اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ قُلِ الاَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ (1)﴾
مطالب محوري اين آيه كريمه چند تا بود. يكي بيان اينكه سائلان چه كساني بودند و چه انگيزهاي داشتند، دوم اينكه مسئول كيست، سوم اينكه مسئولعنه چيست، چهارم اينكه حقيقت نَفَل و نَفْل چيست، پنجم اينكه نصوص خاصهاي كه در اين زمينه وارد شده است انفال را چگونه تحليل و تبيين ميكند.
انگيزه سائلان از پرسيدن
اما آن مطلب اول كه انگيزهٴ سائلان چيست؟ گاهي سؤال، يك سؤال علمي است همانطوري كه قبلاً گذشت و انگيزهٴ معرفتي دارد نظير ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾[1] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[2] و مانند آن ميخواهند حكم فقهي يا حكم تكويني يك شيئي را بفهمند يا از حقيقت شيئي باخبر بشوند نظير ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾ يا ميخواهند حكم فقهي حالتهاي ماهانهٴ زنان را بفهمند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[3] حكم حقوقي تصرّف در اموال ايتام را بفهمند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾[4] و مانند آن.
گاهي گذشته از اينكه انگيزهٴ فقهي دارند انگيزههاي شخصي هم اين سؤال را همراهي ميكند نظير آيه محل بحث ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ اينها فقط نميخواستند بفهمند حكم انفال چيست چون داعيهاي داشتند و نزاعي هم بين اينها رخ داد برخي مدّعي بودند كه اين جوانها كه رفتند به جبهه آنها سهم بيشتري دارند سالمندان ميگفتند ما گرچه در متن معركه حاضر نبوديم ولي پرچم را ما حفظ ميكرديم، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ما حفظ ميكرديم، اثاث و اموال و سلاح را ما حفظ ميكرديم و مانند آن. لذا سؤال آميخته با يك انگيزه است اين ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ چنين موردی است.
پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حلقه ارتباطي بين پرسشهاي مردم و پاسخهاي الهي
مطلب مهم گذشته از اين عناصر پنجگانهاي كه ياد شد اين است كه رسول يك واسطةالعِقد است، يك حلقهٴ ارتباطي بين خلق و خالق است. خلق سؤال ميكنند از رسول، ولي خدا جواب ميدهد اينها در حقيقت جواب را از خدا ميخواهند و پاسخ را خدا عطا ميكند اين مثل يك آينهاي است كه اين حرف را منعكس ميكند اينچنين نيست كه ديگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خدا عرض كند خدايا آنها از من چنين چيزي خواستند، گاهي با دعا و نيايش پيغمبر همراه است، اما اينچنين نيست كه پيغمبر به خدا عرض كند خدايا آنها از من چنين چيزي مسئلت كردند چون ذات اقدس الهي خودش در صحنه سؤال حاضر است و ميشنود، اگر عدهاي از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند كه جريان انفال چيست، براي چه كسي است، چطوري بايد توزيع بشود در آن مجلس سؤال خدا حاضر است فوراً آيه نازل ميكند به پيغمبر ميفرمايد: ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾[5] پس سائل مردماند و مُجيب خداست، در حقيقت مسئول واقعي خود خدا است.
خداوند, مسئول حقيقي در پرسشهاي مردم
از پيغمبر از آن جهت كه شخص حقيقي دارد و ابن عبدالله هست سؤال نكردند از آن جهت كه واسطه و رابط بين خلق و خالق است سؤال كردند و تحليل چنين سؤالي اين است كه در حقيقت مسئول خداست از خدا سؤال كردند كه انفال براي چه كسي است و خدا هم كه در آن صحنه حاضر بود فوراً جواب داد.
پرسش: «قل»هايي که در قرآن آمده جواب سوال نيستند؟
پاسخ: گاهي ابتدايي است، گاهي جواب سؤال است. ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[6] میتواند برای آن حديثی که گفتند نسب خدا چيست، اينچنين باشد و مانند آن اما گاهی هم اينچتين نيست که مسبوق به سوال باشد.
جريان سؤال در حقيقت اين است كه اينها حكم را از خدا سؤال ميكنند چون اينها باور كردند اين معجزه را ديدند و ايمان آوردند و باورشان شد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كسي است كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[7] كسي است كه ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[8] پس وقتي كه آنها از پيغمبر سؤال ميكنند كه حكم انفال چيست در حقيقت دارند از خدا سؤال ميكنند و خود ذات اقدس الهي هم كه در صحنه سؤال حاضر است همان جا جواب ميدهد گاهي فاصله ميشود و گاهي فاصله نميشود.
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾[9] ولي خدا دارد جواب ميدهد يعني در حقيقت اين است كه «يسئلونني عن الأنفال» از من دارند سؤال ميكنند من بايد جواب بدهم منتها لازم نيست تو اين سؤال آنها را به من منتقل بكني من خودم ميشنوم آنها چون توان آن را ندارند كه مستقيماً از من سؤال بكنند و حُكمي را دريافت بكنند از تو سؤال ميكنند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: آنجا ديگر جواب نفرمود «قُل» يعني تو در جواب بگو در حقيقت جواب را من ميدهم، ولي تو جواب مرا به مردم برسان. اينها كه در حقيقت از پيغمبر سؤال ميكردند كه حكم انفال چيست؟ پيغمبر از آن جهت كه رسول خداست و ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[10] است در حقيقت دارند سؤال ميكنند حكم خدا در اين زمينه چيست؟ آن وقت خدا فرمود حُكمش اين است كه ﴿الاَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.
پرسش:...
فرمود: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾،[11] اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» در مدينه نازل شد بسياري از سوري كه قبلاً در مكه نازل شده بود اين حرف را داشت كه ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾، من فقط مطيع وحي الهيام و تابع وحي الهي.
نحوه پاسخ, بيانگر انگيزه پرسشگران
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾، از كجا معلوم ميشود كه اين سؤال با انگيزه بود؟ از نحوهٴ جواب، براي اينكه آن سؤالهاي بيانگيزهٴ نزاع و مخاصمه با چنين قرينهاي همراه نيست آنجا كه فقط حكم فقهي يا حقوقي شيئي را بفهمند خدا آن حكم را ذكر ميكند، اما دعوت به اصلاح و ترك مخاصمه و امثال ذلك او را همراهي نميكند، لكن در خصوص اين آيه ميفرمايد كه انفال براي خدا و پيامبر است شما باتقوا باشيد، روابط خودتان را با ديگري اصلاح كنيد و مانند آن اين معلوم ميشود كه سؤال با انگيزه بود.
خب، پس سائلان همان گروه مسلمين صدر اسلام بودند منتها سؤالشان با انگيزه بود. مطلب دوم اينكه مسئول به حسب ظاهر شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، ولي در حقيقت خدا است. مطلب سوم اينكه مسئولعنه، حكم انفال است از جهت مالكيت و مصرف كه مِلك كيست، چگونه بايد توزيع بشود.
مطلب چهارم در جريان انفال است كه جمع نَفَل بود و انفال هم معنا شد و مطلب پنجم رواياتي است كه بايد اين انفال را تحليل كند، تبيين كند كه اگر امروز رسيديم به بخشي از آن روايات خواهيم خواند.
پرسش:...
پاسخ: نه، آنكه دعاست به همه ما ميفرمايد.
تفاوت سؤال از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با سؤال و درخواست و دعا از خداوند
منظور اين است كه يك مطلب علمي را كه از پيغمبر سؤال ميكنند كه حُكم اين شيء چيست يا حقيقت روح چيست لازم نيست كه پيغمبر به ذات اقدس الهي عرض كند كه بارالها اينها از من حكم محيض را خواستند يا حكم ايتام را خواستند يا معناي روح را خواستند اين را به عرض خدا برساند بعد ذات اقدس الهي پاسخ بدهد كه ﴿قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾[12] يا ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾[13] يا ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي﴾[14] اين سه تا آيه را نازل بكند.
ميفرمايد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾ پاسخ ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ﴾ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾ در هيچكدام از موارد اسئله را به ذات اقدس الهي عرضه نكرد. آن مسئله دعا كه يك نحو عبادت است همه ما موظفيم نيازهايمان را با خدا در ميان بگذاريم اين سؤال به معني درخواست است، به معني استعطا است. اين ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ با آن سؤال فرق ميكند چون لا اقل ما سه نوع سؤال داريم.
بيان انواع سهگانه سؤال (استفهامي, استعتابي, استعطائي) در قرآن
يك نوع سؤال استفهامي داريم كه اين يعني چه؟ مثل ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[15] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾ و مانند آن اين سؤال استفهامي است.
يك سؤال زير سؤال بردن است فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[16] اينها را بازداشت كنيد در اين ايست بازرسي حكم همين است، اينها را بازداشت كنيد و ايست بدهيد تا ما از آنها سؤال بكنيم اين همان است كه ميگويند اينها زير سؤال رفتند. ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ قفوهم يعني اينها را متوقف كنيد اينجا، جاي بازرسي است، چرا؟ ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ ما موظفيم سؤال بكنيم اين سؤال، سؤال استعتابي است، سرزنش است كه چرا اين كار را كرديد. اين سؤال، سؤال توبيخي است كه چرا اين كار را كرديد.
يك قسم سؤال، سؤال استعطا است. سؤال بكنيم كه چيزي به ما بدهند آنها كه ميگويند اين كلمه «عن» قرائت نشده ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾ يا ميگويند «عن» به معناي «مِن» است «يسئلونك من الأنفال» اين سؤال را سؤال استعطاء دانستند يعني از تو طلب عطا ميكنند چيزي درخواست ميكنند. «يسئلونك الأنفال» يعني سؤال ميكنند كه مقداري از انفال را به آنها بدهيد يا «يسئلونك من الأنفال» كه گفتند «عن» به معناي «مِن» باشد. اين هم تام نيست. چرا تام نيست؟ براي اينكه جواب با او هماهنگ نيست. غرض اينكه سؤال سه نحو است و بيش از اين هم هست كه يك سؤال زير سؤال بردن است كه با استنكار و توبيخ همراه است، يك سؤال استفهام است و يك سؤال استعطاء.
عبادي بودن سؤال استفهامي و استعطائي
آن سؤالي كه ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي﴾[17] يا از من سؤال كنيد سؤال استعطا است كه عبادت است آدم خواستههاي خود را با ذات اقدس الهي در ميان بگذارد چه اينكه سؤال استفهامي هم عبادت است فرمودند كه علم در مخازن الهي است و كليد او سؤال است ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾[18] اين ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خود سؤال، عبادت است. فرمود علوم الهي در مخزن غيب است و كليد اين مخزن سؤال است كه «و مفتاحه السؤال».[19]
اهميت و ارزش شركت در مجامع علمي
﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ لذا در نصوص باب تعلّم آمده است كه سؤال كنيد،[20] جواب بشنويد براي اينكه يك مطلب علمي كه جايي مطرح ميشود ذات اقدس الهي چند نفر را اجر ميدهد سائل و مجيب و مستمع و مُحِب آن كه سؤال ميكند، آن كه جواب ميدهد، آن كه ميشنود، آن كه هيچكدام از اين سه نفر نيست، ولي دوستدار چنين محفل علمي است فرمود سؤال كنيد براي اينكه خدا چهار نفر را لااقل اجر ميدهد.
غرض آن است كه اين سؤال به معناي سؤال علمي، استفهامي است، آميخته با انگيزه، گاهي سؤال علمي و استفهامي محض است مثل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[21] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[22] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾[23] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾[24] كه ميخواهند حُكم را بفهمند. يك وقت است نه، سؤالي است با انگيزهٴ نزاع و مخاصمه است قبلاً درگير شدند كه اين مال براي چه كسي است چگونه بايد توزيع بشود، بعد گفتند خب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرجع علمي همه ماست از او سؤال ميكنيم كه اين انفال براي چه كسي است و چطور بايد توزيع بشود؟ جواب آمد كه ﴿الاَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اينها ديگر ساكت شدند.
پرسش:...
پاسخ: گاهي هم اينطور است، گاهي هم قُل نميگويد ولي مردم نميتوانند بشنوند نقص از اين طرف است اشاره شده، مردم نميتوانند بلاواسطه سخن خدا را درك كنند لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر ميفرمايد تو در جواب به مردم چنين ابلاغ بكن.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن براي اينكه ماها را بفهماند ما كه در صحنه حاضر نبوديم ميخواهد به ما بفرمايد چنين چيزي اتفاق افتاده مثل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[25] که همه اين اسئله از اين قبيل است وگرنه خود ذات اقدس الهي كه نميخواهد «قضية في واقعة» مشكل همان سائلان را حل كند، ميخواهد يك كتاب جهانشمولي نازل كند براي همه عصر و مصر. الآن رواياتي كه درباره انفال هست آن روايت هم كه خوانده بشود معلوم ميشود اين ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ يك سؤالي است به روز.
به روز بودن پرسش از حكم فقهي انفال
الآن سؤال ميكنند معدن نفت براي چه كسي است بطون أودية و قلل جبال براي چه كسي است؟ درياها براي چه كسي است؟ اين رژيم حقوقي دريا را چه كسي بايد تدوين كند؟ آيا شركت خصوصي است؟ الآن هم همين مشكل هست بعد ميفرمايد نه اين مشكل قبلاً هم بود يك عده با انگيزههاي مالي و حقوقي سؤال ميكردند كه اين دريا براي چه كسي است و معدن براي چه كسي است و فكر ميكردند كه زمام اختيارشان به دست آنهاست بعد خداي سبحان حُكم فقهياش را معين كرده يك، حُكم كلامياش را معين كرده و حكم اخلاقي و حقوقياش هم معين كرده دو و سه، الآن هم همينطور است الآن هم اگر كسي بگويد نفت براي چه كسي است؟ دريا براي چه كسي است؟ رژيم حقوقي دريا را ما بر چه اساسي تدوين بكنيم براي اشخاص است، براي ملت است يا براي قرآن و عترت است براي امام زمان(عليه السلام) است؟ اگر براي امام زمان است يك فقيه جامعالشرايطي كه نايب اوست بايد حرف او را بزند.
غرض اين است كه انفال حكمش اين است، هميشه اين حرف زنده است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، پس در بين اين امور پنجگانه غالب اينها مشخص شد مانده امر پنجم كه «الأنفال ما هي» كه البته بايد روايت آن را مشخص بكند، بعضي از مصاديق انفال مشخص است كه غنايم جنگي است و جريان جنگ بدر بود اما آيا همه انفال اين است يا نه آن را بايد نصوص مشخص كند.
پرسش:...
پاسخ: نه اين سؤال، سؤال انگيزهاي است ديگر سؤال زير سؤال بردن كه نيست ميخواهند بفهمند حكم فقهي اين چيست بعد خداي سبحان در جواب پاسخ داد كه مالكش خدا و پيغمبر است نحوهٴ مصرف كردنش هم به دستور خود پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است.
پرسش:...
پاسخ: اگر استعطايي باشد با «مِن» بايد بيايد، اما اگر نه استفهامي باشد با «عن» است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[26] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾[27] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾[28] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[29] در صورتي كه استفهامي باشد با «عن» استعمال ميشود اگر استعطائي باشد استعطاء كنند يعني طلب عطا كنند سؤال به اين معنا باشد كه چيزي به ما بدهيد آن يا بدون حرف جرّ هست يا حرف جرش «مِن» است مثل «يسئلونك منه» از او يك مقدار ميخواهند.
خب، فرمود انفال براي خدا است و براي رسول خدا است. اين سوره از آن جهت كه بسياري از بخشهايش مربوط به جريان بدر است گذشته از اينكه سورهٴ «انفال» نام دارد سورهٴ «بدر» هم ناميده شد. در تفسير آلوسي و مانند آن تلاشهاي فراواني شده است كه چطور سورهٴ «انفال» بعد از سورهٴ «اعراف» قرار گرفته و با اينكه آن مكّي است اين مدني. و يكي جزء طوال است يكي جزء طوال نيست و سورهٴ «انفال» مناسب است بعد از سورهٴ «يونس» و «هود» و آنها ذكر بشود. يك شواهد فراواني ذكر ميكنند لكن همه آن شواهد اگر سورهٴ مباركهٴ «انفال» در بعد از سورهٴ «يونس» و «هود» ذكر ميشد باز هم همين راه بود لذا همان توقيفي بودن هم كه ايشان تفتن پيدا كرده و متوجه شده آن بهترين راه است براي اينكه چطور سورهٴ «انفال» بعد از سورهٴ «اعراف» قرار گرفت، البته آن تناسب سر جايش محفوظ است.
هماهنگي آيات مربوط به انفال, خمس و فيء
اما اين توهّم كه آيه مباركهٴ انفال با آيه خمس با آيه سورهٴ مباركهٴ «حشر» كه فيء است تنافي دارد هيچ منافاتي ندارد آن جريان خمس است و اين هم در بعضي از نصوص آمده كه كلّ آنچه كه در جريان بدر اتفاق افتاده است براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود منتها خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بين مسلمين توزيع كرده است يك سلسله جايزههايي را كه خود اين جايزهها را ميگويند تنفيل، تنفيل كرد يعني جايزه قرار داد اين جعاله را ميگويند تنفيل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «من قتل قتيلاً فله كذا و من أسر أسيراً فله من غنائم القوم كذا»[30] اگر كسي از كفار را بكشد پاداشش اين است، اگر كسي را اسير بگيرد بهرهاش اين است اينها را ميگويند تنفيل يعني «جعل الشيء نافلة» گذشته از اينكه آن پاداش الهي سر جايش محفوظ است.
اجر معنوي و مادي مجاهد در راه خدا
اگر «لتكون كلمة الله هي العليا»[31] شد گذشته از اينكه ذات اقدس الهي در همان سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود كسي كه مجاهد في سبيلالله است ﴿لاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً﴾[32] ﴿وَ لاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾[33] هيچ تيري نميزند، هيچ تيري نميخورند، هيچ تپهاي بالا نميروند، هيچ جاي حضيضي[34] را پايين نميآيند ﴿إِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾[35] ﴿لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاَنَصَبٌ وَ لاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[36] براي تشنگيشان يك اجر است، براي خستگيشان يك اجر است، براي گرسنگيشان اجر است همه اينها را فرموده اينها اجر هر مجاهد في سبيلالله است چه كم، چه زياد.
اينكه فرمود: ﴿وَ لاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ﴾[37] فرمود يكجا بروند ديدباني كنند كه دشمن را به خشم دربياورند ما برايشان اجر مينويسيم قدم به قدم آن لحظههايي را كه مجاهدين في سبيلالله برميدارند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مشخص كرد اينها اجري است به اصطلاح متساويةالأقدام به همه رزمندهها خواهند داد «كلّ علي قدره» اما چيز زايد بر آن مقدار، در توزيع غنايم هم براي سوارهنظام چقدر، براي پيادهنظام چقدر آن يك قاعده كلي است. اما حالا شمشير و زره اين مقتول براي قاتل است اين را ميگويند نَفَل، تنفيل كردن يعني چيزي را زياد بر آن مقدار قرار دادن. خب هر رزمندهاي كه رفت، اجر معنوياش محفوظ، سهمش هم محفوظ اگر با پيادهنظام است چقدر سهم ميبرد، سوارهنظام است چقدر سهم ميبرد يك سهم براي خودش يك سهم براي اسبش، اما اگر زره و خود و سپر و شمشيري از مقتول مانده است «من قتل قتيلاً فله ثوبه و سلبه»[38] اين ديگر ميشود تنفيل يعني «جعل الشيء نافلة للمجاهد» اين جعالهگونه است. پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين كارها را هم كرده البته به همه آن عهودش وفا كرده اينطور نبود كه اگر چيزي كم بيايد پيغمبر وفا نكند.
سرّ عدول از ضمير به اسم ظاهر در ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الانْفَالِ قُلِ الانْفَالُ﴾
اما بر حصر انفال در غنايم جنگي دليل نداريم براي اينكه آيه اگر دلالت كرد كه ﴿الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ معنايش اين است كه «كل ما صدق عليه أنه انفال و نَفْل و نَفَل هو لله» اما «الأنفال ما هي» اين را نصوص يعني عترت كه عِدل قرآناند بايد مشخص بكنند و اينها مثبتيناند معارض هم نيستند مزاحم هم كه نيستند اين كه حصر نكرده لذا در نوبت قبل اشاره شد كه آنها كه سؤال كردند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ نظرشان آن قلل جبال و بطون أوديه و نميدانم رژيم حقوق دريا و معدن نفت و اينها نبود نظر آنها همان غنايم بدر بود يا غنيمتهاي جنگي بود ذات اقدس الهي براي اينكه به همه اين مسايل اشاره كند با اينكه مناسب بود بفرمايد «قل هي لله» اما معذلك اسم ظاهر آورد با جمع محلي به «الف» و «لام» آنها سؤالشان اين است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ «قل هي لله» اين نظم طبيعياش اما نفرمود «قل هي لله» چطور در جريان يتامي ديگر اسم ظاهر نياورد كه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾[39] نفرمود «اصلاح لليتامي خير» اما اينجا براي اينكه ثابت كند انفال اختصاصي به مسئله غنايم جنگي ندارد هرچه كه «صدق عليه انفال لله و رسول» است لذا اسم ظاهر آورد يك، با جمع محلي به «الف» و «لام» دو. اين «الف» و «لامي» كه روي انفال دوم است غير از «الف» و «لامي» كه در انفال اول است. «الف» و «لامي» كه در انفال اول است ميتواند عهد ذهني سائلان باشد يعني اين غنايم جنگ بدر يا مطلق غنايم جنگي براي چه كسي است اما «الف» و «لامي» كه روي انفال دوم است مطلق است نه آن انفال قُل اول. ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.
مصاديق انفال در روايات
بنابراين رواياتي كه آمده فرمود بطون أوديه قلل جبال، نيزارها، درياها، معادن اينها جزء انفال است براي كسي كه مُرد و وارث ندارد قطايع ملوك صفو المال اينها انفال است، اين مزاحم با آيه نيست براي اينكه اينها مثبتاناند و آيه هم زمينه چنين توسعهاي را باز كرده است ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ حالا مقداري ما اين روايات را اجمالاً اشاره بكنيم تفصيلش را شما خودتان ملاحظه ميفرماييد.
پرسش از حكم فقهي با انگيزه اقتصادي
پرسش:...
پاسخ: نه، ديگر دعوا نکنند. اگر كسي الهي ميانديشيد فقط حكم فقهي را سؤال ميكرد از اين اسئله هم در قرآن كريم كم نيست اينجا گذشته از اينكه سؤال فقهي منظورشان بود، انگيزه اقتصادي و مالي هم آن را همراهي ميكرد لذا با هم اختلاف داشتند قرآن دوتا كار كرد يكي حكم فقهي و حقوقي را مشخص كرد، يكي هم آن اختلاف داخلي را حل كرد فرمود: ﴿وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ﴾ آنها را در بين آنها مرداني بودند كه فقط سؤال فقهي ميخواستند بكنند، حكم فقهي را بفهمند، اما آن جوّ حاكم اين بود كه كسي ميخواست هم بفهمد براي چه كسي است و هم خودش بهرهاي ببرد همين سعدبنابيوقّاص كه قصهاش در نوبت قبل اشاره شده اين شمشير را گرفته آنطوري كه برخي از مفسّران اهل سنت نقل كردند سه بار پيغمبر به او در فرصتهاي گوناگون فرمود: «ردّه من حيث أخذته»[40] برگردان آخر براي تو نيست دستور بايد برسد بين جوانها و سالمندان يك نزاع لفظي درگرفت آنها گفتند ما رفتيم جبهه شما اينجا در سنگرها نشسته بوديد اينها گفتند ما پيغمبر را حفظ كرديم، ما پرچم را حفظ كرديم بنابراين ما هم سهم داريم. در چنين فضايي هم ميخواستند حكم فقهي معلوم بشود، هم اختلاف داخلي پايان بپذيرد اين بخش از آيه هم حُكم فقهي را مشخص كرد، هم ﴿وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ آن اختلاف داخليشان را برطرف كرد.
پرسش:...
پاسخ: آن حكم فقهي نيست حكم كلامي است. در حكم فقهي ذات اقدس الهي براي همه سهم مشخص كرد گاهي براي عامّه مسلمين، اين ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾[41] است بعد فرمود: ﴿كُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾[42] فرمود همهشان آدمهاي خوبياند، همهشان مسلماناند منتها يك عده توفيق داشتند بروند يك عده نرفتند البته براي آنها واجب عيني نبود اگر واجب عيني بود ديگر خداي سبحان وعدهٴ حُسنيٰ به آنها نميداد اما درجات معنوي آن سر جايش محفوظ است ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾ بعد در ضمن فرمود قائدين هم باز مورد عنايت حقاند. غنايم حكم ديگري است آنچه كه براي مجاهد است يك حساب است، آنچه كه براي مسلمين است مثل اراضي مفتوحٌ عنه حكم ديگري دارد.
در كتاب شريف وسائل كتاب زكات كه تمام شد كتاب خمس است و بعد كتاب انفال است.
برداشت آراي فقهي و كلامي كليني از نحوه تبويب كافي
ابتكاري كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) كرده است اين ابتكار هم جالب توجه است اين خود باببندي نشان ميدهد كه طرز تفكر آن محدّث چيست مثلاً ميخواهند بگويند كه مطلق غنا نزد مرحوم كليني محرّم است يا نه؟ كليني كتاب فقهي بازي ارائه نكرده فقط احاديث را جمع كرده بدون شرح. احاديث را جمع كرده اين احاديث نظير استبصار مرحوم شيخ طوسي نيست كه جمع كرده روايات را و بيانات فقهي هم كنارش هست ولو ميگويند به جمع تبرّعي شبيه است چنين بيان فقهي هم مرحوم كليني در روايات ندارد فقط روايات را جمع كرده از نحوه جمعآوري و تبويب يعني باببندي مرحوم كليني به آراي فقهي و كلامي او ميخواهند پي ببرند.
جايگاه غنا از ديدگاه كليني
ميبينيد در مكاسب محرّمه آنجا كه كاري است حرام و كسبي است حرام آنجا سخن از غنا مطرح نيست غنا را مرحوم كليني در باب اطعمه و اشربه محرّم آنجا كه با مِي و امثال ذلك سر و كار دارند آنجا ذكر ميكند ميگويند به نظر كليني خود غنا ذاتاً حرام نيست آن غناي ميكده، آن غنايي كه با ميگساري همراه است آن سنخ غنا حرام است به دليل اينكه ايشان رواياتش حرمت غنا را در باب اشربه كنار مِي ذكر كرده اين يك نحو استنباط فقهي است از نحوهٴ باببندي او وگرنه فتواي روشني از ايشان نقل نشده.
انفال از شئون امامت امام(عليه السلام)
در جريان خمس و انفال هم همينطور است مرحوم كليني(رضوان الله عليه) باب صوم و زكات و صلات و اينها را در فروع كافي ياد كرده اما مسئله خمس و انفال را در اصول كافي ذكر كرده اصول كافي بعد از كتاب عقل و جهل بعد كتاب علم كه اينها بحثهاي معرفتي است كه راه شناخت را نشان ميدهد بعد وارد مسئله توحيد ميشود و نبوت ميشود و امامت ميشود و بعد از مسئله توحيد و اسماي حُسنا و امثال ذلك وقتي كتاب حجت را اعم از نبوت و امامت ذكر ميكند در پايان كتاب حجت هنوز نرسيده به فروع كافي كه مربوط به فقه است آنجا مسئله خمس و انفال را ذكر ميكند براي اينكه اينها در اختيار امام است اينها جزء شئون امامت امام است، اگر روايات انفال خوب بررسي بشود معلوم ميشود قلمرو نفوذ امامت امام را دارد بيان ميكند وگرنه خب ايشان ميتوانست اينها را جزء فروع كافي ذكر بكند از اين باببندي مرحوم كليني به خوبي پيداست كه اينها جزء شئون امامت است، البته در وسائل و امثال وسائل اينها ملحوظ نشده ولي در كافي اينچنين است مسئله خمس و انفال در اصول كافي در جلد دوم است و جلد سوم كافي از فروع فقهي شروع ميشود.
مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) بعد از كتاب خمس جريان انفال را ذكر ميكند كه ميفرمايد «باب الانفال و ما يختصّ بالإمام» «باب أن الأنفال كلّ ما يصطفيه من الغنيمة و كلّ أرض مُلكت بغير قتال و كلّ أرض موات و رئوس الجبال و بطون الأودية و الآجام و صفايا الملوك و قطائعهم غير المغصوبه و ميراث من لا وارث له و ما غنمه المقاتلون بغير إذنه»[43] روايات فراواني چه در باب اول و چه در باب سوم، اين عناويني كه مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) ذكر كرده است تقريباً مستفاد از روايات فراواني است كه ايشان در باب اول ذكر كرده كه حالا شايد مطالعهاش را به عهده شما آقايان واگذار كنيم اولي است براي اينكه يكي، دوتا روايت نيست ما بخوانيم در بعضي از اين نصوص آيه محلّ بحث يعني آيه انفال را ذكر فرمود، در بعضي از نصوص آيه سورهٴ «حشر» را ذكر فرمود، در همين روايت نُه باب يك از باب انفال حريز از زراره عن ابيعبدالله(عليه السلام) سؤال ميكند كه «ما تقول» آنچه را كه خداي سبحان درباره انفال فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اين چيست؟ فرمود: «و هي كلّ أرض جلا أهلها من غير أن يحمل عليها بخيل و لا رجال و لا ركاب فهي نفلٌ لله و للرسول»[44] يا در روايت ده اين باب محمدبنمسلم از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه «أنه سمعه يقول إن الأنفال ما كان من أرض لم يكن فيها هراقة دم» آنجا كه بدون خونريزي در اختيار مسلمين قرار گرفت «أو قوم صولحوا و أعطوا بأيديهم و ما كان من أرض خربة أو بطون أودية فهذا كله من الفيء والأنفال لله و للرسول فما كان لله فهو للرسول يضعه حيث يحبّ»[45] تا پايان اين باب.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 189.
[2] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 222.
[4] . سورهٴ بقره, آيهٴ 220.
[5] . سورهٴ انفال, آيهٴ 1.
[6] . سورهٴ توحيد, آيه1.
[7] . سورهٴ نجم, آيهٴ 3.
[8] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 16.
[9] . سورهٴ انفال, آيهٴ 1.
[10] . سورهٴ نجم, آيهٴ 3.
[11] . سورهٴ انعام, آيهٴ 50.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 220.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 222.
[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 189.
[16] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.
[17] . سورهٴ بقره, آيه186.
[18] . سورهٴ نحل, آيهٴ 43.
[19] . بحارالانوار, ج 1, ص 197.
[20] . اعلام الدين, ص 81.
[21] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 222.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 189.
[24] . سورهٴ بقره, آيهٴ 220.
[25] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[26] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[27] . سورهٴ بقره, آيهٴ 189.
[28] . سورهٴ بقره, آيهٴ 220.
[29] . سورهٴ بقره, آيهٴ 222.
[30] . مستدرك الوسائل, ج 7, ص 306.
[31] . نهجالبلاغه, حكمت 373.
[32] . سورهٴ توبه, آيهٴ 121.
[33] . سورهٴ توبه, آيهٴ 120.
[34] . زمين زير دامنه كوه (مجمع البحرين).
[35] . سورهٴ توبه, آيهٴ 120.
[36] . سورهٴ توبه, آيهٴ 120.
[37] . سورهٴ توبه, آيهٴ 120.
[38] . بحارالانوار, ج 41, ص 73.
[39] . سورهٴ بقره, آيهٴ 220.
[40] . تفسير قرطبي, ج 7, ص 361.
[41] . سورهٴ نساء, آيهٴ 95.
[42] . سورهٴ نساء, آيهٴ 95.
[43] . وسائل الشيعه, ج 9, ص 523.
[44] . وسائل الشيعه, ج 9, ص 526.
[45] . وسائل الشيعه, ج 9, ص 527.