اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿51﴾
يعني به وسيله وحي و حقيقت قرآن كساني را انذار بكن كه از قيامت هراسناكاند در حالي كه هيچ ولي و شفيعاي ندارند و اين انذار براي آن است كه آنها تقوا پيشه كنند اين كريمه چند فصل را به همراه دارد اول مسئلهٴ انذار است انذار به حكمت عملي و موعظه برميگردد ذات اقدس الهی به رسول [خود](صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد كه مردم را از چند راه به خدا دعوت بكن يكي راه برهان و حكمت نظري و استدلال و امثال ذلك است كه فرمود: ﴿ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَة﴾ در اين بخش موعظه از قبيل تبشير و انذار و مانند آن راه ندارد و اگر تبشير و انذار در بحثهاي حكمت نظري به دنباله برهان ذكر شد به عنوان تأييد مسئله است گاهي دعوت مستقيماً بر معيار موعظه حسنه است كه ﴿ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[1] در بخش حكمت عملي و موعظه حسنه جا براي تبشير و انذار هست پس تبشير و انذار كاري به برهان ندارد كاري به بخش حكمت عملي دارد كه موعظه گاهي به صورت تبشير است گاهي انذار اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه اين موعظه به صورت تبشير يا انذار وظيفهٴ همه انبياي الهي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾[2] براي اينكه انسان گرايشهايي دارد و گريزهايي دارد براي تنبه و بيدار كردن آن گرايش و گريز كه از چه بگريزد و به چه گرايش داشته باشد مسئله دوزخ و بهشت مطرح است.
مطلب سوم آن است كه گرچه تبشير و انذار وصف همهٴ انبياست گرچه رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به عنوان بشيراً و نذيراً مبعوث شده است لكن اكثري مردم به وسيله انذار و ترس متنبه ميشوند براي اكثري مردم دفع مفسده اولاي از جلب منفعلت است لذا آن همه فضايلي كه براي نماز شب هست ميبينيد نماز شب خوان بسيار كم است و اما نماز صبح چون اگر كسي نخواند جهنم است خب نماز صبحخوان زياد است اكثري گرفتار خوف از نارند.
مطلب بعدي آن است كه چون اكثري گرفتار خوف از ناراند لذا در عين حال كه ذات اقدس الهی رسولش را به عنوان بشير، نذير معرفي كرد ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذيرًا ٭ وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[3] و مانند آن با اينكه بشير نذير و مبشر و منذر معرفي شده است اما در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد هيچ جا قرآن كريم پيامبر را به صورت حصر به عنوان مبشر معرفي نكرد نفرمود «انما انت مبشر» به خود پيغمبر هم نفرمود كه بگو «انما انا مبشر» و اما مسئلهٴ انذار گاهي به عنوان متکلم وحده گاهي به عنوان خطاب حصر شده است هم«إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» آمده است هم ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾[4] آمده است كه ذات اقدس الهی گاهي به صورت متكلم وحده گاهي به صورت خطاب سمت رسمي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در انذار حصر ميكند اين يك حصر اضافی است نه نفسي اگر حصر نفسی نيست و حصر نسبي است سرّش همان است كه اكثري مردم به وسيله انذار متنبه ميشوند «إِنَّما أَنَت مُنْذِرٌ» ﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾[5] و مانند آن.
مطلب بعدي آن است كه اين انذار در جايي كه احتمال تاثير بدهد عدهاي كه روي پندار باطل ميگويند ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾[6] و هرگز به مسئله قيامت اعتقادي ندارند و پندار باطلشان اين است كه هرگز قيامتي نيست درباره چنين گروهي ﴿مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُم﴾[7] به عنوان اقامهٴ حجت آن حكمت نظري هست و گاهي هم حكمت عملي ولي انذار درباره اينها سودي ندارد فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[8] چه در سورهٴ مباركهٴ «يس» چه در موارد ديگر فرمود انذار درباره اينها سودي ندارد تو انذار بكن ولي سودي ندارد اين ﴿مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُم﴾ است خب پس انذار در جايي سودمند است كه كسي احتمال آن ضرر را بدهد كسي كه روي جهل مركب ميگويد كه ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ﴾[9] چنين كسي احتمال ضرر نميدهد به خيال باطل خود لذا با اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اولين رسالت و مأموريتش انذار بود فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[10] نفرمود: «قم انذر» و «بشر» يا «قم فبشر» نه تبشير به تنهايي آمده نه تبشير و انذار با هم آمده ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ هدف روحانيت هم كه ذكر ميكند كه ﴿لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[11] است با اينكه علما و روحانيون خواه در گفتارشان خواه در نوشتارشان هم مبشراند و هم منذر اما آنچه كه در اكثري مردم اثر ميگذارد همين انذار است لذا همان طوري كه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[12] به جانشينان و علماي الهي هم فرمود ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[13] با اينكه اينها هم مبشراند و هم منذر ولي بالأخره انذار در جايي اثر ميگذارد كه شنونده احتمال قيامت را بدهد لذا در اين آيهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِم﴾ اين ﴿يَخافُونَ﴾ به معناي «يوقنون» نيست به معناي «يظنون» نيست همين خوف است و خوف با احتمال عقلايي هم منقدح است همين كه انسان بترسد ولو در اثر احتمال چون خوف گاهي منشأ [آن] يقين است و گاهي منشأ [آن] طمأنينه گاهي منشاٴ [آن] احتمال، فرمود همين كه اينها ميترسند از قيامت ولو منشأ خوف احتمال باشد اينها را با وحي بترسان ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا﴾ گرچه اين انذار براي همه جهانيان است فرمود: ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا﴾[14] چه موحد، چه ملحد، چه مسلمان چه اهل كتاب و كتابي «نذير للعالمين» است در طايفهٴ ديگري از آيات مستقيماً جريان مشركين و وثنيين را مطرح كرد فرمود انذار بكن كساني كه ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾[15] اما ثمرهٴ انذار در جايي ظاهر ميشود كه طرف احتمال اثر را احتمال قيامت را بدهد خب پس براي يك عده ﴿مَعْذِرَةً إِلي رَبِّكُم﴾[16] هست براي عدهاي ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[17] است و مانند آن ولي انذار در جايي اثر ميكند كه بالاخره انسان احتمال قيامت را بدهد وگرنه در موارد ديگر انذار بياثر است نه اينكه انذار ساقط باشد لذا در عين حال كه در سورهٴ «يس» و در ساير آيات و سُوَر ديگر فرمود چه انذار بكنيد و چه انذار نكنيد در آنها اثر نميكند ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[18] مع ذلك [همچنين] فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾[19] آنها كه ﴿لُدًّا﴾ كه «لد» جمع «الد» است جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[20] اند لجوجاند عنوداند آنها را انذار كن خب با اينكه در اينها اثر نميكند بنابراين از جمعبندي اين چند طايفه از آيات چند نكته به دست ميآيد يكي اينكه حكمت نظري غير از حكمت عملي است و مسئله تبشير و انذار كاري به برهان ندارد منتها براي اينكه علم با عمل هماهنگ بشود در بسياري از آيات كه برهان اقامه شد كنارش تبشير و انذار هست وگرنه آنجا كه جاي برهان و استدلال است جاي موعظه مطرح نيست.
مطلب دوم آن است كه اين تبشير و انذار كه جزء زيرمجموعه حكمت عملي و موعظه است اين هر دو وصف وصف انبياست سوم اينكه چطور به صورت حصر انذار ذكر شده است تبشير ذكر نشده است براي اينكه اكثري مردم ترس از ضرر و دفع از ضرر براي آنها اولای از جلب منفعت است.
مطلب چهارم اين است كه انذار وقتي سودمند است كه طرف احتمال بدهد اگر احتمال ندهد انذار سودمند نيست.
مطلب پنجم آن است كه ولو انذار سودمند نباشد اما بر اساس ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[21] بايد نسبت به كافران هم انذار بشود تا اينكه اينها نگويند اگر موعظه ميكرديد شايد ما متّعظ ميشديم.
مطلب بعدي آن است كه در قرآن كريم فرمود تو كساني را انذار كن كه مؤمناند يعني انذار تو در مؤمنين اثر ميگذارد نه اينكه تو فقط سِمتت انذار مؤمنين است ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾[22] اين ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾ معنايش اين نيست كه يك حکم دستوري باشد يعني تو فقط وصفت اين است كه كساني كه از قيامت ميترسند آنها را انذار ميكني نه ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ لدودها را هم انذار ميكني و بايد هم بكني اما انذار تو در مؤمنين اثر ميگذارد و چون مؤمنين از قيامت ميترسند دست به گناه دراز نميكنند چون دست به گناه دراز نميكنند تبشيرهاي تو براي آنهاست لذا فرمود: ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾[23] خب يكجا ميفرمايد انذار براي مؤمنين است يكجا بصورت حصر ميفرمايد تبشير براي مؤمنين است آنجا كه ميفرمايد انذار براي مؤمنين است براي اينكه در مؤمن اثر ميكند چون در مؤمن اثر ميكند دستش به گناه دراز نميشود پس آن مژدههايي كه تو ميدهي براي اينهاست پس در بخشي از آيات نظير آيهاي كه در سورهٴ مباركهٴ «مريم» هست ميفرمايد تبشير تو براي مؤمنين است در حاليكه فرمود انذار تو براي مؤمنين است اين معنايش آن است كه آنجايي كه تو از قيامت ميترساني مؤمناند كه متعذاند و انذار تو در آنها اثر ميگذارد چون در آنها اثر ميگذارد گناه نميكنند چون گناه نكردند همه مژدهها براي آنهاست لذا فرمود بشارتهاي تو فقط براي مؤمنين است در حالیکه بشارتهايش هم عام است همان طوري كه انذارش عام است.
پرسش...
پاسخ: بشارت براي منذرين است يا برای متقين؟
پرسش...
پاسخ: بله ديگر همين كه محصول آيهٴ سورهٴ «مريم» همين است خب بنابراين اصل آيهٴ محلّ بحث اين است كه فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ يعني مردم بدانند كه با وحي انذار ميكني نه از خودت ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ قبلاً هم مسئله وحي مطرح بود چون آيه قبل اين است كه ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما يُوحي إِلَيَّ﴾[24] من جز از وحي از چيزي پيروي نميكنم بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ﴾ به اين وحي چه گروهي را؟ ﴿الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ خب پس اين با آن عموماتي كه دارد «نذيرا للعالمين» يا برخي از عموماتي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت نظير آيهٴ 19 همين سوره «انعام» كه قبلاً بحث شد كه فرمود: ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾ به هر كه رسيده است چه اينكه باز در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» در آينده به خواست خدا خواهيم داشت كه انذار را عمومي ميداند مخصوص گروه خاص نيست همهٴ كساني كه مكلفاند انذار به آنها خواهد رسيد آيهٴ 92 سورهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها﴾ چه مردم مكه چه كساني كه در اطراف مكه هستند خب آن آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هست ﴿لِلْعالَمينَ نَذيرًا﴾[25] خب جزء آيات عام است و اما طايفهاي كه دلالت ميكند بر اينكه مشركين را هم بايد انذار بكنند اين است كه در آيهٴ چهار سورهٴ مباركهٴ «كهف» فرمود ﴿وَ يُنْذِرَ الَّذينَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا﴾ خب مشركين را هم بايد انذار بكند پس اختصاص به مؤمنين ندارد يا اختصاص به موحدين ندارد منتها بهره را مؤمنين ميبرند چه اينكه در آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾ اين ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾ كه حصر است يعني انذار تو در اينها اثر ميگذارد چون انذار تو در اينها اثر ميگذارد اينها دست به گناه دراز نميكنند آنگاه پايان سورهٴ مباركهٴ «مريم» معناي خاص خود را پيدا ميكند در آنجا فرمود آيهٴ 97 سورهٴ «مريم» كه ﴿فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ آنها كه لُدّاند جزء ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[26] اند لجوجند و حرف در آنها اثر نميكند آنها را انذار كن يعني آنچه را كه تو انذار ميكني دامنگير لدود ميشود آنچه كه تو تبشير و بشارت ميدهي بهرهٴ متقين خواهد شد ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا﴾ با اينكه در سورهٴ «نازعات» فرمود: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها﴾[27] چون مؤمنين از انذار تو بهره ميبرند و گناه نميكنند قهراً [ناگزير] بشارتها براي آنهاست پس وقتي انسان از بشارت انبيا ترفيع ميبندد كه در رتبه سابقه از انذار آنها استفاده كرده باشد.
مطلب بعدي آن است كه اين انذار در آيهٴ محلّ بحث روي تناسب حکم و موضوع و وحدت سياق مربوط به مسئلهٴ قيامت است ولي انذاري كه در قرآن كريم هست هم شامل عذاب دنيا ميشود هم شامل عذاب آخرت در بخشي از آيات جريان عذاب دنيا را هم بيان ميكند مثلاً آيهٴ 58 سورهٴ «نمل» اين است ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ﴾ ما قبلاً اينها را از عواقب طغيان و ستم ترسانديم اينها اعتنا نكردند گاهي ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا﴾[28] گاهي ﴿فهَلْ تَرَى لَهُم مِن بَاقِيَةٍ﴾[29] گاهي ﴿فدَمَّرْناها تَدْميرًا﴾[30] بعد فرمود: ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾[31] معلوم ميشود كه انذار در قرآن كريم اختصاصي به عذاب قيامت ندارد از آيهٴ 58 سورهٴ «نمل» هم برميآيد كه عدهاي گرفتار عذاب الهي شدند و قبلاً انذار شده بودند ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ﴾[32] اين ﴿مَطَرُ﴾ همان طوري كه باران بارشگونه از قطراتي از بالا ميآيد اگر عذابهايي به صورت صاعقه، سنگ و مانند آن از بالا بيايد آن را هم ميگويند «امطار» كه فرمود: ﴿أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ﴾ يعني «ارسلنا عليهم حجارة» كه اين هم باران گفته ميشود خب آنها به عذاب الهي گرفتار شدند و قبلاً هم انذار شده بودند اما انذار محلّ بحث در آيهٴ سورهٴ «انعام» يعني آيهٴ 51 به قرينه سياق ناظر به قيامت است فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ يعني ﴿أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾[33] در قرآن كريم هم منذر مشخص شد هم «ما به الانذار» مشخص شد هم «ما عنه الانذار» مشخص شد كه انسان را از چه ميترساند؟ از ﴿يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ ميترساند همه اينها مشخص شد فرمود تو منذري به وسيله وحي انذار ميكني مردم را از عذاب ميترساني ﴿أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اينجا كه فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ يعني به منزله اينكه كه فرمود: ﴿أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾[34] حالا ﴿حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ﴾[35] براي بعضيها نذيرها و انذارها اثر نميكند براي اينكه آنها باورشان اين است كه ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾[36] لكن تو بايد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[37] انذار بكني خب پس يك بخشش مربوط به انذار است كه منذر كيست؟ ما به الانذار چيست؟ ما عنه الانذار چيست؟ اين فصل اول, فصل دوم اين است كه منذَر كيست؟ اين مشخص شد عامهٴ عموم مردم منذراند و بهرهٴ انذار براي متقيان است خطر انذار براي ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[38] است اين هم مشخص شد اين فصل دوم بحث فصل سوم بحث اين است كه انذار در جايي اثر ميكند كه انسان احتمال عذاب بدهد ولو منشأش خوف عذاب داشته باشد ولو منشأش علم نباشد احتمال باشد.
فصل چهارم بحث اين است كه اگر انسان احتمال معاد ميدهد ولو علم ندارد لكن ميگويد اگر آن روز ما مبعوث شديم كساني هستند كه مشكل ما را حل كنند اگر كسي احتمال معاد داد ولي روي اين خيال كه اگر آن روز ما محشورشديم كسي هست كه مشكل ما را حل كند باز هم انذار درباره او اثر نميكند چون او به همان تكيهگاه خود متكي است لذا در فصل بعد فرمود: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم﴾ اين ﴿لَيْسَ لَهُم﴾ حال است ﴿لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ است يعني قيامت هست هيچ پناهگاهي هم نيست اين همان است كه فرمود: ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾[39] انسان كاري را كه مشكلي را كه بخواهد حل كند يا تمام مشكل او را ديگري حل ميكند اين معلوم ميشود تحت ولايت ديگري است يا بخشي از مشكل را خود حل ميكند تتمهاي حل اشكال به عهده ديگري است اين نصرت است، شفاعت است و مانند آن اگر خطر باشد نه خود انسان بتواند حل كند نه مشكلگشايي باشد كه تمام كار او را به عهده بگيرد نه معين و ناصري باشد كه بخشي از كارهاي او را بگيرد خب عذاب قطعي است ديگر فرمود اصل معاد حق است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[40] كسي كه همه كارهاي اينها را به عهده بگيرد بعنوان وليّ كه اينها بشود موليّ عليه ﴿لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ﴾ كسي كه بخشي از كارهاي اينها را به عهده بگيرد كه بشود شفيع اينها ﴿لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ اگر نه وليّ است كه انسان موليّ اليه او باشد و همهٴ كارها را به او بسپارد نه شفيعي دارد كه بخشي از كارها را خود انسان انجام بدهد بقيه را و متمم را آن شفيع در چنين حالتي خطر قطعي است اگر كسي احتمال معاد ميدهد اگر كسي از معاد ميترسد در حالي كه ميداند بيولايت است و بيشفاعت اينها را انذار بكن ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ خب در اين حال يقيناً انسان متعظ ميشود اما اينكه فرمود شفيعي نيست ولياي نيست و هيچ كسي را استثنا نكرده است اين منافات ندارد خب هر مطلقي مقيدي دارد هر عامي خاصي دارد آيات ديگري كه فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾[41] يا ﴿لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾[42] آن آياتي كه اين مطلقات را به اين عمومات را تخصيص ميزند و تقييد ميكنداين آيه را هم تقييد ميزند اگر فرمود: ﴿لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ براي آن است كه اين مطلق است يا عام آنها مقيداند و مخصص جلوي اطلاق و عموم اينها را ميگيرد گذشته از اينكه در فضاي حجاز مشركين روي اين باور بودند كه اين اولياي اينها به زعم اينها اين ارباب متفرق اين بتها در شفاعت مستقلاند اينكه گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾[43] يعني اين سمت تقريب را به استقلال دارند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾[44] اين شفاعت را بالاستقلال دارند لذا قرآن برهان مطالبه ميكند ميفرمايد يا دليل عقلي بياوريد كه اينها مقرباند و شفيع يا دليل نقلي يا برهان عقلي اقامه كنيد كه اين اصنام و اوثان مقرباند و شفيع يا دليل نقلي «ما لكم من سلطان» خب در چنين فضايي كه مشركين ميپنداشتند اين بتها بالاستقلال مقرباند بالاستقلال شفيعاند آيهٴ مبارك شفاعت را برميدارد يعني شفاعت مستقله براي هيچ كس نيست ولايت را برميدارد يعني ولايت مستقله براي هيچ كس نيست پس اگر كسي نظير صاحب المنار و مانند آن بپرسد يا بپندارد كه اين آيه دلالت نفي بر شفاعت ميكند اين دو تا پاسخ دارد يكي اينكه اينها بر فرض دلالت بكنند عاماند و مطلقاند و آن نصوص قرآني مقيد است و مخصص است و آن آياتي ديگر كه شفاعت را به اذن خدا ثابت ميكند مخصص و مقيد اين عموم و اطلاقات است پاسخ ديگر اين است كه اصلاً اينها عموم ندارند البته نظم منطقي آن است كه اولاً اين چنين گفته بشود که اين آيات عموم ندارد تا شما به عموميات اطلاقيات تمسك بكنيد ثانياً بر فرضي كه عموم و اطلاق داشته باشد مقيداتش آيات ديگر است براي اينكه اين آيات در فضاي شرك حجاز آمده است چون آنها براي غير خدا ولايت مستقل و شفاعت مستقل قائل بودند آنها كه ميگفتند ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾[45] كه نميگفتند در وحي آسماني خدا به اينها اذن داده است اينها كه منكر وحي بودند منكر رسالت بودند برهان عقلي هم كه نداشتند پس اينكه ميگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا﴾ يعني بالاستقلال اينكه ميگفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾[46] يعني بالاستقلال آنگاه خدا اين ولايت و شفاعت مستقل را دارد نفي ميكند هذا اولاً و ثانياً اگر هم اين آيه اطلاق يا عموم داشته باشد به وسيله تخصيص و تقييد آيات ديگر از عموم و اطلاق آن صرف نظر ميشود آيات فراواني است كه شفاعت را براي غير ذات اقدس الهی به اذن خدا اثبات ميكند.
پرسش...
پاسخ: مورد مخصص نيست ولي مانع انعقاد ظهور است اينكه گفتند قدر متيقن در مقام تخاطب اين است اصلاً نميگذارد ظهور منعقد بشود براي اينكه مخاطب كسي است كه ﴿قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾[47] خب اگر ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ چنين فكري ميگويد كه اينها بالاستقلال شفيع هستند در چنين فضاي وحي، ميفرمايد كه غير از خدا كسي شفيع نيست خب اين ادب محاوره اقتضا ميكند آنچه را كه مخاطب ادعا ميكرد متكلم همان را نفي كند وثني چه ميگفت؟ ميگفت كه ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ يعني شفاعت اينها به اذان الله است؟ يا شفاعت مستقل را ادعا داشتند؟ آنها كه به وحي معتقد نبودند پس وثنی قائل به شفاعت مستقله بود در چنين فضايي ميفرمايد غير از خدا كسي شفيع نيست يعني شفاعت مستقله ثانياً بر فرض آيه ظهور داشته باشد در عموم يا اطلاق به وسيله آيات ديگري كه ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه﴾[48] يا ﴿لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدًا﴾[49] يا ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[50] ميفهميم شافعيني هست گذشته از نصوص فراواني كه در كنار آيات قرآن كريم هست آنها هم دلالت ميكند بر اثبات شفاعت براي اولياي الهي خب ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ چرا؟ ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ پس اين انذار براي آن است كه اينها تقوا پيشه كنند آنگاه اين انذار باعث ميشود كه آن برهاني كه اقامه كردي اثر ميگذارد معمولاً در رشتههاي مختلف ميبينيد حكمت نظري از عملي جداست ولي قرآن كريم در عين حالي كه برهان اقامه ميكند در عين حالي كه موعظه دارد اينها را به هم مرتبط ميكند تا محصول تفسير يک علم خشك نباشد که انسان تنها چيز ياد بگيرد علوم ديگر درسهاي ديگر اين است كه انسان چيز ياد ميگيرد چه علوم عقلي چه علوم نقلي اما خاصيت تفسير اين است كه چيزي را ياد ميگيرد يك چيزي را پند در او اثر ميگذارد چون موعظه هم در كنار برهان هست هم آن برهاني كه در آيات قبل بود براي حكمت نظري است هم ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ حكمت عملي است و چون حشرشان به طرف ربشان است در برابر اين همهٴ تدبيرها و همهٴ تريبيهاي اينها زير نظر همان رب است به ربشان محشور ميشوند و رب هم كسي است كه اينها را آفريده باشد بنابراين مثل آن است كه از باب تعليق حكم بر وصف مُشعر به عليت باشد چرا خوف دارد اين حشر؟ براي اينكه انسان محشور ميشود به حضور كسي ميرود كه به تمام جزئيات او عالم است اين همان است كه در بيان نوراني اميرالمؤمين(سلام الله عليه) آمده است كه «اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ»[51] فرمود از گناه خلوت مثل گناه جلوت بترسيد براي اينكه او كه امروز شاهد است فردا قاضي هم اوست خب اگر همان شاهد قاضي باشد و عين عدل باشد ديگر راه براي انكار نيست فرمود آنكه امروز شاهد است مسند قضا فردا در اختيار هم اوست «اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ» اين هم يك وقتي انسان ميگويد كه ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾[52] خب اين تعليق حكم بر وصف است يك وقتي ميفرمايد: ﴿يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ يعني حشرتان به طرف كسي است كه به همه كارهاي شما احاطه دارد شما را پروراند ديگر شما مربوب او بوديد «من البدو الي الختم» بنابراين جا براي انكار نيست پس اگر سخن از حشر «الي رب» است خودش خوفآور است يك وقت ميفرمايد: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَة﴾ يا ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾[53] يك وقتي ميفرمايد: ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ و هيچ راه براي انكار نيست در همان بيان نوراني اميرالمؤمين(سلام الله عليه) در بخش ديگر فرمود: «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ، وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[54] فرمود از خدايي بپرهيزيد كه آنچه شما خلوت پنداشتيد جلوت اوست خلوات شما عيون اوست مشهد اوست معين اوست و اعضاء و جوارح شما هم سربازان او هستند آن وقت شما داريد با سرباز خدا در مقابل خدا به جنگ خدا ميافتيد اينكه فرمود دربارهٴ ربا كه ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[55] اينكه اختصاصي به ربا ندارد كه منتها ربا يك گناه كبيره است حربش هم حرب كبير است وگرنه هر گناهي هر معصيتي حرب با خداست آنوقت اگر كسي با سربازان خدا بخواهد به جنگ خدا برود اينكه غير معقول است ديگر «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ»[56] «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ»[57] خب پس همهٴ اين نكاتي كه در اين كريمه مأخوذ است خوف را تشديد ميكند وقتي خوف را تشديد كرد انذار مؤثرتر خواهد بود ﴿وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ﴾ خب گاهي انسان دفعتاً متوجه ميشود كه در مشهد خداست آنهم حشر الي الله است عذاب دنيايي را هم هم اين خواهد گرفت چون حشرش الي الله است بالأخره آن وقتي كه همهٴ حيلهها و چاره ها از او گسيخته شد و گسسته شد و خود را گرفتار عذاب الهي ميبيند كه ﴿فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ﴾[58] اين در حقيقت حشرش الي الله بود كه انسان در همان وقت متوجه ميشود.
پرسش...
پاسخ: خوف فرشته كه در ربوبيّتي دارند كه منتها ربوبيّت جزئي را قبول ندارند.
پرسش...
پاسخ: منكراند چون ولايت را بالاستقلال به ارباب جزئی ميدهند چون شفاعت را بالاستقلال به ارباب جزئي ميدهند آن شفاعت و اين ولايت و اين ربوبيّت مقطعي و مباشر را از الله سلب ميكند خب درست است اما ﴿رَبِّ الْعَالَمينَ﴾ كيست؟ ﴿رَبِّ الْعَالَمينَ﴾ را كه الله ميدانند ولو برهان برايش اقامه نشود اما همين كه احتمال بدهند كافي است آنكه چنين احتمالي هم نميدهد آن همان است كه در آيهٴ ده سورهٴ «يس» فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ اين براي آنهاست اما كسي كه ميگويد بالأخره الله رب من نيست ولي ﴿رَبِّ الْعَالَمينَ﴾ هست وقتي به نحو كلي ربوبيّت را پذيرفت همهٴ اين مجموعه بالأخره مع الواسطه تحت ربوبيّت الله قرار ميگيرد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.[1]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.[2]
ـ سورهٴ احزاب، آيات 45 ـ 46.[3]
ـ سورهٴ ص، آيهٴ 65.[4]
ـ سورهٴ ص، آيهٴ 65.[5]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 29.[6]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.[7]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.[8]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 29.[9]
ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.[10]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.[11]
ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 2.[12]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 122.[13]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.[14]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 88.[15]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.[16]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.[17]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.[18]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 97.[19]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 204.[20]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.[21]
ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 45.[22]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 97.[23]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 50.[24]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.[25]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 204.[26]
ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ45.[27]
ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.[28]
ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 8.[29]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 16.[30]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 73.[31]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 58.[32]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 39.[33]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 39.[34]
ـ سورهٴ قمر، آيهٴ5.[35]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 29.[36]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.[37]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 204.[38]
ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 27.[39]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.[40]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.[41]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 87.[42]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.[43]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.[44]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 18.[45]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 3.[46]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 88.[47]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.[48]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 87.[49]
ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 48.[50]
ـ نهج البلاغه، حكمت 324.[51]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.[52]
ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 39.[53]
ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 189.[54]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 279.[55]
ـ نهج البلاغه، حكمت188.[56]
ـ نهج البلاغه، حكمت 408.[57]
ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 58. [58]