اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلي قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ ﴿46﴾ قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ ﴿47﴾ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿48﴾ وَ الَّذينَ كَذَّبُوا باِياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ ﴿49﴾
براي اثبات توحيد ربوبي گاهي نعمتها را به صورت عام ذكر ميكنند گاهي به صورتهاي خاص چه اينكه گاهي نقمت و عذاب را به صورت عام ذكر ميفرمايند گاهي به صورت خاص آنجا كه نعمت و نقمت به صورت عام ذكر شده است نظير اينكه فرمود: ﴿ما يَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ﴾[1] كه اين اختصاصي به نعمتها و رحمتهاي مادي ندارد فرمود دري را كه خدا به عنوان رحمت مادي يا معنوي به سوي فرد يا امتي گشود كسي توان بستن آن را ندارد چه اينكه در رحمتي را خدا به روي فرد يا امتي بست احدي توان گشودن آن را ندارد اينها به صورت عام است گاهي نعمت و نقمت به صورت بيان مصاديق جزئي ذكر ميشود كه جريان سمع و بصر و فؤاد از اين قبيل است گاهي ميفرمايد خدا به شما گوش داد چشم داد دل داد تا ببينيد بشنويد و بينديشيد گاهي ميفرمايد اگر كه اين چشم و گوش و فؤاد را از شما بگيرد چه كسي به شما اين مجاري ادراكي را عطا ميكند؟ در بخشي از آيات جريان ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[2] را ذكر فرمود در اين بخش از آيات كه محلّ بحث است گرفتن اين نعمتها را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ﴾ يعني «اخبروني» ﴿إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلي قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِهِ﴾ اين يك مطلب
مطلب دوم آن است كه گرچه همه اين امور چهارگانه يعني بيان نعمت عام و نقمت عام بيان نعمت خاص و نقمت خاص ميتواند آيت براي اثبات صانع باشد لكن غالب اين آيات درباره اثبات توحيد ربوبي است نه اثبات صانع پس آنچه كه جناب فخررازي در ذيل اين آيه بيان كرده است كه مربوط به اثبات صانع است اين تام نيست براي اينكه اصل صانع را مخاطبين آن روز ميپذيرفتند لذا ذات اقدس الهي ميفرمايد كه اگر از آنها سؤال بكنيد ﴿مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾[3] پس آنها در اثبات خالق و صانع مشكلي نداشتند و احتجاج قرآن براي وثنيين حجاز درباره توحيد ربوبي است نه براي اثبات صانع چون خود صانع و خالق را آنها قبول دارند پس دو تا مطلب هست يكي اينكه تك تك اينها ميتواند دليل بر اثبات صانع باشد براي اينكه هر فعلي فاعل ميطلبد ممكن واجب ميخواهد و مانند آن يكي از نظم اينها ميشود به توحيد پي برد كه آن هم در آيات ديگر هست ولي آنكه مدبر و مربي است و سود و زيان انسان به دست اوست اين محور اصلي بحثهاي توحيدي را تأمين ميكند و مشركين گرفتار همين شرك در ربوبيّت بودند فكر ميكردند كه سود و زيان اينها به دست ارباب اينهاست آيات قرآني بيانگر اين است كه سود و زيان همه شما به دست ذات اقدس الهي است.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي هر مخاطبي كه اهل نظريه باشد آنها را دعوت ميكند گرچه خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اما شامل همه صاحبنظران ميشود ﴿انْظُرْ﴾ خطاب به صاحبنظر است يعني اي صاحبنظر و اي انديشور ببين ما چگونه آيات الهي را گاهي به صورت نعمت گاهي به صورت نقمت گاهي به صورت عام گاهي به صورت خاص گاهي به صورت مثبت گاهي به صورت منفي ذكر ميكنيم تا اينها ايمان بياورند اما ﴿ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ اين ﴿ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ يك حكم كليدي بود كه در بحثهاي قبل به عرضتان رسيد اين ﴿ثُمَّ﴾ براي بيان فاصله با تراخي است يك وقت است كه دو تا امر متوقع مترتباً يافت ميشود منتها با فاصله زماني مثل اينكه زيد و عمرو هر دو قرار بود وارد جلسه بشوند منتها يكي زودتر آمد و ديگري با فاصله زماني آمد كه در اينگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ ياد ميشود جاي ديگري كه قرآن از اين مورد زياد به كار ميبرد اين است كه يك امري را انسان ذكر ميكند كه اين امر نبايد چنان پيامدي داشته باشد آنچه كه بعداً ميآيد اصلاً ارتباطي با اين ندارد گسيخته از اين است از اين فاصله دارد قرآن در اينگونه از موارد ﴿ثُمَّ﴾ ذكر ميكند ميفرمايد ما براهين اقامه كرديم ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾ ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ﴾[4] نه اينها بعد از يك مدتي شك كردند آنها هماكنون شك داشتند بلكه ميخواهد بفرمايد اين امترا و شك اينها با برهان ما فاصله دارد فاصله زياد در اينجا هم ميفرمايد: ﴿انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ نه يعني اينها بعدها اهل صدوف و اعراضاند اينها قبلاً اهل صدوف و اعراض بودند همزمان با برهان صدوف و اعراض داشتند و بعد هم صدوف و اعراض دارند نه يعني ما الآن اين براهين را اقامه كرديم اينها به فاصله زماني بعد اعراض كردند اينها هم اكنون معرضاند منتها بين صدوف و اعراض اينها و بين تصريف آيات الهي خيلي فاصله است متوقع اين نيست كه ما بعد از اقامه برهان آن را اعراض كنند ﴿ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾
مطلب بعدي آن است كه صدف و صدوف به معناي به گشتن است به اصطلاح كساني كه معنا در همان فارسيهاي سابق معنا ميكردند نه گشتن اين بگشتن مثل بگرد مال كسي است كه اول به انسان روكرده بود بعد دارد برميگردد انسان فطرتاً به خدا متوجه است ﴿أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ﴾[5] كه اقامه ميكند وجهش را بر اساس فطرت لكن از اين فطرت روبرميگرداند نه اينكه اين فطرت را اِماته كند اين كلمه صَدَفَ ﴿يَصْدِفُونَ﴾ هر چه استعمال شده در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» است در هيچ جاي ديگر قرآن نيامده است در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» سه بار تكرار شده است يك بار همين آيهٴ 46 است كه محلّ بحث است فرمود: ﴿ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ بعد هم در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» بخش ديگر كه آيات الهي را ذكر ميكند ميفرمايد اينها «صدوف» دارند يعني اعراض ميكنند آيه 157 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» است فرمود: ﴿أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنّا أَهْدي مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًي وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بآياتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ اين نشان ميدهد كه صدوف اعراض عملي است بعد از تكذيب اعتقادي است آنگاه چنين صدوفي با كفر همراه است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللّهِ وَ صَدَفَ عَنْها﴾ اين تكذيب براي اعتقاد است و آن صدوف و اعراض براي عمل است در مقابل كساني كه مؤمن هستند و مصلح كه از نظر اعتقاد ايمان دارند و از نظر عمل اصلاح اين گروه از نظر اعتقاد تكذيب ميكنند نه تصديق و از نظر عمل هم صدوف و اعراض دارند نه اصلاح اين كلمه تصريف هم باز در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» چند جا به كار رفت چه اينكه در آيهٴ مباركهٴ 105 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» اينچنين آمده است ﴿وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ اما اين از تصريف آيات ما بهره صحيحي نبردند چه اينكه در بخشهاي ديگر ميفرمايد ما اين آيات الهي را به صورت گوناگون بيان ميكنيم از مثبت و منفي كلي و جزئي سودمند و زيانبار تبشير و انذار تا اينها عوض بشوند ولي اينها ﴿ لِيَتَفَقَّهُوا﴾[6] اهل فقاهت نيستند اهل درك نيستند خب اين درباره تصريف آيات چه اينكه باز در آيهٴ 65 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» ميفرمايد: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾ اينكه گاهي تبشير را تحليل ميكنيم گاهي انذار را تحليل ميكنيم گاهي اين نعمت را تحليل ميكنيم گاهي نقمت را تحليل ميكنيم براي آن است كه ﴿لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾ ولي متأسفانه اهل فقه و درك نيستند لذا در اين آيه فرمود: ﴿انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ در آيات ديگر اين کلمهٴ ﴿ثُمَّ﴾ به كار نرفت براي اينكه صدوف و اعراض آنها همزمان با همين مسئله تصريف آيات است و در اين آيهٴ محلّ بحث كه صدوف بكار رفت براي بيان همان نكته است كه بين آنچه ما گفتيم و آنچه اينها ميكنند خيلي فاصله است بعد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ كه اين هم باز يك نمونه ديگري از تصريف آيات است آن سمع و بصر و فؤاد مربوط به نعمتهاي دروني خود انسان است اين ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ آن هم مطلق است گاهي از بيرون گاهي از درون ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ ذات اقدس الهي براي تبيين اينكه او قدرتش قاهر و فائق است ميفرمايد گاهي شب عذاب ميكنم گاهي روز گاهي شب در حالي كه شما تبييت كرديد بيتوته كرديد گاهي روز در حالي كه به خواب قيلوله فرورفتيد ﴿بياتًا أَوْ هُمْ قائِلُونَ﴾[7] اين «قائلوني» كه در مقابل «بيات» هست يعني در خواب قيلولهٴ فرو رفتيد خب چه اينها قائل باشند يعني به خواب قيلولهٴ قبل از ظهر فرورفته باشند چه «بيات» يعني خواب شب رفته باشند بالأخره عذاب الهي خواهد آمد گاهي ميفرمايد: ﴿بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً﴾ يعني خدا چه بدون مقدمات چه با مقدمات چه مستور چه مشهود چه شب چه روز چه خواب چه بيداري هم او توانش نامحدود است هم شما عجز محض داريد چه علائم عذاب ظاهر باشد شما قدرت دفاع نداريد ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُون﴾[8] چه علائم عذاب مستور باشد دفعتاً بيايد باز هم شما قدرت دفاع نداريد ميفرمايد فرقي نميكند ﴿بغتةً﴾ باشد يا ﴿جهرةً﴾ گاهي جهر در مقابل سّر است گاهي جهر در مقابل ﴿بغتةً﴾ ﴿جهرةً﴾ وقتي شيء علائمش روشن شد معلوم ميشود كه عذاب دارد ميآيد يك وقت است كه نه علائمش روشن نيست همان است كه فرمود: ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾[9] از قاعدهها از پايههاي ديوار آسايش و آرامش اينها عذاب را شروع ميكنند اينها در اتاق نشستند ديوارها سالم, سقف سالم دفعتاً ميبينند سقف و ديوار فروريخته است براي اينكه ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ از قاعدهها و از پايهها شروع كرده به زدن بَنابراين چه ﴿بغتةً﴾ بخواهد چه ﴿جهرةً﴾ او قدرت دارد و همانطوري كه شما در هنگام آمدن عذاب بغتهاي قدرت دفاع نداريد در هنگام نزول عذاب جهري هم قدرت دفاع نداريد براي اينكه تازه در آنجا كه عذابش جهري است يعني علائم عذاب ظهور كرده است كجا ميتوانيد فرار كنيد هر جا برويد همين عذاب است البته عدهاي را با عذاب ﴿بغتةً﴾ ميگيرد كه تا اينها را مبلس و سراسيمه كند كه راه فرار هم بسته باشد كه دفعتاً اين غصه بيايد برخلاف آنجا كه عذاب تدريجي است عذاب تدريجي غصه و اندوه تدريجي را به همراه دارد فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اينكه فرمود: ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اين دو بيان را دارد يكي اينكه وقتي عذاب آمد فقط شامل ظالمين ميشود بالأخره در هر شهر و روستايي چند نفر انسان وارسته حضور دارند حتي در بعضي از منطقهها نسبت به انبياشان فقط يك خانوار ايمان آوردند كه ذات اقدس الهي دربارهٴ آن پيغمبر ميفرمايد: ﴿فَما وَجَدْنا فيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾[10] فقط يك خانوار به اين پيغمبر ايمان آوردند گاهي بيش از يك خانوار خب حالا كه عذاب الهي آمد دامنگير همه ميشود يا نه ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ فقط ظالمين گرفتار ميشوند در بعضي از عذابها كه ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا﴾[11] آنجاها دارد به اينكه خداوند اين عذاب را از مؤمنين منصرف كرده است فقط دامنگير كافران كرد اينجا هم ميفرمايد: ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ ناظر به آن است كه فقط اين اِهلاك دامنگير ظالمين خواهد بود و مشابه اين برداشت از آيهٴ 165 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» استفاده ميشود كه فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾ وقتي تذكرههاي الهي نسبت به تبهكاران سودمند نبود ما آنها كه اهل امر به معروف و نهي از منكر بودند آنها را نجات ميدهيم ديگران را به عذاب اليم موٴاخذه ميكنيم ﴿أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾ اينجا هم ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ يعني با آمدن عذاب فقط ظالمين معذباند از اينجا آن لطيفهاي كه جناب زمخشري بيان كردهاند آن محفوظ ميماند جناب زمخشري در آيه بعد كه دارد ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا باِياتِنا يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾ ايشان ميگويند كلمهٴ «مسّ» براي موجود زندهٴ ذي شعور است حالا اين برداشت تام است يا ناتمام در بحثهاي بعد اشاره خواهد شد اگر كلمهٴ «مسّ» تعبير اصلياش درباره موجود ذيشعور باشد مسّ غير از اصابه باشد وقتي كه فرمود ﴿يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ﴾ عذاب اينها را «مسّ» ميكند ميفهمد كه چه كسي را بگيرد و چه كسي را نگيرد مثل آتش قيامت آتش قيامت مدركانه ميسوزاند نظير آتش دنيا كه نيست آتش دنيا احياناً دست كسي را هم در كنار آشپزي ميسوزاند و خانه مظلومي را هم طعمه حريق قرار ميدهد اينچنين نيست كه مؤمن و كافر را فرق بگذارد عادل و فاسق را جدا كند ولي آتش قيامت كه آن دار, دارحيات است كه ﴿إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾[12] اين همه افراد كه در ساحرهٴ قيامت حضور پيدا كردند آتش قيامت وقتي كافران را از دور ميبيند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظًا وَ زَفيرًا﴾[13] اين رؤيت را به نار قيامت نسبت ميدهد يعني وقتي آتش قيامت تبهكاران را ببيند نعره ميزند مؤمنين را كه ميبيند كاري به آنها ندارد خب اين معلوم ميشود كه يك نار مُدركي است اگر عذاب الهي روي اعجاز ظهور ميكند همان كاري كه نار قيامت ميكند كه نسبت به پرهيزگاران كاري ندارد نسبت به تبهكاران كاري دارد اينجا هم كلمهٴ «يمسّ» تاييد ميكند آنگاه ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ يعني اين عذاب فقط دامنگير ظالمين ميشود اين مطلب اول برداشت دوم مطلب دوم آن است كه نه وقتي عذاب بيايد بالأخره ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾[14] عذاب الهي كه بيايد فتنه الهي كه بيايد به اصطلاح تر و خشك نميشناسد اگر چنين عذابي باشد معلوم ميشود كلمه «مسّ» به معناي مطلق اصابه است ادراك و شعور در آن تعبيه نشده آنگاه براي تبهكاران كيفر است براي پرهيزگاران آسيب ديده تعويض رحمت است خدا چندين برابر به اينها پاداش خواهد داد ولي شايد ظاهر آيه اين باشد كه مطابق با آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه عذاب الهي كه آمد فقط دامنگير ظالمين ميشود در تعبير اول حصر است يعني غير از ظالمين كسي هلاك نميشود در تعبير دوم كه عذاب دامنگير هر دو گروه ميشود هردو گروه رنج ميبرند اما هلاكت برای ظالمين است براي غير ظالمين هلاكت نيست يك زمينهاي براي تعويض و پاداشهاي معنوي است.
پرسش ...
پاسخ: درست است چون مؤمن ايمان دارد بايد نجات پيدا كند ديگر ظالم چون ايمان ندارد بايد به هلاكت محكوم بشود
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾ اين فتنه دامنگير عموم خواهد شد آنجا منظور عذاب ميشود روي آن تعبير دوم كه البته در بحث خاص خودش بايد بيايد حادثه تلخي كه آمد دامنگير همه ميشود منتها براي ظالمين هلاكت است براي غير ظالمين هلاكت نيست زمينه براي تعويض نعمت است.
پرسش ...
پاسخ: چرا براي اينكه چرا انسان كاري بكند كه با رنج و عذاب زمينهٴ تعويض را فراهم بكند با لطف و عنايت زمينه تعويض را فراهم بكند از يك طرفي كار خيري كند ده برابر پاداش ميگيرد مگر راه منحصر است.
پرسش...
پاسخ: عذاب بالأخره يا در دنيا يا در برزخ يا در قيامت اينها حساب خاص خود را دارد در برزخ و در قيامت اصلاً درباره مؤمنين عذابي نيست چون هر كس در آنجا كار خاص خود را دارد انسان وقتي كه ميميرد تنها زندگي ميكند ولو در قيامت بر اساس ﴿اِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[15] آنجا همه انسانها جمعاند اما همهشان واحدند هيچ كدام با ديگري شريك نيست نه بار ديگري را ميبرد ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾[16] نه مهمان ديگري است فقط ميماند جريان دنيا، دنيا چون زندگي اجتماعي است دو حالت دارد گاهي ممكن است عذاب الهي بيايد و پرهيزكاران نجات پيدا كنند و تبهكاران رنج ببرند نظير آنچه كه همان آيهٴ سورهٴ «اعراف» كه ﴿أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِيسٍ﴾[17] گاهي ممكن است نه بر اساس ﴿وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾[18] باشد كه عذاب دامنگير همه خواهد شد اگر عذاب دامنگير همه بود يا نحوهٴ عذاب دامنگير همه شد هلاكت براي ظالمين است ولي نسبت به پرهيزكاران زمينه براي تعويض و انعام الهي است آنها به هلاكت محكوم نخواهند شد.
پرسش: آنجايي كه ميگويد نهي ميكنم مؤمنين را نجات ميدهد اما آنجايي كه نهي نميكنم مؤمنين را هم فرا ميگيرد.
پاسخ: آنجا چون ظالماند ديگر, آنهايي كه امر به معروف و نهي از منكر نميكنند آنها واقعاً جزء ظالمين هستند ديگر.
پرسش:
پاسخ: غرض آن است كه اينجا كه فرمود: ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اگر در بين اين مردم كساني بود كه امر به معروف و نهي از منكر نميكرد همه ظالماند ولي اگر در بين اينها كساني بودند كه امر به معروف و نهي از منكر ميكردند باز هم معذب ميشوند يا نه اينجاست كه دو بيان است خب بعد فرمود اينها از انبياي خود توقع زائد دارند در حالي كه انبيا سمت اصلي آنها تبشير و انذار است ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾ كه اين حكم مربوط به نبوت عام است اختصاصي به هيچ پيغمبر يا امت خاص پيغمبري ندارد فرمود: ﴿وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون﴾ ما دو سمت به انبيا داديم و از امت هم دو چيز طلب ميكنيم آنچه كه به انبيا داديم سمت تبشير و انذار است البته تبشير و انذار جنبههاي عَملي دارد آن دعوت و اقامه برهان جنبه عِلمي آن دعوت و اقامه برهان را ذكر ميكنند در خلال آن دعوت و برهان براي پذيرندهها بشارت و براي اعراض كنندهها هم انذار ياد ميكنند و آنچه از امت طلب ميكنيم دو چيز است يكي حسن فاعلي است يكي حسن فعلي است حسن فاعلي همان ايمان است يعني معتقد بشوند حسن فعلي يعني عمل صالح انجام بدهند اينكه ميفرمايد: ﴿مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحًا﴾[19] يا ﴿إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات﴾[20] در غالب اين موارد ناظر به همين دو حسن فاعلي و فعلي است در اينجا هم كه ميفرمايد: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ﴾ يعني «آمن و عمل صالحا» عمل صالح بخشي به وصف برميگردد و بخشي به كار خارجي برميگردد پس يك اعتقاد است يك اخلاق است يك عمل صالح كه مجموعهٴ اين عناوين به حسن فاعلي و فعلي برميگردد بعد فرمود اگر كسي اينچنين بود ما به او وعده ميدهيم كه او بيمناك نباشد محزون هم نباشد براي اينكه خوف نسبت به آينده است مثلاً حزن نسبت به گذشته اگر كسي احتمال ميدهد در آينده عذابي دامنگير او بشود خائف است و اگر كسي چيزي را در گذشته از دست داده باشد هم اكنون محزون است گاهي هم حزن نسبت به خوف آينده است خدا وعده ميدهد اما اين به آن معنا نيست كه انسان مغرور بشود كه حالا اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح داشت مغرور بشود چرا؟ براي اينكه خدا كه نسبت به زيد معين, عمرو مشخص، بكر معين ،خالد مشخص وعده نداد كه روي اين عناوين وعده داد انسان هم تا آخر بايد بين خوف و رجا زندگي كند چون معلوم نيست اين ايمان فعلي او به تكذيب آينده ـ معاذ الله ـ ختم نميشود يا اصلاح فعلي او به افساد بعدي تبديل نميشود لذا انسان دائماً بايد بين خوف و رجا باشد خدا وعده داد كه اينها خوف ندارند نه اينكه خبر داد كه اينها خائف نيستند خبر داد كه اينها خائفاند وعده داد كه خوف نداشه باشند براي اينكه خبر داد فرمود: ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾[21] چه اينكه در بخش ديگر هم وعده داد فرمود بهشت براي كسي است كه از خدا بترسد ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ﴾[22] يا ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي٭ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي﴾[23] خدا وعده نفي خوف به كسي ميدهد كه اهل خوف باشد وعده اميد به كسي ميدهد كه بين خوف و رجاء بسر ببرد و هر انساني هم تا آخرين لحظه بين خوف و رجاء است هيچ كس از آينده كه خبري ندارد بنابراين برفرض الآن مؤمن باشد و مصلح يعني از نظر اعتقاد تأمين شده باشد از نظر عمل صالح هم تأمين شده باشد باز احتمال تبّدل و زوال هست چون چنين چيزي است بايد بين خوف و رجاء به سرببرد پس آنچه را كه انبيا( عليهم السلام) آوردند همان تبشير و انذار عِملي و عملي است و آنچه كه امتها بايد انجام بدهد حسن فعلي و حسن فاعلي است در برابر چنين كاري خدا وعدهٴ نفي حزن و نفي خوف داد ﴿فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اما در هيچ جا خدا نفرمود اينها «لا يخافون» است فرمود: ﴿لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ﴾ سرّش آن است كه خوف بالأخره سلطه بر آدم دارد اگر كسي اهل خوف بود زير مجموعه خوف قرار ميگيرد مقهور خوف است خوف بر او مسّلط ميشود نه يعني ديگران نسبت به اينها خائف نيستند بلكه خوف بر اينها سلطه ندارد نميخواهد بفرمايد كه شما براي اينها نترسيد كه به ما دستور ميدهد كه نسبت به آنها خائف نباشيد بلكه ميخواهد بفرمايد خوف بر اينها سلطه ندارد خب پس انبيا كه آمدند تبشير و انذار را به همراه ميآورند مردم دو گروه هستند ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون﴾ اما ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا باِياتِنا﴾[24] اين و ﴿الَّذينَ كَذَّبُوا﴾ در مقابل حسن فاعلي و فعلي است يا تكذيب اعتقادي دارند كه اصلاً معتقد نيستند يا تكذيب عملي دارند كه عقيده دارند ولي عمل نميكنند چنين گروهي ﴿يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾ اين فسق جامع بين كفر و غير كفر است اگر تكذيب اعتقادي داشتند كه عذابشان مخلّد است و اگر تكذيب اعتقادي نداشتند تكذيب عَملي داشتند عذابشان موقت است بنابراين اگر در آيهٴ قبل فرمود: ﴿فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ﴾ و در آيهٴ بعد فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا باِياتِنا﴾ اين شامل هردو خواهد شد روي قرينه تقابل اگر كسي تكذيب اعتقادي كرد كه عذابش مخلد است و اگر كسي تكذيب عَملي كرد عذاب دارد ولي غير مخلّد جامع هردو گروه اين است كه ﴿يَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ﴾
مطلب بعدي آن است كه تا كنون چندين آيه مصدّر به ﴿قُلْ﴾ بود كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه بگو آيه 46، 45، 40، 11، 13، 14، 15 تاكنون مصدر به ﴿قُلْ﴾ بودند شما اين كار را ترك نكنيد در بين شما كساني باشند كه بالأخره به جاي اربعين حديث همين اين چهل احتجاجي كه حداقل در اين سورهٴ مباركه هست اينها را تدوين كنند مرقوم بفرماييد يا فارسي يا عربي احتجاجهاي چهلگانه چون بيش از چهل بار ذات اقدس الهي در اين سوره به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آيين احتجاج آموخت ﴿قُلْ﴾ ﴿قُلْ﴾ اينچنين بگو, اينچنين بگو و امثال ذلك به قدري وحي امين است كه حتي اين ﴿قُلْ﴾ ها را هم ذكر ميكند در همهٴ موارد هرچه شنيد نقل كرد آنجا كه نشنيد خدا نفرمود كلمه ﴿قُلْ﴾ را نگفت آنجا هم كه شنيد همان ﴿قُلْ﴾ را فرمود يعني وقتي خدا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ﴾ خدا به پيغمبر فرمود بگو «اخبروني» اين پيغمبر آن مقول را نقل نميكند قول و مقول را هر دو را با هم نقل ميكند اين قدر امين است ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ﴾ وگرنه در موقع احتجاج الآن اگر شما به كسي احتجاج ياد ميدهيد ميگوييد وقتي رفتيد آنجا بگو ﴿أَ رَأَيْتُمْ﴾ او كه رفت آنجا كه نميگويد بگو ﴿أَ رَأَيْتُمْ﴾ كه آن ﴿أَ رَأَيْتُمْ﴾ را ميگويد آن مقول را ميگويد اما امانت وحي اقتضا ميكند كه هرچه شنيد را بگويد هيچ چيزي كم و زياد نكند خب تاكنون در اين آيات مصّدر به ﴿قُلْ﴾ بود در بعضي از اين آيات دوبار كلمهٴ ﴿قُلْ﴾ تكرار شده است يعني بازگو شده است.
مطلب بعدي آن است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در همان آيهٴ 44 اينچنين فرموده بودند ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَة﴾ اينچنين مايل بودند تفسير بفرمايند كه ما اول اينها را به عذاب گرفتيم ديديم اين عذاب اثر نكرد زمينهٴ ما اول اينها را با بأساء و ضراء آزموديم كه اينها تضرع كنند نكردند چون ديديم نكردند زمينه عذاب را فراهم كرديم و درهاي رحمت را گشوديم تا اينها را در رحمت غرق كنيم بعد همان جا بگيريم زمخشري و امثال زمخشري اينچنين معنا كردند كه خدا وقتي آن گروه را با باساء و ضرا آزمود ديد اثر نكردند با سراء و نعمتها ميآزمايد اگر اثر نكند آنگاه ميگيرد اين البته با آن اصل كلي كه درباره نبوت عامه ذكر كرد كه هيچ پيامبري نيامد مگر اينكه ما امتش را با بأسا و ضرا گرفتيم ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾[25] با آن اصل هماهنگ است كه آن مربوط به نبوت عام وآن براي همه انبياست ولي گاهي ذات اقدس الهي ميفرمايد ما قبلاً اينها را مكرر آزموديم الآن اگر مشكل اينها را برطرف كنيم و اينها را به نعمت برسانيم باز بياثر است در چنين موقعي خدا اينها را ميگيرد پس امتحان به نعمت وقتي است كه احتمال عقلايي باشد يعني زمينه باشد گرچه چيزي براي ذات اقدس الهي مخفي نيست اما اگر هيچ اثري نداشته باشد خدا ميفرمايد ما چنين گروهي را به نعمت امتحان نميكنيم در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيهٴ74 اين است كه ﴿وَ إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ﴾ اينها ناكباند افتادهاند يعني اين راه مستقيم، صراط مستقيم كه بين انسانيت و بهشت است اينها از جاده افتادهاند ﴿وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[26] ما اگر اين رحمت را شامل حال آنها بكنيم عذابي كه آنها مبتلا هستند برداريم كشف سوء و ضر بكنيم رحمت را نازل بكنيم باز در همان طغيان دامنگسترانه ميروند لذا ﴿وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ٭ حَتّي إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ بابًا ذا عَذابٍ شَديدٍ إِذا هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ﴾[27] غرض آن است كه اگر زمخشري و همفكران زمخشري اصرار دارند به اينكه خدا بعد از آزمون به عذاب آزمون به نعمت ميكند و سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمود وقتي آزمون به عذاب اثر نكرد ما زمينهٴ گرفتن را فراهم ميكنيم ولو از راه فتح هر بابي با اين آيهٴ 75 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هماهنگ است براي اينكه خدا فرمود يك وقتي ما كشف ضُر ميكنيم كه لااقل اتمام حجت بشود يا اثر داشته باشد يا اتمام حجت بشود اما اگر بدانيم كه ﴿لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرِّ لَلَجُّوا في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ ديگر لازم نيست كه ما كشف ضر بكنيم بلكه عذاب را از همان راه ادامه ميدهيم اما رواياتي كه در ضمن اين آيات است البته بخشي از اين روايات را قبلاً ملاحظه فرموديد و به طور اشاره هم گذشت و بعضي مبسوطاً گذشت مقداري از آنها هم در اين نوبت خوانده ميشود در همان البته روايتهاي لطيفتري در تفسير شريف برهان هست آن را هم حتماً ملاحظه بفرماييد در همين تفسير شريف نورالثقلين جلد اول صفحهٴ 719 تطبيق فرمود جريان ﴿إِذا هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ﴾ را به جريان بني اميه و همچنين بني اميه «بغتةً» مورد خشم خدا قرار گرفتند و بني العباس «جهرةً» در همين صفحهٴ 253 از معاني الاخبار نقل ميكند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمودند طبق اين نقل «من احب بقاء الظالمين فقد احب ان يعصي الله ان الله تبارك و تعالي حمد نفسه بهلاك الظلمة فقال ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[28]» خب اگر كسي علاقهمند باشد كه يك ظالمي بماند و اين بر خلاف خواستهٴ خدا علاقه دارد چون خدا كار خود را حمل ميكند بر هلاكت و ريشهكن شدن ظالمان دربارهٴ ﴿ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ﴾ آمده است «اي يكذبون» كه اينها تكذيب ميكنند روايتي از وجود مبارك امام باقر به نقل ابيالجارود ايشان ذكر ميكنند كه ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلي قُلُوبِكُمْ﴾ يعني «اخذ الله منكم الهدي» البته اين زمينه است براي اينكه وقتي مجاري ادراك را از دست دادند ديگر هدايت نميشوند دربارهٴ ﴿هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ آمده است كه «فانها نزلت لما هاجر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) الي المدينه واصاب اصحابه الجهد و العلل و المرض فشكوا ذلك الي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فانزل الله ﴿قُلْ﴾ لهم يا محمد ﴿ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ﴾ اَيْ انهم لا يصيبهم الا الجهد و الضرر في الدنيا، فاما العذاب الاليم الذي فيه الهلاك فلا يصيب الا القوم الظالمين» كه اين توجيه دوم را تا حدودي تصويب ميكند يعني آنچه كه براي مسلمين است يك رنج موقت است هلاكت هرگز نيست تا اينجا روايتهايي بود مربوط به آياتي كه بحث شده است اما روايتهاي مربوط به آيات بعدي باقي ميماند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.[1]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.[2]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 38.[3]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 2.[4]
ـ سورهٴيونس، آيهٴ 105.[5]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ122.[6]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 4.[7]
ـ سوزهٴ تكوير، آيهٴ 26.[8]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.[9]
ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 36.[10]
ـ سورهٴ حاقة، آيهٴ 7.[11]
ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 64.[12]
ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 12.[13]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 25.[14]
ـ سورهٴ واقعه، آيات 49ـ 50.[15]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.[16]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 165.[17]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 25.[18]
ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 9.[19]
ـ سورهٴ تين، آيهٴ 6.[20]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 16.[21]
ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 46.[22]
ـ سورهٴ نازعات، آيات 40 ـ 41.[23]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 39. [24]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 95.[25]
ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 75. [26]
ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 76 ـ 77.[27]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 45.[28]