اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السّاعَةُ أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ﴿40﴾ بَلْ إِيّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُون ﴿41﴾ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ﴿42﴾ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُون ﴿43﴾ فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ﴿44﴾ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ﴿45﴾
قرآن كريم براي هدايت انسانها هم از راه نظر و علم استفاده ميكند هم از راه عمل از راه نظر دعوتهاي متعددي دارد اينكه فرمود: ﴿ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾[1] نشانه آن است كه دعوت مراتبي دارد مراحلي دارد در بعضي از مراحل يا نسبت به عدهاي دعوت برابر برهان و حكمت است نسبت به عدهاي موعظه است نسبت به عدهاي هم جدال احسن ولي هرگز با دعوتهاي نظري اكتفا نميكند چون يك كتاب علمي محض نيست كه برهان اقامه كند كسي ميخواهد بپذيرد و ميخواهد نپذيرد در كنار راهنماييهاي علمي راهنماييهاي عملي هم دارد امتحان ميكند امتحان هم گاهي به سود است گاهي به زيان گاهي انسان را به سختي امتحان ميكند گاهي به نشاط و سرور امتحان ميكند از مجموعه اين راههاي علمي و عملي اگر نااميد شد آنگاه دست به انتقام ميزند اينچنين نيست كه اگر راه نظر و حكمت نظري را طي كرد دليل اقامه كرد، برهان اقامه كرد, موعظه كرد اثر نكرد عذاب نازل ميكند اينچنين نيست برهان اقامه ميكند، موعظه ميكند، جدال احسن ميكند تمام راهها و مجاري ادراكي را تغذيه ميكند كنار اين و در راه تغذيهٴ مجاري فكري مجاري عملي را هم تغذيه ميكند بالأخره بعضيها با سختي تنبيه ميشوند بعضي با رفاه و تشويق متنبّه ميشوند اين دو راه را هم طي ميكنند يعني هم تشويق هم تنبيه، تشويق مجاني و تنبيه با استحقاق تشويق خدا كه لطف خدا سبب نميطلبد چون منن او ابتداست طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفهٴسجاديه فرمود منن تو ابتدا، منّتها و نعمتهاي تو بدئي است مسبوق به استحقاق نيست اما تنبيه او مسبوق به استحقاق است اگر تمام مجاري فكر را تغذيه كرد و تمام مجاري عمل را هم تأمين و تغذيه كرد راههاي تشويقي را طي كرد راههاي تنبيهي را طي كرد هيچ كدام از اين مجاري علمي و عملي سودمند نبود آنگاه انتقام ميگيرد پس قرآن يك كتاب علمي نيست چون نور است علم و عمل را هماهنگ كرد و تنها هم راه تشويق را طي نكرد يا راه تنبيه را طي نكرد اين يك مرحله، كه اين امور يعني مجموعهٴ تغذيهٴ فكري از سه راه و تأمين قدرتهاي جذب و دفع از دو راه اين يك سنت خداست سنت ديگري كه قرآن بازگو ميكند اين است كه بشر اگر مبتلا شد يك فشاري ديد حالا يا عذاب الهي بود يا ظهور قيامت بود يا سوء اختيار خودش بود كه بالأخره به عذاب الهي مبتلا شد مضطّر شد در آنگاه ميگويد الله در آنگاه سودي ندارد ولي ما باز مشكل او را احياناً اگر بخواهيم حل ميكنيم اين هم يك سنت خدا پس يك فصل اول مربوط به آن است كه ذات اقدس الهي مجاري فكري و عَملي را از پنج راه تأمين ميكند فصل دوم بحث اين است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد هر بشري برابر آن سرمايهٴ فطري در حال اضطرار ميگويد خدا حالا يا سودمند است يا سودمند نيست ولي ما بالأخره اگر مصلحت بدانيم مشكلش را حل ميكنيم در آخرت كه سودمند نيست در دنيا ما را ميخوانند گاهي ما به حال آنها رحم ميكنيم گاهي هم مصلحت نيست رحم بكنيم اين هم يك سنت اين فصل دوم بحث آيا آنچه در ذيل فصل اول است با آنچه در فصل دوم ناهماهنگ است؟ اينكه خدا درباره عدهاي ميفرمايد ما به آنها نعمتهاي فراوان داديم شكر نكردند آنها را به بأساء و ضراء آزموديم و گرفتيم متنبّه نشدند در فصل دوم ميفرمايد عدهاي وقتي به عذاب بيفتند متنبّه ميشوند آيا اينها دو گروهند يا نه دو گروه نيستند ـ معاذالله ـ بين اين دو طايفه ناهماهنگي است يا نه دو حالتند هماهنگي يقيناً هست براي اينكه آنچه در فصل دوم ميگويد ميفرمايد بشر وقتي مضطّر و ملجأ شد ميگويد خدا آنچه در ذيل فصل اول آمده است آن فشار و تنبيهي است كه هنوز اختيار محفوظ است در حد اضطرار نرسيده به حد الجاء نرسيده نظير آن كشتي شكست خورده شب ظلماني دريا نيست كه همه راهها قطع باشد نه كسي است مشكلاتي براي او پيش آمد هنوز به اين فكر است كه زيد و عمر مشكل او را حل ميكنند خب، پس آنچه كه در فصل دوم آمده است اين است كه اين شخص مضطر است ملجأ هر كس به حد اضطرار برسد ميگويد خدا برای اينكه فطرت را دارد و هيچ كس نيست كه به حد اضطرار برسد و خدا را نخواهد خدا يعني آن قدرت محض كه همه چيز را ميتواند رام كند و آنچه در ذيل فصل اول است آن فشارهايي است كه هنوز اختيار محفوظ است به حد اضطرار نرسيده است بنابراين اينها دو مرحلهٴ كاملاً جدا هستند آنچه كه در فصل دوم از شخص به حد اضطرار و اِلجاء ميرسد آنچه در فصل اول است شخص به حد اضطرار و الجاء نميرسد چون اينچنين است سخن بعضيها كه گرچه در المنار به اين صراحت نيامده ولي بعضيها كه تقريبا ً المنار مايل به آن طرز فكر است اين است كه برخي در اثر رسوخ آن شهوت و غضب به حد الجاء و اضطرار هم برسند نميگويند خدا اين با قرآن هماهنگ نيست براي اينكه قرآن در آيات فراوان دارد كه فطرت اينها زنده است اينها چه در دريا چه در صحرا به حد اضطرار برسند ميگويند خدا و فرمود اين خلقت كه فطرت الهي است اين تبديل نميشود با نفي جنس, نه خدا عوض ميكند چون به نحو احسن اين را آفريد نه غير خدا عوض ميكند چون خدا قدرت ندارد لذا ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾[2] پس اين فطرت در همه هست منتها گاهي مستور است گاهي تحت غرايض و اغراض دسيسه شده است مدسوس است و مانند آن اينچنين نيست كه شخص به حد اضطرار برسد و به خدا ملتجي نشود اين نيست و اما آنچه كه در پايان فصل اول آمده است آن در حد حفظ اختيار هست يعني به قرينه تقابل يعني همان طوری كه نعمت انسان را مسلوب الاختيار نميكند ممكن است مغرور كند فشار و درد هم انسان را مسلوب الاختيار نميكند ممكن است عصباني بكند به اين و آن بد بگويد به جاي اينكه متنبّه بشود خب.
مطلب ديگر آن است كه آيا در اين كريمهٴ محلّ بحث كه ذات اقدس الهي فرمود ما عدهاي را به عذاب معذب كرديم اينها متنبّه نشدند بعد نعمتهاي فراواني به اينها داديم ميخواهد بفرمايد برابر با آن اصل كلي ما با اينها عمل كرديم يعني اول اينها را ﴿بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾ گرفتيم بعد با نعمت و رفاه اينها را آزموديم نه آن نقمت اثر گذاشت و نه اين نعمت اثر گذاشت بعداً اينها را گرفتيم كه زمخشري و امثال زمخشري آيه را اينچنين معنا ميكند. يا نه ما اينها را در كلاس بأساء و ضراء آزموديم وقتي ديديم هيچ اثر نكرد مقدمات گرفتن اينها را فراهم كرديم و آن اين است و آنها را از راه استدراج نعمتهاي فراواني داديم بعد آنها را در نعمت غرق كرديم و گرفتيم كه ظاهر سيدناالاستاد(رضوان عليه) در الميزان اين است آنچه كه زمخشري و امثال زمخشري از آيه استفاده ميكنند به كمك بعضي از آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» حل ميشود خب الآن ما آن مرحله اول كه دو فصل بود يك فصل مربوط به اتمام حجت خدا از مجاري علمي و عملي بود و فصل ديگر اينكه اگر به حد اضطرار برسند اينها متنبّه ميشوند او را متذكر بشويم بعد وارد مسئله ديگر بشويم آيهٴ محلّ بحث اين بود يعني آيهٴ چهل سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السّاعَةُ أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ چون در حوادث ديگر اينها فقط شركا را ميخواستند هرگز نميگفتند الله لذا مفعول بر فعل مقدم شد ﴿أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ﴾ چون هميشه غير خدا را ميخواستند همان طور كه يك موحّد ميگويد «لا اله الا الله لا شريك له» يك مشرك هم ميگويد «لا اله الا الصنم لا اله الا الوثن» اينكه «لا اله الا الله» نميگويد كه اگر «لا اله الا الله» ميگفت كه با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشكلشان حل ميشد او ميگفت: «لا اله الا الصنم لا اله الا الوثن» اگر سخن از خالق بود «لا خالق الي الله» او را تصديق ميكردند اما خب جهان خالقي دارد اينكه مشكل را حل نميكند كه آنكه مربي انسان است اين است كه انسان بپذيرد در برابر كسي مسئول است آنها انسان را ميسازد وگرنه صرف بحث عقلي كه در عالم واجب الوجوبي هست خب هست اين چه اثر دارد در عالم يك خالقي هست خب اين را هر بتپرستي در حجاز و غير حجاز قائل بود اين كه اثری تربيتي ندارد آن كه اثر تربيتي دارد مسئله ربوبيّت است يعني آنكه ارتباط تنگاتنگ بين بشر و اوست مربي اوست, رازق اوست, شافي اوست, ضار اوست, نافع اوست, حسابرس اوست, هادي اوست آنكه ارتباط تنگاتنگ انسان با او دارد او خداست اين محور دعوت بود وگرنه از همان اول اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مشركين ميگفت كه «قولوا لا خالق الا الله» خب همه ميگفتند چه اينكه ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾[3] پس مشكل توحيد خالقي نيست مشكل آن است كه انسان بفهمد در برابر چه كسي مسئول است بايد چه بكند هم مسئله دين او تأمين است هم مسئله آخرت او كه نزاع از همين جا شروع ميشد لذا رهبران الهي ميگفتند «لا اله الا الله» آنها ميگفتند« لا اله الا الصنم لا اله الا الوثن» چون ميگفتند «لا اله الا الوثن» هميشه موحّد بودند در صنمخواهي يا وثنپرستي لذا خدا اين مفعول را بر فعل مقدم داشت فرمود هميشه غير خدا را ميخواستيد لاغير الآن هم غير خدا را ميخواهيد؟ يا الآن خدا را ميخواهيد و لاغير و معناي مشرك اين نيست كه گاهي خدا گاهي غير خدا يا هم خدا هم غير خدا معناي مشرك اين نيست معناي مشرك اين است كه اين سمت ربوبيّت و تدبير و تربيت كه برای خداست كلاً اين را به اوصان و وثن ميدهند سمتي كه براي خداست به غير خدا ميدهند اين معني شرك است وگرنه آنكه هم خدا و هم غير خدا را در نظر ميآورد آن ريا كار است نه مشرك به شرك جلي وثني و صنمي كه در كارها هم خدا را عبادت كنند هم غير خدا را كه نبود هم از خدا بخواهند هم از غير خدا كه نبود اينها فقط از غير خدا ميخواستند لذا اين مفعول بر فعل مقدم شد ﴿أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ٭ بَلْ إِيّاهُ تَدْعُونَ﴾ يعني آنجا كه ميگفتيد: «لا اله الا الوثن» الآن تبديل ميشود به «لا اله الا الله» اين در حال آمدن عذاب يا در حال ظهور قيامت ولي در آيهٴ بعد اينچنين ميفرمايد: ﴿بَلْ إِيّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُون﴾ اين﴿تَنْسَوْنَ﴾ هم آنها را فراموش ميكنيد سالبه به انتفاع موضوع است يعني حالي به شما دست ميدهد كه حقيقت خدا ظهور ميكند او را مييابيد بعد ميطلبيد و بطلان وثن و صنم هم ظهور ميكند از آنها اعراض ميكنيد مثل يخي كه آب بشود ديگر چيزي براي بت نميماند برای شما معلوم ميشود كه چوب است همان طوري كه از ديگر سنگها و چوبها كاري ساخته نيست از اين وثن و صنم هم كاري ساخته نيست ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ﴾[4] در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به همين قسمت اشاره ميكند كه شما اگر خطري برسد آنچه را كه شما به عنوان خدا ميپنداشتيد آن گم ميشود چيزي براي شما به عنوان خدا نميماند ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ﴾ كه مشابه اين در بعضي از بخشها گذشت و به خواست خدا در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم خواهد آمد در همين سورهٴ «انعام» خواهد آمد خب پس ﴿إِيّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُون﴾ اينها خلاصه بحث درباره آن عذابي كه به حد اضطرار به اِلجاء برسد اما آيهٴ 42 فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ٭ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فرمود اينكه «لام» «لام» قسم است من سوگند ياد ميكنم كه نسبت [به] امتهاي گذشته ما انبيايي را فرستاديم قبل از تو كه اين انبيا آنها را به راه توحيد دعوت كردند دعوتهاي سهگانه حالا حكمت بود موعظه حسنه بود جدال احسن بود كه سنت انبيا(عليه السّلام) است آنها «مفروق عنه» است وقتي آن راههاي عِلمي سودمند نبود مجاري عَملي را شروع كرديم مجاري عملي هم آزمون خداست ما آنها را به بأساء و ضراء گرفتيم حالا با جنگ يا غير جنگ يا شدتهاي بدني و ضررهاي روحي به غم و اندوه و امثال ذلك كه ضراء است آنها را امتحان كرديم يا درد بدني و فقر و مانند آن كه امر بدني بود و بيروني است مبتلا كرديم آنها را امتحان كرديم شايد اينها تضرع كنند اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾ در جايي است كه فرمود اميد تضرع هست رجاء تضرع هست معلوم ميشود اينها همچنان مختاراند نه ملجأ نه مضطر بعد هم تحضيض ميكند و از طرفي هم تحذير ميكند فرمود ما اينها را آزموديم چرا نگفتند يا الله؟ ما آنها را به سختي قرار داديم كه اينها از ما بخواهند ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا﴾ خب ما اينها را گرفتيم تا از ما با ضراعت و ابتهال چيز بخواهند چرا نخواستند اين يك مدرسه است ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان طوري كه شما ميبينيد بعضي از اين چشمههاي معدني با املاح ميجوشد ولي اول راه خود را ميبندد اين سنگهايي كه در بعضي از كوهها ميبينيد اينها اول كه نبود اين آبهاي معدني با آن رسوبات و املاح همين كه از چشمه ميجوشد اول راه خود را ميبندد بعد هم آنجا دفع ميشود اين خواطر بد اين تبهكاريها اين سيّئات راه خود آدم را ميبندد اين قلب ميشود قَسي در سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿فطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[5] آنها كه اين منطقههاي ييلاقي رفت و آمد و آمد دارند مثلاً يك سي سال قبل يا چهل سال قبل از جايي عبور ميكردند ميگفتند اينجا يك سرسبز بود و مزرعه خوبي بود الآن يك تلي از رسوبات است يعني اين رسوبات در طي مدتي بالأخره به صورت اين قسي حجر قسي در ميآيد ﴿فطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿لكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ ﴾ پس دلها متنبّه نشد آن فطرت زير اين انبار و تلي از رسوبات دفن شد از سويي ديگر شيطان اعمال اينها را تضمين كرد كه به فلان كار مراجعه كنيد به فلان شيء مراجعه كنيد مشكلتان از اين راه حل ميشود دست به فلان كار بزنيد چهارتا خلاف بكنيد مشكلتان را حل كنيد و مانند آن خب پس قساوت دل از يك سو, سُلطه شيطان از سويي ديگر باعث شد كه اينها ضراعت و ابتهال و ناله نكردند اين نعمت الهي را از دست دادند خب اين با آن اصل كلي كه در موارد فراواني از قرآن كريم آمده و در آيهٴ چهل هم اينجا مطرح شده است كه اگر عذاب الهي بيايد اينها ميگويند يا الله اين منافات ندارد براي اينكه آن به حدّ اِلجاء و اضطرار ميرسد اين در حد اختيار است نه اينكه عدهاي فطرت خودشان را از دست داده باشند حتي در حال اِلجاء هم نگويند خب بالأخره كسي از فرعون كه بدتر نيست او هم وقتي ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾[6] كه شد گفت: ﴿آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ﴾[7] براي رفع هرگونه شبهه نگفت ايمان آوردم به الله كه تا بگويند خب اين الله همان اللهي بود كه خودت ميگفتي ﴿فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلي﴾[8] گفت: ﴿آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ﴾ منتها آن وقت سودي نداشت در حال اِلجاء و در حال اضطرار همه بر اساس آن فطرت متوجه حقيقت ميشوند اينچنين نيست كه اين آيه ناظر به بحث اِلجاء باشد تا ما بگوييم آيه اولي كه ميگويد عدهاي در حال اِلجاء موحّدانه ناله ميكنند و عدهاي در حال الجاء هم موحّدانه ناله نميكنند اينها فطرت را از بين بردند چون فطرت هرگز از بين رفتني نيست بلكه مراحل ابتلاء و عذاب فرق ميكند تا اينجا راجع به هماهنگ كردن اين دو تا آيه
پرسش...
پاسخ: اگر به حد, در عالم تكليف باشد بله منتها چون خودش فرمود: ﴿فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ﴾ مثل كساني كه در دريا بودند منتها اگر همان حال را حفظ بكنند مقبول است لكن فرمود عدهاي وقتي در دريا از همه علل و عوامل نااميد شدند به ما مراجعه ميكنند و با اخلاص هم از ما ميخواهند ﴿دعوا الله مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[9] اما ﴿فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[10] اگر آن حال را وقتي به ساحل آمدند حفظ بكنند مقبول است خب.
در آيهٴ بعد فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ جناب زمخشري و ديگران آمدند گفتند كه با آن امتحان اول كه اينها سرافراز به در نيامدند خدا عذاب نميكند بلكه از راه نعمت هم ميآزمايد اينها را اگر از راه نقمت و از بأساء و ضراء امتحان كرد اينها موفق نشدند از راه نعمت امتحان ميكند آن عذاب و آن بأسا و ضراء را برميدارد به جاي او نعمت و رفاه و آسايش روحي و بدني و امثال ذلك را نصيب اينها ميكند ببيند اينها شاكراند يا نه اگر از اين آزمون نعمت هم سرافراز به در نيامدند آنگاه خدا اينها را ميگيرد اين اصل در قرآن كريم هست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بخشي مربوط به همين اصل است در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 168 اينچنين داريم ﴿وَ قَطَّعْناهُمْ فِي اْلأَرْضِ أُمَمًا مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ ما اينها را گاهي با حسنات مبتلا كرديم يعني آزموديم گاهي با سيّئات مبتلا كرديم و آزموديم تا برگردند به طرف خدا اين يك اصلي است چه اينكه مشابه اين هم باز در بعضي از آيات سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده است كه ما اينها را اول حسنه بعد سيئه او بالعكس آزموديم بعد اينها را گرفتيم و اين را به عنوان يك اصل كلي ذكر ميكند آيهٴ 94 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ﴾ اينها معلوم ميشود جزء احكام نبوت عام است ﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ اين امتحان به بأساء و الضراء ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا﴾ ما آن رنج و درد را برداشتيم به جاي سيّئات دنيا حسنات و رفاه ثروت و مال و بنين به اينها داديم تا اينكه اينها پرشدند «عفو» يعني زيادي ﴿يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾[11] يعني مازاد انسان وقتي از حقش ميگذرد ميگويند عفو كرده اين گذشت، آن فاضل, آن زيادي, آن افزايش را ميگويند «عفو» ﴿حَتّي عَفَوْا﴾ يعني لبريز شدند پرشد خب ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا﴾ ولي باز متنبّه نشدند و ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ گفتند اينها... حوادثي است پدران ما هم گاهي در رنج بودند گاهي هم در رفاه ما هم همين طور خب نه آن حوادث تلخ اينها را متنبّه كرد نه اين حوادث شيرين گفتند اين روزگار است ديگر گاهي به كام ماست گاهي عليه ماست مدبّري ـ معاذ الله ـ در كار نيست ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ خب اينها نه تنها از آن مجاری ادراكي متنبّه نشدند از اين مجاري تحريكي و عملي هم متنبّه نشدند يعني حكمت و موعظه و جدال احسن از بخشهاي علمي، حسنات و سيّئات از بخشهاي عَملي در اينها اثر نكرد آنگاه ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ دفعتاً اينها را گرفتيم ﴿وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾[12] در بعضي از آيات ديگر ميفرمايد راه دفعتاً گيري الهي اين است كه ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾[13] يك وقتي انسان در يك اتاقي نشسته است اين اتاق ميلرزد خب انسان فرار ميكند يا از سقف ويران ميشود انسان فرار ميكند يا از ديوار خراب ميشود فرار ميكند يك وقت هيچ كدام ازاين سه, چهار راه نيست بلكه دفعتاً پايه ويران ميشود فرمود: ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ خدا آنها را از راه قاعدهها و پايههاي خانههای آنها را گرفته خب اگر چهار تا پايه دارد فرض اين پايهها دفعتاً بريزد خب سقف ميريزد ديگر راه براي فرار نيست كه فرمود دفعتاً اينچنين ميگيرد ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾[14] اينجا هم فرمود: ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾[15] بعد ديديم حيف روزگار است كه اينها اينجا عالم را معطل كنند ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ اين يك آيه است ﴿دابِرُ﴾ يعني اصل يعني ما ريشه اينگونه از افراد را كنديم خدا را شكر خب غرض آن است كه آن تعبيري كه در بعضي از اهل گفتار اهل تفسير هست كه سيدناالاستاد ناظر به آنهاست و حرف آنها را نقل ميكند ميگويد انتها و ردهاي آن حرف در تفسير المنار هست كه بعضيها فطرتشان به هم ميخورد اين مطابق با قرآن نيست اين يك, آنچه در آيهٴ قبل فرمود: ﴿أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السّاعَةُ﴾ اين در حد اِلجاء است هر كس به اين حد برسد به خدا متوسل ميشود اين دو، اين امتحانهاي بأساء و ضراء در حد اختيار است اختيار افراد همچنان محفوظ است گاهي ميپذيرند گاهي نميپذيرند اين سه ميماند اين مطلب كه آيا آيهٴ محلّ بحث يعني اينكه فرمود ما اينها را با بأساء و ضراء گرفتيم ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين مقدمهٴ گرفتن است يا تبديل سيئه بر حسنه است آنكه زمخشري و امثال زمخشري ميگويند ميگويند ذات اقدس الهي بلاتشبيه نظير آن پدري مهرباني كه گاهي با خشونت گاهي با ملاطفت درشتي و نرمي به هم در به هم بچهها را ميپروراند و اما آنچه كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايد اين است كه اين ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين طليعهٴ عذاب است شايد آنچه كه تفسير سيدناالاستاد را ترجيح بدهد اين است كه در آغاز اين آيهٴ بعد آمده ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ اين معلوم ميشود كه حالا بخواهد بگيرد اگر اين دومي هم مثل اولي امتحان بود ميفرمود ما اول اينها را به سختي آزموديم بعد به رفاه آزموديم ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ﴾ از اينكه ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ را قبل از ﴿فَتَحْنا عَلَيْهِمْ﴾ ذكر فرمود معلوم ميشود حالا ميخواهد بگيرد نه حالا باز ميخواهد امتحان بكند اگر اين ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا﴾ بعد قرار ميگرفت آنوقت اين آيهٴ محل بحث وِزان همان آيهٴ 95 سورهٴ «اعراف» بود كه فرمود: ﴿ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ در آيهٴ 94 و 95 سورهٴ «اعراف» فرمود ما هيچ امتي را نفرستاديم مگر اينكه ﴿إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ٭ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا﴾ بعد ديديم ميگويند نه روزگار است اين پدران ما هم همين طور بودند گاهي ضراء بود گاهي سراء بود به جايي كه متنبّه بشوند آن وقت اينها را گرفت اگر در آغاز آيهٴ بعد ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ نبود ممكن بود وِزان اين آيهٴ همان وِزان همان آيهٴ 94 و 95 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» باشد ولي چون در آغازش فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ معلوم ميشود حالا ميخواهد بگيرد اين است كه سيدناالاستاد اين راه را حالا طي كرده اما احتمال اينكه تا بگيرد باز اتمام حجت باشد هست خب يقيناً هست چون انسان تا آخرين لحظه راه براي توبهاش هست حالا اگر ذات اقدس الهي مقدمات عذاب را فراهم كرده است آنها توبه كردند خب برميگردند پس معلوم ميشود تا آخرين لحظهٴ اختيار اينچنين نيست كه اين عذاب قابل كشف نباشد با دعا برميگردد با صدقه و صله رحم برميگردد و مانند آن.
پرسش...
پاسخ: خب ولي ﴿و قالوا﴾ بعد آن دارد ﴿وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ﴾ گفتند اين روزگار است گاهي به سود ماست گاهي به زيان ماست خدايي باشد و تدبيري بكند و اينها ـ معاذالله ـ نيست.
پرسش...
پاسخ: نه چطور نفهميدند؟ راههاي ادراكي را كه انبيا تمام كردند اين راههاي عَملي را هم دارند طي ميكنند استدراجي هم در همان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بازگو فرمود در همان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿نسَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ آن را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به اين صورت ياد كرد كه من آنها را مهلت ميدهم به تدريج آنها را ميگيرم آيهٴ 181 به بعد سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا باياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ ٭ وَ أُمْلي لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ﴾ اين است كه فرمود: ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا﴾[16] اين مقدمه عذاب است خب آنچه را كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) را وادار كرد كه بفرمايد اين طليعهٴ عذاب است همين است كه در آغاز آيهٴ بعد فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ معلوم ميشود حالا ميخواهد بگيرد ﴿فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ﴾.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.[1]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.[2]
ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 25.[3]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 67.[4]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 16.[5]
ـ سورهٴ طه، آيهٴ 78.[6]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 90.[7]
ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 24.[8]
ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 22.[9]
ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 65.[10]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 219.[11]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 95.[12]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.[13]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.[14]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 95.[15]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 178.[16]