08 03 2000 4936626 شناسه:

تفسیر سوره انفال جلسه 5

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3) أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)﴾

بيان برخي از اوصاف مؤمنان واقعي به صورت حصر نسبي

در آيه قبل دستور اطاعت از خدا و پيامبر را داد و فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[1] در اين آيه درجات ايمان و آثار ايمان و كمال ايمان را بازگو مي‌كند. اين ﴿إِنَّمَا﴾ كه مفيد حصر است، حصر ايمان كامل است نه اصل ايمان اولاً و حصر نسبي است، نه حصر نفسي و مطلق ثانياً. اگر كسي از اين مرحله هم نازل‌تر را داشت مؤمن هست اين‌‌چنين نيست كه مؤمن نباشد و حصر اين در خصوص اين كمالاتي است كه مربوط به اطاعت از خدا و پيغمبر است در بخشهاي عبادي و مالي و مانند آن، وگرنه همين تعبير در همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» يا ساير سور در مسايل سياسي و مانند آن هم به كار رفته است؛ در همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» به صورت ﴿إِنَّمَا﴾ يا ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً اين‌‌چنين ياد شده است، آيه 73 به بعد سورهٴ «انفال» اين است ﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ آوَوا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُم مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ﴾.[2]

در جايي كه هجرت لازم است، در جايي كه جهاد لازم است، در جايي كه نصرت مجاهدين و مبارزين لازم است اگر كسي به اين وظايف بپردازد مؤمن حقيقي است فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ اين براي مهاجرين ﴿وَ الَّذِينَ آوَوا وَ نَصَرُوا﴾ آنهايي كه مأوي دادند و نصرت كردند براي انصار ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ خب پس معلوم مي‌شود اين آيه محلّ بحث كه دارد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ٭ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ اين ناظر به كمالاتي است كه در اين محور لازم است وگرنه كمالاتي كه مربوط به هجرت است يا ايواي مهاجران يعني مأوي دادن مهاجران است يا نصرت مهاجرين است آن را در همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيه 74 بيان فرمود چه اينكه در آيه محل بحث كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ﴾ كه حصر مي‌كند، در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين حصر را به صورت ديگر بازگو مي‌كند آيه 62 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است: ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾؛

آداب مؤمنين در مجالست پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

مؤمنان راستين كساني‌اند كه بعد از مسايل اعتقادي يعني ايمان به خدا و پيامبر، در مسايل اجتماعي آنجايي كه همگان حضور دارند اگر معذور باشند بدون اذن وليشان صحنه را ترك نمي‌كنند، اگر عذر نداشته باشند كه حتماً در صحنه حاضرند، اگر معذور باشند با اذن ولي صحنه را ترك مي‌كنند، نه بي‌اذن ولي.

جريان حنظله قتيل‌الملائكه هم ذيل همين آيه 62 سورهٴ «مؤمنون» است او معذور بود در ليلة‌الزفاف در مدينه بماند و فردايش برگردد، اما مع‌ذلك اجازه گرفت و ماند نه بدون اجازه. فرمود مؤمنان واقعي كساني‌اند كه مسايل اعتقادي‌شان تأمين است ﴿وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ﴾. جريان جبهه و جنگ امر جامع است، مسايل انتخابات و تظاهرات و امثال ذلك امر جامع است يعني امري كه همگان بايد حضور پيدا كنند در اين‌‌گونه از موارد حالا اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضور و ظهور داشت يا امام معصوم حضور و ظهور داشت اين آيه معناي خاصّ خودش را بهتر پيدا مي‌كرد الآن هم همان‌طور است فرمود در مسايل اجتماعي بدون عُذر كه صحنه را ترك نمي‌كنند، اگر هم معذور باشند اول استيذان مي‌كنند. ﴿وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[3].

بنابراين اگر اين كلمه ﴿أَنَّمَا﴾ در آيات محلّ بحث آمده است؛ يعني سورهٴ «انفال» اين يك حصر نسبي است، نه حصر مطلق. تمام اوصاف ايمان در اين پنج وصف خلاصه نمي‌شود بلکه اينكه براي مؤمنين يك سمتها و وظايفي است كه در آيات و سور ديگر مشخص شده است.

عدم حجّيت رأي مفسّران گذشته و حجّت بودن روايات امامان معصوم(عليهم السلام)

در تفسير آيات اگر مفسّران صدر اسلام نظير ابن‌عباس و ديگري مطلبي را گفتند كه ما فهميديم اين مطلب مستفاد از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) و مانند آن است اين تقريباً صبغه روايي دارد و اگر نتوانستيم استنباط كنيم كه اين از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) استفاده شده است جنبه روايي ندارد مي‌شود رأي، نه روايت. رأي ابن‌عباس و ساير مفسّران پيشين در عين حال كه به عنوان يك اثر علمي محترم است حجيّت ندارد حجيّت آن وقتي است كه از معصوم(سلام الله عليه) نقل بشود.

عدم منافات خوف با طمأنينه

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه با آيه سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه فرمود: ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ هماهنگ مي‌شود؟ در آيه 28 سورهٴ «رعد» فرمود: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ سؤال اين است كه اين ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ كه مؤمنين داراي طمأنينه هستند با اينكه اينجا مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چگونه جمع مي‌شود؟

پاسخش اين است كه طمأنينه در قبال شك و ترديد است، نه در قبال ترس. يك وقت است كه مي‌گوييم آيه 28 طمأنينه را مي‌رساند و آيه سورهٴ «انفال» ترس را، جمعش چيست؟ خب جمعش آسان است مؤمن در عين حال كه مطمئن است حريم مي‌گيرد اين ترس عقلي است ديگر، آن هيبت و جلال و شكوه ذات اقدس الهي باعث حريم‌گيري است و انسان يك هراس عقلي دارد. در عين حال كه ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾.[4]

خوف با طمأنينه كه منافات ندارد، اطمينان در مقابل ترديد و شك و تزلزل و اضطراب است، نه در مقابل خوف، خوف در مقابل امن است؛ اين پاسخ اول.

اطمينان قلبي پس از هراس

پاسخ دوم همان است كه از سورهٴ مباركهٴ «زمر» استفاده شده است كه اين طمأنينه براي مراحل نهايي است و خوف براي مراحل ابتدايي است. در سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين آيه قبلاً خوانده شد كه مردان الهي كساني‌اند كه اول امر مي‌هراسند، بعد مطمئن مي‌شوند. آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين بود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ اول هراس است، بعد طمأنينه، اگر طمأنينه در مقابل ترس باشد و با ترس ناهماهنگ باشد راه جمعش برابر آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است كه آن ترس، اول است و آن طمأنينه در پايان امر خواهد بود، لكن طمأنينه در مقابل ترس نيست در مقابل ترديد است.

ترس عقلي مؤمنان از مقام الهي

مطلب بعدي آن است كه چطور مؤمنان قلبشان به نام خدا مي‌تپد و يك ترس معقول و مقبولي دارند؟ سرّش آن است كه اين قلب از هوا و هوس و امور ديگر خالي است. در صحنه دل اگر خالي باشد، نام ذات اقدس الهي كه ذو‌الجلال است جلوه كند، خب حريم گرفتن هست، هراس از عظمت و ابهّت هست، اگر يك موجود ذوالجلالي در جايي تجلّي كرد يقيناً ترس هست، منتها ترس عقلي در همان طليعه بحث اشاره شد كه اينجا سخن از جهنم نيست يك وقت است كه ﴿يَحْذَرُ الْآخِرَةَ[5] است «يخافون العقاب» است و مانند آن، اما اينجا سخن از هراس مطلق است، سخن از ترسِ جهنم نيست ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾.

پرسش: نتيجه اين هراس چيست؟

پاسخ: حريم گرفتن است، حريم گرفتن يك احترام عقلي است چطور انسان وارد حرم كه شد خودش را جمع مي‌كند در برابر بزرگ كه قرار گرفت چرا خودش را جمع مي‌كند؟ يك ترس عقلي است، نه ترس نفسي.

ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود از آن مار و افعي و اژدها نترس، از من بترس. اينها هم كاملاً بر مار مسلّط بودند ولي از خدا مي‌هراسيدند حريم گرفتن براي اينكه انسان فقر خودش را درك مي‌كند يك، غناي مطلق حق را درك مي‌كند دو، تنها راه تأمين نياز اين مستمند، فيض آن غني است سه، خب مي‌هراسد كه اگر رابطه قطع شود اين فقير همچنان در فقر بماند لذا كمال مراقبت را دارد كه مبادا سوء ادبي از او صادر بشود. اين حريم گرفتن است. از مقام الهي مي‌ترسد، نه از جهنم خدا. ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[6] اما ﴿مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي ٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي﴾.[7]

توصيه قرآن به سكوت آميخته با تدبّر هنگام تلاوت آيات الهي

خب، مطلب بعدي آن است كه ﴿وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اشاره شده است كه وظيفه همه ما اين است كه در برابر تلاوت آيات ساكت باشيم ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾[8] اگر استماع بود و اگر انصات بود كه بالاتر از استماع است يك استماع كامل است گاهي انسان گوش مي‌دهد در عين حال كه حرف مي‌زند، گاهي تمام كارها را رها مي‌كند ساكت محض مي‌شود براي گوش دادن. انصات غير از سكوت است لذا انصات را بعد از استماع ذكر فرمود، نه قبل از استماع. نفرمود ساكت باشيد و گوش بدهيد فرمود استماع كنيد و انصات داشته باشيد. انصات آن سكوت آميخته با تدبّر و فراگيري است بالاتر از استماع است.

 ازدياد ايمان در پرتو تلاوت و تعليم قرآن

خب، اگر مؤمن استماع دارد و بالاتر از استماع حرف هم نمي‌زند كه خوب گوش بدهد اثر چنان استماع و انصاتي مزيد ايمان است ﴿وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ اين مزيد ايمان است. البته در اينجا اين زياده به آيات اسناد داده شده است كه آيات باعث زيادي ايمانتان مي‌شود ولي در بخشهاي ديگر ذات اقدس الهي اين زياده را به خود اسناد مي‌دهد فرمود: ﴿زَادَهُمْ هُديً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾[9] و مانند آن اينها وسيله‌اند، نه مبدأ فاعلي، گاهي انسان مي‌گويد «كتبتُ بالقلم» گاهي مي‌گويد دست نوشت، گاهي مي‌گويد قلم نوشت، گاهي مي‌گويد من با دست و قلم نوشتم. اسناد زياده به آيات از قبيل اسناد فعل به ابزار كار است و اسناد زياده به ذات اقدس الهي از باب اسناد فعل به فاعل حقيقي است كه ﴿زَادَهُمْ هُديً وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.

خب، پس اين اسناد در اين حد مي‌شود اسناد مجازي ﴿وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾. خب اگر اين تلاوت آميخته با تعليم نباشد يا مستمع، معارف و معاني اين آيات را نداند يعني ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ با ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ[10] هماهنگ نباشد كه مزيد ايمان نمي‌آيد، مگر اينكه اين مزيد ايمان را به لحاظ متعلَّق بدانيم يعني قبلاً اگر پنج تا آيه را تلاوت كرده بودند او همه را قبول داشت، الآن كه ده تا آيه را تلاوت كردند او همه ده آيه را مي‌پذيرد، ايمان او بيشتر است براي اينكه متعلَّق ايمان و تصديق او بيشتر است در حالي كه آيه ناظر به زيادي خود ايمان است، نه كثرت متعلّق ايمان.

افزايش ايمان در سايه علم كتاب و حكمت

زيادي ايمان بدون علم كتاب و حكمت ميسور نيست حالا يا در اثر اقامه براهين بيشتر است كه ايمان او كامل مي‌شود يک، يا برهان قوي‌تر است كه ايمان او كامل مي‌شود دو، يا گذشته از برهان، سهمي از شهود دارد سه، همه اينها نقش سازنده دارند در مزيد ايمان؛

برهان متقن‌تر، ايمان كامل‌تر

اگر براهين بيشتر باشد، ايمان كامل‌تر مي‌شود؛ يك وقت برهان نظم است، يك وقت برهان حدوث است، يك وقت برهان حركت است، يك وقت برهان امكان ماهوي است، يك وقت برهان امكان فقري است، يك وقت برهان بسيط الحقيقه است همه اين براهين كه يك اندازه پيام ندارند، هر برهاني براي خود به اندازه حدّ وسط خود اثر دارد، اگر برهان متقن‌تر بود، پيامدش هم ايمان بهتر است.

اينها براي علم حصولي، شهود هم اگر اين را تأييد كرد باعث افزايش ايمان خواهد بود، پس زيادي ايمان تنها به زيادي متعلَّق ايمان نيست خود ايمان درجاتي دارد ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ٭ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ

سرّ استفاده از فعل مضارع در آيهٴ محل بحث

بحثهايي كه با زندگي روزانه انسان در ارتباط است به اصطلاح به روز است از اينها با فعل مضارع كه دالّ بر استمرار است ياد میشود انسان هر لحظه بايد توکل كند در هر روز بايد نمازش را اقامه كند، در همه مواردي كه بايد انفاق كند، نبايد امساك كند لذا از اين سه فعل به صورت فعل مضارع كه دالّ بر استمرار است ياد فرمود، فرمود: ﴿وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ٭ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ اين ﴿يُنْفِقُونَ﴾ آن ﴿يُقِيمُونَ﴾ اين ﴿يَتَوَكَّلُونَ كه فعل مضارع است دلالت بر استمرار مي‌كند براي آن است كه چنين انساني دائماً در همه شرايط اين‌‌چنين است آن‌گاه ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ[11] «الذين في توكلهم دائمون» «الذين هم في زكاتهم و انفاقهم دائمون» «الذين هم في أعمالهم الحسنة دائمون» در هر زماني كه هر كار خيري لازم باشد اين‌‌چنين است حالا اختصاصي ندارد به نماز.

صدقه موجب توانگري

در هر جايي كه انفاق لازم باشد حالا يا واجب عيني يا واجب كفايي يا مستحب او حضور دارد و باور كرده است كه گذشته از اينكه انفاق پايان اخروي دارد، دامنهٴ رزق هم پايين مي‌آورد «اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقة»[12] فرمود هر وقت مشكل مالي پيدا كرديد با خدا تجارت كنيد يك مقدار صدقه بدهيد روزيتان افزوده مي‌شود «اذا أملقتم» اِملاق، گرسنگي، فقر ﴿خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ[13] همين است حالا اگر كسي ارحامِ فقير دارد خب يك مقدار صدقهٴ مقبوله ـ لا صدقة و ذو رحم محتاج[14] ـ به ارحام خود مي‌پردازد قهراً با خدا تجارت كرده است چون با خدا تجارت كرده است روزيِ او بيشتر مي‌‌شود. اين از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «إذا أملقتم فتاجروا الله بالصدقة».

صدقه راه نزول روزي

«استنزلوا الرزق بالصدقه»[15] فرمود روزي بالاست شما اگر بخواهيد اين روزي پايين بيايد بايد اين را بكشانيد بياوريد پايين و راهش اين است كه با نردبان صدقه برويد بالا، دستتان به دامنهٴ روزي برسد اين را بگيريد. «استنزلوا الرزق بالصدقه» و فوائد و بركات ديگري كه به همراه دارد، بنابراين در اين‌گونه از امور فعل مضارع را ياد فرمود تا دلالت بر استمرار بكند.

مراتب عصمت

در جريان معصوم(سلام الله عليه) كه به مناسبتي اين روزها بحث شد گاهي سؤال مي‌شود آيه تطهير و مانند آن چه سهمي دارد؟

معصوم(سلام الله عليه) برابر آيه تطهير و ساير ادله، گناه نمي‌كند يك و گناه نكردن اينها هم محال است دو، اما محال عادي است، نه محال عقلي يعني اين‌‌چنين نيست كه مثل ذات اقدس الهي باشند كه گناه كردن او محال عقلي باشد. كار قبيح از ذات اقدس الهي ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا ذاتاً محال است ذات اقدس الهي بخواهد كار قبيح انجام بدهد ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا، اما معصومين(عليهم السلام) نظير دو دو تا پنج تا نيست كه ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال باشد كه جا براي تكليف نيست اينها مكلف‌اند ولي عادتاً محال است اينها با داشتن ملكهٴ عصمت گناه بكنند مثل اينكه خيلي از انسانها درباره خيلي از گناه‌ها معصوم‌اند هيچ‌كس فكر نمي‌كند با محرمش، با مادرش ـ معاذالله ـ يك كار خلاف انجام بدهد انسان در اين گناه معصوم است اصلاً فكر هم نمي‌كند كه بگويد اين كار، كار بدي است من چرا بكنم، اصلاً در ذهن او در تمام مدت عمر چنين مسئله‌اي خطور نمي‌كند تصوّرش نمي‌آيد چه رسد به تصديق.

پس بعضي از انسانها نسبت به بعضي از گناهان معصوم‌اند اين سرّش آن است كه قُبح او را كاملاً مي‌داند، چون قبح او را مي‌دانند عادتاً محال است يك مؤمن به اين فكر باشد كه با مادرش زنا كند با اينكه معصيت كبيره هم هست، با اينكه مكلّف است اين كار را نكند، منهياً عنه است اين كار.

پرسش:...

پاسخ: نه، يك بحث در ايت است كه چطور به ديگران نداد، به ديگران هم اگر مي‌داد همين بود يك عده بالأخره معصوم‌اند به ديگران يك مقدار ملكات عدلي داد مع‌ذلك مي‌بينيد گاهي لغزش دارند، يك وقت است كه چرا به يك گروه خاص داد به ديگر گروه نداد حالا اگر عوض مي‌كرد باز همين سؤالِ مخصوص تكرار مي‌شد.

محال عادي بودن صدور غفلت و گناه از معصوم

بحث فعلي اين است كه معصوم(سلام الله عليه) صدور غفلت و ذنب از او ذاتاً محال است مثل دو دو تا پنج تا نظير ذات اقدس الهي كه ذاتاً مستحيل است يا عادتاً محال عادي است؟ اگر ذاتاً محال بود كه آنها مكلّف نبودند در حالي كه مكلّف‌اند مأمور هستند، منهي هستند و مانند آن. عادتاً محال است منشأش هم اين است كه اينها از قُبح گناه كاملاً باخبرند از باب ترقيق و ترسيم مسئله نمونه‌اي ذكر شد كه هيچ مؤمني دست به فلان كار نمي‌زد براي اينكه قبحش را كاملاً مي‌داند اصلاً در خيال يك مؤمن كه هفتاد، هشتاد سال زندگي كرده خطور نمي‌كند تا جلوي خاطراتش را بگيرد اين وسوسه اصلاً در او پيدا نمي‌شود تا اينكه جلوي وسوسه را بگيرد براي اينكه از قبح كار باخبر است.

پرسش:...

پاسخ: بله، چون اراده تكويني دارد مثل تمام معجزات، تمام معجزات برابر ارادهٴ تكويني‌اند در حقيقت، اما معجزه محال عادي است نه محال عقلي اين‌‌چنين نيست كه ذات اقدس الهي با معجزه بتواند دو دو تا را پنج تا بكند براي اينكه دو دو تا پنج تا محال است اين يك، محال و ممتنع ذات ندارد يعني وقتي گفتيم دو دو تا پنج تا يك لفظي است كه زير معناي او خالي است هيچ چيزي نيست و ذات اقدس الهي ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ[16] است و اين دو دو تا پنج تا لا شيء است اصلاً ذات ندارد، چيزی در عالم بنابر دو دو تا پنج تا نيست تا بگوييم مقدور خدا باشد خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ است اگر چيزي شيئيت بود، بله مقدور خدا است اما لا شيء تخصصاً خارج است و آن مي‌‌‌شود يك محال ذاتي. در آيه تطهير و مانند آن محال عادي است مثل معجزات. معجزه اين‌‌چنين نيست كه ذاتاً محال باشد چون اگر ذاتاً محال بود كه واقع نمي‌شد اينها ذاتاً محال نيست به دليل اينكه تكليف دارند و ذات اقدس الهي از آنها چيز مي‌خواهد و اينها.

پرسش:...

پاسخ: يعني تكويناً محال است اين كار را بكنند مثل معجزات. اراده و ذات اقدس الهي در معجزات هم به همين صورت تعلّق گرفته اراده تعلّق گرفته كه چوبي را به صورت ماري در بياورد يا اراده تعلّق گرفته كه معجزات ديگر را انجام بدهد اين‌‌چنين نيست كه ذاتاً محال باشد، ذاتاً محال نيست، عادتاً محال است اگر ذاتاً محال بود كه واقع نمي‌شد، اگر اين ذاتاً محال باشد كه تكليف از اينها گرفته شده، هيچ مشكل نيست براي اينكه مادامي كه ذات اقدس الهي اراده كرده در حدّ محال عادي، نه محال عقلي. اراده نكرده كه اينها مثل خدا بشوند، استحاله ذاتي فقط در خداست آنكه تحت اراده خدا نبود اراده كرد اينها عادتاً محال باشد، بله عادتاً هم محال است تا آخرين لحظه اينها مكلّف‌اند، مواظب‌اند، مراقب‌اند همه اعمالشان هم نشانه اين است، تكليف خاص هم دارند نه تنها تكليف عام نماز شب هم براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود واجب اين تكليف براي آن است كه عادتاً محال است، نه ذاتاً. تنها موجودي كه صدور قبيح از او ذاتاً محال است ذات اقدس الهي است.

خب، فرمود اين گروه ﴿هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً در قبال كساني كه ﴿هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً قرار دارند. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص فرمود اينها كافر حقيقي‌اند ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً آيه 151 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً ٭ أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً﴾ يك صغريٰ و كبرايي درباره كفر مشخص كرد فرمود اينها حقيقتاً كافرند و ما براي كافرين عذابي را آماده كرديم.

در اينجا هم يك صغرا و كبرايي جهت اثباتي به مؤمنين است فرمود: ﴿أُوْلئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقّاً و براي مؤمنين اينها است ﴿دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ يك، ﴿مَغْفِرَةٌ﴾ دو، ﴿وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ﴾ سه. خب، پس فضايل سه‌گانه براي مؤمنين است منتها اين مقدمتين به صورت صغريٰ و كبريٰ آن‌طوري كه در سورهٴ «نساء» آمده اينجا نيامده ولي اين تقريبش به همان صورت شكل اول است نظير آن شكل اولي كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» براي كفار بيان كرد.

تفاوت درجه با مقام و امكان دسترسي انسان به درجات برتر ايمان

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ معلوم مي‌شود اينها در راه‌اند هنوز، يك مرحله راه از آن جهت كه انسان مي‌تواند از او بگذرد و سر پل است به آن مي‌گويند درجه و اگر كسي در آنجا قرار بگيرد، متوقف بشود و تكان نخورد و اهل همان باشد به آن مي‌گويند مقام چون در جريان فرشته‌ها اين‌طور است ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[17] از آنها بالاتر نمي‌روند براي آنها درجه تعبير نفرمود، مقام تعبير فرمود كه اين جاي قيامشان است، ولي براي مؤمنين از اين مرحله گذشتن يعني از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ گذشتن به ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ[18] كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بود رسيدند نشانه آن است كه اين درجه است انسان تا آن آخرين مرحله راه براي سيرش باز است چه اينكه ـ معاذالله ـ راه براي سقوطش هم هست لذا تعبير به درجه فرمودند. خب.

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود.

پرسش:...

مقام محمود، منشاء فيض به هر مستفيض

پاسخ: به مقام محمود برسد از مقام محمود ديگر بالاتر نيست اين كارها را بكن، اين درجات را طي بكن تا به مقام محمود برسي، مقام محمود بالاتر ديگر نداريم، مقام محمود يعني جايي كه هر كاري كه در عالم اتفاق مي‌افتد، هر فيضي كه به هر مستفيضي مي‌رسد از آنجا نشأت مي‌گيرد و هر كسي هر شكري كه مي‌كند در حقيقت او مقام را دارد حمد مي‌كند اين مي‌شود نفس رحماني، فيض مطلق كه لواي حمد در قيامت به دست پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، پرچم حمد به دست اوست. هر كسي هر چيزي را حمد مي‌كند براي آن است كه از آنجا فيض دريافت كرده و صاحب حمد اوست، صاحب حمد كسي است كه به مقام محمود رسيد كسي پرچم حمد به دست اوست، كسي به مقام محمود مي‌رسد كه به جايي برسد كه هر فيضي به هر پيغمبر و وصيّ و وليّ‌اي مي‌رسد از آنجا نشأت گرفته باشد ديگر از آن بالاتر مقامي نيست اين را مي‌گويند پرچمدار حمد که يد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لواء الحمد است.

اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ دل آنها مي‌ترسد با آن آياتي كه فرمود: ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ[19] اينها مثبتين‌اند هيچ تعارضي ندارند هم در صلات خاشع‌اند، هم ﴿إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ در غير صلات باز هم وجل‌اند چه اينكه با ﴿إِنَّ الَّذِينَ هُم مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ﴾[20] هم منافات ندارند اما آنها كه مطلق‌اند، مطلقات كه با هم تنافي ندارند اما آنهايي كه دارد كه ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ اينها چون مثبتين‌اند با هم تنافي ندارند اين‌‌چنين نيست كه اينها در صلات خاشع‌اند، در غير صلات خاشع نيستند،

پرسش:...

تدبّر در آيات تكويني، تلاوت آيات تدويني

پاسخ: فرق نمي‌كند، به قرينه ﴿تُلِيَتْ و آيات تدويني است كه تلاوت مي‌شود، آيات تكويني ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ٭ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ[21] در آن جاي تدبّر است و نه تلاوت. فرمود: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾، ﴿لآيَاتٍ﴾[22] هر موجودي كه در آسمان و زمين است آيه الهي است اما وقتي گفتند: ﴿تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ ناظر به تلاوت آيات تدويني است ديگر يعني كتاب الله، پس اين خشيت برای آن است.

اما اينكه فرمود درجه دارند، مغفرت دارند و رزق كريم دارند اين ناظر به ترتيب بين اين سه امر نيست چون بيش از تقديم لفظي و عطف به «واو» چيز ديگر نيست، اول مغفرت است بعد رزق كريم است بعد درجه. يا درجه و رزق كريم همراه هم‌اند. مغفرت يعني آن است كه اگر لغزشهايي هست آن لغزشها برطرف مي‌شود لَممي، لغزشي، غفلتي و مانند آن باشد برطرف مي‌شود آن نقصانها اول برطرف مي‌شود، بعد رزق كريم مي‌دهند.

مصاديق رزق كريم

رزقهاي ذات اقدس الهي نوعاً از كرامت برخوردار هستند مخصوصاً رزقهاي بهشتي و اما علوم و معارف را مي‌گويند رزق كريم وقتي شعيب(سلام الله عليه) از نبوت خود مي‌خواهد سخن بگويد؛ مي‌گويد: ﴿وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً[23] نبوت رزق كريم است، ولايت رزق كريم است، خلافت و امامت رزق كريم است بالأخره معرفت الهي رزق كريم است علوم الهي و ديني رزق كريم است بعد تا برسد به مسايل ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[24] اينها رزق كريم است همراه با درجه.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره انفال, آيه1.

[2]. سوره انفال, آيه74.

[3] . سورهٴ نور, آيهٴ 62.

[4] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.

[5] . سورهٴ زمر, آيهٴ 9.

[6] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.

[7] . سورهٴ نازعات, آيات 40 ـ 41.

[8] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 204.

[9] . سورهٴ محمد, آيهٴ 17.

[10] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 164.

[11] . سورهٴ معارج, آيهٴ 23.

[12] . نهج‌البلاغه, حكمت 258.

[13] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 31.

[14] . من لايحضره الفقيه, ج 4, ص 381.

[15] . نهج‌البلاغه, حكمت 137.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 20.

[17] . سورهٴ صافات, آيهٴ 164.

[18] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 163.

[19] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 2.

[20] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 57.

[21] . سورهٴ ذاريات, آيات 20 ـ 21.

[22] . سورهٴ آل عمران, آيهٴ 190.

[23] . سورهٴ هود, آيهٴ 88.

[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 25.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق