اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿38﴾ لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾ قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ ﴿43﴾
پاسخهای متعدد قرآن در مقابل منکرين قيامت
چون سورهٴ مباركهٴ «انبياء» در مكه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مكّي، اصول دين يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد است، به اضافهٴ خطوط كلي اخلاق و فقه و حقوق, بخش توحيد را و همچنين نبوّت را تا حدودي گذراندند و جريان معاد مطرح شد. اين گروه هم به وحي و نبوّت با نگاه استهزايي مينگريستند هم دربارهٴ معاد. در جريان معاد و قيامت گاهي استهزا ميكردند گاهي استبعاد داشتند و گاهي استفهام. جوابهاي قرآن كريم از اين سه مقطع سه گونه است: آنجا كه به صورت استهزا دربارهٴ معاد سخن ميگفتند پاسخ مناسب خود را دارد؛ آنجا كه به عنوان استبعاد سؤال ميكردند كه اين كار بعيد است [مثل اينکه فرمود:] ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ﴾[1] [يعني] وقتي كه شما تكّه تكّه شديد پاره پاره شديد دوباره زنده ميشويد، [اينها] به يكديگر ميگفتند اين كار بسيار بعيد است [اينها هم] يك پاسخ مناسب دارد [و] آنجا كه سؤالشان استفهامي است (نه استهزايي و نه استبعادي) آنجا هم جواب مخصوص دارد. در قرآن كريم دربارهٴ معاد انحاي گوناگونِ سؤال مطرح است.
در اين بخش از آيات از اين جهت كه هم مسبوق به استهزاست هم ملحوق به استهزا، زمينهٴ اينكه اين سؤال, سؤال استهزايي باشد هست. مسبوق به استهزاست براي اينكه دارد: ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً﴾، ملحوق به استهزاست براي اينكه فرمود: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ﴾، بنابراين اين سؤال ميتواند سؤال استهزايي باشد. مواردي كه سؤال استهزايي نيست [بلکه] سؤال استبعادي است يا استفهامي است، آنجا هم جوابهاي خاصّ خودشان را دارند. بعضي از امور مشترك بين اين سه نحوه سؤال است و آن اين است كه قيامت دفعتاً قيام ميكند و دامنگير كفّار و منافقان خواهد بود.
تبيين حقيقت شر در عالم
مطلب بعدي در جريان شرّ بود كه گذشت كه ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ [گفته شد] شرّ يك امر وجودي نيست يعني چيزي در عالَم موجود باشد و اين موجود شرّ باشد نيست. اين موجود براي خودش خير است براي علل و عواملش خير است براي معاليل و آثار و ملازمات و ملزومات و لوازمش خير است [اما] ممكن است آثاري داشته باشد كه آن آثار نسبت به ديگران شرّ باشد. آن آثار يا <ليس>ي تامّه است يا <ليس>ي ناقصه يعني باعث زوال يك شيء است يا باعث زوال سلامت و كمال آن شيء. گاهي ممكن است خيال بشود كه جهنّم شرّ است [در حالي که] جهنم خير است چون مظهر عدل الهي است و كيفر تبهكاران و كفّار و منافقان به وسيلهٴ همين جهنم است، اگر جهنم نبود شرّ بود و ظلم بود. ظالم را تنبيه كردن كافر و منافق را عِقاب كردن، اين عدل و رحمت است (اين طور نيست كه عدل نباشد) و عدل خير است. بنابراين جهنم يك امر وجودي است مانند ساير موجودات كه براي علل و معاليلش خير است و اصل وجودش رحمت است براي اينكه براي تنبيه و مجازات و كيفر تبهكاران است، وجود چنين چيزي خير است. [جهنم] نسبت به كفّار و منافقان شرّ است براي اينكه حيات اينها يا سلامت اينها را در خطر مياندازد؛ از آن جهت كه سلامت اينها را و رفاه اينها را از بين ميبرد شرّ است كه اين امر عدمي است. بنابراين چيزي در عالَم امر وجودي باشد و شرّ باشد نخواهيم داشت.
تبيين عوامل امتحان و آزمايش الهی
در جريان ابليس هم همين طور است؛ ابليس هم براي خودش براي ذريّهٴ خودش براي دودمان و خانوادهٴ خودش خير است مثل ساير موجودات زندهاي كه زاد و ولد دارد كه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ﴾[2] يا ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ﴾[3]. شيطان وسيلهٴ امتحان است، در امتحان دو عامل لازم است: يكي ابزار آزمون يكي تحريك مجاري ادراکي.
ايمان, زينت حقيقی انسان
در قرآن كريم فرمود آنچه در زمين است از زيباييها، اينها زيبايي و زيور زمين است نه زيور شما، براي شما آزمون است كه طبق دو آيه اين مطلب ثابت شد. فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[4] ـ نه «لكم» ـ يعني اگر باغ است اگر فرش است اگر خانه و ساختمان و امثال اينهاست، اينها زينةالأرض است نه زينةالإنسان؛ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾. بر فرض علم پيشرفت بكند و انسان سفر فضايي داشته باشد [و] از زمين به آسمان منتقل بشود هجرت كند كوچ كند [و] آنجا زندگي كند، باز اين منظومهٴ شمسي و نظام كيهاني و ستارهها زينةالسماء هستند نه زينةالإنسان: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾[5] يعني اگر شمس و قمر زيورند، زيور اهل سما نيستند زيور سماء هستند. سقف عالَم را خدا مزيّن كرده است مثل اينكه كَف عالم و سطح عالَم را مزيّن كرد پس اينها زينةالأرض و زينةالسماء هستند زينت انسان نيستند.
زينت انسان همان طوري كه بارها گذشت اين است كه فرمود خداي سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[6]؛ خداوند ايمان را محبوب شما قرار داد و زيور انسان و زينت بشر ساخت. آنچه در درون جان انسان است زينت اوست، آنچه از جان انسان بيرون است كه زينت او نيست؛ فرمود زينت انسان ايمان است محبّت الهي و مانند آن است. خب پس زينت انسان مشخص شد, زينت ارض مشخص شد, زينة السماء مشخص شد.
نقش تحريکی شيطان برای ابتلا و آزمايش
موارد امتحان دو عنصر دارد: يكي آن مادّهٴ خام [و] مادّهٴ اوّلي كه اين در آسمان و زمين هست [و] خدا آن را آفريد؛ عنصر ديگر آسمان اين است كه كسي بايد آن را زيور نشان بدهد و به انسان بفهماند اين زينت توست و انسان را تحريك كند كه از آن زيور استفاده كند [که] اين كار, كار شيطان است و اين كار اگر نباشد امتحان صورت نميپذيرد. خب در زمين باغ هست, بوستان هست, كوه و دشت و دَمَن هست [و] انسان تحريك نميشود، وقتي تحريك نشد آزمون در كار نيست. وقتي تحريك ميشود كه كسي مغالطه كند، زينةالأرض را زينةالإنسان بداند (يك) و زينةالإنسان را خرافات و فُسون و فسانه معرفي كند (دو). آنكه [در آيه هفتم سورهٴ «حجرات»] زينت انسان شده ايمان است [اما جهت امتحان انسان] كسي بايد باشد كه اين ايمان را به عنوان ارتجاع و عقبافتادگي و افسانه و اسطوره معرفي کند و زينةالأرض را زينةالإنسان تفهيم كند[که] اين كارِ شيطان است. شيطان گفت: ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[7], ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[8], ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ﴾[9]، ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[10] گفت من اُمنيه و آرزو در اينها ايجاد ميكنم، زمين را براي اينها زيبا و زيور جلوه ميدهم و اينها را گمراه ميكنم و ميفريبم.
بنابراين امتحان به دو عامل وابسته است: يكي آن مادهٴ خام كه موجودات زميني است [مثل] باغ و بوستان و امثال ذلك؛ يكي تحريك انسان, تشويق انسان و ترغيب انسان به فراهم كردن آنها [که] اين كار با شيطنتِ شيطان انجام ميگيرد كه اين شيطان مغالطه ميكند، زينتنما را زينت نشان ميدهد و حقيقت را افسانه و اسطوره ميگويد [يعني] دين كه حقيقت است ميگويد كه اساطير اوّلين است [و] مزايا و مظاهر دنيايي كه زينةالأرض است (نه زينةالإنسان) را زينت انسان معرفي ميكند (اين كار شيطان است). بنابراين ابتلا، بدون شيطنتِ شيطان ممكن نيست، درست است كه باغ و راغ را خدا در زمين خلق كرد ولي اين وسيلهٴ امتحان نيست، براي اينكه انسان تا تحريك نشود تا تشويق نشود تا آن را زينت خود نداند تا آرزوي آن را در سر نپروراند كاري انجام نميدهد؛ همهٴ اين امور به وسيلهٴ شيطان است.
پرسش:...
پاسخ:
ابزار شيطان برای فريب بشر
بله شهوت را تحريك ميكند. شهوت و غضب ابزار شيطنتِ شيطاناند؛ او اگر بخواهد در بخش انديشه كسي را فريب بدهد وهم و خيال ابزار اويند؛ اگر بخواهد در بخش انگيزه كسي را فريب بدهد شهوت و غضب ابزار كار او هستند. يك وقت است كسي گرفتار شهوت و غضب نيست [بلکه] در مسائل اعتقادي و شبهات ديني و اينها دارد كار ميكند، براي فريب دادن او، اين وهم و خيال را به جاي عقل مينشاند، اين شخص به جاي اينكه عاقل بشود، به تعبير قرآن کريم ميشود مُختال [و] به دام شيطنت ميافتد ـ چون همهٴ مغالطات در اثر نفوذ شيطنتِ شيطان در همان اتاق فكر يك طلبه يا دانشجوست ـ و اگر [شيطان] خواست [انسان] در مسائل عملي آلوده بشود شهوت و غضب را تحريك ميكند.
تبيين خير بودن وجود شيطان در دنيا
بنابراين در آزمون ما دو عامل لازم داريم: يكي آن ابزار خاص [و] يكي تحريك [که] تحريك به وسيلهٴ شيطنت شيطان خواهد بود. وجود امتحان در عالَم خير و رحمت و بركت است و اگر كسي به جنگ او در جهاد اكبر قيام بكند و موفق بشود به مقام ولايت الهي ميرسد. خب اگر جنگي نباشد جهادي نباشد كسي آزمون نميشود كسي به جايي نميرسد. اگر بخواهد همين طور بدون جبههٴ جهاد اكبر به مقام برسد، ميشود فرشته [خب] از اين فرشتهها خدا زياد خلق كرده است، ديگر لازمهاش اين است كه انسان خلق نكند؛ اصلاً انسان موجودي است كه با شهوت و غضب كار ميكند. خب پس شيطنتِ شيطان به امتحان برميگردد [و] وجود شيطان در كلّ عالم لازم است، جهنم هم كه خير و رحمت و بركت است براي اينكه مظهر عدل الهي است. فرمود در آن روز دلهاي مؤمنينِ ستمديده تَشفّي پيدا ميكند و خوشحال ميشوند؛ كيفر دادن طبقهٴ طاغي و ظالم باعث تشفّي قلب مؤمنين است [و در] روز قيامت مسلمانها و مؤمنان خوشحال ميشوند. بنابراين جهنم خير و عدل است [و] وجود شيطان در عالَم خير است منتها ما بايد مواظب باشيم كه گرفتار اين شرّ نشويم.
نحوه پاسخگويي قرآن به استهزاء کنندگان پيامبر(صلی الله عليه وآله و سلم)
فرمود آنهايي كه استهزا كردند همين استهزا از باب تجسّم اعمال است يا علل و عوامل ديگر است، تعبيرات قرآن كريم اين است كه ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[11] ـ <حاقَ> يعني <أحاطَ>ـ اينها سيّئات داشتند مكر و حيله داشتند [و] مكر و حيلهٴ اينها دامنگير خود اينها شد؛ يا در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود منافقين اهل خُدعهاند اما ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرون﴾[12]؛ اينها اهل شعور و آگاهي نيستند كه دارند چه كسي را فريب ميدهند، اينها خودشان را فريب ميدهند و نميفهمند، براي اينكه انسان به ضرر خودش كار ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه فرمود ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[13] آنجا گذشت كه انسان هرگز نسبت به ديگري كار خير نميكند (يك) و هرگز نسبت به ديگري كار بد نميكند (دو) الاّ بالتّبع أو بالعرض، اوّلين كاري كه انسان ميكند نسبت به خودش ميكند. اين لام هم لام نفع نيست تا به قرينهٴ مشاكله حمل بشود؛ آيهٴ سورهٴ «اسراء» اين است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾، برخيها گفتند براي مشاكله به جاي «عليها», «لها» گفته شد، در حالي كه آنجا گذشت به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) اين <لام>, <لام> اختصاص است[14] نه <لام> نفع يعني عمل مختصّ عامل است. اگر كسي چاهي ميكَند اين در درون اتاق زيست خودش دارد چاه ميكَند [که] اين فاضلاب او را متأذّي ميكند، گاهي هم ممكن است بويش به عابر برسد؛ يا اگر درختي غرس كرد اين شجرهٴ طوبا را در درون منزل خود غرس كرد [و] از ميوهٴ اين درخت خودش استفاده ميكند، گاهي ممكن است سايهٴ اين درخت عابرِ كنار جدار را متنعّم بكند.
عمل ممكن نيست از عامل جدا بشود؛ اگر كسي نسبت به ديگري احساني كرده كمكي كرده خيري به او رسانده چيزي به او داده، اين صد درصد براي خود اوست بدون ترديد [و] سايهٴ اين عمل به ديگري ميرسد، چه اينكه اگر كسي نسبت به ديگري ستم كرده، اين سمّ صد درصد در درون جان خود اوست [و] بوي اين سم يا آثار ضعيف اين سم به ديگري ميرسد. عمل مخصوص عامل است [و] از عامل جدا شدني نيست: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[15] ـ نه «عليها» نه اينکه براي مشاكله لام گفته شد مثل «الجُلّ للفرس» اين <لام>، <لام> اختصاص است نه لام نفع ـ عمل براي عامل است. خب اگر عمل براي عامل است فرمود: ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[16]؛ مكر فقط دامنگير خود مكّار ميشود يا فرمود خُدعه دامنگير خود مخادِع ميشود: ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[17] اينجا هم فرمود اينها كه استهزا ميكنند، ﴿فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾؛ همان استهزا دامنگير اينها ميشود منتها آثار بالعرضش به ديگري ميرسد.
به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود انبيايي قبل از شما بودند, اُممي قبل از شما بودند, استهزاهايي قبل از اين استهزاها بود، آنها هم صبر كردند تو هم صبر بكن براي اينكه اين استهزا كنندهها عليه خود چاه ميكَنند، شما نگران هيچ چيزي نباش. استهزا دوتا پاسخ دارد: يكي آن كيفر تلخ جهنم؛ يكي اينكه خود اين استهزا كه دامنگير اينها ميشود سابقه دارد [يعني] انبياي ديگر بودند صبر كردند و مانند آن.
تبيين استدلال قرآن برای نفی شرک در آيات محل بحث
بعد فرمود: ﴿قُلْ﴾؛ به اينها بگو ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ ـ اين جدال احسن است اينها براي ملحد نيست براي مشرك است [زيرا] مشركين الرحمن را [و] الله را قبول داشتند، با اينكه الرحمن و الله را قبول داشتند، الرحمن و الله را عبادت نميكردند آلهه را عبادت ميكردند ـ فرمود به عنوان جدال احسن بگو اگر الرحمان كه شما معتقديد، قصد عذاب داشت نسبت به شما و خواست سوئي به شما برساند چه كسي مشكل شما را حل ميكند؛ نه خودتان توان آن را داريد نه از بتها ساخته است؛ خودتان مشكل خودتان را نميتوانيد حل كنيد (يك), بتها مشكل خودشان را نميتوانند حل كنند (دو), چه رسد به اينكه مشكل شما را حل كنند (سه).
فرمود: ﴿قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم﴾ ـ «كلَئَه» يعني «حَفَظَه»؛ <كاليء> يعني <حافظ> ـ فرمود چه كسي شما را حفظ ميكند اگر ذات اقدس الهي بخواهد عذاب را دامنگيرتان كند. ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ گاهي ممكن است حادثهٴ تلخ شب پيش بيايد گاهي ممكن است روز پيش بيايد، چه كسي شما را حفظ ميكند ﴿مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ اگر خداي سبحان خواست آسيبي به شما برساند.
در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اگر خدا كسي را بخواهد به عذاب گرفتار كند هيچ كسي نميتواند جلوي عذاب الهي را بگيرد: ﴿وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيهٴ 23 اين است كه ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً وَلاَ يُنقِذُونِ﴾؛ فرمود به اينها بگو من بتها را بپرستم در حالي كه از اينها كاري ساخته نيست. ﴿إِن يُرِدْنِ﴾ يعني «يُرِدْني» كه اين <ياء> حذف شد و اين نونِ وقايه، مكسور است و كسرهاش هم علامت حذف ياء است؛ ﴿إِن يُرِدْنِ الرَّحْمنُ﴾ يعني «إن يُردني الرحمن». فرمود الرحمان اگر اراده كرد به من آسيبي برساند از اين آلهه كاري ساخته نيست،
فاعليّت حقيقی خداوند متعال
چه اينكه در بخشهاي ديگر هم [در سوره مبارکه <يونس>] فرمود: ﴿وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾[18]؛ اگر خداي سبحان اراده كرد كه ضرري به كسي برساند، هيچ كس نميتواند آن ضرر را برطرف كند مگر خداي سبحان، چه اينكه بخشهايي از اين در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه در آنجا آيهٴ هفده سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود: ﴿وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾؛ اگر خدا خواست خيري برساند كسي نميتواند جلوي خير خدا را بگيرد و اگر اراده كرد آسيبي به شما برساند كسي نميتواند جلوي اين آسيب را بگيرد؛ ﴿وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. ضارّ اوست و لاغير, نافع اوست و لاغير، در قبال ارادهٴ الهي احدي نميتواند ضَرّ او را يا نفع او را برطرف كند. اينجا هم فرمود اگر خداي سبحان خواست آسيبي به شما برساند چه كسي شما را حافظ است، خودتان كه نميتوانيد از خودتان دفاع كنيد، آلههٴ شما مشكل خودشان را حل نميكنند اگر كسي تبر بگيرد بساط اينها را برميچيند: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾[19] [يا] در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» دارد كه اگر مگسي از اينها چيزي بستاند اينها نميتوانند از خودشان دفاع كنند: ﴿وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْئاً لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾[20]؛ خب بُتي كه نميتواند مگس را از خودش بپراند اين چه مشكل شما را حل ميكند؟! امروز هم همين طور است؛ شما ميبينيد در بخشهايي از ژاپن, چين, هند در برابر اين بتها خاضعاند، گاهي هم ممكن است در برابر انسانهاي بُتنما هم خاضع باشند، سرّش اين است كه اگر كسي واقعاً ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾[21] دامنگير او شد شستشوي مغزي شد و چيزي را درك نكرد، همين آفتها به سراغ او خواهد رفت.
فرمود اگر اين آلهه آسيب ببينند اينها مشكل خودشان را نميتوانند حل كنند تا مشكل شما را حل كنند، پس نه شما مشكل خودتان را حل ميكنيد (يك) نه آن بُتها مشكل خودشان را حل ميكنند (دو) نه بتها مشكل شما را ميتوانند حل كنند (سه). فرمود: ﴿مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّليْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ خب شما چگونه از رحمان كمك ميگيريد، شما كه به رحمان كفر ورزيديد و براي او شريك قائل شديد، ﴿بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ﴾؛ شما كه از رحمان اِعراض كرديد، كافر به ذكر رحمانيد، چه پناهندگي ميتوانيد نسبت به خداي سبحان داشته باشيد.
نفی صحابت و شفاعت از بتها در برخی از آيات
﴿اَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ خداي سبحان به پيغمبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آنجا فرمود <بگو>، معلوم ميشود كه مخاطب خدا پيغمبر بود: ﴿قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم﴾، در همين راستا با پيغمبر دارد گفتگو ميكند [که] مخاطب پيغمبر است ولي محور گفتگو آنها هستند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ يعني خدا به پيغمبر دارد ميگويد به آنها بگو و خدا به پيغمبر ميفرمايد چه كسي از آنها حمايت ميكند، خودشان كه نميتوانند، آلههٴ اينها هم نميتوانند از اينها حمايت بكنند براي اينكه آلههٴ اينها مشكل خودشان را نميتوانند حل كنند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ كه ﴿تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ آيا اينها آلههاي دارند كه آلههٴ اين بتپرستها، اين بتپرستها را از ما جدا نگه ميدارند و نميگذارند آسيب ما به اين بتپرستها برسد. آلههاي كه تَمنع مشركين را ﴿مِن دُونِنَا﴾ [يعني] غير از ما آلههاي باشد كه از اينها حمايت بكند، اين نيست.
اين آلهه ﴿لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ اينها استقلالي داشته باشند بتوانند خودشان را ياري كنند، اينكه نيست، بخواهند از جوار و صِحابت و ارتباط با ما بهره ببرند، اين هم كه نيست. ﴿لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ اين آلهه بخواهند خودشان را ياري كنند نميتوانند، چه رسد به اينكه مشكل بتپرستها را حل كنند (اين يك)؛ ﴿وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾؛ اصحاب ما باشند صحابهٴ ما باشند مجاورين ما باشند مقرّبين دستگاه ما باشند اين هم كه نيست [اين دو]. اينها شفاعتي براي آلهه قائلاند، شفاعت حق است اما بايد به اذن خدا باشد.
اقسام شفاعت و تبيين شفاعت صحيح
در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آنجا اشاره شد كه چهار قِسم فرض دارد كه سه قسمش مستحيل است، يك قسمش ممكن، آن هم به اذن الهي وابسته است، آن سه قسمش كه مستحيل است: آن است كه غير خدا بالاستقلال سهمي در عالَم هستي داشته باشد (يك), بالمشاركه سهمي در جهان هستي داشته باشد (دو), بالمظاهَره و دستياري و كمك كردنِ خدا كه كمكِ خدا باشند سهمي در عالم داشته باشند اين هم مستحيل است (سه) فرمود: ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ﴾[22]، ميماند قسم چهارم كه مسئلهٴ شفاعت است شفاعت حق است. اما بايد به اذن باشد هم شفيع بايد مأذون باشد هم مشفوعٌله و خداي سبحان به اين بتها اذن شفاعت نداده است فرمود: ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾[23] اينها كه آن طور نيستند صحابتي داشته باشند شفاعتي داشته باشند توسّل به آنها نافع باشد مأذون باشد اين هم كه نيست: ﴿وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾.
لزوم بهرهگيری از فرصت حج
الآن ميدانيد ايام حج است، اين آقاياني كه مهمانداران زائراناند مهمانداران حاجياناند مهمانداران معتمراناند بايد قدر اين حرم را بدانند وگرنه ـ خداي ناكرده ـ اگر توحيد در آنجا حاكم نباشد [و] همين وضع تكفيريها و وهابيّت و امثال ذلك رواج داشته باشد، طولي نميكشد كه ممكن است ـ معاذ الله ـ همين كعبه به صورت بتكده در بيايد. وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكّه را فتح كردند و وارد مسجدالحرام شدند، علاقهمند بودند كه درِ كعبه را باز كنند وارد كعبه بشوند ولي فرمودند اين طور نيست بايد اين بتها را از درون كعبه بيرون بياوريد تا من بروم؛ كليد را از كليددار به هر وسيلهاي بود گرفتند درِ كعبه را باز كردند. ميبينيد وقتي بشر را به حال خود رها كني وحياي نباشد نبوّتي نباشد اهل بيتي نباشند، آنها مَعبَد الهي را قبلهٴ مسلمانها را مطاف مسلمين را بتكده ميكنند (يك), آن ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه معماران كعبه بودند بنيانگذاران كعبه بودند مَثل اعلاي توحيد بودند، آنها را به صورت بت در ميآورند (دو). وجود مبارك حضرت وقتي درِ كعبه را باز كردند ديدند ابراهيم و اسماعيل به صورت دو بت در درون كعبه مستقر شده بودند و«في أيديهما الأزلام»[24] اين ابزار قمار را به دست اين دو پيغمبر دادند، حضرت دستورات داد همهٴ اينها را شكستند.امروز هم متأسفانه كعبه گرفتار يك عدّه از وهابيّت و تكفيريهاست! از اين فرصت طلايي و زرّين حجّ عمره بايد بهرهٴ صحيحي را برد.
وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «لا يَزال الدين قائماً ما قامت الكعبه»؛ تا كعبه هست دين هست. درست است كه مساجد و حسينيهها و اينها مقطعي كار خودشان را ميكنند اما حرف بايد از كنار كعبه برخيزد. وجود مبارك حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) كه ظهور ميكند از كنار همين كعبه ميگويد: «أنا بقية الله»[25]. از كنار اين كعبه بايد حرف به جهان برسد، اينجا جاي وحي است سرزمين وحي است. هم مسئولان حجاز بايد عاقل باشند هم اين تكفيريها بايد به فكر آن اسلام ناب باشند هم عزيزان حاجّ و معتمر بايد خيلي عاقلانه برخورد كنند. به هر تقدير اگر انسان دير بجنبد ابراهيم ميشود بت, اسماعيل ميشود بت, آن تبر ميشود أزلام! فرمود: <في ايديهما ألازلام>. خب دستي كه تبر ميگيرد بتها را ميشكند حيف نيست كه ازلام و ابزار قمار را به اين دست ميدهيد؟! اگر بشر را رها كنيم به همين صورت در ميآيد.
فرمود چه كسي شما را از خدا حفظ ميكند، از اين آلهه شما چه كار برميآيد؛ نه خودشان را ميتوانند حفظ بكنند نه شما را ميتوانند ياري كنند، براي اينكه نه بالذّات چيزي دارند نه از ما چيزي به اينها رسيده است. بالأخره انسان يا بايد از خودش چيزي داشته باشد يا از ذات اقدس الهي بگيرد؛ فرمود اينها فاقد هر دو فضيلتاند اينها ﴿لاَ يَسْتَطيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا يُصْحَبُونَ﴾؛ مَصحوب ما باشند در صحابت ما باشند در جوار و پناهندگي ما باشند، اين هم كه نيست، ما كه به اينها اذن نداديم ما به انبيا و اوليا اذن ميدهيم. اين است كه در اين بخش ذات اقدس الهي با جدال احسن با اينها سخن گفت.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
- سوره سبأ، آيه 7.
- سوره اعراف، آيه 27.
- سوره کهف، آيه 50.
- سوره کهف، آيه 7.
- سوره صافات، آيه 6.
- سوره حجرات، آيه 7.
- سوره حجر، آيه 39.
- سوره نساء، آيه 119.
- سوره نساء، آيه 119.
- سوره حجر، آيه 39؛ سوره ص، آيه 82.
- سوره فاطر، آيه 43.
2.سوره بقره، آيه 9.
3. سوره اسراء، آيه 7.
4. الميزان، ج 13، ص 40.
1. سوره اسراء، آيه 7.
2. سوره فاطر، آيه 43.
3. سوره بقره، آيه 9.
1. سوره يونس، آيه 107.
2. سوره انبياء، آيه 58.
1. سوره حج، آيه 73.
2. سوره زخرف، آيه 54.
1. سوره سبأ، آيه 22.
2. سوره سبأ، آيه 23.
1. مجمع البيان، ج 10، ص 849.
2. کمال الدين، ج 1، ص 331.