19 03 2000 4936922 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 14

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيم (10)

بيان نكته‌اي ادبي در ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ﴾

كلمه ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ﴾ كه منصوب است ناصبش يا «اذكر» هست كه در نوبت قبل اشاره شد يعني اين صحنه را به ياد بياوريد يا «يبطل الباطل» است كه در آيه قبل ذكر شد يعني ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ﴾[1] ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ﴾ آن لحظه‌اي كه شما استغاثه مي‌كرديد ذات اقدس الهي اراده كرده است كه حق را تثبيت كند و باطل را از بين ببرد.

تفاوت جوهري استنصار با استغاثه

مطلب دوم آن است كه استغاثه گاهي در قبال استنصار است گاهي هر يك از استنصار و استغاثه به جاي ديگري استعمال مي‌شوند آن تفاوت جوهري استنصار با استغاثه آن است كه در نبرد گاهي انسان احساس مي‌كند كه اگر كمكي به او برسد بر دشمن پيروز مي‌شود در اينجا استنصار مي‌كند يك وقت احساس مي‌كند كه اگر كمكي به او نرسد گرفتار دشمن مي‌شود اينجا استغاثه مي‌كند استغاثه براي رهايي از خطر و نجات است استنصار براي پيروزي بر رقيب است اين فرق جوهري استنصار با استغاثه است گاهي غوث به معناي اعم و نصرت به معناي اعم باعث مي‌شود كه هر كدام از اين دو به جاي ديگري استعمال بشود اين فرق بين استنصار و استغاثه.

فضاي رعب قبل از جنگ بدر نشانه استغاثهٴ مسلمانان به درگاه خداوند

مطلب سوم آن است كه فضاي جنگ بدر فضاي استغاثه بود نه استنصار يعني اين گروهي كه از مدينه خارج شدند اولاً با اراده و ميل خارج نشدند چون دارد كه ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾[2] پس جمعي در بين سپاهياني كه از مدينه به طرف بدر آمدند بي‌ميل بودند تازه براي اصل مصادره كردن اموال بي‌ميل بودند بعد وقتي رسيدند ديدند عير يعني آن قافله‌اي كه مال التجاره را به سرپرستي اباسفيان از شام به مكه مي‌آورد آنها چون احساس خطر كردند راه را عوض كردند از كنار درياي سرخ بيراهه خواستند خودشان را به مكه برسانند لكن نفير يعني اين نيروي مهاجم نظامي كه از مكه خارج شدند به طرف بدر آمدند مسلمانها گرفتار اينها شدند با اينها بايد رو به‌ رو بشوند پس اصل خروج از مدينه براي مصادره كردن اموال مورد رغبت برخيها نبود بي‌ميل بودند الآن هم كه ديدند اين قافله از راه ديگر خودش را به مكه مي‌رساند ولي آن نيروي مهاجم از مكه آمده با اينها بايد درگير بشوند يقيناً بي‌ميلي اينها بيشتر مي‌شود لذا فرمود ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ٭ يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ﴾[3] مثل اينكه به طرف ميدان تير به دار اعدام اينها دارند حركت مي‌كنند خب پس چنين فضايي فضاي رعب است وقتي فضا فضاي رعب بود مي‌شود استغاثه نه استنصار آنها اولين دعايي كه مي‌كردند اين بود كه از دست دشمن برهند فضاي حاكم اين بود لذا ذات اقدس الهي نفرمود اذ «تستنصرون» فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ﴾ يعني شما تنها اميدتان اين بود كه از دست دشمن نجات پيدا كنيد اما اينكه جنگتان برابر بشود و بر دشمن پيروز بشويد اين در ذهن شما نبود لكن ذات اقدس الهي پاسخ داد يعني آن رعب را برطرف كرد يك، اين رعب را از شما گرفت در دلهاي دشمنهاي شما القا كرد اين دو، شما را از اينكه زير خط فقر نظامي بوديد آورد بالا برابر قرار داد سه، بعد از برابري به برتري رساند چهار لذا شما پيروز شديد همه اينها نعمت الهي است ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ﴾.

اجابت كريمانه خداوند به استغاثه و دعاهاي مسلمانان

آن‌گاه ﴿فَاسْتَجَابَ لَكُمْ﴾ و اين استجابت معنايش اين نيست كه آنچه را كه شما خواستيد عين آن را خدا داد نه اضافه، اگر كسي كار خير انجام بدهد ذات اقدس الهي بهتر از آن را پاداش‌ او قرار مي‌دهد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[4] از اين بالاتر فرمود ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[5] از اين بالاتر همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود كه ﴿مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾[6] خب اگر يكي مي‌شود هفتصد برابر يكي مي‌شود 1400 برابر بعد در ذيل فرمود ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[7] يعني يكي مي‌شود در برابرش يك پاداش فوق آن مقداري كه به ذهنتان بيايد چون اينكه فرمود ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ يعني هفتصد دو برابر مي‌شود 1400 برابر بعد در ذيل فرمود ﴿وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ سخن از 1400 برابر نيست خب اين در كار خير است. كار خير، گاهي انسان يك قدم خيري برمي‌دارد حالا يا مادي مثلاً كار مسجدي مركز مذهبي درمانگاهي مستشفايي راهي و امثال ذلك مي‌سازد گاهي هم خدمتهاي فرهنگي مي‌كند كارهاي معنوي مي‌كند همه اينها حسنه است ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ گاهي دعا مي‌كند خود دعا حسنه است حالا گاهي ذات اقدس الهي بر اساس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ وقتي مي‌خواهد اين دعا را مستجاب كند يقيناً بيش از خواسته آدم به آدم مي‌دهد گاهي بهتر از او را مي‌دهد بر اساس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[8] گاهي ده برابر خواسته او را به او عطا مي‌كند گاهي هم ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ گاهي هم ﴿وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ بنابراين اين‌ چنين نيست كه ما وقتي دعا مي‌كنيم ذات اقدس الهي دعاي ما را مستجاب كند عين همان خواسته را بدهد نه بيش از آن، عين خواسته را هم مي‌دهد. معناي استجابت دعا اين نيست كه هرچه شما خواستيد همان اندازه بدهد نه بيشتر او كريمانه اجابت مي‌كند لذا اينها استغاثه كردند نصرت نصيبشان شده اينها مشكلشان اين بود خدايا ما را نجات بده و حداكثر دعا هم اين بود كه «اللهم ان تهلك هذه العصابة لا تعبدني في الار ض»[9] خدايا اينها اگر شكست بخورند از بين بروند ديگر كسي نيست تو را عبادت كند اما اين‌ چنين نبود به اينكه خدايا حكومت اسلامي را مستقر بكن! كفار را ذليل كن! آنها را از بين ببر! اين موارد كه در خواسته نبود مي‌بينيد پس نقش دعا گاهي اين است كه آدم نجات مي‌خواهد غلبه و فتح نصيبش مي‌شود اين به بركت دعا است.

 

نياز مستمر انسان به دعا و استغاثه جهت نيل به وعده‌هاي الهي و با توجه به مسئله بدا

پرسش:...

پاسخ: نه، وجود مبارك حضرت كه برابر با وعده الهي قلبش مطمئن بود او موظف بود دعا كند ما تا زنده‌ايم در مسير دگرگوني هستيم اگر ذات اقدس الهي وعده مي‌دهد گرچه وعده‌اش را انجاز كرده اما هميشه وعده الهي با وعيد همراه است چه كسي مطمئن است كه در تمام اين صحنه‌ها كار يك جانبه است راه يك‌طرفه است ما تا نفس مي‌كشيم راه دو طرفه است لذا اگر شب قدر داريم روز قدر داريم «بدا» هم داريم تغيير و تحول هم هست در شب قدر همه امور تعليقاً مقدر مي‌شود نه تنجيزاً يعني اين‌ چنين مقدر مي‌شود فلان كس اگر اين كار را بكند اين‌طور است اين دعا را بكند اين‌طور است صدقه بدهد اين‌طور است صله رحم بكند اين‌طور است بيراهه برود آن‌طور است اين‌ چنين مقدر مي‌شود نه اينكه در شب قدر مقدر بشود زيد اين‌ چنين به اين وضع مي‌رسد چه دعا بكند چه نكند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بكند چه صله رحم نكند اينكه نيست ما تا نفس مي‌كشيم تا در عالم طبيعت هستيم راه دوطرفه است اين‌ چنين نيست كه در ليله قدر براي ما تقدير بشود كه زيد علي‌ أي فرض و علي ‌أي تقدير كان در اين حد عمر مي‌كند.

نقش دعا در تقدير شب قدر و نقش اراده و اختيار در اجزاي آن در ايام ديگر

پرسش:...

پاسخ: همه اين مقدرات در شب قدر تنظيم مي‌شود كه اگر فلان كس اين صدقه را بدهد آن خير نصيبش مي‌شود ولي ديگري اگر اين صدقه را بدهد آن‌طور نصيبش نمي‌شود يك چيز ديگر نصيبش مي‌شود آن شبهاي ديگر ظرف اجراست شب قدر شب ظرف تقنين و تقدير است در شب قدر اين‌ چنين گفته مي‌شود كه اگر فلان شخص اين كار را بكند به اينجا مي‌رسد در آنجا شركت كند به اينجا مي‌رسد در آن صله رحم شرکت كند به اينجا مي‌رسد و هكذا نه معنايش اين است كه فلان شخص در امتحان موفق مي‌شود چه درس بخواند چه نخواند چه صدقه بدهد چه ندهد چه صله رحم بكند چه نكند چه رضايت پدر و مادر را فراهم بكند چه نكند اينطور نيست.

در لوح محفوظ معلوم است كه اين شخص چه مي‌كند جمع بندي شده‌اش آنجاست لذا ذات اقدس الهي مي‌داند كه فلان شخص با ميل خود با اراده خود با حُسن اختيار خود اهل جلب رضايت والدين است و صدقه است و صله رحم است و در امتحان شركت مي‌كند و در المپياد شركت مي‌كند و اول هم مي‌شود اينكه اول مي‌شود در المپياد در لوح محفوظ هست جمع بندي شده‌اش آنجا هست اما «بما له من المباني و المبادي» نه تك كار، نه اينكه بداند زيد به مقصد مي‌رسد ولي مباني‌اش را نداند تا آن توهم بكند «مي خوردن من حق ز ازل مي‌دانست» مي خوردن را با مبادي و علل مي‌داند حق ز ازل مي‌داند كه اين شخص مي‌تواند نخورد ولي مي‌خورد اين‌ چنين مي‌داند با ميل و اراده مي‌خورد غرض آن است كه ما در دعا نبايد اين‌ چنين بند كنيم و حصر كنيم كه هرچه خواستيم همان قدر را مي‌دهد نه اضافه، آري اين مقدار را يقين داريم كه هرچه خواستيم مي‌دهد كمتر نمي‌دهد ولي بيشتر را شايد بدهد پس نسبت به كمتر يقين داريم كه اگر اجابت بكند كمتر نيست نسبت به بيشتر اميدواريم.

تحليل فضاي جنگ بدر و استغاثه مسلمانان نشان نياز آنها به تصرتهاي الهي از جمله نزول تدريجي فرشتگان

و فضاي جنگ بدر هم فضاي استغاثه بود غوث بود وا غوثاه بود اولين جنگ بود از يك سو آمادگي رزمي نبود از سوي ديگر جنگ نابرابر بود عِدةً و عُدةً از سوي سوم براي اينكه مسلمين سيصد و اندي بودند آنها هزار نفر بودند اينها پياده بودند آنها سواره بودند اينها بي‌سلاح بودند آنها مسلح بودند اينها خرما مي‌مكيدند آنها كباب مي‌خوردند خب گذشته از همه اين نابرابريهاي نظامي از جهت رواني اينها بي‌انگيزه بودند آنها با انگيزه آنها اصلاً براي حمله آمدند اينها ﴿يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ﴾ اينها اصلاً آماده براي جنگ نبودند تازه براي مصادره آن عير هم بعضي بي‌ميل بودند اينها تازه رفتند در ايوان و صُفه مسجد مدينه يك آرامش نسبي برقرار كنند تا حال كه در مكه بودند اين مهاجرين در رنج بودند حالا فرار كردند آمدند در مدينه در اين ايوانهاي مسجد بي‌پناهگاه خوابيدند اينها مي‌شدند مهاجر حالا اين گروه به رزم صناديد قريش كه تا دندان مسلح است برود اين فضا فضاي استغاثه است اما نصرت نصيبشان شده فرمود ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾ حالا معلوم مي‌شود كه چرا فرشته‌ها آمدند چرا زياد هم آمدند چرا مُردفاً آمدند؟ براي اينكه اگر فضاي جنگ بدر خوب تحليل بشود معلوم مي‌شود يك فرشته و دو فرشته كافي نيست يك، هزارتا فرشته با هم بيايند هم كافي نيست چون دفعتاً اگر هزار فرشته بيايند آن اثر تدريجي را ندارد ولي پشت سر هم كه نيرو مي‌آيد اينها مطمئن‌اند اگر هزارتا فرشته يكجا بيايد و ديگر تمام بشود با اينكه فوج فوج پنجاه‌تا پنجاه‌تا بيست بار بيايند خب اينها خيال مي‌كنند همچنين ادامه دارد در قسمت عكس هم همين‌طور است يك وقت يك زمين لرزه است خب يك‌بار مي‌آيد و تمام مي‌شود يك وقت پس لرزه‌هاي فراوان دارد آدم هميشه مي‌لرزد در جريان قيامت اين‌طور است اين‌طور نيست كه حالا ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظيمٌ﴾[10] يك بار بلرزد فرمود ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ﴾[11] يك، ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ دو، آرامش را از آدم مي‌گيرد آنجايي كه زمين لرزه مي‌آيد پس لرزه فرصت نمي‌دهد اينها بروند بازسازي كنند همه‌اش بيرون‌اند خطر اين پس لرزه‌ها در جريان رعب مشابه اثر آن آرام بخشي است كه در جريان «ارداف» هست پشت سر هم آمدن يك طمأنينه بيشتري مي‌آورد تا اينكه يك بار بيايند بعد قطع بشود لذا فرمود ما مردفاً مي‌فرستيم. برخيها قرائت كردند كه «و آلف من الملائكه مردفين» و اين «آلف» را هم جمع ألف گرفتند خب اگر آلف باشد و جمع ألف آمده باشد با آن سه هزار و پنج هزاري كه در سورهٴ «آل‌عمران» است هماهنگ خواهد بود ولي اگر ألف باشد نياز دارد به تبيين هماهنگي كه چطور فرمود ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ﴾[12] بعد وعده داد ﴿بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾[13] آنجا نياز به توجيه دارد كه اجمالاً در بحث ديروز گذشت و تفصيلاً در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اشاره شد. غرض آن است كه فضاي بدر فضاي استغاثه بود و پاسخ ذات اقدس الهي پاسخ استنصار است آنها غوث خواستند خدا نصرت داد ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ بعد تا پايان هم كمكهاي معنوي فرستاديم از راه ملكوت هم كمكهاي مادي فرستاديم از راه ملك باران فرستاديم آرامش در دل شما ايجاد كرديم طمأنينه را از دل آنها برداشتيم شما با هراس آمديد ما هراس را گرفتيم طمأنينه گذاشتيم آنها با طمأنينه آمدند ما طمأنينه را گرفتيم ترس در آن گذاشتيم آخر مقلب القلوب يك نفر است ديگر ﴿سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ[14] براي اوست ﴿أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ[15] براي اوست اين‌ چنين نيست كه دل ما در اختيار ما باشد كه قلب ما در اختيار ديگري است.

 

توصيه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كيفيت مواجهه و جنگيدن با دشمن

پرسش:...

پاسخ: حالا آن برهان مي‌خواهد كه چقدر كشتند. فرشتگان آمدند، براي بشارت براي نصرت براي ايجاد طمأنينه همه اينها را مي‌شود از آيه استفاده كرد اما مباشرت در قتل اثبات مي‌خواهد اينها وقتي كه ببينند گروه فراواني هستند چون جنگ تن به تن است ـ در جنگهاي سابق جنگ تن به تن بود و هر كسي مشغول كار خودش است ـ يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد فرمود «ارم ببصرك اقصي القوم»[16] در جنگ جمل اين پرچم را به ابن حنفيه داد دوتا فرمايش فرمود يكي اينكه دسيسه‌ها را و فتنه‌ها را فرمود در اين زمين بصره و اينها نيست اينها از شام نقشه مي‌گيرند بالأخره در بيرون اين مرزها نقشه فتنه ترسيم مي‌شود تو بفهم از شام چه خبر است از نظر مباشرت در جنگ هم فرمود پسر چرا مي‌لرزي مگر همه لشكريان براي تو آمدند تو با اين سرباز روبه‌روي تو تن به تن مي‌جنگي تو خيال كن همين يك نفر است خب در جبهه تعداد زيادند آنها دارند با ديگران مي‌جنگند با تو كه در نبرد نيستند تو با همين سرباز روبه‌رويت تن به تن مي‌جنگي تو چرا حواست پرت مي‌شود؟ اين دو سه دستور سياسي را از يك سو و دستور رزمي را از سوي ديگر وجود مبارك حضرت داد فرمود «ارم ببصرك اقصي القوم»[17] بدان نقشه و فتنه جمل از شام آمده، اما در جنگ تن به تن تو با اين سرباز مقابل مي‌جنگي.

پيروزي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و يارانش در جنگ بدر از اثار دعا و انابه به سوي خداوند

به هر تقدير در جريان جنگ بدر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) مطمئناً اين شعار را مي‌داد ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ﴾[18] فرمود اينها فرار مي‌كنند بالأخره خود حضرت كه نگران نبود اما نگران نبودن حضرت در اثر آن است كه اگر بنالد نگران نيست اگر دعا بكند نگران نيست انسان تا در عالم طبيعت است نبايد بگويد من چون رسول اكرم هستم من چون انسان كامل هستم و خليفة الله هستم آخر خليفه اللهي او با فقر الي الله با هم بيان شده در قرآن اين‌طور نيست كه فرمود ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[19] يا ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ﴾[20] فرمود نه ‌اي خليفه اي كريم ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾[21][22] اين داغ فقر الي الله با خلافت همراه است الآن آنچه كه مطرح است انسان‌گرايي است انسان خليفة الله است بله خليفة الله است اما با انتم الفقراء خليفه الله است ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَم﴾ كرامت انسانی، بله كرامت انساني محفوظ است اما با ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾[23] محفوظ است اگر خداي ناكرده اين رابطه عبادي خلق و خالق گرفته بشود چه كرامتي مي‌ماند؟مي‌شود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[24] چه خلافتي مي‌ماند ﴿كَالأنْعَامِ﴾ اگر انسان خليفة الله است كه هست اگر انسان كريم است كه هست داغ انتم الفقراء در پيشاني‌اش بايد باشد كه هست و گرنه نه خليفه است نه كريم اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطمئن است با دعا مطمئن است با آن ناله مطمئن است اگر ناله و دعا و تضرع و زاري را از بنده بگيري آن ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾ را بگيري ديگر خلافت الله نصيبش نمي‌شود كه خب پس شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با يك دست دعا با يك دست طمأنينه دارد جبهه را اداره مي‌كند آن كساني هم كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نزديك‌اند يا نزديك‌ترند مثل حضرت امير و يارانش آنها هم از اين دو جهت برخوردارند ولي برخي ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ﴾[25] چنين فضايي فضاي استغاثه است اما نصرت نصيبشان شده ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ﴾.

هم معنايي استغاثه استنصار در جريان حضرت موسي(عليه السلام) و امداد مادي كافران به عنوان استدراج

گاهي هم استغاثه با استنصار آميخته است نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» از جريان حضرت موسي(سلام الله عليه) ذكر مي‌كند آيهٴ پانزده سورهٴ «قصص» اين است كه ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَي حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِيعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّ﴾ اين استغاثه‌اي است كه با استنصار همراه است به موسي كليم نگفت من استغاثه مي‌كنم به تو از فلان كس كه از دست او نجات پيدا كنم «فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ»، «من الذي مِنْ عَدُوِّهِ» كه نيست ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّه﴾ است اينجا استغاثه در حقيقت استنصار است يعني من را كمك بكن كه بر اين رقيب فاتح بشوم اينجا غوث به معني اعم همان نصرت را به همراه دارد لكن كسي كه گرفتار است استغاثه‌اش اين است كه نجات پيدا كند ذات اقدس الهي فرمود من شما را كمك مي‌كنم كمكها هم فرق مي‌كند گاهي كمكهاي مادي است در حقيقت استدراج است انسان را درکه درکه پايين مي‌برد نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ ٥٥ آمده است كه ﴿فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّي حِينٍ ٭ أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ﴾ اينها خيال نكنند كمكهاي مالي و فرزندي كه ما مي‌كنيم فرزندشان را زياد مي‌كنيم مال به‌ ايشان مي‌دهيم اين خير است نه اين يك امداد مادي است به عنوان استدراج است آزمون است و مانند آن چه اينكه ﴿كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا﴾[26] كه در سوره اسراء است از همين قبلي است لكن امداد در اينجا به قرينه ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ﴾ و با فرشتگان امداد كرده است معلوم مي‌شود امداد معنوي است و براي نصرت هم است ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ يعني يك گروه مي‌آيند ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾[27] ﴿تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ و هكذا نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نازعات» است درباره قيامت كه ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ﴾ سورهٴ «نازعات» آيه هفت و هشت اين است ﴿يَوْمَ تَرْجُفُ الرّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرّادِفَةُ ٭ قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ﴾ اينجا در جريان بدر «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ مطمئنه» وقتي پشت سر هم فرشتگان نازل مي‌شوند قلوب هم يكي پس از ديگري مطمئن خواهد بود خب. ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله مي‌بينيد اطمينان او در سايه ترس اوست مثل اينكه اين مطمئن است بهشت مي‌رود براي اينكه شبها مي‌نالد «ابكي ابكي لظلمة قبري»[28] باعث بهشت رفتن است انسان مادامي كه انسان است و در دنيا است بنده خداست مادامي كه بنده خداست بين خوف و رجا به سر مي‌برد مادامي كه انسان است زندگي مي‌كند بايد بنالد چون «سلاحه البكاء»[29] خب آدم مسلح مطمئن است حالا اگر سلاح را از كسي برداريد خب او چه طمأنينه‌اي دارد؟ در جنگ تن به تن با اين ابليس درون و بيرون اگر كسي اهل ناله نباشد كه مسلح نيست مي‌گويد من و غرور و فريب وقتي گفت من سقوط مي‌كند همين كه سلاح از دست او افتاد خب رقيب بر او مسلط مي‌شود ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾[30] اما آن كه ضجه مي‌زند مي‌نالد يك سلاح برنده دارد خب آدم مسلح ديگر مطمئن است.

پرسش:...

پاسخ: بله، همين اضطراب و احساس ترس اسلحه است كسي بخواهد از شيطان نجات پيدا كند، راهش چيست؟ همين كه گفت من، مغرور شد و سلاح از دستش افتاد اما همين كه مي‌لرزد معلوم مي‌شود مسلح است مي‌لرزد يعني من به خدا پناه مي‌آورم خدا يك آدم لرزان را در حصن خودش راه مي‌دهد «كلمة لا اله الا الله حصني»[31] «ولايت علي بن ابي‌طالب حصني»[32] آدمي كه نمي‌لرزد را كه در سنگر راهش نمي‌دهند يك آدم لرزان است كه در امان است خب آن يك امن كاذب است فرمود ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾[33] فرمود اين امنيت نيست آن‌كه نمي‌نالد و قلبش نمي‌تپد يك امنيت دروغين است يك آدمی که سرمايه را باخت اين احساس امنيت مي‌كند فرمود ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾ فقط سرمايه باختها احساس امنيت كاذب مي‌كنند و گرنه امنيت صادق براي كساني است كه اهل ترس هستند ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اْلأَمْنُ﴾[34] خب بنابراين همين كه انسان مي‌نالد در سايه اين ناله مي‌فهمد مطمئن است که او را به سنگر راهش مي‌دهند اگر اين «سلاحه البكاء»[35] از او گرفته شد او را بيرون سنگر پرت مي‌كنند آن وقت ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾.

بيان كيفيت صفوف فرشتگان در امداد و نصرت به مسلمانان در جنگ بدر

در جريان نزول ملائكه چون نزول براي امداد و نصرت است نه حمله نظير اين ستون نظامي كه در حال حركت‌اند به اين صورت خواهد بود نه حمله كردن، در حمله كردن بله همان‌طوري كه گفتند نظير صف جماعت خط‌شكنها رديف هم يعني با هم مي‌روند در عرض هم مي‌روند نه در طول هم ولي وقتي براي نصرت و صف آرايي و اينها كه مي‌روند در طول هم مي‌روند ستوني حركت مي‌كنند فرشته‌ها كه در خط خاكريز اول به عنوان حمله و خط شكن نبودند نظير صف جماعت يكي پس از ديگري آمدند نظير ساندهي لذا مردف‌اند نه مثل صف جماعت كه در عرض هم باشند خب.

كثرت حقيقي مسلمانان در چشم كفار در جنگ بدر و سحر و چشم‌بندي نبودن آن

مطلب ديگر آن است كه در جريان فرشتگان گفتند در مرحله نزول اينها مردف بودند در صف آرايي گفتند يك عده در ميمنه بودند يك عده در مسيره بودند يك عده در قلب بودند تا اين سپاهياني كه در اين دو سه قسمت هستند با ديدن اين فرشتگان مطمئن بشوند گاهي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ﴿يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ﴾[36] گاهي آنها را در چشم شما كم نشان مي‌دهد يا شما را در چشم آنها كم نشان مي‌دهد اين دو تعبير هست كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» و «نساء» گذشت درباره كفار فرمود كفار را در چشم مؤمنين كم نشان داد تا مؤمنين هراس نداشته باشند اين يك «يقللهم في اعينكم» مؤمنين را در چشم كفار كم نشان داد ﴿يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ﴾در طليعه امر كه آنها مغرور بشوند بگويند مسلمين اندك‌اند ما مي‌تازيم و اينها را اسير مي‌گيريم وقتي وارد صحنه شدند «يكثركم في اعينهم» شما را دو برابر نشان مي‌دهيم اينها دست پاچه مي‌شوند اينجا كه آمدند ديدند جمعيت زياد است فرشتگان اينجا آمدند و گرنه در طليعه امر اين‌طور نيست كه ـ معاذ الله ـ چشم بندي كرده باشد كه بشود سحر ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ﴾[37] باشد اين‌طور نيست كه آن مي‌شود كار باطل كه ساحت قرآن از او دور است يك مرتبه كه جمعيت مؤمنين كم‌اند خب ديدبانهاي كفار ديدند اينها سيصد و اندي مي‌آيند وقتي ﴿أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾ جلو آمدند وقتي وارد ميدان شدند ديدند كه جمعيت بسيار زياد است وقتي جمعيت اينها زياد شدند جمعيت آنها قهراً كم خواهد بود ديگر مي‌شود «يقللهم في اعينكم» ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرَاً كَانَ مَفْعُولاً﴾[38] ذات اقدس الهي نقشه‌اي طرح كرده با اين نقشه مي‌خواهد كارش را انجام بدهد و امرش را هم اجرا كرده است اين‌طور نيست كه ـ معاذ الله ـ چشم بندي باشد كه بحث سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» گذشت يك وقت ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[39] در محدوده چشم اثر مي‌كند مي‌شود سحر يك وقت است نه واقعيتي است قبلاً سيصد نفر بودند الآن 1300 نفرند يا 3300 نفرند يا 5300 نفرند واقعيتي است دروغ كه نيست خب چنين چيزي تكثير آخر است و تقليل اول و مانند آن، برخيها در همان جا در ذيل «يقللهم في اعينكم» يا «يكثركم في اعينهم» اين‌ چنين معنا كردند كه در صحنه بدر حقيقتها ظاهر شد چون حقيقت كفار به دنيا برمي‌گردد اينها اهل دنيايند يك ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[40] متاع دنيا و حقيقت دنيا قليل است دو حقيقت كفار در چشم ملكوتي مجاهدين كم ديده شد پس اين رؤيت ملكوتي است اين حق است اين سحر نيست و حقيقت مؤمنين چون قيامت و آخرت است ﴿وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰ﴾[41] و اين حقيقت چون بيشتر است در چشم آنها ظهور كرد پس كثرت ديدند اين هم حق است اين دو، اين قابل بيان هست آنجا هم كه گفته شد سخن باطلي نيست اما راه ديگرش همين نزول ملائكه است كه اين هم بي‌ارتباط با ملكوت نيست به هر كدام از اين دو بيان يا آنچه به اين دو بيان برگردد بايد ساحت قرآن را از چشم بندي دور داشت اين‌طور نيست كه حالا در چشم اينها اثر كرده و واقعيت اين‌طور نبوده؛ نه، آنچه واقع بود به اينها نشان داد خب.

نصرت نظامي مسلمانان از منظر روانشناختي در جنگ بدر

پرسش:...

پاسخ: فرشتگان را نازل كرده است كه اينها هم به صورت انسان مي‌ديدند ديگر جمعيت زيادي بود. خيال كردند مجاهدين از راه ديگر براي اينها رسيدند يا از مدينه رسيدند، هر سربازي بالأخره جمعيت خودش را زياد مي‌ديد دور و برش را زياد مي‌ديد پر از ياران است هر كسي اطرافش را پر مي‌ديد. يك نفر اگر ببيند كه صد نفر كنار او هستند خب درست شمشير مي‌زند ديگر همه هم چنين چيزي احساس مي‌كردند ديگر آنجا آمارگيري نشد بيايند ببينند اينها از كجا آمدند كه هر كسي كنارش را پر از جمعيت مي‌ديد.

اين نصري كه ذات اقدس الهي فرمود ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ گاهي نصر نظامي است گاهي هم نصر فرهنگي است در ﴿لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[42] و مانند آن اين نصرتهاي فرهنگي است گاهي براهين را در قلبها افاضه مي‌كند و علوم افاضه مي‌كند که آن هم در حقيقت نصر فرهنگي است اما آنچه كه در اينجا گذشت همين نصر نظامي بود ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 8.

[2]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 5.

[3]  . سورهٴ انفال، آيات 5 ـ 6.

[4]  . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

[5]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.

[7]  . سورهبقره، آيهٴ 261.

[8]  . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

[9]  . بحار الانوار، ج 19، ص 221.

[10]  . سورهٴ حج، آيهٴ 1.

[11]  . سورهٴ نازعات، آيهٴ 6.

[12]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 124.

[13]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 125.

[14]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 12.

[15]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 26.

[16]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 11.

[17]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 11.

[18]  . سورهٴ قمر، آيهٴ 45.

[19]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 30.

[20]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 70.

[21]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[22]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[23]  . سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[24]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.

[25]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 6.

[26]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.

[27]  . سورهٴ نازعات، آيهٴ 7.

[28]  . مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

[29]  . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[30]  . سورهٴ مجادله، آيهٴ 19.

[31]  . بحارالانوار، ج 49، ص 127.

[32]  . بحارالانوار، ج 39، ص 246.

[33]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 99.

[34]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 82.

[35]  . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[36]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.

[37]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 116.

[38]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 44.

[39]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 116.

[40]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[41]  . سورهٴ اعلي، آيهٴ 17.

[42]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 141.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق