اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ (5) يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ (6) وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون (8)﴾
دلالت «كما» بر تشبيه بيميلي و اعتراض به توزيع غنايم به كراهت شركت در جنگ بدر
بخش اول سورهٴ مباركهٴ انفال درباره انفال و غنائم جنگ بدر بود اين بخش دوم يك تنظيري است به همان بخش اول ميفرمايد كه در جريان جنگ بدر كه اولين جنگ مسلمين با غير مسلمانها بود و اسلام در برابر كفر قرار گرفت و پيروزي از آنِ اسلام و مسلمين شد شما يك تجربهاي را نسبت به اصل خروج از مدينه داشتيد و همچنين تجربهاي درباره شروع جنگ داشتيد و همچنين در جريان غنائم بدر سؤالي داشتيد، بعد از پيروزي جنگ در تقسيم غنائم شما سؤالي ميكرديد كه ما اين غنائم را چگونه توزيع كنيم دستور اين بود كه بخشي از اين غنائم براي مجاهدان است بخشي هم براي آن كساني كه ادوات و وسايل جنگي را حفظ ميكردند و در ميدان جنگ حضور نداشتند و شخصاً نميجنگيدند شما اعتراض ميكرديد كه تلاش جهاد براي ما بود و آنها در صحنه حضور نداشتند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود حكم خدا اين است كه آنها را هم از غنائم برخوردار بكنيم «هل تنصرون الا بضعفائكم»[1] مگر شما نميدانيد كه بسياري از بركتها به وسيله همين دعاي ضعيفان نصيب شما ميشود؟ ضعيفان بايد از بهرههاي جنگي شما سودي ببرند؛ در چنين فضايي فرمود الآن كه موقع تقسيم غنائم جنگي است شما از توزيع اين غنائم و تقسيم غنائم بين مستمندان اظهار بيميلي ميكنيد و ميگوييد كه آنها در جهاد حضور نداشتند. ميفرمايد همانطوري كه در اصل جنگ يعني از خروج از مدينه براي جريان بدر و مبارزه با كفار قريش شما بيميل بوديد ولي خدا دستور داد بجنگيد و سرانجام معلوم شد كه دستور خدا حكمت و مصلحت بود بعد از جنگ هم در تقسيم غنائم راهي را كه خداي سبحان ارائه كرده است طي آن راه هم به سود اسلام است هم به سود مسلمين هم منفعت شما را در دنيا به همراه دارد هم در آخرت اين «كَما» متعلق به بخش اول آيه ميشود يعني ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾ اين سؤال معلوم ميشود يك استفهام محض و يك استفتاء صِرف نبود بلكه با اعتراض همراه بود ميفرمود الآن شما در توزيع غنائم معترضيد با كراهت اين حكم را ميپذيريد لكن حق در همين حكم است چه اينكه در اصل جنگ كه خواستيد از مدينه بيرون بياييد برخي از شما كراهت داشتيد ولي معلوم شد كه اين كراهت شما بِجا نيست و حق با دستور الهي است. اگر اين «كَما» را ما چنين معنا كنيم بگوييم: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ در اين حكم خدا كه اين غنائم بايد بين همگان تقسيم بشود شما اعتراض نكنيد كراهت نداشته باشيد بيميلي نكنيد حق همين است كه خدا راهنمايي كرد چه اينكه در اصل جريان جنگ و خروج از مدينه به طرف بدر عدهاي بيميل بودند ولي معلوم شد كه حق با حكم خداست در تقسيم غنائم هم همينطور اگر ما اينچنين معنا بكنيم ديگر نيازي نيست به اينكه محذوفي را تقرير بگيريم و بگوييم اين «كما» متعلق به محذوف است و مذكور نيست.
تفسير آيهٴ ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ﴾ با فرض محذوف بودن متعلق «كما» و نقد آن
برخيها خواستند بگويند: اين «كما» متعلق به محذوف است يعني همانطوري كه خداوند شما را در جريان تعقيب آن قافله پيروز كرد در جريان جنگ هم پيروز ميكند، همانطوري كه شما عدّهاي از شما براي بيرون آمدن از مدينه براي تعقيب آن قافله كراهت داشتند معلوم شد كه اين كراهت نارواست در رو به رو شدن با لشگريان مهاجم قريش كه از مكه حركت كرده بودند عدّهاي از شما كراهت داريد و اين كراهت شما نارواست، اين را برخي از مفسران ذكر كردند كه اين متعلق به محذوف است.
لكن اين «كما» كه تشبيه است بايد يك مشبه به مفروغعنه اصيل داشته باشيم بعد يك فرعي را با اين اصل تطبيق كنيم و تشبيه كنيم. جريان تعقيب قافله و كاروان مال التجارهاي كه از شام به طرف مكه برميگشت در بين راه اين به ثمر نرسيده بود ولي مسلمين در اين جريان فاتح نشدند پيروز نشدند تا اينكه كسي بگويد كه همانطوري كه خروج شما از مدينه براي دستگيري اين قافله حق بود الآن هم رو به رو شدن شما با اين مهاجمان و لشگريان قريش كه از مكه آمدند اين هم حق است گرچه بعضي از شما بيميل هستند و كراهت دارند چون آن جريان هنوز به ثمر نرسيد كه ما ببينيم آن حق بود يا نبود.
بررسي صدر و ذيل آه مورد بحث براي رفع ابهام در تشبيه
اين ترجمه آيه است ولي خب مستحضريد صدور و ذيلش با ابهام همراه است اصل آن قصه بايد مشخص بشود تا معلوم بشود اين تشبيه از كجاست؛ اين ترجمه قرآن براي كساني كه مسلماناند شيعهاند و ساليان متمادي در خدمت قرآن بودند مفهوم نيست چه رسد براي بيگانه، جز اينكه اول شأن نزول مشخص بشود به كمك خود آيات قدري توضيح داده بشود آنگاه معلوم ميشود كه آيه پيامش چيست.
بيان سرگذشت مسلمانان و احوال آنان در مكه و بعد از هجرت
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در سن چهل سالگي مبعوث شدند سيزده سال را در مكه بودند هم خودشان آسيب ميديدند و هم پيروان و مؤمنان به آن حضرت در تمام اين سيزده سال در زحمت بودند يا اموالشان را مصادره ميكردند يا خودشان را ميزدند يا خودشان را شهيد ميكردند اينها ناچار ميشدند سكوت كنند هر ظلمي را تحمل كنند يا ناچار ميشدند گاهي به طرف حبشه و گاهي هم به طرف مدينه مهاجرت كنند به هيچ وجه مسلمانها در اين سيزده سال در مكه امنيت نداشتند بعد از اينكه عدهاي با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به طور خفا بيعت كردند و زمينه را براي مهاجرت حضرت از مكه به مدينه فراهم كردند وجود مبارك حضرت به دستور خدا از مكه بعد از سيزده سال به طرف مدينه مهاجرت كردند مردم مدينه هم استقبال كردند به نام انصار او را ياري كردند عدهاي هم كه قبلاً از مكه به مدينه آمده بودند به اينها پيوستند عدهاي هم بعداً از مكه به مدينه آمدند شدند مهاجر كه وجود مبارك حضرت امير عدهاي از فواطم را و زنها را از مكه به مدينه آورد البته اين فقط كار حضرت امير بود كه علناً از مكه به مدينه بيايد يك عدّه از زنها را هم به همراه داشته باشد به نام فواطم و بعد هم اعلام آمادگي براي هر درگيري داشته باشد آنها هم ميديدند كه با عليبنابيطالب نميشود درگير شد.
ميثاق مهاجران و انصار با پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)و تشكيل حكومت اسلامي و نيروي تبليغي و رزمي در مدينه
اين مهاجراني كه برخي به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قبل از هجرت آن حضرت از مكه به مدينه آمدند و برخي بعد پيوستند و انصاري كه در مدينه بودند اينها به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تعهد كردند ميثاق بستند بيعت كردند كه تا آخرين قدرت از او دفاع و حمايت كنند لذا حكومت اسلامي در مدينه مستقر شد و تشكيل شد اينها يك نيروي رزمي داشتند يك نيروي تبليغي داشتند و آماده بودند براي دفاع ديگر از آن به بعد سخن از خورد نبود سخن از زد و خورد بود همان به اصطلاح سيزده سال در مكه فقط خورد بود زد و خورد كه نبود اينها همهاش ميخوردند يا شهيد ميدادند يا اموالشان مصادره ميشد يا ناچار ميشدند به حبشه و مدينه مهاجرت كنند در مدينه كه حكومت تشكيل شد زد و خورد شروع شد ديگر آنها نميتوانستند حمله بكنند مسلمانها از خودشان دفاع ميكردند.
حق بودن مصادره كاروان قريش به جهت مصادره 13 ساله اموال مسلمانان از جانب آنان
در چنين فضايي در ماه مبارك رمضان به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خبر رسيد كه اباسفيان كه تجارت رسمي مكه به عهده اينها بود اينها از مكه كالا را ميبردند به شام ميفروختند از آنجا مالالتجاره را به مكه ميآوردند بازار رسمي مكه هم به نام اينها بود سرمايهدارهاي مكه مالالتجاره خودشان را به همراه اباسفيان به شام منتقل ميكردند و از شام هم كالاي لازم براي مكه ميآوردند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خبر رسيد كه اباسفيان با اين مالالتجاره فراوان از شام دارد برميگردد به مكه اين مسلمانها هم كه طلب شرعي دارند از اينها براي اينكه بسياري از اينها اموالشان مصادره شده بود و اگر كسي ميخواست از مكه به مدينه مهاجرت كند به او اجازه نميدادند كه اموالش را منتقل كند نه اموال غير منقول او را ميخريدند نه اموال منقول را اجازه ميدادند كه منتقل كنند از مكه به مدينه خانههاي اينها را مصادره ميكردند و اموال اينها را هم ميگرفتند پس بخش عظيمي از مسلمانهاي مكه اموالشان به غارت همين صناديد قريش رفته بود پس مسلمين يك حق مسلمي نسبت به اينها داشتند اين مالباختهها ميخواستند حق خودشان را بگيرند از طرفي هم اين صناديد قريش از هر فرصتي استفاده ميكردند براي براندازي نظام اسلامي اموالشان را در راه براندازي نظام نوپاي اسلامي صرف ميكردند و علل و عوامل ديگري هم دست به دست هم داد تا ثابت بكند اين مال التجاره حق طلق مسلمانهاست اينها سيزده سال بالأخره مالباخته بودند دستور رسيد كه شما برويد به طرف اين قافله اموال خودتان را بگيريد آن مقداري كه مال شماست به عنوان اينكه از شما مصادره كرده بودند استرداد كنيد اگر بقيه هم كه هست اين زمينه است براي براندازي نظام اسلامي آنها مال را براي همين ميخواهند شما اينها را خلع سلاح كنيد حالا فرق نميكند گاهي سلاح شمشير است گاهي سلاح مسايل اقتصادي است.
ديدگاه غرضورزان به غارتگري بودن حمله به قافله ابوسفيان دربدر
آن بيگانه كه از اسلام خبري ندارد از آن سيزده سال محروميت و مستضعف بودن مسلمين خبر ندارد از مصادره اموال اينها خبر ندارد از اينكه اينها را با دست خالي از مكه به مدينه فرستادند اينها آمدند شدند اصحاب صُفه خبر ندارند ميگويند اين مسلمانها غارتگري كردند در حالي كه مسلميني كه با دست خالي از مكه به مدينه آمدند هر كسي در مكه براي خودش يك مسكني داشت اجازه ندادند كه اين مسكنها را بفروشند اينها ناچار آمدند در مدينه جزء اصحاب صُفه شدند در اين ايوانهاي مسجد پرسه ميزدند با تكدي زندگي ميكردند از اينها كه خبر ندارند ميگويند مسلمين اموال مشركين را غارت كردند ولي همين مالباختهها ميدانند كه اينها دارند مال خودشان را ميگيرند اين غارت نيست خب اين اصحاب صُفه كه از مكه به مدينه آمده بودند در مكه مسكن داشتند يا نداشتند؟ يك خانهاي داشتند بالأخره همه اينها را گرفتند اينها را فرستادند در مدينه در مسجد اينها به سرميبرند.
ايثار غنايم جنگ بدر از طرف انصار به مهاجرين با احترام و محبّت
انصار و ساير مؤمنيني كه در مدينه بودند و ذات اقدس الهي از مردم با ايمان مدينه در قرآن كريم با كمال تكريم ياد كرده است فرمود: ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾[2] از مردم مدينه به نيكي ياد كرد فرمود اين انصار دوستان و دوستداران مهاجرين بودند ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾ نه روي تكدي نظير كميته امداد، با احترام و محبت نه روي ترحم نميخواستند صدقه بدهند كه محبّانه از مهمانانشان پذيرايي ميكردند نه يتصدقوا ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[3] همين است در بعضي از مسايل غنائم جنگي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اينكه سهم شما اين است سهم مهاجرين اين است اينها عرض كردند نه ولو ما نيازمند هم باشيم سهام ما را به همين مهاجرين بدهيد اينطور قرآن كريم در سورهٴ «حشر» از اينها تجليل كرده كه اينها اهل ترحم نبودند اهل صدقه نبودند اينها محبان مهاجرين بودند يك، و در موقع لزوم آنها را بر خود ترجيح ميدادند دو، اهل ايثار بودند ايثار در قبال استئثار است؛ استئثار آن است كه انسان خود را بر ديگري مقدم بدارد نظير همان طيول اموي اين سلاطين را ميگفتند مستئثرند چون خود را بر ديگران مقدم ميداشتند اما انصار مؤثرند اهل ايثارند يعني ديگري را بر خود مقدم ميدارند ولو خودشان نيازمند باشند گاهي آدم نيازمند است ولي چيزي دارد كه جبران كند گاهي نيازمند است به همان سهميه اين سهميه را ميگويند خصاصه آن فقر و تنگدستي كه انسان با يك چيز معيني آن فقر خود را برطرف ميكند به آن ميگويند خصاصه يعني آنچه كه مختص خود آدم است فرمود: ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾[4] يعني فقري دارند كه با همين مايختص به بايد مشكلشان را حل كنند معذلك آنچه كه ما يختص به است و مخصوص آنهاست كه فقر اينها را برطرف كند اين را به مهاجرين تقديم ميكردند اين مدارش احترام است و محبت نه ترحم و صدقه خب اينطور كه قرآن كريم از انصار تجليل ميكند فرمود: ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾، ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ اينها ديدند به اينكه اين مهاجرين كه با دست خالي از مكه به مدينه آمدند اينها فقير نيستند اينها براي رضاي خدا دست از زندگي كشيدند.
ايمان به رازقيت الهي موجب هجرت مهاجران به مدينه
وقتي اين آيه نازل شد ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾[5] اينها راه افتادند. خدا فرمود روزي همه به دست خداست روزي انسانها به دست خداست روزي حيوانها به دست خداست آنها هم دو قسم است بعضي از حيوانات اهل پسانداز و ذخيرهاند مثل مور، موش و مانند آن بعضي از حيواناتاند كه اهل پسانداز و ذخيره نيستند نظير بلبلها و گنجشكها كه به خوانندگي سرگرماند بلبل كه ذخيرهاي ندارد اين مور و موش است که ذخيره دارند ذات اقدس الهي فرمود كه هم مور و موش كه اهل ذخيره و پساندازند روزيهايشان ذخيره ميكنند خدا روزيهايشان را ميدهد هم بلبل و گنجشك را اين طيور را كه اهل ذخيره و پسانداز نيستند باز هم خدا در زمستان به اينها روزي ميدهد ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾ خب حالا اين همه پرندههاي مهاجر كه از منطقههاي دوردست گاهي ميبينيد صد كيلومتر گاهي دويست كيلومتر گاهي هزار كيلومتر از منطقههاي قطبي به اين منطقههاي معتدل و تالابها مسافرت ميكنند چه كسي اينها را هدايت ميكند؟ كي روزي اينها را قبلاً ذخيره ميكند؟ چه كسي وقتي هوا گرم شد اينها را هدايت ميكند به هزار كيلومتر يا كمتر و بيشتر به آن منطقه اولي برگردند؟ راهنماي اينها كيست؟ فرمود هر پرندهاي كه بالأخره روزي خود را ذخيره نميكند خدا او را جا به جا ميكند هدايتش ميكند كه اينها راه را گم نميكنند راه را عوضي نميروند اگر اينها پرواز كنند و راه بلد نباشند به يك منطقه سردسير ديگري فرود بيايند آنجا بالأخره يخ ميزنند و اگر خيلي جلوتر بروند منطقههاي استوايي و سوزان حركت كنند آنجا ديگر نميتوانند قدرت تحملش را ندارند آنها از منطقه قطبي آمدند اين آيه كه نازل شد مهاجرين حركت كردند گفتند خب بله ما هم يك انساني هستيم در كنار سفره خدا روزي ميخوريم از جايي به جايي ميرويم و اهل پسانداز هم نيستيم روزي ما هم با ما حمل نميشود ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا﴾[6] همان خدايي كه در مكه رازق ماست در مدينه هم رازق ماست و آمدند در مدينه با همين طمأنينه يك مختصر سختي را براي آزمون تحمل كردند بعد خدا هم تأمينشان كرد.
حكم الهي بودن شركت در جنگ بدر و توزيع عادلانه غنائم با وجود بيميلي عدهاي
بنابراين اگر كسي از وضع اسلام و مسلمين مستحضر نباشد ـ معاذالله ـ اين جريان حمله به قافله ابوسفيان را به عنوان غارتگري تهمت ميزنند چه اينكه آن قلم به مزدهاي مخالف اسلام هم همين كار را كردند، در تاريخ 23 ساله هم همين كار را كرده ولي وقتي انسان اصل جريان را بفهمد ميفهمد حق طِلق مسلمين بود در چنين فضايي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواستند از مكه به طرف اين قافله حركت كنند يك عدهاي بيميل بودند ميگفتند ما مقدورمان نيست كه با اينها درگير بشويم بالأخره مقاومت ميكنند اباسفيان است و اينها جزء صناديد قريش هستند و اكثري هم موافق بودند ولي وعده الهي اين بود ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَي الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ اين وعده الهي بود كه ذات اقدس الهي فرمود شما برويد اين حق طلقتان را بگيريد شهر آدم روستاي آدم خانه آدم است بيت، دار بر خود بَلَد هم اطلاق ميشود فرمود: وجود مبارك پيغمبر، به اينها بگو هنگامي كه خواستيد از مدينه خارج بشويد عدهاي بيميل بودند عدهاي البته مايل بودند سخني نگفتند و مطيع بودند در جريان جنگ بدر عدهاي كراهت داشتند ولي بعد معلوم شد كه حق با وحي الهي است جنگ بدري پيش آمد و پيروز شديد الآن هم در غنائم جنگي كه عدهاي بيميلاند ميگويند چرا به ديگران اين غنائم را ميدهيد آنها حضور نداشتند بفهمند به اينكه حق با حكم خداست كه فرمود عادلانه بين همه توزيع كنيد.
غارت اموال مسلمانان مكه توسط صناديد قريش
پرسش: ...
پاسخ: نه، براي صناديد قريش بود كه اباسفيان هم سهمي داشت مال همان سران قريش بود آنها كالاهاي زيادي داشتند منتها سرپرست اين قافله اباسفيان بود.
پرسش: ...
پاسخ: آنها چون براي صناديد قريش بود صناديد قريش در تمام اين مدت اموال مسلمين را غارت ميكردند يك نفر دو نفر كه نبود كه خانه پيغمبر خانه علي و امثال ذلك(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را كسي نخريد همه را گرفتند ديگر اينطور نبود كه حالا به پيغمبر اجازه بدهند كه خانهاش را بفروشد يا به حضرت امير اجازه بدهند خانهاش را بفروشد يا به ساير مهاجرين اجازه بدهند خانهاش را بفروشند يا سهامي كه فواطم داشتند از آنها بخرند كه اينها ناچار شدند با دست خالي فرار كنند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با همراهشان در همان غار ثور آمده آنجا مدتي مخفي بود تا اينكه كم كم آمد مدينه.
چرا ما اين مالهاي گرفته شده را تقاص نناميم؟
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن در صورت تقاص است و تقاص يك حساب ديگري دارد مالباخته اگر مال آن گيرنده مال به دست او رسيد اين شرعاً ميتواند تقاص كند ولي اگر حكومت اسلامي باشد نظام اسلامي باشد بايد مراجعه بكند از راه حكومت شرعي بگيرد وگرنه ميشود هرج و مرج اما وقتي يك كسي در قبال حكومت اسلامي است و در قبال حكومت اسلامي عليه اسلام و مسلمين به غارتگري پرداخت اموالشان را مصادره كرد آدم ميتواند تقاص كند و مال خودش را بگيرد.
موضعگيريهاي بعد اطلاع از حضور مسلمانان در منطقه بدر براي جنگ
مسلمانها در حدود 313 نفر بودند و اينها كه كراهت داشتند اينها منافق نبودند مؤمن بودند منتها ايمانشان يك مختصري ضعيف بود اينها با اعتراض با بيميلي بيرون آمدند ولي سرانجام اطاعت كردند يهوديها كه ارتباط مستقيمي با صناديد قريش داشتند و با مشركين مكه در ارتباط بودند فوراً به اباسفيان اطلاع دادند كه مسلمانها براي اينكه اموال شما را بگيرند حركت كردند اباسفيان دو تا كار كرد يكي اينكه فوراً يك قاصدي فرستاد مكه و همه اينها را با يك وضع فجيعي باخبر كرد كه ما در معرض خطريم فوراً به داد ما برسيد يكي هم كه مسير خود را برگرداند و نزديك درياي احمر بيراهه خودش را به طرف مكه نزديك كرد كه در مسير اينهايي كه از مدينه بيرون آمدند نباشند آن كسي كه از طرف اباسفيان آمد به مكه با يك وضع فجيعي گريه كرد گوش شتر را بريد مقداري خون شتر را به صورت شتر ميريخت كه حالت اعلام خطر مرگ و مانند آن باشد جامه خود را دريد و پشت و رو كرد وارونه روي شتر نشست ـ اينها البته بحثهاي تاريخي است ـ اين منظره براي همه رعبآور بود و اكثري سرمايهدارهاي مكه هم مالالتجارةشان در اختيار ابوسفيان بود كه داشت ميآورد آنها هم هدف سياسي داشتند و هم هدف اقتصادي، ابوجهل فرماندهي اين لشگر را به عهده گرفت در حدود هزار نفر جنگجو تأييد شدند عده زيادي سوار شتر بودند با شتر آمدند صد نفر تقريباً سوار اسب بودند و غالب اينها هم مسلح بودند اما مسلمانها در حدود 313 نفر بودند شايد يكي دو نفرشان اسب داشتند و بقيه هم پياده بودند که نزديك بدر رسيدند.
وجه تسميه بدر و مشخصات فعلي آن
بدر نام يك كسي از مردم حجاز است كه در اين بين راه مكه و مدينه يك چاهي حفر كرده به نام چاه بدر است آن منطقه هم به نام منطقه بدر شده اصل اين بدر گفتند اسم آن شخص بود چاه و آن منطقه هم به نام بدر است الآن هم اگر شما آنجا مشرف بشويد ميبينيد اين يك آبادي مختصري است چند تا خانه دارد و چند تا مغازه دارد آن چاه سمبليك هم محفوظ است دلو و كيفيت آب كشيدن هم هست البته چاه نيست كه آب داشته باشد ولي سمبليكش هست بعد قبرستان شهدا مشخص است که آنجا زيارت ميكنيد در كنار و بيرون اين قبرستان كه محصور است و ديوار دارد آن قليب و چاهي كه كندند و مشركين را آنجا چال كردند آنها فاصله دارد از همان اول هم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طرز مبتكرانهاي اين شهدا را دفن كرد كه اينها در قبرستان واحد دفن نشوند محدوده مدفن كشتههاي قريش بيرون است و در اين محدودهاي كه شهدا دفناند كسي از آنها دفن نشده باشد لذا اين محصور است ديواري دارد قبور شهداي بدر بيرون اين مدفن اجساد كشتههاي مكه است.
نزديك اين منطقه شدند باخبر شدند كه قافله مالالتجاره اباسفيان مسيرش را برگرداند و از راه ديگر خودش را به مكه نزديك ميكند ولي از مكه يك لشگر جنگجوي مهاجم مسلح آمده اينجا هم عدهاي كراهت داشتند كه با اينها رو به رو بشوند و بجنگند گفتند ما براي مالالتجاره آمديم الآن با اينها بايد بجنگيم؟! ﴿وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ آيه نازل شد بالأخره ذات اقدس الهي يكي از دو پيروزي را نصيب شما ميكند حالا يا مالالتجاره يا پيروزي بر اين لشگر مهاجم شما علاقه نداشته باشيد فقط مالالتجاره گيرتان بيايد ببينيد خدا چه دستور داده است در طليعه امر بعضي بيميل بودند ولي در پايان همه تسليم شدند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينها را توجيه كرد فرمود شما همان نزديك چاه چادر بزنيد و آماده باشيد.
بيان نصرتهاي ملكي و ملكوتي الهي قبل و حين جنگ بدر
وعدهها و نصرتهاي الهي هم از ملك و ملكوت از دو نشئه به اينها رسيده است از طرفي دلهاي اينها را آرام كرد يك، دلهاي كفار را مرعوب كرد دو، بادي هم در جهت موافق مسلمين و مخالف كفار رسيد سه، براي اينكه مسلمانها پشتشان به باد بود كفار رويشان به باد آنها ميخواستند حمله كنند اين باد نميگذاشت مسلمانها ميخواستند حمله كنند اين باد تأييدشان ميكرد كمك ميكرد چون باد از پشت اينها ميآمد ولي از روبهروي كفار ميوزيد اينها احتياج داشتند به اينكه سرزميني كه رويش زندگي ميكنند داراي آب باشد شايد آب چاه براي همه كافي نبود و اينجا هم رملي بود شن هست پا فروميرود در ميدان نبرد بايد زير پايت سفت باشد باران مناسبي آمد اينها خودشان را شستشو كردند آب ذخيره كردند وضو گرفتند از اين باران مدد گرفتند اين زمينهاي رملي اينها شنزار اينها به صورت زمينه گل و خاكي درآمده سفت شده محكم شده اما همين اين باران و همين اين باد براي آنها يك عذابي بود براي آنها تندباد بود طوفنده بود بساط آنها را به هم زد ديگ و دگدار اينها را به هم ريخت چادر اينها را به هم ريخت.
تحقيقات و اطلاعات نظامي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ا ز تعداد دشمن
اين نصرتهاي ملكي و ملكوتي بود كه دلهاي مسلمين نرم شد و آنگاه آن شب با سخنراني پيغمبر آرام شدند و تا صبح كاملاً خوابيدند ولي آنها مرعوب بودند چون گفتند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داده بود كه اگر كسي از طرف آنها آمد بياوريد من تحقيقات كنم اينها در كنار چاه چون چادر زده بودند در اختيار همين مسلمين بود نوكرها و غلامهاي آنها كه ميآمدند براي آب گرفتن چند نفر از اينها را آوردند به اردوي اسلامي از اينها تحقيق كردند كه شما چند نفريد گفتند ما نميدانيم حضرت فرمود از اينها سؤال كنيد آن مسئولين تغذيه اينها روزي چقدر غذا تهيه ميكنند اينها گفتند كه روزي نه تا ده تا شتر اينها براي تغذيه ميكشند حضرت فرمود اينها نهصد الي هزار نفرند براي اينكه به طور معمول هر شتري غذاي صد نفر است خب اينها با اين همه امكانات آمدن حالا مسلمين بيچارهها با مكيدن خرما ميجنگيدند اينها كه كباب نميخوردند اينها خرما ميمكيدند فرمود از اينكه اينها روزانه متصديان طبخ و آشپزي اينها نه يا ده شتر ميكشند معلوم ميشود اينها نهصد الي هزار نفرند تقريباً نزديك هزار نفر هم بودند نهصد و اندي نفر، ساير اطلاعات نظامي را هم از اينها گرفتند آن مقداري كه اين كارگرها باخبر بودند عمده سخنراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود در شب جنگ بدر كه روزش عمليات شروع شد كه اينها آرام شدند و در كمال طمأنينه خوابيدند.
اوضاع شب جنگ بدر از زبان اميرالمؤمنين(عليه السلام)
از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است كه قبل از آن سخنراني بسياري از ماها ميلرزيديم كه ما جنگي نكريدم يك، جمعيت ما 313 نفر است آنها هزار نفر دو، آنها سوارهاند ما پياده سه، آنها به سربازانشان كباب ميدهند ما به سربازانمان خرما چهار، ما با چوبدستي آمديم آنها با شمشير پنج، اين جنگ نابرابر است چطوري ما بجنگيم؟ مگر چند نفرمان شمشير دارند؟ فرمود بسياري از اينها ميلرزيدند ما رفتيم ببينيم پيغمبر در چه حالت است ديديم در كنار يك درختی مشغول مناجات و زمزمه و دعاست گويا اصلاً جنگي نيست گويا شب شبي نيست كه فردايش جنگ باشد در كمال طمأنينه است ما هم آرام شديم تا صبح در كنار اين درخت مشغول مناجات و زمزمه با خدا بود وجود مبارك حضرت امير دارد كه «كنا اذا احمر البأس اتقينا برسول الله»[7] (صل الله عليه و آله وسلّم) همين است فرمود در ميدان جنگ همهمين طور بود هر وقت ما احساس هراس ميكرديم نائره جنگ داغ ميشد ما نزديك پيغمبر ميرفتيم احساس آرامش ميكرديم، آن چيز ديگري بود.
اتفاقات روز جنگ بدر و تعداد شهدا و كشتهها و اسراي دشمن
خب اين وضع شب بدر بود فردا هم كه جنگ شروع شد اول حضرت اتمام حجت كرد كسي فرستاد كه ما آماده براي گفتگو هستيم آماده هستيم براي مذاكره ما هرگز ابتدا به جنگ نميكنيم اين شماييد كه داريد حمله ميكنيد ما براي گفتگو آمادهايم براي مذاكره آمادهايم سيزده سال حرف ما را نشنيديد حالا اگر حرف ما را بشنويد و در مذاكره شركت كنيد ما جنگي نداريم پيشنهاد صلح و سازش داد آنها نپذيرفتند مخصوصاً ابوجهل. ابوجهل گفت همه انصار را بكشيد مهاجرين را نكشيد آنها كه از مكه آمدند آنها را اسير بگيريد دوباره برگردانيم مكه تا عبرتي باشد براي ديگران ولي فردا تقريباً هفتاد نفر از مشركين كشته شدند تقريباً هفتاد نفر هم به اسارت درآمدند از مسلمين فقط چهارده نفر شهيد شدند و كسي هم اسير نشد آنها ديدند وضع اينطور است فرار كردند و برگشتند و ابوجهل(عليه اللعنه) تا آخرين لحظه مقاومت ميكرد كه بعد آن سرنوشت مشئوم مبتلا شد.
تشبيه بيميلي در توزيع غنايم به كراهت شركت در جنگ بدر و تأييد صاحب البحر المحيط
در اين زمينه ذات اقدس الهي ميفرمايد شما در توزيع غنائم ببينيد دين چه ميگويد مبادا بگوييد آنها كه در جنگ شركت نكردند چه سهمي از غنيمت دارند؟ همانطوري كه در اصل جنگ حرف خدا را گوش داديد به نتيجه رسيديد الآن هم در توزيع غنائم حرف وحي را گوش بدهيد به نتيجه میرسيد ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ٭ يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ﴾ همانطوري كه در اصل جريان جنگ عدهاي كه اعتراض ميكردند بعد معلوم شد كه اعتراضشان وارد نيست بيميل بودند بعد معلوم شد كراهتشان به موقع و بجا نيست در توزيع غنائم هم اينچنين است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾، ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ﴾ آن ديگر متعلق محذوف نيست ما تا بتوانيم بر اساس اصالت عدم حذف حركت كنيم اولي است برخي از مفسرين نظير صاحب البحرالمحيط[8] اين ميگويد به اينكه پانزده قول نقل كردند اين مسئله متعلق چيست تشبيه چيست؟ بعد ميگويند قلبم به هيچكدام از اين اقوال پانزدهگانه آرام نشد ـ اين را در تفسير نميگويد در جاي ديگر ميگويد ـ بعد تا اينكه شب در عالم رويا با كسي بحث ميكردند به رفيقم گفتم كه پانزده قول در اين آيه ذكر كرديم هيچكدام مرا آرام نكرده دفعتاً در عالم خواب به ذهنم رسيد كه «نصرك كما اخرجك» آن محذوف نصرك است يعني خدا تو را ياري كرد همانطوري كه اخرجك خب حالا اگر كسي بتواند اين را در خود محدوده جنگ بدر پياده كند و اصلي داشته باشد به نام جنگ و فرعي داشته باشد به نام توزيع غنائم اصل امتحان خوبي داده اين فرع را ميشود به اصل تشبيه كرد فرمود همانطوري كه در اصل جريان جنگ بدر گرچه برخي كراهت داشتند ولي معلوم شد حق با وحي است الآن هم در توزيع غنائم جنگي بين فقرا هم حق با وحي است گرچه عدهاي بيميلاند يسئلونك معلوم ميشود صرف استفتاء محض نبود با كراهت آميخته بود فرمود ﴿قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اين حرف را بشنويد كما اينكه ﴿كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ﴾ آنجا گرچه كراهت داشتيد ولي معلوم شد حق با وحي است اينجا هم اگر كراهت داريد حق با وحي است.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. كنز العمال، ج 3، ص 179.
[2]. سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[3]. سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[4]. سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[5]. سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[6]. سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 60.
[7]. نهجالبلاغه، نامهٴ 9.
[8]. ر . ك: تفسير البحر المحيط، ج 4، ص 456.