني را تطهير كند ﴿ا ِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾[7] نه يعني باران بفرستد نه يعني آب به شما بدهد نه به شما دستور وضو و غسل و يتمم بدهد اين چيز ديگر است اين مستقيماً اراده كرده كه اين ارواح شما را طيّب و طاهر بكند آن وقت اين اراده همان است حصول مراد همان در آسمان است اين در زمين فاصله خيلي است.

بيان نكته‌اي ادبي در عبارت ﴿إذْ يوحي...﴾

خب فرمود ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ كه پنج شش فايده دارد كه مبسوطاً گذشت، بعد مي‌فرمايد: ﴿اذ يوحي﴾ اين ﴿اذ يوحي﴾ نظير ﴿اذ تستغيثون﴾[8] يا منصوب است به «اذكر» يا ظرف است براي ﴿وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾[9] ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ﴾[10] «وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ إِذْ تَسْتَغيثُونَ» «وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ اذ يوحي ربك» يا به گذشته مرتبط است يا منصوب است به فعل محذوف مقدّر، فرمود ذات اقدس الهي به فرشته‌ها وحي مي‌فرستد و به فرشته‌ها مي‌گويد شما مبادا خيال كنيد كه از شما كاري ساخته است اين را كه به فرشته‌ها هميشه مي‌فرمايد فرشته‌ها هم ﴿يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ﴾[11] معصوم‌اند ﴿لا يعصون اللهَ ما أمَرَهُم وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾.

تفاوت معيّت خداوند در ﴿هوَ معكُم أينما كُنتم﴾ با معيّت خاصّه با فرشتگان و انبيا

اما براي اينكه ما بفهميم كه رابطه فرشته‌ها با خدا رابطه عبد و مولاست همين، براي اينكه به ما بفهماند كه فرشته اگر كاري مي‌كند مأمور الهي است و در حقيقت پيام الهي را مي‌آورد ﴿إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ﴾ من با شما هستيم اين را مطمئن باشيد خب فرشته كه هراسي ندارد اما براي اينكه به ما بفهماند اگر از فرشته كاري ساخته است براي اين است كه تحت معيت خاصه ذات اقدس الهي است اين معيت غير از معيت سورهٴ مباركهٴ «حديد» است آن معيت با همه است در اوائل سورهٴ مباركهٴ «حديد» دارد ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[12] اين معيت قيّوميه با همه است با مؤمن هست با كافر هست با عاصي هست با مطيع هست هر كس در هر شرايطي باشد خداي سبحان با او هست و محيط به اوست علماً و قدرتاً اما اين معيتي كه ذات اقدس الهي به موسي و هارون (سلام الله عليهما) دارد يا به پيغمبر دارد يا با فرشتگان جنگ بدر دارد اين معيّت خاصه است اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به همراهش در غار فرمود ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[13] اين معيتي نيست كه با سوره «حديد» يكي باشد چون آن معيت با كفار هم هست يا وجود مبارك موساي كليم در بحبوحه خطر مي‌گويد: ﴿إِنَّ مَعي رَبّي سَيَهْدينِ﴾[14] اين يك معيت خاصه است در سورهٴ مباركهٴ «طه» به موسي و هارون (سلام الله عليهما) طبق آيه ٤٦ سورهٴ مباركهٴ «طه» فرمود به اينكه ﴿لا تَخافا﴾ به موسي و هارون (سلام الله عليهما) فرمود نترسيد ﴿إِنَّني مَعَكُما﴾ من با شما هستم ﴿أَسْمَعُ وَ أَري﴾ خب اين ﴿أَسْمَعُ وَ أَري﴾ يعني «اسمع و اري لاعينكم و لأنصركم» و گرنه «أَسْمَعُ وَ أَري» با فرعون هم هست هرچه كه آل فرعون مي‌كنند خدا «يسمع و يري» معيتي كه نتيجه‌اش ديدن و شنيدن باشد چون او به ﴿كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ﴾[15] است ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصيرٌ﴾[16] است ﴿وَعَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ﴾[17] است اين يك معيت خاصه است من مي‌شنوم اگر استنصار كنيد مي‌بينم نفس شما را تأييدتان مي‌كنيم پس اين معيت خاصه است خب پس در اين چند مورد يعني آن‌جايي كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[18] يا آنجا كه موساي كليم مي‌فرمايد ﴿إِنَّ مَعي رَبّي سَيَهْدينِ﴾[19] يا آنجا كه ذات اقدس الهي به موسي و هارون (سلام الله عليهما) مي‌فرمايد ﴿إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَري﴾[20] يا در اينجا كه خدا به ملائكه مي‌فرمايد ﴿أَنّي مَعَكُمْ﴾ همه اينها معيت خاصه است خب پس به ملائكه هم مي‌گويد تا حواس ما جمع باشد كه از ملك هم كاري ساخته نيست اگر كاري هست براي ذات اقدس الهي است.

آنجاهايي كه براي مؤمنين عنايت دارد البته معيت خاص است.

پرسش:...

پاسخ: بله، اگر جايي كه نسبت به مؤمنين باشد معيت خاص است و آن معيت مطلق براي عاصي و مطيع يكسان است.

دستور خداوند به فرشتگان به ثابت قدم كردن مؤمنان

خب در اينجا به ملائكه فرمود: ﴿أَنّي مَعَكُمْ﴾ حالا بياييد مأموريتتان را انجام بدهيد شما مأموريتتان عبارت از اين است كه ﴿فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا﴾ اينكه دارد ﴿يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ﴾[21] خداي سبحان انسانهاي مؤمن را تثبيت مي‌كند، ثبات قدم مي‌دهد، پايمردي مي‌دهد استقامت مي‌دهد همين اينها است گاهي مي‌بينيد قلب آدم مي‌آرمد گاهي مي‌بينيد دوستان خوبي نصيبش مي‌شود كه اينها در حقيقت پيام فرشته‌ها را دارند مي‌آورند همان‌طوري كه شياطين الانس گاهي انسان را اغوا مي‌كنند مأموران فرشته‌ها هم انسان را هدايت مي‌كنند ﴿فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا﴾ اينها را تثبيت مي‌كنند كار خدا را مي‌كنند من از آن طرف ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ من در دلهاي آنها هراس و ترس ايجاد مي‌كنم مگر دل جزء ستاد و سپاه الهي نيست؟

جنود الهي بودن اعضا و جوارح انسان و امداد و اضلال خداوند از طريق آنها در بيان امام علي(عليه السلام)

اگر ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[22] و اگر طبق بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) که فرمود عباد خدا «جوارحكم جنوده»[23] جوانح ما هم جنود اوست اين‌چنين نيست كه دل ما در برابر خدا باشد اعضا و جوارح ما ستاد الهي است اگر ـ ان‌شاءالله ـ ذات اقدس الهي خواست كسي را ياري كند با همين سربازان داخلي آدم را ياري مي‌كند اين لازم نيست جاي ديگر لشگركشي كند كه و اگر خداي ناكرده خدا خواست كسي را بگيرد با همان زبان او با دست او ـ معاذ الله ـ او مي‌گيرد ديگر اينجا لازم نيست كه از جاي ديگر لشگركشي بكند آدم حرفي مي‌زند چيزي مي‌نويسد چيزي را امضا مي‌كند يك جايي مي‌رود مي‌افتد اين بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه فرمود «جوارحكم جنوده» همين است.

وحدت سياق در خطابات نشانه مخاطب نبودن فرشتگان در ﴿فاضربوا فوق الأعناق...﴾ و توضيح آن

خب فرمود: ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آنها از ترس ديگر حالا نمي‌توانند بخوابند آنها هراسناك به ميدان مي‌آيند شما مطمئناً به ميدان مي‌رويد در چنين شرايطي ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾ گرچه اين جمله قبلي خطاب به فرشتگان است و گاهي ممكن است خيال بشود اين امر هم به فرشتگان است ولي محور اصلي اين آيات مؤمنين‌اند چون به مؤمنين مي‌فرمايد ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ﴾ ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ﴾ ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[24] ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾[25] ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ﴾ ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ﴾ ﴿وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ﴾ ﴿وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ همه اين خطابها ناظر به مؤمنين است اين خطاب هم ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾ هم خطاب به مؤمنين است حالا كه اين‌ چنين هست پس سر اينها را بزنيد فوق اعناق يعني فوق گردن فوق گردن همان سر است ديگر سرهايشان را بزنيد و دستاويزهاي آنها را هم بزنيد انگشتانشان را قطع كنيد كه اينها نتوانند كاري بكنند قدم بردارند بخواهند جايي بروند بي انگشت مقدورشان نيست بخواند دست به سلاح ببرند بي انگشت مقدورشان نيست آنها را بزنيد حالا يا «كل بنان» كنايه از آن است كه دست و پايشان را قطع كنيد يا نه دستاويزشان را قطع كنيد يا نه چيزي ديگر همان انگشتانشان را قطع كنيد كه نتوانند دست به سلاح ببرند خب براي اينكه شما همه جهات را داريد شما آرام هستيد دشمن شما هراسناك شما تأييد فرشتگان را داريد آنها ندارند ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾.

اما آيا فرشتگان هم اين كار را كردند؟ اين عقلاً محال نيست، عقلاً محال نيست كه فرشته كسي را بكشد اما حالا فرشته مثل بشر شده است دست به شمشير كرده يا نه همان كه اراده كرده طرف مي‌ميرد چون انسان خودش الآن در فضاي ملكوت دارد زندگي مي‌كند يعني الآن همه كارهايي كه ما داريم انجام مي‌دهيم يك موجود مجردي سرپرستي همه كارهاي مادي ما را انجام مي‌دهد ما انديشه مي‌كنيم كه فلان كار خوب است اين انديشه يك امر مجرد است بعد اراده مي‌كنيم كه اين كار را انجام بدهيم اين كار خوب است بعد اين دست را بلند مي‌كنيم ما كه الآن از جايي به جايي مي‌رويم از مَدرس به منزل مي‌رويم از منزل به مدرس مي‌رويم اين جسم پنجاه شصت كيلويي را يك موجود مجرد دارد جابه‌جا مي‌كند الآن كسي برود پشت بام اين نظام خلقت انساني نگاه كند مي‌بيند يك سلسله ارواح مجردي‌اند كه اين ابدان شصت هفتاد كيلو را دارند جابه‌جا مي‌كنند آن روح كه در بدن ما نيست كه كسي در بدن ما نيست كه در كله ما و قلب ما و اينها نيست كه اينها متعلق آن است.

تدبير بدن انسان توسط روح

لطيفه‌اي مرحوم شيخ بهايي در كشكولش دارد كه مي‌گويد لطيف‌ترين تعبير درباره رابطه روح و بدن اين است كه روح و بدن مثل لفظ و معناست حالا گاهي گفتند نظير طائر ملكوت است كه «چند روزي قفسي ساخته‌اند از بدنم» يك وقت طوری ديگر گفتند و طور ديگر ايشان مي‌فرمايد لطيف‌ترين تعبير اين است كه رابطه روح و بدن مثل رابطه معنا و لفظ است آدم اين لفظ را كه مي‌بيند به ياد آن معنا مي‌افتد آن معنا چون هست اين لفظ مستعمل است و اگر او نباشد اين لفظ مهمل است ولي معنا كه داخل لفظ نيست آدم اين لفظ را اين كلمه را مثلاً كلمه زيد را «زاء» و «ياء» و «دال» را ارباً ارباً بكند آن معنا را آن هيكل را كه در اين نمي‌يابد كه روح هم چيزي نيست كه انسان را در سالن تشريح قطعات او را جدا بكنند و روح را پيدا كنند روح تعلق تدبيري به بدن دارد و بدن متعلق روح است در بدن كه فرو نرفته كه خب الآن جز آن است كه يك موجود مجرد ملكوتي اين هيكلها را جابه‌جا مي‌كند؟! مي‌گويد برو مي‌گويد بيا مي‌گويد بخواب مي‌گويد غذا بخور رهبري همه كارهاي اين هيكل را آن موجود مجرد دارد آن است كه «خلق الله الارواح قبل الأجساد»[26] قبل چندين سال آن كه ﴿مِنْ رُوحي﴾[27] به ذات اقدس الهي مرتبط است آن ديگر حلول نكرده اينجا كه فرونرفته كه بعد وقتي كار خودش را انجام داد با اين ابزار كم‌كم رابطه‌اش را از اين تن قطع مي‌كند وقتي رابطه‌اش را اول كم كرد انسان منصرف مي‌شود سهو و نسيان پيش مي‌آيد اين حالت انصراف است بي‌علاقگي هم علاقه‌اش كم مي‌شود هم انصراف پيدا مي‌شود آخرهاي عمر مثل آن ميوه‌اي كه رسيده قبلاً چسبيده به اين شاخه چون خام است و نرسيده بعد وقتي رسيده حالا مي‌خواهد رها كند آن را مي‌بينيد كم‌كم آماده است كه اين خوشه و شاخه را رها كند آنچه را كه قبلاً دل‌بسته بود حالا يكي پس از ديگري براي او همه اينها بي‌خاصيت ظهور مي‌كند بي‌جاذبه ظهور مي‌كند تا كم‌كم به همان خورد و خواب و اينها بسنده مي‌كند از اين هم منصرف مي‌شود بعد «روزي رخش ببيند و تسليم او كند» اين بدن را ول مي‌كند و خودش به آن دياري كه بايد برود مي‌رود.

آثار اداره نمودن موجود مجردي به نام روح بر بدن مادي انسان و بيان ميزان توانايي فرشتگان

خب چنين موجودي الآن دارد اداره مي‌كند ديگر پس اگر يك موجود ملكوتي يك كار مادي انجام داد تعجب ندارد اصلاً ما در اين فضا داريم زندگي مي‌كنيم الآن اين دستي كه حركت مي‌كند چه كسي حركت مي‌دهد؟ يك انديشه حركت مي‌دهد آن انديشه كه در بدن نيست جايي هم ندارد يك موجود مجرد است پس فرشته اگر بخواهد سر كسي را ببرد دست كسي را ببرد با اراده مي‌برد همان‌طوري كه ما دست را حركت مي‌دهيم با اراده حركت مي‌دهيم حالا ما اگر كاري را خواستيم انجام بدهيم در خارج از محدوده با دست انجام مي‌دهيم ولي حرکت خود دست را با چه كاري انجام مي‌دهيم؟ كاري را خواستيم انجام بدهيم به جايي برويم سخنراني بكنيم با اين بدن مي‌رويم ولي خود اين بدن را چه كسي مي‌برد؟ جز آن است كه يك موجود ملكوتي اين بدن شصت هفتاد كيلويي را جابه‌جا مي‌كند اگر عصباني شد همين انساني كه در حال عادي قدرتش محدود است حالا ده نفر مي‌خواهند جلويش را بگيرند نمي‌توانند و اگر در حال عادي بود كسي بخواهد اين شصت كيلو را به زحمت حركت بدهد مخصوصاً در حال غضب نمي‌تواند ولي در همين ورزش پَرش مي‌بينيد گاهي چهار متر گاهي پنج متر گاهي شش متر اين شصت كيلو را جابه‌جا مي‌كند و مي‌اندازد دور خب آنها كه وزنشان هفتاد كيلو است و پنج شش متر يا كمتر بيشتر مي‌پرند بالأخره كسي هست كه اين شصت كيلو را پرت مي‌كند يا نه؟ اين همان انديشه مجرد است ديگر اين همان اراده مجرد است ديگر اين‌‌چنين نيست كه حالا يك كسي يك چيز ديگري در انسان به كار برده باشد او اين بدن ورزشكار شصت كيلويي را هشت متر پرت كند اين نيست كه پس يك موجود مجرد دارد که اين بدن مادي را اداره مي‌كند ملك هم اگر بشود سر كسي را ببرد دست كسي را ببرد آن هم همين‌طور محظوري ندارد پس محال عقلي نيست ولي آيه روشن نيست كه آيا فرشتگان كشتند يا نه اگر روايت معتبر بود با آن روايت هم مي‌شود اين معنا را اثبات كرد در تاريخ و روايات البته هست اما در حد قصه و تاريخ و اينها مرحوم امين الاسلام نقل كرده ديگران نقل كردند اگر در حد روايت باشد نه تاريخ همان كاري كه ما در فقه داريم حداقلش اين است كه روايتي باشد معتبر قابل قبول است.

بررسي فضاي آيه و ضماير موجود در آن نشانهٴ مخاطب بودن مؤمنان مگر فاعل فعل «فثبّتوا»

پرسش:...

پاسخ: چون آخر فضاي آيه خطاب به مسلمين است آن چند تا آيه كه خوانده شد همه ضمير جمع خطاب به مسلمين است ديگر ﴿اذ تستغيثون﴾[28] يعني «انتم» ﴿ربكم﴾ يعني «انتم» ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ﴾ يعني «انتم» ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ﴾[29] يعني انتم ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾[30] يعني «انتم» ﴿إِذْ يُغَشِّيكُم﴾ يعني «انتم» ﴿يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ﴾ يعني «انتم» ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ يعني «انتم» ﴿يُذْهِبَ عَنْكُمْ﴾ يعني «انتم» ﴿لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ يعني «انتم» خب همه اينها خطاب به مسلمين است ديگر آن‌گاه ﴿فثبتوا﴾ هم مي‌تواند خطاب به اينها باشد اگر دليل معتبري دلالت كرد بر اينكه فرشتگان اين كار را انجام دادند مخالف آيه نيست چون آيه از اين جهت ساكت است نه دليل عقلي بر خلاف هست نه دليل نقلي منتها بايد در مقام اثبات آن روايت را معتبر تلقي كرد با تاريخ ثابت نمي‌شود يك با قصه ثابت نمي‌شود دو با روايتهاي ضعيف همان‌طور كه حكم فقهي ثابت نمي‌شود سه روايت معتبري باشد قابل قبول است.

اما تمام اين سياق كه ده دوازده‌تا ضمير خطاب به مسلمين هست ﴿فاضربوا﴾ خطاب به كيست؟ آيا ﴿فاضربوا﴾ خطاب به ﴿فثبتوا﴾ است يا ﴿فاضربوا﴾ خطاب به همه اينهاست كه ده دوازده بار از اينها به «كم» ياد كرد، آن خطاب كه يقيناً فرشتگان هستند.

پرسش:...

پاسخ: نه، چه اينكه در جريان سورهٴ مباركهٴ «حجرات» هم همين كار را كرده فرمود شما برويد آنجا بساط اينها را به هم بزنيد براي اينكه اينها ﴿شاقوا الله و رسوله﴾ در جريان مهاجرت يهوديها در آيه سه به بعد سوره «حشر» فرمود: ﴿وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ عَذابُ النّارِ ٭ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ ٭ ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها﴾ در متواري كردن اين يهودي‌هاي بني‌قريضه و بني قينقاع و امثال ذلك.

تبيين معناي واژه «شاقّوا» در آيه و كيفيت عذاب كافران

پرسش:...

پاسخ: اينها چون شق عصای مسلمين كردند در برابر اسلام و مسلمين به مقاومت برخاستند بايد عذاب بشوند حالا عذاب مثل اينكه در بخشهاي ديگر فرمود ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾[31] اينها بايد عذاب بشوند حالا با فرشتگان عذاب مي‌شوند يمكن به دست شما مسلمانها عذاب مي‌شوند يمكن فرمود خداي سبحان اراده كرده كه ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْديكُمْ﴾ اينجا هم فرمود ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين سيل كه مي‌آيد دو شق مي‌كند دو حد درست مي‌كند درّه درست مي‌كند مي‌گويند اين منشق كرده اين سينه كوه را آن كساني كه داعيه اختلاف دارند خودشان در يك طرف‌اند ديگران در طرف ديگر اين را مي‌گويند شق اصحاب مسلمين كردند مشاقه كردند يعني سينه اين كوه را كه صاف و شفاف بود دره به صورت درآوردند وقتي دره درآوردند اين طرف از آن طرف بي‌خبر اين طرف هم از آن طرف بي‌اطلاع اين را مي‌گويند شاقه نمودن ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اين صغراي قياس ﴿وَ مَنْ يُشَاقِّ اللّهَ وَ رَسوله فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ خب نحوه عقابش چيست؟ ﴿ذلكم فذوقوه﴾ همين را بچشيد فعلاً ﴿وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ﴾ تا او را بنوشيد يك عذاب چشيدني دارد كه دنياست يك عذاب نوشيدني دارد كه آخرت است چشيدن مقدمه‌اي است براي نوشيدن اين ذوق است اما آن كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مانند آن قبلاً گذشت ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ﴾[32] اين است آن شُرب يعني نوشيدن اين قدر مي‌دهند كه در حد نوشيدن باشد الآن هر عذابي كه به كفار تحميل مي‌شود در حد چشيدن است آن عذاب آخرت كه ﴿أَشَدُّ وَ أَبْقي﴾[33] است در حد نوشيدن است لذا فرمود فعلاً اينها را بچشانيد تا بعداً ما بنوشانيم اينها را ﴿ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . سورهٴ روم، آيهٴ 23.

[2] . سورهٴ ملك، آيهٴ 30.

[3] . سورهٴ ملك، آيهٴ 30.

[4] . سورهٴ تكوير، آيهٴ 6.

[5] . سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[6] . سورهٴ مائده، آيهٴ 6.

[7] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

[8] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.

[9] . سورهٴ انفال، آيهٴ 7.

[10] . سورهٴ انفال، آيهٴ 8.

[11] . سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[12] . سورهٴ حديد، آيهٴ 4.

[13] . سورهٴ توبه، آيهٴ 40.

[14] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.

[15] . سورهٴ مائده، آيهٴ 117.

[16] . سورهٴ ملك، آيهٴ 19.

[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 20.

[18] . سورهٴ توبه، آيهٴ 40.

[19] . سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.

[20] . سورهٴ طه، آيهٴ 46.

[21] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 27.

[22] . سورهٴ فتح، آيهٴ 7.

[23] . نهج‌البلاغه، حكمت 199.

[24] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.

[25] . سورهٴ انفال، آيهٴ 10.

[26] . بحارالأنوار، ج47، ص357.

[27] . سورهٴ حجر، آيهٴ 29.

[28] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.

[29] . سورهٴ انفال، آيهٴ 9.

[30] . سورهٴ انفال، آيهٴ 10.

[31] . سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[32] . سورهٴ انعام، آيهٴ 70.

[33] . سورهٴ طه، آيهٴ 127.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق