اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿1﴾ هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿2﴾ وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي اْلأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ ﴿3﴾
نتيجه بحثهاي اين چند آيه آن شد كه گرچه رواياتي كه فريقين درباره عظمت اين سورهٴ مباركه ذكر كردند زياد است اما آنچه كه مرحوم كليني در كافي نقل كرده است و همچنين در تفسير عياشي آمده است اين سوره را هفتاد هزار فرشته بدرقه كردهاند[1] به مناسبت هفتاد اسمي كه در اين سوره هست يا در هفتاد جاي اين سوره نام خداست كه تاكنون اين رقم هفتاد تبيين نشد اگر يك لطف ديگري بشود و آقايان محبّت بكنند يك سير اجمالي درباره اين 114 سوره بكنند كه درباره هيچ سورهاي آيا چنين تعبير شده است كه مثلاً فلان سوره را فرشتگان بدرقه كردهاند يا رقم بدرقه كنندگان چقدر بودند و همچنين به كافي و شروح كافي مراجعه بشود كمك ميكند چون مرحوم كليني اين خبر را از عليبنابيحمزه مرفوعاً نقل ميكند كه هفتاد هزار فرشته با تعظيم و تمجيد اين سوره را نازل كردهاند[2] براي اينكه در هفتاد جاي اين سوره نام خداست مطلب دوم آن است كه اين اجلي كه ذات اقدس الهي براي انسان ذكر كرد براي موجودات دنيايي ديگر نظير سماوات و ارض هم ذكر كرده است كه آنها هم داراي اجل مسما هستند همه سماوات و ارض با اجل مسما خلق شدند يعني همه اينها يك عمر معيني دارند گرچه نسل بشر مشخص نيست ولي عندالله معلوم است براي اينكه مسماست ﴿عِنْدَهُ﴾ آياتي كه دلالت ميكند بر اينكه براي مجموعه نظام آفرينش يعني آسمان و زمين هم اجل مسماست سماوات و ارض و منظومه شمسي داراي اجلاند اين آيات كم نيست يكي آيهٴ دوم سورهٴ مباركهٴ «رعد» است كه فرمود: ﴿اللّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلُّ يَجْري ِلأَجَلٍ مُسَمًّي﴾ كه بعد به جريان اينها و به حركت اينها خاتمه داده ميشود كه در حقيقت به حيات اينها خاتمه داده ميشود چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «روم» آيهٴ هفت اين است ﴿أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي﴾ پس براي آسمان و زمين هم يك عمر مشخص است باز در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» آيهٴ سيزده اين است كه ﴿يولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلُّ يَجْري إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي﴾ آنچه در سورهٴ «رعد» و «فاطر» آمده است براي جريان اينها اجل مسما ذكر كرد آنچه كه در سورهٴ «روم» آمده است براي اصل اينها اجل مسما ذكر كرد پس كل اينها يك حدّ مشخصي دارند كه با رسيدن به آن حدّ مشخص از بين ميرود براي اينكه فرمود: ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾[3] و در روزي كه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[4] فرا ميرسد يا ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[5] فرا ميرسد همه اينها بساطشان برچيده ميشود در حقيقت اجل مسماي اينها فرا رسيده است.
مطلب ديگر آن است كه اگر چيزي در عالم حركت قرار داشت در عالم تغيير و تبدّل قرار داشت در عالم تزاحم قرار داشت بعضي از امور زمينه تحقق بعضي از امور ديگر را فراهم ميكنند اما همه شرايط آماده نيست گاهي همه شرايط آماده ميشود لذا در مجموعه نظام تكوين و طبيعت هم مسئله اقتضا مطرح است هم مسئله سبب تام و علت تام آنجا كه مقتضي يك شيء فراهم شد زمينه شيء فراهم شد ولي به حد صد در صد نرسيده است در چنين مواردي گفته ميشود مقدر خدا اين است وقتي زمينه صد در صد شد همه شرايط محقق شد همه موانع برطرف شد ميگويند قضاي الهي اين است كه قضا در مقابل قدر است و قدر در مقابل قضا اين قضايي كه در مقابل قدر است و قدري كه در مقابل قضاست معنايش آن است كه اين قدرِ تغييرپذير است و آن قضا تغييرناپذير لذا مجموعه شرايط و رفع موانع حاصل شد گاهي قضا بر همين قدر اطلاق ميشود مثل همان بياني كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل كرده است طبق نقل مرحوم صدوق وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) پاي ديواري كه در شُرف انهدام بود نشسته بود از پاي آن ديوار برخاست به قسمت مقابل و مانند آن رفت به حضرت عرض كردند چرا جا عوض كرديد فرمود: «أفر من قضاء الله الي قدر الله»[6] من اگر پاي اين ديوار كه در شُرف انهدام است بنشينم ديوار سقوط ميكند و به من آسيب ميرساند اين قضاي خداست كه اگر كسي پاي ديوار شكسته بنشيند آسيب ميبيند و قدر الهي هم اين است كه اگر كسي خود را از اين ديوار شكسته برهاند نجات پيدا ميكند هر دو قضاي الهي است هر دو دستور الهي است يكي قضاي خداست، يكي قدر خدا من از قضاي خدا به قدر خدا فرار ميكنم اينچنين نيست كه از قضاي حتمي فرار بكنم خدا دو نوع دستور داد دو نوع تنظيم كرد كه اگر كسي ناپرهيزي كرد و غذاي زيانباري را مصرف كرد آسيب ببيند و اگر بهداشت را رعايت كرد سالم بماند هر دو جزء منظمات علمي و مقدرات حق است و آنچه در نشئه طبيعت و دنياست تغييرپذير است لذا حضرت فرمود: «أفر من قضاء الله الي قدر الله»[7] اين يك قضايي است كه تغييرپذير است آيهاي كه محلّ بحث است فرمود: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضي أَجَلاً﴾ اين قضا همان قضاي تغييرپذير است كه حكم قدر را دارد چون چيزي در عالم طبيعت باشد و تغييرناپذير نيست مگر اينكه همه علل و اسبابش فراهم بشود در همين نظام آفرينش بعضي از امور تغييرناپذير است و آن جايي است كه تمام علل و اسبابش فراهم بشود اينكه خداوند فرمود: ﴿هو الذي قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾ چون اين نكره است و نكرهها غير هماند بر خلاف معرفهها كه در معرفهها گفته شد كه دومي عين اولي است مثل ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا﴾[8] اما نكرهها غير هماند در همان ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا﴾ گفته شده رحمت الهي و عنايت الهي باعث ميشود كه هر جا يك حادثه مشكلي پيش آمد دو برابر او آساني پديد ميآيد كه آن مشكل را حل كند هميشه يسر الهي بيش از عسر خداست در اين آيه كلمه «عسر» با الف و لام تكرار شد و كلمه «يسر» بدون الف و لام تا ثابت بشود كه عسر دومي همان عسر اولي است ولي يسر دومي غير از يسر اولي است لذا در بعضي از روايات آمده است كه «لو كان العسر في كوة لجاء اليسران حتي يخرجاه منه» اگر دشواري خود را در يك سوراخي فرو ببرد دو برابر او آساني فرا ميرسند تا او را از آن سوراخ بيرون بياورند يعني هميشه يسر خدا بيش از عسر بندگان است خب نكرهها غير هماند معرفهها احياناً عين هماند اينكه فرمود: ﴿هُوَ الَّذي ... قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾ اين اجل مسما غير از اجل مقضي است آنچه كه از ظاهر آيه استفاده ميشود اما منظور از اجل مقضي كدام است منظور از اين اجل مسما كدام است آن را بايد روايات معين كنند ولي قبل از اينكه روايات معين كند آيه معين ميكند روايات شارح آيه است چون اگر ملاحظه فرموديد بنا بر اين بود كه قبل از رجوع به روايات خط اصلي خود آيه مشخص بشود براي اينكه روايات چه معارض داشته باشند چه معارض نداشته باشند بايد بر قرآن كريم عرضه بشوند و ببينيم كه مباين با قرآناند يا نه آن روايتهايي هم كه معارض دارند يكي از بهترين راه علاج تعارض عرضه بر قرآن كريم است پس قرآن كريم كه ثقل اكبر و صِغَر اكبر است قبلاًٌ بايد حدودش مشخص بشود اما اين حدود حجت نيست براي اينكه تقييدش، تبيينش، تخصيصش، اينهايش به روايت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است اما چون روايت را بايد بر قرآن عرضه كرد تا معلوم بشود مباين قرآن نيست قبلاً بايد مشخص بشود كه نطاق قرآن چيست اگر ما قبلاً ندانيم قرآن چه گفته است هرگز نميتوانيم روايات را بر قرآن كريم عرضه كنيم قبل از مراجعه به روايات به خود آيه كه مراجعه ميكنيم ميبينيم دو اجل ذكر شده است ﴿هُوَ الَّذي ... قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾ نفرمود: «هوالذي قضي اجلاً و اجلٌ مسما» فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾ اين ﴿عِنْدَ﴾ يك عند خاص است مگر چيزي در عالم هست كه عندالله نباشد چون آيه بعد دارد كه ﴿وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي اْلأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ﴾ پس چيزي نيست كه در آسمان يا زمين باشد و عندالله نباشد يعني معلوم الهي نباشد و خدا آنجا احاطه علمي نداشته باشد اما اينكه كلمه ﴿عِنْدَ﴾ را در كنار اجل مسما ذكر كرد و در كنار اجل مقضي ذكر نكرد اين ناظر به آيهٴ سورهٴ «نحل» است كه ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾[9] اگر چيزي «عندالله» بود باقي است با اينكه ﴿ما عِنْدَكُمْ﴾ هم «عندالله» است چون «دان في علوه و عال في دنوه» خب اگر ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[10] پس ﴿ما عِنْدَكُمْ﴾ هم «عندالله» است اما آن عند مطلق است مثل اينكه معيت دو قسم است يك معيت مطلق كه در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ يك معيت خاصه است كه فرمود: ﴿إِنَّ مَعي رَبّي﴾[11] ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[12] ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ﴾[13] و مانند آن اين معيت خاصه است كه با همه نيست اين «عندي» كه در آيهٴ محلّ بحث آمده است يك عند خاص است كه مشخصش و مبيّنش همان سورهٴ «نحل» است كه ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ آنگاه آن كبراي كلي ﴿ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ با اين صغراي آيهٴ سورهٴ «فاطر» يك قياس شكل اول ميسازد كه اجل مسما عندالله است ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ و اجل مسما باقٍ پس تغييرپذير نيست وقتي معلوم شد كه تغييرپذير نيست قهراً آن اجل مقضي تغييرپذير است نه اجل مسما اجل مقضي اجلي است كه مقدماتش فراهم ميكند مثل اينكه اين شخص با اين شرايط عادي اين حادثه سنگيني كه پيش آمد او از بين ميرفت اما دعاي اولياي الهي او را حفظ كرد صدقه او را حفظ كرد صله رحم او را حفظ كرد و مانند آن يا فلان شخص در شرايط عادي عمر طولاني بايد داشته باشد قطع صله رحم، قطع صدقه، ارتكاب به بعضي از معاصي عمر او را كوتاه كرده است آنها زمينه است كه ميشود در حد مقتضي لذا تغييرپذير است مجموع مقتضي و رفع مانع ميشود سبب تام اين ميشود اجل مسما كه تغييرناپذير است اين اجل مسما همان است كه ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[14] خب پس يك اجلي است كه تغييرپذير نيست نه تقديمپذير است نه تأخيرپذير آنكه فرمود: ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ مشخص نكرد اجل مقضي است يا اجل مسماست پس ما از بعضي از آيات استفاده ميكنيم كه انسان داراي يك اجلي است تغييرناپذير نه تقديم دارد نه تأخير اين يك، در آيهٴ محل بحث دو اجل ذكر شده است يك اجل مقضي يك اجل مسما ما نميدانيم آيا اين اجل مقضي همان اجل تغييرناپذير است يا اجل مسما تغييرناپذير وقتي اين آيه را صغراي قياس كبرا قرار داديم صغراي آن كبرايي كه در سورهٴ «نحل» است قرار داديم معلوم ميشود اجل مسما عند الله است ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾[15] ثابتٍ لا يتغير پس اجل مسما تطبيق ميشود بر همان اجلي كه ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ اين خلاصه بحث قرآني اما قبل از بررسي روايات اينكه گفته ميشود انسان دو اجل دارد اجل معلق و اجل محتوم يعني آن اجل معلقش برابر با مقتضي و ظهور زمينه است آن اجل محتوم عبارت است از مجموعه شرايط و رفع مانع است و آنچه كه در جهان خارج واقع ميشود همان اجل محتوم است نه اجل معلق هيچ كس با اجل معلق از بين نرفته و نخواهد رفت هر كس ميميرد بر اساس ﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ ميميرد اين مرگ زودرس معنايش اين نيست كه ما يك اجلي داريم كه زودتر از آن مرگ الهي مرگ مقدر الهي آمده است چون آن نه تأخيرپذير است نه تقديمپذير ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً﴾ يعني لحضتاً نه ساعت يعني شصت دقيقه ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً﴾ يعني لحضتاً ﴿وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ يعني لحضتاً خب پس آنچه واقع ميشود همان اجل است اجل محتوم است اين اجل معلق گاهي مطابق اجل محتوم است گاهي مطابق نيست اگر نبود آنچه كه واقع ميشود اجل محتوم است نه اجل معلق هيچ كس با اجل معلق از بين نرفته و نميميرد براي اينكه اجل معلق به معناي مرگ زودرس اين مخالف خود قرآن است فرمود: ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ نه مرگ ديررس ما داريم نه مرگ زودرس اگر مرگ زودرس داشتيم معنايش اين است كه ﴿يَسْتَقْدِمُونَ﴾ اگر مرگ ديررس داشتيم معنايش اين است كه ﴿يَسْتَأْخِرُونَ﴾ چون ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[16] پس معلوم ميشود نه مرگ زودرس داريم نه مرگ ديررس و اگر احياناً زودرس و ديررس گفته شد به لحاظ مشاهده مقتضيها و وجود بعضي از شرايط و رفع بعضي از موانع است نه وجود همه شرايط و رفع همه موانع خب حالا كه عصاره بحث قرآني اين شد به خدمت روايات كه ميرسيم ميبينيم رواياتي كه در تفسير برهان و مانند آن نقل شده است سه طايفه است طايفه اولي رواياتي است كه ميگويد انسان داراي دو اجل است يك اجل محتوم يك اجل موقوف ولي هيچ كدام از اينها شرح نكردند كه اين اجل محتوم اجل مقضي است و اجل موقوف اجل مسما او بالعكس گرچه اين روايات را در تفسير برهان غير برهان ذيل اين آيه ذكر كردند و اما هيچ ارتباطي با آيه ندارد اين را بايد در كتابهاي روايي و حديث در بحث اجل ذكر بكنند اگر يك وقتي انسان تفسير روايي ذكر ميكند بايد روايتي ذكر بكند كه يا خود امام(سلام الله عليه) دارد آيه را شرح ميكند يا يكي از شاگردان از امام(سلام الله عليه) معناي آيه را سؤال كرده است امام پاسخ داد وگرنه صرف استعمال اجل مقضي و غير مقضي يا «الانسان له اجلان» كه در روايت آمده است كه نبايد ذيل آيه نقل بشود اين كمك مستقيم به تفسير آيه نيست اين دارد انسان دو اجل دارد بسيار خوب يك اجل محتوم يك اجل موقوف خب اين چه مشكلي را حل كرد الآن مشكل ما اين است كه ميخواهيم بفهميم اجل مقضي كدام است اجل مسما كدام است اين طايفه اولايي كه در تفسير برهان و غير برهان آمده است كه «الاجل قسمان الانسان له اجلان يا الاجل امران احدهما محتومٌ لا يقدم و لا يؤخر و الآخر موقوفٌ» كه «يقدم و يؤخر» خب اين مطلبي بود كه ما قبلاً ميدانستيم پس اين طايفه از نصوص مشكل ما را حل نميكند ميماند دو طايفه ديگر آن دو طايفه البته مشكل را حل ميكند ولي خودش مشكل آفرين است يكي از آن دو طايفه آن است كه ميگويد اجل مقضي اجل محتوم است كه تقديم و تأخير ندارد به عكس آنچه كه از قرآن استفاده شد و ديگري كه اجل مسماست اجل موقوف است كه تغيير و تبديل دارد اين يك، پس طايفه اولي كه ارتباطي به تفسير نداشت طايفه ثانيه دلالت ميكند بر اينكه اجل مقضي اجلي است محتوم تغييرناپذير و اجل مسما اجلي است موقوف و تغييرپذير طايفه ثالثه رواياتي است كه اكثرُ عدداً هم و اظهرُ دلالتاً هستند كه منظور از اين اجل مقضي اجل موقوف تغييرپذير و تبديلپذير است و منظور از آن اجل مسما اجل محتوم و تغييرناپذير خب پس روايات دو طايفه شد رواياتي كه ناظر به آيه است چه آن طايفه اولي كه مشكلي را حل نكرد فقط دلالت كرد بر اينكه ما دو نوع اجل داريم خب بله ما هم ميدانيم دو نوع اجل داريم اما مقضي كدام است و مسما كدام ولي طايفه ثانيه ميگويد اجل مقضي همان اجل محتوم است و اجل مسما همان اجل موقوف و تغييرپذير طايفه ثالثه كه ظاهراً اكثر از طايفه ثانيه است دلالت ميكند كه اجل مقضي اجل تغييرپذير است و اجل مسما تغييرناپذير خب وقتي دو طايفه از نصوص معارض هم شدند اينجا كه ديگر سخن از تقيه و امثال تقيه نيست كه حالا امام(عليه السلام) تقيه كرده باشد چون يك مطلب تقيهاي نيست آنها سبك ديگر گفته باشند و اهل بيت سبك ديگر گفته باشند اين نظير عبادات و ولايت نيست يا نظير فروع فقهي نيست چارهاي جز عرض بر خود قرآن نيست وقتي به خود قرآن عرض ميكنيم ميبينيم اين طايفهاي كه ميگويد اجل مقضي تغييرپذير است و اجل مسما تغييرناپذير اين با ظاهر قرآن مطابق است آنگاه حدس ميزنيم كه آن راوي در طايفه ثانيه كه اجل مقضي را اجل محتوم تلقي كرد اين يك سهوي است از خود راوي وگرنه بسياري از روايات ناظر به اين است كه اجل مقضي تغييرپذير است و اجل مسما تغييرناپذير و ظاهر آيه كه دارد ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾ اين است كه اين اجل مسما تغييرناپذير است فتحصل «ان لكل موجود سمائياً او ارضياً اجلاً مسما» همه اينها يك روزي رخت برميبندند مرگ براي همه است خلاصه چيزي در نشئه طبيعت ماندني نيست وقتي به نشئه معاد ميرسند آنجا مرگ را ميميرانند يعني مردن ميميرد ديگر مردن نيست اينكه در قيامت كبرا در حشر اكبر موت به صورت «كبش املح»[17] در ميآيد و موت را ذبح ميكنند يعني مرگ ديگر مرده است تحول رخت بربست انسان به دارالقرار رسيده است اين براي آن عالم است قبل از آن عالم مرگ براي هر موجودي هست موجود طبيعي آنگاه اگر زمينه فراهم شد ميشود اجل مقضي و اگر همه شرايط حاصل شد و همه موانع رخت بربست ميشود اجل مسما و اجل محتوم اين است كه ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[18] اين همان است كه اگر سبب تام پديد آمد مسبب تام به دنبال او هست البته كل اينها بر اساس اراده ذات اقدس الهي است آنكه مدير و مدبر است فرمان نهايي را ميدهد همان اراده ذات اقدس الهي است در آن ساعت ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[19] «لا يستأخر يكن ان كن، لا يستقدموا يكن علي الكن» ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[20] اين يكون نه يستقدموا بر كن، نه يستأخروا از كن، وقتي سبب تام حاصل شد معلول به دنبال اوست.
پرسش...
پاسخ: قضا به معني الزام عام است اما در همين حديثي كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در توحيد از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل كرد كه فرمود: «افر من قضاء الله الي قدره»[21] معلوم ميشود كه قضا در مورد قدر هم به كار ميرود قضاي غير الزامي هم ما داريم.
پرسش...
پاسخ: بسيار خب ولي پس معلوم ميشود كه قضاي غير الزامي هم ما داريم هرچه در نشئهٴ طبيعت است تغييرپذير است نه اينكه حتماً بايد تغيير بكند قابل تغيير است تا برسد به جايي كه همه علل و شرايطش حاصل بشود
پرسش...
پاسخ: خب حالا آن سخن اول بحث در اين است كه اجل مسما چيست آنگاه بحث در اين است كه اين تنوينش يا تحقير است يا تعظيم الآن در صدد تحقير يا تعظيم اجل نيستند فرمود بالأخره دو نوع عمر براي انسان است مطلب ديگر آن است كه.
پرسش...
پاسخ: آنها هم يك درجهاي از فنا را خواهند داشت البته اجل به اين صورت كه مرگ طبيعي باشد و اينها ندارد ولي خب براي آنها هم يك مرحلهاي هست البته ديگر آنها هم در بخشي از مراحل ناچارند حيثيت خودشان را رها كنند.
مطلب ديگر آن است كه در قرآن كريم يك مقدار اشاره به اين اجل مقضي يعني اجل معلق يعني اجل تغيير و تأخيرپذير شده است فرمود هيچ چيز نيست كه ما مقرراتش را مقدراتش را بيان نكرده باشيم ﴿وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ في كِتابٍ﴾[22] يعني فرمود هيچ كسي عمر طولاني ندارد و هيچ كسي عمر كوتاه ندارد مگر اينكه آن جمعبندي نهايي براي ما مشخص است در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه نه در خارج ابهام است نه نزد ذات اقدس الهي چيزي مبهم است سير خارجي مشخص است و عندالله هم مقدر و معين اين نزد ماست كه مبهم است ما نميدانيم كه بالأخره عمرش به چه صورتي درميآيد ذات اقدس الهي مقدر كرده است كه فلان شخص اگر شرايط بهداشت را از نظر مسايل طبيعي رعايت كند شرايط پرهيز از گناه را اگر از شرايط معنوي رعايت كند شرايط صله رحم و صدقه را اگر از لحاظ خير و بركت رعايت كند عمر طولاني دارد و اگر اينها را رعايت نكند عمر كوتاهي دارد اين را براي همه مشخص كرده است ﴿وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ في كِتابٍ﴾ خب اين با اگر، اگر عالَم نميگردد عالَم بر اساس معيار رياضي ميگردد به تعبير حكما مخصوصاً صدرالمتألهين(رضوان الله عليه) دارد كه اين ساختار جهان نظير يك ساختمان يا نظير دانههاي يك رشته تسبيح نيست خب اگر آجري را از ديواري شما بكنيد در جاي ديگر بگذاريد مشكلي در بنا پديد نميآيد يا اگر يك دانهاي از اين دانههاي تسبيح را بگيريد به جاي دانه ديگر در همين رشته بگذاريد مشكلي پيش نميآيد ولي حلقات عدد قابل تغيير و تبديل نيست حالا شما مثلاً عدد پنج را برداريد كه بين چهار و شش هست اين عدد پنج را برداريد بين نه و ده بگذاريد يعني بگوييد نه، پنج، ده اينچنين نيست جهان بر اساس ﴿إِنّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾[23] بر اساس جريان رياضي تنظيم شده است نه مثل ساختمان يا نظير رشته تسبيح و مانند آن پس نه ابهام در متن خارج است نه ذات اقدس الهي مبهمدان است هم او ﴿بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ﴾[24] است ﴿لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ﴾[25] و هم ﴿إِنّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾ اين ماييم كه از گذشته و آينده بيخبريم نزد ما مبهم است بعضي از امور را هم ميدانيم به همه امور آگاه نيستيم مظنه را بهجاي يقين مينشانيم و قهراً اشتباه ميكنيم جمعبندي شدهاش را خدا ميداند نه اينكه نظام با اگر پيش برود يا كتاب مبين با اگر و مگر تدوين شده باشد اين طور نيست كه از نظر مسايل طبيعي گناه را ترك كرد از نظر مسايل معنوي صدقه و رحم داد از نظر مسايل الهي عمرش طولاني است و اگر نكرد عمرش كوتاه است بعد ميداند كه فلان شخص با حسن اختيار خود مسايل بهداشتي را رعايت ميكند با حسن اختيار خود صدقه و صله رحم ميدهد با اختيار خود آن گناهاني كه عمر را كوتاه ميكند ترك ميكند لذا سرانجام معمر خواهد شد و ميداند كه شخصي ديگر با سوء اختيار خود مسايل بهداشتي را رعايت نميكند صدقه و صله رحم نميدهد به بعضي از آلودگيها تن در ميدهد لذا عمر او ﴿يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾[26] خواهد بود آن ميشود كتاب مبين اين ميشود اجل مسما اين ميشود عندالله اين است كه لا يؤخر، لا يقدم پس نه در نظام آفرينش ابهام است نه در كتاب مُبين مبهم اين ماييم كه وضعمان روشن نيست از گذشته و آينده بيخبريم هم راه را براي ما باز گذاشتند هم خودشان به كل شيء عليم هستند نه اينكه دنيا با اگر و مگر بگردد و كتاب مبين هم با اگر و مگر تدوين شده باشد اين طور نيست.
پرسش...
پاسخ: بالأخره حوادث قهري يا غير قهري هم همينطور است اولاً اينچنين نيست كه انسان در يك گوشهاي نشسته باشد اختيار كل جهان را نداشته باشد اختيار كل جهان را دارد براي اينكه اختيار كل جهان به دست خداست و اگر انسان خود را به خدا بسپارد برابر اراده او تدبير ميشود به ما فرمودند به اينكه شما مگر نميخواهيد كل جهان به كام شما باشد بنده كسي باشيد كه كل جهان به دست اوست آنگاه اگر حوادث تلخي بخواهد رخ بدهد خداوند دفع بلا ميكند و اگر نشد كه به صورت شهادت است احدي الحسنيين است به هر تقدير اين راه را هم ذات اقدس الهي در اختيار ما قرار داد كسي كه كل جهان به دست اوست ﴿بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[27] اگر كسي در پيشگاه او خاضع باشد تأمين است انسان ميخواهد سعادتمند باشد نميخواهد بماند كه گاهي سعادت او در رفتن است به آنها كه انسانهاي خوباند ميگويند حيف آدم است كه در دنيا بماند برويم نزد انبيا و اوليا ديگران كه آينده خوبي ندارند تلاششان اين است كه اينجا بمانند وگرنه آنها ميگويند حيف آدم خوب كه اينجا بماند اين طور نيست كه حالا رفتن جاي چيز بدي باشد كه اين ميشود «روضةٍ من رياض الجنه»[28] خب نوع اين انبيا ديديد بين همان معترفالمنايا بين شصت و هفتاد رحلت كردند اين طور نيست كه حالا با رفتن انسان نابود بشود يا جاي بدي برود كه ميرود «روضةٌ من رياض الجنه».
پرسش...
پاسخ: اينها همهاش اجل مسماست چيزي نيست اين قانون كلي تغيير و تخصيص و تقييدناپذير است منتها اگر والدين شرايط را رعايت ميكردند اين كودك سالم ميماند و عمر طولاني داشت ميشد معمر و اگر شرايط بهداشت را رعايت نكنند اين ميشود ﴿يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ﴾[29] و خدا ميداند كه بعضي از والدين با حسن انتخاب و اختيار راه صحيح را طي ميكنند اين كودك ميشود معمر و برخي رعايت نميكنند آن كودك مرگ زودرس عرفي دارد وگرنه چيزي در نظام الهي زودرس نيست «ما ليس موزوناً لبعض من نقم و في نظام الكل كلٌ منتظم موتاً طبيعياً قد اخترامي قيس الي كليتٍ نظامي» ما مرگ زودرس مرگ نابهنگام اصلاً نخواهيم داشت ولي اين عالمي كه با اساس رياضي دارد حركت ميكند زودرس و ديررس ما نداريم به هر تقدير.
پرسش...
پاسخ: اجل مسماست منتها راه را براي ما باز گذاشتند نه اينكه كسي بگويد خب حالا عمرم كه مشخص است من چرا بهداشت را رعايت بكنم نه اجل مسما را شخص تعيين ميكند هر طور شخص برود اجلش مسماست منتها خدا ميداند كه اين شخص چه راه را خواهد رفت تعيين اجل مسما به دست ماست ما هر راهي را برويم اجل مسماي ما همان است منتها خدا ميداند كه ما چه راهي را به حسن اختيار يا سوء اختيار ميرويم راه را براي همگان باز گذاشته است اينچنين نيست كه مقدر كرده كه زيد بايد در دوران جواني بميرد چه بخواهد چه نخواهد چه مسايل بهداشت را رعايت كند چه صدقه بدهد چه صله رحم بكند چه ادعيه بشود اين طور نيست فرمودند اگر ادعيه باشد، صدقات باشد، صله رحم باشد، خيرات باشد، رعايت بهداشت باشد عمر طولاني است نشد عمر كوتاه است اما چه ميشود و چه نميشود با حسن اختيار يا سوء اختيار را هم خدا ميداند لذا هيچ ابهامي در دستگاه الهي نيست و عندالله هم نيست خب
پرسش...
پاسخ: يكي از رواياتي كه ابنعباس و امثال ابن عباس هم نقل كردهاند مرحوم طبرسي از ايشان نقل كرد اين است كه فرمود: «قضا اجلاً»[30] يعني مربوط به دنيا براي هر كسي يك اجل مقضي است تا موت و ﴿أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ﴾ يعني اجلي كه انسان در برزخ ميماند ﴿إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ «الي يوم البعث» اين سخن حق است يعني انسان دو مدت دارد يكي تا برزخ يكي از برزخ تا قيامت اما اين با آياتي كه قبلاً خوانده شد كه براي هر چيزي اجل مسما هست براي آسمان اجل مسما براي زمين اجل مسما شمس و قمر اجل مسما نشان ميدهد كه اجل مسما مربوط به قبل از برزخ است نه بعد از برزخ.
پرسش...
پاسخ: هر چه هست مسماست اجل مقضي زمينه است آنكه ﴿لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[31] آن حرف آخر را ميزند، آن هم اجل مسماست اجل مقضي تغيير و تقديم و تأخيرپذير است بايد تقديم بشود بايد تأخير بشود تا با اجل مسما هماهنگ باشد وگرنه انسان كه با اجل معلق از بين نميرود با اجل معلق از بين برود يعني با مرگ زودرس از بين برود يعني «يَسْتَقْدِمُونَ ساعَةً» در حاليكه قرآن دارد ﴿لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ اين يك عام نيست تخصيصپذير باشد يا مطلقي باشد تغييرپذير.
پرسش...
پاسخ: آنكه هست مسماست زمينه معمر بودن يا ناقص بودن جزء مقضي است اما جمعبندي شدهاش كه ﴿فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[32] است او مسماست چون كتاب مُبين عندالله است نه جزء محو و اثبات آن ﴿يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ﴾ محو و اثباتپذير است و اما ﴿عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ﴾[33] او تغييرپذير نيست قابل تغيير هم نيست براي اينكه اگر كسي با حسن اختيار خود راه خوب را طي كرده است و همه مقدمات را براي عمر طولاني فراهم كرده است ديگر مانعي ندارد براي بقاي او آنچه كه شخص ميكند جمعبندي شدهاش در كتاب مُبين هست نه چون در كتاب مُبين هست انسان بايد آنچنان رفتار بكند كه انسان بشود مجبور هر راهي را كه انسان طي ميكند سرانجامش معلوم است آنجا تدوين شده است خب هم راه انسان باز است انسان كه در قيامت بدهكار است نه طلبكار هم نه در عالم مبهم است نه نزد خداي عليم چيزي مبهم است خب ﴿هُوَ الَّذي قَضي أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ﴾.
پرسش...
پاسخ: نسبت به آنچه كه زمينه اولياش فراهم شده است اين شخص زمينه اولياش يعني سبب تام نه مقتضياش و اكثر شرايطش اين بود كه اين شخص اين دستگاه بدني يك عمر طولاني داشته باشد
پرسش...
پاسخ: ميانگين لازم نيست حدّ وسط هر عصري، مصري، نسلي، مختلف است.
پرسش...
پاسخ: براي هر شخصي خب اين شخص با اين دستگاه مزاجي كه دارد ظاهرش اين است كه مدتي بماند.
پرسش...
پاسخ: نه حدّ وسط چون اينچنين نيست كه همه افراد در يك حد وسط باشند هر عصري هر مصري هر نسلي فرق ميكند بسيار خب حالا كه فرق ميكند حالا فرض بفرماييد مردم يك شهر يا يك عصر يا يك مصر يا يك منطقه يا يك خانواده اينها با اين شرايط عادي و دستگاه بدني بايد عمر طولاني بكنند ولي رو به ميگساري آوردند عمرشان كوتاه شد يا عده ديگري شرايط اقتصادي آنها كافي نبود براي عمر طولاني، ولي رو به معنويات و طهارات رو آوردند عمر طولاني نصيبشان شد صدقه دادند، صله رحم كردند دعا كردند گفتند: «اطل عمري عهد الي في ما بقي عمري كما احسنت الي في ما مضي» خب عمرشان طولاني شد تغيير و تبديلپذير است همانطوري كه يك ناپرهيزي اثر دارد يك صدقه و صله رحم اثر دارد اينها هم جزء موجودات اين عالماند چيز بيگانه نيستند كه اين طور نيست كه نظام دارد ميگردد آن وقت صدقه، صله رحم، دعا ميآيد جلوي نظام را ميگيرد خود اين جدولي از جدولهاي همين نظام آفرينش است اينكه موجود بيگانهاي نيست كه خب اگر باران بيايد هوا سرد ميشود انسان بايد جامه گرم در بر كند و اگر باران بيايد زمينها سبز ميشوند اين يك اثر طبيعي است باران در انسان اثر ميگذارد خب كار انسان هم در باران اثر ميگذارد فرمود اگر نماز استسقا خوانديد باران ميآيد ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾ آدمهاي خوبي بوديد به جا حركت كرديد ما هم باران به جا براي شما ميفرستيم اين طور نيست كه جامعه انسانيت يعني الآن اين پنج ميلياردي كه روي زمين زندگي ميكنند گسيخته از نظام آفرينش باشند باران در اينها اثر ميكند اينها هم در باران اثر ميكنند گرما در اينها اثر ميكند اينها هم در گرما اثر ميكنند سرما در اينها اثر ميكند اينها در سرما اثر ميكنند فرمود شما ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[34] ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾[35] ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[36] اينچنين نيست كه حالا ما بگوييم چه آدم خوب باشيم چه آدم خوب نباشيم روزگار دارد ميگردد خب ما هم مهره همين روزگاريم انديشه ما افكار ما اعمال ما در باران و آب و هوا اثر دارد همانطور كه آنها در ما اثر دارند اين طور نيست كه ما كنار از عالم باشيم كه اين همه آيات ميگويد اگر شما آدم خوب بوديد بركات زياد ميشود بد بوديد بركات قطع ميشود فرمود اين آبها ميآيند ﴿نَسُوقُ الْماءَ إِلَي اْلأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[37] آنجا كه خشك است ما به اين آبها دستور ميدهيم كه اين باران را ببارد اينها بارهاي ما را حمل ميكنند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾[38] يا ﴿يرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارًا﴾[39] خب اينها كه رسالت الهي را دارند ميدانند كجا ببارند و كجا نبارند فرمود اگر آدمهاي خوبي بوديد ميگوييم همين جا ببار خب ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[40] خدا رحمت كند مرحوم بوعلي را ايشان در الهيات شفا ميگويد من يك رسالهاي در اين زمينه نوشتم آن كسي كه ميگويد بين نماز استسقا با آمدن باران چه اثري است او ديگر فيلسوف نيست آنكه ميگويد ما آدم خوب باشيم با نزول بركات چه ارتباطي دارد آن ديگر حكيم نيست فرمود «وعملنا فيه رسالة البر و الاثم» خب غرض آن است كه بر اساس قرآن كريم اين انسان جداي از عالم نيست كه ما چه خوب باشيم چه نباشيم عالم همين است نهخير اگر خوب باشيم عالم طور ديگر است بد باشيم عالم طور ديگر است تكون معدن در زير خاك به بركت نمازگزاران روي خاك است فرمود: ﴿لأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[41] فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ﴾[42] فرمود اگر وقتي خدا دستور بدهد اين چاههاي آب دو، سه كيلومتر پايينتر برود خب كدام وسيله است كه آبها را بتواند از عمق دو، سه كيلومتر بياورد بالا فرمود الآن اين آبها در دسترس شماست ترافيك زيرزمين آب را چه كسي حل ميكند فرمود خدايي است كه باران نازل ميكند ﴿سَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ﴾[43] دو راه، سه راه، چهارراه ترافيك زيرزميني آب را او دارد تأمين ميكند اين ﴿سَلَكَهُ يَنابيعَ فِي اْلأَرْضِ﴾ به اين آبها دستور ميدهيم يك مقداري در دسترس مردم قرار بگيريد بعضي جاها نزديكتر بعضي دورتر بعضي با چاه عميق بعضي با چاه نيمه عميق كه مشكل كشاورزي مردم حل بشود اگر ديديد نالايقاند به اينها دستور ميدهيم يك مقداري پايينتر برو خب ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ﴾[44] آب جاري را ميگويند آب مَعين كه «تراه العيون» آن آب مستور كه «مآء مَعين» نيست علم را ميگويند «مآء مَعين» براي اينكه از عالمي به متعلم از متعلمي به متعلم از متعلمي به مستمع اين جريان دارد يكي از القاب نوراني وجود مبارك حضرت حجت(سلام الله عليه) ﴿مَاءٍ مَعِينٍ﴾ است او در حقيقت آب زندگاني است اين ﴿مَاءٍ مَعِينٍ﴾ و غيبت او هم در حقيقت ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا﴾ كه آن روايت در ذيل همين آيه هم هست ولي به هر تقدير الآن اگر خداي ناكرده مشيت الهي تعلق بگيرد كه اين آبهاي زيرزميني يك دو، سه كيلومتر بروند پايينتر خب آن وقت سرزمين ايران ميشود خشك قابل زندگي نيست اين ﴿لأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[45] براي آدمهاي خوب است ديگر نميشود گفت ما چه خوب باشيم چه بد باشيم زمين همين است نهخير آنكه زمين را خلق كرده و زمان را خلق كرد رابطه بين ما و زمين را هم مشخص كرد ما چه بد باشيم و چه خوب باشيم باران بيايد اين طور نيست ما بد باشيم باران به موقع نميآيد خوب باشيم باران به موقع ميآيد كه﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا﴾[46] خب پس ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾[47] ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا﴾ اين است ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ﴾[48] اين نظام، نظام كلي است فرمود يهوديها اين طورند مسيحيها اين طورند مسلمين اين طورند هر كسي به دستور كتاب و سنت عمل بكند ما بركات آسمان و زمين را بر او نازل ميكنيم ﴿لأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[49] اما جمعبندي شده با «لو» و «ان» و «لولا» نيست اين «ان» و «لو» و «لولا» براي اين است كه دست ما را باز بگذارد اما حالا چه راهي را ميرويم سرانجام چه خواهد شد همه مُعين است با حسن اختيار پايان ما چه ميشود او ميداند با سوء اختيار پايان ما چه خواهد شد او ميداند پس هم نظام، نظام رياضي است يك، هم خدا ﴿ِبِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[50] است دو، هم ما انسانها مختاريم سه.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
ـ ر.ك: تفسير عياشي، ج1، ص353.[1]
. ـ ر.ك: كافي، ج2، ص622[2]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 67.[3]
ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.[4]
ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 2.[5]
ـ توحيد صدوق، ص 369.[6]
ـ توحيد صدوق، ص 369.[7]
ـ سورهٴ انشراح، آيات 5 ـ 6.[8]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 96.[9]
ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 4.[10]
ـ سورهٴ شعراٴ، آيهٴ 62.[11]
ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 40.[12]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 56.[13]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.[14]
ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 96.[15]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.[16]
ـ تفسير قمي، ج 2، ص 50.[17]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.[18]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.[19]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.[20]
ـ توحيد، ص 369.[21]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 11.[22]
ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 49.[23]
ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 29.[24]
ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 3.[25]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 11.[26]
ـ سورهٴ يس، آيهٴ 83.[27]
ـ کافي، ج 3، ص 242.[28]
ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 11.[29]
ـ مجمع البيان، ج 2، ص272.[30]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.[31]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 59.[32]
ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 39.[33]
ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.[34]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.[35]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.[36]
ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 27.[37]
ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.[38]
ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 11.[39]
ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.[40]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.[41]
ـ سورهٴ ملک، آيهٴ 30.[42]
ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 21.[43]
ـ سورهٴ ملک، آيهٴ 30.[44]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.[45]
ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.[46]
ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.[47]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.[48]
ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 66.[49]
ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 101.[50]