اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ (11)﴾
برطرف كردن احتياجات از راه حرام مستلزم عطش و گرسنگي در قيامت و بيثمر بودن استغاثه او در جهنم
در بحث قبل فرمود ذات اقدس الهي هدف نهايياش احقاق حق و ابطال باطل است و در اين راه ريشه كفر و كفار را قطع خواهد كرد ﴿وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾[1] قطع دابر ظلمة يعني اصل و ريشه ظالمان گاهي به امدادهاي غيبي است و گاهي هم به امدادهاي ظاهري است فرمود آنجايي كه ذات اقدس الهي اراده فرمود كه ريشه كفر و كفار را قطع كند حق را احقاق كند و باطل را ابطال كند استغاثه شما را پاسخ داد استغاثه هم طلب غوث و غيث كردن است آن باران سودمند را ميگويند غيث آن باران زيانبار را مطر ميگويند ولي غيث نميگويند گاهي انسان در تشخيص سود و زيان غفلت ميكند و آنچه كه به سود اوست آن را زيانبار تلقي ميكند و آنچه كه زيانبار است آن را نافع ميپندارد لذا بيراهه ميرود و احتياجات خود را از راه حرام تأمين ميكند كسي كه احتياجات خود را از راه حرام تأمين ميكند عالماً عامداً دست به گناه ميزند چنين كسي هم در قيامت احتياجات او از راه غير صحيح يعني از راه زيانبار تأمين ميشود در حقيقت احتياج او رفع نخواهد شد در دنيا اگر كسي احتياج خود را گرچه احتياج او صادق است ولي از راه حرام بر طرف كرد در حقيقت به آن نياز فطري و طبيعي خود پاسخ صحيح نداد احتياجش همچنان هست زيرا فطرت انسان كه تشنه يك امر است آن امر حلال بايد كه به تشنگياش پاسخ بدهد اگر كسي دست به حرام زد و خواست از راه حرام آن احتياج طبيعي يا فطري خود را پاسخ بدهد چون حرام در حقيقت با آن سؤال مناسب نيست به آن سؤال فطري و طبيعي پاسخ داده نشد و اين شخص همچنان نيازمند ميماند و ميميرد و در قيامت هم گرفتار عطش و گرسنگي و ساير امور مورد حاجت است در آن روز هم در جهنم استغاثه ميكند و به او پاسخي ميدهند كه مطابق با خواسته او نيست لذا فرمود ﴿إِذْ يَسْتَغيثُون﴾ وقتي استغاثه ميكنند ﴿يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقًا﴾[2] اينها در جهنم تشنه هستند استغاثه ميكنند ولي آب داغ به اينها ميدهند خب آب داغ پاسخ استغاثه يك انسان عطشان نيست گفت همين كه نزديك دهان رسيد اين پوست را بريان ميكند و از بس كه داغ است پوست صورت به هم ميريزد خب ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ﴾ سرّش اين است كه اين شخص در دنيا خواستههاي خود را از راه حرام پاسخ داده حرام پاسخ صحيح به خواستههاي درست نيست چنين انساني هم در قيامت وقتي تشنه شد آب ميطلبد پاسخ او آب داغ است وقتي كه استغاثه كردند ﴿يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ﴾ گداخته است ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ﴾ ـ اعاذنا الله من شرور انفسنا ـ پس غيث عبارت است از آن است.
عدم دلالت آيات بر رؤيت فرشتگان در جنگ بدر و نقش نقل تاريخي در اين قضيه
فرمود شما استغاثه ميكرديد، فضاي جنگ بدر هم همانطور كه در بحث قبل ملاحظه فرموديد فضاي استغاثه بود اما پاسخي كه ذات اقدس الهي داد به مردم پاسخ نداد به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) پاسخ داد كه پيغمبر اعلام كرد و گرنه براي مردم وحي نازل نشد كه ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ بلكه به پيغمبر فرمود كه ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ پيغمبر هم به آنها اعلام فرمود كه ذات اقدس الهي شما را ياري خواهد كرد از اين آيات برنميآيد كه مردم ملائكه را ديدند حالا ممكن است بحثهاي روايي تأييد بكند رؤيت فرشتگان را البته چنين مسأله مهمي را هم بايد با روايت معتبر اثبات كرد نه با صرف تاريخ يك يا با روايتهاي غير معتبر دو تاريخ مگر اينكه متواتر باشد تاريخ توان اثبات اينها را ندارد چون در تاريخ كار رجالي به عمل نيامده آنطوري كه در روايات و احاديث كار شده تراجم و رجال فراهم شده و فراوان نوشته شده و درباره محدثين و روات كار شده صحيح و موثق و حسن و ضعيف از هم جدا شده چنين كاري درباره تاريخ كه نشده رجال تاريخ نظير رجال حديث بايد ارزيابي بشوند اين كار خيلي كم شده است بنابراين از تاريخ كاري كه از حديث ساخته است ساخته نيست چون رجالش مثل رجال حديث تحقيق نشده بر فرض هم اگر ما بخواهيم تاريخ را در حد حديث تلقي كنيم بايد نظير حديث معتبر باشد تا بتواند اين مطلب مهم را ثابت كند.
پس دو نكته شد: يكي اينكه از آيه برنميآيد كه اينها فرشتگان را ديدند چون خطاب مستقيماً به خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) متوجه شد، خدا به پيغمبر فرمود كه من چنين استجابتي دارم و از بخشهاي ديگر اين آيات هم برنميآيد كه مردم ملائكه را ديدند حالا ببينيم در بحثهاي بعدي كه ﴿إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ﴾[3] از آنجا چه استنباط ميشود.
شياطين مبدأ فاعلي در ايجاد خوف و فرشتگان مبدأ فاعلي در ايجاد طمأنينه
پرسش:...
پاسخ: دارد كه ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾،[4] گاهي انسان با آن علل غيبي قلبش آرام ميشود و دلش مطمئن ميشود يك عده ترس را در دل انسان القا ميكنند و آن شياطيناند براي اينكه شيطان ﴿يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ﴾[5] خب انسان كه ميترسد اين ترس يك امر عدمي نيست يك امر وجودي است اولاً و اگر امر وجودي شد يك مبدأ فاعلي ميطلبد ثانياً آن مبدأ فاعلي در جريان جنگها يك شيء حق نيست يعني رحمان و فرشتههاي رحماني نيست ثالثاً حتماً شيطان است براي اينكه وعده الهي اين است كه اين كار را انجام بدهيد وظيفه هم اين است و اگر هم «إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ» نصيب شما شد يا پيروزي يا شهادت بنابراين ترس ندارد، بعضيها نميترسند؛ اينكه نميترسند مصون از وسوسه شيطاناند آنها كه ميترسند اين ترس از كجاست؟ ﴿يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ﴾ كار شيطان است كار شيطان تخويف است ديگر در قبال تخويفي كه كار شيطان است تطمين يعني ايجاد طمأنينه كردن كار فرشتگان است خب.
بيان اندك بودن كافران در نظر مسلمانان با توجه به آيه ﴿لا يذكرون الله قليلاً﴾
يكي از بحثهايي كه در اثناي سخن ديروز گذشت اين بود كه ﴿يقللهم في اعينكم﴾ بود سؤال اين شد كه چگونه كفار كه زياد بودند در چشم مؤمنين كم ديده شدند؟ البته از باب چشمبندي و مانند اينها نخواهد بود كه ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ﴾[6] و مانند اين باشد چون باطن كافران يك امر دنيايي است و دنيا هم متاع اندك است حقيقت آنها و باطن آنها در چشمان مؤمنين ديده شد اين چنين نيست كه يك حقيقت زايدي را انسان كم ببيند يا حقيقت كمي را زياد ببيند تا بشود چشم بندي بلكه حقيقتي را انسان با چشم ملكوت ميبيند اگر اينها اهل دنيا هستند و متاع دنيا قليل است اينها حقيقت اينها را ديدند روايتي بود كه سيدنا الاستاد[7] داشت اين روايتي كه از وجود مبارك حضرت امير رسيد از غرر روايات است آن خط كلي را به انسان افاضه ميكند و آن اين است كه ذات اقدس الهي درباره منافقين فرمود: ﴿لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾[8] در بحث نفاق گذشت كه خدا ميفرمايد منافقين كم به ياد خدا هستند ﴿لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ اين ظاهر آيه بود و اين از طرفي هم ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾[9] و ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً﴾[10] ﴿إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾[11] از هر كافري بدترند اين هم مطلب دوم پس منافق «لا يذكر الله لا قليلاً و لا كثيراً» چون به خدا معتقد نيست كه كم به ياد خدا باشد كه خب اينكه خدا در قرآن فرمود ﴿لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾ از يك سو از سوي ديگر كه منافق بدتر از كافر است اصلاً به خدا معتقد نيست تا ياد خدا باشد کم يا زياد از سوي ديگر توجيه اين آيه چه خواهد بود؟ روايتي كه از حضرت امير (سلام الله عليه) است در ذيل اين آيه كه سيدنا الاستاد فرمود اين از غرر روايات است اين است كه فرمود نه اينكه آنها كم به ياد خدا باشند شايد از ديگران بيشتر ذكر بگويند كم نبودند منافقيني كه دائم الذكر بودند فرمود ذكر اينها براي دنياست براي خدا كه نيست فقط براي دنياست اين يك مطلب ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ﴾[12] اين دو مطلب چون ذكر اينها براي دنياست و متاع اينها اندك است پس اينها ذكرشان اندك است اين نتيجه، نه اينكه ﴿لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً﴾[13] يعني «لا يذكرون الله واقعاً الا ذكراً قليلاً واقعاً» از اين سنخ نيست خب حالا اگر اينگونه لطايف در روايات نباشد فهميدن قرآن ميسر است؟ به هر تقدير در اينگونه از موارد كه تطمين دلهاست از راه مبدأ فاعلي و حصول طمأنينه هست براي مبدأ قابلي يك مبدأ فاعلي ميطلبد که آن مبدأ فاعلياش فرشتگان الهياند.
بيان اهميت توحيد با توجه به فطرت آيات 11 ـ 10 انفال و 128 ـ 127 آلعمران
مسئله توحيد چون از اهميت خاصي برخوردار است ذات اقدس الهي آن را در هسته مركزي اين مطالب قرار ميدهد در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و مانند آن گذشت كه خداي سبحان پنج مطلب ذكر ميكند دو مطلب را اول ذكر ميكند دو مطلب را آخر ذكر ميكند اين مسئله توحيد ناب را وسط ذكر ميكند آيه سوره «آلعمران» كه مشابه همين آيات در سوره «انفال» است اين است: ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ﴾[14] آنگاه فرمود: ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾ اين يك ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾[15] اين دو ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾[16] كه وسط است سه ـ اين باشد ـ ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ چهار، ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُم﴾ پنج. بين اول و دوم و بين چهارم و پنجم آن هسته مركزي توحيد را ذكر ميكند ميفرمايد كه تمام اين كارهاي چهارگانه كه ما ميخواهيم بكنيم شما اي پيغمبر هيچ نقشي نداري ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ اين هم نكره در سياق نفي است، با اينكه او خليفه خداست با اينكه هزارها بركت دنيا و آخرت به خاطر برکت حضرت ميشود با اينكه خود قرآن فرمود غنا و بينيازي آن به بركت پيغمبر است ﴿أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾[17] اغنا را به پيغمبر اسناد ميدهد اما در مسئله توحيد براي اينكه ثابت كند پيغمبر هرچه دارد از ناحيه ذات اقدس الهي است و به اذن خداست آن را در هسته مركزي قرار داد در جريان بحث كنوني هم همينطور است ملاحظه ميفرماييد كه اثناي اين بحث آن جريان ﴿وَمَا النَّصر﴾ را از يك سو ذكر ميكند در بين اين بركاتي كه در استجابت دعاست بعد از اينكه فرمود: ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ قبل از اينكه بركات ظاهري را ذكر كند بين نزول فرشتگان و بين نزول باران كه بركات فراواني دارد ميفرمايد ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ اين اهميت توحيد ايجاب ميكند كه بين آن امدادهاي غيبي از راه انزال فرشتگان و اين امدادهاي ظاهري از راه انزال مطر اين حصر نصر به ذات اقدس الهي را اين وسط ذكر ميكند.
بيان نكتهاي ادبي در ﴿لتطمئنّ به قلوبكم﴾ با توجه به مفردات آيه بعد
مطلب ديگر اينكه فرمود ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ اضافه «لام» براي طمأنينه معلوم ميشود اين يك نقطه حياتي است چه اينكه در نعمتهاي ديگري كه يادآوري ميكند ميفرمايد: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ آنجا هم خواهد آمد كه چند فايده براي نزول باران ذكر ميكند اما جريان طمأنينه قلب را با يك تعبير ويژهاي ياد ميكند ميفرمايد: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ اذهاب رجس را بدون «لام» ذكر ميكند تثبيت اقدام را بدون «لام» ذكر ميكند كه يكي قبل از «يربط» است و يكي بعد از «يربط» است اما ربط و طمأنينه دل را با «لام» ذكر ميكند اين وسطها ﴿وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ که اين نشانه همان اهتمام مطلب است.
كلمه امداد در قرآن كريم اختصاصي به خير ندارد همانطوري كه در نوبتهاي قبل اشاره شد نظير مَدّ و اَمَدّ گاهي در خير است و گاهي در شر نظير ﴿وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في الغَيِّ﴾[18] كه بحثش در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت.
بررسي عبارت ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ با آيات 124 ـ 123 سوره آلعمران در صورت ربط داستان آن به جنگ بدر
در جريان اين قسمت كه آيا ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ با آن سه هزار فرشتهاي كه نازل شدهاند يا پنج هزار فرشتهاي كه مورد وعده هستند هماهنگ است يا نه اين بايد كه تلفيقي بين آيات سوره «آلعمران» و آيات سوره «انفال» بشود بحث مبسوطش در همان سوره «آلعمران» گذشت كه آيا آن قصه مربوط به جريان بدر است يا در سياق جريان احد؟ گرچه در همان سوره «آلعمران» آيه ١٢٣ فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ﴾ بعد هم جريان ﴿بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ﴾ مطرح شد لكن بحثهاي قبلي آن سوره «آلعمران» درباره جنگ احد است آيه ١٢١ سوره «آلعمران» اين است كه ﴿وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّي الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ﴾ چه اينكه بحثهاي بعدي اين سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» ﴿إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ﴾[19] مربوط به جريان احد است ﴿وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾[20] بعد در جريان احد كه بيگانگان شعار دادند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرده است و يك عدهاي فرار كردند آيه نازل شد كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست مگر رسولي كه ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا﴾[21] كه همه اين بخشها مربوط به جنگ احد است آيا اين سه هزار ملائكه مُنزل و پنج هزار فرشته وعدهاي مسوّم اينها مربوط به جنگ احد هستند يا جنگ بدر؟ اگر مربوط به جنگ بدر است بايد بيان بشود كه جريان ألف با سه هزار و پنج هزار فرشته چگونه توجيه ميشود و اما اگر مربوط به جنگ اُحد است اين بحث اصلاً مطرح نيست كه چطور اينجا فرمود هزار آنجا فرمود سه هزار يا پنج هزار.
رابطه مستقيم امداد غيبي با عمل و استقامت مردم
در جنگ اُحد شكست نخوردند اين نزول فرشتگان اين مقدار نصرت نصيب اينها شده است يك مقدار غفلت از آن خود آنها بود چون به شرط عمل نكردند وقتي به شرط عمل نكرده باشند امداد الهي هم رخت برميبندد در دو جاي قرآن كريم خداي سبحان به عنوان اصل كلي فرمود ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾[22] اين يك ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾[23] اين دو اين چنين نيست كه ذات اقدس الهي آن رحمت خاصهاش را رايگان هميشه در اختيار همگان قرار بدهد فرمود ما نعمتي را كه داديم نميگيريم مگر اينكه خود انسان پس بزند ﴿إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[24] ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[25] اين دوتا آيه كه مربوط به تغيير است آن دوتا آيه كه مربوط به عود است اين رابطه بين نصرت غيبي و عمل صالح مردم را ميفهماند هم ﴿إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا﴾ و هم ﴿إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اين دوتا آيه، هم ﴿إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ يك ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ دو اين رابطه مستقيم دريافت امداد غيبي با استقامت مردم را ميرساند اين چنين نيست كه خداي سبحان رايگان هميشه امداد غيبي را نسبت به هر گروهي مثلاً نازل بكند و برساند خب پس اگر در سوره «آلعمران» سخن از سه هزار و پنج هزار است بايد مشخص بشود كه مربوط به جنگ بدر است تا با اين آيات هماهنگ بشود بر فرض مربوط به جنگ بدر باشد قابل هماهنگي است که اين در بحثهاي قبل گذشت.
بيان برخي از امدادهاي الهي به مسلمانان در جنگ بدر
پس نزول فرشتگان اين نقش را دارد، آنگاه فرمود شما در شرايطي قرار گرفتيد كه نياز داشتيد به كمكهاي بدني بايد بخوابيد خستگيتان رفع بشود يك، شما وقتي كه بخواهيد در يك زمين شني كه پا فرو ميرود بجنگيد بيگانه هم سوار اسب است خب شما بخواهيد فرار كنيد خب پايتان فرو رفته است در اين شن كه چطور فرار ميكنيد؟ يا بخواهيد مقاومت بكنيد بايد پايتان بالأخره استوار باشد زمين شني كه جاي جنگ نيست فرمود ما باران نازل كرديم اين باران هم براي شما يك سبك بود «طلّ» بود براي آنها «وابل» طوري نازل كرديم كه براي شما معتدل آمد نم نم آمد كه اين همه زمين شني به صورت زمين گل مستحكم درآمد كه كاملاً ميتوانيد روي آن بايستيد اين يک که براي آنها اين سبك نبود تگرگ گونه بود كه به صورت عذاب بود بعد هم به تدريج اين آبها از گوشهها فراوان حركت كرد كه شما حياض و بركهها و حوضها و اينها درست كرديد آب را ذخيره كرديد هم شستشو كرديد خود را از حدث پاك كرديد هم از خبث پاك كرديد به اندازه كافي آب گرفتيد اين دو همه اين نيازها با اين باران تأمين شده آن طمأنينه قلب هم كه از نزول فرشتگان كه در قلب اثر ميكنند حاصل شده همانطوري كه شياطين ﴿يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النّاسِ﴾[26] فرشتگان هم اينها هم «يلهمون الناس» و ﴿يُعَلِّمُونَ النّاسَ﴾ گاهي انسان احساس آرامش ميكند فرشته الهي است كه اين آرامش را در دل ايجاد ميكند اگر ترس يا وسوسه جزء القائات شيطان است فرشتگان هم كه بر اساس ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾[27] گاهي انسان غمگين است بعد دفعتاً ميبينيد حزنش بر طرف شد يا هراسناك است دفعتاً ميبيند خوفش بر طرف شد اين خوف و حزن بيخود نيامده و بيخود هم كه نرفته مگر ميشود در عالم نظام عليّ و معلولي چيزي تصادفاً بيايد و تصادفاً برود؟! هر چيزي علتي دارد بالأخره آن كسي كه القا ميكند ﴿يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ﴾[28] است كار شيطان است اينكه طمأنينه ميآورد ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[29] فرستادههاي الهي هستند كه طمأنينه در دل ايجاد ميكنند پس ﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾ و اين اختصاصي هم به حالت احتضار ندارد البته ظهور كاملش در حال احتضار است و گرنه در حالت عادي هم فرشتگان بر مردان الهي نازل ميشوند گاهي اينها ميبينند و گاهي نميبينند، گاهي احساس ميكنند و گاهي احساس نميكنند، گاهي ميبينند در جنگ خوابشان ميآيد در همين دفاع مقدس هشت ساله در بحبوحه جنگ كسي ميگفت خوابم ميآيد بالأخره بروم بخوابم استراحت بكنم خب در ميدان ترس اصلاً خوف خواب را ميبرد هر چيزي ميگفتند ضدي دارد ضد خواب ترس است ترس نميگذارد آدم بخوابد كه هر چيزي ضدي دارد.
وجه تسميه كتاب الغارات و لطيفهاي از آن و نعمت الهي بودن خواب در زمان جنگ
در كتاب الغارات يك بحث لطيفي است، اين الغارات تقريباً حكومت صد و اندي قبل از نهجالبلاغه نوشته شده از نظر سندي از نهجالبلاغه متقنتر است غارتهايي كه امويان در زمان حكومت حضرت امير (سلام الله عليه) انجام دادند و باعث شد كه وجود مبارك حضرت امير نامهها و بخشنامهها را صادر ميكرد در آن كتاب جمع شده و سرّ نامگذاري آن كتاب به غارات هم همين است الغارات در آنجا اين لطيفه هست كه بالأخره اگر آهن سفتي هست آتشي هست كه آن را نرم ميكند اگر آتش هست آبي هست كه او را خاموش بكند و همچنين بعد گفتند اگر خوابي هست كه جلوي خستگي را از ميگيرد چيزي هست كه جلوي خواب را هم ميگيرد و آن همّ و اندوه و خوف است خب اين رزمندهها در ميدان جنگ اگر احساس خستگي ميكردند كه نميتوانستند بجنگد گاهي هم در همان بحبوحه اين تفنگ را متكا ميكردند تكيه ميدادند و ميخوابيدند خب اين بركت الهي است فرمود ما در جنگ بدر اين كار را كرديم در جنگهاي ديگر اين كار را كرديم به شما بركت خوابيدن داديم ترس را از شما گرفتيم به شما خواب داديم اينجا ميخوابيديد خستگيتان برطرف ميشد بعد بلند ميشديد ميجنگيديد ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ ـ «نعاس» همان مقدمه خواب «سنة» «نعاس» پينكي چرت اينها مقدمه خواب است كه ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾[30] از همين قسم است ـ گاهي آدم ميخوابد تفنگ از دستش ميافتد ديگري ميگيرد گاهي انسان مقدمه خواب پديد ميآيد كه برود بخوابد و خستگياش برطرف بشود دوباره بيايد بجنگد فرمود ما اينطور خواب نصيب شما كرديم «نعاس» همان مقدمه خواب است اما اين آن چنان براي شما دلپذير است كه تمام بدن شما را ميپوشاند به صورت خواب ميآيد تغشيه ميكند نه فقط نشانه خواب در چشمتان ظهور كند ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً﴾ براي اينكه احساس آرامش بكنيد خب انسان ترسناك كه خوابي ندارد. مشابه اين در همان سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» در جريان جنگ احد و مانند آن هم گذشت فرمود ما آنجا هم اينچنين خواب به شما داديم آيه ١٥٤ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً﴾ آن «امنة» چيست؟ ﴿نُعاسًا يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ﴾ يك عده احساس آرامش ميكردند بعد ميرفتند ميخوابيدند اينكه در آن مصاحبه امام (رضوان الله عليه) وقتي سوار هواپيما شد از او پرسيدند چه احساس داريد فرمود هيچ چيزي واقع آن هم هيچ بود انساني كه براي رضاي خدا كار ميكند قلبش آرام ميشود نه از آن طرف ميتپد نه از اين طرف هراسناك است اين اتفاقي كه نيست خب اين آرامش به وسيله فرشتگان است كه وعده الهي است فرمود: ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾، اين برای خواب بود.
بيان برخي فوايد باران در جنگ بدر
بعد جريان اينكه مشكل شنزار بودن و بيآبي و اينها حل بشود فرمود ﴿وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾، چون آنها كه شب خوابيدند بعد محتاج به آب شدند از هر نظر احتياج به طهارت حدثي و خبثي پيدا كردند فرمود ما آب فراوان نازل كرديم ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ﴾ به اين آب اين يك ﴿وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ﴾ آن وسوسههايي كه شيطان انجام داده است كه شما فردا چگونه ميجنگيديد اينها سواره هستند و شما يك سواره داريد که او مقداد است خب شما در برابر اين بيگانههاي مهاجم كه سواره ميتازند پايتان هم در شن فرو ميرود چگونه ميخواهيد فرار كنيد؟ شما قدرت فرار نداريد چه رسد به مقاومت و رجس حدثي را هم بر طرف ميكند و اين وسوسهها را هم بر طرف ميكند.
ربط قلب و اطمينان دل بر اثر اعتصام به خداوند سبحان
﴿وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ اين ﴿وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ كه با «لام» تكرار شده است و در اثنا با آن «يذهب» كه قبل بود «يثبت» كه بعد است اينها بدون «لام» هست اين «وليربط»ي كه در وسط آمده با «لام» نشانه اهميت طمأنينه دل است ربط قلب هم اين است كه انسان دل را به كجا ببندد؟ اين ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾[31] بايد بالأخره به جايي تكيه كند كه او لرزان نيست و چون ذات اقدس الهي مهد تمطّن است به ذكر او «تطمئن القلوب» اگر دل اعتصام كرد به الله به جايي كه مستحكم است دست آويخت خب آرام ميشود و گرنه آرام نيست فرمود اين كودك را وقتي مادر در بغل ميگيرد آرام ميشود فرمود ما اين دل را به خودمان مرتبط كرديم خب اين دل به كجا مرتبط شد؟ ﴿وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيه ده به اين صورت ذكر شده است ـ جريان مادر موسي (سلام الله عليهما) خب مادر است علاقهمند به كودك است موظف شده است مأمور شده است كه اين كودك را در جعبهاي بگذارد درب جعبه را ببندد و در نيل بيندازد خب در اين حال بالأخره هراسي هست ـ در آيه ده سوره «قصص» فرمود: ﴿وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسي فارِغًا إِنْ كادَتْ لَتُبْدي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلي قَلْبِها﴾ اگر ما اين دلش را به خودمان مرتبط نميكرديم اين دلش خالي ميشد تهي دل ميشد ما اين كار را كرديم كه اين قلبش به نام ما و ياد ما مطمئن باشد اين ربط قلوب هست که گاهي به وسيله فرشتگان اين ربط قلوب حاصل ميشود و گاهي هم مع الواسطه اما اگر چيزي را خداي سبحان به خود اسناد داد معلوم نميشود كه بلا واسطه است چون كارهاي مع الواسطه هم بر اساس آن حصري كه از آيه ده سوره «انفال» استفاده ميشود باز به خدا اسناد دارد.
برخورداري مسلمانان در جنگ بدر از ثبات قدم ظاهري و باطني
فرمود: ﴿لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ اين تثبيت قدم هم تثبيت قدم ظاهري است كه بالأخره وقتي زمين شني نبود و خاك گلي بود و محكم شد خب پا ثابت است فرو نميرويد و هم ثابت قدم پايداري است نه اينكه ثبات ظاهري باشد يعني مقاومت، نستوهي و مانند آن پس هم ثبات ظاهري را به همراه دارد و هم ثبات باطني را.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 7.
[2] . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.
[3] . سورهٴ انفال، آيهٴ 12.
[4] . سورهٴ انفال، آيهٴ 12.
[5] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 175.
[6] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 116.
[7] . تفسير الميزان، ج5، ص121.
[8] . سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
[9] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 167.
[10] . سورهٴ نساء، آيهٴ 140.
[11] . سورهٴ نساء، آيهٴ 145.
[12] . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
[13] . سورهٴ نساء، آيهٴ 142.
[14] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 126.
[15] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 127.
[16] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 128.
[17] . سورهٴ توبه، آيهٴ 74.
[18] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 202.
[19] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 140.
[20] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 143.
[21] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 144.
[22] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 8.
[23] . سورهٴ انفال، آيهٴ 19.
[24] . سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[25] . سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[26] . سورهٴ ناس، آيهٴ 5.
[27] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 30.
[28] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 175.
[29] . سورهٴ رعد، آيهٴ 28.
[30] . سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[31] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.