اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ (9) وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيم (10)﴾
دعا و استغاثه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين در شب قبل از جنگ بدر
در جريان جنگ بدر كه اولين جنگ اسلام با كفر بود از آن جهت كه مسلمين كارآزموده جنگي نبودند و اين جنگ هم نابرابر بود آنها احساس هراس ميكردند و از طرفي هم معتقد بودند سراسر جهان سپاه و ستاد الهي است ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[1] ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ﴾[2] و مانند آن لذا بر اساس تعليم نبوي استغاثه كردند يعني غوثخواهي كردند نصرتخواهي پناهخواهي امدادخواهي كردند هم خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در شب بدر دعا ميكرد و هم مؤمنين حالا يا شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دعا ميكرد ديگران آمين ميگفتند از اين جهت فرمود ﴿تَسْتَغِيثُونَ﴾ يا همگان دعا ميكردند در هر دو حال استغاثه است و استغاثه غير از دعاي لفظي و مانند آن است آن كساني هم كه آمين ميگويند مستغيثاند يعني غوث و نجات ميخواهند مستغيث با خدايي كه «غياث المستغيثين»[3] است در ارتباط است و از خداي سبحان مدد و نصرت طلب ميكند بنابراين چه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دعا كننده باشد و آنها آمين گوينده چه همگان هر كسي به نوبه خود دعا بكند استغاثه صادق است.
مناجات پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در شب جنگ بدر به نقل از اميرالمؤمنين(عليه السلام)
و از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) رسيده است كه در شب بدر عدهاي بالأخره مشغول استراحت شدند ولي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا صبح زير درختي در همان جريان بدر به مناجات حق مشغول بود و عرض ميكرد خدايا «فانك إن اهلكتهم لا تعبد علي وجه الارض»[4] اگر اين گروه اندك از بين بروند تو ديگر در روي زمين عبادت نميشوي براي اينكه سراسر عالم را كفر گرفته همين گروه هستند كه مؤمناند و مردم را به ايمان دعوت ميكنند ولي اضطرابي نداشت آنچه كه از حضرت علي(سلام الله عليه) نقل شده است اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گرچه تا صبح مشغول مناجات بود ولي مضطرب نبود طمأنينه را داشت ديگران خب دعايشان همراه با اضطراب و هراس و امثال ذلك بود اينكه خود حضرت امير(سلام الله عليه) ميگويد «كنا اذا احمر البأس اتقينا برسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[5] از همين قبيل است ميفرمايد وقتي نائره جنگ داغ ميشد جنگ خيلي مشتعل ميشد ما به پيغمبر همين كه نزديك ميشديم احساس آرامش ميكرديم حالا از اين راه خواستند بگويند وجود مبارك پيغمبر اشجع از علي ابن ابيطالب بود آن را هم البته از راه ديگر شايد بتوان ثابت كرد ولي ظاهر اين پناهندگي آن است كه او مهبط وحي است آنجايي كه غوث الهي نازل ميشود امداد الهي نازل ميشود آنجا قلب مطهر پيغمبر است از آن به بعد به ديگران سرايت ميكند همانطوري كه وحي اول به پيغمبر ميرسد بعد ديگران با خبر ميشوند امدادهاي الهي هم اين چنين است اينكه حضرت امير دارد «كنا اذا احمر البأس اتقينا برسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» ناظر به اين جريان است ﴿إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ﴾ آنگاه ﴿فَاسْتَجَابَ لَكُمْ﴾ ذات اقدس الهي اجابت كرد فرمود من فرشتگان ميفرستم.
طرق امداد الهي بر مؤمنين در جنگهاي خصوصاً جنگ بدر
خب اين را كه فرمود ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ دريافت كننده اين شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يعني دريافت كننده اين اجابت گرچه اجابت عيني و خارجي را همگان ميديدند پيشنهادي از طرف مؤمنين و مجاهدين در جريان بدر به خداي سبحان داده نشد كه از چه راه ما را كمك بكنيد فقط كمك خواستند اما خداي سبحان گاهي رُعب و هراس در دلهاي ديگران ايجاد ميكند كه خود رُعب از جنود الهي است گاهي به وسيله طوفانهاي آبي يا خاكي يا هوايي اسلام و مسلمين را ياري ميكند نظير آنچه كه در جريان جنگ احزاب اتفاق افتاده است گاهي هم به وسيله فرشتگان است نظير آنچه كه در جريان جنگ بدر و مانند آن اتفاق افتاد آنها فقط از خدا ياري خواستند سراسر عالم هم كه سپاه و ستاد خداست ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾[6] يك آيه ﴿وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ﴾[7] آيه ديگر آنها از خدا غوث و ياري طلب كردند اما ديگر پيشنهاد ندادند از چه راه ما را ياري كن خداي سبحان هم گاهي به وسيله طوفانها گاهي به وسيله القاي رعب گاهي به وسيله القاي اختلاف و مانند آن گاهي هم به وسيله فرستادن فرشتگان، در جريان جنگ بدر كه حتماً رواياتش را ملاحظه ميفرماييد روايتش هم تا حدودي مبسوط است شايد ما نرسيم همه روايات را بخوانيم ولي در اثناي بحث به اين روايات جنگ بدر اشاره خواهد شد، در جريان جنگ بدر آنها دفعتاً ديدند كه جمعيت آنها زياد شد به وسيله فرشتهها ياري شدند ﴿فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾ كمكهاي طبيعي هم خواستند كه آن را در آيات ديگر ذكر ميكنند مثل اينكه آن منطقه، منطقه شني بود اَسبها يا انسانهاي مجاهد پايشان فروميرفت اينها احتياج داشتند به جاي سفت و مستحكمي و از طرفي آب نداشتند باران نازل شد كه هم شستشو كنند هم نيازهاي نوشيدنشان را برطرف كنند و مانند آن كه آن در بحثهاي بعدي است كه كمكهاي طبيعي است امّا اينها كمكها از راه ارسال فرشتگان است.
توضيح واژه ﴿مُرْدِفِينَ﴾ در آيهٴ ﴿بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾
﴿فَاسْتَجَابَ لَكُمْ﴾ كه ﴿أَنِّي مُمِدُّكُمْ﴾ من شما را كمك ميكنم مدد و ياري ميرسانم كه در حقيقت قدرت شما امتداد پيدا كند به افاضه الهي و به قدرت الهي ممتدد بشود نحوه امداد من اين است كه ﴿بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ﴾ من هزار فرشته را به كمك شما ميفرستم اين فرشتگان مُردفاند آن كسي كه جلو قرار گرفت آن را به او ميگويند مُردف آن كه در دنبال و رديف قرار ميگيرد آن را ميگويند رادف اينها كه با هم سوار ميشوند آن جلويي را ميگويند مُردف و اين دنبالهاي كه متأخر است به او ميگويند رادف آيا فرشتگان اينچنيناند كه مردفاند يكي جلو يكي دنبال و ترادف را هم كه ميگويند از همين قبيل است يعني تطابق؟ كه جلو و دنبال طبيعي است يا نه مطيع و مطاع بودن است؟ همانطوري كه فرشتگان وحي علمي بعضيها مطيعاند بعضيها مطاعاند ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ٭ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ٭ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[8] فرشتهاي هست وحي ميآورد كه در پيشگاه ذات اقدس الهي مطاع است و فرشتگان ديگر كه زيرمجموعه او به سر ميبرند مطيع او هستند اينجا هم مُردِفاند يعني بعضيها دنبال بعضاند نظير اين ستون سرباز يا سپاه كه حركت ميكنند اين چنين كه اينها مردفيناند صد نفر يا دويست نفر ارتشي يا سپاهي كه ستوني حركت ميكنند اينها مردفاند اين است معنايش؟ يا نه بعضيها مطاعاند بعضي مطيع؟ نظير آن فرمانده گردان يا فرمانده هنگ فرمانده تيپ از اين قبيل است؟
اختلاف آيات در بيان تعداد ملائكه كمكرسان در جنگ بدر و كيفيت جمع آن
اگر به اين معنا باشد كه ﴿بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ يعني هزار فرشته كه مترادف هماند رديف هماند بعضي جلو بعضي دنبال نظير ستون نظامي، اين اگر باشد آنگاه با آن آيات سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بايد توجيه بشود كه در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه قبلاً گذشت در همين جريان جنگ بدر گاهي ميفرمايد ما شما را به سه هزار گاهي هم ميفرمايد به پنج هزار ياري ميكنيم آيهٴ ١٢٣ به بعد سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ ٭ بَلَي إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾ اين فرشتگان را گاهي به سه هزار گاهي به پنج هزار گاهي هم به هزار، در آنجا كه سخن از فرستادن سه هزار فرشته است تعبير به منزَل فرمود ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ﴾[9] سه هزار فرشته را ما نازل كرديم، آنجا كه ميفرمايد ﴿بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ﴾[10] اينها مسوّماند سيما دارند سيما يعني علامت نه سيما يعني صورت موسوم يعني سمهدار سمه سيما يعني علامت منتها چون اين علامتها در چهره هست خيال ميشود كه سيما يعني صورت فرمود ﴿سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾[11] سيما يعني سمه آن وسمه آن علامتشان در صورتشان است خب فرمود اينها مسوّماند يعني صاحب سيما هستند داراي وسمهاند داراي سمهاند داراي سيما هستند يا داراي علامتاند اينها نشان دارند اين پنج هزار فرشته نشاندار هستند آن سه هزار فرشته منزلاند در آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ اگر منظور از اين مردفين يعني مترادف يعني ستوني بايد بگوييم اين هزار نفر مُردفاند آن سه چهار هزار نفر ديگر رديف اينها هستند ستوني آمدند هزار نفر جلو بقيه هم پشت ايشان لكن تعبير به اينكه حالا هزار نفر مردفاند و چهار هزار نفر رديف اين برهان ميخواهد ولي اگر بگوييم اين هزار نفر مردفاند يعني متبوعاند فرمانده هنگاند خب ميشود گفت كه پنج هزار نفر فرشته آمدند هزار نفر سرپرست اينها هستند چهار هزار نفر هم زيرمجموعه اينها اين ميشود مردف اين ميشود مطاع آنگاه ديگران در رديف اين هستند زيرمجموعه اينها هستند.
پرسش: ثمره علمياش چيست؟
پاسخ: ثمره علمياش اين است كه اگر تعبير بكند مردفين خب حالا چطور درباره آن سه هزار فرمود اينها منزلاند درباره آن پنج هزار نفر فرمود مسوّماند درباره يك هزار فرمود مردفاند؟ خب همه اينها مردفاند مترادف هماند ديگر اين چنين نيست كه آن سه هزاري كه آمدند مردف نباشند آنها هم مترادفاً آمدند ديگر اين پنج هزاري هم كه آمدند همه مترادفاند حالا چرا درباره هزار نفر بفرمايد مردف؟ درباره آن سه هزار نفر بفرمايد منزل و درباره آن پنج هزار نفر بفرمايد مسوّم؟ مسوّم بودن يك وصف عام است منزل بودن هم يك وصف عام است ولي مردف بودن وصف عام نيست مردف يعني كسي كه مطاع است ديگران تابع او هستند. خب فرمود ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ از نظر جنگجويي ما نفرات براي شما میفرستيم از نظر مسائل طبيعي هم باران ميفرستيم كه آن را در بخش بعد ميفرمايد هم زمين شنزار را سفت كند محكم پايتان فرو نرود و هم شستشو كنيد و هم نيازهاي اكل و شربتان برطرف بشود.
پرسش: در روايات آمده که فرشتگان به شکل و شمايل حضرت علی(عليه السلام) میديدند.
پاسخ: اگر سند تام باشد قابل قبول است و هيچ محذوري ندارند آنها هرچه ميديدند به صورت حضرت امير ميديدند؛ ولي ظاهرش اين است كه اينها جمعيت فراواني ديدند مطمئن شدند.
تفاوت مقام و جايگاه فرشتگان و نظر صاحب روح البيان نسبت به امداد فرشتگان
پرسش:...
پاسخ: چون فرشتگان يكسان نيستند آن فرشتگاني كه حاملان عرشاند فرشتگاني كه حاملان علماند فرشتگاني كه وارد قلب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشوند آن فرشتگاني نيستند كه باران ميآوردند و مانند آن، اين قدر ذات اقدس الهي ملائكه و فرشته دارد كه قابل شمارش نيست و به تعبير حكماي الهي اين چنين نيست كه همه فرشتگان در حد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل(سلام الله عليهم اجمعين) باشند آن فرشتگاني كه نزل ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾[12] يا ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[13] آوردند در دلت گذاشتند آن فرشتگاني كه در دل راه پيدا ميكنند يك موجود مجردند اما اينگونه از فرشتگان هم ميتواند تمثل باشد هم ميتواند راههاي ديگر چون همه فرشتگان در يك حد نيستند گرچه برخي از تفسيرها نظير تفسير روح البيان اين را به قواي روحاني معنا كرده است ولي خب دليلي هم ندارد كه ما اينها را بر آن قواي روحاني حمل بكنيم بگوييم كه منظور قواي روحاني است اينها وقتي كه ميديدند جمعيتشان زياد بود و از همين راه هم مطمئن ميشدند بحث مهم آن است كه آيا اين فرشتگاني كه آمدند كساني را هم كشتند يا نكشتند؟ يا فقط براي ايجاد طمأنينه و دلگرمي و تبشير و مانند آن آمدند كه آن در بحث بعدي بايد مطرح بشود خب ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ﴾ كه اين هزار فرشته مردفاند آنگاه آن سه هزار نفر و يا پنج هزار نفري كه البته با اينها جمعاً پنج هزار نفر هستند غير از اين هزار نفر بقيه رديفاند و رادفاند تابعاند و اين هزار نفر فرمانده هنگاند بالأخره اينها فرمانده گرداناند اينها فرمانده تيپاند البته اگر منظور از مردف يعني اين هزار نفر مردفاند و ألف ألفي را به دنبال دارند آن هم محال نيست لكن مطابق با ظاهر نخواهد بود ﴿فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾ اين «اذ» منصوب است به آن «اذكر» مقدم يعني صحنه را ياد بياوريد براي اينكه آن روز هيچ كس به داد شما نميرسيد مگر ذات اقدس الهي خب.
خداوند علت فاعلي در پيروزي جنگ بدر و حضور فرشتگان براي اطمينان قلبي مسلمانان
حالا اين سؤال مطرح است كه آيا اين فرشتگان آمدند براي كشتن يا نه فقط براي تقويت روح و تقويت قلبي آمدند؟ اين يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه آيا جنگ بدر را مردم و خدا و فرشتگان با هم پيش بردند يا خدا و مردم مانند موجودات ديگر جزء سپاه و ستاد الهياند كار فقط به دست خداست براي اينكه كسي توهم نكند در جنگ او حرف اول را زده يا فرشتگان نقش تعيين كننده دارند ميفرمايند كه شما و فرشتگان و امثال ذلك اينها به منزله اعضا و جوارح محور كار خدا هستيد نه اعضا و جوارح وصف ذات چه رسد به محور اعضا و جوارح خود ذات شما در بخش سوم قرار داريد زيرمجموعه كار خدا هستيد گرداننده ديگري است ﴿وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْريٰ﴾[14] اين يك ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ اين دو و مستحضر باشيد كه ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ اين سه آنگاه اصل جامعش هم اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ كه علي حده بايد بحث بشود اين در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم قبلاً بحثش گذشت كه ذات اقدس الهي انزال اين فرشتگان را به عنوان بشارت براي اسلام و مسلمين قرار داد آيهٴ ١٢٣ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين بود ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ٭ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ مُنزَلِينَ ٭ بَلَي إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُم مِن فَوْرِهِمْ هذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ٭ وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾ اين مضمون در همان آيه ١٢٦ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هست كه بعد ميفرمايد ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ ٭ لَيْسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ که ظهور توحيد كامل در آنجاست گرچه قبلاً هم گذشت ولي بايد به آن اشاره بشود خب در اينجا هم يعني آيه ده سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم فرمود ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي﴾ اين امداد و انزال و تسويم فرشتهها براي بشارت شماست اين يك بشارت دادند كه شما پيروز ميشويد اين گزارش اول ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ شما وقتي ميبينيد جمعيتتان زياد است شما آخر سيصد و اندي بوديد آنها هزار نفر حالا وقتي ديديد جمعيت شما بيش از آنهاست مطمئن ميشويد ﴿وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ﴾ اما مبادا خيال كنيد كه پيروزي در اين جنگ به وسيله شماست يا به وسيله فرشتگان ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ شما ابزار كار هستيد تمام تأثير فاعلي از عند خداست اين ظهور توحيد هم است ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ پس اگر كسي بگويد كه ما دين خدا را ياري كرديم بر اساس اينكه خدا فرمود ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ﴾[15] و مانند آن اين بايد با آيات توحيدي ديگر نظير آيه سورهٴ «آلعمران» آيه سورهٴ «انفال» و مانند آن ارزيابي كند تا روشن شود ديگران ابزار كارند در رديف علل قابلياند نه علل فاعلي فاعل فقط اوست ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾.
تبيين معناي لغوي واژه «عزيز»
پرسش:...
پاسخ: اينها نقش قابلي دارند ديگر يعني آنكه قلب اين مجاهد را آرام كرده است و تواني به او عطا كرده است اين نصرت الهي است ﴿وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ بعد فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ﴾ عزت هم قبلاً گذشت به معناي نفوذناپذيري است نه عزت يعني غلبه آن سنگ ستبر نفوذ ناپذير آن صخره صمّاء را ميگويند عزيز آن زمين سفت مستحكمي كه كلنگ در او اثر نميكند ميگويند «ارض عزاز» انسان نفوذناپذير را ميگويند عزيز مؤمن عزيز است يعني نفوذ ناپذير است و لازمه نفوذ ناپذيري آن است كه غالب باشد خب اگر در نبردي يكي از دو طرف نفوذ ناپذير بود ديگري نفوذپذير خب آن نفوذ ناپذير غالب است ديگر پس عزيز به معني غالب نيست اين غلبه لازمه عزاز و نفوذ ناپذيري است اين هم يك مطلب.
حكمت الهي مقتضي نزول يا عدم نزول امدادهاي غيبي به مسلمانان در جريانهاي مختلف
پس اگر از ناحيه ذات اقدس الهي فيضي بيايد ديگر نصرت هست و تمام اين كارها هم بر محور حكمت است كه خدا ميداند كي ياري بكند كي ياري نكند كجا ياري بكند كجا ياري نكند به چه وسيله ياري بكند به چه وسيله ياري نكند حكيم است ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ يك وقت است براي تنبيه و گوشمالي كمك نميفرستد نظير بخشي از جريان جنگ احد و مانند آن و دعا گاهي هم در آنجاها اثر نميكند اين از بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در آن صحيفه سجاديه است «يا من لا تبدل حكمته الوسائل»[16] يعني گرچه خداي سبحان امر كرد فرمود ﴿ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة﴾[17] نماز، دعا، توسل به ائمه(عليهم السلام) همه اينها وسائلاند اما هيچ وسيلهاي توان آن را ندارد كه حكمت خدا را تغيير بدهد كه خدا حالا كاري غير حكيمانه بكند «يا من لا تبدل حكمته الوسائل» ذات اقدس الهي گاهي براي تنبه افراد خب فرشته نازل نميكند آن نصرتهاي غيبي را آن امدادهاي غيبي را نازل نميكند لذا بر اساس حكمت عزتش را اعمال ميكند ﴿إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ﴾.
نزول يا عدم نزول امدادهاي غيبي به مسلمانان براساس حكمت الهي
مطلب بعدي آن است كه خب اين فرشتهها كشتند يا نكشتند بالأخره ظاهرش اين است كه اينها كسي را نكشتند براي اينكه قتال را و اهلاك را در هيچ قسمت از اين بخشها چه در سوره «آلعمران» چه در اين سوره «انفال» كه از جريان بدر نقل ميكنند به فرشتگان نسبت ندادند اين يك طرف از سوي ديگر عدد كشتههاي كفار مشخص است كه تقريباً هفتاد نفرند چه اينكه شهداي مسلمين هم گفتند كمتر از بيست نفر بودند قاتلهاي آن هفتاد نفر هم مشخص است وجود مبارك حضرت امير چند نفر را كشت و بقيه را چه كسي كشتند قاتلها هم مشخص است آنگاه چيزي نميماند كه اين فرشتهها كشته باشند كه چون همه آنها آمارشان مشخص تاريخ هم مشخص شخصي هم كه كشته مشخص.
نزول فرشتگان موجب اطمينان قلبي مسلمانان با توجه به قدرت فوق العاده فرشتگان
مطلب ديگر آن است كه اگر فرشته بخواهد كاري انجام بدهد نياز به هزار فرشته نيست در جريان آن شهرهاي هفتگانه لوط در جريان آن شهرهاي ثمود اينها گفتند با يك تشر جبرئيل(سلام الله عليه) اوضاع به هم خورد با يك صيحه هفت شهر زير و رو شد حالا اگر فرشته بخواهد كاري انجام بدهد لازم نيست ستوني حركت كند اگر فرشته الهي بخواهد امر الهي را اطاعت كند نظير آن شهرهاي هفتگانه قوم لوط بالأخره آن منطقه وسيع حالا يا از مدائن يا كمتر و بيشتر آن منطقه وسيع را گفتند با يك اشاره زير و رو كرده يا جريان قوم ثمود را با يك صيحه زير و رو كرده كه قابل تحمل نيست مگر زمين تا چه اندازه ميتواند مقاومت بكند؟ شما ميبينيد مختصري اين ريشترهاي زلزله وقتي كه اضافه ميشود ميبينيد زمين توان تحمل ندارد خب.
بنابراين اگر فرشتگان آمده باشند ظاهرش براي تبشير است و ايجاد طمأنينه نه براي شركت در جنگ طبق اين جهاتي كه اشاره شده است.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت قاتلها مشخص است بالأخره اين هفتاد نفر از مشركين بدر كشته شدند كفار مكه عده زيادي را هم وجود مبارك حضرت امير كشت كه آنها رقم زدند تاريخش را هم مشخص كردند عده ديگري را هم قاتلهاي معين دارند ديگر كسي نماند كه فرشتگان بكشند كه.
پرسش: ...
پاسخ: بله او را بايد مشخص بكنند كه آنها نقلي كه هست اين است كه مجاهدين وقتي كه ميرفتند همين كه ميخواستند شمشير بزنند ميديدند كه سر آن كافر بين يديه افتاده است خب بايد چنين چيزي را ميگفتند با يك روايات معتبري ميگفتند يك كار عجيبي را اينكه نميشود با برخي اخبار مرسل حل كرد كه.
پرسش:...
پاسخ: خب خود آن شخصي كه قاتل هست ميداند كه خودش كشته او خودش اعتراف دارد و ادعا هم دارد و گرنه ميگويد نه من نبودم شما خيال كرديد كسي شبيه من بود همه اينها مدعي بودند و مشخص بود هم اينها ادعا ميكردند هم ديگران انكار نميكردند عدم انكار ديگري ممكن است روي تمثل باشد يعني ديگران كسي را به شكل زيد ميديدند مثلاً اما خود زيد وقتي ادعا ميكند من كشتم ديگر نميشود گفت تمثل اوست فرشتهاي به صورت و ممثل او درآمد.
پرسش:...
پاسخ: قلب او را مطمئن نكرد اگر در جريان بدر اگر هم كسي بود او تا آخر منافقانه بودنش را حفظ كرد اما قسمت مهم اين مجاهدين كه مؤمنين محض بودند ياري الهي نصيب آنها شده ياري پيغمبر را و اينها را ياري كرد.
تبيين توحيد ناب در آيات 127 ـ 128 سورهٴ آلعمران
براي اثبات اينكه مديرعامل كل جهان هستي فقط ذات اقدس الهي است ديگران هر چه هستند سپاه و ستاد او هستند گذشته از اين جمله ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ كه هم در سورهٴ «انفال» آمده هم در سورهٴ «آلعمران» آيه ١٢٧ و ١٢٨ سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» است كه بعد از اينكه فرمود ﴿وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾[18] فرمود تمام اين صحنهها براي اين است كه ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ ٭ لَيْسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾[19] براي تحكيم و استقرار توحيد پنج مطلب را ذكر ميكند دو مطلب را اول ذكر ميكند يعني مطلب اول و دوم مطلب چهارم و پنجم را هم آخر ذكر ميكند آن مطلب كه مربوط به هسته مركزي توحيد است او را وسط ذكر ميكند در آنجا ميفرمايد كه براي شما اي پيغمبر هم هيچ سهمي نيست حالا اين چنين نيست كه ديگران ابزارند فرشتگان هم ابزارند تو هم ابزاري فرمود تمام اين كارها براي اين است كه ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يك ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ يا اينها را مخذول و منكوب بكند كه اينها خاسراً برگردند اين دو ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ اين چهار ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ اين پنج بين اول و دوم و بين چهارم و پنجم آن هسته محوري توحيد را ذكر ميكند ميفرمايد ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ هيچ چيزي براي تو نيست تا ديگران حسابشان را بكنند عالم را فقط يك نفر ميگرداند منتها تو دعايت مستجاب است تو به ما نزديكتري تو ابزار خوبي هستي ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ يك ﴿أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ﴾ دو ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ چهار ﴿أَوْ يُعَذِّبَهُمْ﴾ پنج بين اين چهار و پنج و بين آن اول و دوم آن مطلب سوم را ذكر ميكند ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ﴾ چهارتا كار را به خودش اسناد ميدهد همه كار هم اثباتي است يك كار را به پيغمبر اسناد ميدهد يك كار منفي يعني از تو هيچ چيزي ساخته نيست تا فرشتگان هم حسابشان را بكنند ديگران هم حسابشان را بكنند آن وقت خود وجود مبارك پيغمبر هم كه به اين توحيد ناب آگاه است لذا تضرع و ناله و استغاثه آن حضرت بيش از ديگران است فرمود ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾،[20]حالا اگر مطالبي مربوط به اين آيه نُه و ده سورهٴ مباركهٴ «انفال» نمانده باشد درباره نزول باران در جريان جنگ بدر مطرح ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ فتح، آيهٴ 7.
[2] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[3] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 490.
[4] . تفسير سمرقندي، ج 2، ص 8.
[5] . نهجالبلاغه، حكمت 260، حديث 9.
[6] . سورهٴ فتح، آيهٴ 7.
[7] . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[8] . سورهٴ تكوير، آيات 19 ـ 21.
[9] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 124.
[10] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 125.
[11] . سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[12] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 105.
[13] . سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.
[14] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 126.
[15] . سورهٴ محمد، آيهٴ 7.
[16] . صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.
[17] . سورهٴ مائده، آيهٴ 35.
[18] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 126.
[19] . سورهٴ آلعمران، آيات 127 ـ 128.
[20] . سورهٴ انفال، آيهٴ 10.