اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿60﴾ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ ﴿61﴾ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ ﴿62﴾
دربارهٴ توفي چند مطلب است مطلب اول آنكه هر موجودي غير ذات اقدس الهي و غير وجه و فيض خاص الهي في نفسه هالك است اختصاصي به حالت موت و رحلت از دنيا و آخرت ندارد چون ﴿كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ﴾[1] اين مشتق در متلبسٌ بالفعل استعمال شده است كه ﴿كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ﴾ نه يعني «كل شيء يهلك … » بلكه هر چيزي هم اكنون هالك است مگر وجه خدا چه اينكه فرمود: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ٭ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ﴾[2] هر چيزي غير ذات اقدس الهي و غير وجه و فيض خاص الهي فاني و هالك است اين اختصاصي به حالت موت ندارد انسان در حالي هم كه زنده است لولا وجه الله فاني و هالك است انسان در حالتي كه بيدار است و خواب نيست لولا وجه الله باز هم فاني و هالك است كه اين كاري به مسئله حيات و ممات يا كاري به مسئله نوم و يقضه و بيداري ندارد اين مطلب اول مطلب دوم آن است كه موت يكي از آيات الهي است كه در قرآن كريم ذات اقدس الهي او را به عنوان آيت خاص ياد ميكند كه ميفرمايد: ﴿وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾[3] اين آيت الهي است كه بر انسان مسلط است رابطه نفس و بدن را ضعيف ميكند انسان در حالت بيداري روحش مدبر و محرك بدن است و بدنش در تحت تدبير و تحرك روح براي اينكه آن مدبر و محرك مقداري بيارمد اين متحرك مقداري آسايش پيدا كند خدا خواب را جعل كرد فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا﴾ سبات يعني آرامش تعطيل موقت روز شنبه را هم كه سبت ميگفتند به همين مناسبت بود كه تعطيل و آرامش محدود گرچه روح وقتي رابطهاش با بدن كم شد به عالم خود سفر دارد و آنچه را كه فراهم كرده است با او سرگرم است و هرگز روح نميخوابد ولي وقتي رابطهاش از بدن كم شد بدن در تحت تدبير و حركت فراوان روح نيست مگر در مرحلهٴ گياهي و بخش ضعيفي از مرحله حيواني پس نوم عبارت از كم كردن رابطهٴ تدبير و تحريك روح است نسبت به بدن لذا هم بدن ميآرمد هم روح ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباسًا﴾[4] ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا﴾ اين آيات كه گاهي به صورت ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا ٭ وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباسًا﴾ گاهي به عنوان ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا﴾ گاهي به عنوان ﴿وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾[5] نشان ميدهد كه نوم از آيات الهي است و به منظور آرامش روح از يك جهت و آرامش بدن از جهت ديگر جعل و خلق شد.
مطلب بعدي آن است كه وقتي رابطهٴ روح نسبت به بدن يا كم ميشود يا قطع ميشود اين روح را چه كسي اداره ميكند؟ در تحت تدبير كيست؟ چه كسي اين رابطه را كم ميكند يا وصل ميكند؟ حالا كه رابطه روح و بدن كم شد و قطع شد روح كجا ميرود دربارهٴ مرگ چهار طايفه آيه هست ولي دربارهٴ نوم ظاهراً يك طايفه دربارهٴ مرگ طوايف اربعه اين است كه در يك طايفه ذات اقدس الهي از اصل توفي خبر ميدهد بدون اينكه آن متوفي را مشخص كند ميفرمايد: ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾[6] يا ﴿يُتَوَفَّوْنَ﴾[7] بعضيها متوفي ميشوند اما معلوم نكرد كه متوفي اين گروه چه كساني هستند؟ ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ﴾ ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾[8] اينكه فرمود: ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى﴾ مشخص نفرمود متوفي چه كسانياند؟ اين طايفه اولي كه از اصل توفي روح خبر ميدهد سه طايفهٴ ديگر متوفي را مشخص كرد يك طايفه ميفرمايد متوفي خداست طايفهٴ ديگر ميفرمايد متوفي فرشتهٴ مرگ عزرائيل(سلام الله عليه) است كه نام عزرائيل نيست ولي فرشته مرگ هم اوست طايفهٴ سوم ميفرمايد متوفي مرگ فرشتگان الهياند اينكه فرمود: ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها﴾[9] يا ﴿لكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ﴾[10] من خدايي را ميپرستم كه متوفي شماست در اين طايفه از آيات توفي به ذات اقدس الهي اسناد داده شد در طايفه ديگر نظير آيهٴ سورهٴ «سجده» توفي به آن فرشتهاي كه موكل بر مرگ است موكل بر توفي و قبض ارواح است اسناد داده شد آنها ميگفتند ما با مرگ در زمين گم ميشويم ﴿إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾[11] جواب داده شد كه ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[12] آن ﴿مَلَكُ الْمَوْتِ﴾ است و موكل بر اماته شماست و وكيل من است در توفي ارواح شما او متوفي است تمام حقيقت شما را ضبط ميكند طايفهٴ سوم آياتياند كه اين توفي را به فرشتگاني كه زيرمجموعه اين ﴿مَلَكُ الْمَوْتِ﴾ است اسناد ميدهند نظير همين آياتي است كه الآن ميخوانيم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ يا آنچه كه در سورهٴ «نحل» است ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ﴾[13] و مانند آن كه توفي را به فرشتگاني كه زير مجموعه موكل موت است اسناد ميدهد مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان روايتي را نقل ميكنند كه كسي به حضور مبارك اميرالمؤمين(سلام الله عليه) مشرف شد گفت شما مدعي هستيد كه قرآن كلام الله است چه اينكه خود قرآن تحّدي كرده فرمود: ﴿لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافًا كَثيرًا﴾[14] در حالي كه ما اختلاف فراواني مثلاً ـ معاذ الله ـ در قرآن ميبينيم يكي از آن موارد اختلاف همين اَنحاي سهگانه توفي بود كه از سائل سؤال كرد به حضرت عرض كرد كه اين توفي را خداوند گاهي به خود اسناد ميدهد گاهي به ﴿مَلَكُ الْمَوْتِ﴾[15] اسناد ميدهد گاهي به فرشتههاي ديگر اين ميشود اختلاف آنگاه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمين(سلام الله عليه) تشريح كرد كه بعضي ارواح در اثر قوت و قدرت و صلاحيتي كه دارند ذات اقدس الهي توفي آنها را به عهده ميگيرد بعضي كه در حد متوسطاند عزرائيل(سلام الله عليه) قبض ميكند بعضيها كه ضعيفاند فرشتگان ديگر ارواح آنها را قبض ميكنند ولي در همهٴ حالات همهٴ اينها هستند منتها آن متوفي اگر يك قدرت بيشتري داشت به جايي ميرسد كه فقط به «لقاءالله» راه پيدا ميكند غير خدا را نميبيند اگر در حد متوسط باشد كه عزرائيل(سلام الله عليه) را ميبيند و اگر به آن حد نرسد شايستهٴ ديدن عزرائيل(سلام الله عليه) نباشد فرشتگان زير مجموعه او را ميبيند ولي همهٴ آنها هستند براي اينكه وسائط فيض منقطع نيست و هرگز تفريع هم در كار نيست.
پرسش...
پاسخ: يعني عزرائيل(سلام الله عليه) ميآيد آنها در عين حال كه عزرائيل ميآيد الله را هم ملاقات خواهند كرد عمده آن است كه لقاي الهي را مشاهده ميكنند و با آيهٴ مباركهٴ ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعي﴾[16] روح را تسليم ميكنند خب پس موت و همچنين نوم آن قطع كردن رابطه روح و بدن يا كم كردن رابطه روح و بدن است اين مطلب اول بعد از ذكر آن مقدمه آن مقدمه اين بود كه هر چيزي «في نفسه هالك» است مگر فيض خدا و وجه خدا كه آن آياتش گذشت بعد از او اولين مطلب اين است كه مرگ و همچنين خواب عبارت از قطع شدن يا كم شدن رابطه روح و بدن است آنگاه در خواب وقتي رابطه كم شد روح از تدبير ميآرمد و بدن از تحرك در تحت تدبير نفس آسايش پيدا كند لذا فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتًا﴾[17].
مطلب بعدي آن است كه دربارهٴ مرگ چهار طايفه آيات بود يكي طايفه اصل توفي را بيان فرمود بدون اينكه متوفي را مشخص كند سه طايفه ديگر متوفي را مشخص كردند منتها در طول هماند نه در عرض هم و جمع اين آيات هم به وجوهي است كه بعضي از وجوه همان است كه از امير المؤمنين(سلام الله عليه) نقل شده است و مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل كرده است اين طوايف چهارگانه دربارهٴ توفي در موت اما دربارهٴ «نوم» اينچنين نيست كه سه طايفه يا چهار طايفه باشد كه بفرمايد شما در حال نوم متوفا ميشويد و گاهي بفرمايد در حال نوم متوفي شما خداست گاهي بفرمايد فرشتهٴ مرگ است گاهي فرشتهٴ موت است گاهي هم فرشتههايي كه زيرمجموعه او هستند بلكه فقط توفي را به ذات اقدس الهي اسناد ميدهد چه در اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» چه در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «زمر» آنجا فرمود: ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾[18] يعني ﴿اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ﴾ يعني هنوز نمرده است ﴿يَتَوَفَّى﴾ آن انفسي را كه هنوز نمردهاند ﴿في مَنامِها﴾ خب پس متوفي الله است كه انسان هنگام نوم روح را به ذات اقدس الهي واميگذارد.
مطلب بعدي آن است كه مرگ غير از توفي است چه اينكه خواب هم غير از توفي است مرگ آن قطع رابطهٴ روح و بدن است كه روح رحلت ميكند اما محرك و زمامدار روح كيست؟ و چيست؟ و روح را چه كسي ميبرد؟ آن مسئله توفي است وفات مادامي مطرح است كه وافي و متوفي در كار باشد موت عبارت است از قطع رابطه روح و بدن است گاهي اين مرگ را تحت قهر روح قرار ميدهند گاهي اين توفي را در تحت قهر موت قرار ميدهند آنجا كه مرگ را تحت قهر روح قرار بدهد همين است كه در اين كريمه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[19] هر كسي مرگ را ميچشد يعني مرگ مقهور نفس است مرگ انسان را نميچشد انسان مرگ را ميچشد مرگ يعني هجرت و رحلت اين رحلت و هجرت ادامه دارد تا به مرحلهاي ميرسد كه انسان اصل هجرت و رحلت را هضم ميكند و ديگر نميميرد و ديگر هجرت نميكند و ديگر رجعت نميكند چون رسيده است به مقصد مرگ ذائق نيست بلكه مَذوق است انسان است كه مرگ را ميچشد و هضم ميكند انسان است كه مرگ را يعني تحول را يعني رحلت را يعني هجرت را يعني رجعت را هضم ميكند ديگر رجعتي نيست چون به مقصد رسيده است در دنيا تا زنده است هجرتها, رحلتها, تحولها و دگرگونيها هست تا به جايي برسد كه انسان دگرگوني را هضم بكند ديگر دگرگوني نيست چون خود انسان ثابت ميشود كه ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ اْلأُولى﴾[20] ديگر مرگي نيست از اين جهت مرگ تحت قهر روح است كه مرگ مذوق است و روح ذائق گاهي توفي را به عنوان علت قابلي به موت اسناد ميدهند نظير اينكه دربارهٴ بعضي از تبهكاران فرمود اگر بعضيها به فلان گناه آلوده شدند ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتّى يَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبيلاً﴾[21] اينها را حبس ابد كنيد در خانه زنداني كنيد تا بميرند اين ميشود حبس ابد يا نه يك حكم ديگري را ذات اقدس الهي انشا بكند كه آيات سورهٴ مباركهٴ «نور» نازل شده است كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[22] كه اين ﴿لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً﴾[23] همين است كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» جعل شده است خب فرمود اگر اين زنها تبهكار شدند ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتّى يَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبيلاً﴾ اين ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبيلاً﴾ اشاره است به اينكه يك حكم آيندهاي خواهد آمد يك راه ديگري هم هست در اينجا توفي به موت اسناد داده شد كه موت متوفي اينهاست به عنوان عامل قريب به عنوان علت معد و مانند آن وگرنه متوفي در حقيقت همان فاعلهاي ياد شدهاند اينچنين نيست كه موت متوفي باشد خود موت به معناي رحلت تحت قهر انسان است انسان به جايي ميرسد كه تحول را پشت سر ميگذارد چه وقت تحول را پشت سر ميگذارد آنجا كه به دارالقرار رسيده است وقتي قرار گرفت ديگر جا براي رحلت نيست و چون با مرگ طليعهٴ آن دارالقرار است از اين جهت گفته ميشود انسان ذائقهٴ موت است چشنده موت است خب اينكه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ﴾ يعني آن عاملي كه روح را از بدن جدا ميكند يا رابطهشان را ضعيف ميكند خداست و هر لحظه كه انسان ميخوابد روح را تقديم ذات اقدس الهي ميكند فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنچه را كه در زمان بيداري كسب كردهايد خدا ميداند «جرح» يعني «اكتسب بالجارحه» ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ﴾[24] ﴿اجْتَرَحُوا﴾ يعني «اكتسب السيئات بالجوارح» «اجْتَرَحُ»يعني «اكتسب بجارحته» ﴿وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ يعني «ما اكتسبتم بالجوارح» ﴿وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾[25] كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت هم ناظر به همين معناست خب فرمود خدايي كه هر شب روح شما را قبض ميكند از همهٴ كارهايي كه شما انجام دادهايد آگاه است گاهي توفي را به ملائكه اسناد ميدهد همتاي آن علم به افعال و حركات و اقوال آنها را هم به ملائكه اسناد ميدهد اگر فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ يا ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ﴾[26] در قبالش هم فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِرامًا كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[27] چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ق» هم فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[28] چه قول باشد چه فعل باشد فرشتگان ميدانند همان فرشتگاني كه مأمور ضبط ارواحاند مأمور ضبط اعمالند بالأخره ميدانند اگر هم اين فرشتگان غير از آن فرشتگان باشند ولي بالأخره يك عده از فرشتگان ارواح شما را قبض ميكنند يك عده از فرشتگان هم اعمال شما را ميدانند اما در اينجا كه توفي را به خود ذات اقدس الهي اسناد داد علم به كارهاي انسان را هم باز به خدا اسناد داد فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ آنگاه هر شب كه انسان ميخوابد يك روحي را تقديم ذات اقدس الهي ميكند و اگر رهآورد روزش طيب و طاهر بود اين مستعد ميشود وقتي كه به حضور خدا رفت معارفي را درك كند و برگردد لذا مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد هشتم كافي يعني روضهٴ كافي نقل ميكند كه معمولاً اصحاب وقتي حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف ميشدند حضرت ميفرمود «ما المبشّرات» ديشب چه روياي مبشّري در عالم خواب ديديد خب وقتي انسان بدن را كه مزاحم اوست در يك گوشه ميخواباند كه خود به حضور خدا برود براي اينكه چيزي ياد بگيرد آنها كه چيزي ياد نميگيرند براي آن است كه بيداري اينها خواب است «النّاس نيام اذا ماتوا انتبهوا» ما آنهايي كه بيداري اينها بيداري است خواب آنها هم بيداري است براي اينكه اينها با يك روح طيب و طاهري رحلت ميكنند به لقاي حق ميروند وقتي آنجا كه معدن علم است رفتند يقيناً با علم برميگردند ﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ﴾ فرمود اين توفي شما در شب به دست خداست اين بيداري شما در روز يك بعث است وقتي روح رابطهاش به بدن برگشت شما زنده ميشويد برنگردد مردهايد يا خوابيد پس در هر لحظه كه انسان ميخوابد روحش را خدا توفي ميكند كه اخذ تام است وقتي هم كه برميگردد خدا روح را برميگرداند او مبعوث ميشود قهراً [ناگزير] مضجع او مرقد او و قبر او خواهد بود جايي كه ميخوابد قبر اوست وقتي هم كه صبح برميخيزد همان دعاي معروف را ميخواند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْيانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَيْهِ النُّشُورُ» اينكه گفتند هر شب موقع خواب اين دعا را بخوانيد «اللهم ان أمسكت نفسي في منامي فاغفرلها وان ارسلتها فاحفظها» وقتي هم كه بيدار شدند مستحب است اين دعا را بخوانند «اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى اَحْيانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَيْهِ النُّشُورُ» معلوم ميشود كه بيداري يك بعث است چه اينكه خواب يك موت اگر «النوم اخ الموت»[29] «اليقضة اخ البعث» انسان ميخوابد و بيدار ميشود ميخوابد و بيدار ميشود كه اين خوابش آيت موت است و آن يقضهاش آيت بعث تا از اين آيات به خود «ذي الآيه» برسند ﴿ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن اجل نهايي فرا برسد در طليعهٴ همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾[30] براي انسان دو اجل بود معلق بود و اجل حتمي كه اين اجل حتمي اجل مسمّي است براي اينكه فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ﴾ برابر آيهٴ سورهٴ «نحل» كه ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾[31] اين اجل مسمّي تغييرپذير نيست اين همان است كه ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[32] خب پس اجل مسمّي كه عند الله است و آن اجل حتمي و قطعي است تغيير و تأخير و تقديم پذير نيست تا او برسد تا آن مرگ قطعي برسد انسان يك مرگ موقتي دارد تا آن بعث قطعي برسد و بعث نهايي برسد يك بعث محدودي دارد ﴿ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ﴾ يعني در نهار ﴿لِيُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى﴾ تا آن مدت نهايي برسد آنجا كه رسيد مرگ است بلارجوع و بعث عمومي است كه ﴿قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[33] به غير ذات اقدس الهي در قرآن كريم اسناد داده نشده ظاهراً ولي در روايات فرشتگان فراواني موكل به خواباند موكل بيدارياند موكل هضم غذايند براي هر انساني در شئون گوناگون فرشتگاني هستند كه موكلان الهياند اين هم كه در بحثهاي بعدي دارد كه ﴿يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً﴾ يا ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ﴾[34] آنها هم فرشتگان گوناگونياند كه عهدهدار شئون مختلفاند ولي در قرآن كريم ظاهراً توفي در حال نوم به غير خدا اسناد داده نشده اما در مسئلهٴ اينكه ذات اقدس الهي متوفي است چندين روايت هست و اما اينكه فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ برابرآنچه كه در آيهٴ ٢١ سورهٴ «جاثيه» است قرار ميگيرد كه ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾ كه ﴿اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ﴾ يعني «اكتسبواها بجوارحههم».
پرسش...
پاسخ: چرا مثل اينكه فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[35] منظور از اين ﴿قَوْلٍ﴾ مطلق كار است اينچنين نيست كه در سورهٴ «ق» فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ ناظر به فعل نباشد منتها چون اكثر كارها با زبان صورت ميگيرد ما ميگوييم ببين حرفش چيست يا مثلاً به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتند به اينكه حرفت را عوض كن ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ﴾[36] اين حرفها را عوض كن يعني منطق را عوض كن يعني اين روش را عوض بكن اين هم كه در عرف ميگويند يا خود آيات دارد كه ﴿وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[37] مال مردم را نخوريد منظور خصوص خوردن نيست مطلق تصرف است يعني در مال مردم تصرف نكنيد اينجا هم كه فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ ناظر به مطلق كار است نه اينكه ﴿قَوْلٍ﴾ در مقابل فعل باشد چه اينكه آن آيه هم كه فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِرامًا كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[38] آن «فعل» در مقابل ﴿قَوْلٍ﴾ نيست كه آنها ﴿يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾ ولي «لايعلمون ما لاتقولون» اين طور نيست بلكه مطلق كار است حالا خواه قولي باشد, خواه فعلي خواه جارحهاي باشد, خواه جانحهاي براي اينكه فرمود: ﴿انْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾[39].
پرسش...
پاسخ: حالا در توفي به خواست خدا شايد بحثهايي بيايد پس اينكه ديگران ميگفتند مرگ نابود شدن است ذات اقدس الهي ميفرمايد نه شما با مرگ نابود نميشويد اشكال آنها برابر آيهٴ ده سورهٴ «سجده» اين بود كه ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾ ما كه نابود ميشويم مرگ را عدم ميپنداشتند وحي الهي ميفرمايد مرگ به معناي عدم نيست كه انسان نابود بشود كه بعد از مرگ خبري نباشد و همچنين مرگ به معناي تخلد عدم بين متحرك و هدف نيست كه حالا بر فرض معاد هم باشد انسان با مردن نابود ميشود دوباره بود ميشود اين طور نيست مرگ نه نابودي مطلق است كه بعد از او خبري نباشد نه نابودي مقطعي است كه بين دنيا و آخرت عدم فاصله باشد كه اين متحرك در بين راه نابود بشود دو باره به سيرش ادامه بدهد اين طور نيست بلكه بر اساس آيه ﴿يا أَيُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقيهِ﴾[40] هرگز اين متحرك نابود نخواهد شد منتها همان طوري كه در نهج البلاغه و ساير متون نقلي آمده است «انما تنتقلون من دار الي دار»[41] اين انتقال ميشود هجرت رجعت موت و مانند آن آن ناقل متوفي است وقتي آنها گفتند كه ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾ خدا در جواب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[42] اولاً مرگ عدم نيست يك فرشتهاي است كه وكيل مرگ است موكل مرگ است خب امر عدمي كه وكيل برنميدارد كسي موكل بر او نيست توكيلي نيست فرشته مرگ عزرائيل(سلام الله عليه) اين وكيل الله است در اماته اين موكل بر موت است اين ملك موت است مثل ملك حيات نظير اسرافيل(عليه السلام) و انسان با مرگ متوفي ميشود تمام حقيقت او را اين فرشته ميگيرد چيزي فروگذار نميشود ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ﴾ وقتي قبض كرده است چون امين وحي خداست و امين كار خداست آن را به ذات اقدس الهي برميگرداند ﴿ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ از اينجا معلوم ميشود كه تمام حقيقت همان روح است و بدن تابع روح خواهد بود چه اينكه در اين آيهاي كه
پرسش...
پاسخ: براي آنها برهان اقامه ميكردند كه روح شما مجرد است براي اينكه انديشهاي داريد و عواطفي داريد اينها قابل تجزيه نيست قابل تقسيم نيست زمان ندارد مكان ندارد و مانند آن وقتي كه اين انديشهٴ شما زمان و مكاني نبود روحي كه انديشمند و انديشور است هم يقيناً زمان و مكان ندارد شما گم نميشويد چه اينكه دربارهٴ شهدا هم همين را مطرح كردند دربارهٴ شهدا فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ﴾[43] خب فرمود اينها كه خيال ميكردند حقيقت انسان همين بدن است فكر ميكردند كسي به جبههاي جنگ برود و كشته بشود ميميرد نابود ميشود آنگاه ذات اقدس الهي در دو آيه فرمود خيال نكنيد اين حرف را نزنيد خيالش را هم نكنيد بلكه اينها زندهاند نه بعضي از قسمتهاي شهيد زنده است بعضي از قسمتهايش مرده است اينكه فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ﴾ يعني اينها كه ﴿قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ و بدن پاك و مطهرشان قطعه قطعه شد و به صورت پودر درآمد و بدن اينها جزء حقيقت اينهاست اصل است و روح اينها هم اصل است اينها دو تا اصل دارند پس يك اصلشان نابود شد يك اصل ديگر ماند بعض الشهيد زنده است نه كل الشهيد يا نه, بدن فرع روح است هرجا يك بدني دارد الآن هم يك بدن خاصي را خدا به آنها داده است كل شهيد زنده است نه بعض شهيد فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ﴾.
همين افرادي كه ﴿قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾ هم اكنون ﴿أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾[44] تمام حقيقت اينها زنده است پس معلوم ميشود اين تن يك ابزاري بيش نيست در اينجا اين ابزار است بعد الموت يك ابزار ديگري ذات اقدس الهي به او افاضه ميكند.
پرسش...
پاسخ: و از آن طرف كه انسانها هم يك حقيقتاند اين طور نيست كه حالا كسي كه دو نفر اگر به جبههٴ جنگ رفتند يا سه نفر به جبههٴ جنگ رفتند يا چهار نفر به جبهه جنگ رفتند يكي شهيد شد, يكي آزاده شد يكي فاتح شد و يكي جانباز اينها چهار حقيقت مختلف داشته باشند يكي از آنها روح مجرد داشته باشد بقيه روحشان مجرد نباشد كه نيست اينكه فرمود اينها كه ميميرند ذي حقيقت زندهاند ديگران هم همين حقيقت دارند ديگران كه اينچنين نيست كه يك موجود مادي باشند و اين يك موجود مجرد باشد يا همين كه انسان به لبهٴ شهادت رسيده است روحش مجرد بشود خب پس آيات توفي نشان ميدهد كه تمام حقيقت را فرشتهها قبض ميكنند يا الله قبض ميكند يا فرشتهٴ مرگ قبض ميكند آيات شهادت نشان ميدهد كه تمام حقيقت انسان شهيد زنده است نه بعض او زنده است.
پرسش...
پاسخ: غير شهيد همين بود كه الآن جواب گفته شد شهيد و غير شهيد يك حقيقت دارند بعضيها خب به مراتب از شهيد بالاترند اين «ضربة عليٍ» گاهي انسان ميجنگد فاتح ميشود خب ثوابش, اَجرش درجاتش به مراتب بيشتر از شهيد است يك وقت «لضربة عليٍ يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين»[45] او كه شهيد نشد او فاتح شد آن فتح اسلام را نگه داشت و همهٴ شهدا در كنار سفرهٴ آن فتح خندق نشستهاند خب گاهي ثواب فاتح به مراتب بالاتر از ثواب يك شهيد است.
پرسش...
پاسخ: آخر دربارهٴ شهدا اين نقد را داشتند ميگفتند كه نرويد خودتان را به كشتن ندهيد نرويد خودتان را هلاك نكنيد حيف شماست قرآن ميفرمايد حيف آدم خوب كه اينجا بماند اصلاً آدمهاي خوب ميگويند حيف است كه ما اينجا بمانيم حيف آدم نيست كه اينجا بماند اين دنيا كه وضعش را ميبينيد شما كدام مزبله از اينجا بدتر است آنها ميگويند حيف آدم است كه اينجا بماند «اللهم عَجِل عَجِل وفاتي» براي همين است «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»[46] ميگويند حيفه آدم نيست اينجا بماند اين بازيها و باند بازيها را ببيند حيف آدم نيست «وَ لَوْ لاَ الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ» خب آنها ميگويند حيفه آدم كه اينجا بماند آن مادي ميگويد حيف آدم نيست به جبهه برود براي اينكه بينش او فرق ميكند آن از آن طرف وجود مبارك حضرت امير ميگويد آدمهاي خوب ميگويند حيف آدم خوب كه اينجا بماند چرا با انبيا نباشيم چرا با اوليا نباشيم انسان همين كه پر كشيد با انبيا و اولياست اولين لحظهٴ مرگ انسان همانطوري كه مرحوم كليني نقل كرد چهارده معصوم به منزل او ميآيند مگر اين كمشرف است تازه انسان اگر دستش به قبر مطهر سيد الشهدا برسد فخر دو عالم نصيب او ميشود چه رسد به اينكه چهارده معصوم در كنار بستر او حاضر بشوند بنابراين اگر مسئلهٴ شهدا را نقل كرد براي اينكه اعتراض دربارهٴ خصوص شهدا بود ميگفتند چرا خودتان را هدر ميدهيد قرآن پاسخ اينها را داد كه اينها هدر نميروند كه بنابراين اينچنين نيست كه حالا بين شهيد و غير شهيد فرق باشد عمده اين دو محور اصلي است كه توفي اخذ تام است و هيچ جزئي از اجزاي انسان در حال مرگ فرو نميريزد ضايع نميشود تمام حقيقت انسان ضبط ميشود اين يك، دوم در مسئلهٴ شهيد كه فرمود: ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾[47] يا ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ﴾[48]يعني تمام حقيقت شهيد زنده است منتها فرقي كه شهيد با ديگران دارند اينكه ديگران رابطهشان كم ميشود يا قطع ميشود و ميروند شهيد در اثر عنايت الهي در عين حال كه رابطهاش با طبيعت محفوظ است ميرود نمرده ميرود ديگران ميميرند و ميروند لذا خبر ندارند كه راهيان راه او چه كساني هستند شهيد نمرده ميرود چون ﴿و يسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾[49] مرتب استبشار ميكنند ميگويند راهمان چه شد خبر به ما بدهيد بشارت به ما بدهيد آيا ادامه راه است يا نه راه ما ادامه دارد يا نه هدف ما ادامه دارد يا نه اينها مرتب استبشار ميكنند اينها نمرده ميروند افراد عادي ميميرند و ميروند اين عظمت شهيد است ولي در اينكه تمام حقيقت شهيد زنده است از اين آيات به خوبي استفاده ميشود پس معلوم ميشود تمام حقيقت روح است بدن ابزار است البته انسان ابزار ميخواهد هرجا باشد بدن دارد دنيا باشد بدن دارد قبر باشد, برزخ باشد بدن دارد صحنه قيامت باشد بدن دارد بهشت باشد بدن دارد منتها بدن هر عالمي مناسب همان عالم را ذات اقدس الهي به آنها اعطا ميكند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 88.[1]
ـ سورهٴ رحمن، آيات 26 ـ 27.[2]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 23.[3]
ـ سورهٴ نبأ، آيات 9 ـ 10.[4]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 23.[5]
ـ سورهٴ حج، آيهٴ 5.[6]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 234 .[7]
ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 67.[8]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.[9]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 104.[10]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 10.[11]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.[12]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 32.[13]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 82.[14]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.[15]
ـ سورهٴ فجر، آيات 27 ـ 28.[16]
ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 9.[17]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.[18]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 185.[19]
ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 56.[20]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 15.[21]
ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.[22]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 141.[23]
ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 21.[24]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 4.[25]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 32.[26]
ـ سورهٴ انفطار آيهٴ 10 الي 12.[27]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.[28]
ـ مستدرك الوسائل، ج 5، ص123.[29]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 2.[30]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 96.[31]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.[32]
ـ سورهٴ واقعه، آيات 49 ـ 50.[33]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.[34]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 18.[35]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 15.[36]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 188.[37]
ـ سورهٴ انفطار، آيهٴ 10 الي12.[38]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.[39]
ـ سورهٴ انشقاق، آيهٴ 6.[40]
ـ بحارالانوار، ج 58، ص 78.[41]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.[42]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 169.[43]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 169.[44]
ـ الاقبال، ص 467.[45]
ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 193.[46]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 169.[47]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 154.[48]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.[49]