15 03 2000 4936826 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 11

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (5) يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ (6) وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

حفظ انسجام آيات ابتدايي سورهٴ انفال با فرض مقرضه بودن ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ ...﴾

در جريان جنگ بدر وقتي اين حوادث به پايان رسيد اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «انفال» نازل شد آن‌گاه در توزيع غنايم جنگي برخيها فكر مي‌كردند تمام اين غنائم براي كساني است كه در ميدان جنگ شمشير مي‌زدند وقتي از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) سؤال كردند آيه نازل شد كه اين انفال براي خدا و پيامبر است آن‌گاه طبق آيات ديگر اين را بين قاطبه مسلمين توزيع كردند خداي سبحان مي‌فرمايد همان‌طوري كه در اصل خروج شما از مدينه عده‌اي بي‌ميل بودند بعد معلوم شد كه حق با پيغمبر است و پيروزي اسلام و مسلمين در همين كار نهفته است و سعادت شما مردم هم در همين كار تعبيه شد در جريان انفال هم همين‌طور است اصل آيه اين است كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾[1] اين بخشي كه دارد «انما المؤمنون» اينها به منزله جمله معترضه است اگر اين جمله معترضه را در وسط ملحوظ نداريم آن‌گاه اين آيه پنج كاملاً به صدر اين سوره هماهنگ مي‌شود ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ﴾ اين اختلافات خود را رها كنيد ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ﴾ اين «كما اخرجك» را اگر بعد از آيه اول ذكر بكنيم كاملاً انسجام محفوظ است اين وسط درباره مؤمن و ايمان و درجات ايمان اين يكي دو آيه ذكر شده است آن‌گاه مي‌فرمايد كه همان‌طوري كه در اصل خروجتان از مدينه عده‌اي بي‌ميل بودند بعد معلوم شد كه حق با پيغمبر است الآن هم در توزيع غنايم جنگي برخي مايل نيستند ولي حق همين است كه پيغمبر فرمود.

اختياري بودن كراهت بعضي از مؤمنين براي شركت در جنگ بدر

مطلب ديگر آن است كه همه مؤمنين در اين صحنه كراهت نداشتند برخي كراهت داشتند ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾ نه همه مؤمنين و منظور از اين كراهت هم كراهت طبيعي و طبعي نيست كه انسان جنگ براي او سخت است از اين سنخ نيست بلكه كراهت اختياري است به دليل اينكه ﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ﴾ بعدش آمده است اگر كراهت طبعي و طبيعي باشد يعني كار را براي شما دشوار است خب بسياري از كارها را انسان با دشواري انجام مي‌دهد گرچه براي او سخت است كُره است ولي كراهت نيست مثل اينكه مادر حمل را در كمال محبت و اشتياق تحمل مي‌كند بارداري را در حالي كه با كُره است يعني با سختي است كه مادر دوران بارداري را با سختي پشت سر مي‌گذارد اما با ميل نه با كراهت با كُره است نه با كَره يعني با سختي هست نه با بي‌ميلي كه فرمود حمل كرد اين را ﴿كُرْهاً و وَضَعَتْهُ كُرْهاً﴾[2] و مانند آن درباره احترام مادر فرمود مادر اين بارش را ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً و وَضَعَتْهُ كُرْهاً﴾ اما آن كسي كه مثلاً باردار نمي‌شود با تمام تلاش و كوشش سعي مي‌كند كه باردار بشود خب اين كسي كه باردار شد با ميل و رغبت و با علاقه باردار شد لكن با كُره اين بار را حمل مي‌كند با كره اين بار را وضع مي‌كند ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً و وَضَعَتْهُ كُرْهاً﴾ نه «كَرهاً» يعني با سختي نه با بي‌ميلي، جريان جنگ كُرهي دارد كه خب سخت است.

نظر برخي مفسران در معناي «لكارهون» با در نظر گرفتن قداست صحابه و نقد آن

اينكه فرمود ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾ آن كُره نيست كه برخي از مفسران فرمودند كه كراهت طبيعي و طبعي است اينها خواستند قداست صحابه را حفظ بكنند چون بر اين باورند كه صحابه همه‌شان عادل‌اند حد اعلاي ايمان را دارند و مانند آن براي اينكه قداست صحابه را حفظ كنند گفتند منظور از اين كراهت، كراهت طبيعي و طبعي است لكن اين تام نيست اين كراهت است نه كُره اين بي‌ميلي است به دليل اينكه فرمود ﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ﴾ پس معلوم مي‌شود بعضيها اعتراض مي‌كردند سؤال مي‌كردند و پيشنهاد مي‌دادند كه ما به تعقيب اين «عير» حركت نكنيم يا در جريان جنگ شركت نكنيم منظور كراهت است نه كُره طبيعي.

توصيه سران قريش به ابوجهل جهت برگشت به مكه و اصرار او بر جنگ با مسلمانان

فرمود ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ﴾ كه حالا بيت را هم خانه حضرت تفسير كردند هم خود مدينه ﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾ ابوجهل بعد از اينكه با آن تجهيزات عُده و عِده حركت كرد در بين راه فهميد كه اباسفيان كه سرپرستي قافله تجاري را به عهده داشت از كنار بحر احمر دارد مي‌گذرد و از راه ديگر خودش را به مكه نزديك مي‌كند به ابوجهل پيشنهاد دادند كه برگرديم به طرف مكه براي اينكه اين قافله‌اي كه حامل «مال التجاره» بود سالم به مقصد مي‌رسد ايشان به همان بتهاي خود سوگند ياد كرد كه ما با غينات و معازف يعني با همين خواننده‌ها و نوازنده‌ها و خمور با اين مي‌ها و خواننده‌ها و نوازنده‌ها مي‌رويم در بدر كار مسلمانها را يكسره مي‌كنيم پس در داخله خود مشركين هم به او پيشنهاد داده شد كه حالا كه اين قافله مال التجاره سالم به مقصد مي‌رسد شما برگرديد ايشان گفتند نه ما برنمي‌گرديم اينها كساني بودند كه ذات اقدس الهي مرگ را بر اينها مسلط كرده است كه ذليلانه اينها به قتلگاه خودشان حركت كنند.

ادله و قرائن ارادي بودن كراهت شركت در جنگ بدر از جانب برخي مؤمنين

﴿وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ٭ يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ﴾ در جريان خروج از مدينه براي مصادره اموال تجاري صناديد قريش اين حق بود اينها مجادله مي‌كردند بعد از اينكه معلوم شد «عير» و قافله تجاري فاصله گرفت و «نفير» يعني اين نيروي رزمي مشركين قريش فرا رسيد باز اينها مجادله كردند ﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ﴾ تبين حق براي آنها به اِخبار خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است وقتي پيغمبر خبر بدهد و بگويد حكم اين است و ما وظيفه‌مان اين است اين مي‌شود حق، در قبال اين نبايد ديگر كسي اعتراض بكند ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ﴾ اينها مثل اينكه مرگ را نگاه مي‌كردند و كشان‌كشان به طرف ميدان اعدام مي‌روند برخيها خواستند به همين قرينه ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ﴾ آن كراهت را بر كُره طبيعي و طبعي حمل كنند لكن اين ﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ﴾ نمي‌گذارد كه منظور از اين كراهت كُره طبيعي و طبعي باشد بلكه كراهت ارادي است.

پرسش: ...

پاسخ: ﴿لَكَارِهُونَ﴾ يعني كراهت ارادي دارند نه كراهت طبيعي و طبعي نظير ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[3] اين بر شما دشوار هست ولي چه بسا چيزي كه براي شما دشوار باشد ولي خير شما در آن هست اين يك كراهت ارادي است به دليل «يجادلونك» كه اينها دارند جدال مي‌كنند اعتراض مي‌كنند يا سؤال مي‌كنند سؤال اعتراض آميز.

پرسش:...

پاسخ: نه، چون آخر اينها حق سؤال داشتند پيشنهاد را خواستند بگويند كه برگردانند در برابر او اعتراض اين‌ چنين نبود كه نسبت به اصل كه ـ معاذ الله ـ قبول نداشته باشند سعي مي‌كردند كه پيغمبر را منصرف كنند چون در آن بحثهاي قبل اشاره شد كه بسياري از مسائلي كه براي ما ضروري و روشن هست براي آنها نظري بود اين‌طور نبود كه حالا هر چيزي مي‌شنيدند البته بايد صد درصد اقدام كرد و اينها هم افراد «ضعيف الايمان» بودند نه آن «قوي الايمان» اقوياي ايشان نظير مقداد و امثال ذلك اينها مي‌گفتند «نموت معك» به حضرت عرض كردند كه شما اگر دستور بدهيد ما به دريا هم حمله كنيم مي‌تازيم اينها حرف افرادي مثل مقداد بود اما برخي از ضعفاء الايمان اين حرفها را زدند.

وعده الهي به دستيابي مسلمانان به مال التجاره صناديد قريش يا پيروزي در جنگ بدر

خب اينكه فرمود ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ﴾ يعني فرمود به ياد اين صحنه باشيد كه ذات اقدس الهي يكي از اين دو گروه را وعده داد كه اين وعده است در حقيقت گرچه به نظر شما وعيد مي‌آيد لكن اين وعده است وعده داد كه يكي از اين دو طايفه براي شماست يعني يا «عير» يا «نفير» يا اين اموال تجاري صناديد قريش را كه حق مسلم اسلام و مسلمين است مصادره مي‌كنيد يا با صناديد قريش كه مهاجم‌اند مي‌جنگيد و پيروز مي‌شويد اين وعده است گرچه براي شما جنگ سخت است و وعيد تلقی میشود ولی وعده الهی است ﴿وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطّائِفَتَيْنِ﴾ اين «احدي الطائفتين» به عنوان يك امر مبهم نيست چون چيزي پيش خدا مبهم نيست پيش خدا معين است منتها براي ديگران معين نيست كه آن «احدي الطائفتين» عير است يا نفير و گرنه عند الله مشخص است و عند رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به تعليم الهي مشخص است ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ﴾ براي شماست شما پيروز خواهيد شد لكن شما در بين «عير» و «نفير» يعني در بين قافله «مال التجاره» كه از او به عنوان عير ياد مي‌كردند يا آن نيروي رزمي مهاجمي كه از مكه آمده از آنها به عنوان نفير تعبير مي‌كردند شما ﴿تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ علاقه‌مند هستيد كه اين قافله مال التجاره كه از شام به مكه مي‌رفت و درگيري با آنها خيلي سخت نبود چون جمعيت آنها كمتر بود و اموال فراواني هم داشتند اين براي شما باشد نه آن نفيري كه به عنوان حمله آمدند.

معناي لغوي واژه «شوكت» در آيهٴ ﴿غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ﴾

آن جمعيت رزمي را مي‌گويند «ذات الشوكة» يك مجاهد يا مهاجم مسلح را مي‌گويند «شائك السلاح» «شائك» از همين شوك است، شوكه با شوك نظير تمر و تمره كه يكي جنس است يكي مفرد «تمره» يعني يك خرما «تمر» يعني خرما، «شوكه» يعني يك شوك و «شوك» هم جنس است و شوك يعني تيغ، اين درختهاي پرتيغ آن خارها و تيغهايش را مي‌گويند شوك، اشواك يعني تيغها، نيروي رزمي كه نيزه دارد و دشنه دارد و شمشير دارد و تير دارد اينها هم اشواك او هستند اين تيرها تيغهاي او هستند وقتي بخواهند نيروي رزمي مهاجم را با آن ابزار رزمي معرفي كنند مي‌گويند او «شائك السلاح» است و «شاك السلاح» است به دو قرائت؛ يعني اين با تيغ آمده خلاصه به ميدان شوكت به آن قدرت آميخته با تيغ مي‌گويند بر خلاف شكوه كه فارسي است به معني جلال است شوكت عربي است يعني با تيغ خب نه يعني جلال و جمال معنوي حالا مجازاً ممكن است چنين چيزي استفاده بشود خب آن فرّ و شكوه و اينها تعبيرات فارسي است شوكت تعبير عربي است فرمود شما مي‌خواهيد اين عير كه «شائك السلاح» يا «شاك السلاح» نيستند تيغي همراه آنها نيست جز اندك اين براي شما باشد ولي ذات اقدس الهي اراده كرده است كه شما به جنگ آن مهاجمين «شاك السلاح» برويد ﴿وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ﴾ يكي از اين دو گروه.

بيان هدف اصلي خداوند در مواجهه مؤمنين با مشركان در جنگ بدر

اما ﴿وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ مثل اينكه اختيار به دست شماست در حالي كه مؤمن بايد مطيع ذات اقدس الهي باشد تعيين تكليف در اختيار خداست نه در اختيار شخص ولي شما داريد پيشنهاد مي‌دهيد ﴿وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ اما ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ﴾ اين در قبال آن ﴿إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُون﴾ اين در قبال ﴿يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ﴾ درباره اين گروه است و گرنه آن گروهي كه نظير مقدادند و امثال مقداد كه مي‌گويند «نموت معك» «نخوض معك»[4] آنها كه پيشنهادي ندارند اينها كساني‌اند كه در سايه تعليم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به جايي رسيده‌اند كه كار فرشتگان را دارند ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[5] در برابر امر خدا پيشنهاد نمي‌دهند و مقدم بر اراده ذات اقدس الهي اراده‌اي ندارند كه بگويند نظر ما اين است اين‌طور نيست اما اين گروهي كه اهل مجادله بودند خداي سبحان مي‌فرمايد شما دوست داريد عير و آن قافله مال التجاره براي شما باشد با او رو به رو بشويد ولي خداي سبحان اراده مي‌كند كه با نفير يعني با آن نيروي مهاجم و رزمي رو به رو بشويد، چرا خدا اين كار را كرده؟ دو مطلب دارد يك مطلب مربوط به هدف جزئي قضيه بدر است و يك مطلب هدف كلي است كه از او به عنوان سيد الاهداف و الاغراض ياد مي‌شود كه آن سيد الاهداف غرض نهايي ذات اقدس الهي در همه شئون است آنچه كه مربوط به قصه بدر است اين هدف مقطعي و موضعي است آنچه كه مربوط به كل جريانهاست آن سيد الاهداف و الاغراض است كه او را در آيه بعد ذكر مي‌كنند مي‌فرمايد ﴿تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ اما ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ﴾ خدا مي‌خواهد كه «ذات الشوكة» با شما باشد شما با ذات الشوكة و با نيروي رزمي مواجه بشويد بجنگيد و دفاع كنيد شما مي‌خواهيد نجنگيد و مال التجاره بهره‌تان بشود ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ﴾ اين ذكر علت است به جاي معلول يك وقت بيمار مي‌خواهد يك غذايي را ميل كند طبيب مي‌گويد نه اين داروي تلخ را بايد بخوري بيمار علاقه‌مند است به غذاي لذيذ طبيب مي‌گويد من اراده مي‌كنم اين داروي تلخ را بخور به جاي اينكه بگويد من اراده داروي تلخ دارم و تو اراده غذاي شيرين داري مي‌فرمايد تو اراده غذاي شيرين داري من اراده سلامت دارم من مي‌خواهم تو سالم باشي تو مي‌خواهي غذاي لذيذ بخوري اينكه مي‌فرمايد من مي‌خواهم تو سالم باشي هدف را ذكر مي‌كند و علت را ذكر مي‌كند آن معلول را حذف مي‌كند يعني من اراده كردم اين داروي تلخ را ميل كني تا سالم و درمان بشوي اينجا هم از اين قبيل است نفرمود خدا اراده «ذات الشوكة» دارد شما مودّت غير ذات الشوكة داريد كه تا رو در روي هم قرار بگيرد مي‌فرمايد شما سلامت‌طلب هستيد رفاه‌طلب هستيد خدا حق طلب است منتها حق در اين است كه شما با مهاجمين بجنگيد ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ﴾ هم كلمات تدويني كه دستور مي‌دهد با امر و نهي هم كلمات تكويني كه مدد مي‌فرستد فرشتگان و باران را تا در جريان جنگ بدر شما پيروز بشويد خب پس ﴿تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ و خداي سبحان يريد «أن ذات الشوكة تكون لكم» منتها آن را حذف فرمود و علتش را ذكر كرد شما علاقه‌مند هستيد كه با نيروهاي رزمي رو به‌ رو نشويد اين دليلش واضح است براي اينكه رفاه طلبيد خدا مي‌خواهد كه شما با نيروي رزمي مواجه بشويد و بجنگيد، چرا؟ چون دليلش روشن نيست و چون دليلش روشن نيست بايد دليلش را ذكر بكند و آن اين است ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ خدا مي‌خواهد اصل و ريشه كفر را در حجاز بردارد و جنگ بدر اولين قدمي بود كه ذات اقدس الهي درباره قطع اصل ظالمين قيام كرده است.

اراده و نصرت الهي براي احقاق حق با دستان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

 خب ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ بنابراين همان‌طوري كه در بخشهاي ديگر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾[6] بلكه به خود مجاهدين مي‌فرمايد كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[7] شما مشركين را نكشتيد خدا كشت براي اينكه فرشتگان فرستاد از يك سو باران فرستاد از سوي ديگر آنها را مرعوب كرد از سوي سوم شما را منصور كرد با قدرتهاي ارادي از سوي چهارم و گرنه 313 نفر آدم با اينكه فقط يك يا دوتا اسب داشتند آنها قريب هزار نفر كه صد نفر سوار بر اسب داشتند سلاحهاي مدرن داشتند و هر روز به سربازانشان كباب مي‌دادند شما خرما مي‌خورديد آنها كباب مي‌خوردند شما با چوب مي‌جنگيديد آنها با شمشير مي‌جنگيدند شما پياده مي‌‌جنگيديد آنها سواره مي‌جنگيدند شما كمتر بوديد يك سوم آنها بوديد آنها سه برابر شما بودند شما جنگ كرده نبوديد آنها جنگجو و غارتگر بودند هيچ راهي براي پيروزي شما نبود لذا هم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾ هم در صدر آن آيه به مجاهدين بدر مي‌فرمايد كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ هم در آغاز اين قصه مي‌فرمايد ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ بنابراين انسان اگر كاري انجام داد كه حق پيروز شد بايد شاكر باشد كه ذات اقدس الهي با دست او حق را ياري كرده است و ناصر فقط خداست.

پرسش:...

بيان هدف مقطعي و اصلي جنگ بدر با توجه به آيات مورد بحث

 پاسخ:

اينها و ﴿كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ﴾ كُره طبيعي را درك مي‌كنند، اما «يجادلونك» نشان مي‌دهد كه كراهت اختياري دارند خب اگر كسي كُره طبيعي دارد مثل اينكه روزه گرفتن سخت است براي او روزه گرفتن دشوار است بعضي از كارها هم دشوار است و قتال كُره طبيعي دارد اما كسي اعتراض نمي‌كند لكن از اينكه فرمود ﴿يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ﴾ اين نشانه آن است كه اينها اعتراض داشتند خب مثل اينكه در جريان انفال هم همين اعتراض را داشتند البته بعضي از مؤمنين نه همه‌شان آنهايي كه درجه ايمانشان ضعيف‌تر بود ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ اين هدف مقطعي است كه مربوط به جريان جنگ بدر است اما اين ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ هدف اصلي اسلام است پس تكرار نيست آنكه فرمود ﴿وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ﴾ بيان مقطعي و هدف موضعي جريان جنگ بدر است و در مقابل اينكه شما علاقه‌منديد با عير روبه‌رو بشويد و ذات اقدس الهي علاقه‌مند است كه با نفير روبه‌رو بشويد برهان اقامه فرمود، فرمود حالا بر فرض شما مال التجاره را گرفتيد با اينكه ريشه آنها خشك نمي‌شود بايد شمشير را از دست آنها گرفت و اين با جنگ بدر حل مي‌شود نه با مصادره اموال تجاري اينها اين برهان براي آن مسئله است اين تمام شد در آيه بعد سيد الاهداف را ذكر مي‌‌كند و مي‌فرمايد در تمام جريانها ذات اقدس الهي مي‌خواهد حق را احيا كند و باطل را برطرف كند.

معناي مفردات ﴿وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ و رابطه آن با احقاق حق و ابطال باطل

﴿وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾، اين كراهت هم كره طبيعي است و هم كراهت اختياري است كراهت اختياري كه يقيني است براي اينكه در بخشهاي ديگر چه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» و چه در سورهٴ مباركهٴ «صف» مي‌فرمايد اينها كراهت دارند نه يعني خوششان نمي‌آيد بلكه كراهت اختياري دارند به دليل اينكه با عُده و عِده در برابر حق مي‌ايستند معلوم مي‌شود كه اينها با ساز و برگشان در برابر دين مقاومت مي‌كنند. سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ ٣٢ اين است كه ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ اين يك اصل كلي آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» است و در سورهٴ «صف» كه اشاره مي‌شود اينها به سيد الاهداف برمي‌گردد چه اينکه آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم به سيد الاغراض برمي‌گردد فرمود ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ اين اختصاصي به جريان جنگ بدر ندارد تمام دستورات اسلام براي آن است كه حق زنده بشود و براي اينكه باطل را از بين ببرد هر چند كفار نخواهند خب اين هم هدف نهايي را مشخص مي‌كند يك هم وصول به اين هدف را اعلام مي‌كند دو و شكست كفار و منافقين را هم در بر دارد سه، پس اين كراهتي كه در اينجا آمده است ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ كُره طبيعي و طبعي محض نيست بلكه با كراهت ارادي همراه است به دليل اينكه آنها عكس العمل نشان مي‌دهند عكس العملشان در آيه ٣٢ سورهٴ مباركهٴ «توبه» مشخص شد كه ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾ اينها مي‌خواهند با دهن نور خدا را خاموش كنند خب خدايي كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾[8] است يك گوشهای از مظاهر ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ آفتاب است با فوت كه نمي‌شود آفتاب را خاموش كرد هرگز با فوت دهن نمي‌شود نورِ ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ را خاموش كرد انسان هرچه فوت بكند اينكه شمع نيست خاموش بشود فرمود مگر مي‌شود با دهن نورِ ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ را خاموش كرد گوشه‌اي از انوار ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ ستاره‌هاست مگر با فوت دهن با باد دهن مي‌شود نور ستاره يا ماه را يا آفتاب را خاموش كرد.

هدف نهايي بودن، احقاق حق و ابطال باطل

اينجا كه دارد ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ اين «مجرمون» عبارت از مشركين و ملحدين و منافقين‌اند. اين سيد الاهداف است ديگر كاري به جريان جنگ بدر ندارد، مي‌فرمايد هدف ما احقاق حق است و ديگر چيزي بالاتر از احقاق حق و ابطال باطل نيست تا انسان بگويد كه خب حالا حق زنده شد و باطل از بين رفت براي چه و ديگر چه؟ احقاق حق كه وسيله نيست ابطال باطل كه وسيله نيست خود احقاق حق هدف نهايي است تا حق حاكم باشد باطل رخت بربندد تمام تلاش و كوشش انسانهاي مجاهد براي ظهور حق است و محو باطل خودش هدف نهايي است اين سيد الاهداف هم در جريان جنگ بدر ظهور دارد هم در همه شئون ديگر يك و هم ماوراي سيد الاهداف هدف ديگري نيست خود ظهور حق هدف است بنابراين اينكه فرمود ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ اين هم سيد الاهداف است لذا با آن جمله ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ﴾ كاملاً فرق مي‌كند از اين جهت تكرار نيست اولاً و اختصاص به جريان جنگ بدر ندارد ثانياً و خودش هدف است ماوراي او چيزي نيست ثالثاً و كراهت و كُره مجرمين يعني كفار و مشركين و منافقين بي‌اثر است رابعاً و كار آنها هم با توطئه آميخته است به دليل اينكه در آيهٴ ٣٢ سورهٴ «توبه» فرمود ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «صف» به اين صورت ياد كرده است آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «صف» اين است ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ تفاوت مختصري كه بين آيه سورهٴ «صف» و آيه سورهٴ «توبه» است اين است كه يك جا با تمهيد مقدمات است يك جا تمهيد مقدمات را در بر ندارد ولي اينها مقدماتي را فراهم مي‌كنند ولي تمام تلاشهاي آنها مثل فوت بر آفتاب و ماه است با دهن كه نمي‌شود خاموش كرد خب با تبليغاتي هم كه دارند يا با قلمي هم كه دارند اين قلم بالأخره احد اللسانين است با قلمشان با بيانشان با بنانشان هر كاري بكنند مثل آن است كسي با دهن بخواهد نور آفتاب را خاموش بكند ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ اين كراهت تنها كُره طبيعي و طبعي نيست به دليل اينكه مقدمات را و توطئه‌ها را به همراه دارد.

پرسش:...

پاسخ: نه اينها مي‌خواهند تا آنجا كه ممكن است مي‌خواهند خاموش كنند حالا اگر نتوانستند خاموش كنند خب اين را مسطور مي‌كنند. پس خود احقاق حق مطلوب است نه اينكه براي چيزي ديگر باشد و تلاش آنها كه خواستند اين قداست را حفظ بكنند و بر كُره طبيعي حمل بكنند يك تلاش بي‌ثمري است.

﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ﴾ در اين كريمه ادب را حفظ كرد و اسرار آنها را هم حفظ كرد نفرمود شما در برابر خدا قرار گرفتيد نفرمود «تريدون و يريد الله» شما يك طور اراده مي‌كنيد خدا طور ديگر اراده مي‌كند رو در رو قرار نداد بالأخره، حرمت را نگه داشت فرمود ﴿وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ اما ﴿وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ٭ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾

انتخاب اختياري و ارادي ياران سيدالشهداء(عليه السلام) براي شركت در جنگ با توجه به اتمام حجت آن حضرت

اينكه در بحث ديروز اشاره شد وجود مبارك سيد الشهدا(سلام الله عليه) در شب عاشورا بعد از آن آزمون مقام اصحاب خود را به آنها نشان داد بعد هم آنها را مرخص فرمود لكن آنها قبول نكردند چون تا آن آخرين لحظه براي خيليها احتمال صلح مطرح بود براي خود سيدالشهدا و خواص اصحابش كه فرموده بود مسلم بود جريان چيست اينها آمده بودند به عنوان اينكه شايد صلح بشود لذا زن و بچه را هم همراهشان آورده بودند و اگر مي‌دانستند كه كار فقط جنگ است شايد زن و بچه را همراه نمي‌آوردند لذا حضرت براي اينكه اتمام حجت بكند در پايان همان شب فرمود اينها با من كار دارند شما اگر خواستيد برويد من بيعت را از عهده شما برداشتم و دست زن و بچه‌هايتان را بگيريد به اين روستاهاي مجاور برويد يا لااقل اينها را به آنجا برسانيد چون فردا غير از مرگ خبري نيست هر كسي باشد كشته مي‌شود برخيها احتمال مي‌دادند كه صلح بشود بالأخره نشانه‌اش اينكه خود حُر(سلام الله عليه) هم تا آن اواخر در همان ظهر عاشورا بالأخره فهميد كار يك طرفه است تا روز عاشورا خود حُر با اينكه فرمانده هنگ بود اين نمي‌دانست عاقبت چه درمي‌آيد فكر كرد كه بالأخره صلح است يا مثلاً يك قطعنامه‌اي است و مانند آن، اين وقتي كه روز عاشورا شد فهميد كار يك طرفه است حضرت براي اينكه به همه‌شان بفهماند اينجا غير از مرگ خبري نيست اگر شما بخواهيد بمانيد بايد با طوع و رغبت بمانيد اين است آنها همين كار را كردند گفتند ما دست از شما برنمي‌داريم بچه‌هايشان زنهايشان هم همين كار را كردند رفتند به زنهايشان گفتند كه اگر شما مايل باشيد ما شما را به اين روستاها برسانيم اينها گفتند نه ما دست از دختر علي برنمي‌داريم ما همراه زينب هستيم اين‌طور بودند البته تا آخرين لحظه كمك مي‌خواست اما كمك با حفظ حريت و انتخاب صحيح در ظهر عاشورا هم فرمود «هل من ناصر ينصرونا ... هل من ذاب يذب عن حرم الرسول»[9] تا آن لحظه هم دعوت به هدايت مي‌كردند دعوت به حق مي‌كردند اما مي‌خواستند آزادانه و بر روي انتخاب صحيح باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 1.

[2]  . سورهٴ احقاف، آيهٴ 15.

[3]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 216.

[4]  . ر . ك: بحارالانوار، ج 19، ص 248.

[5]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 27.

[6]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[7]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 17.

[8]  . سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[9]  . موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص 610.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق