اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴿59﴾
بعد از اينكه فرمود اتيان به آنچه كه شما پيشنهاد ميدهيد مقدور من نيست زيرا عند الله است نه عند من آنگاه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾[1] ذات اقدس الهي ميداند چه كسي ظالم است و چه كسي ظالم نيست و چه موقعي بايد به حيات ظالم خاتمه داد و با چه كيفيتي بايد او را از پا درآورد كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[2] ثابت ميشود آنگاه مراحل علمي ذات اقدس الهي را بازگو كرد اينكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾ يك مرتبهٴ علم عين ذات اقدس الهي است كه آن از اين بحثها خارج است گرچه او ذاتاً عالم است و علم از غير به او داده نشد اما آن علمي كه عين ذات اوست در آيات ديگر مطرح است نه در اين آيه او بالذات عالم است و علم او هم عين ذات اوست اما آنچه در اين آيه مطرح است علم خارج از ذات است گرچه او ذاتاً عالم است ولي اين علوم عين ذات او نيست و اينكه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در پايان بحث اين آيه يك قياس استثنايي ترتيب دادند كه چون ثابت شد خدا عالم بالذّات است اگر عالم به علم باشد يكي از سه تالي لازم ميآيد و «التالي باصله مستحيل و المقدّم مثله» آن سخن حق است ولي خارج از بحث است خدا عالم است به علمي كه عين ذات اوست اما اين آيه ناظر به علم ذاتي حق تعالي نيست اين آيه چه آن مفاتيح غيب باشد چه كتاب مبين باشد علم خارج از ذات را مطرح ميكند.
مطلب بعدي آن است كه هرچه در جهان امكان يافت ميشود معلوم خداست براي اينكه مخلوق خداست روي برهاني كه خدا اقامه كرد فرمود: ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾[3] ثابت كرد كه هر مخلوقي معلوم خالق است هر خالقي به فعل خود علم دارد پس خدا به فعل خود علم دارد حد وسط اين برهان خالقيت اوست ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ در اينكه ذات اقدس الهي ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[4] است سخني در او نيست اما بحث در مراحل علمي حق تعالي است يك مرحله علم همان مخازن و مفاتيح غيب است كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ خزائن غيبي پيش خداست كه اينها صحائف علمي خداست و خارج از ذات است جزء موجودات جهان امكان است و همهٴ اين علوم مسبوق به علم ذاتي حق تعالي است كه عين ذات اوست اين موجودات كه در خزائن علمياند خود آن مخزن و مخزون هر دو خارج از ذات واجباند و معلوم حق تعالي هستند از آن مرحله كه بگذريم فرمود آنچه در بر و بحر است خدا ميداند و هر ورقهاي كه از درخت ميريزد معلوم خداست آنچه كه در جهان خارج است به عينه معلوم حق تعالي است كه صفحهٴ نظام آفرينش صفحهٴ علمي حق تعالي است اين علم خارج از ذات است و عين معلوم است نه عين عالم خود اين معلوم بذاته، پيش عالِم حاضر است لذا اين علمها تغييرپذير است و علمي كه در قرآن كريم ناظر به امتحان الهي است به اين بخش متوجه است ميفرمايد ما شما را به وسيله سرا و ضرّا ميآزماييم تا اينكه خدا آگاه بشود چهكسي صابر است چهكسي صابر نيست ﴿حَتّي نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصّابِرينَ﴾[5] و مانند آن اين علم علم فعلي است نه علم ذاتي و عين معلوم است نه عين عالم و معنايش اين است خود معلوم «بذاته لدي العالم» حاضر است وقتي كه موجود نيست معلوم نيست وقتي موجود هست معلوم هست كه علوم امتحانيه به اين امور برميگردد و همين امور هم مسبوق به چندين مرتبه از مراتب علم ذات اقدس الهي است كه همه آن مراتب مسبوق به علم ذاتي حق تعالي هستند يعني ذات اقدس الهي در مقام ذات به جميع ماعدا علم دارد و بعد از مقام ذات در مخزنهاي غيب به جميع ماعدا علم دارد غير از مخازن غيب در ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾[6] به جميع ما اشيا علم دارد غير از ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾ در كتاب محو و اثبات به جميع اشيا علم دارد و آخرين مرحلهٴ علمي ذات اقدس الهي عين اشيا هستند كه اشيا بذواتها معلوم حق تعالي هستند به علم فعلي نه علم ذاتي و عوامل امتحانيه ناظر به اين قسمتهاست كه ميفرمايد: ﴿لِيَميزَ اللّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[7] تا خدا امتحان ميكند تا جدا بكند يا خدا بداند كه صابر كيست و غير صابر كيست و مانند آن اوامر امتحانيه براي تمييز خبيث است طيب است يا براي علم به صابر و مجاهد و مانند آن است .
مطلب بعدي آن است كه اين كتاب مبين چيست؟ آيا قرآن كريم است آيا امام است يا غير از قرآن و غير از امام يك حقيقت خارجي ديگري است كه آن كتاب مبين است؟ اينكه فرمود هيچ رَطب و يابسي نيست مگر اينكه در كتاب مبين است البته قرآن كتاب مبين است كه فرمود: ﴿قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾[8] كتابهايي كه به وسيله انبيا براي هدايت مردم نازل ميشود هم كتاب مبين است هم كتاب منير است فرمود: ﴿جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ﴾[9] يا ﴿جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾[10] در آيات گوناگون آنچه را كه انبيا(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) آوردهاند به عنوان كتاب منير وصف شدند به عنوان كتاب مبين وصف شدند منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ﴾ هم يك امر نسبي نيست يعني آنچه كه مربوط به سعادت و هدايت و ضلالت مردم است ما در قرآن گفتيم منظور همه اشيا به قرينهٴ قبلش و به قرينهٴ بعدش بَنابراين منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ﴾ يعني جميع اشيا نه جميع اشيائي كه مربوط به سعادت و هدايت يا شقاوت و ضلالت مردم است تا ما بگوييم همه اين امور را قرآن كريم بيان كرده است پس منظور از ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ﴾ يعني جميع اشيا منظور از كتاب مبين نميتواند قرآن كريم باشد البته اين قرآني كه بشر در خدمت اوست اما حقيقت اين قرآن كه در مراحل ديگر است او خارج از بحث است يا تأويل اين قرآن كه نزد اهل بيت(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) است آن هم خارج از بحث است در نوبتهاي قبل در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» در ذيل آيهٴ ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ﴾[11] محدودهٴ اين بحثها جدا شد يعني حقيقت قرآن كه در نزد خداست او خارج از بحث است چون در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» فرمود: ﴿الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ﴾[12] يا فرمود ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكيمٌ﴾[13] همين قرآني كه الآن ما در خدمت او هستيم همين قرآن «لدي الله امّ الكتاب» است آنجا ديگر نه عبري است نه عربي, عربي بودن براي مرحله نازلهٴ اوست كه فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون ٭ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا َلعَليُّ حَكيمٌ﴾[14] آنجا ﴿عَلِيُّ﴾ است آنجا ﴿حَكيمٌ﴾ است آنجا ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾[15] است آنجا همه حقايق را دارا باشد هيچ محذوري نيست چه اينكه دارد آنجا خارج است تأويل قرآن هم كه عند اهل بيت است آن هم خارج است اين قرآني كه بشريت در خدمت اوست اين همهٴ مطالب مربوط به رطب و يابس تكويني را ندارد و همهٴ مطالب مربوط به سعادت و شقاوت كه آشنا شدن به آنها سهمي در سعادت مردم و پرهيز از شقاوت دارد آن را هم ندارد آنچه را كه ائمه(عليهم السّلام) به وسيله علم به باطن بيان كردند حساب ديگري است براي اينكه اين معنا يعني همه آنچه كه در جهان هستي هست در قرآن هست به طوري كه بشر بتواند با اجتهاد استنباط بكند نه ائمه(عليهم السّلام) به اين معنا در قرآن نيست يا جميع اشيائي كه مربوط به سعادت مردم است بشود همان طوري كه در بحثهاي ديگر انسان استنباط ميكند در اين زمينه هم استنباط بكند به اين معنا هم در قرآن نيست براي اينكه اين مخالف با خود قرآن است يعني در همين سورهٴ مباركهٴ«انعام» در ذيل آيهاي كه قبلاً بحث شد كه ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ آيهٴ ٣٨ همين سوره كه فرمود: ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾ كه اگر منظور از اين كتاب قرآن كريم باشد ثابت شد به اينكه اين با خود قرآن كريم مطابق نيست زيرا در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ ١٦٤ اينچنين گذشت كه فرمود: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ فرمود انبياي فراواني براي هدايت مردم آمدند ما شرح حال بعضي از انبيا را براي شما گفتيم در حدود 25 پيامبر و بسياري از انبيا و مرسلين هستند كه ما جريان آنها را براي شما نگفتيم خب نگفتيم يعني جريان آنها در ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾[16] نبود؟ نه در ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾ بود يعني جريان آنها در باطن و تأويل قرآن نيست كه اهل بيت بدانند؟ نه در باطن تأويل قرآن هست كه اهل بيت(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) ميدانند اما در ظاهر قرآن كه يك مفسر بخواهد استنباط كند نيست اگر صدها پيامبر(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) آمدند آنها هم وحياي داشتند رهآوردي داشتند با اممشان مبارزاتي داشتند سعادت و شقاوتي در فرمايشات آنها بود آنها در قرآن نيامده حالا سرّش چه بود كه همين بخشهاي خاورميانه آمده براي اينكه آن روز هيچ دسترسي نبود كه حالا بر فرض پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جريان انبياي ماوراي چين را يا ماوراي اقيانوس كبير را بگويد هيچ دسترسي نبود ديگر نميتوان گفت: ﴿سيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴾[17] ﴿عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ﴾[18] قصص اممي را بازگو ميكند كه بتواند به مردم نشان بدهد ميفرمايد برويد ببنيد وضع آنها را آن روز كه ممكن نبود ماوراي اقيانوس هند و اطلس كسي سفر كند يا ماوراي اقيانوس كبير تا كسي سفر كند بنابراين ممكن نيست كه مردم هيچ سرزميني بدون وحي و پيغمبر باشند هيچ ممكن نيست .
پرسش...
پاسخ: بله لذا چون براي صدر اسلام اختصاصي به آن صدر اسلام نداشت فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾[19] و اما يك وقتي به مردمي ميخواهد بفهماند با آنها تحدّي كند آنها را به مبارزه دعوت كند كه آنها نه از شرق باخبراند نه از غرب حالا اگر اين بفرمايد انبيايي بودند ماوراي اقيانوس هند و اطلس يا ماوراي اقيانوس كبير بودند يك چنين سرگذشتي را داشتند اينها نه تنها باور نميكردند ميگفتند يك چيزهايي ميگوييد كه ما دسترسي نداريم و اما دربارهٴ اين خاورميانه انبيايي بودند آثاري بود ميفرمايد برويد بررسي كنيد ﴿سيرُوا فِي اْلأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴾[20] جريان انطاكيه كه سر راه مردم مكه در مسافرتهايشان به شام بود در رفت و آمد فرمود ببينيد اين شهرها ويران شده در اثر تبهكاري اهلشان ﴿وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبينٍ﴾[21] اين دو شهري كه خدا ويران كرده است بر جاده است «امام مبين» يعني جاده بزرگ آن بزرگراه را ميگويند «امام مبين» فرمود: ﴿إِنَّهُما﴾ يعني اين دو شهري كه خدا ويران كرده است بر جاده است برويد ببينيد ﴿إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ﴾[22] اگر كسي ميراث فرهنگي ميشناسد آثار باستاني ميشناسد خب برويد بررسي كنيد حفّاري كنيد ببينيد چه كساني بودند ديگر يك جرياني را قرآن بازگو كند كه نتواند اثبات كند سودي ندارد لذا هم اين اصل كلي را فرمود كه هيچ امّتي نبود مگر اينكه داراي پيغمبر است بله خدا هيچ كسي را بدون هادي رها نميكند.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: اين هم فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾[23] اصول كلي را فرمود بعد فرمود انبيايي بود كه ما جريانش را براي شما نگفتيم هم اصل كلي را فرمود كه هيچ امتي بدون راهنما رها نخواهد شد و هم فرمود يك قسمتي را ما براي شما نگفتيم خب پس اگر كسي بگويد همه بحثهايي كه مربوط به حقوق و فقه و اخلاق و سنت و سيرت انبيا و اولياي الهي(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) است در امّ الكتاب است كه ريشهٴ اصلي قرآن است اين سخن «حق لاَ رَيْبَ فِيهِ» و اگر كسي بگويد همه اينها در باطن قرآن است در تأويل قرآن است كه اهل بيت(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) او را ميدانند اين «حق لاَ رَيْبَ فِيهِ» اما بخواهد بگويد كه نه در ظاهر قرآن است همان طوري كه يك مفسر ساير قسمتها را ميتواند استنباط كند اين قسمتها را هم ميتواند استنباط كند اين مخالف با خود قرآن است براي اينكه خدا در ذات اقدس الهي در همان آيهٴ ١٦٤ سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود خيلي از جريان انبيا را ما براي شما نگفتيم.
پرسش...
پاسخ: بعداً هم همين است ديگر بعداً هم همين است در سورهٴ مدينه نازل شد.
پرسش...
پاسخ: خيلي خب بعد هم كه نيامد انبياي ديگري كه تا حالا آمده بودند همينها بود ديگر
پرسش...
پاسخ: ما اگر انبياي ديگري قصّه آنها غير از اين ٢٥ در قرآن كريم آمده باشد «لو كان لبان» ديگر اين در اواخر عمر حضرت نازل شده است خب بنابراين اينچنين نيست كه همه انبيا و اوليا سنتهايشان در قرآن آمده باشد اين نيست .
پرسش...
پاسخ: نه آن تأويلش چرا, لذا همين ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[24] امام و پيغمبراند اين ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾ آنها هستند به آنها گفتيم لذا همه آن چيزها را آنها از خود قرآن ميدانند لذا فرمود هرچه ما به شما گفتيم از ما سؤال كنيد كه كجاي قرآن بيان شده تا ما تبيين كنيم براي شما آنها ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾اند ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾اند به آنها فهمانده فرموده.
پرسش...
پاسخ: چرا تأويلش كه درباره ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾[25] ناظر به تأويل نيست كه ناظر به همين تنزيل است لذا رواياتي آمده است كه ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾ منظور ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ است خود انسان كامل ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾ است اينكه فرمود: ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ﴾[26] يا اين آيه كه ﴿لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ «اي في امام مبين»
پرسش...
پاسخ: بالأخره آنها در همين محدوده همين منطقه بودند قابل تبيين بود.
پرسش...
پاسخ: چرا؟ خصوصيات قومي خصوصياتي كه الآن مردمي كه در خاور دور يا باختر دور به سرميبرند آنها اگر ميفهميدند به اينكه نياكانشان با چه انبيايي رو به رو بودند چه كاري كردند به چه هلاكتي مبتلا شدند خيلي اثر ميكند ديگر اين از دير زمان گفتند ملتي كه قوميت خود را نداند آثار گذشتگان خود را نداند مثل لقطه است لذا سعي ميكنند كه گذشتگانشان را نياكانشان را آثار قبليشان را حفظ بكنند كه بدانند بيبوته نيستند لقيط نيستند خلاصه خب اگر مردم چين و مردم آمريكا ميدانستند كه گذشتگانشان چه كردند به چه روز سياهي مبتلا ميشدند مثل مردم همين خاور ميانه متعظتر ميشدند ديگر
پرسش...
پاسخ: بله؟ الآن اصل حجيتش اثبات ميشود تحدّي او همچنان هست همان طور كه قبلاً بود اصل تحدّي براي صدر و ساقهٴ بشريت يكسان است اخبارات غيبي او اينچنين است براهيني كه اقامه ميكند اينچنين است مشتركات كه فراوان است اما مختصات مقدور نبود غرض آن كه آن مطلب اول «حق لا ريب فيه» دوم «حق لا ريب فيه» سوم كه اگر كسي ادعا كند همهٴ آنچه كه در سنت, سيرت, حقوق, اخلاق, فقه مؤثر است براي همه انبيا اتفاق افتاده در ظاهر قرآن است كه بشود با او همين طور از راه بحثهاي عادي و استنباطهاي عادي كنار آمد اينچنين نيست اين با خود قرآن مخالف است خب اما رواياتي كه در ذيل اين آيهٴ محلّ بحث آمده است كه ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ گفتند اي «في امام مبين» اين حق است خب انسان كامل به جايي ميرسد كه به كتاب الهي كتاب مكنون و مسطور دسترسي دارد در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» فرمود اين قرآن كه شما در خدمت او هستيد كتاب خداست چه اينكه در آيات فراواني هم دارد كه اين قرآن كتاب است ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ﴾[27] آيهٴ ٧٧ به بعد سورهٴ مباركهٴ «واقعه» فرمود اين قرآني كه شما در خدمت او هستيد كتاب الله است اين يك مطلب اين «كتاب الله في كتاب» آخر است اين مطلب ديگر آن كتاب ديگر مكنون و مسطور و محجوب است اين مطلب سوم كسي بخواهد به اين كتاب مشهود دست بزند بايد طهارت حدثي داشته باشد, طهارت از حدث داشته باشد يا وضو يا غسل بخواهد به آن كتاب محجوب, مكنون, مسطور دست بزند بايد طهارت روح داشته باشد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ ٭ في كِتابٍ مَكْنُونٍ ٭ لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ اين ضمير ﴿يَمَسُّهُ﴾ ضمير مفعول اگر به قرآن برگردد حكم فقهي از او استنباط ميشود يعني قرآن را كسي دست نميزند آيات قرآن را كسي نميتواند دست بزند كسي نميتواند ببوسد مگر در حالت طهارت يك انساني كه طاهر نيست وضو ندارد او حق بوسيدن آيات قرآن را هم ندارد اين در صورتي كه ضمير مفعول به قرآن برگردد و اما اگر ضمير مفعول به كتاب مكنون برگردد لا يمسّ اين كتاب مكنون را كه آن كتاب مكنون باطن اين قرآن است اين قرآن در آن كتاب است ﴿إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ اين مُطَهَّرُونَ همانهايي هستند كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به عنوان آيه تطهير اهل بيت(عليه الصّلاة و عليه السّلام ) آنها را معرفي كرده كه ﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾[28] خب آنها مطهراند دسترسي به كتاب مكنون دارند اين كتاب مكنون باطن قرآن است يعني اين حقيقت قرآن در يك كتاب مسطور است كه آن كتاب مسطور را جز مطهر كسي دسترسي ندارد تازه اين دون مَفاتيح غيب است براي اينكه در مرحله مَفاتيح غيب كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ حتي مطهّرون را هم استثنا نكرده اما اينجا در دسترسي به كتاب مكنون مُطَهَّرُونَ را استثنا كرده خب بنابراين همان طوري كه براي دسترسي به قرآن ظاهري يك طهارتي لازم است درك معارفش هم يك طهارتي لازم است اگر كسي بخواهد معناي قرآن را بفهمد با روح پليد ممكن نيست اين خود را به زحمت نيندازد اين نظير كتابهاي ديگر نيست هيچ ممكن نيست كسي معناي قرآن را بفهمد با روح آلوده هيچ ممكن نيست چون معناي قرآن در حقيقت مكنون است همان طوري كه شرعاً جايز نيست كسي دست به آيات قرآن بزند يا حتي آيه قرآن را ببوسد مگر با وضو ولي ممكن است كسي معصيت بكند بيوضو دست به قرآن بزند اما آن ﴿لا يَمَسُّهُ﴾ كه تقريباً وقتي به ضمير مكنون به كتاب مكنون برگردد جمله, جمله خبريه است ديگر انشائيه نيست خبريه واقعي است نه خبريهاي است كه القيت به «داع الانشاء» اين معنايش اين نيست كه ممكن است كسي معصيت بكند پاي درس تفسير بنشيند با روح آلوده با قرآن آشنا بشود اين دارد خبر ميدهد ميگويد ممكن نيست با روح آلوده نميشود خدمت قرآن رفت اين هيچ ممكن نيست ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[29] اگر ضمير به قرآن برگردد يك جملهٴ خبريه است كه القيت به «داع الانشاء» حكم فقهي از او استنباط ميشود ولي اگر ضمير به كتاب مكنون برگردد جمله خبريه پيام خاص خود را دارد اخبار الهي است كه هيچ كسي با طهارت روح نباشد نميتواند به خدمت قرآن برود خب چه اينكه در كتاب اعمال هم گاهي كتاب در كتاب است ﴿انَّ كِتابَ اْلأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[30] كه اين در بحث كتاب اعمال است كه فعلاً خارج از بحث است اعمال ابرار در علّيين است كه اين كتاب ابرار است كتاب ابرار در علّيين است علّيين يك كتابي است كه مقربّون شاهد او هستند ﴿انَّ كِتابَ اْلأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[31] اين ميشود كتاب در كتاب چه اينكه ﴿إِنَّ كِتابَ الفُجّارِ لَفي سِجِّينٍ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ﴾[32] كتاب كذا و كذا بعد ﴿وَيْلٌ﴾ شايد اين ويل همان باشد كه ظرف آن كتاب است ﴿وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ﴾[33] خب پس از سوي فجّار دركات است از سوي ابرار درجات در بحث نامهٴ اعمال كتابي در كتاب است كه آن فعلاً خارج از بحث است اما در كتب تكويني كه ناظر به تبيين علوم الهي است آن هم كتاب در كتاب است همان طوري كه قرآن كتاب علمي حق تعالي است منتها در مقام تشريع و فعل و اين كتاب علمي در كتاب مكنون است كه آن هم در مقام تكوين است و خارج از ذات و آن هم مادون امّ الكتاب است و مادون آن خزائن غيبي است براي درجات علمي ذات اقدس الهي مراتب ديگري هم ميتوان فرض كرد خب پس اگر اين كتاب مبين كه فرمود: ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ منظور انسان كامل باشد اين هم برهان عقلي حمايت ميكند هم راههايي كه اهل معرفت رفتند تأييد ميكند هم ظواهر نقلي كه انسان كامل مثلاً اليوم وجود مبارك حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) هيچ رطب و يابسي نيست مگر اينكه به اذن الله ميداند اين حق است و چون مطهّر است دسترسي به كتاب مكنون دارد و مانند آن و اگر در سورهٴ مباركهٴ «جن» ذات اقدس الهي علم غيب را منحصر به خود كرد فرمود: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُعَلي غَيْبِهِ أَحَدًا﴾[34] آنجا فرمود: ﴿إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ﴾[35] نصوص فراواني هم هست كه اهل بيت(سلام الله عليه) فرمودند كه ما هم جزء مرتضيها هستند همان طوري كه پيغمبر مرتضي است ما هم مرتضي هستيم(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) اينها را هم عقل تأييد ميكند هم نقل تأييد ميكند و هم ظاهر قرآن تأييد ميكند هم ظاهر روايات.
پرسش...
پاسخ: البته آن جزء مطلب اول يا دوم است ديگر يعني هيچ رطب و يابسي نيست مگر اينكه در حقيقت قرآن است «بماله امّ الكتاب» اين «حق لاَ رَيْبَ فِيهِ» و هيچ رطب و يابسي نيست مگر اينكه در حقيقت قرآن است «بما انه كتاب مبين» كه ﴿احْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ﴾[36] «كتاب» يعني امام مبين اين هم «حق لاَ رَيْبَ فِيهِ» آن دو فصل سخني نيست فصل سوم محلّ بحث است كه آيا همهٴ آنچه كه مربوط به سنت و سيرت انبياست كه در مسائل حقوقي و فقهي و اخلاقي نقش دارد در ظاهر قرآن است همان طوري كه مسائل ديگر را ديگران استنباط ميكنند بشر عادي بتواند اثبات كند اين نيست نه براي اينكه «عدم الوجدان يدل علي عدم الوجود» براي اينكه خود قرآن فرمود ما نگفتيم خب اينكه صد و بيست و چند هزار حالا فرمود صد هزار حالا فرمود ده هزار حالا فرمود يك هزار ميفرمود صد نفر اين همه انبيا كه آمدند بالأخره پيام خاص داشتند اينچنين نيست كه همه مكررات باشد و هيچ حرف تازهاي نداشته باشند همين حرفي كه 25 نفر آوردند آنها هم قصّهاي داشتند جنگي داشتند خونريزي داشتند چطور ممكن بود در خاور دور و نزديك انبياي فراواني آمده باشند و قصّهٴ آنها آموزنده نباشد؟ قرآن بالقول الاجمال گفت: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ﴾[37] اين ﴿كَأَيِّنْ﴾ كه نشانهٴ كثرت است اين انبيايي كه در قرآن كريم كه اينها نقل كرده كه قصّه جنگ از اينها نيست خيلي كم است جنگ داود را نقل كرده اما جنگي براي ايوب نقل نكرده جنگي براي شعيب نقل نكرد مبارزاتي براي حذقيل و يسع و ذي الكفل و اينها نقل نكرده خب فرمود: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ﴾ چقدر انبيا بودند كه جنگيدند ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ﴾[38] يا ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾[39] اين جمع محلي با الف و لام ناظر به كداميك از انبياست؟ چند تا انبيا بودند كه قصّه مقتول بودنشان در قرآن كريم آمده يا به ﴿قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ﴾[40] اين ﴿اْلأَنْبِياءَ﴾ يك آيه ﴿النَّبِيِّينَ﴾ آيه ديگر كه همه اينها به شربت شهادت دنيا را ترك كردند قصّهشان كو در قرآن؟ خب به طور اجمال بيان فرمود, فرمود ما چيزي را ميتوانيم بازگو كنيم كه به شما بتوانيم بگوييم قصهاش را برويد ببينيد اما بگوييم در خاور دور باختر دور جنگي بود فلان پيغمبري بود كه براي شما ـ معاذ الله ـ در حد يك اسطوره و افسانه است لذا آنها را نگفتيم ما .
پرسش...
پاسخ: نه چون براي هميشه است خطوط كلي را هم گفته لازم نيست براي آنها خطوط جزئي را گفته باشد كه اليوم هم اگر آنها به اين قرآن مراجعه كنند خطوط كلي انسانيت و هدايت را مييابند خب
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: اينها كاملاً رفت و آمد تجاري و غير تجاري داشتند ديگر در اين خاور ميانه
پرسش...
پاسخ: آسمانها كه خبر انبيا نيست اين برهان عقلي اقامه كرده است.
پرسش...
پاسخ: نه آنكه اگر آسمان بين عرب و عجم خاور دور فرق نميكند كه اينكه رفتن نميخواهد كه فكر ميطلبد اين فكر ولو انسان در هر منطقهاي كه باشد قدرت تفكر دارد بعد هم فرمود: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾[41] خيلي چيزهاست كه در كهكشانهاست كه هنوز شما نه با چشم مسلح ميبينيد نه با چشم غيرمسلح كه بعدها روزانه دارد كشف ميشود خب بَنابراين يك مرحله علمي هست كه آن مرحله عين خارجي است آن خارج از بحث است كه اوامر امتحاني به او برميگردد از آنجا كه بگذريم به نشئهٴ ثبات نزديكتر ميشويم يك لوح محو و اثبات است كه او هم در دسترس تغيير است از آنجا كه بگذريم ميشود ﴿لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾[42] ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾ تا به ﴿أُمُّ الْكِتَابِ﴾[43] همه اينها علم خارج از ذات است تا برسيم به علمي كه عين ذات اقدس الهي است كه «لا يحيط به احد» نه لفضي ميتواند از او حكايت كند نه قلم و رقمي آن خارج از بحث است خب اينكه فرمود هيچ چيزي در عالم نيست مگر اينكه در كتاب مبين هست يعني غير از اين موجود خارجي قبلاً همين موجود خارجي به يك وضعي در يك كتابي تثبيت شده است كه تحقّق خارجي او به منزله اجراي همان دستورهاست در سورهٴ مباركهٴ «حديد» ميفرمايد: ﴿ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها﴾ هيچ حادثهٴ تلخ يا شيريني رخ نميدهد مگر اينكه ما قبلاً اين را بيان كرديم قبلاً در آن كتاب مبين بازگو كرديم قبل از اينكه ما بارئ بشويم عالم و كاتب بوديم چون خدا هم خالق است هم مصوّر است هم بارئ در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ ٢٢ فرمود: ﴿ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها﴾ قبل از اينكه ما اين رخداد را به مرحله برئه دربياوريم به مرحلهٴ خلقه دربياوريم, تقدير كنيم, تصوير كنيم, ترسيم كنيم در كتاب بود چرا اين كار را كرديم تا بدانيد ﴿لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ﴾[44] و مانند آن كه همه چيز حساب شده است اين يك مرحله از علم ذات اقدس الهي است در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ يازدهم باز از علم ذات اقدس الهي كه در ﴿كِتابٍ مُبينٍ﴾ تثبيت شده است بازگو كرد آيهٴ يازده سورهٴ «فاطر» اين است ﴿وَ اللّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثي وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ في كِتابٍ﴾ كه همه اينها قبلاً تثبيت شده است و مبادا كسي توهّم بيجايي جبر بكند كه حالا كه قبلاً نوشته است پس اختيار در كار نيست ذات اقدس الهي همهٴ امور را با مبادياش نوشته است يعني خدا ميداند كه زيد در عين حال كه ميتواند راه فلاح و تبهكاري و تيرگي را برود در عين حال كه مختار است با حسن اختيار خود راه حسنه را طي ميكند چون اينچنين است آنجا مينگارد كه زيد با حُسن انتخاب خود راه صلاح را طي ميكند عمر طولاني ميبرد و عَمر با اينكه ميتواند راه صلاح را طي كند با سوء اختيار خود راه تباهي را طي ميكند و با عمر كوتاه زندگي ميكند ﴿لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ في كِتابٍ﴾ اينچنين نيست كه چون خدا ميداند پس ما مجبوريم بلكه چون ما با مبادي اختياريه كاري را انجام ميدهيم هر كاري را كه ما با مبادي انجام ميدهيم حق ز ازل ميدانست و آنجا مينگارد نه او چون مينگارد ما بايد برابر او انجام بدهيم بلكه چون ميداند ما با حُسن اختيار يا سوء اختيار چه خواهيم كرد او همان را مينگارد در سورهٴ مباركهٴ «سبأ » كه قبل از «فاطر» است آنجا هم باز از نقش علوم در كتاب الهي سخن به ميان آمده آيهٴ سوم سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ حالا اگر اين كتاب مبين به انسان كامل يعني امام مبين تعبير بشود چنين كه طبق رواياتي كه در تفسير شريف برهان آمده اين هيچ محذور عقلي ندارد گذشته از اينكه ادلّه نقلي هم اين را تأييد ميكند حالا ساير آياتي كه مربوط به اين كتاب مبين است در نوبت ديگر.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 58.[1]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.[2]
ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 14.[3]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.[4]
ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 31.[5]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ39.[6]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.[7]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 15.[8]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 184.[9]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 15.[10]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 38.[11]
ـ سورهٴ هود، آيهٴ 1.[12]
ـ سورهٴ زخرف، آيات 3 ـ 4.[13]
ـ سورهٴ زخرف، آيات 3ـ 4.[14]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ39.[15]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ39.[16]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ11.[17]
ـ سورهٴ یونس، آيهٴ 73.[18]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 24.[19]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 11.[20]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 79.[21]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ75.[22]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 24.[23]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 12.[24]
ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.[25]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 38.[26]
ـ سورهٴ بقره، آيات 1ـ 2.[27]
ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.[28]
ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 79.[29]
ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ18 الي 21.[30]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 18 الی 21.[31]
ـ سورهٴ مطفضين، آيات 7 ـ 8.[32]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 10.[33]
ـ سورهٴ جن، آيهٴ 26.[34]
ـ سورهٴ جن، آيهٴ 27.[35]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 12.[36]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 146.[37]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 146.[38]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 61.[39]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 155. [40]
ـ سورهٴ حاقة، آيات 38 ـ 39.[41]
ـ سورهٴ بروج، آيهٴ 22.[42]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 39.[43]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.[44]