اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشرِكينَ ﴿23﴾ انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِم وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ ﴿24﴾ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ ﴿25﴾ وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ ﴿26﴾
در ذيل آيه كريمه ﴿وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعًا﴾ و همچنين ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ رواياتي وارد شده است كه بعضي از آن روايات در نوبت قبل خوانده شد يكي از آن روايات اين است كه منظور از ﴿وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكينَ﴾ گروهي از اهل كتاباند كه به تثليث مبتلا شدند اينها خود را موحد ميپنداشتند در حاليكه واقعاً جزء مشركينند و شرك آنها آن روز ظاهر ميشود چه اينكه در برخي از روايات وارد شده است كه آنها كه به ولايت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) معتقد نبودند در حقيقت «كلمة لا اله الا الله حصني»[1] را بدون شرط قبول كردند نه با شروطش اينها خود را موحد ميپندارند در حالي كه موحد حقيقي نيستند اين روايات مطلبشان حق است لكن نميتواند به عنوان شأن نزول براي آيه باشد يا تفسير بر آيه باشد به عنوان تطبيق هست چون اين آيات در مكه نازل شد صدر و ذيل اين آيات ناظر به مشركين است ناظر به كفار است و مانند آن كساني كه اصل توحيد را قبول كردند منتها گرفتار تثليث شدند يا اصل اسلام را پذيرفتند ولي گرفتار انحراف از ولايت شدند اينها ملحقاند در حقيقت نه اينكه اين آيات ناظر به آنها باشد.
مطلب بعدي آن است كه در قرآن كريم از جريان مشركين به اين صورت ياد كرده است كه اينها در قيامت به جرمشان اعتراف ميكنند آنجا كه اعضا و جوارح سخن ميگويد سخن از شهادت است آنجا كه خودشان حرف ميزنند سخن از اعتراف است مسئله اعتراف در چند جاي قرآن كريم آمده است كه ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعيرِ﴾[2] يا ميگويند ﴿اعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ﴾[3] اينها اعتراف واقعي ندارند يعني واقعاً معرفت براي ايشان پيدا نشده است به دليل همين آيهاي كه بعداً خواهيم خواند و ديروز اشاره شده است كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾[4] اينها اگر واقعاً اهل معرفت بودند و اعتراف ميكردند كه حق با موحدان الهي است حق با انبيا و اوليا الهي است قهراً توبه واقعي كنار چنين اعترافي هم ظهور ميكند ديگر ممكن نيست كسي آن فشار مرگ را ببيند فشار برزخ را ببيند آن تلخي ساهره و قيامت را ببيند اين فشار سؤال و جواب را ببيند وارد جهنم هم بشود بعد توبه نكند چنين كسي معلوم ميشود به سوء اختيار خود اين انحراف را به منزله فصل مقوم خود قرار داد در حد ملكه نيست كه بتواند برگردد در حد فصل مقوم است براي اينكه فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ كه دو آيه بعد از آياتي است كه به خواست خدا مورد بحث قرار ميگيرد پس اعتراف اينها يك اعتراف صوري است از اين جهت كه فرمود: ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ معلوم ميشود كه اينها واقعاً دروغ ميگويند اينكه گفتند ما مشرك نبوديم واقعاً مشرك بودند و اين هم كه ميگويند ﴿اعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا﴾[5] يا ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾[6] اين صوري است نه واقعي به دليل اينكه اينها برگردند دوباره تن به شرك و كفر خواهند بود.
مطلب بعدي آن است كه برابر همان آيه معروف سورهٴ مباركهٴ « مائده» كه انسان هر كاري كه ميكند در مسير جان خود قدم برميدارد اين جا هم فرمود: ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ اصل شرك را كه فرمود: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾[7] فرمود اينها به خودشان ظلم ميكنند نه به ديگران و اين مكر و خدعه هم عليه خود اينها است كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُون﴾[8] دروغ اينها هم عليه خود اينهاست دروغ دو جهت دارد يكي اينكه ظلم است قبيح است معصيت است اين در حقيقت عليه خودشان است يكي اينكه وقتي گزارش ميدهند يك كسي مستمع بايد باشد تا بپذيرد هيچ كسي غير از خود اينها حرف اينها را قبول نميكند چون سراسر عالم شاهد به وحدانيت حقاند ذات اقدس الهي و فرشتگان الهي كه عالم به توحيدند آنها كه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ﴾[9] آنها كه موحد هستند و شاهد به توحيدند پس آنها كه خبر شرك آلود مشركين را كه قبول نميكنند ميماند صحنه عالم صحنه عالم كه ﴿يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ﴾[10] چيزي در عالم نيست كه خبر دروغ مشركان را بپذيرد قهراً اين مشرك است كه دارد خود را فريب ميدهد ﴿كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ بالأخره اين خبر كذب بايد در جايي اثر كند آنها كه مشمول آيهٴ سورهٴ «آل عمران» هستند براساس ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾[11] كه اين اخبار كاذبانه را نميپذيرد موجودات عالم تكوين هم كه سراسر مسبحند مسلِّماند منقادند مطيعند و﴿يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ﴾[12] پس شرك را قبول نميكنند ميماند خود اين مشركين حضرت فرمود اينها ﴿كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ پس يك مسئله اين است كه شرك ظلم است و ظلم عليه خود انسان است نه عليه نظام اين را درآيات فراواني ذات اقدس الهي خبر داد كه مشركين به خودشان ظلم ميكنند بلكه هر تبهكاري به خود ظلم ميكند نظير آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه درباره اهل كتاب اسرائيليها فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ و همين مسئله يعني كفر ورزيدن مشرك شدن يا منافق شدن يك خدعه است اين در حقيقت خُدعه عليه خود آنهاست نه خدعه نسبت به نظام باشد يا نسبت به ذات اقدس الهي باشد در سورهٴ مباركهٴ « بقره» آيهٴ نه اين بود كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ﴾ چه اينكه در مسئله اسراف هم فرمود: ﴿قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ﴾[13] غرض آن است كه انسان هر كاري كه ميكند اگر كار خير است در صدد شكوفايي جان خود قدم برميدارد و اگر يك كار شر است در اثر فرو بردن جان خود قدم برميدارد تمام حسنات و سيئات به خود انسان برميگردد كذب مشركان هم عليه خود اينهاست لذا فرمود: ﴿انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ نه يعني بتهاي اينها گم شد آن بت بودن اينها گم شده است وگرنه مشركين بالأخره يك عده را ميپرستند حالا يا ستارههاست يا انسانهاي مقدساند يا فرشتگاناند و مانند آن آنها را ميپرستند در قيامت معبودها با عابدها سخني ميگويند و ميگويند كارتان باطل بود شما در حقيقت ما را نميپرستيديد هوستان را ميپرستيديد يا شيطان را ميپرستيديد كه شيطان دستورتان داد كه بتپرستي را رواج بدهيد اين محاجّهاي كه بين بتپرستها و بتهاست نشان ميدهد كه اينها در قيامت بتها را گم نميكنند آن بت بودن را گم ميكنند آن بت بودن گم ميشود در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ چهارده اين است ﴿إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ﴾ يعني اين بتها كاري از آنها ساخته نيست و در قيامت شما اينها را ميبينيد آنها شما را ميبينند و آنها ميگويند كارتان باطل بود آنها ميگويند ما به شرك شما كافريم يعني به ايمان موحدان معتقديم ما به توحيد موحدان مؤمنيم و به شرك شما مشركان كافريم مشابه تعبيري كه در سورهٴ مباركهٴ« فاطر» آمده است در ساير سُوَر هست كه محّاجهاي بين بتپرستها و بتها برقرار ميشود كه ﴿خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ﴾[14] و مانند آن اين القاء قول نشان ميدهد كه اينها كاملاً يكديگر را ميبينند خب پس اگر بتپرست بتها را در قيامت ميبينند و خود بتها در قيامت به بتپرست ميگويند شرك شما باطل بود ما موحديم معلوم ميشود بتپرست بت را گم نميكند يعني آن چوبها را گم نميكند يا آن انسانها را گم نميكند يا آن فرشتهها را گم نميكند آن سمت دروغين ربوبيّت اينها كه در حقيقت كذب است آن گم ميشود فرمود: ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ آنچه را كه اينها فريه بسته بودند آن را گم ميكنند آنچه كه اينها فريه بسته بودند اصل پيكر اين بتها نبود اصل وجود اين بتها نبود بلكه اصل ربوبيّت اينها بود و الوهيّت اينها بود و مانند آن ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ نظير آنچه كه درباره موساي كليم(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿تلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السّاحِرُ حَيْثُ أَتى﴾[15] يعني«تلقف الكيد» نه «تلقف العصي والعباد» اينجا هم فرمود: ﴿وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾ نه« ما كانوا ينحتون» دربارهٴ آنچه كه اينها ميتراشيدند فرمود: ﴿وَ اللّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾[16] ﴿أُفِّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ﴾[17] اما درباره اين ﴿ضَلَّ﴾ يعني آن سمتهايي كه اينها به اين بتها ميدادند آن گم شده است بعد در قيامت معلوم ميشود اينها هيچ سمتي ندارند حالا يا ستارهاند يا همين ستارهاي كه ﴿إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[18] شد يا تناصر نجوم شد در قيامت به صورت ديگري ظهور ميكند چه اينكه ارضي كه تبديل شده است به صورت ديگري ظهور ميكند خب پس چيزي كه گم ميشود همان سمتهاي دروغين ربوبيّت و الوهيّت اينها است بعد فرمود: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطيرُ اْلأَوَّلينَ﴾ احتجاجهاي فراواني در مدتهايي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكه تشريف داشتند با مشركين و وثنيين حجاز در ميان گذاشتند چه اينكه احتجاجهاي فراوان در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» هست فرمود اينها بعد از اينكه حجت الهي بالغ شده است به نصاب تماميت و كمال رسيد اينها ديگر قبول نكردند از آن به بعد ما توفيق فهم را از آنها گرفتيم ما دو تا راه براي ترقي فكري و علمي و عملي انسان به انسان داديم كه اين دو تا راه قابل جمع است برخي از راه دل ميروند بعضي از راه فكر و انديشه و چشم و گوش ميروند بعضي هر دو راه را با هم طي ميكنند بعضي اصلاً متحجرند و جامدند با هيچ كدام از اين دو مسير حركت نميكنند اين دو تا راه را خدا در قرآن كريم فرمود ما به انسانها داديم يكي راه درون است كه فرمود ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[19] اين ﴿فَأَلْهَمَها﴾ « قضية في واقعه» نيست كه يك بار خدا الهام كرده باشد و گذشته باشد همواره اگر كسي راه دل را باز كند راه الهام هست اين راه هست يكي هم راه درس و مدرسه و حوزه و دانشگاه است راه محضر استاد است و كتاب خواندن است و گوش دادن است چيز نوشتن و چيز نگاشتن آن را در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بيان كرد كه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[20] فرمود روزي كه از مادر متولد شديد از اين علوم بيروني چيزي نميدانستيد اين « نكره» هم در سياق نفي است و مفيد عموم ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا﴾ يك كودك نوزاد هيچ چيز نميداند اما مجاري فكري فراواني فرمود ما در اختيار شما گذاشتيم ﴿و جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ از راه «سمع» و « بصر» كه مهمترين عامل بيرونياند گرچه از راه لمس شَمّ و ذوق هم ميتوان مسائل فكري را تأمين كرد ولي مهمترين و رايجترين راه فكري همان سمع و بصر است انسان كتابي را مطالعه ميكند درسي را گوش ميدهد و مانند آن كه از راه «سمع» و «بصر» مطالبي را به دل وارد ميكند و آگاه ميشود خب فرمود: ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ اين ﴿تَشْكُرُونَ﴾ يعني« لعلكم تتحركون من الجهل الي العلم» اينكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا﴾ شكر «سمع» و«بصر» «فؤاد» اين است كه شما عالم بشويد پس دو تا راه وجود دارد يكي راه درون و يكي راه بيرون مثالي هم كه ذكر ميكردند اين بود يك وقت است كه انسان در منطقهاي زندگي ميكند كه از آنجا چشمه و چاه ميجوشد كه از درون اين چشمه و چاه آب فوران ميكند و آن مزرعه را سر سبز ميكند يك وقت است كه از راه استخر با كانالهاي بيروني آب ميآيد از باران يا علل و عوامل ديگري باران از بيرون ميآيد و آن سرزمين را تأمين ميكند گاهي ممكن است انسان يك مزرعه و باغي داشته باشد كه هم در درون اين باغ چاه و چشمه حفر شده است و هم از آب باران استفاده ميكند هم از آب نهر استفاده ميكند هم از آب بحر استفاده ميكند چنين باغي هميشه سر سبز و خرم است زيرا هم از درون آب دارد هم از بيرون بعضيها فقط آب درون دارند يعني در درون اين باغ چشمه و چاهي هست ولي از آب بيرون كمك نميگيرند بعضيها هستند كه از آب بيرون مدد ميگيرند از آب نهر و بحر كمك ميگيرند درون آنها چشمهاي نيست بالأخره جمع هر دو ممكن است يعني هم ممكن است انسان « روضة من رياض الجنهاي» باشد كه از درون او چشمه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ هميشه ميجوشد و از بيرون هم كه علوم الهي به وسيله كتابها و اساتيد بهره او ميشود كه ﴿و جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[21] اين دو تا راه باز است ذات اقدس الهي هيچ كدام را بدون اين دو راه خلق نكرده است بلكه هر دو راه را فراسوي همه انسانها نصب كرد ولي هشدار داد كه اگر كسي به وسيله گناه و تبهكاري راه درون را و راه بيرون را بست آنگاه ميخشكد مِثل سرزمين شورهزار فرمود شرك مشركان و كفر كافران و عصيان تبهكاران اين رين است چرك است غبار است ﴿كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[22] اين رين و چرك و غبار دو تا كار ميكنند كم كم دهانه آن چشمه و چاه را ميبندد فريادي و ندايي از درون برنميخيزد ديگر انسان از ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[23] طرفي نميبندد مجاري ادراك بيرون را هم ميبندد يعني جلوي چشم و گوش را هم ميبندد حرف از چشم و گوش اينها نفوذ نميكند به درون دل اينها نميرسد فرمود اينها اين چنيناند يعني مشركين حجاز الآن در اين حالتند اينها ميآيند پيش تو اما براي اينكه حرف خودشان را بزنند نه سخن تو را بشنوند ما گفتيم ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[24] اينها در صدد تفحصاند ببينند «احسن الاقوال» چيست و حرف كيست آن را بپذيرند اما اين مشركين در اثر اينكه ﴿فَطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[25] اين رسوبات بسته است, چون بسته است ميآيند حرف تو را بشنوند كه با تو جدال كنند نه با تو بحث كنند و مناظره كنند و احسن الاقوال را بشنوند ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ﴾ اين گروه كه ميآيند حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را بشنوند و بحث بكنند كسانياند كه ما توفيق فهم درون و بيرون را از اينها گرفتيم يعني اينها را به حال خوشان رها كرديم نه اينكه ما دهانه آن چشمه و چاه را از درون بستيم يا دهانه چشم و گوش را از بيرون بستيم بلكه سيئات اينها كه ﴿كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[26] بسته است خود اينها به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميگويند: ﴿قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ﴾[27] دلهاي ما در كِنان است در ستر است كنان و اكنه مثل عنان و اعنه تقريباً اين معنا را ميفهمانند كنان چيزي است كه شيئي را در او مستور ميكنند اين گناه چيزي است كه اين دل كه چشمه جوشان الهي است در او بسته است از هر طرف بسته است آنوقت اگر دهانه چشمه و يا چاه بسته باشد آب بالا نميآيد نه از بيرون راه دارد چون چشم و گوش بسته است نه از درون راه دارد چون دهانه چاه و چشمه بسته است اين گناه ميبندد اين رين است چرك است اين آيه را شما هر روز بايد شفافي كنيد اگر يك روز دو روز يك سال دو سال چند سال بگذرد بالأخره اين غبار چهره آئينه را آلوده ميكند ديگر صفحه شفاف آئينه آئينه نيست فرمود: ﴿كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[28] اين ﴿كانُوا يَكْسِبُونَ﴾ مفيد استمرار است ديگر همان فعل مضارع استمرار را ميرساند هم اين كانهاي كه در آمده خب, اگر عمر انسان به غفلت و گناه آلوده بشود اين دهانهها بسته ميشود لذا در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» حرف آنها اول نقل شد بعد در اين آيهٴ محلّ بحث فرمود كه ما آنها را به كيفر تلخشان مبتلا كرديم در آيهٴ پنج سورهٴ «فصلت» اين است كه ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُون﴾ اينها به جد گفتند ما حرف تو را نميفهميم اين تنها درباره پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبود اصل كلي است كه هر كه بيراهه رفته است اين انحراف و گناه در دل را ميبندد در زمان شعيب پيغمبر(علي نبينا و آله و عليه الصلاة و عليه السّلام) عدهاي به شعيب عرض كردند يا شعيب ﴿ما نَفْقَهُ كَثيرًا مِمّا تَقُولُ﴾ ما نميفهميم تو چه ميگويي؟ اوايل ميفهميدند ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[29] بعد هم نميفهمند ميگويند اينها افسانه است ميگويند اسطوره است ﴿يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثيرًا مِمّا تَقُولُ﴾ ما نميفهميم چه ميگويي اصلاً خب اينها كه ميگويند ﴿قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ﴾ بعد ميگويند ﴿وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ﴾ يعني ما تو را درك نميكنيم, ما تو را به عنوان اينكه پسر عبداللهي ميشناسيم اما به عنوان «رسول الله» نميبينيم نميشناسيم اين سخن كه ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجاب﴾[30] حرف خود آنهاست چه اينكه گروهي از اسرائيليها به موساي كليم ميگفتند قلوب, درباره خود پيغمبر هم ميگفتند: ﴿قُلُوبُنَا غُلْفٌ﴾[31] ما«اغلفيم» دلبستهايم حرف تو را نميفهميم ذات اقدس الهي ميفرمايد اينكه اينها الان نميفهمند راست ميگويند براي اينكه ما توفيق فهم را از اينها گرفتيم اما ما كه توفيق فهم را گرفتيم به همان معني است كه ﴿وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ﴾[32] است يعني لطف الهي شامل حال اينها شده بود از هر دو راه يكي بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[33] بود كه به ديگران داديم به اينها هم داديم, يكي بر اساس ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ﴾[34] بود كه درباره ديگران روا داشتيم درباره اينها هم روا داشتيم اينها مجاري ادراكي را بستند در اثر گناه همان طوري كه ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[35] از اين طرف انحراف هم باعث بستن مجراي فهم ميشود, لذا آنها اول گفتند ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ﴾ آنگاه ذات اقدس الهي هم فرمود:﴿وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾ نه اينكه ـ معاذ الله ـ ابتدائاً خدا قلب يك عدهاي را بسته باشد تا تفكر جبري پديد بيايد كه تا فخر رازي بگويد اين دليل است بر صحت مكتب ما اشاعره چون هرگز ذات اقدس الهي آن سنت حسنه خود را ابطال نميكند اينكه فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[36] براي همه نفوس است چون ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾ اگر فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها﴾ فرمود:﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾[37] اگر در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[38] اين براي همه خلق خداست ولي گناه جلوي اين فكر را ميبندد همان طوري كه تقوا جلوي اين دهانه چاه و چشمه را باز ميكند خب اگر ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[39] شد «ان عصيتم و كفرتم و اشركتم» ديگر «لايجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا» وقتي فارق بين حق و باطل به انسان داده نشد, انسان بين حق و باطل فرق نميگذارد تشخيص نميدهد, به حق تشخيص نميدهد, منتها اين به حق تشخيص ندادن امتناع به اختياري است كه از سوء اختيار خود اينها نشأت گرفته, اين چنين نيست كه ـ معاذ الله ـ خداوند جلوي چشم كسي را بگيرد جلوي گوش كسي را بگيرد جلوي فهم كسي را بگيرد اينها در همين آيه كه گفت ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوه﴾ يعني ما ستارهها و كنانهايي قرار داديم براي اينكه مبادا بفهمند اين از سوء اختيار خود اينها است درباره فؤاد فرمود درباره گوش فرمود اما درباره چشم نفرمود درباره چشم در آيات ديگر است كه ﴿أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري﴾[40] چه اينكه در پايان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 198 اين است ﴿وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾ فرمود اينها اهل نظرند نه اهل« بصر» ميآيند تو را نگاه ميكنند ولي تو را نميبينند خب تو را به عنوان اينكه شخص معين هستي پسر عبداللهي كه ميبينند لذا اين بدگوييها را نسبت به تو روا ميدارند اما تو را به عنوان اينكه «رسول الله» هستي نميبينند ﴿وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾[41] اينها اهل نظرند نه اهل« بصر» گوش ميدهند اما نميفهمند براي اينكه اين مجاري كاملاً بسته شد ذكرخدا باعث بينايي چشم و شنوايي گوش است و اگر انسان غافل بود هم چشم بسته است, هم گوش, بسته بودن گوش را در اين آيه بيان كرد بسته بودن چشم را در آن آيه كه ﴿أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري﴾[42] چشم اينها در غطاء است در حصار است يعني با چشم كه بايد آيات الهي را بررسي كنند اهل نظريه باشند نيستند اهل نظر هستند اما اهل نظريه نيستند.
پرسش: از روايات مستفيضهٴ طينت استفاده ميشود كه خداوند متعال در مبناي علم ازلي نسبت به ذاتيتهاي آينده از همان ابتدا يك طينت سجين به بعضيها داده ...
پاسخ: آن محصول سوء اختيار خود اينهاست وگرنه هرگز ذات اقدس اله كسي را بد نيافريد فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾[43] اين نفي جنس است هيچ كسي را بدون فطرت خلق نكرده و روايات طينت هم ناظر به اين است كه بعد از اينكه ذات اقدس الهي اينها را از درون و بيرون مسلّح كرده است و اينها بر اساس ﴿بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[44] مجاري ادراكي درون و بيرون را بستهاند آنگاه خداوند اينها را به حال خود رها كرده است.
پرسش: «من يهدي الله فلا مضل له و من يضلل فلا هادي له»[45] بعد اگر خدا به آنها هدايت تكويني ...
پاسخ: خدا كه هدايت كرده به هدايت تشريعي خداوند به هدايت تشريعي همگان را هدايت كرده است هم در هدايت اوليه فرمود: ﴿قَدَّرَ فَهَدى﴾[46] هم درباره هدايت تشريعي فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ﴾[47] ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ﴾[48] براي همه مردم است هرگز خدا كسي را بدون هدايت خلق نكرده براي اينكه ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ عقل از درون وحي از بيرون تا هيچ كسي در قيامت احتجاج نكند ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ﴾ بعد از اينكه نام خيلي از انبيا را ميبرد ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾[49] در پايان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنگاه فرمود ما اين همه انبيا را فرستاديم تا كسي در قيامت حجت نداشته باشد اينكه فرمود ما جلوي چشم و گوش اينها را از بيرون و جلوي دل اينها را از درون بستيم يعني دراثر سيئات اينها آن لطف را از اينها گرفتيم وگرنه ما در ابتداي خلقت بر اساس ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها﴾[50] اصلاً همه را مستوي الخلقه خلق كرديم معناي تسويه نفوس چيست؟ ﴿فَأَلْهَمَها﴾ اين« فاء» شارح تسويه نفوس است ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها﴾ خب مستوي الخلقه بودن بدن معلوم است دست مستوي الخلقه است معلوم است اگر كسي دستش پنج انگشت معتدل دارد معلوم ميشود مستوي الخلقه است اگر كسي چهار انگشت دارد يا شش انگشت دارد كم و زياد دارد استواي خلقت بدن معلوم است استواي خلقت نفس به چيست؟ ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها﴾ تسويه نفس به چيست؟ ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[51] نفسي مستوي الخلقه است كه ملهمه باشد در فجور و تقوا اين براي همه است در سورهٴ مباركهٴ «روم» هم كه فرمود: ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾[52] همه را به فطرت توحيدي آفريده و اين استدلال كلي سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است كه اگر ذات اقدس الهي از درون و بيرون انسانها را تأمين نكرده باشد اينها در قيامت حجت دارند بر خدا براي اينكه كسي در قيامت كه «يوم الحجاج» است احتجاج نكند ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[53] اين همه انبيا را فرستاده است پس معلوم ميشود كه اگر كسي اين سرمايه را در راه صحيح به كار برد ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[54] خيلي از علوم به او داده ميشود و اگر در راه باطل به كار برد ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾[55] چيزي ديگر درك نميكند اين چيزي كه درك نميكند نه يعني اصلاً چيزي را درك نميكند اين در آدم كشي در بمبسازي در مكر و خيانت و امثال ذلك براي خود يك شيطان ممثل است اما چيزي كه نافع و سودمند باشد درك نميكند لذا در قيامت انواع و اقسام شعلهها و سوخت و سوزها را خوب ميفهمد از بهشت خبري ندارد آنجا چيست؟ همينها كه كورندجهنم را خوب ميبينند از وحشت آتش متأثرند يكديگر را ميبينند ولعنت هم ميفرستند بريكديگر اگر نميديدند كه لعن نميكردند اما بهشت را نورانيت اوليا و انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) را نميبينند مثل اينكه در دنيا در دنيا با بودن اين همه مراكز مذهبي و ديني و اولياي الهي اينها اينها را نميبينند هرجا جاي فساد است ميبينند همين معنا در قيامت براي كساني كه ﴿وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا﴾[56] ظهور ميكند همين كوران قيامت ميگويند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾[57] خب پس اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ﴾ يعني مبادا بفهمند مِثل ﴿فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ﴾[58] مبادا بفهمند.
پرسش: استاد درباره اهل بهشت را نميگويند ميگويند ...
پاسخ: نه اينها اجمالاً ميدانند يك عده راحتاند چون يك عده وقتي به يكديگر ميرسند ميگويند كه آن رجالي كه ما اينها را مسخره ميكرديم كجايند خب اگر ميديدند دربهشت بودند ديگر سؤال نميكردند ولي بهشتيها آنها را ميبينند بهشتيها از يك عدهاي سؤال ميكنند اينها كه دردنيا به تبهكاري آلوده ميشدند كجا هستند؟ به اينها ميگويند نگاه كنيد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ﴾[59] آنها ميبينند ولي اينها خبر ندارند, اينها كورند اينها لذائذ را آن چيزي كه انسان از ديدنش لذت ميبرد آن را نميبينند از شنيدنش لذت ميبرد آنها را نميشنوند اما از چيزهايي كه از ديدنش رنج ميبرند آنها را ميبينند.
پرسش: استاد منافقون منافقان چطور در روز قيامت به مؤمنان ميگوييم كه ...
پاسخ: نه ميبينند يك صحنهاي است اينها دارند روشن هستند ميآيند ميروند اينها افتادند در تاريكي.
پرسش: آن نور را ميبينند چطور؟
پاسخ: اينها ميفهمند يك عده با نور دارند حركت ميكنند ﴿قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا﴾[60] گفتند منتظر ما باشيد كه ما از نور شما كمك بگيريم خب اگر اينها كه خودشان نور ميداشتند كه ميديدند اگر كسي ببيند بايد نور داشته باشد بايد چشمي داشته باشد و نور داشته باشد مثل اينكه يك نابينايي با يك بينايي دارند حركت ميكنند و اين نابينا ميبيند اين بينا او را رها كرده به يك سمتي دارد ميرود كه همگان به آن سمت دارند حركت ميكنند اين نابينا را گذاشتند در محدوده فشار اينها ميگويند: ﴿انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ﴾ خب اگر نور ميداشتند اينجا كه ديگر ﴿لا يَرَوْنَ فيها شَمْسًا وَ لا زَمْهَريرًا﴾[61] ديگر آفتابي نيست ماهي نيست برقي نيست هر كسي نور دارد با خودش دارد ديگر نور را انسان با خودش ميبرد ﴿يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ﴾[62] كسي نور نبرد در تاريكي گرفتار .
پرسش: استاد اگر اين مشركيني كه الآن كور هستند ...
پاسخ: بله, آنها چون قبل از اقامه حجت بود تماميت حجت بود اينها منتظر بودند كه حجتي بيايد ايمان بياورند لذا ايمان آوردند.
پرسش...
پاسخ: آنوقت حجت خدا نبود, آنوقت سمع و بصرشان از بيرون تأمين نميشد اينها در زمان جاهليّت بودند ولي وقتي اسلام آمد اينها را راهنمايي كرد حجت خدا آمد اينها را راهنمايي كرد پذيرفتند لذا فرمود كه اين گروه در برابرحجت خاضع بودند اما آنها كه در برابر و.... چون مرحوم امينالاسلام از ابنعباس نقل ميكند كه ابوسفيان, ابوجهل و امثال ذلك, اينها آمدند گفتند حرفت چيست؟ كه شأن نزول ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ﴾ را ايشان اينچنين ذكر ميكنند بعد عدهاي از ابوسفيان گفت سؤال كردند كه خب اين چه گفته بالأخره گفت«لم ادري الا انه تحرك شفتا» من نفهميدم چه گفته فقط لبان او حركت كرده بعد گفتند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ خب اين گروه كه عالماً عامداً دارند فطرت خود را خاموش ميكنند به جايي ميرسند كه كم كم قدرت درك از اينها گرفته ميشود اين طورند نه اينكه خداوندـ معاذ الله ـ جلوي درك كسي را بگيرد بعد او را هم به عذاب اليم گرفتار بكند وگرنه حجت بر خدا تمام بود كه.
پرسش: از آن آيات مربوطه استفاده ميشود كه انسانها همه داراي يك فطرت هستند ولي دو طينت دارند و همان طوري كه فطرت از ابتداء است سيرت هم از ابتداء است.
پاسخ: بله طينت يعني چه؟
پرسش: طينت سرشت غير از فطرت است دو مفهوم است.
پاسخ: بله يعني انسان يك بدني دارد يك روحي روحش كه با اساس فطرت توحيد خلق شده بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[63] خلق شده است.
پرسش: آن روح را در نهايت ميگويند روح عليين و سجين تقسيم به دو تا ميكنند
پاسخ: يعني روحي كه در پايان امر يك عده عليّوناند يك عده سجيناند در ابتدا كه اينچنين نيست در ابتدا كه اگر آن باشد ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[64] تام نيست ـ معاذ الله ـ
پرسش: آن ارواحهم و ابدالهم صريحاً در روايت طينت داريم
پاسخ: اما آنها بله, همينهايي هستند كه خداوند ميداند اينها به سوء اختيار خودشان به اين صورت درميآيند يعني كساني كه به سوء اختيار خودشان در دنيا در برابر انبيا و اوليا قرار ميگيرند هم اكنون وضعشان روشن است كساني كه با حسن اختيار خودشان تابع ولايت اولياي الهي(عليهم السّلام)اند هم اكنون وضعشان روشن است اگر كسي الان در اُفق زمان حركت بكند يك وقت كسي خيال ميكند به اينكه جريان معاد مثلاً در فلان گوشه تاريخ هجري شمسي يا قمري يا ميلادي است حل اينگونه از معارف برايش دشوار است كه خب ميگويد ما در اُفق زمانيم قيامت كه بعد قيام ميكند چگونه الآن وضع روشن است اما اگر گفتيم قيامت وقتي قيام ميكند كه چهوقت و كجا رخت بربندد يعني ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[65] اگر اين مجموعه نظام برچيده شد ما نه تاريخ ميلادي داريم نه تاريخ هجري اگر اين چنين شد وضع همگان هم اكنون روشن است آينده همه هم اكنون روشن است مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده است روزي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اصحاب فرمود چيست در دست راست من عرض كردند ما نميدانيم فرمود اسامي همه اهل بهشت و آباء و اجدادتان « الي يوم القيامه» در دست راستم است بعد دست چپش را بلند كرد فرمود چه در دست چپ من است عرض كردند ما نميدانيم فرمود اسامي اهل جهنم به هر قبيله و هر قومي و آباء و اجدادشان «الي يوم القيامه» در دست چپ من است[66] خب اگر حالا شما بررسي كنيد احتمال بدهيد اين طور باشد يك عده مؤمن هستند يك عده كافر اينها كه مؤمن هستند نورانياند اينها كه كافراند ظلمانياند اينها در همين مسير حركت ميكنند دفعتاً ﴿إِذا زُلْزِلَتِ اْلأَرْضُ زِلْزالَها﴾[67] شد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ﴾[68] كل اين مجموعه برچيده شد وقتي مجموعه برچيده شد اينها كه معدوم نميشوند كه اينها «تنتقلون من دار الي دار»[69] به يك نشئهاي ميرسند كه آن نشئه ديگر كي و كجا ندارد آن نه در شرق است نه در غرب نه در شمال است نه در جنوب نه تاريخ هجري دارد نه تاريخ ميلادي پس هم اكنون ثابت است وقتي اين اكنون كه گفته ميشود الآن در مقابل ماضي و مضارع نيست هميشه اين هست نسبت به كساني كه در آن محدوده فكرميكنند و اهل بينشاند هم «خلق الله الارواح قبل الاجساد»[70] درست است هم «الارواح جنود مجنده»[71] درست است هم مسئله طينت درست براي اينكه اينها وقتي که بساط زمان و زمين برچيده شد اينها در اينجا هستند چون آنجا زماني و زميني نيست اگر كسي منزه از زمان و زمين بود هم اكنون آنها را ميبيند وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليه) فرمود از ما نيست كسي كه نگويد بهشت و جهنم الآن مخلوقاند وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معراج رفت جهنميها را هم اكنون در جهنم ديد اينكه فيلم نبود اينكه صورت نبود بهشتيها را هم اكنون در بهشت ديد اينكه قصه نبود كه گفتند اينها امتان تواند فرمود اينها چه کسی هستند عرض كردند اينها رباخوارانياند كه با داشتن گوشت حلال حرام ميخوردند اينها چه کسی هستند كه لبانشان را قيچي ميكنند واعظان بياتعاظاند خب اگر اين سلسله معارف مقداري جاي خودش را باز بكند معلوم ميشود اين همه رواياتي كه از اهل بيت(عليه السّلام) رسيده است بهشت الآن موجود است جهنم الآن موجود است از ما نيست كسي كه بگويد بهشت و جهنم خلق نشده و اين همه آيات قرآن دارد كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾[72] ﴿وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ﴾ نه تنها خلق شده نزديك است نه تنها نزديك است خيلي نزديك است ﴿أُعِدَّتْ﴾ هست ﴿أُزْلِفَتِ﴾ هست ﴿ وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ﴾[73] خب يك وقتي آدم دفعتاً همين جا نشسته ميبيند از زمان و زمين گذشته صحنه عوض شده نميداند كه مرده كه بعدها ميفهمد مرده خيليها نميفهمند الآن مردند اگر اين حرفها درست شد آنگاه مسئله طينت وضعش را روشن ميكند مسئله فطرت وضعش را روشن ميكند نه اينكه ـ معاذ الله ـ يك عده را ذات اقدس الهي بد خلق كرده باشد يك عده را فقط يك عده را خوب خلق كرده باشد البته همگان را بر اساس فطرت خلق كرده بعضي عالياند بعضي اعلي ولي آن نصاب لازم را همه دارند كه حجت خدا بر آنها تمام بشود نه حجت آنها بر خدا اينكه فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا﴾[74] بعد از اينكه اينها در سورهٴ « فصلت» و امثال «فصلت» دارند كه ﴿قُلُوبُنا في أَكِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ﴾[75] يعني ما تو را درك نميكنيم شما وقتي به مغني مراجعه ميكنيد ميبينيد مثلاً گاهي مفعول به معناي فاعل است مثل ﴿وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا﴾[76] اي «حجاباً ساترا» وقتي به سخنان اهل معرفت گوش ميدهيد ميبينند نه اينجا مستور به معني خود مستور است بعضي از حجابها ساتراند مثل اين ديوار اين ستون اين حجاب است و ساتر بعضي از حجابها خوشان مستورند مثل گناه حجاب است گناه نميگذارد انسان حرف را درك كند و بفهمد اما ديدني نيست حجاب دو قسم است يك حجاب مشهور مثل همان در و ديوار يك حجاب مستور مثل گناه خب اگر ﴿بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[77] قلبش ميشود محجوب «اِلهى قَلْبى مَحْجُوبٌ»[78] قلب با چه محجوب است با گناه محجوب است خود گناه يك حجابي است مستور بر خلاف در و ديوار كه حجاب مشهورند خب در سورهٴ مباركهٴ «نحل»، «اسراء» هممشابه اين مضمون آمده كه اگر اينها قرآن قرائت بكنيد بين تو و بين اينها حجابي است مستور آيهٴ 45 سورهٴ «اسراء» اين است ﴿وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا﴾ كه اين حجاب مستور است درك نميكنند تو را نميفهمند اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾[79] اينها نگاه ميكنند ولي نميبينند خب نميبينند معلوم ميشود كه حجاب است يعني آنها در حقيقت محجوب هستند نه تو محجوب باشي منتها آنها چشمشان ﴿أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري﴾[80] اهل بصر نيستند تو را ببينند ﴿وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُورًا﴾[81].
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ بحارالانوار، ج 49، ص 126.[1]
ـ سورهٴ ملک، آيهٴ 11.[2]
ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 11.[3]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.[4]
ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 11.[5]
ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.[6]
ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.[7]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 9.[8]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 18.[9]
ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 1.[10]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 18.[11]
ـ سورهٴ حج، آيهٴ 18.[12]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 53.[13]
ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 25 .[14]
ـ سورهٴ طه، آيهٴ 69 .[15]
ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 96 .[16]
ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 67 .[17]
ـ سورهٴ تکوير، آيهٴ 6 .[18]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[19]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.[20]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.[21]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 14.[22]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[23]
ـ سورهٴ زمر، آيات 17 ـ 18.[24]
ـ سوره حديد، آيهٴ 16.[25]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 14.[26]
ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 5.[27]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 14.[28]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.[29]
ـ سورهٴفصلت، آيهٴ 5. [30]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 88.[31]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ26. [32]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[33]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.[34]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ29.[35]
ـ سورهٴ شمس، آيات 7 ـ 8.[36]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.[37]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 78.[38]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ29.[39]
ـ سورهٴ کهف، آيهٴ 101.[40]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 21.[41]
ـ سورهٴ کهف، آيهٴ 101.[42]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.[43]
ـ ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 14.[44]
ـ اصول كافي، ج 3، ص 422.[45]
ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 3.[46]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.[47]
ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 145.[48]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.[49]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 7.[50]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[51]
ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.[52]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.[53]
ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.[54]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 20.[55]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 97.[56]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.[57]
ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.[58]
ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 55.[59]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 13.[60]
ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 13.[61]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 12.[62]
ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.[63]
ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.[64]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.[65]
ـ اصول كافي، ج 1، ص 444.[66]
ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 1.[67]
ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.[68]
ـ بحارالانوار، ج 37، ص 146.[69]
ـ معانی الاخبار، ص 108.[70]
ـ من لا يحضرالفقيه، ج 4، ص380.[71]
ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ133.[72]
ـ سورهٴ ق، آيهٴ 31.[73]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 46.[74]
ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 5.[75]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 45.[76]
ـ سورهٴ مطفضين، آيهٴ 14.[77]
ـ مفاتيح الجنان، دعاي مصباح.[78]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.[79]
ـ سورهٴ کهف، آيهٴ 101. [80]
ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 46.[81]