18 02 1996 4970639 شناسه:

تفسیر سوره انعام جلسه 28

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلَي النّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِاياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ ﴿27﴾ بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ ﴿28﴾ وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ ﴿29﴾ وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلي رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلي وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿30﴾ قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّي إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلي ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلي ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ ﴿31﴾ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ﴿32

در بيان اينكه وقتي كافران و مشركان بر آتش قيامت عرضه شدند و موقوف شدند و متوقف شدند و واقف شدند هم آنجا بازداشت شدند هم واقف شدند كه آتش حق است در‌خواست مي‌كنند و تمني مي‌كنند كه به دنيا برگردند آن‌گاه ذات اقدس الهي دربارهٴ اينها فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ وجوهي براي كذب اين گروه از اهل كفر و شرك ذكر شده است وجه اول اين بود كه اينها تمنيشان گرچه به صورت ظاهر تمني است و انشا است بعد تعهد مي‌كنند كه وقتي به دنيا رفتند ايمان بياورند و عمل صالح انجام بدهند اينها دروغ مي‌گويند الآن همان ملكات دروغ گويي دنياي اينها اينجا ظهور مي‌كند اين وجه اول دوم اينكه كذب اينها به‌لحاظ آن است كه انسان اگر تمني كند يك چيز باطلي را مي‌گويند در حقيقت اين متعلق تمني شما يك چيز دروغي است كه اين كذب در حقيقت به كذب خبري برمي‌گردد يعني آنچه كه مورد اُمنيه و آرزوي شماست وجود ندارد اين كذب كذب خبري است اما وجه اول كذب كذب مخبري است وجه سوم آن است كه اين كذب كذب مخبري است اين كه فرمود: ﴿وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ اما ﴿إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ يعني در اوصاف ديگر در دنيا كه بودند اصولاً يك آدم دروغ گويي بودند يا درباره مطالب ديگر اينها دروغ مي‌گويند نه اينكه نسبت به اين دروغ بگويند اين آنچه كه مربوط به اين وجه است همان وجه اول است اما وجه سوم ا‌ين است كه ﴿إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ «في امورهم الاخر» وجه چهارم برابر با روايات ذريه است كه از سورهٴ مباركهٴ اعراف استفاده مي‌شود كه ﴿إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ يعني حق تعالي در همان نشئه ذُريه اينها را آزمود و كذب اينها همانجا روشن شد طبق اين وجه چهارم يك انسجامي بين آخرت و دنياست و يك انسجامي بين دنيا و عالم ذُريه است انسجام عالم آخرت نسبت به دنيا به اين است كه انسان هر عقيده و هر وصف و هر كاري كه در دنيا داشت در آ‌خرت اين عقايد و اين اخلاق و اين اعمال ظهور مي‌كند اما انسجامي كه بين دنيا و عالم ذُريه است اين است كه هر چه در آنجا گذشت اينجا ظهور مي‌كند كه اين وجه چهارم بايد به خواست خدا در ذيل آيهٴ سورهٴ «اعراف» مشخص مي‌شود طوري كه هم عالم ذُريه تبيين بشود و هم جبر كه باطل است مثل تفويض كه باطل است لازم نيايد.

مطلب بعدي اين است كه گاهي ممكن است سؤال بشود ذات اقدس الهي كه در ازل مي‌دانست فلان كس با اختيار خود چنين كاري را انجام مي‌دهد چرا او را آفريد؟ جواب اين سؤال آن است كه اگر فلان شخص نبايد در عالم خلق مي‌شد بايد سلسله آباء و اجداد او و ابناء و بنات او آفريده نشود شما اگر بخواهي درباره يك نفر بگوييد خدا چرا اين را خلق كرد مي‌خواست خلق نكند بايد همه گذشتگان را خدا خلق نكند همه آيندگان را خلق نكند براي اينكه يك مهره‌اي از سلسله هاي جهان هستي است و يك حلقه‌اي از اين حلقات آباء و اجداد احفاد و اولاد است قهراً فرزندان صالحي هم كه از او به دنيا مي‌آيند آنها هم نبايد خلق بشوند اين‌چنين كه نيست خداوند ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ[1] گاهي پدر صالح است چون نوح پيغمبر(علي نبينا و آله و عليه السلام) فرزندش صالح است گاهي ممكن است فرزند صالح باشد و پدر ناصالح و مانند آن همهٴ اينها با سوء اختيار خود يا با حسن اختيار خود اين كارها را انجام مي‌دهند چون اينها اين كار را با اراده و اختيار انجام مي‌دهند خداوند مي‌داند نه چون خدا مي‌داند اينها حتما بايد اين‌چنين بكنند كه اين بشود جبر.

مطلب بعدي آن است كه اين‌‌كه فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ﴾ براي اينها آنچه را كه اينها مخفي مي‌كردند ظاهر شده است اين چيست؟ اينها يك مطلب علمي را نمي‌دانستند جاهل بودند بعد الآن عالم شدند يا مطلبي را كه مي‌دانستند فراموششان شد حالا متذكر مي‌شوند يا مطلبي كه قبلاً غافل بودند الآن ملتفت مي‌شوند چيست اين جريان؟ يا هيچ كدام از اينها نيست ظاهرش اين است كه هيچ كدام از اينها نيست مسئله تبدل جهل به علم نيست مسئله تبدل غفلت به التفات نيست مسئله تبدل نسيان به تذكر نيست يك مسئله گدازنده‌اي است كه اينها هم در آنجا آرزويي مي‌كردند و هم نسبت به آمدن به دنيا امنيه دارند يك خطري آن روز دامنگيرشان مي‌شود كه اگر همه زمين تمام كره زمين به مساحتي كه دارد پر‌طلا بشود و مضاعف بشود و اينها داشته باشند حاضرند بدهند و از آن مشكل برهند گرفتار يك چنين مشكلي‌اند مي‌بينند آنجا اين مشكل به طور نقد حل نمي‌شود ناله مي‌كنند كه بيرون بيايند و جبران بكنند يك حادثه‌اي پديد مي‌آيد كه آنها را به اين دو خواهش وادار مي‌كند به اين دو آرزو پس تنها مسئله اينكه يك چيزي را نمي‌دانستند عالم شدند يا چيزي را غافل بودند ملتفت شدند يا چيزي را فراموششان بود متذكر شدند اينها نيست خب انسان چيزي را كه نمي‌داند ياد مي‌گيرد لجبازي هم مي‌كرد برروي حرف خود اصرار داشت بعد حالا مسئله روشن شد حداكثر اينكه خجالت بكشد بيش از اين كه نيست كه يا عذر خواهي بكند يا عذرش را علني بازگو كند كه من يادم رفت اما اين طور به جزع بيفتد معلوم مي‌شود سخن از اينها نيست كه كسي نمي‌دانست حالا ياد بگيرد يك وقت است كه براي كسي حل نشد كه واقعاً قيامتي هست خدا در دنيا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ اين را در سورهٴ مباركهٴ «نجم» بيان فرمود فرمود آنهايي كه فقط حد اكثر علمشان تا دنياست آنها را رها كن آيهٴ 29 سورهٴ مباركهٴ «نجم» اين است ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ علم اينها نابالغ است فقط تا به آخر دنيا مي‌رسد يعني دنيا را مي‌فهمند تا اول قبر از آن به بعد را نمي‌فهمند خب اگر كسي واقعاً مشكلي دارد مشكل علمي دارد خب بعد براي او حل شد ديگر اين كه ديگر جزع ندارد يا يادش رفته بود الآن متذكر شد ديگر جزع ندارد يا غافل بود ملتفت شد جزع ندارد اين چه چيزي براي اينها روشن مي‌شود كه ﴿لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ[2] يك چنين حالتي پيش مي‌آيد يا مي‌گويند ﴿يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا﴾ چه چيزي برايشان حل مي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «زمر» بعضي از اين حالات مختلف برايشان روشن شده خدا بازگو مي‌كند كه اينها چه چيزي برايشان حل شد.

‌پرسش...

پاسخ: بله

‌پرسش...

 پاسخ: بعدها خلق شدند براي چه؟

‌پرسش...

پاسخ: بله يعني اگر كسي بگويد.

‌پرسش...

پاسخ: نه ماهيت

‌پرسش...

پاسخ: غرض آن است كه يكي از سوالاتي كه شده بود اين بود كه اگر خدا مي‌داند فلان شخص با سوء اختيار خود اين كار بد را طي مي‌كند خدا چرا او را خلق كرد؟ جوابش اين است كه اگر اين خلق نشود خب بايد هم گذشتگان خلق نشود چون گذشتگان منتهي به اين هستند و هم آيندگان خلق نشوند شما فرض كنيد اگر زيد خلق نشود بايد ميليونها نفر خلق نشود براي اينكه يك حلقه‌اي وسط ايستاده است و خداوند هم نسبت به خوبها هم نسبت به بدها همه سرمايه‌ها را داده البته بعضيها يك فروغ بيشتري دارند آن حرف ديگري است درجات بهتري را طي مي‌كنند قهراً تكليف زايدي هم دارند اما آن نصاب لازم را خدا به همه داده است.

‌پرسش: چه هر كسي چه بد و چه خوب برای خود هست نه براي غيرش

پاسخ: درست است البته اما اگر كسي بگويد اين آدم بد را خدا چرا خلق كرد؟

‌پرسش: براي اينكه خدا خودش مشخص ...

پاسخ: بسيار خب اگر اين آدم بد خلق نشود بايد ميليونها نفر خلق نشوند.

‌پرسش: نه چرا خلق كرد ... بر خودشان مشخص بشود

پاسخ: آن كه براي خودشان كه مشخص مي‌شوند ولي سؤالي كه كرده بودند اين است كه خدا چرا اين آدم بد را خلق كرده است خب اگر برايش مشخص شد كه آدم بدي است چه اثري دارد ولي غرض آن است كه اين سلسله بايد مرتب ادامه داشته باشد بعضي بدند بعضي خوبند منهم كافراند منهم مؤمن‌اند اگر ما بگوييم چرا اين بد خلق شد بايد بگوييم ميلونها نفر خلق نشوند.

‌پرسش: اگر ما بگوييم كه اين عالَم عالَم بروز ماهيتهاست اصلاّ بخاطر همين محيا شده است ..

پاسخ: خب البته هر كسي استعداد خاصي دارد ذوات هر كسي همان است كه خدا به همه مرحمت كرده است خير است اينجا كه مي‌آيند به سوء اختيار خود برمي‌گردانند وگرنه آن چه را كه خدا داد ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[3] كسي را بدون فطرت نيافريد كسي را بدون الهام خلق نكرد اينجا بعضي با سوء اختيار خود بعضي با حسن اختيار خود يا راه بد را طي مي‌كنند يا راه خوب را خب در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه 47 و 48 دو جريان را ذكر مي‌كند يكي فرمود: ﴿بَدا لَهُمْ مِنَ اللّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ﴾ اينها چيزهايي كه فكر نمي‌كردند آن روز براي اينها ظاهر شد يعني «ظهر لهم من الله ما لهم يحتسبون» در آيهٴ 48 فرمود: ﴿وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا﴾ بديهاي آنچه را كه انجام دادند براي اينها ظاهر شد كه اينها كار بدي بود كردند يك وقت است كسي در موقع تلاش و كوشش فكري درس نخواند و در امتحان مردود شد خب اين يك افسوس و حسرتي دارد كه آن افسوس و حسرت هم در آيات بعد هست ﴿يا حَسْرَتي عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللّهِ[4] آنها را خدا به عنوان حسرت افسوس آه ذكر مي‌كند اما اينكه فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم﴾ چه چيزي براي آنها ظاهر شد كه اين طور جزع مي‌كنند كه در همان آيهٴ 47 سورهٴ «زمر» آمده است كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ در بخشهاي ديگر دارد كه ﴿مِلْ‏ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا[5] اگر سراسر كره زمين پر از طلا باشد همه اينها را حاضر است بدهداز آن روز برهد عذاب چيست؟ چه چيزي براي آنها روشن شده يا اصرار دارند بگويند به اينكه خدايا جان ما را بگيرد ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ[6] يا مي‌گويند ﴿يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِاياتِ رَبِّنا﴾ معلوم مي‌شود كار غير از اين جريانهاي عادي است يا آنجا حاضرند كه كل كره زمين پر طلا باشد اينها بدهند نجات پيدا كنند ﴿ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ[7] آن روز كفاره کسي از كسي قبول نمي‌كنند عِدل و بدل قبول نمي‌كنند يا مي‌گويند به اينكه ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾ تقاضاي مرگ مي‌كنند آن روز مرگ خبري نيست.

‌پرسش...

پاسخ: اين تشبيه است كه اگر يك چيز ارزشمندي را مي‌دادند در دنيا رهايي مي‌يافتند در آنجا سخن از رهايي نيست براي اينكه كفاره براي دنياست ارزش براي دنياست مرگ براي دنياست تحول براي دنياست هيچ كدام از اين اموري كه آنها تمني دارند در آخرت نيست همه اينها براي دنياست مرگ اگر هست در دنياست در دنياست انسان مي‌ميرد و رجوع اگر هست تحول اگر هست باز در‌دنياست يعني در دنيا انسان متحول مي‌شود كفاره و عِدل گيري است در دنياست آن روز ﴿لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ[8] و مانند آن خب غرض آن است كه چه حادثه تلخي براي اينها پيش مي‌آيد كه اينها اين طور تمني دارند كه تعبير قرآن اين است كه «فاقر» است يعني كمرشكن است بالأخره يعني ستون فقرات را مي‌شكند اينكه فرمود: ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا كَانُوا يُخْفُونَ﴾ معلوم مي‌شود تبديل علم به جهل نيست تبديل غفلت به ذهول نيست تبديل نسيان به تذكر نيست تبديل اِخفا به ظهور است نه اخفا به اظهار يعني چيزي را كه اينها عالماً عامداً مخفي مي‌كردند هم اكنون ظاهر شده است نه «بدا لهم ما كان خفي عنهم» كه مخفي ظاهر شده باشد آن چه اخفا مي‌كردند ظاهر می‌شد خب مطلب علمي را اينها اخفا مي‌كردند و الآن روشن شد نظير نبوت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اينها ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ[9] اين است خب يك مطلب علمي را آدم مكتوم مي‌كرد الآن رسوا شد ديگر اما آيه فوق همه اين حرفها را مي‌خواهد بگويد مي‌گويد انسان يك آتشي را مي‌ديد كه آن آتش را مخفي مي‌كرد الآن آن سرزد مثل كسي كه بيماري سنگين مهلك دارد و به كسي نمي‌گويد دفعتاً ظهور مي‌كند و او را از پا در مي‌آورد آنچه را كه او اخفا مي‌كرده است همان چيز الآن سر كشيده و ظاهر شده است ﴿بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ﴾ دربارهٴ رهبران كفر فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ[10] اين ﴿يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾ يعني «يدعون الي المعاصي التي يوجب ارتكابها الدخول النار في يوم القيامة» اين همه جمله بايد تقدير بگيريم يا نه حقيقت گناه آتش است و ﴿جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ[11] يا ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْمًا إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارًا[12] همان خدايي كه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[13] آن رده‌ها و رگه‌هاي رقيق را به انسان نشان مي‌دهد خيليها مي‌فهمند دارند با آتش بازي مي‌كنند منتها مخفي نگه مي‌دارند يك وقت اين شعله‌ها سر مي‌زند اين است كه فريادشان از سه سو بلند است يا تقاضاي مرگ مي‌كنند يا مي‌گويند ‌اي كاش به اندازه دنيا ما طلا مي‌داشتيم مي‌داديم يا نه تفاضاي رجوع به دنيا مي‌كنند اگر اين معنا نباشد معناي ديگري است كه بايد به همين برگردد و آن بالأخره اصل جهنم است حالا آن معناي اولي نباشد بالأخره دومي به اولي برمي‌گردد ظاهر سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است که انسان جهنم موجود است نار موجود است و انسان از او غافل است فرمود: ﴿لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا[14] اگر يك شيئي معدوم باشد و انسان علم نداشته باشد كه نمي‌گويند غافل است كه اگر چيزی موجود باشد و دور هم باشد و در دسترس هم نباشد كه نمي‌گويند غافل است كه چيزي موجود باشد در معرض ديد باشد در دسترس باشد انسان توجه نداشته باشد مي‌گويند غافل فرمود: ﴿لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا﴾ يعني اين آتشي كه مي‌بيني اين وضعي كه مي‌بيني با تو بود نزديك هم بود تو غافل بودي منشأ غفلت هم اين نيست كه او پيچيده است يا پوشيده است او چيز روشني است و بي‌پرده است اگر پرده هست روي چشم توست ﴿فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ[15] نه «عن النار غطائها» آتش سرپوشي ندارد اگر پوششي هست روي چشم توست كه خودت انداختي و﴿أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي[16] ما حالا اين پرده را كنار زديم پس اين شيء موجود است اين نار و جريان موجود است نه معدوم اين يك نزديك است نه دور اين دو پيچيده و مبهم نيست روشن است اين سه پوشيده و مستور نيست مشهور است اين چهار نزديك تو هم هست اين پنج منتها پرده‌اي جلوي چشمت بود كه نمي‌ديدي ما اين پرده را كنار زديم پرده را از جلوي چشم تو برداشتيم نه از روي واقع ﴿لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ[17] حالا تيزبين شد اين دفعتاً چون مي‌بيند ﴿ َأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ [18] ساليان متمادي در معصيت غوطه‌ور بود ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ همان خطيئه‌اي كه ظاهرش لذيذ است اما «حفت النار بالشهوات»[19] «احاطت به النار» ﴿لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ[20] اين حالا در شعله است لذا فرمود: ﴿وُقِفُوا عَلَي النّارِ﴾ بالاي او نار است خودش هم روي بخشي از نار قرار گرفته در چنين فضايي ناله او بلند است يا مي‌گويند ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ[21] يا مي‌گويد ﴿يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِاياتِ رَبِّنا﴾ يا ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا‌ بِهِ[22] و مانند آن در چنين حالتي است که ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ[23] از همه فرار مي‌كند از همه گريزان است بنابراين تنها تبدل جهل به علم يا تبدل غفلت به التفات يا تبدل نسيان به تذكر نيست ﴿بل بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ﴾ هماني كه خدا به انسان داد و انسان مي‌دانست همان را مكتوم نگه داشت حالا يك وقت است كه نظير منافقين است يك وقت است كه نظير ﴿سادَتَنا وَ كُبَراءَنا﴾ است كه مستضعفين مي‌گويند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا[24] كه مخفي نگه مي‌داشتند يك وقت است كسي خودش را دارد فريب مي‌دهد حالا منافق نيست كه ديگران را فريب بدهد يا جزء سران كفر نيست كه ديگران را فريب بدهد كه آنها بگويند ﴿رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا﴾ نه خودش را دارد فريب مي‌دهد به هر وسيله است دركات البته فرق مي‌كند آن‌كه منافق است ﴿فِي الدَّرْكِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ[25] است آن‌كه كافر است در يك سبك ديگر است آن‌كه نه كافر و منافق نيست اما فاسق است و دارد خودش را فريب مي‌دهد يك دركه‌اي دارد اما اين چيزي كه خودش با سوء اختيار خود براي خود مخفي كرده است وقتي سر برآورد يك چنين تبعاتي دارد خب.

‌پرسش...

پاسخ: بله چون آخر در جريان توحيد آن آيات قبل بود كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ[26] اما اينجا سخن در معاد است مي‌فرمايد: ﴿أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ مگر اين حق نيست؟ اين آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم درباره توحيد است هم درباره نبوت است هم مربوط به اصول كلامي و اعتقادي است اما بخشهايش يكسان نيست آنجا كه مربوط به توحيد بود فرمود كو شرك كجاست؟ اينجا كه مربوط به معاد است مي‌فرمايد: ﴿أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ خب اين حق است.

‌پرسش: مگر همان كساني كه ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ[27]

پاسخ: اينها هراسان‌اند اما آيات قبلي در اين زمينه بود كه ﴿أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ[28] اما اينهايي كه ﴿قالوا﴾ چون بعدش هم دارد كه مي‌گفتند: ﴿وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾ اين ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾ يك علم نابالغي است علم كودكانه است براي اينكه تا محدوده دنيا را كه چشم مي‌بيند مي‌پذيرند از آن به بعد را نمي‌پذيرند ذات اقدس‌‌ الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ[29] اين اعراض كُن نه يعني كار به اينها نداشته باش اينها را رها كن اين اعراض اعراض جميل است اين هجر هجر جميل است چون ا‌عراض قبيح و هجر قبيح براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شايسته نيست يك وقت انسان مي‌گويد بگذار تا بيفتد و بيند جزاي خويش اين سخن صحيح نيست وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «بلية الناس علينا عظيمة ان دعوناهم لم يجيبونا و إن تركناهم لم يهتدوا بغيرنا»[30] فرمود ما يك ابتلاي سختي به مردم داريم دعوت مي‌كنيم نمي‌آيند رها كنيم راه غير از اين نيست آن آخرهاي عمر است كه ا‌نسان مي‌تواند بگويد بگذار تا بيفتد و بيند جزاي خويش وگرنه انسان بايد اعراض جميل كند و «هجر جميل» كند نه اعراض قبيح اينكه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾ در بخش ديگر فرمود: ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَميلاً[31] «هجر جميل» معنايش اين است كه اينها را رها نكن در بين اينها باش ولي فكر اينها خصوصيات اينها آداب و سنن اينها را نپذير اينها آسيبي به تو که نمي‌رسانند خب قهر كردن كه كار مثبتي نيست «هجرجميل» يك هجر خوبي است اعراض جميل يك اعراض خوبي است خب فرمود اينها را رها نكن تا آخرين لحظه با اينها باش و اتمام حجت بكن اينها علم نابالغ دارند اينها را بفهمان البته در بين اينها عده زيادي هستند كه علمشان بالغ مي‌شود و مي‌فهمند چه اينكه فهميدند عده‌اي كه بعد از فهم اخفا مي‌كنند آنچه را كه فهميده‌اند آنها يك روز سياهي به انتظار آنهاست ﴿بل بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ﴾ لذا فريادشان بلند است حالا آن وجوه نه‌گانه‌اي كه در المنار هست ملاحظه مي‌فرماييد با اين وجهي كه سيدنا‌الاستاد(رضوان‌الله) بيان كردند ملاحظه بفرماييد تا روشن بشود كه چقدر بين المنار و الميزان فرق است خب آنجاهايي كه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[32] آنها آيات بيّن الرشدي است آنها معيار تفسير مفسر روشن نيست اينجاها كه حرفهاي مهره‌اي است معلوم مي‌شود كه الميزان چه آورده و المنار نه تا وجه را رديف كرده بالأخره چه گفته است.

‌پرسش...

پاسخ: حسرت؟ بله براي خيليها حسرت است البته در قيامت نه در بهشت براي آنها كه به آن قله نرسيدند به آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّى[33] و امثال ذلك نرسيدند آنها كه مي‌توانستند مراحل برتري را طي كردند و طي نكردند البته حسرت دارد ديگر ﴿يَوْمَ الْحَسْرَة[34] براي همه حسرت است بدان حسرتشان اين است كه چرا به حد متوسط نرسيدند متوسطين حسرتشان اين است كه چرا به حد خوبان نرسيدند خوبان حسرتشان اين است كه چرا به حد اعلي نرسيدند اما همه اين حسرتها زدوده مي‌شود ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ[35] بعد وقتي وارد بهشت مي‌شوند ديگر آنجا «دار الحسره» نيست الآن در دستگاه دروني ما مثلاً حس هست خيال هست وهم هست عقل هست و در بين حواس سامعه هست باصره هست هيچ كدام حسود ديگري نيستند هيچ كدام بد ديگري را نمي‌خواهند هيچ كدام افسوس ديگري را هم ندارند هر كدام كار خودشان را انجام مي‌دهند اينها همه در تحت تدبير يك نفس كار مي‌كنند بهشت هيچ كسي غم آن را ندارد حسد آن را ندارد ليت و لعل براي قبل از بهشت است در ساهره قيامت است اما وقتي تمام اين لكه‌ها زدوده شد ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾ شد آن‌گاه البته وارد بهشت مي‌شوند كه جا براي حسرت نيست به هر تقدير ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ و چون اگر به دنيا برگردند اين ﴿بَدا﴾ به خفا تبديل مي‌شود باز اين شهود به غيب تبديل مي‌شود باز همان ﴿يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِم[36] هست براي اينكه از نشئهٴ شهود دوباره به نشئه غفلت وارد بشوند باز همان جريان اخفي است مثل اينكه كسي از تشييع جنازه برگشت يا از عيادت بيمار برگشت باز همان حال غفلت قبلي را دارد مادامي كه در تشييع جنازه حركت مي‌كند يك تنبهي دارد مادامي كه كنار بستر بيمار نشسته است يك تنبهي دارد وقتي برگشت وضع عوض مي‌شود خب اينكه فرمود: ﴿بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ﴾ كذبش به يكي از وجوه چهارگانه است كه سه وجهش مربوط به بحثهاي تفسيري است وجه چهارمش مربوط به روايت عالم ذُريه است كه ان‌شاءالله در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مشخص مي‌شود حرف اين گروه اين بود ﴿اِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾ يعني «و ما الحيات الا الدنيا» ذات اقدس الهي مي‌فرمايد دنيا كه لهو و لعب بيش نيست جز بازيچه بيش نيست خدا هم كه بازيگر نيست پس لازمه‌اش اين است كه عالم بر اساس لعب آفريده باشد كه او را با برهان ديگر تبيين مي‌كند فرمود: ﴿وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلي رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلي وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ در اينجا يك سؤال و جوابي بين ذات اقدس الهي هست و كفار با اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت كه خدا با اين گروه اصلاً سخن نمي‌گويد ﴿وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾ با يك عده‌اي اصلاً خدا حرف نمي‌زند در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» آيهٴ 77 اين بود ﴿إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾ آنجا يعني در ذيل همان آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» گذشت به اينكه خدا دو نوع نظر دارد يك نظر علمي دارد چون ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ[37] است ﴿عَلَى كُلِّ شَي‏ءٍ شَهِيدٌ[38] است ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ[39] است و مانند آن يك نظر تشريفي دارد آن نظر لطف و عنايت است كه ذات اقدس الهي به مؤمنين خاص دارد كلام هم به شرح ايضاً يك كلام عمومي است كه سراسر جهان كلمات الهي‌اند و خدا با همه هم سخن گفته و مي‌گويد يك تكلم تشريفي است كه فقط با مؤمنين دارد اين‌كه در آيهٴ 77 سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ آن تكلم تشريفي و آن نظر تشريفي خدا نسبت به مؤمنين دارد نسبت به اينها ندارد وگرنه اصل تكلم توبيخ آميز با اينها هست كه فرمود: ﴿اَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ﴾ اين سؤال و جواب خودش رنج آور است

 مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي كه متكلم الله بالجارحه همان‌طوري كه انبيا و اوليا كلام خدا را درك مي‌كنند در دنيا «لا بالجارحه» انسان هم در آخرت كلام خدا را درك مي‌كند اما خدا تكلمش «لا بالجارحه» است كه آنجا نشئه نشئه شهود است ديگر مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾ اين ﴿ذوقوا﴾ نه براي آن است كه عذاب کم است يک وقتی «ذق» در مقابل «اكل و شرب» است اين نشانه كمي است كه مي‌گويند چشيد «من شرب منه» مثلاً «من ذاق» در مقابل «من شرب» است يك وقتي انسان مي‌نوشد يك وقتي مي‌چشد اين «ذق» در مقابل «شرب» نيست يك وقت است كه انسان همواره احساس مي‌كند يك چنين چيزي اصلاً در دنيا نمونه ندارد در دنيا نمونه ندارد انسان بايد دو حال داشته باشد يا از دنيا رها شده باشد كه وقتي حرف آخرت را مي‌زنند اُخروي فكر كند يا گوش محض باشد به كسي كه از آخرت سخن مي‌گويد و آن پيغمبر است ما هرگز در دنيا يك عذابي نداريم كه دائمي باشد عذاب دائمي نه به معني عذاب ابد مثلاً فرض كنيد يك عذاب صد ساله عذاب پنجاه ساله عذاب ده ساله عذاب يك ساله نداريم اگر يك كسي به زندان يك ساله وارد شده است همان لحظه اول و دوم و سوم بر او سخت است كم كم اين عذاب تخفيف پيدا مي‌كند اگر دو چشم كسي را كندند آن اوايل احساس کوري مي‌کند درد دارد بعد همين كه مي‌فهمد كور است و نمي‌بيند يك رنج روحي دارد بعد هم كم كم عادي مي‌شود مثل ديگران قهقهه دارد و مي‌خندد اين اعماها نيستند كه مثل بصيرها مي‌خندند خب در دنيا چون جا براي تحول است اگر كسي عذاب يك ساله داشته باشد شش ماهه داشته باشد يك هفته‌ای داشته باشد پايان روز با اولين روز فرق مي‌كند پايان هفته با اول هفته فرق مي‌كند آخرت اين طور نيست آخرت عذابش دوام دارد نه اينكه آتش هست دائماً مي‌سوزند نه آن درد دائمي است اين اصلاً در دنيا نمونه ندارد چون يك چنين فكري براي خيليها قابل حل نبود مي‌گفتند عذاب آنجا به «عذب» تبديل مي‌شود براي اينكه اينها عادت مي‌كنند خيال كرده كه آخرت هم مثل دنياست اين‌چنين نيست كه انسان عادت بكند يا گاهي انسان خيال مي‌كند به‌اينكه چطور مي‌شود انسان يك مدت كوتاه گناه بكند يك مدت بيش از يك عمري در زحمت باشد بعد گاهي مثال مي‌زنند مثل اينكه انسان در ظرف دو دقيقه چشم خودش را كور مي‌كند يك عمري كور است خب يك عمري كور هست اما يك عمري رنجور نيست اوايل درد دارد درد كشيدن اين عضو بعد غم دارد كه نمي‌بيند بعد هم مثل افراد عادي مي‌شود خب خيلي از اين نابيناها هستند كه با دوستانشان رفت و آمد دارند قهقهه مي‌كنند مي‌خندند مي‌گويند طنزي دارند اما در قيامت اصلاً نمونه‌هايي از اينها نيست اين دائماً رنج است همان‌طوري كه بهشتي دائماً در نشاط است مثل دنيا نيست بهشت در دنيا اگر كسي سفر تابستاني دارد و رفته ييلاق آن روزهاي اول و دوم و سوم و هفته اول و دوم خب يك نشاطي دارد از يك منطقه گرمسيري به يك منطقه خنكي رفته بعد ديگر براي او عادي مي‌شود لذت آن منطقه ييلاقي را كسي مي‌چشد كه تازه از يك محيط گرم آمده باشد دائماً در لذت باشد در ظرف اين سه ماهي كه در ييلاق است اين‌چنين نيست يعني طوري كه آن روز آخر يعني روز نودم با روز اول در ظرف اين سه ماه سه تا سي روز نود روز اين شخص يكسان لذت ببرد اين طور نيست در رنج هم يكسان رنجور باشد اين‌چنين نيست اما در آخرت يكسان بهشتي‌ها لذت مي‌برند و يكسان رنج مي‌برند لذا تعبير ﴿فذُوقُوا الْعَذابَ﴾ بچشيد «ذق» يك امر ادراكي است درباره جهنم فرمود: ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ[40] عذابشان هر لحظه تازه است درباره بهشتي‌ هم اين‌چنين است اينها دائماً مسرورند نمونه‌اي نه از بهشت براي دنيا هست نه از جهنم براي دنيا هست اين دو تا راه دارد به نحو «مانعة الخلو» يا انسان بايد اخروي ببيند دنيوي نينديشد اگر فكر فكر دنيايي است بايد متعبد محض باشد ببيند كه ظاهر نصوص چيست؟ ظاهر نصوص اين است كه درد دائمي است نه آتش دائمي ظاهر آيات بهشت اين است كه لذت دائمي است نه ميوه دائمي قصور دائمي بودن ميوه دائمي بودن غير از لذت دائمي است يك وقت است انسان منطقه خنك مي‌رود روز اول و دوم لذت مي‌برد روز سوم و چهارم لذت كمتر بعد روز آخر عادي مي‌شود نه لذتهاي بهشت مثل بوستان دنياست نه دردهاي آخرت مثل سوخت و سوز دنياست كه اوضاع عوض بشود .

‌پرسش...

 پاسخ: سرمد يعني من هميشه اين غم را از دست نمي‌دهم اما آن لحظه آخرش با آن لحظه اولش يقيناً فرق مي‌كند آن التفاتهايي كه دارد آن لحظه‌اي كه مثلاً به عبادات و مناجات مشغول است با آن لذتهاي لحظات ديگر يقينا فرق مي‌كند غرض آن است يک چنين حالتي است كه از يك سو مي‌گويند ﴿ يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ [41] از يك سو ﴿لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا[42] از يك سو ﴿يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِاياتِ رَبِّنا﴾ از سوي ديگر در شدت عصبانيت يكديگر را لعن مي‌كنند ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها[43] مي‌بينيد همه اينها نشان مي‌دهد كه ديگر كار از دست اينها گذشت.

‌پرسش...

پاسخ: نه هميشه عذاب است براي اينكه اگر انسان واقعا حيوان بشود يا مار و عقرب بشود براي او درد نيست اما انسان است و عقرب چون روي فطرت انساني است آن ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[44] او هست اين را اين شخص اسير گرفته «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍتَحْتَ هَوى أَمِيرٍ»[45] اين اسير است اين اسير درد مي‌كشد الآن اگر كسي شهوتران است يا كسي درنده خوي است آن شهوتران از شهوت لذت مي‌برد آن درنده خويي از قتل عام لذت مي‌برد آن فطرت است كه رنج مي‌برد آن ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ كه الآن اسير شده است آن اسير رنج مي‌برد و «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍتَحْتَ هَوى أَمِيرٍ» در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليها) اگر انسان در آن جهاد اكبر در جهاد اكبر اگر عقل پيروز شد عادلانه با دشمن رفتار مي‌كند دشمن را تعديل مي‌كند نه خفه ولي اگر شهوت پيروز شد ظالمانه با اسير رفتار مي‌كند اين اسير را خفه مي‌كند نمي‌كشد و آزاد هم نمي‌كند تعديل هم نمي‌كند انسان اگر عقلش بر شهوت غالب شد اين‌چنين نيست كه شهوت را تعطيل كند كه تعديل مي‌كند غضب را تعديل مي‌كند به جاي خود صرف مي‌كند مي‌شود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ[46] آن شهوت را هم به جاي خود صرف مي‌كند «النكاح سنتي»[47] ولي اگر شهوت غالب شد عقل را به اسارت مي‌گيرد او را تعطيل مي‌كند آن وقت اين بيچاره تمام رنج را او بايد ببرد اگر انسان ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[48] يعني واقعاً يك كسي مي‌شد درنده خب درنده شد درنده كه عذابي ندارد مگر گرگها عذاب مي‌بينند مگر مار و عقرب در رنج‌اند در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد همه لذتهايي كه غزال بيابان مي‌برد همان لذتها را گرگ بيابان هم مي‌برد او هم نكاح دار اين هم نكاح دارد او هم عواطف فرزندي دارد اين هم عواطف فرزندي و مادري دارد انسان وقتي گرگ مي‌شود «انسانٌ سبع ضارع» لذا اين فطرت بيچاره در عذاب اليم است هم در دنيا هم در آخرت منتها در دنيا ميدان‌داري سكر و شهوت و غضب است رنج آن فطرت حس نمي‌شود وقتي انسان مرد ديگر ميدان‌داري شهوت و غضب برطرف مي‌شود آن اعمال هست اين عقل و فطرت اسير شده فرياد مي‌كشيد كه اينها عليه من هستند آن‌گاه آن فطرت و آن عقلي كه حقيقت انسان را تشكيل مي‌داد براي هميشه در عذاب است.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 95.[1]

 ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 36.[2]

 ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.[3]

 ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 56.[4]

 ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 91.[5]

 ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.[6]

 ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 15.[7]

 ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 15.[8]

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 20.[9]

 ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.[10]

 ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.[11]

 ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.[12]

 ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[13]

 ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.[14]

 ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.[15]

 ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 101.[16]

 ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.[17]

 ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.[18]

 ـ بحار الانوار، ج67، ص78.[19]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 41.[20]

 ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.[21]

 ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 27.[22]

 ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 34.[23]

 ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 67.[24]

 ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 145.[25]

 ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 62.[26]

 ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.[27]

 ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 62.[28]

 ـ سورهٴ نجم، آيات 29 ـ30.[29]

 ـ من لا يحضره الفقيه، ج4 ص405.[30]

 ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 10.[31]

 ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 25.[32]

 ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 8.[33]

 ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 39.[34]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.[35]

 ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 154.[36]

 ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 19.[37]

 ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 47.[38]

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 101.[39]

 ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.[40]

 ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 77.[41]

 ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 47.[42]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.[43]

 ـ سورهٴ شمس، آيات 7ـ 8.[44]

 ـ نهج البلاغه، حكمت 212.[45]

 ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.[46]

 ـ بحارالانوار، ج100، ص 220.[47]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 179.[48]


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق